دانلود فایل پایان نامه با فرمت word : منابع کارشناسی ارشد در مورد بررسی تطبیقی تفاسیر و قرائتهای نوین ... |
طبق تقسیمبندی مصباح یزدی؛ حداقل سه معنا ممکن است از«حکومت دینی» اراده شود:
حکومتی که تمام ارکان آن بر اساس دین شکلگرفته باشد.
حکومتی که در آن احکام دینی رعایت میشود.
حکومت دینداران و متدینان.
این سه معنا و تفاوت آنها را با یکدیگر چنین میتوان توضیح داد: طبق معنای اوّل، حکومت دینی حکومتی است که نهتنها همهی قوانین و مقررات اجرایی آن برگرفته از احکام دینی است، بلکه مجریان آن نیز مستقیماً از طرف خدا منصوباند، یا به اذن خاص یا عام معصوم منصوبشدهاند چنین حکومتی«حکومت دینی» ایده آل و کمال مطلوب است، زیرا حکومتی با این خصوصیات از پشتوانهی حکم الهی برخوردار است و بر اساس ارادهی تشریعی خدا شکلگرفته است. پس حکومت رسولالله(ص) و امام معصوم و نیز حاکمیت افرادی مانند مالک اشتر در زمان حضور معصوم و یا حکومت ولیفقیه جامعالشرایط در عصر غیبت اینگونه است. امّا طبق معنای دوم لازم نیست شخص حاکم، منصوب مستقیم یا غیرمستقیم خدا باشد. در این صورت مجری این حکومت پشتوانهی الهی ندارد و دینی بودن حکومت فقط به این معناست که قوانین دینی در این حکومت رعایت میشود. حتّی طبق این معنا لازم نیست تمامی قوانین حکومت برگرفته از احکام و قوانین حکومت برگرفته از احکام و قوانین شرع باشد بلکه کافی است که تا حدودی احکام و ارزشهای دینی در این حکومت رعایت گردد. این شکل از حکومت در مرتبه بعد از حکومت دینی به معنای اوّل قرار دارد. بر اساس معنای سوم اصلاً رعایت قوانین اسلامی هم لازم نیست بلکه همینکه حکومتی مربوط به جامعهای است که افراد آن متدین هستند چون شهروندان متدین هستند حکومت هم مسامحتاً دینی بهحساب میآید. مشابه این تعبیر، تعبیر فلسفه اسلامی است که بعضی آن را«فلسفه مسلمانان» معنا میکنند یعنی فلسفهای که در بین مسلمانان رایج است هرچند منطبق با تفکّر اسلامی نباشد ازاینرو برای صدق این معنای سوم حکومت دینی، ضرورتی ندارد که حاکم مقید به اجرای احکام شرع باشد؛ و طبق این معنا همهی حکومتهایی که از صدر اسلام تاکنون در مناطق مختلف جهان در جوامع مسلمانان تشکیلشده است «حکومت دینی» نامیده میشوند.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
مصباح یزدی میگوید؛ شکی نیست که معنای سوم حکومت دینی طبق معیار و موازین عقیدتی ما معنایی صحیح و قابلقبول نیست بلکه در نظام عقیدتی اسلام حکومتی دینی است که تمام ارکان آن دینی باشد یعنی به معنای اوّل از معانی حکومت دینی، دینی باشد. امّا معنای دوم «حکومت دینی»، درواقع«بدل اضطراری» حکومت دینی مقبول است نه اینکه حقیقتاً حکومت دینی باشد یعنی در صورت عدم امکان تحقق حکومت به معنای اوّل بهناچار به سراغ حکومت دینی به معنای دوم میرویم. توضیح اینکه وقتی شرایط بهگونهای بود که حکومت دینی به معنای اوّل قابل تحقق نبود: از میان اشکال مختلف حکومت، «حکومت دینی» به معنای دوم اضطراراً پذیرفته میشود(مصباح یزدی،الف۱۳۷۷،۶۰-۵۹).
مهمترین و اساسی ترین هدف حکومت دینی:
مصباح یزدی معتقد است؛ اگر حکومتی دینی باشد، باید در کنار اهداف مذکور، هدف دیگری را نیز داشته باشد و آن، آماده کردن زمینهی رشد و ترقّی معنوی شهروندان است. این هدف برای حکومت دینی از چنان اهمیتی برخوردار است که اهداف دیگر تحتالشعاع آن قرار میگیرند؛ بهعبارتدیگر این هدف اولویت اوّل را در نظام اسلامی دارد(مصباح یزدی،الف۱۳۷۷،۶۲).
حکومت دینی تمام و کمال:
نظام اسلامی نظامی است که در شکل مطلوبش، قوانین آن از طرف خدای متعال وضعشده باشد. مجری قانون آنهم یا شخصاً از طرف خدای متعال نصبشده باشد؛ مثل پیغمبر و امام معصوم علیهالسلام یا از طرف معصوم نصبشده باشد به نصب خاص مثل زمان غیبت صغری؛ یا نصبشده باشد به نصب عام، مثل نصب فقها در زمان غیبت کبری. مصباح یزدی میگوید: «ما اینگونه حکومت را حکومت دینی - به معنای کامل کلمه - میدانیم»(مصباح یزدی،ب۹:۱۳۷۷).
حکومت اسلامی:
مفهوم حکومت اسلامی:
در باور مصباح یزدی؛ یک نظام اجتماعی و سیاسی، هنگامی ویژگی اسلامی خواهد داشت که در دو بُعد«قانونگذاری» و«اجرا» مبتنی بر اصول و ارزشهای اسلامی باشد و این خصیصه وقتی باقی میماند که مردم جامعه و کسانی که این نظام را میپذیرند معتقد به عقاید اسلامی و پایبند ارزشهای آن باشند(مصباح یزدی،۱۳۷۲،۱۲).
اگر کسی پذیرفت که جامعه انسانی باید قانونی داشته باشد که مصالح مادی و معنوی انسانها را تأمین کند و نیز شرایط حاکم اسلامی و مدیران جامعه اسلامی را پذیرفت، پذیرش حقانیت نظام حکومت اسلامی برای او آسان است. در جامعهای این بحث قابلطرح است که افراد آن، خدا، دین، وحی، معاد، نبوت و عصمت پیامبر را قبول دارند نه در یک جامعه ملحد(مصباح یزدی، الف۱۳۷۲،۱۳۶).
ضرورت حکومت اسلامی:
در ارتباط با ضرورت حکومت، مصباح یزدی بر این باور است که؛ بهغیراز آنارشیستها سایر اهل نظر معتقدند برای هر جامعهای حکومت ضرورت دارد و این مطلب مورد تأیید کتاب و سنّت نیز هست(مصباح یزدی،۱۳۷۲،۱۱۲). در اسلام نیز مانند سایر تفکرات موجود در اندیشههای سیاسی بر وجود حکومت تأکید میشود و این مطلب تقریباً مورد تأیید همه اندیشمندان است و در کلام امیرالمونین(ع) نیز هست که یک حکومت فاجر از بی حکومتی بهتر است(مصباح یزدی،الف۱۳۷۲،۱۶).
بعضی از رفتارهای انسان فقط مخصوص خودش و دنیا و آخرتش نیست بلکه بر دیگران نیز تأثیر میگذارد و نفع و ضرر اینگونه رفتارها متوجه جامعه هم میشود، اینجاست که اکثر عقلای عالم معتقدند باید دستگاهی وجود داشته باشد تا جلوی رفتارهایی را که به جامعه لطمه میزند را بگیرند و با متخلف برخورد کند. به اعتقاد مصباح یزدی چه دستگاهی اولی تر از حکومت دینی و چه دینی متعالیتر از اسلام(مصباح یزدی،الف۱۳۷۲،۱۹۶).
حکومت اسلامی و اساساً هر نوع حکومتی دارای حداقل دو بعد است، یک بعد قانونگذاری و دیگری بعد اجرا البته بعد سومی هم وجود دارد به نام بعد قضائی که تابع دو بعد دیگر است(مصباح یزدی،۱۳۷۲،۱۷).
ساختار و مدل حکومت اسلامی:
ساختار حکومت اسلامی برحسب شرایط زمانی و مکانی و بر اساس تحولات اجتماعی و فرهنگی دائماً در حال تغییر است و نمیشود برای همهی زمانها و مکانها یکشکل حکومتی ارائه کرد. ساختار حکومت از احکام متغیّر است که با توجه به شرایط تغییر میکند و تشخیص و معرفی آن به عهدهی ولی امر مسلمین است که این ولی امر در زمان غیبت معصوم، فقیه جامعالشرایط است(مصباح یزدی،الف۱۳۷۲،۱۴۸-۱۴۷).
هیچکس مدعی نیست که اسلام شکل و ساختار مشخصی را برای حکومت تعیین کرده است. نه در قرآن و نه در سیرهی پیامبر و معصومین و نه در روایات هیچ کجا ادعا نشده است که سلسلهمراتب و شکل و ساختار حکومت اسلامی از سوی خداوند و اولیای دین تعیینشده است(مصباح یزدی،الف۱۳۷۲،۱۴۶).
امّا اینکه آیا اسلام شکل جمهوریت را بر ما الزام کرده یا نه؟ مصباح یزدی معتقد است؛ جمهوری اسلامی حجّت است؛ چون مبتنی بر رأی مردم است، امّا بالاتر از این، آن را حجّت میدانیم؛ چون امام راحل(ره) آن را امضا کردند. وقتیکه هنوز قانون اساسی نوشتهنشده بود، به چه دلیل ما گفتیم وقتی مردم رأی میدهند رأیشان حجّت است؟ به چه دلیل گفتیم مردم باید در انتخابات شرکت کنند؟ آیا جز این بود که چون امام فرموده بودند اقدام کردند؟(مصباح یزدی،ب۱۳۷۷،۱۴).
شکل موجود از حکومت اسلامی که دارای اصل تفکیک قوا، وجود دستگاههای مختلف مجریه، مقننه و قضائیه است و حاکمان بارأی مستقیم و غیرمستقیم مردم انتخاب میشوند در تاریخ اسلام مسبوق به سابقه نیست و این سؤال مطرح میشود که آیا اسلام شکل خاصی از حکومت را تعیین نکرده است و تعیین نوع و شکل حکومت را به عهدهی مردم گذاشته است و یا اینکه به اقتضای زمان اشکالی از حکومت را ارائه میکند(مصباح یزدی،الف۱۳۷۲،۱۴۴)
در این خصوص باید به دو نکته اشاره کرد:
الف) گستردگی و نسخ ناپذیری قوانین اسلامی:
اسلام یک چارچوب کلان ارائه میکند که همهی اشکال عقلایی حکومت در آن میگنجد ولی اشکال حکومت نباید از چارچوب فراتر رود که آن چارچوب کلی و کلان را ما به حکومت اسلامی تعبیر میکنیم.
ب) ارائه مدلهای ترتبی برای حکومت از سوی اسلام:
اسلام نگاه بسته دربارهی حکومت ندارد و اگر شرایط ایده آل فراهم نشد، شرایط مناسب بعدی را در نظر میگیرد(مصباح یزدی،الف۱۳۷۲،۱۰۶-۱۰۴).
درجه بندی و مدل های حکومت اسلامی:
مصباح یزدی معتقد است؛ نظام سیاسی اسلام درجهبندی دارد: در درجهی اوّل یک طرح ایده آل برای حکومت دارد که تنها در شرایط خاص و توسط افراد خاص قابلیت اجرا دارد(معصومین) و در درجهی بعد در صورت نبودن معصوم باید کسی در رأس حکومت اسلامی قرار گیرد که بیشترین شباهت را در علم و تقوا و مدیریت به معصوم داشته باشد؛ و در مرحلهی پایینتر به حداقل نصاب کشیده میشود و در مرتبهی آخر اصلاً اهداف حکومت اسلامی تحقق نمییابد که نباید این نوع حکومت را برگزید(مصباح یزدی،الف۱۳۷۲،۹۵).
به نظر مصباح یزدی: «بر اساس حکم قطعی عقل که فهم هر عاقلی بر آن گواهی میدهد وقتی عملاً تحقق شکل ایده آل حکومت اسلامی ممکن نبود و دسترسی به معصوم و شخص برخوردار از عالیترین مراتب جهت ولایت و حکومت مستقیم بر مردم را نداشتیم، کسی صلاحیت حکومت بر مسلمانان را دارد که در برخورداری از سه شرط اساسی علم، تقوا و مدیریت برتر از دیگران و اشبه به معصوم است، یعنی کسی که شناخت او به قوانین بیش از دیگران است، تقوا و عدالتش از دیگران بیشتر است و بیش از دیگران هواها و نفسانیات خود را کنترل میکند. این بیان عقلایی برای هر عاقلی بهراحتی قابلفهم و درک است و نیاز به ارائه دلایل پیچیدهی فقهی و کلامی ندارد(مصباح یزدی،الف۱۳۷۲،۱۳۹).
۵-۵-۲-۴)دولت:
فلسفه ی وجودی دولت:
آنچه از فلسفه وجودی دولت به معنای اعم آن به دست میآید، این است که دولت باید در چند مسئله، عهدهدار امور شود. ازنظر مصباح یزدی آن مسائل عبارتاند از:
دولت باید مقرراتی را که مطابق مصالح جامعه است، وضع کند که همان کار قوهی مقننه است.
دولت باید امکاناتی را که در جامعه وجود دارد - اعم از امکانات طبیعی یا کسبی - بهگونهای بین مردم توزیع کند که هر کس بهاندازهی استعداد و توانش بتواند از آنها بهرهمند شود(منظور از توزیع هم این است که راه استفادهاش را برای مردم باز بگذارد). درواقع نباید تبعیضی در استفاده از امکانات وجود داشته باشد تا اینکه همهی افراد بتوانند بهطور یکسان از امکانات استفاده کنند. مسئولیتی که بر عهدهی دولت است، تأمین امکان بهرهبرداری از امکانات برای همه، بهطور یکسان و بدون تبعیض است.
دولت باید نیازهای مادی جامعه را بهویژه وقتیکه از دست افراد، کاری برنمیآید، تأمین نماید. یکی از ضرورتهای وجود دولت، انجام کارهایی است که از عهده یک فرد یا گروهی خاص برنمیآید؛ بهعنوان نمونه در هر جامعهای، افراد معلولی هستند که خودشان نمیتوانند زندگی خویش را تأمین کنند یا کودکان بیسرپرستی هستند که احتیاج به سرپرست دارند و یا بیمارانی هستند که در درمان خود با مشکلات جدی مواجه میباشند و نیاز جدی به تجهیزات بیمارستانی دارند که باید از سوی دولت تأمین شود. همچنین در مسائل دفاعی و نظامی که یک نفر، دو نفر یا یک گروه نمیتوانند عهدهدار امور شوند و تشکیلاتی لازم است تا آن را مدیریت کرده، هزینهاش را تأمین کند. و افراد، امکانات و تجهیزات آن را فراهم نماید تا امنیت برای کشور حاصل شود. همچنین در مورد تأمین امنیت داخلی نیز وضع به همینگونه است. تمامی موارد پیشگفته از وظایف دولت محسوب میگردد.
بر اساس بینش اسلامی، دولت وظیفه دارد - بلکه هدف اصلی دولت اسلامی همین است - که زمینهی رشد معنوی انسانها را فراهم نماید و سعی کند که استعدادهای معنوی افراد، هر چه بیشتر و بهتر به فعلیت برسد. دولت باید کاری کند که بیشترین افراد مردم به بهترین کمالات معنوی برسند. اساساً انسان برای همین آفریدهشده است تا به اختیار خویش به کمال لایق خود نائل آید؛ همان کمالی که در فرهنگ اسلامی با تعبیر«قرب به خدا» از آن یاد میشود. ازاینرو، وجود دولت برای به کمال رساندن انسانها ضرورت پیدا میکند و بقیهی وظایف دولت، مقدمهای برای تحقق این هدف میباشند. هرچند در تفکّر غیر اسلامی بهویژه سکولاریسم و فلسفههای سیاسی موجود، این موضوع، مغفول واقعشده است. فارابی این موضوع را بهوضوح مطرح کرد که دولت باید زمینهی کمال و سعادت انسانها را فراهم کند؛ زیرا معتقد بود که کمالات انسان، بدون معنویت و سعادت حقیقی وی و بدون رسیدن به فضایل اخلاقی، حاصل نمیشود. پس وظیفهی دولت است که در جهت تکامل معنوی و فضایل اخلاقی(قرب الی الله) انسانها تلاش کند. ازاینرو، اگر دولت به هر یک از این وظایف عمل کند، عمل وی مصداق«وضع کل شیء فی موضعه» است و هرکدام از این حقوقی را که مردم بر دولت دارند، ادا کند، مصداق«اعطاء کل ذیحق حقه» خواهد بود(مصباح یزدی،۱۳۸۸،۱۲-۱۱).
بنابراین همانگونه که پیشتر گفته شد؛ هر جامعهای نیاز به قوانین دارد امّا آیا صرف وجود قوانین بر روی کاغذ ضمانت اجرا خواهد داشت؟ قطعاً نیاز به یک دستگاه برای اجرای قوانین در جامعه وجود دارد. لذا همانگونه که وجود قانون برای جامعه ضروری است باید قوّه ای باشد که ضامن اجرای قانون باشد(مصباح یزدی،۱۳۷۲،۱۱۴-۱۱۳).
مفهوم دولت دینی:
به اعتقاد مصباح یزدی؛ هرچند تعاریف مختلفی از دولت دینی ارائه گردیده است، امّا فرض این است که مراد از دولت دینی، آن نهاد اجتماعی است که بر اساس ارزشهای دینی بر سرکار آمده است و متصدی پیاده کردن ارزشهای دینی در جامعه و محقق ساختن اهداف یک جامعه در چارچوب ارزشهای دینی است. پس دولت دینی دولت مشروعی است که درصدد پیاده کردن احکام اسلامی در جامعه است(شبان نیا،۱۳۸۹،۱۵).
لذا در تعریف دولت دینی اجمالاً میگوییم: «دولت دینی، نهادی اجتماعی است که بر اساس ارزشهای دینی بر سرکار آمده است و وظیفه دارد که ارزشهای دینی را در اجتماع پیاده نماید، یا اهداف جامعه را در چارچوب ارزشهای دینی، تحقق بخشد»(مصباح یزدی،۱۱:۱۳۸۸).
رویکرد اسلام به دولت:
در دیدگاه سیاسی مصباح یزدی؛ اسلام به دولت یک نگاه تلفیقی از آرمانگرایی و واقعگرایی دارد به صورتی که قائل به این است که باید مردم را در امور اجتماعی مشارکت داد و سطح فرهنگ جامعه را بالا برد تا کمتر تخلف شود و از سویی هم باید دستگاههای کنترلکننده در جامعه وجود داشته باشند تا با متخلف برخورد کنند(مصباح یزدی،الف۱۳۷۹،۶۸). این یعنی اسلام نه نگاه دولت حداکثری را در نظامهای سوسیالیستی قبول دارد و نه دیدگاه دولت حداقلی را در لیبرالیسم.
وظیفه اصلی دولت اسلامی:
به باور مصباح یزدی؛ دولت در حکومت اسلامی نهتنها وظیفه دارد که به امور مادی مردم رسیدگی کند و نیازهای مادی مردم را برطرف نماید بلکه موظف است نسبت به امور اخروی مردم نیز حساس باشد و مصالح معنوی مردم را نیز تأمین کند و این تفاوت دولت در حکومت اسلامی با دولت در حکومتهای لائیک است(مصباح یزدی،الف۱۳۷۹،۶۱). همانگونه که پیشتر اشاره شد، بر اساس بینش اسلامی، دولت یک وظیفه دیگر هم دارد و آن این است که زمینهی رشد معنوی انسانها را فراهم کند. این هدف، هدف اصلی است و سایر اهداف مقدمه برای نیل به این هدف است. در جامعهی اسلامی باید دولت سعی کند استعدادهای معنوی افراد را، هرچه بیشتر و بهتر، به فعلیت برساند. در حقیقت، دولت اسلامی موظف است با فراهم نمودن امکانات لازم، زمینهای فراهم نماید تا بیشترین مردم به بهترین کمالات معنوی نائل گردند(شبان نیا،۱۳۸۹،۱۶).
وظایف دولت اسلامی و تفاوت آن با سایر دولت ها:
به نظر مصباح یزدی تفاوت ریشهای و اساسی دولت اسلامی با دولتهای لائیک در این است که: «دولت اسلامی قبل از هر چیز باید دغدغهی اجرای شعائر الهی و احکام و قوانین اجتماعی اسلام را داشته باشد و برای آنها اولویت قائل شود. البته معمولاً در عمل تزاحمی بین امور معنوی و مادّی رخ نمیدهد، امّا برفرض که تزاحمی رخ داد باید برای امور معنوی اولویت قائل شد»(مصباح یزدی،الف۶۳:۱۳۷۲).
شرایط متصدیان دولت اسلامی:
بهطورکلی برای هرکس که در دولت اسلامی قرار است متصدی یک مقام شود، مصباح یزدی دارا بودن سه شرط را ضروری میداند:
الف) شناخت قانون:
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1400-09-24] [ 10:38:00 ب.ظ ]
|