کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



جستجو



آخرین مطالب
 



“برتران بدیع” بر این اعتقاد است که این منطق چند قرن بعد بر جهت‌گیریهای سیاسی- استراتژیک طبقات مسلط اثر گذاشت. در این رابطه او بر مبنای همین منطق از تفاوتهایی که مسیر گذار به توسعه سیاسی را در فرانسه و انگلیس از هم جدا می‌کنند، یاد می‌کند. تفاوتهایی که بر شرایط تولید حرکتهای کارگری هر یک از این جوامع اثر گذاشتند. وی اشاره می‌کند که «سوسیالیسم فرانسه پیوسته خود را مرتبط با وجود یک دولت قوی و باور اینکه پیروزی پرولتاریا قبل از هرچیز با فتح قدرت عمومی (دستگاه دولت) امکان پذیر است، سازماندهی کرده است. هر دو منبع اصلی سوسیالیسم معاصر فرانسه در این مورد با هم همراه شده و اولویت را به سیاست تعاونی و هدایت مبارزات کارگری در حوزه جامعه سیاسی داده‌اند تا در حوزه‌ی جامعه مدنی. اراده‌ی بسیج علیه دولت سرمایه‌داری نقطه‌ی مشترک آنها بوده و اختلافات آنها در این زمینه جنبه تاکتیک داشته و مربوط به یافتن کوتاهترین راه برای رسیدن به انقلاب سیاسی می‌شود. از این رو جای شگفتی نیست که با شکست استراتژی اعتصابات عمومی حرکت کارگری فرانسه بازسازی خود را بر پایه‌های سیاسی و حزبی ارج نهادن به کنش پیشگامانه و تبعیت سندیکا از حزب استوار ساخت. برعکس ضعف دولت در جامعه‌ی انگلستان به ساخت دادن به حرکت کارگری بیشتر سندیکایی تا سیاسی و بیشتر تعاونی تا انقلابی کمک کرد. الگوی سندیکایی انگلستان در قالب منطق جامعه مدنی خودگردان جای می‌گیرد. سندیکای انگلستان برخلاف آنچه در تاریخ حرکت کارگری فرانسه مشاهده می‌شود، خیلی زود به دستگاهی شناخته شده و نهادینه در جامعه مدنی تبدیل شد.»[۵۲]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

به طور کلی بینش اقتصادی “والراشتاین” در برابر توالی حوادث پاسخگو نیست. نظریه‌ی پیشنهادی او با کارکردهای دولت که بیشتر نگران تضمین منافع روستا بود تا جامعه‌ی شهری و تجاری سازگاری چندانی ندارد به ویژه که چنین ذهنیتی به نقشه‌ای بحث‌انگیز در مورد پیدایش دولتها می‌ انجامد. این ذهنیت مبتنی بر این است که شکل‌گیری دولت از انگلستان و هلند شروع شده در حالی که در واقع این کار به گونه‌ای آرام در فرانسه و اسپانیا صورت پذیرفت. شکست وی به اعتقاد “برتران بدیع “بیشتر ناشی از امتناع از ورود عوامل اقتصادی در مجموعه‌ای وسیعتر عوامل اجتماعی و تلاش برای ارائه‌ تبیینی صرفاً زیربنایی از تکوین نظامهای سیاسی است، حال آنکه توجه به نسبیت عوامل اقتصادی و تأثیر متفاوت آنها در دوره‌های متفاوت در جامعه‌شناسی تاریخی ضروری است.[۵۳]
۲-۱-۱- مسیرهای مختلفی که دولتهای مطلقه‌ی اروپا طی کرده‌اند: الگوی پری آندرسون
کارهای” آندرسون” با محور عدم هماهنگی بین اروپای غربی و اروپای شرقی نیز ملهم از تفسیری اجتماعی- اقتصادی از توسعه‌ی تاریخ جوامع است. برای وی بنیان این تفاوتها در ویژگی راه های متفاوت توسعه‌ای است که هر یک از این جوامع در پیش گرفته‌اند. وی دولتهای مطلقه‌ای را که در پایان دوره‌ی قرون وسطی به وجود آمدند به عنوان واحدهای تخفیف‌ناپذیر تلقی می‌کند و از تحقیقات تاریخی برای درک ویژگی‌هایی استفاده می‌کند که نشانگر تکوین هر یک از این واحدها بوده است. به نظر او دولتهای مطلقه در ورای شباهت‌هایی که دارند شاهد اشکال مختلفی از توسعه سیاسی بوده‌اند. این تفاوتها حتی اگر در ابتدا حالتی موردی داشته برحسب موقعیت دولتها در شرق یا غرب رودخانه‌ی الب حالتی جمعی به خود گرفته است.[۵۴]
“آندرسون” در توضیح این تفاوتها، به تفاوت بین فئودالیته‌ی اروپای غربی و فئودالیته‌ی اروپای شرقی و همچنین به تفاوت در شرایط بی‌واسطه‌ی ساخت دولت- ملت اشاره می‌کند.
در خصوص تفاوت اول وی اشاره می‌کند که اروپای غربی شاهد یک نظام فئودالی قدیمی‌تر، ساختاری‌تر و فشرده‌تر نسبت به فئودالیته‌ی اروپای شرقی بوده است. اروپای شرقی خیلی دیرتر به کشف فئودالیته دست یافت. به عبارت دیگر اروپای شرقی فئودالیته را وارد کرد و بر واقعیت اجتماعی‌ ای تحمیل نمود که چندان پذیرای این وصله نبود.[۵۵] این تفاوت تأثیر خود را بر توسعه‌ی بعدی جوامع سیاسی اروپای شرقی گذاشت. اروپای غربی با ساختارهای متنوع، روابط نمایندگی و تشکل‌های واسطه‌ای خو گرفت و توانست با حفظ نهادهای سیاسی (اتاژنرو، پارلمان، تدابیر تحدید امتیازات مالی و پولی سلطان) که تا حدی قادر به تحدید و کنترل قدرت مراجع مرکزی بود، عصر ساخت ملی و دولت مطلقه را پشت سر گذارد ولی ضعف ساختارهای فئودالی در شرق اروپا عملاً راه را برای اوج‌گیری اقتدار مرکزی در نظامهای سیاسی روس یا پروس باز گذاشت. یعنی به جای کمک به ظهور نهادهای نمایندگی و تحول روابط شاه و اشراف به ادغام کامل اشرافیت درساختارهای
جدید سیاسی متمرکز که فاقد تنوع بودند، انجامید.[۵۶]
“آندرسون” همچنین به تجربه‌ی متفاوت در زمینه‌ی مالکیت و تأثیر آن اشاره کرده و یادآور می‌شود که فئودالیته غرب اروپا بسیار متأثر از سنتهای حقوق رم و به ویژه تفکیک آشکاری بود که بین حقوق عمومی سلطان و حقوق خصوصی مالکیت ایجاد شده بود، تفکیکی که در شرق اروپا شناخته شده نبود.[۵۷]
وی در توضیح تفاوت دوم به تفاوت شرایط قبل از شکل‌گیری دولت- ملت اشاره کرده و یادآور می‌شود که استقرار دولت متمرکز در بخش غربی قاره‌ی اروپا، تحت تأثیر تجدید سازمان قدرت اشرافیت در برابر تحول جهان روستا و به ویژه در برابر صعود بورژوازی تجاری ما قبل سرمایه‌داری بوده است.[۵۸] پیدایش دولت مطلقه دراروپای شرقی نیز در پاسخ به نیاز دیگری و متفاوت با دولت مطلقه‌ی اروپای غربی بود و شکل متفاوتی از توسعه سیاسی را با خود داشت. جوامع کشاورزی شرق رود الب با تحریکات تمرکزگرای ناشی از توسعه‌ی اقتصادی شهری و ماقبل سرمایه‌داری آشنا نبودند. این جوامع برعکس با بحران روستایی مرتبط با توسعه‌ی تدریجی روستاها روبرو بودند که نشان آن افول سرواژ و شورش‌های دهقانی بود. ضرورت مقابله با چنین آسیب‌های سختی، مستلزم انصراف از پاره‌ای امتیازات اشراف روس و پروس به نفع یک قدرت مرکزی بود که قادر باشد این آشوبها را مهار و از طریق اعمال زور به تقویت سرواژ و شیوه‌ی تولید موجود بپردازد. بنابراین ساخت دولت- ملت در جوامع اروپای شرقی از بالا و برای مقابله با تهدیدهای مضاعف داخلی و خارجی و نیاز شدید به ایجاد سد در برابر قدرتهای غربی صورت گرفت. از این رو مراکز جدید در شرق و غرب عملکرد و مبانی یکسانی نداشتند. وی در خصوص پاره‌ای از ویژگی‌های ساختاری عمده که نظامهای شرقی را در برابر نظامهای غربی قرار می‌دهد ابتدا به میلیتاریسمی اشاره می‌کند که وجه ممیزه‌ی دولتهای شرقی بوده و اهمیت تأثیر عوامل نظامی را بر تمرکزگرایی نشان می‌دهد. از قرن هفدهم دستگاه اداری دولت پروس عملاً در دست سلسله مراتب نظامی بود که بر امور مالی و امور عمومی و حکومت‌های محلی نظارت داشت. این پدیده برای مدتی طولانی و حتی امروز یکی از وجوه تمایز توسعه سیاسی در شرق الب را تشکیل داده است.[۵۹] دولتهای جدید اروپای شرقی می‌بایست سازماندهی خود را بر مبنای این فرض قرار می‌دادند که اشراف تنها طبقه‌ی سیاسی هستند که می‌توانند همراه نظامیان مناصب عمده‌ی دیوانی و حکومتی را در دست گیرند. برعکس نظامهای سیاسی غربی به زور آغوش خود را به روی نخبگان جدید بورژوازی باز می‌کردند و در تلاش بودند تا نظامی ایجاد کنند که بر پایه‌ی پول بچرخد. نتیجه این شد که در شرق اختلاط شدیدی بین سیاست مرکز جدید و دفاع از منافع اشراف زمیندار به وجود آمد و در غرب سیاستی دوگانه پیش‌آمد که هم حافظ منافع اشراف بود و هم به جهش تجارت و صنعت کمک می‌کرد.[۶۰] این داده‌ها به رشد همزمان دو شکل متفاوت منازعه کمک کرد. دولت اشرافی شرقی ناچار دهقانان را مخالف عمده‌ی خود تلقی می‌کرد و از آنها بازیگرانی انقلابی می‌ساخت. اما توسعه‌ی سیاسی در غرب در جهت شکل‌دهی به یک رویارویی مضاعف پیش رفت؛ یعنی رویارویی اشراف و دهقانان و رویارویی اشراف و بروژوازها.[۶۱]
۲- ۱-تحلیل دوم: الگوی جغرافیایی- سیاسی؛ اشتین رکان*
تحلیل‌های” رکان “به نوعی کامل‌کننده‌ی توضیحات آندرسون از شرایط توسعه سیاسی اروپا است. وی علاوه بر تلاش در جهت نشان دادن تفاوت جوامع غربی در شرایط شکل‌گیری دولت- ملت‌ها به دنبال تبیین سلسله‌ای از متغیرهاست که از پایان قرون وسطی تا امروز به هر یک از جوامع غربی ویژگی‌هایی بخشیده است. رکان هر مرحله از توسعه سیاسی را حاصل تلفیق سه رشته متغیر می‌داند:
۱- متغیرهای اقتصادی مبیین ایجاد دولت- ملت که شامل تراکم جریانهای تجاری و قوام شبکه‌ی مبادلاتی بین شهرهای اروپایی در آغاز رنسانس است.
۲- متغیرهای سرزمینی که تعیین‌کننده‌ی نفوذ مرکز در پیرامونند و به دامنه‌ی نظارتی مربوط می‌شوند که مراکز در حال پیدایش می‌توانستند از طریق نیروهای اداری و نظامی بر پیرامون اعمال
کنند و بنابراین این متغیرها بیشتر ناظر بر منابع قهری هستند.
۳- متغیرهای فرهنگی که میزان انسجام ملی را به وسیله بررسی میزان، همگونگی قومی و زبانی و سطح ملی شدن فرهنگ در مردم تحت نظارت مرکز جدید را مورد مطالعه قرار می‌دهد.
وی در تحلیل خود تقابل بین شمال و جنوب اروپا را نیز به تقابل بین شرق و غرب اروپا اضافه کرده است. به اعتقاد او تقابل بین شرق و غرب اروپا متأثر از متغیرهای اقتصادی و سرزمینی است. براساس متغیرهای اقتصادی، در غرب اروپا شکل‌گیری دولت- ملت بر پایه‌ی اقتصاد شهری و تجاری است ولی در شرق متکی بر اقتصاد کشاورزی است. این تفاوت در ایجاد تفاوتهای این دو نوع جامعه از لحاظ سازمان درونی و دامنه‌ی مشارکت سیاسی بسیار موثر است. در خصوص متغیرهای سرزمینی “رکان” اشاره به تفاوت نظارت و نفوذ مراکز جدید در سرزمین‌های حاشیه‌ی اقیانوس اطلس و در حوزه‌ی تجاری بین مدیترانه و دریای شمال می‌کند. حوزه‌ی اول یعنی سرزمین‌های حاشیه‌ی اقیانوس اطلس به سرعت شاهد ظهور دولتهای ملی ساخت پذیرفته‌ای شد که بر سرزمینهای وسیعی نظارت داشتند. ولی حوزه‌ی دوم مدتها زیر سلطه‌ی شبکه‌ی از دولت- شهرهای کم و بیش مستقل از یکدیگر قرار گرفت. بنابراین یک اقتصاد شهری پررونق موجد شکل‌گیری دولت‌های ملی در غرب ،یک اقتصاد روستایی مولد نظامهای دولتی اقتدارگرا در شرق و رونق اقتصادی مولد میکرو دولتهای فاقد پیرامون در مرکز بود.
رکان در رابطه با تقابل شمال و جنوب اروپا از متغیرهای فرهنگی یاد می‌کند که بیشتر ناظر بر آهنگ ساخت ملی است. توسعه‌ی ملی در اروپای شمالی راهی را که متأثر از اصلاح دینی بوده دنبال
کرده و با اروپای جنوبی که در هاله‌ی کاتولیسیسم و ضد اصلاح باقی مانده تفاوت دارد.[۶۲]
پروتستانتیسم از آغاز به ادغام دیوانسالاری کلیسایی در ساختار دولت دنیوی کمک کرد. این پدیده با قطع رابطه با رم همراه بود و سریعاً هویت ملی دولتهای جدید را مشخص ساخت. به علاوه کلیساهای دولتی شده به صورت کارگزاران یکپارچه‌سازی فرهنگی و ناشر احساسات ملی درآمدند. اما در اروپای کاتولیک، کلیسا به حفظ خصوصیت فوق سرزمینی خود ادامه داد و بعدها آنهم به طور خیلی حاشیه‌ای در شکوفایی ملی مشارکت کرد. نتیجه اینکه نظام‌های سیاسی شمال اروپا توانستند سریعتر به مرحله‌ی ساخت ملی و دولتی برسند و به سطحی دست یابند که بتوانند پیش از استقرار رژیم‌های سیاسی مردمی به یک فرهنگ سیاسی محکم و یکپارچه دست یابند و جوامع اروپای جنوبی با تأخیر و به سختی توانستند قدم در این راه بگذارند. آن هم با جهت‌گیری ظریف به سوی دنیوی شدن (فرانسه) یا در سایه‌ی شکل خاصی از ادغام کلیسا و دولت (دولتهای ضد اصلاحات مذهبی).[۶۳] در کل باید گفت که دولت درچارچوبی رشد کرد که بیشتر با فرهنگ کاتولیسیسم پیوند داشت و پروتستانتیزم رشد دولت را با محدودیت روبرو می‌ساخت.
دولت حقوقی لائیک و دیوانسالار که در جوامع اروپای جنوب باختری شکل گرفت به عنوان محصول جداسازی فرهنگ کاتولیک بین امور دنیوی و معنوی، توانست خود را به عنوان صاحب مستقل و عالی حاکمیت برپا ساخته و سپس خود را به عنوان کارگزار زندگی اقتصادی مطرح نماید و از طریق یک سیاست مداخله‌گرایانه به نهادینه‌سازی ضعف و وابستگی و خلط سیاست و اقتصاد بپردازد. در عوض نظام سیاسی جوامع پروتستان که از نظر ارگانیک با مذهب پیوند داشت، تابع نظم جامعه‌ی مدنی قرار گرفت. در این جوامع درجه‌ی دولتی شدن ضعیف است اما مرزهای بازار و قدرت مورد ملاحظه و احترام است.[۶۴]
۲- شکل گیری رژیم های مردمی
یکی دیگر از منابع تفاوت دولت های غربی چگونگی شکل گیری رژیم های مردمی در آنها است.از پایان قرن هجدهم دولت- ملت ها با گسترش تقاضای مشارکت سیاسی روبرو شدند. پاسخ نظامهای سیاسی به این کشمکش جدید تاریخی ، ایجاد نهادها و رژیم هایی بود که بر حسب خصوصیات هر جامعه فرق میکرد و از همین طریق تمایز جدیدی وارد توسعه ی نظام های سیاسی اروپایی شد.برخی از متفکران این تمایز را بر پایه ی بازتاب نیروهای اجتماعی تحلیل میکنند که شاخص هر نظام سیاسی در هنگام ورود به عصر مشارکت بوده است. برخی دیگر با طرح همین مسائل، انقلاب های اجتماعی را مطرح مینمایند که نشانگر جنبه هایی از توسعه ی سیاسی بوده است. در مقابل این نوع تحلیلها ، کارهای دیگری هم وجود دارد که به پیروی از تحلیلهای “رکان” در مورد پیدایش دولت- ملت ، به دنبال توضیحی پیچیده تر که ظهور رژیم های سیاسی معاصر را به تلفیقی از متغیر های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مرتبط میسازد، هستند.
۱-۲ تحلیل مبتنی بر وضعیت نیروهای اجتماعی
درمیان متفکرانی که در این گروه جای میگیرند، کارهای “بارینگتن مور"جلوه ایی بیش از سایرین دارد. وی در درجه ی اول بر چند گونگی و ویژگی های انفرادی الگوهای نوسازی سیاسی تأکید دارد و قسمت عمده ی کار او به تحلیل ظهور رژیم های سیاسی مردمی در چندین جامعه ی اروپایی اختصاص دارد که به طور جداگانه مورد مطالعه قرار گرفته اند. وی از سه شیوه ی مهم توسعه ی سیاسی که عبارتند از دموکراسی غربی، فاشیسم و کمونیسم نام میبرد که هرکدام از این سه به گونه ایی متفاوت متضمن گذار از شرایط ماقبل سرمایه داری و روستایی به وضعیت اجتماعی جدید هستند. او با الهام از بینش مارکسیسم یاد آور میشود که این چند گونگی محصول تعارض هایی است که موجب تفاوت در ساختارهای اجتماعی- اقتصادی دولت های مختلف میشود. در عین حال اصالت الگوی مور در این است که از بینش ایستا و دوگانه ی نبردهای طبقاتی فراتر میرود. وی یاد آور میشود که ریشه ی تفاوت بین رژیم ها، عمدتاً در همان داده های زندگی روستایی قرار دارد که تفاوت جوامع اروپایی را قبل از ورود به عصر صنعتی رقم میزند. به همین ترتیب تمایز بین دولت های دموکراتیک، فاشیست و کمونیست به تلفیقی از چند متغیر بر میگرددکه تعیین کننده ی طبیعت و میزان قدرت گروه های روستایی ، در آستانه ی نوگرایی است و همچنین روابط این گروه ها را با دولت موجود یا بورژوازی روبه اعتلا مشخص میکند.[۶۵]
۲-۲ توجه به انقلاب های اجتماعی
از این گروه میتوان به کارهای اسکاچپول اشاره نمود.وی در پی پاسخ به این سؤال بود که چرا انقلاب ها به تاریخ بعضی از جوامع مانند فرانسه، روسیه یا چین ویژگی خاصی میبخشند، در حالی که در تاریخ ژاپن ، آلمان و تا حدی انگلستان که با انقلابهای سیاسی روبرو بوده اند، خبری از آنها نیست.چند نسبت تاریخ کشورهایی را که شاهد سرنوشتی انقلابی بوده اند به هم پیوند میدهد، از جمله ساختارهای اجتماعی روستایی، دولت های دیوانسالار نهادینه و به خصوص بحران سیاسی- نظامی که بر مکانیسم های سلطه اثر گذاشت و در نتیجه باعث رها شدن انرژی انقلابی دهقانان گردید.دو ویژگی اول موجد اولین منازعه ایی شدند که به گونه ایی مشابه در فرانسه ی رژیم قدیم، روسیه تزاری و چین امپراطوری شکل گرفت.صورت این منازعه بدین گونه بود که یک دولت قدرتمند و متحد یا اشراف را در مقابل دهقانانی قرار داد که تحت فشار سیاسی بودند. اسکاچپول تنشها و زمینه های مرتبط با پیوند دولت و جامعه کشاورزی را نشان میدهد.این ارتباط جهت گیری انقلابی دنیای دهقانی را سهولت بخشیده و سدی در مقابل پیوند بورژوازی و اشرافیت بوجود می آورد و همچنین به تمایلات نوگرایانه ی دولت که به دلیل تحول نظام بین المللی ضرورت پیدا میکند، حالتی دراماتیک میدهد. تلاشهای نوسازی مگر به قیمت استقلال گرایی دولت که خود دولت را به فاصله گرفتن از اشرافیت و در واقع برخود با آن سوق میدهد، به پیروزی دست نمی یابد. این برخورد هم به نوبه خود توان سرکوب دولت را کاهش داده و در نتیجه به تحقق روند انقلابی شتاب میبخشد.به همین ترتیب وی به راحتی میتواند به تمایز میان تاریخ کشورهایی از جمله فرانسه ، روسیه و چین (با مشخصه ی طبیعت پرخرج و سرکوبگر دولت نسبت به دهقانان، نقش آشکار رویگردانی اشرافیت در شروع روند های انقلابی و ارتباط آشکار بین تلاشهای اساساً سیاسی این دولتها برای نوسازی و تضعیف عملکرد آنها در حفظ نظم اجتماعی) و تاریخ کشورهایی که شاهد انقلاب اجتماعی نبوده اند، اشاره کند.از جمله تاریخ ژاپن با مشخصه ی ضعف اشرافیت زمیندار، حالت اساساً سیاسی و دولتی روابط سلطه و بالاخره شرایط تغییر و تحول جامعه در آن کشور ؛ یا تاریخ پروس با مشخصه ی ادغام اشرافیت در دولت که شرایط انقلاب از بالا را فراهم ساخت و بالاخره تاریخ انگلستان که شاخص آن ضعف دولت از یک طرف و سلطه ی اشرافیت بر جامعه ی مدنی از طرف دیگر بود.[۶۶]
۳-۲- لحاظ مجدد متغیر های سیاسی
“رکان"سعی کرد با تکیه بر مثال رژیم فاشیست و ارائه ی توضیحی سیاسی تر از توضیح “مور” در مورد این رژیم به ادامه ی تأملات خود در مورد شکل گیری دولت- ملت بپردازد. وی به جای آنکه فاشیسم را روندی منبعث از انقلاب از بالا در نظر بگیرد که موجد نوع خاصی از تعادل در بین نیروهای اجتماعی است، مطالعات خود را بیشتر بر تجربه استوار ساخت و صرفاً به جنبه های سیاسی این پدیده توجه نمود. بدین سان وی فاشیسم را چونان پاسخی به بحرانهای برخاسته از توسعه ی تدریجی بازی دموکراسی و جهش رقابت آمیز بسیج توده ها تلقی میکند. که نتیجه ی آن تعلیق خشونت آمیز و وحشیانه ی بازی کثرت گرایی و احراز قدرت از طرف یک جنبش وحدت گراست که نظارتی مقتدرانه بر کل جمعیت اعمال نماید. راه فاشیستی نوسازی که به این صورت تعریف شد ، سرنوشت پنج دولت- ملت اروپای غربی یعنی آلمان، اتریش،اسپانیا،ایتالیا و پرتغال را که نتوانستند روند های مردم سالاری را در نهادهای خود تداوم بخشند، رقم زد.وی با تحلیل موارد خاص تاریخ این پنج کشور به این نتیجه میرسد که این کشورها حداقل سه وجه اشتراک داشته اند که میتواند به عنوان عامل توضیح ظهور پدیده ی فاشیسم در آنها به کار آید. یکی از این وجوه اشتراک که ماهیتی سیاسی دارد این است که این پنج جامعه براساس موقعیت جغرافیایی خود تماماً وارث امپراطوری هایی بوده اند که رو به زوال نهاده و سپس ناپدید شده اند. وجه اشتراک دیگرکه مربوط به جغرافیای اقتصادی میشود ، این است که این پنج جامعه در تب و تاب شکست های سیاسی، متحمل حاشیه ایی شدن اقتصاد هم شده اند که خود ناشی از توسعه ی سرمایه داری در نوار ساحلی اقیانوس اطلس بود که شمال غربی اروپا را در بر میگرفت. وجه سوم این است که هر یک از این کشورها در آستانه‌ی قرن نوزدهم سعی کردند با توسل به ناسیونالیسم افراطی و با تأکید بر اتحاد نخبگان نظامی و صنعتی، موضع بین المللی خود را از نو به دست آورند.[۶۷]
۳-شکل گیری نزاعهای سیاسی و نظام های حزبی
ساخت پذیری نظامهای حزبی به عنوان آخرین مرحله از توسعه ی سیاسی جوامع اروپایی و به عنوان نقطه نهایی فردیت آنها به حساب می آید. واضح است که وجه تمایز هرجامعه ، الگوی برخوردی خاصی است که معلول موقعیت منحصر به فرد تاریخ، فرهنگ، محیط طبیعی و ساختار های اجتماعی- اقتصادی آن جامعه است. به علاوه تفاوت های عظیمی، نظام های اجتماعی را از بعد نحوه برخوردهایشان، ترجمان سیاسی نزاعها، تعهدات حزبی ناشی از آن ، رودردروی یکدیگر قرار میدهد. بالاخره تعاملی عمیق بین برخوردهای فزاینده و نوسازی وجود دارد. اگر ساخت پذیری تدریجی تعارضها بر توسعه ی هر نظام سیاسی اثر میگذارد ،شرایطی که دگرگونی در آن صورت میپذیرد نیز نقش مهمی در تعیین خطوط نزاع ایفا میکند. تمامی این روابط علی همبسته در تعیین وجه افتراق جدیدی بین رژیم های سیاسی و به خصوص بین روندهای توسعه در دموکراسی های غربی مؤثرند. این دموکراسیها در پایداری و عملکرد، تابع اشکالی هستند که کثرت گرایی به خود میگیرد.[۶۸]
*- بررسی نمونه‌های تاریخی
اکنون پس از بحث‌های نظری فوق در خصوص تفاوت در ویژگی‌های خاص دولتهای غربی که ناشی از شرایط متفاوت گذار آنها به دولت مدرن بود، برآنیم تا به بررسی تاریخی این شرایط متفاوت در دو دولت فرانسه و انگلیس (به عنوان نمونه) پرداخته و تفاوتهای مذکور را در میان داده‌های تاریخی به نظاره بنشینیم. دولت فرانسه به عنوان نمونه آرمانی جوامعی که در آن دولت سعی دارد تا از طریق تجهیز خود به یک بوروکراسی قوی به اداره‌ی جامعه‌ی مدنی بپردازد و بریتانیای کبیر به عنوان نمونه‌ی آرمانی جوامعی که در آن سازمان جامعه‌ی مدنی به گونه‌ای است که ظهور یک دولت قوی و یک بوروکراسی مسلط را غیرممکن کند.[۶۹]
۱-فرانسه؛ حکومت به وسیله‌ی دولت، قدرت دیوانسالار
اگر دولت را واضع نظام نقشهای نهادینه‌ای بدانیم که می‌تواند به گونه‌ای همیشگی و مستمر عمل کند و اینکه دولت، نه تنها مرجع مشروع کاربست زور است و کنترل سرزمینی را که بر آن اعمال حاکمیت می‌کند، در دست دارد و قیمومیت خود را بر دورترین ولایات اعمال و از مرزها دفاع می‌کند و ماشین سیاسی- اداری را در اختیار دارد که کارمندان گزینش شده به گونه‌ای غیرشخصی، برپایه‌ی شایسته‌سالاری آن را برپا کرده‌اند، اداره می‌کند آنگاه باید قبول کنیم که دولت فرانسه می‌تواند نمونه‌ی آرمانی چنین دولتی تلقی شود.[۷۰]
در سال ۱۹۸۷ خانواده‌ی شارلمانی در فرانسه از بین رفتند و یکی از اشراف فرانسه به نام” موگ کاپه” به سلطنت رسید. وی فقط بر ایل دوفرانس [ناحیه پاریس امروزی- جزیره فرانسه] حکومت می‌کرد و در سایر نقاط فرانسه مانند آنژو، اکیتن و نرماندی اشرافی فرمانروایی می‌کردند که کاملاً مستقل بودند. آنها به اعمال عدالت می‌پرداختند، مالیاتها را تعیین می‌کردند و از ارتش شخصی نیز برخودار بودند. بنابراین فرانسه در آن زمان دارای حکومت ملوک‌الطوایفی بود. در مدت ۳۰۰ سال اخلاف هوگ کاپه حکومت مقتدری بنیان نهادند وبه اختیارات پادشاه افزوده وبا گرفتن اراضی متعلق به اشراف قلمروخودراتوسعه دادند.از پادشاهان این سلسله (سلسله‌ی کاپه سین) فیلیپ آگوست لوئی نهم یا سن لوئی فیلیپ چهارم و لوئی یازدهم را می‌توان نام برد.[۷۱]
بنابراین شکل‌گیری کند دولت مطلقه در فرانسه با تقویت قدرت شاه تحقق یافت و موفق شد به تدریج اربابهای مستقل و شهرهای خودمختار را محدود سازد. زیرسیستمها نیز در پرتو سیاست اتحاد و فتح به مرکز ملحق می‌شدند.[۷۲] همانطور که “ساموئل فاینر” اشاره کرده بر مبنای الگوی “هیرشمن” در تاریخ مطلق‌گرایی فرانسه تفکر غالب این بود که، پیرامونها یا باید جدا شوند، یا شورش کنند، یا اعلام وفاداری کنند.[۷۳] ارتش دائمی برای نخستین بار در فرانسه به وجود آمد که این ارتش غذا، لباس و حقوق خود را از شاه دریافت می‌کردند.[۷۴] از پایان دوره‌ی قرون وسطی مرکز به تدریج به دولت مطلقه‌ای تبدیل شد که اقتدار خود را بر همگان تحمیل می‌کرد. در راستای تحقق این هدف دولت دستگاه اداری روبه اقتداری به وجود آورد که باعث نهادینه شدن دولت می‌شد شاه بوروکراسی مرکزی و شوراهای متعددی را تشویق می‌کرد که سیاست دولت را تدوین کنند در حالی که همراه با آن برای خرد کردن مقاومت اربابان به تقویت قدرت ادارات محلی به رهبری سنشالها وبایی‌ها می‌پرداخت. این ادارات به تدریج حوزه‌ی صلاحیت مراجع سنتی را می‌بلعیدند. نکته‌ی مهم این است که برخلاف آنچه در ماورای مانش می‌گذشت این ادارات محلی نهادینه شده و افسران شاهی از ضمانت یک زندگی حرفه‌ایی برخوردار می‌شدند.
شورای بایی برای نخستین بار چنان قدرت گرفت که گفته شد این شورا «پادشاهی را علیه شاه» حفاظت می‌کند و به همان اندازه که از جامعه‌ی مدنی مجزاست از شاه هم فاصله دارد.از سال ۱۵۵۱ گزارشگرانی با عنوان «کمیسران اجرای فرامین شاه» تعیین شدند که در تقابل با صاحب منصبان شاهی قرار می‌گرفتند. در سال ۱۶۰۴ مالیات سالانه مشاغل برای حفظ آن شغل توارث مناصب را تضمین می‌نمود تا صاحب منصبان با تملک همیشگی منصب خود در مقابل بزرگان محلی به استقلال برسند. این امر همچنین محدودیتی بر اراده‌ی شاه اعمال می‌کرد. در مقابل کمیسر هیچ تملکی بر شغل خود نداشت و با قدرتهای مقاومت کننده نیز پیوندی نداشت بلکه به عنوان ابزار دولت عمل می‌کرد. ریشه‌ی مباشرین و کلانترهای آینده که ابزار تبدیل مرکز به دولت بودند، در اینجا نهفته است.در قرن هجدهم، مطلق‌گرایی آزاد از قراردادها و عادات و امتیازات شکل گرفت و در پاسخ به مشغله‌های عملگرایی اعم از الهیاتی یا عقلانی حاکمیت دولت بر ملت را تضمین کرد و نظریه‌پردازان دولت مطلقه از جمله “آلبر فلوری” و” دومات” به توجیه تفوق دولت پرداخته و بار دیگر پس از حقوقدانان دوره‌ی رنسانس بر کشف حقوق عمومی نائل شدند. تفکیک مجدد حقوق عمومی و حقوق خصوصی استقلال دولت و تمایز تدریجی آن از جامعه مدنی و تولد آرام حوزه‌ی عمومی را به ارمغان آورد. نوسازی قضایی و به کارگیری حقوقدانان از طرف دولت به تقویت تمرکزگرایی و قدرت شاه انجامید. دیوان عدالت اداری به تدریج تا قرن نوزدهم به استقلال کامل دست یافت.
مالکیت خصوصی هم مستحکم‌تر شده و به تولد بازار کمک کرد.[۷۵]
دولت مطلقه که به تدریج به عنوان بازیگری بین‌المللی قدعلم کرد، به تدریج به عنوان دستگاهی ظاهر شد که وظیفه‌ی انجام کارویژه‌های نظامی را نیز برعهده داشت.[۷۶] دولت با تجهیز خود به یک ارتش حرفه‌ایی که عمدتاً از مزدوران تشکیل می‌شد و فرماندهی آنرا مباشران غیرنظامی برعهده می‌گرفتند که شاه عموماً از میان افرادی خارج از خانواده‌های اشراف به این سمت منصوب می‌کرد، به قدرت مهیبی دست می‌یافت که استقلال آن را بیش از پیش تضمین می‌نمود.[۷۷] دولت شاهی برای پیشبرد این سیاست نظامی مکانیسمهای تأمین مالی لازم را هم پیش‌بینی کرده بود. چنانکه در آغاز قرن ۱۷ مالیات دریافتی دولت فرانسه ۴ برابر بیشتر از دولت انگلستان بود. در این راستا دستگاه اداری اخذ مالیات تقویت شد که گاه نیز زیرنظر مباشران خصوصی و مالیات بگیرها قرار می‌گرفت. تنظیمات اقتصادی نیز جنبه‌ی استبدادی به خود گرفت و مسائل اقتصادی به طور کامل زیر نظر دولت قرار گرفت. از “ریشیلیو” تا” کلبر” دولت به ساخت کارگاهها و کارخانجات مشغول بود و برای هدایت تولیدات، امتیازات و بخششها در نظر می‌گرفت و حتی تجارت خارجی و داخلی را هم زیرنظر داشت.[۷۸] موفقیت دولت‌گرایی فرانسه در چارچوب سیاست مرکانتالیست به نقطه‌ای رسید که به گفته‌ی” ووسلی کل” از سال ۱۶۸۳ تا اولین برنامه‌ی پنج ساله‌ی حکومت شوروی هیچ تلاش آگاهانه‌ای در جهت توسعه‌ی زندگی صنعتی به حد برنامه‌ی “کلبر” نمی‌رسد.[۷۹]
برای هدایت این سیاست‌های مداخله‌گرایانه و ارشادی و عدم بازگشت به اول یک پلیس قوی* به وجود آمد. روزنامه‌های کنترل شد و یک روزنامه‌ی دولتی در سال ۱۷۱۶ به نام گازت دوفرانس** ایجاد شد. سلطه‌ی دولت سپس از طریق کلیسای گالیکن و سلطه بر دانشگاهها و آموزش به حوزه‌ی وجدانها هم سرایت کرد. بنابراین دولت مطلقه قبل از هر چیز عبارتست از یک سازمان دیوانسالاری پیشرفته که برای نهادینه سازی خود پیوسته به تقویت بوروکراسی‌های متعدد نظامی و مدنی خود می‌پردازد و مکان سیاست هم بیش از پیش در قالب شوراهای کنترل کننده دستگاه های دیوانی قابل رؤیت می‌شود.قدرت مطلقه‌ی دولت تا بدانجا پیش رفت که حتی جامعه مدنی الگوی حکومتی خود را از دولت و دستگاه اداری آن می‌گرفت. این دولت همان نمونه‌ی آرمانی دولت است. برای نظارت بهتر بر جامعه مدنی و انهدام تمام وفاداریهای محلی و تحمیل قاعده‌ی واحده‌ی دولت مرکزی بر همگان، مجلس مؤسسان فضای ملی را به ۸۳ دپارتمان تقسیم کرد که اجتماعات منطقه‌ای را از ساخت می‌انداخت و این امر کنترل دولت را تسهیل می‌نمود. در آستانه‌ی تحویل قرن، دولت سلطه‌ی خود را بر جامعه مدنی تقویت کرد. با اجباری شدن خدمت نظام در سال ۱۷۹۸ وحدت ملی در برابر دشمن خارجی در وجود دولت متبلور می‌شد.
روند استقلال خواهی دولت، در جدایی دولت و کلیسا هم قابل مشاهده است. فرآیندی که از انقلاب تا قوانین سالهای ۱۹۰۳ تا ۱۹۰۵ بی‌وقفه ادامه دارد. به این ترتیب گیتی‌گرائی (لائیسیته) به عنوان یکی از نشانه‌های ممتاز دولت فرانسه و عامل تمایز آن از تمامی نظامهای اجتماعی دیگر جلوه‌گر می‌شود دولت فرانسه از انقلاب به این سو حق اجرای اصول روشنگری را به خود اختصاص داده و از کلیسا به طور کامل خلع ید می‌کند. همچنین برای نهادینه ساختن مشروعیت خود در اذهان به امر آموزش هم توجه خاص مبذول نمود این روند در دولت انقلاب، دولت ناپلئون و بالاخره دولت جمهوری ادامه پیدا کرد و به تدریج انحصار نظارت بر دانشگاهها و دبیرستانها را از طریق انتصاب نفراتی که برپایه‌ی قواعد خود در این نهادها گزینش می‌کردند، به دست گرفت. با چشم‌پوشی از ذکر جزئیات روند تمرکزگرایی دولت فرانسه یادآور می‌شویم که بوروکراسی پس از دو مرحله از مراحل ساخت دولت مطلقه و دوره‌های انقلاب و ناپلئون و حتی در عصر پیروزی لیبرالیسم بی‌وقفه به پیش رفت. یعنی برخلاف تصورات عمومی هیچ گسیختگی بین تمرکزگرایی رژیم پیش از انقلاب و تمرکزگرایی قرن نوزدهم و تمرکزگرایی دوره‌ی معاصر وجود ندارد. دولت فرانسه از تمام دوره‌های حاد مثل دوره‌ی ناپلئون سوم و دوره‌های ناآرام پس از دو جنگ جهانی وحتی دوره‌ی دوگل برای نهادینه سازی خود از طریق تقویت دستگاه اداری خود بهره گرفت. در واقع روند تمرکزگرایی پیوسته از قرن نوزدهم تا امروز در جریان بوده است.
۲-بریتانیای کبیر؛ حکومت از طریق جامعه مدنی، ضعف بوروکراسی
همانطور که فرانسه به عنوان نمونه‌ی آرمانی جامعه‌ای مطرح شد که در آن دولت در بالاترین مرتبه‌ی خود قرار داشته و در وضعیت آرمانی به سر می‌برد، بریتانیای کبیر نیز جامعه‌ای است که در آن جامعه‌ی مدنی از قدرت بسیار بالایی برخوردار بوده و در وضعیت آرمانی است. دولت در بریتانیا ضعیف است ودر پائین‌ترین مرتبه‌ی خود قرار دارد.[۸۰]در انگلستان وفاداری نسبت به مرکز بسیار زود به وجود آمد و هیچ نشانی از تجزیه‌طلبی که برای مدتها در فرانسه به چشم می‌خورد، مشاهده نمی‌شود. وحدت انگلستان حتی پیش از فتوحات نرماندها محقق شد. کاری که نرماندها انجام دادند تکمیل روند تمرکزگرایی و استقرار اصول اداری بود. انگلستان شاهد فئودالیته‌ای که در اروپای قاره‌ای به وجود‌ آمد نبود،‌ زیرا نرماندها خاک انگلستان را به پنج هزار اربابی تقسیم کرده و هر یک را به یکی از پیروان گیوم فاتح دادند. آنها از شکل‌گیری یک زیرسیستم که امکان استقلال از مرکز را داشته باشد،‌ جلوگیری کردند. در انگلیس به جای سلطه اداری بر محیط سیاسی یا اعزام نمایندگانی مانند مباشر، مرکز ازخدمات داوطلبانه کارگزاران غیرحرفه‌ای واز پیش موجود استفاده می‌کرد نهادهای نمایندگی، دانشگاهها، هیأتهای منصفه وداوران شاهداین خودسازماندهی جامعه مدنی بودند. اعیان ولایات وطبقات متوسط درحکومت مرکزی مشارکت می‌کردند. پارلمان هم به تدریج درقالب ابزاری شکل گرفت که امکان تعدیل تفاوتها وهماهنگی بین قدرتهایی رافراهم می‌آورد که حدوحدود یکدیگر را محترم می‌شمردند مثل شاه، بارونها، کلیسا و پاره‌ای اقشار مثل بورژوازها و شوالیه‌ها.[۸۱] در کل یکی از مشخصات انگلیس محدود شدن قدرت پادشاه و افزایش اختیارات پارلمان بود. قدرت پادشاه برای نخستین بار به طور رسمی درنتیجه‌ی فرمان کبیر در ۱۲۱۵ محدود شد. در این سال، پادشاه وقت که جان نام داشت متعهد گردید که بدون تصویب شورای بزرگان کاری نکند و اجازه ندهد که کسی بدون محاکمه به وسیله‌ی هیأت منصفه، به زندان افکنده شود.[۸۲] از فرمان کبیر تا انقلاب ۱۶۸۸ اصول پارلمانی به تدریج شفاف شد و از شکل‌گیری سلطنت مطلقه‌ای مانند فرانسه و اسپانیای آن عصر جلوگیری شد. نخبگان پیرامونی نیز به جای تلاش برای اضمحلال مرکز ترجیح می‌دادند برای کسب استقلال از طریق پارلمان حرف خود را به گوش مرکز رسانده و بر آن نظارت کنند.[۸۳] در شرایطی که اجماع محقق و مرزهای کشور با عناصر طبیعی تعیین شده باشند مرکز در اداره‌ی کشور با مشکل روبرو نخواهد شد (برعکس مورد فرانسه). در چنین شرایطی مرکز در هیأت دولت قدعلم نمی‌کند و به جای استفاده از بوروکراسی محلی، قضات و مقامات محلی از بین اعیان محلی برگزیده می‌شوند.[۸۴] در قرن هفدهم زمانی که پادشاهی‌های مطلقه و دیوانسالار در قاره‌ی اروپا قد علم می‌کردند، انگلستان شارل اول فقط شمار اندکی از وزیران حرفه‌ایی را در اختیار داشت.[۸۵] بنابراین مرکز نه تنها از یک دستگاه دیوانی مدنی برخوردار نیست بلکه هیچ بوروکراسی نظامی را هم در اختیار ندارد. ارتش حرفه‌ایی در انگلستان مدتها پس از فرانسه و پروس ایجاد شد و حتی از پلیس که در فرانسه و پروس به گونه‌ایی بسیار متمرکز بر همه‌ی کشور نظارت می‌کرد، تمرکززدایی شد.[۸۶]
همچنین مرکز سیاسی انگلستان برخلاف پاره‌ای نظامهای سیاسی قاره اروپا نمی‌تواند به کمک حقوق اداری، مرز خود را با جامعه مشخص سازد. انگلستان هیچگاه زیر نفوذ رم نبود و به حقوق مشترک که محصول جامعه مدنی بود ، وفادار ماند. اگر مرکز سیاسی انگلستان از هیچیک از امتیازات دولتهای قاره‌ای برخوردار نیست به این دلیل است که نتوانسته استقلال خود را به دست آورد و خود را از جامعه مدنی متمایز گرداند. در واقع به جای دولت یک طبقه اجتماعی اداره‌ی بریتانیای کبیر را در دست دارد. تأثیرات متقابل طبقات اجتماعی اعم از طبقات متوسط اشراف، اعیان محلی و بورژوازی و مداخله‌ی آنها در امور مرکز همراه با مکانیسمهای نمایندگی مانع شکل‌گیری دولت شد. در حالیکه در سایر کشورها مانندفرانسه وآلمان تأخیراقتصادی باعث شکل‌گیری یک دولت قوی شد، دربریتانیا توسعه‌ سریع سرمایه‌داری و بازار دولت را با تأخیر روبرو ساخت و سبب شد تاجامعه‌ی مدنی سلطه‌ی خود را حفظ کند. همچنین باید گفت که کاربست «بگذار بشود، بگذار بگذرد»، فردگرایی و مکانیسمهای بازار، مداخله‌ی دولت در امور اقتصادی را در انگلستان غیرضروری و بی‌فایده می‌ساخت در انگلستان بازار حرف اول را می‌زند در حالیکه در فرانسه یا پروس دولت است که بازار را سازماندهی می کند.[۸۷] به گفته‌ی “ساپل “«انگلستان از همه قدرتهای بزرگ کمتر مرکانتالیست و در عین حال در صنعتی شدن اول بود».[۸۸] خودتنظیمی از طریق جامعه مدنی به ظهور مکانیسم های نمایندگی و بازار کمک می‌کرد که این امر وجود یک دولت قوی را غیرضروری می‌ساخت. تا زمان معاصر کارمندان، افرادی بودند که از میان اقشار مختلف جامعه انتخاب می‌شدند و برای مدتها ادارات دولتی از داشتن کارمندان حقوق بگیر، تمام وقت و حرفه‌ای طفره می‌رفتند.[۸۹] نیز کارهایی که در سایر کشورهای قاره‌ی اروپا برعهده‌ی سرویس‌های عمومی دولت بود، در انگلیس به حوزه‌ی خصوصی تعلق داشتند. این امر خود مانع رشد دیوانسالاری و باعث توسعه‌ی اندک آن در انلگستان است.[۹۰] پدیده‌ای که وجه ممیزه انگلستان از نظامهای قاره‌ای است که در آنها دولت بسیار قوی است.[۹۱] کارمندان انگلیسی نیزدرزندگی سیاسی دخالتی نداشته ودراموراقتصادی ودنیای تجارت نیزکمتربه اعمال نفوذ می‌پردازند. همچنین براساس قانون ۱۹۰۷ اگر کارمندی انگلیسی بخواهد نامزد انتخابات شود باید استعفا دهد و در صورت عدم پیروزی تعهدی برای بازگرداندن او به شغل قبلی وجود ندارددر حالیکه یک کارمند عالیرتبه فرانسوی می‌تواند نماینده مجلس شودودرهمان حال حق خودرابرای بازگشت به شغل قبلی حفظ کند.کاری که درانگلستان بخاطر دیوار بلند بین سیاست ودستگاه اداری غیرممکن مینماید.[۹۲]
بنابراین در نهایت درانگلستان ساخت مرکزبه شکل‌گیری دولت منتهی نشدوجامعه‌ی مدنی قادرشد به تنظیم امورخود بپردازد.
فصل دوم
زمینه های شکل گیری دولت مدرن در ایران
گفتار اول: زمینه‌های ناقص دولت مدرن در عصر صفوی
گفتاردوم: گذار به دولت مدرن در عصر قاجار
گفتارسوم: عصرمشروطه، اولین گام برای نهادینه‌سازی دولت مدرن
گفتارچهارم: دولت مطلقه‌ی پهلوی گامی به سوی مدرن سازی دولت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 11:31:00 ق.ظ ]




در قوانین فعلی مدت زمان خاصی برای ضابطین در وقت کشیک ذکر نشده است که اگر متهمی تحت نظر قرار گرفت مکلف باشند مراتب را به قاضی کشیک اعلام کنند اما این مورد در لایحه آمده است .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲- حق اطلاع افراد تحت نظر از اتهام و دلایل آن
بند ۲ ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی بیان می دارد :« هر فردی که توقیف می شود باید در زمان توقیف از دلایل توقیفش آگاه شود و سریعا از اتهامات علیه خود مطلع شود »
این مورد را صراحتا در قانون اساسی مشاهده می کنیم. . اصل ۳۲ قانون اساسی بیان می دارد : هیچ کس را نمی توان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین می کند در صورت بازداشت ، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتبا به فرد تحت نظر ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت ۲۴ ساعت پرونده مقدماتی به مراجعه صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه در اسرع وقت فراهم گردد . متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می شود .»
تحولی در محتوای این موضوع در لایحه جدید ائین دادرسی مشاهده نمی شود و مانند ماده ۲۴ قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در ماده ۱۹- ۱۲۱ آمده است « … چنانچه در جرایم مشهود ، نگهداری فرد تحت نظر برای تکمیل تحقیقات ضروری می باشد ، ضابطان باید موضوع اتهام و ادله آن را بلافاصله و به طور کتبی به وی ابلاغ و تفهیم کنند و مراتب را در اولین فرصت برای اتخاذ تصمیم قانونی به اطلاع دادستان برسانند …»
۳- اعلام فوری مشخصات تحت نظر و علت نگهداری تحت نظر وی به دادسرای محل:
در ماده ۲۴ قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری ذکر شده است که ضابطان می توانند متهم را در جرایم مشهود به مدت ۲۴ ساعت تحت نظر نگهداری نمایند و تکلیفی در این رابطه که مشخصات شخص تحت نظر و علت تحت نظر قرار گرفتن وی را سریعا به دادسرای محل وقوع جرم اعلام نمایند برای آنان پیش بینی نشده است.
بدین معنی که ضابطان می توانند فرد تحت نظر را در جرایم مشهود به مدت ۲۴ ساعت تحت نظرقرار دهند بدون اینکه دادسرای محل در این مدت از شخص تحت نظر و مشخصات وی و علت تحت نظر قرار گرفتن وی اطلاع داشته باشد و تکلیف ضابطان به اعلام به دادسرا در پایان مدت ۲۴ ساعت می باشد .
اما تحولی که در این رابطه در لایحه جدید مشاهده می شود در ماده ۲۲ -۱۲۱ آمده است : « به محض اینکه متهم در مراجع انتظامی تحت نظر قرار گرفت ، حداکثر ظرف یک ساعت ، مشخصات محلی ، شغل ، آدرس و علت تحت نظر قرار گرفتن وی به هر طریق ممکن به دادسرای محل اعلام می شود . دادستان با درج مشخصات مزبور در دفتر مخصوص و رایانه ، نظارت لازم را جهت رعایت حقوق این افراد اعمال و فهرست کامل آنان را در پایان هر روز به رئیس کل دادگستری استان مربوط اعلام می کند تا به همان نحو ثبت شود. والدین، همسر ، فرزندان و خواهر و برادر این اشخاص می توانند ازطریق مراجع مزبور ازتحت نظر بودن آنها اطلاع یابند . پاسخگویی به بستگان فوق در خصوص تحت نظر قرار گرفتن ، تا حدی که با حیثیت اجتماعی و خانوادگی اشخاص تحت نظر منافات نداتشه باشد ضروری است .»
همانطور که در متن بالا نیز قید شده است، تکلیف یاد شده صرفا جهت نظارت لازم در جهت رعایت حقوق این افراد می باشد . البته تحول در این زمینه هم در مرحله کشف جرم و هم در مرحله تحقیقات مقدماتی می باشد زیرا همانطور که ملاحظه می شود دادستان نیز تکلیف دارد فهرست کامل افراد تحت نظر را در پایان هر روز به رئیس کل دادگستری استان مربوطه اعلام کند . اعلام فهرست کامل این افراد به رئیس کل دادگستری استان در پایان هر روز گامی بلند در جهت رعایت هرچه بیشتر حقوق این افراد محسوب می شود . زیرا نظارت بر آنان از حوزه شهرستان فراتر رفته و اقدامات مقامات شهرستان در رابطه با افراد تحت نظر زیر ذره بین مقامات استان قرار می گیرد . البته اعلام مشخصات افراد تحت نظربه دادسرا و رئیس کل دادگستری استان می تواند از طرفی در جهت پاسخگویی به بستگان افراد تحت نظر باشد زیرا در مورد افراد تحت نظر امروزه مشاهده می شود تا زمانی که افراد تحت نظر به مراجع قضایی معرفی نشده اند در این مدت خانواده های آنان و وابستگان از علت تحت نظر قرار گرفتن وی بی اطلاع می مانند و با مراجعه به محل تحت نظر قرار گرفتن آنان پاسخ مناسبی دریافت نمی کنند . حتی گاهی مشاهده می شود خانواده ها از تحت نظر قرار گرفتن افراد نیز اطلاعی ندارند که اعلام مشخصات این افراد از سوی ضابطان به دادسرای محل گامی به جلو در جهت رعایت هرچه بیشتر حقوق این افراد شمرده می شود
۴- حق فرد تحت نظر به اطلاع یافتن خانواده از وضعیت وی
حق اطلاع دادن در زمان تحت نظر پلیس در مقررات اغلب کشورهای اروپایی – به جز ایتالیا که وظیفه اطلاع رسانی پلیس مشروط به رضایت مظنون یا متهم است – در مورد شخص تحت نظر یک امر عادی محسوب می شود . [۶۶]
در قانون آئین دادرسی کیفری فرانسه به شخص تحت نظر پلیس اختیار داده شده که بنا به درخواست یکی از کسانی را که عادتا با او زندگی می کند و یا یکی از والدین و یا یکی از برادران و خواهران و یا حتی کارفرمای خود را از طریق تلفن در جریان رسیدگی قرار دهد ( م۶۳-۲) اما در ایران فقط برای متهمی که تحت قرار بازداشت باشد، آئین سازمان زندانها در ماده ۷۴ ، امکان ارتباط با بستگان و آشنایان آن هم به وسیله مقدمات و مکاتبه را پیش بینی کرده است .
تا قبل از تصویب قانون حقوق شهروندی نه در قانون آئین دادرسی و نه درآئین سازمان زندانها هیچ مقرره ای در خصوص اینکه مسئولین بازداشتگاهها مکلف باشند تا ترتیبی اتخاذ کنند که فرد زندانی بتواند به خانواده خود در خصوص وضعیت موجود و مراتب بازداشت شدن خود اطلاع دهد ، وجود نداشت . در بند ۵ ماده واحده قانون احترام به آزادی های مشروع و حفظ حقوق شهروندی آمده است :«اصل منع دستگیری و بازداشت افراد ایجاب می نماید که در موارد ضروری نیز به حکم و ترتیبی باشد که در قانون معین گردیده است و ظرف مدت مقرر پرونده به مراجع صالحه قضایی ارسال شود و خانواده دستگیر شدگان در جریان قرار گیرند .» در لایحه جدید آئین دادرسی کیفری تحولاتی را در این مورد مشاهده می کنیم . ماده ۲۲-۱۲۱ این لایحه آمده است :«… والدین ، همسر ، فرزندان و خواهر و برادر این اشخاص[متهمان تحت نظر پلیس] می توانند از طریق مراجعه مزبور از تحت نظر بودن آنان اطلاع یابند . پاسخگویی به بستگان فوق در خصوص علت تحت نظر قرار گرفتن ، تا حدی که با حیثیت اجتماعی و خانوادگی اشخاص تحت نظر منافات نداشته باشد ضروری است .» در ماده ۲۳-۱۲۱ همین لایحه آمده است :« شخص تحت نظر می تواند به وسیله تلفن یا هر وسیله ممکن ، افراد خانواده یا آشنایان خود را در موضوع تحت نظر بودن آگاه کند و ضابطان نیز مکلفند مساعدت لازم را در این خصوص به عمل آورند، مگر آنکه بنابر ضرورت تحقیقات تشخیص دهند که شخص تحت نظر نباید از چنین حقی استفاده کند . در این صورت باید مراتب را جهت اخذ دستور مقتضی به اطلاع مقام قضایی برسانند .»
همانطور که ملاحظه می شود اطلاع یافتن خانواده فرد بازداشت شده از وضعیت وی یکی از حقوق متهم می باشد که در لایحه جدید به صراحت به آن تاکید شده است . تشخیص ضرورت عدم استفاده از چنین حقی نیز برعهده مقام قضایی است .
۵- حق معاینات پزشکی:
ممکن است متهمی که دستگیر شده و امکان رفت و آمد آزادانه برایش وجود ندارد ، دچار بیماری و یا اینکه با داشتن سابقه بیماری وضعیت وی با توجه به شرایط بازداشت تشدید گردد .
در این حالت لازم است که امکان دسترسی سریع و فوری به یک پزشک معالج برای او وجود داشته باشد به علاوه ممکن است که این فرد بازداشت شده مورد سوء رفتار ماموران قرار گیرد ؛ حضور پزشک در کنار او می تواند راه را بر چنین سوء رفتاری محدود یا مسدود کند . [۶۷]
مقررات کنونی کشور ما در مورد این حق ساکت است و ماده ۱۰۲ آئین نامه سازمان زندانها که اولین ماده برای تست پزشکی و معاینه زندانیان می باشد از واژه محکوم استفاده کرده است و آن گونه که به نظر می رسد قوانین فعلی ما حتی تحت این عنوان برای متهم پیش بینی نکرده است . در ماده ۶۳-۳ قانون آئین دادرسی کیفری فرانسه این حق را برای شخص متهم شناخته است و می توان از معاینات پزشکی در صورت درخواست شخص تحت نظر یا خانواده او استفاده کرد .
این امر می توان جلو بسیاری از خشونت های پلیس را بگیرد و باعث حفظ کرامت انسانی خواهد شد . حق استفاده از پزشک می تواند در خیلی موارد ادعاهای واهی متهم مبنی بر شکنجه را نیز غیر قابل قبول نماید و حتی با تشخیص سلامت جسمی و روانی متهم هرگونه انکار، اقرار یا اظهارات توسط متهم یاوکیل او امکان پذیر نخواهد بود و یا لااقل کمتر خواهد شد . [۶۸]
در لایحه جدید آئین دادرسی تحولاتی را در مورد این حق مشاهده می کنیم . در ماده ۲۴ – ۱۲۱ این لایحه آمده است :« بنابه درخواست شخص تحت نظر یا یکی از بستگان نزدیک وی ، یکی از پزشکان به تعیین دادستان از شخص تحت نظر معاینه به عمل می آورد ، گواهی پزشک در پرونده ثبت و ضبط می شود » همانطور که قبلا گفته شد گواهی پزشک در این رابطه می تواند ادعاهای متهم را در رابطه با شکنجه را رد نماید زیرا یکی از اظهارات متهم نزد قاضی ، بعد از زمان تحت نظر ، ادعای وی مبنی بر اخذ اقرار با شکنجه است که پیش بینی مورد ذکر شده در آن ماده از ادعاهای واهی می کاهد . تعیین پزشک از طرف دادستان نیز برای جلوگیری از سوء استفاده های اجتماعی است که ممکن است در روند جمع آوری دلایل خدشه وارد کند .
ب: حقوق دوران بازجویی
۱- حق آگاهی از حقوق
شخص متهم دارای حقوقی است که بیشتر این حقوق در جهت دفاع از اتهام انتسابی وی می باشد در قوانین فعلی آئین دادرسی در کشور ما اگر چه این حقوق برای متهم شناخته شده است اما اشخاصی که در روند رسیدگی قضایی دارند الزامی به تفهیم حقوق مندرج در قانون را به متهم ندارند . حق سکوت، حق داشتن وکیل، و … از حقوقی است که در قانون برای متهم شناخته شده است اما وی حق آگاهی از این حقوق را دارا نیست از جمله تحولات بزرگی که در این زمینه در لایحه دیده می شود در ماده ۲۵ -۱۲۱ آمده است که در این شرح می باشد :« هرگاه متهم در مرجع انتظامی تحت نظر قرار گرفت ، ضابطان دادگستری مکالفند حقوق مندرج در این قانون (لایحه ) را به متهم تفهیم و به صورت مکتوب در اختیار وی قرار دهند و رسید دریافت و ضمیمه پرونده کنند .»
در قوانین فعلی آئین دادرسی حتی در مراحل تحقیقات دادیار یا بازپرس و یا در مرحله محاکمه چنین حقی برای متهم شناخته نشده است در صورتی که در لایحه از تفهیم حقوق مندرج در لایحه در مرحله تحقیقات نزد پلیس صحبت به میان آمده است . این موضوع را می توان از تاثیراتی دانست که قوانین جدید مربوط به حقوق بشر و الزامات بین المللی در این زمینه بر تدوین کنندگان این لایحه داشته است ، قانون جدید آئین دادرسی کیفری فرانسه از جمله قوانینی است که تاثیرات فراوانی بر لایحه داشته است و یکی از منابع الهام در این زمینه محسوب می شود و در رابطه با تفهیم حقوق مندرج درلایحه در مراحل بعدی رسیدگی کیفری در فصل بعد صحبت به میان می آید .
۲- حق استفاده از وکیل و آگاهی از این حق
استفاده از وکیل هم در جهت دفاع بهتر و جهت دادن ذهن دادگاه به سمت بیگناهی متهم بسیار کارآمد می باشد ، هم به قضاوت در جهت تسریع در روند قضایی کمک می کند و هم می توان از تخصص وکیل و اطلاعاتی که در پرونده دارد کمک گرفت . تحولات فراوانی در ارتباط با تدافعی شدن تحقیقات مقدماتی وکاسته شدن از سری بودن « مطلق» تحقیقات به وجود آمده است . این مهم نخست با تجویز حق داشتن وکیل مدافع از سوی متهم و سپس با مکلف ساختن مقام تحقیق به اعلام حق انتخاب وکیل و در مرحله سوم با در نظر گرفتن وکیل کیفری برای متهمانی که توانایی انتخاب وکیل را نداشته باشند و در نهایت با قرار دادن پرونده در اختیار وکیل مدافع محقق شده است .
گذر از مرحله اول به مرحله چهارم در کشورهای مختلف از جمله فرانسه ، بلژیک آلمان و غیره طی حدود یک قرن و نیم به طول انجامید . [۶۹]
وکیل مدافع متهم با توجه به اطلاعات و تجربه های حقوقی حاصله ، ضعف ادله و قرائن ضابطان دادگستری ، داسرا و دادگاه و شاکی خصوصی علیه موکل خود را از پرونده او استخراج کرده و با مدافعان موجه ، موجب رفع اتهام های ناروای وی خواهد شد و همچنین شرکت وکیل مدافع در تحقیقات مقدماتی به طور اعم و بازجویی ها به نحواخص ، رافع سوء استفاده اجتماعی ماموران انتظامی از اختیارات قانونی در خصوص جمع آوری ادله غیر اصولی علیه متهم است .[۷۰]
فقهای اسلام حق داشتن وکیل را چه دردعاوی کیفری و چه حقوقی برای متهم جایز دانسته اند اما در میان فقها و در متون فقهی در خصوص الزامی بودن حق داشتن وکیل سخن به میان نیامده است .
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حق داشتن وکیل را در همه دعاوی برای طرفین دعوا در اصل ۳۵ بیان داشته است که البته از واژه دادگاه ها استفاده نموده و از مراحل کشف جرم و تحقیقات بحثی به میان نیاورده است بند ۱ ماده ۱۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی در شق « ب» و « د» بند ۳ ماده ۱۴ براین اگر چه به صورت ضمنی تاکید کرده اند .
در جرایم مشهود بر اساس ماده ۲۴ قانون ائین دادرسی دادگاههای عمومی انقلاب در امور کیفری ضابطین اختیارات بیشتری از جمله بازداشت متهم را دارا می باشند که در اینجا بحث استفاده از وکیل نیز مطرح می شود . از این لحاظ حضور وکیل به همراه متهم در این مرحله مطرح می شود که شاید بیشتر نارضایتی های متهمان در رابطه با این مرحله باشد . شکنجه شدن و اقرار تحت شکنجه در این مرحله مطرح می شود . حضور وکیل در این مرحله یک عامل بازدارنده بسیار قوی می باشد ، به علاوه در صورت حضور وکیل در این مرحله و امضاء و تائید صورتجلسات مربوط به تحقیق از متهم این حسن را خواهد داشت که متهم در مراحل بعدی نتواند به بهانه های مختلف صحت اظهارات خود و انجام تحقیقات را زیر سوال برد؛ زیرا در صورت وجود اشکال در رسیدگی ، حتما توسط وکیل مورد توجه قرار می گرفت . در قانون آئین دادرسی فعلی در ماده ۱۲۸ ، حضور یک نفر وکیل در مرحله تحقیقات مقدماتی نزد بازپرس مجاز دانسته شده است . اما هیچ مقرره قانونی به لزوم حضور وی در مرحله پلیسی [کشف جرم] تصریح ندارد هرچند که اجازه حضور وی با توجه به همین مقررات در این مرحله منع قانونی هم ندارد به هر حال در ارتباط با الزام مقامات پلیسی به پذیرش وی دو نظر می توان داد :
نظر اول اینکه از طرفی ماده ۱۲۸ حضور وکیل نزد بازپرس را به عنوان یک حق در نظر گرفته و پذیرش او را الزامی می داند ، پس به طریق اولی نزد ضابطین این امر را باید به عنوان یک حق در نظر گرفت . به عبارتی نزد بازپرس که به عنوان یک مقام تحقیق بی طرف شمرده می شود ، برای جلوگیری از تضییع حقوق متهم ، قانونگذار ، قائل به این حق شده است، پس در مقابل ضابطین که تحت امر مقام قضایی هستند و در جهت جمع آوری دلیل به عنوان یک طرف دعوا انجام وظیفه می کنند این موضوع اهمیت بیشتری پیدا می کند و الزام به آن بیشتر بروز می کند .
نظر دوم این است که گفته می شود در مورد حضور وکیل در دادگاه ، اصل و قاعده داریم ، اما در مرحله تحقیقات مقدماتی که جنبه سری دارد، ایجاب می کند که از هرچه بیشتر افشا اطلاعات موجود در پرونده خودداری شود و اگر وکیل متهم در ماده ۱۲۸ قانون پذیرفته شده، یک امر استثنایی است و به طریق اولی در مرحله کشف جرم و نزد ضابطین که بنیان پرونده در آنجا تشکیل می شود نباید چنین اجازه ای را قائل شد . [۷۱]
البته تبصره ای که در ذیل ماده ۱۲۸ آئین دادرسی کیفری فعلی وجود دارد پذیرش حضور وکیل در مرحله کشف جرم را سخت می نماید . تبصره این ماده بیان می دارد : « در مواردی که موضوع جنبه محرمانه دارد یا حضور غیر متهم به تشخیص قاضی موجب فساد گردد و همچنین در خصوص جرایم علیه امنیت کشور حضور وکیل در مرحله تحقیق با اجازه دادگاه خواهد بود .» این مربوط به رسیدگی در مرحله دادسرا و تحقیقات مقدماتی می باشد که حضور وکیل را در این مرحله محدود می کند و مضمون آن به این سمت گرایش دارد که قانونگذاردر پی آن بوده است که حضور وکیل را در مرحله تحقیقات مقدماتی محدود نماید و با توجه به اینکه پرونده در مرحله کشف جرم در مراحل اولیه شکل گیری می باشد ، حضور شخصی غیر از متهم می تواند روند جمع آوری ادله را دچار خلل سازد لذا می توان بر این نظر عقیده داشت که قانونگذار فعلی، حضور وکیل در مرحله کشف جرم را نپذیرفته است اگر چه می توان بر اساس ماده ۱۲۸ که از حضور متهم در مرحله تحقیق نام برده است مرحله کشف جرم را نیز مشمول این مرحله دانست و حضور وکیل را در این مرحله مجاز دانست اگرچه قانون صراحت خاصی ندارد .
با توجه به قوانین جدید حقوق بشر و از جمله ماده ۴ -۶۳ قانون آئین دادرسی کیفری فرانسه که حضور وکیل را در مرحله کشف جرم پذیرفته است وکیل می تواند با شخص تحت نظر ملاقات داشته باشد و حتی می تواند ملاحظات کتبی خود را جهت درج در پرونده ارائه دهد ، تحولات زیادی در لایحه ائین دادرسی کیفری صورت گرفته است . ماده ۲۱-۱۲۱ لایحه بیان می دارد :« با شروع تحت نظر قرار گرفتن ، شخص می تواند تقاضای حضور وکیل کند . وکیل در پایان ملاقات با متهم که نباید بیش از ۳۰ دقیقه باشد، می تواند ملاحظات کتبی خود را جهت درج در پرونده اعلام کند .» پس همانطورکه ملاحظه می شود این ماده ترجمه ای از ماده ۴-۶۳ قانون آئین دادرسی کیفری فرانسه می باشد که حقوق زیادی را در این مرحله در رابطه با حضور وکیل برای متهم شناخته است . در مرحله کشف جرم یک لحظه ملاقات با متهم از طرف وکیل می تواند جریان رسیدگی و روند آن را تغییر دهد و آن طور که ملاحظه می شود لایحه این زمان ملاقات را ۳۰ دقیقه عنوان داشته است که زمان زیادی می باشد . محدود کردن زمان ملاقات به ۳۰ دقیقه نیز برای جلوگیری از خدشه به جمع آوری ادله است که پرونده در مراحل اولیه شکل گیری می باشد . زیرا در بسیاری از موارد حضور شخص غیر از متهم می توانددر این مرحله که شالوده پرونده را شکل می دهد به روشن شدن موضوع لطمه وارد کند .
درباره اعلام حق داشتن وکیل از سوی ضابطان به متهم نیز مقررات فعلی ساکت است و به نظر می رسد ضابطان تکلیفی در این باره نداشته باشند اما همانطور که قبلا بیان شد بر اساس ماده ۲۵-۱۲۱ لایحه ضابطان دادگستری مکلفند حقوق مندرج در این قانون را به متهم تفهیم و سپس به صورت مکتوب در اختیار وی قرار دهند و رسید دریافت و ضمیمه پرونده کنند . یکی از این حقوق ، حق داشتن وکیل می باشد که ضابطان می بایست این حق را به صورت مکتوب در اختیار متهم قرار دهند و به وی تفهیم کنند .
۳- حق متهمان زن مبنی بر بازجویی توسط ضابطین زن
در قوانین فعلی آئین دادرسی یا قوانین مربوطه به نیروی انتظامی مقرره ای تحت عنوان بازجویی از زنان توسط ضابطین زن وجود ندارد . آن چه ، عنوان منش انتظامی وجود دارد و جنبه تکلیفی نیز ندارد آن است که بازجویی از متهمان زن حتی المقدور توسط زنان انجام شود و اگر ضابطین زن در محلی برای بازجویی وجود نداشته باشد بازجویی از متهمان زن توسط دو نفر مرد و درون اتاق درباز انجام می گیرد . همانطور که گفته شد این منش به صورت نوشته ای که جنبه تکلیفی داشته باشد نیست تحولی که دراین حق در لایحه آئین دادرسی وجود دارد در ماده ۱۵ – ۱۲۱ مشاهده می شود . این ماده بیان می دارد :«  بازجویی و تحقیقات از زنان توسط ضابطان آموزش دیده زن انجام می شود و در صورت عدم امکان ، پرونده جهت انجام بازجویی و تحقیقات از آنان توسط بازپرس ، نزد وی ارسال می گردد.
همانطور که ملاحظه می شود بازجویی از زنان صرفا توسط ضابطان زن انجام می شود و در صورت عدم امکان توسط بازپرس انجام می شود و این در رعایت هرچه بیشتر حقوق مربوط به متهمان زن می باشد که حتی در صورت عدم وجود ضابطان زن ،عمل بازجویی به مردان واگذار نمی شود .
۴- منع سوالهای تلقینی اغفال کننده و خارج از موضوع اتهام و عدم استفاده از کلمات موهن
ماده ۱۲۹ آئین دادرسی دادگاههای عمومی انقلاب در امور کیفری بیان می کند :« سوالهای تلقینی و اغفال یا اکراه و اجبار متهم ممنوع است .» هدف در بازجویی از متهمان کشف واقعیت است و شخص بازجو نباید خواسته های خود را بر متهم تحمیل کند . سوالهای شخص بازجو باید مفید و روشن در راستای کشف حقیقت باشد زیرا ممکن است طرح این سوال ها به طورغیر آگاهانه متهم را وادار به پذیرش اتهام انتسابی از روی احساسات و عواطف کند . همچنین اغفال متهم در حین بازجویی ممنوع است ، و اخذ اقرار از این طریق فاقد اعتبار است . در این رابطه وعده هایی ممکن است ضابطان نسبت به متهمان داشته باشند . وعده هایی از قبیل فرار از مجازات ، تخفیف مجازات یا الغای بازداشت موقت ممکن است از طرف ضابطین به متهمان داده شود . اعمال این شیوه از طرف ضابطان نقض حقوق شهروندی است . چرا که متهم ممکن است با محیط بیرون از بازجویی رابطه نداشته باشد یا به لحاظ نداشتن وکیل یا عدم آگاهای از قلمرواختیارات بازجو ضابط گذاشته که منجر به اعتراف به جرم ناکرده توسط وی شود .
بندهای ده ، یازده و دوازده قانون احترام به آزادی های مشروع و حفظ حقوق شهروندی که در سال ۱۳۸۳ به تصویب مجلس رسیده است مواردی را در این رابطه تذکر داده است. بند ده :« تحقیقات و بازجویی ها باید مبتنی بر اصول و شیوه های علمی قانونی و آموزش های قبلی و نظارت لازم صورت گیرد و با کسانی که ترتیبات و مقررات را نادیده گرفته و در اجرای وظایف خود به روش های خلاف آن متوسل شده اند ، بر اساس قانون برخورد جدی صورت گیرد .»
بند یازده :« پرسش ها باید مفید و روشن و مرتبط با اتهام یا اتهام های انتسابی باشند و از کنجکاوی در اسرار شخصی و خانوادگی سوال از گناهان گذشته افراد و پرداختن به موضوع های غیر موثر در پرونده مورد بررسی احتراز گردد .»
بند دوازده :« پاسخ ها به همان کیفیت اظهار شده و بدون تغییر و تبدیل نوشته شود و برای اظهار کننده خوانده شود و افراد باسواد در صورت تمایل ، خودشان مطالب خود را بنویسند تا شبهه تحریف یا القاء ایجاد نگردد .»
بند دوازده موارد ذکر شده در ماده ۱۳۱ قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب را یادآور شده است که خارج از موضوع اتهام است ،در بازجویی ها ممنوع است و در صورت انجام قابل استفاده قضایی نیست .تاریخ ، زمان و طول مدت بازجویی باید در اوراق صورت جلسه قید شود و به امضا یا اثر انگشت متهم برسد .»
تحول در این رابطه در لایحه مربوط به کلمه موهن است که در این ماده قید شده است . استفاده از کلمات موهن توسط ضابط بازجوممنوع می باشد و این چیزی است که در قوانین فعلی مشاهده نمی شود و به صراحت برآن تاکید نشده است . البته این بدان معنا نمی باشد که استفاده از کلمات موهن توسط ضابطان در حال حاضر و تا زمان تصویب لایحه مجاز می باشد بلکه بدین معناست که در حال حاضر مقرره ای با این عنوان در قوانین فعلی مشاهده نمی شود . مورد دیگر سوالات خارج از موضوع اتهام است که در بازجویی ها ممنوع می باشد مثال آن سوال از جرائم و گناهان گذشته می باشد . برای مثال مشاهده شده است که متهم را به علت سرقت دستگیر نموده اند و در اوراق بازجویی از مصرف و استعمال مواد مخدر یا اعتیاد به آن سوال شده است . اگر چه این نیز جرم می باشد اما سوال خارج از موضوع اتهام است که براساس این ماده ممنوع می باشد.
ج: حقوق مربوط به حریم خصوصی
تعریفی که لایحه حمایت از حریم خصوصی از اصطلاح حریم خصوصی ارائه داده است به این شرح است :« حریم خصوصی : قلمرویی از زندگی هر شخص است که آن شخص عرفابا اعلان قبلی در چهارچوب قانون ، انتظار دارد تا دیگران بدون نظارت وی به آن وارد نشوند یا برآن نگاه یا نظارت نکنند و با به اطلاعات درباره آن دسترسی نداشته یا در آن قلمرو وی را مورد تعرض قرار ندهند . جسم و البته اشیاء همراه افراد ، اماکن خصوصی و منازل ، محل های کار ، اطلاعات شخصی و ارتباطات « حریم خصوصی » محسوب می شوند .
حریم خصوصی به عنوان قلمرویی از زندگی هر فرد که نوعا یا عرفا انتظار دارد دیگران بدون رضایت وی به اطلاعات راجع به آن قلمرو دسترسی نداشته باشند و یا به آن قلمرو وارد نشود و یا امکان ملاحظه آن را نداشته باشند و به طور کلی به هر صورت دیگر آن قلمرو را مورد تعرض قرار ندهند . علیرغم سابقه نه چندان درخشان غرب با توجه به وجود دادگاه های تفتیش عقاید و وسایل مشابه ، حمایت از این حق در حقوق اسلامی قدمت زیادی دارد . در آیات زیادی از قران بر رعایت آن تاکید شده است و در سنت ائمه اطهار و نیز توصیه های زیادی بر پرهیز از نقض مصادیق مختلف آن شده است .[۷۲]
نکته حایز اهمیت در مورد این حق، تلاقی آن با حق جامعه و انسانها بر حق »آزادی اطلاعات « است . ماده ۱۹ اعلامیه حقوق بشربر این حق تصریح دارد :» هرکس حق آزادی عقیده وبیان دارد وحق مزبور شامل آن است … در کسب اطلاعات و افکار واخذ و انتشار آن با تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد .»
در مقام تلاقی این دو حق با توجه به منابع فقهی و همچنین قوانین و مقررات داخلی و بین المللی اصل بر محرمانه بودن امور شخصی افراد و انتشار آن استثنا است .
به عبارت دیگر باید موضوع از لحاظ جامعه بسیار مهم باشد که اجازه داده شود حریم خصوصی یک فرد بخاطر جامعه نقض شود .در مورد جرم که به لحاظ ارتباط تنگاتنگ با نظم عمومی در درجه بالای اهمیت برخوردار است ، به طور مسلم باید از مواردی باشد که این اجازه و استثنا وجود دارد اما در همین مورد نیز احتیاط و رعایت احترام اولویت دارد .
در حقوق اسلام اصطلاح حریم خصوصی نه درآیات و نه در روایات استعمال نشده است در خلال مباحث و اصطلاحات به کار رفته در منابع فقه اسلامی می توان حمایت از این حق را در مصادیق ذیل دسته بندی نمود و در مورد نقض آنها قائل به ممنوعیت شد . ۱- استراق سمع ۲- استراق بصر۳- سوء ظن ۴- سخن چینی و غیبت ۵- خیانت در امانت ۶- اشاعه فحشا و هتک ستر ۷- هجو، سب و قذف ۸- ورود به منازل بدون اذن ۹- تجسس و تفتیش .[۷۳]
در سطح بین المللی نیز مقرراتی در حمایت از این حق وجود دارد . در ماده ۱۷ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی بیان شده است : « زندگی شخصی ، خانواده ، منزل یا ارتباطات هیچ کس نباید خودسرانه یا غیر قانونی مداخله شود یا آسیب و لطمه غیر قانونی به آبرو و یا حیثیت او وارد آید . هر کسی حق دارد در برابر چنین تعرضی از حمایت های قانونی برخوردار شود.
در ماده ۸ کنوانسیون اروپایی حقوق بشر نیز آمده است :« هرکس نسبت به حریم زندگی خصوصی و خانوادگی ، منزل و ارتباطات خود واجد حق است . مقامات دولتی هیچ گونه مداخله در اعمال این حق را ندارند مگر مطابق با احکام و قوانین و در صورتی که مداخله آنها در چهارچوب جامعه مردم سالار برای امنیت ملی ، سلامت عمومی یا رفاه اقتصادی کشور ، پیشگیری از بی نظمی یا جرم و… باشد»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:31:00 ق.ظ ]




شکل(۲-۶)چهار متغیر شناختی برگرفته از مدل توماس و ولتهوس ۱۹۹۰
در این تئوری، توانمندسازی بر اساس تغییرات در متغیرهای شناختی(سنجش وظیفه)در نظر گرفته شده است که تعیین کننده ارزشهای افراد باشد. آنها بیان می کنند که تا چه میزان احساسات فرد در مورد تخمینهای وظیفه با احساس توانمندسازی ارتباط برقرار می کند. چهار سنجش در مطالعه توماس و ولتهوس وجود دارد. اولین سنجش اثر گذاری نام دارد یعنی درجه ای که رفتار در نظر گرفته شده است تا تفاوتی را بوجود آورد. سنجش دوم شایستگی می باشد که به باوری اطلاق می شود که طی آن فرد قادر است که وظیفه اش را با مهارت انجام دهد؛ سنجش سوم معنی دار بودن می باشد که با ارزش وظیفه، هدف مرتبط است. درک فرد در مورد چگونگی معنی دار بودن کاری که انجام می شود بر رضایت شغلی و احساس توانمند سازی تاثیر گذار است. بعد چهارم که این نویسندگان در نظر گرفته بودند، انتخاب یا خود تعیینی می باشد. افرادی که در سطح بالایی از خود تعیین می باشند انگیزه بالایی در کنترل محیط خود دارند(هانسر و جورج[۶۸]، ۲۰۰۳:ص۵)
جدول(۲-۲)ابعاد توانمندسازی کارکنان از دیدگاه های مختلف انگیزشی و شناختی آن

نظریهپردازان ابعاد توانمندسازی
کانگر و کاننگو احساس خودکارآمدی، خوداثربخشی
توماس و ولتهوس احساس موثربودن، داشتن حق انتخاب، شایستگی، معنیداری
اسپریتزر موثربودن، داشتن حق انتخاب، شایستگی و معناداری
میشرا شایستگی، داشتن حق انتخاب، موثربودن، معنیداری و داشتن اعتماد به دیگران

ج)توانمندسازی ازدیدگاه فوق انگیزشی:
با طرح ایجاد انگیزه درونی کار توسط آماده سازی محیط و ایجاد مجرای انتقال برای احساس خود اثر بخشی و انرژی بیشتر، دیدگاهی نظری تر را برای توانمند سازی بیان می دارد . با توجه به اینکه هر یک از این سه دیدگاه دارای نقاط قوت و ضعف است، دیدگاه سیستمی در پی این مقصود است که با نگاهی جامع به عناصر مطرح شده در سه دیدگاه قبلی و با تأکید بر دیدگاه فوق انگیزشی مدلی جامعتر ارائه کند(کاننگو، ۱۹۸۸:ص۷).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

د)توانمندسازی از دیدگاه سیستمی(الگوی سه بعدی توانمند سازی):
افزار تحلیلی سه بعدی ساختاری، رفتاری و زمینه ای ریشه در دیدگاه سیستمی دارد. با بهره گیری از این افزار تحلیلی در جستجوی این واقعیت هستیم که کدامیک از عناصر مطرح شده در ادبیات موضوع، تحقیقات گذشته و زمینه سنجی، مجرایی برای ایجاد احساس خود اثر بخشی و انرژی زایی در مدیران کاروانهای حج است که حاصل آن الگوی سه بعدی تحقیق در توانمندی سازی است(میرزایی اهرنجانی، ۱۳۷۷).

تاریخچه مطالعات توانمندسازی

تاریخچه اولین تعریف اصطلاح توانمند سازی به سال ۱۷۸۸ برمی گردد که در آن توانمندسازی را به عنوان تفویض اختیار در نقش سازمانی خود می دانستند که این اختیار بایستی به فرد اعطا یا در نقش سازمانی او دیده شود . این توانمند سازی به معنی اشتیاق فرد برای پذیرش مسئولیت واژه‌ای بود که برای اولین بار به طور رسمی به معنی پاسخگویی تفسیر شد‌. گرو(۱۹۷۱) به تعاریف رایج فرهنگ لغت از توانمندسازی اشاره می کند که شامل تفویض قدرت قانونی‌، تفویض اختیار کردن ، مأموریت دادن و قدرت بخشی است.در سال ۱۹۹۰ گاندز توانمندسازی را با واگذاری اتخاذ تصمیم به کارکنان مفهوم سازی کرد، اما زایمرمن (‌۱۹۹۰ ) به سهل و ممتنع بودن ارائه تعریفی از آن اشاره می کند و معتقد است زمانی ارائه تعریفی از توانمندسازی آسان است که آن را بدون در نظر گرفتن واژه‌هایی مانند “درماندگی ” ، ” بی قدرتی ” و “بیگانگی ” بخواهیم مورد توجه قرار دهیم و هرگاه آن را با توجه به افراد گوناگون بخواهیم تعریف کنیم بسیار مشکل است. ادبیات توانمندسازی تاکنون دگرگونیهای زیادی به خود دیده است تا اینکه بالاخره لی (۲۰۰۱) توانمند سازی را زمینه ای برای افزایش دیالوگ‌ها ، تفکر انتقادی ، فعالیت درگروههای کوچک می‌داند و اشاره می کند که اجازه دادن به فعالیتهایی جهت حرکت به فراسوی تسهیم‌، تقسیم و پالایش تجربیات ، تفکر‌، دیدن و گفتگوها ، از اجزای اصلی توانمندسازی هستند. همانطور که گفته شد توانمندسازی از مباحث نوین در توسعه منابع انسانی به شمار می آید. با این حال به علت تنوع تحقیق ها و مطالعات صورت گرفته در این حوزه، از ادبیات گستردهای برخوردار است به ویژه اینکه رویکردهای مختلفی در آن مورد مطالعه قرار گرفته است. هر چند تنوع در ادبیات توانمندسازی موجب تقویت محتوای آن است، اما باعث عدم دستیابی به یکپارچگی و ارائه مدل جامعی از توانمندی شده است( لیترل[۶۹]، ۲۰۰۷:ص۶)
در یک جمع بندی، می توان این مطالعات را به دو بخش تقسیم کرد(روی و شینا[۷۰]، ۲۰۰۵:ص۱۰): نخست تحقیق هایی که در آن دانشمندان به بررسی رویکرد ساختاری توانمندسازی توجه دارند. در این بخش توانمندسازی به عنوان حاصل و نتیجه یک فرایند مورد مطالعه است. در اصطلاح به این بخش«رویکرد ساختاری[۷۱]» اطلاق می گردد(پیترسون و زیممرمان[۷۲]، ۲۰۰۴:ص۷). مطالعات رویکرد ساختاری بیشتر به این موضوع توجه دارد، که مدیران چه ابزارها و وسایلی را فراهم نمایند تا با آن یا از طریق ایجاد زمینه لازم در محیط فیزیکی کسب کار، کارکنان را توانمند سازند. اسینبرگر(۱۹۸۶)، بورک(۱۹۸۶)، بلاک(۱۹۸۷)، ف دیسی(۱۹۸۹)، رایان(۱۹۸۹)، کارسون(۱۹۹۱)، پارکر(۱۹۹۴) و … از جمله صاحبنظران این حوزه به شمار می آیند(اسپریتزر و دونسون[۷۳]، ۲۰۰۵: ص۱۱۰).
اما دانشمندان گروه دوم، در تحقیق های خود بیشتر به بعد روانی و ادراکی توانمندسازی پرداخته اند. آنها توانمندسازی را به عنوان یک عامل زیر بنایی در بهبود و توسعه فعالیت ها سازمان مد نظر قرار داده اند(برخلاف گروه اول که آنرا نتیجه و اثر سایر عوامل می دانستند). به نظر این دسته از دانشمندان، توانمندسازی یک عامل درونی در فرد است و رابطه مستقیمی با شیوه نگرش، احساس یا ادراک وی از محیط کاری دارد. به اعتقاد آنان ایجاد یا تقویت احساس توانمندی در ابعاد ذهنی فرد منجر به توانمندسازی وی می گردد. در واقع این نگرش تا آنجا پیش می رود که از این رویکرد به عنوان عامل انگیزشی جدید در تحرک بخشیدن و ایجاد تمایل به کار، در کارکنان یاد می شود.کانگر و کاننگو(۱۹۸۸)،توماس و ولتهوس(۱۹۹۰)، زیمرمن(۱۹۹۰)،اسپریتز(۱۹۹۴-۱۹۹۶)و…برخی از محققین این حوزه اند(لیترل، ۲۰۰۷:ص۷).
از نظر سابقه و قدمت، رویکرد اول تا سال های ۱۹۸۰ مورد توجه دانشمندان این حوزه قرار داشت. اما پس از مطالعات توماس و ولتهوس و تحقیقات اسپریتزر، گرایش به سمت توانمندسازی روانشناختی تغییر یافت؛ به گونه که کمتر از ۲۰سال گذشته بیش از صدها کار عملی و تحقیقی بر این اساس صورت گرفته است. این توجه از یک طرف دلیل دست یافتن مطالعات توانمندسازی ساختاری به نتایج مثبت و فراگیر در محیط های کاری مختلف بوده است و از سوی دیگر اینکه، تا فرد از نظر ذهنی مستعد و آماده نباشد، ارتقاء و توانمندی فیزیکی کارکنان،نتیجه بخش نخواهد بود(پیترسون و زیمرمان، ۲۰۰۴:ص۱۱).
با توجه به اهمیت تحقیق های اسپریتزر، بویژه جامعیت مدل توانمندسازی وی در بین سایر مدل های روانشناختی، این مدل مبنای سنجش توانمندی سازی روانشناختی در این تحقیق است. در ادامه به توصیف ابعاد توانمندسازی روانشناختی و عناصر تشکیل دهنده آن می پردازیم.
جدول(۲-۳)مقایسه رویکرد ساختاری توانمندسازی با رویکرد شناختی آن(منون، ۲۰۰۱:ص۱۶۹)

توانمندسازی در رویکرد ساختاری توانمندسازی در رویکرد روانشناختی
توانمندسازی به معنای اختیاربخشی
مبنای ایجاد توانمندسازی در افراد، خود فرد و ادارک اوست
تاکید بر مدیریت مشارکتی، چرخه های کیفیت، گروه های خودمدیریتی، هدفگذاری دوطرفه
فرایند تفویض تصمیمگیری در چارچوب روشن و تاکید بر پاسخگویی
اعمال توانمندسازی در سازمان از بالا به پایین
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:31:00 ق.ظ ]




دومین طبقه در ارتباط با درجه ای است که در آن شرایط کافی برای حفظ و تقویت قدرت کسب سود فعلی و آتی در نظر گرفته می شود. و در نهایت عوامل (نیروهای) اقتصادی نیز بر روی سود، ثبات[۲۵] آنها، و طبیعتاً تغییر پذیری[۲۶] آنها تاثیر گذار هستند .

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

براساس مطالعات مختلف ویلیامز[۲۷] (۲۰۰۵) سه معیار اصلی که برای کیفیت سود وجود دارد. عبارتند از پایداری سود، ثبات سود[۲۸] و مدیریت سود[۲۹]. ثبات بدین مفهوم است که کیفیت سود تحصیل شده از طرق فعالیتهای تکرار پذیر، بهتر از سودهای تحصیل شده از فعالیتهای غیر تکرار پذیر (غیر عادی) است (مثلاً فروش ساختمان اداری). اگر چه مدیریت سود به عنوان یک عامل تعیین کننده کیفیت سود در نظر گرفته می شود، بطور خلاصه کیفیت واژه ای تقریباً گسترده است و عوامل تعیین کننده مختلفی را در بر می گیرد و همه آنها، تاثیر خاص خود را بر روی کیفیت سود دارند . در جدول (۲-۲) خلاصه ای از تعاریف مختلف در مورد کیفیت سود ارائه شده است.
جدول (۲-۱): خلاصه ای از تعاریف ارائه شده در مورد کیفیت سود

محقق تعریف کیفیت سود معیار
روسین و همکاران[۳۰] (۱۹۹۹) ۱- سودی را با کیفیت تر است که پایدارتر باشد پایداری سود
کنان، ۲۰۰۱ هر چه فاصله سود و جریانهای نقدی کمتر باشد کیفیت سود بالاتر است . کیفیت اقلام تعهدی
دچاو و دیچو (۲۰۰۲) ۳- شرکتهایی که کیفیت اقلام تعهدی آنها بالاتر باشد سود پایدارتری خواهند داشت که اصطلاحا به آن سود با کیفیت بالا گفته می شود کیفیت اقلام تعهدی
ضریب واکنش سود
پنمن و ژانگ[۳۱] (۲۰۰۲) ۵- سودی با کیفیت است که شاخص مناسبی برای سود دوره آتی باشد. به این نوع سود اصطلاحاً سود با ثبات گفته می شود پایداری سود
ریچارد سون و همکاران[۳۲] (۲۰۰۳) ۲-کیفیت سود درجه پایداری عملکرد عایدات در دوره آتی است پایداری سود
بالسم و دیگران[۳۳] (۲۰۰۳) ۴- سودی با کیفیت است که کیفیت اقلام تعهدی و ضریب واکنش آن بالا باشد کیفیت اقلام تعهدی
ضریب واکنش سود
ریچاردسون(۲۰۰۳) ۶- سودی با کیفیت تر است که پایدار باشد پایداری سود
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:30:00 ق.ظ ]




آلیاژهای جدید و مواد مرکب نوظهور در سالهای بعد باعث افزایش چشمگیر انعطاف پذیری سازه گردید، به گونه ای که عدم در نظر گرفتن انعطاف پذیری سازه در هواپیماهای با سرعت زیر صوت و گذر صوت بزرگ و نیز جنگنده­های مافوق صوت نه تنها باعث کاهش دقت و صحت تحلیل­ها می­گردید، بلکه نتایجی کاملا نادرست را در اختیار تحلیل گران قرار می­داد.
در حقیقت مودهای دینامیک پرواز و مودهای ارتعاشی سازه با یکدیگر کوپل[۱] می­باشند[۱]، [۲]. اما این وابستگی به طور معمول در هواپیماهای کوچک و کم سرعت در مقایسه با هواپیماهای بزرگ و پرسرعت بسیار کمتر می­باشد. زیرا در هواپیماهای کوچک و کم سرعت فرکانس طبیعی مودهای پروازی طولی و عرضی شامل دوره کوتاه[۲] و فوگوید[۳] ، رول[۴]، داچرول[۵] و اسپیرال[۶] بسیار کمتر از فرکانسهای طبیعی ارتعاشی سازه می باشند. به گونه ­ای که وابستگی مودهای پروازی و ارتعاشی سازه قابل صرفنظر کردن بوده و عدم در نظر گرفتن انعطاف پذیری سازه باعث بروز خطای قابل ملاحظه ای نمی گردد.
جدول۱-۱- کمترین فرکانس طبیعی ارتعاشی چند نوع هواپیمای مختلف [۳]، [۴].

نام هواپیما نوع هواپیما فرکانس طبیعی
B-1 بمب افکن مافوق صوت ۱۳
کنکورد مسافربری مافوق صوت ۱۳
C-5 ترابری سنگین ۱۱
ارباس ۳۸۰ مسافربری سنگین ۶٫۲۵

در جدول ۱-۱ کمترین فرکانس طبیعی تعدادی از هواپیماها مورد مقایسه قرار گرفته است[۳]. مشاهده می­گردد که در هواپیماهایی مانند کنکورد، B-1 و C-5 کمترین فرکانس طبیعی در محدوده ۱۱ الی۱۳ رادیان بر ثانیه می باشد.
تداخل اثرات نیروهای آیرودینامیکی، اینرسی و الاستیک در سازه‌های هوافضایی با نام آیروالاستیسیته مورد پژوهش قرار می‌گیرد. چنانچه در مدلسازی، اثرات بارگذاری حرارت آیرودینامیکی اعمال شود عملا با مسئله آیروترموالاستیسیته مواجه خواهیم بود. همچنین اگر در مدلسازی مسئله، سیستم های کنترلی و تداخلشان با پارامترهای آئروالاستیک مورد بررسی قرار گیرد، با مسئله آیروسروالاستیسیته روبرو خواهیم شد.
پدیده ­های ناپایداری استاتیکی و دینامیکی، واگرائی و فلاتر، می توانند باعث از هم گسیختگی سازه های هوایی شوند، بطوریکه این مشکل از زمان پرواز هواپیمای ساموئل لانگلی رقیب برادران رایت، تاکنون که در ساخت وسایل پرنده و موشک ها از سازه ها و مواد پیشرفته استفاده می­گردد فراروی طراحان می­باشد. بر اساس آنالیز پایداری خطی، نوسانات بالای آنچه که سرعت فلاتر نامیده می­ شود، میرا نمی­شوند و دامنه آنها به صورت نامحدود افزایش می یابد و به فروپاشی بال منتهی می شود.
در این فصل پس از مرور تاریخچه رویدادهای آیروالاستیسیته و پژوهش های انجام گرفته در زمینه بالهای آئروالاستیک، هدف این پژوهش ارائه گردیده است.
۱-۲-تاریخچه رویدادهای آیروالاستیسیته و فلاتر
از اولین روزهای پرواز، رفتار آیروالاستیک نقشی حیاتی در سلامت و بقاء هواپیما ایفا نمود. اگر از هواپیمای دو باله برادران رایت آغاز نماییم، می­بینیم که آیروالاستیسیته بطور غیرمستقیم در طراحی این هواپیما نقش داشته است. در آن زمان مسلما برادران رایت از واژه فلاتر و یا آیروالاستیسیته استفاده نمی نمودند و یا حتی این اثرات کشف نشده بود اما در همان زمان و در اولین تلاش ها برای پرواز، مخترعان و خلبان­ها اغتشاشات و ناپایداری­هایی را طی پرواز درک نموده و بررسی مشکلات طرح های خود را آغاز کردند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

برادران رایت بیان نمودند که باید از اثرات آیروالاستیسیته به صورت سودمندی استفاده نمود. آن­ها از اثرات آیروالاستیسیته جهت کنترل حرکت رول هواپیمای خود با بهره گرفتن از تغییر شکل بال به جای استفاده از ایلران بهره بردند. بعلاوه پاراگراف زیر نشان می­دهد که آن­ها از اثرات آیروالاستیسیته که بر روی پیچش پره­های ملخ اثر می­گذاشت آگاه بودند.
… بعد از این که برادران رایت تیغه­های ملخ هواپیمای خود را پهن­تر و باریک­تر از نمونه­­ی اصلی آن ساختند، کشف نمودند که عملکرد ملخ در پرواز با محاسبات آن­ها و همچنین با عملکرد ملخ اولیه مطابقت ندارد. آن ها تنها یک علت را برای این پدیده حدس می­زدند و این علت پیچش تیغه ملخ و تغییر شکل عادی آن به واسطه فشار اعمال شده بر روی ملخ طی پرواز بود. برادران رایت برای این که به سرعت از حدس خود مطمئن شده و متوجه شوند که آیا علت اصلی کاهش عملکرد ملخ تغییر در ضخامت تیغه­هاست، دو صفحه کوچک را به پشت هر دو تیغه ملخ و در مکانی که توزیع بار اعمال شده بر روی ملخ متعادل بود متصل نمودند­، آن­ها این دو صفحه را شیاطین کوچک نام نهادند. در این زمان برادران رایت دریافتند که این شیاطین کوچک مشکل آن­ها را حل نموده و مانع از تغییر شکل تیغه ملخ می شوند[۵].
در بررسی تاریخچه آیروالاستیسیته یک نام بسیار مهم دیگر نیز وجود دارد و آن پرفسور لانگلی است. او یک هواپیمای دارای موتور با دو تک بال پشت سرهم طراحی نمود. شکل ۱٫۱ هواپیمای پرفسور لانگلی را نشان می دهد. او تلاش نمود این هواپیما را به وسیله یک سیستم رها کننده از بالای یک خانه قایقی بر روی رودخانه پوتوماک[۷] در اکتبر و دسامبر سال ۱۹۰۳ به پرواز درآورد. او دوبار شکست خورد و هر دو بار هواپیما درون رودخانه سقوط نمود. شکست اولین پرواز او به نظر می رسد که به علت مشکلات مکانیکی بوجود آمده در سیستم رها نمودن هواپیما بود که نتوانست طبق طراحی هواپیما را پرتاب نماید، اما علت شکست پرواز دوم هنوز قطعا مشخص نشده است. به نظر می رسد آیروالاستیسیته نقشی اصلی را در سقوط هواپیما در پرواز دوم خود بازی نموده است زیرا طی پرواز دوم ابتدا بال و دم عقب هواپیما شکسته و درون رودخانه افتاد. هواپیمای لانگلی از نظر سازه ای بسیار ضعیف بود و با مشاهده عکس هایی که طی اولین پرواز گرفته شده است متوجه می شویم پیچش بال بسیار زیاد است. جی-تی-آر هیل بیان نمود علت سقوط ناکافی بودن سختی نوک بال بوده و همین علت موجب واگرایی پیچشی بال شده است.
در اولین سال های پرواز بشر، هواپیماهای دوباله نسبت به هواپیماهایی با یک بال ترجیح داده می شدند. علت این انتخاب در مرجع [۵] به صورت زیر بیان شده است:
موفقیت هواپیمای دوباله برادران رایت و شکست هواپیمای تک باله پرفسور لانگلی اولین طراحان هواپیما را تحت تاثیر قرار داد، و آن ها را به سمت طراحی هواپیماهای دوباله هدایت نمود. بعلاوه بدون شک، اتصالات سازه برای هواپیماهای دو باله و وجود استرات هایی که دو بال را به یکدیگر متصل می نمود باعث افزایش سختی ذاتی هواپیماهای دو باله نسبت به هواپیماهای تک بال می شد [۵] .
شکل۱-۱٫ سازه پروازی پرفسور لانگلی درست قبل از پرتاب شدن از سامانه رهایش آن
در سال ۱۹۰۳ لوئیس برلیوت یکی از پیشگامان صنعت هوانوردی فرانسه، ۳۵ کیلومتر از فاصله بین انگلیس و فرانسه را با هواپیمای تک باله خود که برلیوت ۸ نام داشت طی نمود. وقتی موتورهای قویتری بر روی برلیوت ۸ نصب شد و سرعت آن افزایش یافت، بال­های این هواپیما طی پرواز شکست. برلیوت یک پدیده جدید را کشف نمود که از دست دادن سختی پیچشی بال آیروالاستیک بود، متاسفانه او در آن زمان از این کشف خود آگاه نبود.[۶]
طی جنگ جهانی اول مشاهده شد که بمب افکن هندلی پیج[۸] ۰/۴۰۰ دچار تغییر شکل در بدنه و نوسان دم می شد. اف دبلیو لنچستر این موضوع را مورد بررسی قرار داد و نتیجه گرفت که نوسانات خود القاء عامل اصلی این پدیده می باشد او با افزایش سختی پیچشی الویتور این مشکل را حل نمود[۷]. یک سال بعد هواپیمای دو باله هاویلند[۹] DH9 با مشکل مشابه فلاتر دم روبرو شد و راه حل این مشکل نیز با روش پیشنهاد شده توسط لنچستر یکسان بود.
شکل۱-۲٫ هواپیمای بمب افکن دوباله Handly page 0/400 [www.raf.mod.uk]
بعد ها لئونارد بیراستو پرفسور آیرودینامیک کالج سلطنتی، بررسی های تحلیلی خود را بر روی بازرسی­های لنچستر از هواپیمای هندلی پیج معطوف نمود. بیراستو به همراه فیج نتایج خود را به صورت یک گزارش منتشر نمودند، این گزارش به عنوان اولین تحلیل تئوری فلاتر پذیرفته شده است[۸].
طی جنگ جهانی اول، دو هواپیمای جنگنده آلمان­ها آلباتروس DIII و فوکر DV-III با مشکلات واگرایی آیروالاستیک روبرو شدند.(شکل ۳٫۱)
آلباتروس D-III یک هواپیمای دوباله با یک اسپار بسیار باریک بر روی بال پایین خود بود که به وسیله یک استرات V شکل به بال بالایی متصل شده بود. بال تمایل به پیچش داشت و علت آن عقب بودن اسپار بال پایین بود که باعث می شد استرات هیچگونه سختی پیچشی را برای بال بوجود نیاورد. شیرجه هایی با سرعت بالا باعث از بین رفتن این هواپیما می­شد. فوکر DV-III یک هواپیمای تک باله با عملکرد بسیار عالی بود. اما این هواپیما به محض ورود به خدمت با مشکلات جدی به خصوص در هنگام شیرجه هایی با سرعت بالا روبرو شد.
ارتش آلمان آزمایش های سختی بسیار زیادی را بر روی نمونه اولیه این هواپیما انجام داده بود و از نتایج آزمایش ها کاملا راضی بود. اما بال تولید شده تفاوت کوچکی با بال نمونه اولیه داشت، و آن وجود یک اسپار تقویت کننده بود که توسط ارتش درخواست شده بود. این بهینه سازی به نظر باعث تقویت بال می­شد اما در حقیقت به علت تغییر مکان محور الاستیک بال وجود این اسپار باعث بوجود آمدن واگرایی آیروالاستیک می­شد. وقتی فوکر علت این موضوع را دریافت در گزارش خود چنین بیان نمود:
شکل۱-۳٫ عکس سمت چپ آلباتروس D-III [www.skypioneers.kiev.ua] و

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:30:00 ق.ظ ]