سایت دانلود پایان نامه: تحلیل اطلاعات جغرافیای سیاسی دبیران و دانش آموزان ... |
۲-۱-۶-۲ملت
ملت به گروهی از انسانهای دارای فرهنگ، ریشه نژادی مشترک و زبان واحد اطلاق می گردد که دارای حکومتی واحد هستند یا قصدی برای خلق چنین حکومتی دارند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
تعریف دیگری ملت به گروهی از مردم گفته می شود که به دلایلی خود را متعلق به یکدیگر و وابسته به هم می دانند این دلایل ممکن است ملموس و عینی باشد ماننند زبان و فرهنگ ، دین ، آداب و رسوم اجتماعی ، سرزمین مشترک ، تاریخ مشترک و عامل نژادی و یا مانند جهان بینی مشترک ، غیر ملموس و ذهنی باشد.(میر حیدر، ۱۳۸۵: ۱۲۴)
۳-۱-۶-۲حکومت
مردمی که در یک سرزمین زندگی میکنند به نوعی نظام اداری نیازمندند تا بتوانند نقشهای مورد نظر خود را ایفا کنند. هیچ دولتی بدون سازمان سیاسی نمیتواند موجودیت پیدا کند.( (www.ngdir.ir
۴-۱-۶-۲حاکمیت
مهمترین وجه تمایز دولت از سایر واحدهای سیاسی حاکمیت است. حاکمیت در مفهوم خارجی آن به قدرت مطلقه دولت و این که هیچ دولت و این که هیچ قدرتی را برتر نمیشناسد اشاره دارد به بیان دیگر، استقلال و آزاد بودن از نظارت مستقیم یک قدرت خارجی، ذاتی دولت است.
حاکمیت قدرت ناشی از آزادی و استقلال یک دولت مستقل است. دولت های مستقل می توانند با اعمال حق حاکمیت ، روابط خارجی و امور داخلی خود را بر وفق تمایلات خود تنظیم نمایند. همچنین به معنای قدرت عالیه تصمیم گیری و اجرای تصمیمات در اختیار دولت است و هیچ نهاد اجتماعی دیگری از آن برخوردار نیست. .( روشن و فرهادیان ، ۱۳۸۵: ۸۷)
۷-۲مفاهیم پایدار در جغرافیای سیاسی
همانطور که بیان شدکشور موضوع اصلی بحث در جغرافیای سیاسی است و مبحث محوری در آن شمرده می شود.در اینجا،برای دسترسی آسان به مفاهیم جغرافیایی-سیاسی در اصطلاحات “سرزمین یا بوم""مرز"و"ناحیه” “شهر” هر یک به طور جداگانه بررسی میشود.(مجتهدزاده:۳۰:۱۳۸۶)
۱-۷-۲بوم
بوم واژهاى است کهن در زبان فارسى که از یکسو با مفهوم میهن برابر است و از سوى دیگر با مفهوم اروپائى سرزمین نزدیکى پیدا مىکند. اگرچه واژه بوم در فرهنگ جغرافیائى سیاسى فارسى زبان کنونى مورد بررسى نیست و جائى در مباحث علمى ندارد، مىتواند همراه با مفهوم مرز وارد این فرهنگ شود و جایگزینى پویا در فارسى براى واژه territory باشد؛ آنگونه که در فرهنگ جغرافیاى سیاسى باختر زمین آمده است.
به هرحال، ما در اینجا با مفهوم سرزمین سر و کار داریم آنگونه که مفهوم territory در فرهنگ جغرافیاى سیاسى اروپائى مورد بحث است. سرزمین را مىتوان چهره افقى یا فیزیکى کشور تعریف کرد؛ مفهومى جغرافیائى که با توجه به مفهوم حکومت، جنبهاى سیاسى پیدا مىکند و با توجه به آن مفهوم و مفهوم ملت پدیده سیاسى - جغرافیائى کشور را واقعیت مىبخشد. از میان جغرافیدانان سیاسى باختر زمین، پرفسور ژان ایونا گاتمن توانسته است کارآترین و رساترین تعریف را، تا این تاریخ، از سرزمین یا بوم در رابطه با حاکمیت حکومت ارائه دهد. وى در مقالهاى تحت عنوان گذران تکاملى مفهوم سرزمین در حالىکه بر این نکته تائید دارد که مفهوم سرزمین در روزگاران ما همچنان دستخوش دگرگونى بنیادین و پر اهمیتى است مىگوید۱:سرزمین هم مفهومى سیاسى است و هم جغرافیائی، چراکه چهره جغرافیائى زمین هم جلوهگاه جدائىهاى سیاسى است و هم از راه جریانى سیاسى سازمان مىیابد.( .(www.aftabir.com
۱-۷-۲مرز
در رابطه با تعریف مرز و سرحد، طبقه بندی انواع مرزها و کارکردهای مرز و سایر مباحث مرتبط با مرز، تلاش هایی از سوی جغرافیدانان سیاسی و برخی دیگر از کارشناسان رشته های مرتبط صورت گرفته است؛ از جمله می توان به فعالیت هایی که توسط دانشمندانی مانند هارتشورن، هولدیچ، جونز و کریستف اشاره کرد که به تعریف اصطلاحات مرز، سرحد و طبقه بندی انواع مرز پرداخته اند (زرقانی،۱۷:۱۳۸۶). برخی از تعاریف اشاره شده ی مرز، از سوی دانشمندان مختلف عبارت است از: خط جدا کننده ی یک واحد از واحد دیگر را مرز گویند. خطوط مرزی، خطوط اعتباری و قراردادی هستند که به مننظور تحدید یک واحد بر روی زمین مشخص می شوند(میرحیدر،۱۶۱:۱۳۸۶). مرزهای فضاهای انسانی توسط فعالیت های اجتماعی تعریف می شوند و بسته به نوع ماهیت فعالیت اجتماعی از انواع دقیق تا انواع نامشخص تغییر می نمایند(میرحیدر،۷:۱۳۸۶).مرز حد فاصل دو کشور یا منطقه ای که صلاحیت سرزمینی بر روی آن پایان می یابد (آقابخشی،افشاری راد،۵۷:۱۳۷۹) . خط پیرامونی که بخش پایانی گستره ی فعالیت یک ملت را مشخص می سازد و جنبه ای سیاسی پیدا می کند که مرز خوانده می شود (مجتهدزاده،۴:۱۳۸۶). ریچارد مویر می گوید: “مرزها تا حدودی مانند چیزی خطی توصیف شده اند. در حقیقت مرزها در جایی به وجود می آیند که فصل مشترک های عمودی میان حاکمیت های کشوری از سطح زمین می گذرد . و همچنین پیتر تیلور می گوید: مرز مفهومی از درون به بیرون است و خط مشخصی است که جدایی را نشان می دهد. (زرقانی،۱۸:۱۳۸۶).
۳-۷-۲ناحیه
ناحیه به جایی گفته می شود که از وحدت و تجانس ویژه ای برخوردار بوده و این وحدت ممکن است طبیعی باشد و یا توسط انسان ایجاد گردد «گریفت تیلر»(شکوئی، ۱۳۸۲: ۵۸).جغرافیای ناحیه ای تفاوتها و شباهتهای میان دو بخش از محیط انسانی را مورد مطالعه قرار می دهد و در تکاپوی یافتن پاسخی به دلایل این گونه تفاوتها از راه مطالعه مجموعه عواملی است که آن ناحیه را از دیگر نواحی متمایز می سازد. در این مطالعات بررسی اوضاع و شرایط محیطی ناحیه بسیار کوچکی چون یک روستای کوچک یا یک شهر می تواند مورد توجه قرار گیرد که چنین مطالعه ای را میکروجیوگرافی گویند. مطالعه نواحی گسترده، مانند منطقه خلیج فارس، جنبه ماکرودیویژن به خود می گیرد. جغرافیدانان ناحیه ای مطالعه بخشهای درونی ماکرودیویژنها را براساس مطالعه ویژگیهای فرهنگی کوچک درونی آنها پیگیری می کنند. این مطالعات ممکن است شامل تقسیم یک ماکرودیویژن به چند ناحیه برخوردار از ویژگیهای فرهنگی جدا از هم باشد؛ برای مثال عواملی چون زبان، کشاورزی، چهره جغرافیایی زمین مورد نظر یا شیوه خاص زندگی اقتصادی ساکنان آن یا آمیخته ای از همه این موارد برای تشخیص تفاوت میان هر یک از این نواحی یا نواحی دیگر، موضوع مورد مطالعه خواهند بود.یک ناحیه در جغرافیا، هنگامی قابل تشخیص است و از یک شخصیت یکپارچه و متمایز از دیگر نواحی جغرافیایی برخوردار است که عوامل پیوند دهنده اجزاء آن به خوبی آشکار و قابل شناسایی باشد. این عوامل پیوند دهنده ممکن است عوامل جغرافیایی یا فیزیکی باشد، مانند واقع شدن در محیط جغرافیایی ویژه ای که از محیطهای دیگر جدا و متمایز باشد یا واقع شدن در محیط اقتصادی ویژه ای که ساکنانش را به دلیل مشغله خاصی یکپارچه سازد، یا اینکه ممکن است عوامل فرهنگی و معنوی باشد که محیط جغرافیایی- سیاسی ویژه ای را پدید آورد. در مورد نخست، معمولا این گونه ناحیه ها به گونه استان، شهرستان، بخش و برزن تقسیم می شود و جغرافیای سیاسی کشور را شکل می دهد. در مورد دوم، معمولا این گونه ناحیه ها به گونه حوزه های انتخاباتی جدا از هم درمی آید و جغرافیای انتخاباتی کشور را واقعیت می بخشد. حدود نواحی جغرافیایی- سیاسی درون کشوری اغلب از ترسیم روی نقشه های تقسیمات کشوری فراتر نمی رود و به نسبت گستره شخصیت ناحیه ای ساکنان به گونه «شهر» یا «روستا» خودنمایی دارد یا به گونه تقسیمات کشوری : «استان»، «شهرستان»، «شهر»، «بخش»، «برزن» یا واحدهای کوچک تر تعیین و روی نقشه ترسیم می شود. گاه حدود این نواحی کاملا ذهنی است و چون از سوی حکومت به رسمیت شناخته نمی شود، روی نقشه جغرافیایی نیز ترسیم نمی گردد.
بدین ترتیب، ناحیه در جغرافیا ممکن است به کوچکی یک «محله» باشد یا به بزرگی یک «منطقه»، بی آنکه اندازه یا گستره جغرافیایی در پویایی سیاسی آن اثری داشته باشد(مجتهد زاده، ۱۳۸۶: ۵۷).ناحیه بندی سرزمینی ریشه و سابقه در تمدن های کهنی مثل یونان باستان، روم و ایران باستان دارد. در بیشتر کشورهای دنیا به دلیل تفویض برخی از وظایف اداری – سیاسی حکومت ها در سطح کشورها از طرف مسئولین سیاسی به مردم و نیز تمایل ساکنان نواحی مختلف یک سرزمین برای دخالت و همکاری در امور مربوط به خود در سطح کشور موضوع ناحیه بندی سیاسی از اهمیت ویژه ای برخوردار است(احمدی پور و دیگران، ۱۳۸۹: ۴۶).
فرهنگ و عامل انسانی اساس شکل گیری ناحیه در جغرافیا هستند. از این رو، در دولت های قدیمی، نواحی فرهنگی، ناهمسانی زبانی، مذهبی و نژادی وجود دارد. وجود چنین نواحی فرهنگی در این دولت و حتی دولت های جدیدتر موضوعی شایع و متداول است. به هنگام سقوط دیگر سازمان های سیاسی، فضای مرزهای دولت در پیرامون مرکز یا مراکز ناحیه ای قدرت رشد کردند و گسترش یافتند. در جریان این تحول مرز دولت با موزاییک سخت سازه های قومی متفاوت همپوشی یافت که پیامد آن تشکیل دولت های چند قومیتی و چند ناحیه ای بوده است. برای نمونه کشور روسیه با وجود فروپاشی شوروی هم اکنون دارای ۳۸ اقلیت ملی، ۱۶ جمهوری خودمختار، ۵ منطقه خود مختار و ۱۰ ناحیه خود مختار است(غروی، ۱۳۷۳: ۱۱۷).
۳-۷-۲شهر
شهر محلی است با حدود قانونی که در محدوده جغرافیایی بخش واقع شده و از نظر بافت - اجتماعی ، اشتغال و سایر عوامل دارای سیمائی با ویژگیهای خاص خود بوده بطوری که اکثریت ساکنان دائمی آن در مشاغل کسب ، تجارت ، صنعت ، کشاورزی ، خدمات و فعالیتهای اداری اشتغال داشته و در زمینه خدمات شهری از خود کفائی نسبی برخوردار و کانون مبادلات اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی حوزه جذب و نفوذ پیرامون خود بوده و حداقل دارای ده هزار نفر جمعیت باشد.(کرمزادگان،۵۷:۱۳۹۰)
۸-۲مفهوم سازماندهی سیاسی فضای جغرافیایی
مفهوم توامان دیگری که با موضو ع جغرافیای سیاسی در ارتباط است و در واقع از مهمترین موضوعات درجغرافیای سیاسی مفهوم سازماندهی سیاسی فضا است.نواحی سیاسی از ارکان سازماندهی سیاسی فضا محسوب شده که از یکسو تعیین مرز و از سوی دیگر تعیین مرکزیت دو موضوع مهم تقسیم بندی فضا است و به عبارت دیگر مرکزیت ، مجاورت و مرزهای واحد اداری – سیاسی سه مولفه اصلی در تقسیم بندی سیاسی فضا(تقسیمات کشوری) بشمار می آید.(عاملی، ۱۳۸۲:۲) بدین جهت دولتها نسبت به تقسیم فضای سرزمین خود جدیت خاصی دارند. البته سطح اختیارات و قدرت تصمیم گیری و کارکرد سیاسی واحدهای تقسیماتی درون کشوری تا حد زیادی تابع نوع دولت و سیستم سیاسی سطح ملی می باشد بعبارتی دولت اعم از اینکه بسیط ، فدرال و یا ناحیه ای باشد نوع سازماندهی سیاسی فضا متفاوتی خواهد داشت (هوشیار، ۱۳۷۹:۱۱)
سازماندهی سیاسی فضا اگر مهمترین موضوع دولتهای مدرن نباشد بدون تردید یکی از حساسترین و مهمترین موضوعات آنها میباشدکه عوامل سیاسی ، اجتماعی، تاریخ و فرهنگ یک جامعه را به کمک می طلبد. سازماندهی سیاسی فضا تقسیم بندی یک پهنه سرزمینی براساس عوامل و محدوده های همگن اجتماعی، محیطی ، اقتصادی ، سیاسی و اداری به منظور اداره و مدیریت بهینه سرزمین و بهره برداری مطلوب و منطقی از منابع در راستای برقراری توسعه پایدار و به منظور ایفای نقش سیاسی میباشد.
انتخاب یک نظام تقسیمات کشوری متشکل از زیر مجموعه ها و تقسیم کارکرد های اداری مربوط به آن چیزی نیست که به سادگی به مصلحت اداری مربوط شود. آنچه که در اینجا اهمیت دارد پیوند های عاطفی و سیاسی میان مردم و مکان است. (مویر ، ۱۳۷۹:۲۵۱) به واقع می توان گفت که سازماندهی سیاسی فضا تقسیم بندی سطح یک سرزمین به واحدهای متمایز سیاسی بر اساس معیارها و ملاکهای معین می باشد که فضای درون کشوری به تقسیم پهنه سرزمین ملی مبتنی بر ملاکهای معین میپردازد. این موضوع از مسائل مهمی است که یک کشور در حال رشد باید برای انجام برنامهریزیهای اقتصادی ، اجتماعی و اداره بهتر سرزمین و بهره برداری بیشتر به آن توجه کند و تا زمانیکه سازماندهی صحیح و مناسبی نداشته باشیم بازده هرگونه برنامه ریزی در سطح ملی ، منطقهای و محلی ناچیز و احتمالا مغشوش خواهد بود. کارکردهای سیاسی و غیر سیاسی نواحی سیاسی ایجاب میکند که به منظور بهینه سازی و ارتقا سطح کارکردهای آن در چهارچوب کلیت دولت ملی سازمان و ساختار مناسب نواحی سیاسی ترتیب داده شود تا این واحدها بصورت مجموعهای هماهنگ در جهت اهداف محلی و ملی دولت و نظام سیاسی به وظایف خود عمل کند .
سازماندهی سیاسی فضا با وجود تاثیر پذیری از نوع رژیم سیاسی ، شکل حکومت و مناسبات درونی قدرت در جامعه و دولت مقولهای فنی و پیچیده است که جمعیت و پراکنش جغرافیایی آن ، مساحت کشور و تنوع فضایی آن ، ثروت اقتصادی و میزان تعادل و توازن منطقهای آن و تهدیدها و جهت های درونی و بیرونی آن در شمار زیرساختهای آن بوده و هست.
در سازماندهی سیاسی فضا آنچه در گذشته مورد نظر بوده تکیه بر شاخصهای طبیعی ثابت و شاخصهای فرهنگی عمومی (زبان ، مذهب ، نژاد و قومیت ) نسبتا ثابت بوده است اما امروزه در سازماندهی سیاسی فضا با ترکیب شاخص های مختلف سعی میشود نواحی از همگنی نسبی طبیعی و انسانی برخوردار باشند (احمدی پور،۱۳۹۰:۷۳ - ۶۹)
به عبارتی مردم ساکن در محدوده یک کشور ، قلمرو نظام سیاسی و حکومت آن سرزمین را تشکیل می دهند در درون واحدهای سیاسی در سطح کشور مستقل به منظور تسهیل در اداره امور و ایجاد حداکثر کارایی در خدمت رسانی و با توجه به ضروریات سیاسی ، تاریخی ، فرهنگی و وابستگی های عاطفی منطقه ای تقسیماتی صورت می گیرد که به نام تقسیمات اداری – سیاسی کشوری خوانده می شود. دولت ها به دلیل اهمیت سازماندهی سیاسی فضا در توسعه کشورهای خود نسبت به تقسیم فضای درونی سرزمین خود به شکل مناسب و بهینه جدیت خاصی دارند. معمولا این تقسیم بندی مبتنی بر نزدیکی های قومی ، نژادی ، مذهبی ، تاریخی ، اوضاع طبیعی و غیره می باشد. تقسیمات اداری بسته به شرایط اجتماعی ، فرهنگی و نوع حکومت هر کشور ، با اسامی و اختیارات متفاوت تعیین می شود. حال آنکه هر یک از واحد های بدست آمده از تقسیم کل کشور می تواند از درجه سیاسی خاصی برخوردار باشد(استان ، شهرستان، بخش و دهستان) حتی ممکن است دو یا سه واحد طبیعی تشکیل یک واحد سیاسی بدهند و بر عکس.(احمدی پور، ۱۳۸۸ : ۴)
در ارتباط به مولفه ها و عوامل مرتبط با سازماندهی سیاسی فضا موضوع حاکمیت ، کشور ، سرزمین، ملت ، دولت ،استان ، شهرستان ، بخش ، شهر ، دهستان و روستا قابل شناسایی بوده که درقالب شکل زیرنشان داده شده است.
شکل۱-۲:مولفه ها و عوامل مرتبط با سازماندهی سیاسی فضا
ترسیم:نگارنده
۹-۲نقش عوامل جغرافیایی در روابط بینالملل
تأثیر عوامل جغرافیایی و اقلیمی بر رفتارهای سیاسی، گرایشی است قدیمی که ریشه در تاریخ بشر دارد؛ مثلاً، به اعتقاد ارسطو، مردم و محیط آنها جداییناپذیرند و مردم همواره از شرایط جغرافیایی تأثیر میپذیرفتهاند. ژان بُدن میگفت: شرایط جغرافیایی بر روحیات ملّی و سیاست خارجی کشورها تأثیر میگذارد. اما این گرایش از دهه ۱۹۶۰ م. با تأکید بیشتر بر نقش عوامل جغرافیایی بر رفتارهای سیاسی مجددا با قوّت و قدرت ظهور پیدا کرد و هماکنون در روابط بینالملل (در حوزه نظری و عملی)، عواملی مانند جغرافیا، توزیع منابع، توسعه و فنآوری از اهمیت و نقش فوقالعادهای برخوردار است، به نحوی که بدون توجه به آنها شناسایی کامل محیط بینالمللی ممکن نیست. از اواخر قرن ۱۹، تأثیر رشد جمعیت بر کمبود منابع، نقش کمبود منابع در منازعات آینده، و جغرافیا و تأثیر فنآوری بر منابع و جغرافیا، محور نوشتهها در این زمینه بوده که عمدتا دو گروه «آرمانگرایان» و «واقعگرایان» در روابط بینالملل، انسان را در ارتباط با عوامل جغرافیایی و زیست محیطی ـ به مفهوم وسیع آن ـ به گونهای که فرهنگ انسانی و ویژگیهای آن را شامل است، مورد توجه قرار داده اند(دوئرتی،۱۳۷۲ :۱۰۶).
۱۰-۲جغرافیا و ژئوپلیتیک
مفهوم ژئوپلیتیک بیانگر حیطهای از بررسی جغرافیایی است که عامل فضا را در شناخت چگونگی شکلگیری روابط بینالملل مهم تلقی میکند. کاربرد فعلی این واژه نباید با واژه ژئوپلیتیک آلمان که شکل خاصی از جبر محیطی بود که برای مشروعیت دادن به اعمال دولت به کار رفت اشتباه گردد. واژه اخیر ابتدا در سال ۱۹۱۶ به وسیله ردولف کیلن دانشمند علوم سیاسی سوئدی به کار رفت و سپس توسط کارل هاوس هوفر جغرافیدان آلمانی که طرفدار بخشی از افکار فردریک راتزل بود مورد استفاده قرار گرفت و راتزل تحت تأثیر مفهوم هگلی دولت یعنی وجود یک روح واحد در جامعه قرار گرفته با جمع آن با افکار دیگر، دولت را ارگانیزمی میدانست که افراد تابع آنند و نیاز جدی به فضای حیاتی و توسعه سرزمینی دارد. این افکار توسط رهبران حزب نازی به ویژه رودلف هس در طرحهای گسترش سرزمینی مورد بهرهبرداری قرار گرفت. سوءاستفاده از این ایدهها در اهداف سیاسی، به دانش ژئوپلیتیک ضربه زد و باعث شد نسبت به هرامری که شباهتی با آن داشته باشد حساسیت ایجاد شود.(عزتی،۶:۱۳۸۲)
در عین حال، همانطور که پیت در سال ۱۹۸۹ نوشت اصطلاح ژئوپلتیک که پس از جنگ دوم با بدنامی رها شده بود، در اواخر دهه ۱۹۷۰ و دهه ۱۹۸۰ احیا شد.) مویر،۳۶۸:۱۳۷۹) و تعدادی از دانشمندان به بیان و شرح آن پرداختند.
یکی از نویسندگان دو مفهوم جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک را به این صورت تعریف کرده است: “جغرافیای سیاسی اثر تصمیمگیریهای سیاسی انسان را روی چهره و اشکال جغرافیایی مربوط به محیط انسانی هم چون حکومت، مرز، مهاجرت، ارتباطات، توزیع، نقل و انتقال و غیره مطالعه میکند، در حالی که ژئوپلتیک به مطالعه اثر عوامل جغرافیایی روی سیاستهای دگرگون شونده جهانی میپردازد"(مجتهدزاده،۶۲:۱۳۸۶ (اما دقیقتر آن است که بگوییم جغرافیای سیاسی با رابطه متقابل جغرافیا و سیاست سر و کار دارد.و به اینترتیب، مفهوم ژئوپلتیک که به نقش عمده عامل فضا در شکلگیری روابط بینالملل معتقد است، جزئی از دانش و علم جغرافیای سیاسی محسوب میشود.
در این رابطه سائول.بی.کوهن در کتابش “جغرافیا و سیاست در جهان تقسیم شده” همین مفهوم را بیان داشته و عصاره ژئوپلتیک را مطالعه روابطی میداند که میان سیاست بینالمللی، قدرت و مشخصات جغرافیایی برقرار میشود(عزتی،۶:۱۳۸۲)
در دهه های پایانی قرن ۲۰ دوباره ژئوپلتیک احیا و برداشتهای مختلفی همراه با پژوهشهای بیشمار تجربی برای بیان نظم ژئوپلتیک جهانی به صحنه آمد که از آن میان سه مورد میتوان برجسته شود:
۱٫ دیدگاه روابط مبتنی بر قدرت که به ویژگی سلسله مراتبی دولتها در درون نظم جهانی تأکید میکند. متغیر اصلی در اینجا توان یک کشور در تأثیر یا تغییر رفتار دیگران در مسیر مورد تقاضای خود است. دانشمندان علوم سیاسی از دیرباز این روابط مبتنی بر قدرت را با واژه موازنه جهانی و فرموله کردن روابط بینالمللی پس از جنگ دوم جهانی در مدلهای دو قطبی (پایان دهه ۱۹۴۰ و دهه ۱۹۵۰)، دو قطبی سست (پایان دهه ۱۹۵۰ و دهه ۱۹۶۰) و چند قطبی (دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰) مورد توجه قرار دادهاند، کوهن با مشاهده ظهور سه قدرت جدید جهانی یعنی ژاپن، چین و اروپای غربی و ظهور تعدادی قدرت منطقهای، در سال ۱۹۸۲ نوشت که جهان به سوی یک سیستم سلسله مراتبی در حال حرکت است. کوهن مناطقی مانند آسیای جنوب شرقی و خاور میانه را به دلیل اهمیت ژئواستراتژیک جهانی آنها و گرفتار آمدن میان دو حوزه نفوذ دو ابرقدرت و ویژگیهای فرهنگی و منطقهایشان بیثبات تصویر میکرد و به آنها نام کمربندهای شکننده میداد. به نظر او هر گاه یکی از رقبا در منطقهای از رقیب عقب میافتاد برای اعمال نفوذ در منطقهای دیگر از جهان دست به کار میشد.
کوهن در ۱۹۹۰ به نقش قدرتهای درجه دوم که آنها را کشورهای دروازهای میخواند معتقد شد. به نظر او دو عرصه در بالاترین سطح ژئواستراتژیک وجود دارد. یکی عرصه دریایی یعنی اروپای غربی، آفریقا و قاره آمریکا و دیگری عرصه قارهای یعنی اتحاد شوروی و چین. اکثر قدرتهای درجه دوم فوق در درون این عرصهها محصور هستند، اما سه منطقه هم در خارج آنها هست یعنی جنوب آسیا و کمربند شکننده خاورمیانه که عرصه رقابتاند و منطقه دروازهای و نوظهور اروپای مرکزی و شرقی که منطقهای حائل بوده و میتواند تماس و تعامل میان دو عرصه را تسهیل کند. او در راستای منافع ملی آمریکا چیزی مینوشت و امید میداد که فروپاشی اتحاد شوروی به ترسیم نقشهای جدید و با ثباتتر از جهان خواهد انجامید.
۲٫ دیدگاه دوم بر توسعه قدرت بر مبنای ایدئولوژی دولت استوار است. به عنوان مثال، آمریکا با بیان رسالت قاره ای خود برای توسعه دموکراسی نفوذش را در قرن ۱۹ در قاره آمریکا گسترش داد. این کشور در قرن ۲۰ نیز با بیان رسالت خود در مبارزه با کمونیزم قدرت جهانی خود را افزایش داد. روسیه تزاری نیز با بیان رسالت خود در تنظیم جامعه آینده بشری، به توسعه اراضی یا مداخله در جهان سوسیالیست میپرداخت.
۳٫ دیدگاه اقتصاد سیاسی، که روی اینکه چه کسی، چه چیزی، کجا و چگونه به دست میآورد تأکید میکند. در اینجا فرض اکید بر این است که برای درک خوب و کامل ژئوپلتیک باید دینامیکهای اقتصاد جهانی را در نظر گرفت. امانوئل والرشتاین در ۱۹۸۴ با ملاحظه رابطه میان روندهای تجمع ثروت، رقابت بر سر منابع و سیاست خارجی به عنوان بخشی از سیستم جهانی منفرد به هم وابسته که در آن کاپیتالیزم شکل دهی ویژگیها و نظم سلسله مراتبی دولتها را دیکته میکند به این فرض کمک کرده است. چنین سیستم جهانی، آمریکا را به سوی ایفای یک نقش مرکزی ژئواستراتژیک و اقتصادی برده است. در این تحلیل، در تعیین روابط بین دولتها، نیروهای اقتصادی تعیین کنندهاند و به روندهای سیاسی و فرهنگی نقشی عمده تعلق نمیگیرد.(مویر،۲۸۰:۱۳۷۹)
جدا از این سه دیدگاه، با فروپاشی اتحاد شوروی و سپس به قدرت رسیدن نو محافظهکاران در آمریکا، این کشور برای سلطه بلامنازع بر مناطق حیاتی جهان در تکاپو افتاده و با مستمسک قرار دادن حملات ۲۰ شهریور (۱۱سپتامبر) در این راستا نبردهایی را تحت عنوان “مبارزه با تروریسم” سازمان داده است.
به طور کلی محتوا، قلمرو و موضوعات مورد بحث در علم جغرافیای سیاسی را میتوان در چند مورد زیر بیان داشت:
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 10:06:00 ق.ظ ]
|