آن که دست دولتش را بوسه داده است آفتاب
آن که پای همتش را سر نهاده است آسمان(۵۴۷۱)
*رشک کردن خورشید؛ تشخیص:
مه وخورشید را رشک آید‌ای خسرو ز جام تو
خطایی کس نیابد هیچ گه اندر کلام تو(۸۲۸۶)
*خورشید کسی یا چیزی بودن؛ کنایه از شهرت و برتری داشتن:
سر فراز عرب و فخر بزر گان عجم
خواجه بو احمد خورشید همه آل تمیم(۴۸۵۲)
یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملوک
امین ملت محمود شاه ملک پناه(۶۸۸۱)
و نیز نک ابیات: ۶۶۹۴، ۶۴۹۳، ۲۵۹۲، ۴۹۷۶، ۵۰۵۰، ۳۰۳۷، ۱۹۹۷، ۷۳۷۳، ۵۳۷۰، ۲۳۷۹،۶۸۷۵ ، ۶۱۸۰، ۶۷۲۱، ۱۹۹۷، ۶۰۳۴، ۲۲۱، ۲۱۸۴ و ۳۹۷۲
*ستاره‌ی خورشید خرگاه کسی بودن؛ کنایه از مقام و منزلت والا:
کنون چنان شدم از بر او کجا تن من
به ناز پوشد توزی و صدره‌ی دیباه
به راه منزل من گر رباط وبران بود
کنون ستاره‌ی خورشید باشدم خرگاه(۲۰-۷۲۱۸(
*خورشید رخ، صفت هنری و کنایه از زیبا و دلربا:
او سمن سینه و نوشین لب وشیرین سخن ست
مشتری عارض و خورشید رخ وزهره لقاست(۵۴۴(
*خورشید سیر، صفت هنری وکنایه از بلند همت و سخی آن که سیر او مانند خورشید است:
فخر همه شاهانی خورشید سیر شاها
از دریا دل داری و ز کوه جگر داری(۸۱۷۸)
*خورشید فعال، صفت هنری وکنایه از بلند همت و سخی، آن که فعل او شبیه خورشید است:
ای نه جمشید و به صدر اندر جمشید فعال
ای نه خورشید و به بزم اندر خورشید فعال(۴۳۸۸)
*خور لنگر، صفت هنری، و وصفی از لنگر:
به پیش راه وی اندر پدید شد رودی
هلال زورق و خور لنگر ستاره سنار(۱۱۹۷(
*خورشید مثال؛ صفت هنری وکنایه از سخی و بلند همت آن که شبیه خورشید است:
کیست اندر همه عالم چو تو دیگر ملکی
مملکت بخش و فلک جنبش و خورشید مثال(۴۲۷۷)
*خورشید را جوزا برترین برج است؛ تشبیه تمثیلی برای مصراع اول:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

جهان را برترین جای است زیر پایه‌ی تختش
چنان چون برترین برج است مر خورشید را جوزا(۲۰)
*خورشید چو ناپدید شود سیاه وتیره شود جهان؛ تشبیه تمثیلی برای بیت اول:
چو روی خویش بپوشید روز من بشکست
نبود جای شگفت و شگفتم آمد از آن
هرآینه که چو خورشید ناپدید شود
سیاه وتیره شود گر چه روشن است جهان(۸-۶۳۰۷)
*آفتاب را بی نشان یافتن؛ تمثیل برای مصراع اول:
گفتم نشان تو زکه پرسم، نشان بده
گفت آفتاب را بتوان یافت بی نشان(۵۳۷۴)
آماج

    • آماج: آن خاک را خوانند که نشانه‌گاه تیر بود(اسدی طوسی،۱۳۶۵: ذیل آماج). با واژه‌ی آماج ۱ تشبیه ساخته شده است:

*کاغذ آماج سلطان؛ مشبهٌ‌به دَرَق‌ها از جهت سوراخ سوراخ:
گشته از تیر خدنگ اندر کف مردان به جنگ
دَرَق‌ها چون کاغذ آماج سلطان پر ثقب(۱۰۴)
آهن
فرخی با واژه‌ی آهن ۱۱ تصویر شامل ۳ تشبیه، ۲ استعاره۲ کنایه و ۴ مجاز ساخته شده است:
* مشبهٌ‌به ممدوح(سلطان محمد بن محمود غزنوی) از جهت قدرت و استحکام:
تو به قیاس آهنی و دشمن کوه ست

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...