استفاده از راهبردهای منفی تنظیم هیجانات مانند مصیبت بار تلقی کردن، مقصر دانستن خود و نشخوار فکری سببب بروز اضطراب می شود( گارنفسکی و کرایچ، ۲۰۰۱). فاجعه بار خواندن، نشخوار فکری و سرزنش دیگران با خشم و خصومت و حساسیت بین فردی ارتباط دارد. افرادی که بیشتر حوادث را فاجعه بار تلقی می‌کنند و نشخوار فکری بیشتری دارند، بیشتربه مشکلات هیجانی مبتلا می‌شوند. استفاده زیاد از راهبرد فاجعه بار تلقی کردن، در برخی از افراد به صورت زود رنجی و حساسیت نسبت به اطرافیان، در برخی از افراد به صورت افسردگی یا غمگینی و در افراد دیگر به صورت استرس و اضطراب نشان داده می شود. عده ای نیز دچار احساس خشم و خصومت می‌شوند.

راهبرد نشخوار فکری و تمرکز بر تفکر نیز با مشکلات هیجانی( افسردگی، اضطراب، خصومت و حساسیت بین فردی) مرتبط است. نشخوار فکری به معنای تمرکز توجه بر افکار است بسته ‌به این که افکار چه محتوایی داشته باشند( مثبت و یا منفی بوده و یا به گذشته و یا آینده مربوط باشند)، می‌توانند حالات هیجانی متفاوتی( استرس، اضطراب، افسردگی و خشم) در فرد ایجاد کنند یا این حالات را تشدید نماید. زمانی که فرد با استرس مواجه می شود، با توجه به راهبردی که استفاده می‌کنند، عملکرد تطابقی یا غیر تطابقی دارند. ‌بر اساس یافته های گارنفسکی و همکاران(۲۰۰۱)، با بهره گرفتن از راهبرد فاجعه با تلقی کردن و نشخوار فکری منجر به بروز مشکلات فکری در زمان برخورد با استرس ها می شود.

تحقیق بکتاش و یعقوبی (۱۳۹۲)، نشان داد که در مقایسه میان گروه وسواسی اجباری با گروه عادی، گروه وسواسی بیشتر از افراد عادی از راهبرد های فاجعه انگاری، نشخوار فکری، سرزنش خود و سرزنش دیگران استفاده می‌کنند و افراد عادی بیشتر از راهبردهای ارزیابی مجدد مثبت، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی استفاده می‌کنند. به طور کلی افراد مبتلا به اختلال وسواسی جبری در هنگام مواجهه با وقایع آسیب زا، از راهبردهای منفی، نامطلوب و ناسازگار تنظیم شناختی هیجان و افراد عادی از راهبردهای مثبت، مطلوب و سازگار تنظیم شناختی هیجان استفاده می‌کنند.

هنرمند و کریم نژاد(۱۳۹۲) در تحقیق خود نشان دادند که واکنش پذیری بالاتر و راهبردهای تنظیم شناختی منفی بالاتر، احتمال سوء مصرف مواد را بالا می‌برد. به علاوه دشواری در بازشناسی هیجان ها و نارسایی در برقراری ارتباط با دیگران، منجر به سوء مصرف مواد می شود. افرادی که تنظیم هیجان بالایی دارند، در پیش‌بینی خواسته های دیگران توانایی بیشتری دارند، آن ها فشارهای ناخواسته دیگران را درک و هیجان های خود را بهتر مهار می‌کنند، و در نتیجه در مقابل مصرف مواد مقاومت بیشتری نشان می‌دهند. همچنین افرادی که تنظیم هیجانی کمتری دارند، برای مقابله با هیجان های منفی خود، اغلب به سوء مصرف مواد کشیده می‌شوند.

۲-۱-۲-۳- تفاوت‌های جنسیتی در استفاده از راهبرهای تنظیم شناختی هیجان

برخی از پژوهش‌ها بر تفاوت دو جنس در استفاده از راهبرد های تنظیم شناختی هیجان تأکید کرده‌اند. گارنفسکی[۱۰۵]، تردز[۱۰۶]، کرایج[۱۰۷]، لیکرستی[۱۰۸] (۲۰۰۴) در پژوهشی تفاوت‌های جنسیتی را مورد مطالعه قراردادند و دریافتند که در استفاده از راهبردهای پذیرش، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه‌ریزی، ارزیابی مثبت و فاجعه‌آمیز تلقی کردن و خود را مقصر دانستن، زنان نمرات بالاتر نسبت به مردان کسب کردند. تنها در راهبرد مقصر دانستن دیگران، نمرات مردان به نحو معناداری بالاتر از نمرات زنان بود. یوسفی (۱۳۸۲) گزارش داد که در برخی از راهبرها مانند تمرکز مجدد مثبت، ارزیابی مثبت، نمرات پسران در مقایسه با نمرات دختران بیشتر است، اما در راهبردهای منفی، نمرات دختران بیشتر از پسران است. همچنین در تحقیقی دیگر توسط یوسفی (۱۳۸۵) تفاوت جنسیتی در استفاده از راهبردهای شناختی تنظیم هیجان بررسی شد. نتایج نشان داد که در استفاده از راهبرد مقصر دانستن خود، نمرات دختران به نحو معناداری از نمرات پسران بیشتر است، اما تنها در راهبرد مقصر دانستن دیگران، پسران به نحو معناداری از دختران نمرات بالاتری داشتند. نجاتی (۱۳۸۸) طی پژوهشی نشان داد که در استفاده از راهبردهای مثبت، منفی وکل شناختی، نمرات دختران در مجموع به طرز معناداری از پسران بالاتر است. همچنین در تحقیقی دیگر گارنفسکی وکرایچ[۱۰۹] (۲۰۰۶) در تحقیقی که بر روی پنج نمونه در سنین و شرایط مختلف شامل اوایل نوجوانی، اواخر نوجوانی، بزرگسالی، سالمندی، نمونه های روان‌پزشکی به بررسی تفاوت‌های راهبرد های تنظیم شناختی هیجان پرداختند. نتایج نشان داد که در پنج گروه نمونه، تفاوت‌های معناداری در بین نمرات زنان و مردان در همه ابعاد راهبرد های تنظیم شناختی هیجان وجود دارد. همچنین در تحقیقی دیگر توسط گارنفسکی و همکاران (۲۰۰۴)، مشخص گردید که تفاوت‌های معناداری در استراتژی های نشخوار فکری، فاجعه‌آمیز کردن تمرکز مجدد مثبت بین دو جنس مشاهده شد، یافته ها نشان داد که زنان در مقایسه با مردان بیشتر از این استراتژی ها استفاده می‌کنند. همچنین مشخص شده است که در هردو گروه زنان و مردان ارتباط قوی بین استراتژی های مقصر دانستن خود، نشخوار فکری وفاجعه‌آمیز کردن و نمرات بالای افسردگی موجود است واستفاده بیشتر از ارزیابی مجدد مثبت با نمرات پایین تر در افسردگی در ارتباط است (آندرسون، میلر، رایجر، دیل، سدیکیز[۱۱۰]،۱۹۹۴ ؛سولیوان، بیشاپ، پیویک[۱۱۱]،۱۹۹۵ ؛کارور، اسکیر، وینتراب[۱۱۲]، ۱۹۸۹؛ گارنفسکی و همکاران،۲۰۰۱ ). بعلاوه در تحقیقی دیگر نولن هوکسیما[۱۱۳] (۱۹۹۱) نشان داد که زنان به طور کلی در مقایسه با مردان استراتژی نشخوار فکری را بیشتر دارا می‌باشند.

۲-۱-۳- مبانی نظری سازه تاب آوری

از نظر تاریخی، علوم رفتاری و اجتماعی برای مطالعه انسان و رشد اجتماعی، یک رویکرد مشکل نگر را دنبال کرده‌اند. بالطبع این الگوی پژوهشی آسیب شناختی به مطالعه مشکلات، بیماری، ناسازگاری، عدم شایستگی، انحراف و غیره پرداخته است. همچنین این رویکرد بر شناسایی عوامل خطرزا تأکید داشته است، اما مشاهده کودکانی که در شرایط خطرزا رشد کرده‌اند و رفتار منحرف‌کننده و بیمار را نشان نداده‌اند، همچنین مطرح شدن مدل تبادلی اکولوژیک تحول انسان ‌بر مبنای‌ درگیری فعال و پیشرو تطابق انسان با محیطش (برونفن ‌برنر[۱۱۴]، ۱۹۷۴) موجب تغییر علاقه‌مندی به انجام پژوهش در زمینه بررسی ویژگی‌ها، شرایط و موقعیت‌هایی گردید که به نظر می‌رسد پیامدهای منفی را تغییر داده و افراد را قادر می‌سازند تا فشار زاهای زندگی را در کنترل داشته باشند (گارمزی[۱۱۵]، ۱۹۹۱). اهمیت این شاخه از پژوهش در این است که اگر منابع فردی و محیطی شایستگی اجتماعی و سلامت مشخص شوند، بهتر می‌توان مداخلاتی را ابداع کرد که ‌بر ایجاد و ارتقاء ویژگی‌های فردی و محیطی رشد سالم متمرکز باشند.

۲-۱-۳-۱- تعریف تاب آوری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...