کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



جستجو



آخرین مطالب
 



فصل اول
کـلیـات
مقدمه:
یکی از عمده ترین مسایل کشورهای در حال گذار، دگرگونی معانی، ارزش ها و عقاید مشترک حاکم بر این جوامع است.نتیجه تغییر این عقاید مشترک که کارکرد انسجام را در نظام اجتماعی بر عهده دارند ایجاد نوعی چند گونگی و تکثر در لایه های زیرین و درون ذهنی افراد است. اگرچه تکثر به خودی خود امری نامطلوب محسوب نمی گردد اما مسئله از آنجایی آغاز می شود که این چند گونگی در باورها و عقاید و لایه های درون ذهنی افراد صورت پذیرد و دیگر هیچ اصل و تعریف واحدی وجود نداشته باشد که این باورهای مختلف حول آن نظام یابند. در این هنگام است که جامعه عرصه بروز نگرش‌ها و کنش‌های مختلف و متفاوت و حتی گاه متناقض گشته و انسجام و یگانگی نظام اجتماعی دست خوش چالش های جدی و مهمی می گردد.
اصل «حجاب» برای زنان که در جوامع اسلامی مطرح است از جمله همین ارزش‌ها و عقایدی است که از دیرباز در جامعه ما وجود داشته و در دوره‌های مختلف تاریخی به صورت‌های مختلفی بروز و ظهور کرده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بیان مسئله:
توجه به اخبار روزنامه‌ها و صدا و سیما و همینطور مشاهدات معمولی و روزمره بیانگر این امر است که پوشش دختران و زنان ایرانی مخصوصاً در دهه‌ های اخیر نسبت به آنچه که در نسخ دینی موجود است، دچار تحول و دگرگونی شده است؛ هم اکنون نیز این امر از حیث آنکه به عنوان یکه «مسئله» یاد می‌شود مورد توجه محافل گوناگونی واقع شده و سعی در چاره جویی برای آن می شود.
آنچه که در قرآن به عنوان مهم‌ترین منبع دینی آورده شده صورتی کلی است که جزئیات آن توسط مفسرین، مراجع و صاحبنظران به گونه‌های نسبتاً متفاوتی عملیاتی و بیان گردیده است. اگرچه غالب این تعاریف بر حداقل پوشش (یعنی پوشیدگی همه بدن به جز چهره و دستها از مچ به پایین) اتفاق نظر دارند، اما به نظر می‌رسد در عمل این تعاریف کمتر در ظاهر افراد دیده می‌شود.
از آنجایی که دیدگاه‌ها و نگرش افراد درباره موضوعات مقدمه‌ای بر کنش آنها محسوب می‌گردد؛ لذا یافتن پاسخ این پرسش که افراد جامعه چه تعریفی از واژه «باحجاب» دارند می‌تواند گام موثری در این مسیر باشد.
حال سوالی که در این تحقیق بدان پرداخته خواهد شد این است که اولاً : «تعریف تحلیلی افراد تا چه میزان به تعریف اسمی واژه «با حجاب» نزدیک است؟
ثانیاً: «افراد در عمل تا چه میزان به تعریف اسمی واژه «باحجاب» نزدیک می شوند؟»
اهمیت مسئله:
قدر مسلم تفاوت تعاریف قراردادی و تحلیلی افراد از واژه «باحجاب» دو گونه مسئله رابرای ما متصور می‌سازد:
اول اینکه تعاریف دینی موجود از واژه «باحجاب» همگی قابل اجرا و مناسب بوده اما نظام اجتماعی و فرهنگی جامعه، طی مراحل جامعه‌پذیری افراد به درستی نتوانسته این تعاریف را در میان افراد درونی سازد. و یا نظام هنجارساز جامعه دارای عملکرد ضعیفی بوده است به گونه‌ای که سایر منابع هنجارساز (داخلی یا خارجی) دست به هنجارسازی و ارائه تعاریف جایگزین در این باره زده‌اند.
دوم اینکه این تعاریف قراردادی و دینی آن طور که باید و شاید مطابق ضرورت‌ها و نیازمندی‌های زمان و مکان از متون دینی استخراج نشده و لذا افراد، خود، دست به تغییراتی در این تعاریف زده‌اند تا آن را با شرایط روز خود منطبق سازند.
هریک از مفروضات بیان شده که درست باشد نیازمند بکارگیری تدابیر مناسب در جهت همسان‌سازی نظام کنش افراد و نظام هنجاری جامعه می باشد تا شاهد کاهش انسجام و یگانگی در جامعه نباشیم.
اهداف تحقیق:
هدف از انجام این تحقیق که با دو روش “اسنادی” و پیمایشی صورت می پذیرد یافتن پاسخ‌هایی مناسب به سوالات تحقیق است. همچنین یافتن این پاسخ‌ها می‌تواند ما را در رسیدن، نگاهی واقع بینانه نسبت به بخشی از مسئله اجتماعی «بدحجابی» یاری دهد.
تعریف مفاهیم:
تعریف اسمیتعریف اسمی تعریفی است که طی آن معنی یک واژه به وسیله صفات مشخصی به طور قراردادی تعیین گردد. (رفیع پور، کندوکاو‌ها وپنداشته‌ها)
این تعاریف قراردادی است و به همین دلیل چیزی درباره واقعیت بیان نمی کند و لذا نه درست هستند و نه غلط.‌(همان)
تعریف تحلیلیگاهی لازم است معانی واژه‌های مورد استفاده (مثلاً در یک پرسشنامه) را قبلاً بررسی کرده و معانی معمول آن واژه‌ها را در گروه یا جامعه مورد نظر تعیین نمود. اینگونه بررسی و تعیین معانی را “همپل"، «تحلیل معنی» و اوپ ، «تعریف تحلیلی» می نامد و تفاوت آن با تعریف اسمی در این است که تحلیل معنی یا تعریف تحلیلی یک امر قراردادی نیست بلکه یک امر تحقیقی است. یعنی به صورت تجربی بررسی می‌شود که فلان واژه در بین افراد یک جامعه‌ دارای چه معنی یا معانی است و لذا در تعریف تحلیلی برعکس تعریف اسمی درباره یک امر واقع (واقعیت) صحبت می شود. (همان)
تعریف اسمی واژه «با حجاب»: دکتر مطهری در کتاب حجاب خود پس از بررسی آیات و روایات و تفاسیر گوناگون به این تعریف می رسد: «برای زن پوشانیدن چهره و دست‌ها تا مچ واجب نیست. حتی آشکار بودن آرایش‌های عادی و معمولی که در این قسمت‌ها وجود دارد نظیر سورمه و خضاب که معمولاً زن از آنها خالی نیست و پاک کردن آنها یک عمل فوق‌العاده به شمار می‌رود نیز مانعی ندارد». پس «با حجاب» بودن یعنی مطابقت با این ویژگی‌ها.
تعریف تحلیلی واژه «با حجاب» : این تعریف شامل آن تعریفی می‌شود که افراد جامعه آماری به صورت نظری آن را عنوان می کنند و همینطور در عمل آن را انجام می‌دهند.
فصل دوم
پیشینه تحقیق
در این فصل تلاش می‌شود تا حاصل تحقیقات انجام شده در رابطه با این موضوع که تاکنون انجام شده و نتایج آن قابل استفاده و رهگشا در انجام این تحقیق می‌باشد گردآوری و ارائه ‌گردد:
پژوهشی در مجموعه WVS (پیمایش ارزش‌های جهانی) توسط “منصور معدل” از دانشگاه میشیگان و «آزادارمکی» از دانشگاه تهران انجام شده است.
در این پیمایش با نمونه‌هایی که از سه کشور «مصر» ، «ایران» و «اردن» گرفته شده است به باورهای دینی دینداری، هویت ملی و ایستارها نسبت به فرهنگ غرب، خانواده و روابط جنسیتی تحلیل و مقایسه شده است.
نتیجه اصلی که ایشان از تحقیق خود می‌گیرند این است که «ماهیت رژیم حاکم» یک عامل مهم برای اختلاف جهان بینی مردم این سه کشور است. بین این سه کشور حکومت ایران، «حکومت تئوکراسی» و «دین سالاری» است. حکومت‌های مصر و اردن و خصوصاً حکومت مصر، سکولار است. به جهت اینکه این حکومت‌ها در درجات متفاوتی از اقتدار طلبی هستند، گروه‌های مخالف بیانات فرهنگی خود را در واکنش به جهت گیری‌های فرهنگی رژیم‌هایشان تنظیم می کنند. به همین علت در ایران جایی که جامعه تحت تسلط رژیم کاملاً دینی اداره شده است مردم کمتر دینی. کمتر ضد غرب، بیشتر سکولار و بیشتر هوادار ارزش‌های مدرنیسم هستند تا مردم مصر و اردن که حکومتشان سکولار و به طور قطعی هوادار غرب است.
پژوهشگران مذکور معتقدند یافته‌های تجربی آنها با پژوهش‌های تاریخی موجود همخوانی دارد. شواهد تاریخی متعدد حاکی از آن است که جهت‌گیری‌ها و خط مشی‌های فرهنگی دولت نقش تعیین‌کننده‌ای در روند فرهنگی جامعه دارد.
ایشان موارد مختلفی را از تاریخ کشورهای اسلامی ذکر می‌کنند که در آنها مداخله فرهنگی حکومت‌های سکولار با ایدئولوژی تهاجمی، سبب سیاسی شدن دین و شکل‌گیری بنیادگرایی اسلامی شده است.
تحقیق مورد بحث علاوه بر نتایجی در مورد اختلاف جهان بینی مردم این سه کشور اسلامی به نتایجی هم در مورد اختلاف جهان بینی مردم در هر یک از این سه کشور می‌رسد. در این مورد نتایج به دست آمده حاکی از آن است که عوامل تعیین کننده عبارتند از: تنوعی از صفات اجتماعی پاسخگو مانند پایگاه اجتماعی، اقتصادی، جنس و سن و تحصیلات؛ که سن و تحصیلات نشانه‌های خوبی برای راستای تغییر فرهنگی هستند.
در عین حال تحصیلات اثر قابل ملاحظه‌تری روی دیدگاه‌های فردی دارد. تأثیر متغیر سن و تحصیلات در این سه کشور یکسان نیست. در ایران پاسخگویان جوان‌تر و دارای تحصیلات بالاتر بیشتر ملی‌گرا بیشتر سکولار و کمتر دینی هستند. در مصر و اردن این اثرات (تأثیر سن و تحصیلات روی دین) قابل توجه و مشخص نیست. جالب است که در هر سه کشور سطح تحصیلات با اعتماد به مسجد و اعتماد به دولت رابطه معکوس دارد.
پژوهشگران با قدری احتیاط نتیجه می‌گیرند که معنی این رابطه منفی در ایران سکولاریسم بیشتر و دینداری کمتر است ولی در اردن و مصر تلاش دینی بیشتر را می‌فهماند.
خانواده، دانشگاه و جامعه پذیری دینی: (طالبان ۱۳۷۸)
محقق می‌خواهد به این سوال پاسخ دهد که آیا تأثیر تحصیلات تنها بر افراد تحصیل کرده است یا اینکه دامنه نفوذ آن به فرزندان آن‌ها نیز کشیده خواهد شد؟
نتایج تجربی بیانگر آن است که دینداری فرزندان خانواده‌های تحصیل کرده به نسبت دیگران از میزان ضعیف‌تری برخوردار است. ولی در هر صورت متوسط دینداری در جامعه ایران بالا و نزد این خانوارها هم بالاتر از متوسط مقیاس دینداری بوده است.
دانشگاه ، دین، سیاست : (رجب‌زاده، ۱۳۷۹ ۲۰۰-۱۸۳)
این پژوهش می‌کوشد به این سوال اساسی پاسخ گوید که باورها و ارزش‌های دین در این روایات رسمی و سنتی آن تحت تأثیر فرهنگ دانشگاه چه سمت و سویی پیدا می‌کنند؟ و در جریان این چالش چه باورها و ارزش‌هایی به عنوان راه حل چالش مورد پذیرش افراد قرار می‌گیرد یا قابلیت پذیرش بیشتری می‌یابند؟
در باب دین ورزی در این تحقیق مولفه‌های گوناگونی مورد توجه قرار گرفته است که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: «راه شناخت خدا» ، «جهان بینی»، «نگاه افراد به دین» (سنتی، تجربه درونی، مادی گرایانه، عقل گرایانه). «تلقی افراد از کارکرد معرفت شناختی دین»، «جایگاه روحانیت در دین» ، «مناسک گرایی» ، «تکثرگرایی»، «تفسیرپذیری سکولاریزاسیون».
ابعاد دین در این پژوهش براساس مولفه‌هایی نوع بندی شده که در ارتباط با بحث ارزش‌ها و باورهای علم قرار می‌گیرند. برخی از مهم‌ترین یافته‌های این پژوهش را به این شرح می‌توان خلاصه کرد:
پاسخگویان به تعدد راه‌های شناخت معتقدند.
دانشجویانی که از پایگاه اجتماعی اقتصادی بالاتری برخوردارند نظر منفی‌تری نسبت به دین سنتی دارند.
گرایش به سوی مخالفت با نقش سنتی روحانیت و ملازمه آن با دین در دانشجویان مشهود است. و نوعی کاهش باور به مرجعیت روحانیت در شناخت دین وجود دارد.
قبول و موافقت با تکثرگرایی، گرایش کلی جمعیت است و روابط بین متغیرها حاکی از دخالت عوامل درون دانشگاهی و روابط ضعیف با عوامل فرا دانشگاهی است.
در خصوص مناسک گرایی در دین، همانند تلقی سنتی از دین و نگاه به مرجعیت روحانیت نوعی قطب بندی در سطح افراد دانشگاهی (اجتماعی) محسوس است. در این رابطه متغیرهای «پایگاه اقتصادی- اجتماعی» افراد «سطح توسعه یافتگی» منطقه زندگی افراد نقش اساسی دارند. (همان ۲۰۳-۹۲)
فعالیت‌های مذهبی:
در تحقیقاتی که در ذیل عنوان کلی فوق و یا به عنوان جزیی از یک مفهوم کلی‌تر در سال‌های اخیر صورت پذیرفته نکته مهمی مشاهده می‌شود، در مورد عرصه مناسکی دین به خصوص مناسکی که بخش زیادی از آن جنبه جمعی دارد و با تعامل و پیوند با دیگران همراه است، تعاملات و پیوندهایی که در خلال آن اجتماع دینی تداوم می‌یابد با این واقعیت جدید در جامعه ایران مواجه می‌شویم که نوعی تحول از سمت دین و مناسک جمعی به سوی فردگرایی در دین مشهود است.
محقق پیش بینی می‌کند با رشد تجدد و افزایش سطح توسعه یافتگی عرصه دین فردی در بخش‌هایی از جامعه گسترش بیشتری یابد که با توجه به گسترش مولفه اصلی آن یعنی تحصیلات در سال‌های آتی انتظار توسعه بیشتر آن می‌رود. (رجب‌زاده، ۱۳۸۰)
در تحقیق دیگری که باعنوان «بررسی عوامل موثر بر رعایت حجاب دانش‌آموزان دختر دبیرستانی یزد» انجام شده است؛ کم بودن تعداد افراد خانواده، تربیت و تولد فرزندان در خانواده‌ عامل موثر بر رعایت حجاب نیستند. سن والدین و سطح تحصیلات پدران تأثیری در رعایت حجاب ندارد هرچند که سطح تحصیلات مادران موثر است. مادران خانه‌دار و بازنشسته دارای فرزندانی با رعایت حجاب می‌باشند و مادران شاغل در زمینه حفظ حجاب فرزندانشان موفقیت کمتری دارند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 11:24:00 ق.ظ ]




«هنگامی که حیوانات به زندگی افراد سالخورده با بیماری مغزی مزمن (به دنبال بیماری آلزایمر یا تصلب شرایین) وارد میشوند، این بیماران بیشتر لبخند میزنند یا میخندند، نسبت به مراقبان خود خصومت کمتری نشان میدهند و دارای ارتباط اجتماعی بیشتری میشوند. تعدادی از مطالعات نیز نشان میدهند که کودکان از طریق تعامل با حیوانات (مانند سگ، گربه، پرنده، دلفین، یا حتی لاک پشتهای کوچک) تمرکز حواس، تعامل اجتماعی، عواطف مثبت و قدرت گفتاری بیشتری مییابند. (کان، ۱۳۸۹: ۷۴۵ – ۷۴۶) و اینگونه تعاملات به افزایش سلامتی جسمی و روانی کودکان میانجامد.
ارتباط کودکان با حیوانات خانگی به افزایش احساس همدردی و همدلی آنها میانجامد. کودکان با حیوانات دوست میشوند و نوعی احساس اخلاقی از حیوانات در ذهن آنان ایجاد میشود. آنها یاد میگیرند که حیوانات، حالات ذهنی خود را دارند و میتوانند احساس درد و لذت کنند. از این رو نمیتوان هرگونه رفتاری با آنان داشت. بر اثر تداوم اینگونه روابط، احساسات همدلانه درون افراد جایگیر میشوند و در ارتباط با انسان‌ها نیز نمود پیدا میکند.
«کودکان کم سن به تدریج درک میکنند که حیوانات چهار ویژگی از خود بروز میدهند که در بسیاری از تعاملات گوناگون ثابت باقی میمانند: عاملیت[۶۵] (سگ تصمیم به خوردن غذا میگیرد و مطابق این تصمیم عمل میکند)، عاطفه[۶۶] (ظاهراً سگ از بازی با کودک لذت میبرد)، سازگاری[۶۷] (سگ میتواند حرکات خود را در واکنش به اعمال کودک هماهنگ سازد) و استمرار (تعاملات مکرر سگ تبدیل به رابطهای منظم با کودک میشود)».(همان: ۷۳۲)
این برداشت از حیوانات در نزد کودکان به این تصور میانجامد که حیوانات موجوداتی اجتماعی و قابل تعامل هستند و میتوان به آنها به منزلۀ پشتوانههایی قابل اتکا نگریست. نِلسون مینویسد یکی از «مهمترین و در عین حال ناشناختهترین عملکردهای حیوانات خانگی ـ از سگها تا ماهیهای قرمز ـ برای کودکان، صرفاً حضور آنان است. نزدیکی زنده و توأم با واکنش آنها سبب میشود که کودکان کمتر احساس تنهایی کنند و این کاری است که اسباببازیها، بازیها، تلویزیون و ویدئو و حتی رسانه های تعاملی قادر به انجام آن نیستند».(کان، ۱۳۸۹: ۷۳۱)

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

کودکان به دلیل تعامل با حیوانات، دامنۀ توجه خود را افزایش میدهند و بدین طریق رفتار خصمانه و پرخاشگرانۀ آنان کاهش مییابد و در عوض رفتار همیارانۀ آنها بیشتر میشود. در بسیاری از تحقیقات نوعی همبستگی میان چگونگی رفتارهای کودکان با حیوانات و رفتار آنان با انسان‌ها در موقعیتهای اجتماعی مختلف دیده شده است. کودکانی که در خانه، برخورد بدی با حیوانات دارند معمولاً در موقعیتهای گوناگون با کودکان دیگر نیز رفتار خشونت آمیزی دارند و بالعکس.
مورد دیگری که مورد توجه محققان قرار گرفته است ارتباط انسان با حیات وحش است. حیات وحش بستر شکوفایی انسان است. برخی از محققان نه تنها بر منافع جسمانی و روانی ارتباط با طبیعت، متمرکز شدهاند، بلکه تأکید کردهاند که انسان‌ها در همراهی با حیات وحش؛ یعنی حیوانات وحشی و مناظر وحشی به بلوغ دست مییابند و این ارتباط با طبیعت، هنوز هم یکی از نیازهای اساسی بشر است. اهمیت این ارتباط از مقایسۀ آن با ارتباط با حیوانات اهلی و خانگی به دست میآید. حیوانات اهلی در خدمت انسان و تحت کنترل اویند و متواضعانه و وفادارانه بنا به خواستۀ او عمل میکنند. در مقابل حیات وحش و حیوانات وحشی احساس عظمت و ترس آدمی را بر میانگیزند و در این تعامل، افراد انسانی امکان خودیابی و خود نظمدهی مییابند. ترس، یک جنبه از تجربۀ انسان در مورد حیات وحش است. مردم برای کسب موفقیت، معمولاً به دنبال کاهش تعاملات هراسانگیز در زندگی خود هستند، امّا با این کار سلامتی خود را مختل میکنند. زیرا ترس از طبیعت با ترس از انسان‌ها و محیط ساختۀ بشر متفاوت است. تجربۀ ترس از طبیعت بخشی از عملکرد سالم روانی انسان‌ها را تشکیل میدهد، ولی کودکان امروزی در محیطی بزرگ میشوند که از پیش استحاله شده است، و همین شرایط را مبنای تصور خود از یک محیط معمولی و سالم قرار میدهند و با آمدن هر نسل، میزان استحالۀ محیط افزایش مییابد، امّا هر نسل در دوران جوانی خود این شرایط را به عنوان شرایط طبیعی و معمولی تلقی میکند. و این امر به نابودی تجربۀ بشر از تعامل با اکوسیستمهای غنی میانجامد که به صورت چرخهای، بسیاری از منابع محیطی در دسترس بشر را تحلیل میبرد و تجربۀ خاص بشر از ارتباط با طبیعت بکر و وحشی را نابود میکند.
بدینترتیب تعامل با طبیعت یکی از محملها و سازوکارهای اخلاقی شدن انسان‌ها محسوب میشود. رشد اخلاقی کودکان از طریق تعامل با طبیعت، باعث توسعۀ اخلاقیات در روابط بین انسان‌ها و روابط آنها با طبیعت میشود. کودکان از طریق تعامل با حیوانات، حس همدردی را در خود شکل میدهند و مفاهیم ارتباط متقابل و توجه به دیگران را در ذهن خود ایجاد میکنند و یاد میگیرند در مورد ارتباط با طبیعت از دیدگاه اخلاقی استدلال کنند. ارتباط کودکان با جنبه های وحشی طبیعت، امکان شکلگیری درک اخلاقی در مورد خودمختاری و خودنظمدهی را فراهم میکند.
۲-۳-۱-۱-۲- خاستگاههای زیستی رفتارهای اخلاقی
انسان‌ها طبیعتاً موجوداتی اخلاقی؛ یعنی موجوداتی دگرخواه و نوعدوست هستند و این محیط انسانی و اجتماعی است که این استعداد و ظرفیت را شکوفا یا سرکوب میکند. این نوع اخلاقورزی عطیهای زیستی و طبیعی است. بعضی نظریهها و تحقیقات بر روابط میان عوامل زیستی و احساساتی چون همدردی، همدلی و نوع دوستی متمرکز میشوند. در این نظریهها همدلی و مفاهیم مرتبط با آن همچون همدردی، شفقت، نوع دوستی به وضوح با فرآیندهای زیستی مرتبط میشوند.
اگوستکنت معتقد بود تمایلات اجتماعی بشر را تنها به وسیلۀ یک کیفیت ذاتی میتوان توضیح داد؛ در تقابل با خودخواهی، کنت، این غریزه را دگردوستی مینامید و آن را خصیصه ذاتی طبیعت بشر محسوب مینمود. وی اولین کسی بود که دلیرانه ادعا نمود که همین تمایل در جانوران نیز وجود دارد(کروپتکین،۱۹۲۴). از نظر او در حیوانات اجتماعی نیز میتوان تمایلات اخلاقی را مشاهده نمود.
زیستشناسان و زیستشناسان اجتماعی داعیهداران این عرصهاند. ژنها، آناتومی عصبی، هورمونها و خلق و خو از متغیرهای مستقل این دسته از محققان هستند. نوع دوستی خویشاوندی و نوع دوستی متقابل از جملۀ متغیرهای وابستۀ این تئوریهاست.
وجود رفتارهای نوعدوستانه، تنگنای عمدهای برای نظریههای تکامل ایجاد میکند. چگونه رفتارهای نوعدوستانه میتواند شکل بگیرد، درحالیکه سلامتِ شخصی را که درگیر آن رفتار است کاهش میدهد. نظریههای اولیه تلاش کردند تا با تقلیل رفتارهای مراقبتآمیز به سطح اعمال خودخواهانه؛ یعنی با بازتعریف نوع دوستی به خودمحوری این مسئله را حل کنند.
این دسته نظریهها مدیون تلاشهای ای.اُ.ویلسون[۶۸] است. ویلسون، با این پرسش اساسی که انتخاب طبیعی[۶۹] چگونه میتواند نوع دوستی را که بنا به تعریف به سلامت شخص لطمه میزند، تأیید کند؟ «اصطلاح انتخاب خویشاوندی[۷۰] برای تبیین وجود نوع دوستی در گونه های مختلف حیوانات به کار میرود. به گفتۀ ویلسون، شبکهای از افراد که از طریق خویشاوندی با یکدیگر مرتبطاند، در یک جمعیت با یکدیگر همکاری میکنند، در اعمال نوعدوستانه با هم مشارکت میکنند و بدینسان، میانگین سلامت ژنتیکی کل شبکه افزایش مییابد ـ حتی اگر چنین رفتاری سبب کاهش سلامت فردی برخی از اعضای این گروه شود. این فرضیه وجود دارد که درصد ژنهای مشترک، عامل تعیینکننده مهمی در بروز نوع دوستی در میان اعضای یک گونه است. به طوری که نوع دوستی بیشتر معطوف به خویشاوندان نزدیک است تا خویشاوندان دورتر یا گونه های غیرخویشاوند.(هاستینگز و همکاران، ۱۳۸۹: ۷۷۵ ـ ۷۷۶)
بعضی زیستشناسان اجتماعی معتقدند که نوع دوستی در میان اعضای یک گونه که به لحاظ ژنتیکی با یکدیگر ارتباط ندارند (نوع دوستی متقابل)، سبب افزایش احتمال تولید مثل و بقای آن گونه میشود. سابِر[۷۱] و ویلسون (۱۹۹۸) تحقیقات صورت گرفته پیرامون گونه های اجتماعی را بررسی و پارهای الگوهای ریاضی تدوین کردهاند که نشان میدهد احتمال بقای گروه در صورتی بیشتر است که برخی اعضای آن گروه نوعدوست باشند، حتی تا حدّ فداکاری، مثلاً با دور کردن مهاجمان از سایر اعضای گروه، فرد نوعدوست میتواند بقای اکثر اعضای گروه را تضمین کند، حتی اگر خود فرد از بین برود. بر عکس، در گروهی که صرفاً شامل افراد غیر نوعدوست باشد، عضو خودخواه در تلاش برای حفظ خود و ارائۀ اهداف جایگزین، ممکن است مهاجمان را به سمت سایر اعضا هدایت کند و بدینسان، هم احتمال بقای خود و هم احتمال مصدومیت و کشته شدن تعدادی از اعضای گروه را افزایش دهد. در گروه اجتماعی نخست، ویژگی نوع دوستی میتواند در طول نسلها حفظ شود، به شرط آنکه در قالب یک ژن نهفته رمزگذاری شود به گونهای که از بین رفتن یک فرد نوعدوست اصیل در گروه، احتمال تولد افراد نوع دوست از اعضای اصیل باقیمانده در گروه را کاهش ندهد. در طول چندین نسل، گروه اجتماعی دارای ژن نهفته نوع دوستی با سرعت بیشتری رشد میکند و در مقایسه با گروه فاقد این ویژگی، احتمال موفقیت بیشتری دارد».(همان: ۷۷۷).
پارهای از نظریات زیستشناختی به تکامل رفتارهای مرتبط با خانواده مانند مسئولیتپذیری و توجه به دیگران از این رهگذر اشاره کردهاند. تکامل پستانداران و مراقبت گستردۀ والدین از کودکان از این نمونه است. «از این دیدگاه، در واقع توانایی همدلی، حاصل فشار انتخاب طبیعی برای مراقبت طولانی مدت والدین از فرزندان، خصوصاً در میان پستانداران، است. برخی از نظریههای زیستشناسی اجتماعی در مورد رشد انسان نیز بر نقش وابستگی و مراقبت طولانی مدت والدین از فرزندان در ایجاد حس همدلی تأکید کردند». (همان: ۷۷۸ ـ ۷۷۹)
بنابراین برخی دیدگاه های نظری، ریشه همدلی انسان را در بُعد زیستی او میدانند. در تأیید تبیینهای تکاملی مبتنی بر ژنها، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد همدلی و احساسات مشابه آن قابل توارثاند. پژوهشهای ژنتیکی برای روشن ساختن این مسئله صورت میگیرند که تا چه حدودی خصوصیات فرد، ارثی و قابل توارثاند؟ مطالعه بر روی دوقلوها و فرزند خواندهها، روش‌هایی قدیمی برای پاسخ به این مسألهاند «این مطالعات نوعاً یک عنصر قابل توارث قوی را نشان میدهد و بین ۴۰ تا ۷۰ درصد تنوع در موارد خودگزارش شده همدلی، نوع دوستی، مراقبت، یا مهربانی به عوامل ژنتیک نسبت داده شدهاند». (همان: ۷۸۵) با این حال، تحقیق چندانی بر روی ژنهای مرتبط با همدلی، همدردی و رفتارهای دگرگرا صورت نگرفته است.
آناتومی و فیزیولوژی عصبی[۷۲]، تبیینگر دیگری برای گرایشات نوعدوستانه انسان‌ها در حیطۀ پژوهشهای زیستشناختی است. «تحقیق بر روی فیزیولوژی عصبی و مراقبت والدین در حیوانات، آزمایشهای بالینی بر روی انسان‌هایی که دچار ضایعات و آسیبهای مغزی شده اند و نیز آزمایش بر روی مغز سالم به روش الکترو انسفالوگرافی (EEG)، تصویربرداری از عملکرد و ساختار سیستمها (FMRI) و پرتونگاری غدد (PET)، همگی به درک ساختارها و سیستمهای عصبی در مورد توجه به دیگران و مفاهیم مرتبط با آن کمک میکنند.(همان: ۷۸۹)
هم بیماران دارای ضایعات در بخش قدامی مغز و هم بیماران دارای ضایعات در بخش خلفی مغز از لحاظ حس همدردی که خود آنان امتیازبندی کرده بودند و توسط خانوادههایشان گزارش شده بود، در مقایسه با بزرگسالان فاقد ضایعه مغزی، امتیازات بسیار کمتری کسب کردند و بیش از ۵۰% بیماران دارای ضایعات قدامی به اندازه بیش از دو واحد انحراف معیار، امتیاز کمتری نسبت به میانگین کل گروه کسب کردند.(همان: ۷۹۰)
خُلق و خو[۷۳] یا طبع، یکی دیگر از تبیینگرهای زیستشناختی برای تمایلات اخلاقی انسان‌هاست. در درک تفاوتهای فردی در رفتارهای همدلانه مشخص میشود که چگونه این ویژگیها با سایر صفات ثابت طبیعی افراد رابطه دارند. در این مورد نیز ثبات ابعاد مختلف طبع افراد درگذر زمان و وجود شواهد روزافزون بر قابلیت توارث آنها، از جمله موارد مؤید این اعتقاد است که چنین صفاتی عمیقاً ریشه در عوامل زیستی دارند.
منظور از خلق و خو یا طبع، تفاوتهای فردی انسان‌ها در واکنش به دیگران و خودنظمدهی است که دارای مبنای ژنتیکی و زیستی است، ولی در طول زمان نیز از تجربه ها و تغییرات زیستی متأثر میشود. خلق و خوی دوران کودکی از بسترهای رشد صفات شخصیتی در دوران بزرگسالی افراد است.
گونهشناسیهای مختلفی از خلق و خو ها صورت گرفته است. صفات خوددار ـ دیرجوش[۷۴]، جامعه پذیرـ آسانگیر[۷۵] و سختگیرـ دارای واکنش منفی[۷۶]، نوعی گونه شناسی از خلق و خوی افراد انسانی است. «خوددار ـ دیرجوش به الگوهای ثابت اضطراب، پریشانی، خجالت، کنارهگیری و اجتناب هنگام مواجهه با افراد، اشیا یا موقعیتهای ناآشنا و به سختی آرام شدن در هنگام برانگیختگی اشاره دارد. اجتماعی ـ آسانگیر الگویی را توصیف میکند که حاکی از آرام بودن و به آسانی برانگیخته نشدن، قابلیت آرام شدن به هنگام برانگیختگی، دقیق و متمرکز بودن، علاقه مندی به دیگران و دارای نگرش مثبت به آنان است. سختگیرـ دارای واکنش منفی، واکنشهای عاطفی منفی را در بر میگیرد که از جمله آنها آستانه تحمل کم در برابر ناراحتی، حالت شدید خشم به هنگام برانگیختگی، فعالیت حرکتی زیاد و قابلیت کم در آرام شدن است.( همان : ۸۱۲)
تحقیقات تجربی بسیاری برای تعیین نوع ارتباط میان انواع مذکور خلق و خو و رفتارهای همدلانه صورت گرفته است. بیشتر تحقیقات تجربی بر روی دو نوع اول متمرکز شدهاند که الگوی خوددارـ دیرجوش با رفتارهای همدلانه رابطۀ معکوس و الگوی اجتماعی ـ آسانگیر با رفتارهای همدلانه رابطۀ مستقیم دارد.
از منظر زیستشناسان و زیست شناسان اجتماعی، شواهد موجود درمورد خاستگاه زیستشناختی حس همدلی با این باور سازگار است که طبیعت، براساس سازوکار انتخاب اصلح این ظرفیت عاطفی را گزینش و پاس داشته است. اگر همدلی را پیش نیاز نوع دوستی و شفقت بدانیم و البته اخلاق را نیز به همین شفقت و دگردوستی تقلیل دهیم در تأیید نظریههای تکامل، ریشه های اخلاق بشری را میتوان از طریق بنیانهای زیستی به تکاملِ گونۀ او باز گرداند و به این نتیجه رسید که انسان‌ها طبیعتاً موجوداتی اخلاقی هستند.
۲-۳-۱-۱-۳- ارتباط متقابل زیستی
داروین ارتباط متقابل را سنگ بنای اخلاق میدانست. وستر مارک نیز مانند داروین نقشی اساسی، برای ارتباط متقابل، قائل است. وسترمارک[۷۷] از اصطلاح عواطف تلافیجویانه[۷۸] برای اشاره به احساسات مبادلۀ پایاپای استفاده میکند. منظور او از عواطف تلافیجویانه، خوبی را با خوبی پاسخ دادن و بدی را تنبیه و مجازات کردن است.
شواهد تجربی متعددی در دست است که نشان میدهد ارتباط متقابل از وجوه اساسی اخلاق است. ارتباط متقابل شامل مبادلات مثبت مانند تجارت یا مبادلات منفی مانند انتقامجویی است و بر این اساس، رفتار خوب مستحق رفتارخوب دیگری(طرف ارتباط) است و کنشِ بد نیز، مستحق کنش بد دیگری است.
از دیدگاهی خویشاوندی مبنای اصلی همدردی و همدلی است. میزان رابطه زیستشناختی بین افراد بر نوع رفتار آنان با یکدیگر تأثیر میگذارد. هرچه ارتباط زیستشناختی افراد نزدیکتر باشد همیاری، مشارکت و مراقبت آنها بیشتر است و در عوض رفتارهای زیانبار مانند خشونت و پرخاشگری شدید میان آنها کاهش مییابد. «همیلتون استدلال کرد از آنجاکه خویشاوندان دارای درصد معینی از آللهای مشترکاند کمک به خویشاوندان راه غیرمستقیمی برای افزایش سازگاری وراثتی خود فرد است. همیلتون این مفهوم را سازگاری فراگیر نامید و معتقد است که رفتار اجتماعی یک گونه به شکلی تکامل مییابد که در هر موقعیت، ظاهراً فرد سلامت اطرافیان خود را بر اساس ضرایب رابطه متناسب با آن موقعیت در برابر سلامت خود میسنجد. همیلتون معتقد نبود که افراد پیش از انجام رفتار محبتآمیز توام با مهربانی یا زیانبار نسبت به دیگران آگاهانه محاسبه میکنند که چقدر با فرد مقابل مرتبطاند بلکه این انتخاب طبیعی است که در طول نسلها به تحلیل این رابطه تکاملی بین هزینه و منفعت میپردازند»(فرای، ۱۳۸۹ : ۶۸۶)
از این منظر خویشاوندان در آللهای خاصی با یکدیگر شریکاند. در نتیجه هنگامی که فرد به حفاظت و مراقبت از خویشان نزدیکش میپردازد در واقع سلامت فراگیر خود را افزایش میدهد. این ویژگی منشأ همدردی و همدلی و سایر عواطف سوق دهنده فرد به مراقبت از دیگران است. این عواطف که ابتدا درون گروههایی از خویشاوندان شکل میگیرد و بعداً تا حدودی از راه دستورالعملهای اخلاقی و عادت به خویشاوندان دور و غیرخویشاوندان نیز تعمیم و تسری مییابد. ادوراد تایلر مردم شناس این اصل را در ریشۀ مشترک دو واژه انگلیسیkindness( مهربانی) و kindred(خویشاوندی) مییابد.
بعضی از محققان بر آنند که عواطف اخلاقی تلافیجویانه به خودی خود اخلاقی نیستند؛ زیرا در ابتدا برای بقای افرادِ عامل، این عواطف شکل میگیرند ولی بعدها با تصعید و تعمیم فراوان ظرفیت اخلاقی مییابند و با همین منطق، تمامی آداب، رسوم، قوانین و اخلاق را از همین مبنای زیستی استخراج میکنند.
شواهد مردمشناختی فراوان نشان میدهدکه به طور کلی انسان‌ها در برابر کسانی که قوانین اجتماعی را نقض میکنند، ابراز نارضایتی اخلاقی میکنند و آنان را کنترل میکنند. در همه جا، اعمال پذیرفته شدۀ اخلاقی؛ یعنی رفتارهای خوب، ارزشمند تلقی میشوند و پاداش میگیرند. افراد، کارِ نادرست دیگران را تلافی میکنند . با این حال، میتوان عمل افرادی که رفتار بد دیگران را تلافی میکنند دارای عملکردی اخلاقی دانست؛ زیرا آنان به حفظ قوانین اجتماعی جامعۀ خود که بیانگر عدم پذیرش اخلاقی رفتارهای خاصی است، کمک میکنند.
عمومی و همهجایی بودن عواطف تلافیجویانۀ مثبت و منفی مانند هدیه دادن، تشویق کردن، جریمه کردن، انتقام، قصاص، جنگ و… در همۀ گروه ها و جوامع انسانی دال بر مبنای مشترک زیستی آنها تلقی میشود. این عطیۀ زیستی بعدها با عادت و دستورالعملهای اخلاقی به همۀ روابط انسانی تسری مییابد. همجنانکه بر اثر عادات و ساختارهای اجتماعی نامناسب، تحدید و سرکوب میشود.
۲-۳- ۱- ۲- عوامل ذهنی
۲-۳- ۱- ۲- ۱- رویکرد شناختی
پیاژه[۷۹] قرائت صوری و ذهنی کانت از اخلاق را در بستر روانشناسی تجربی پی میگیرد. او هم در بررسی جنبه های شناختی و هم جنبه های اخلاقی رشد از کانت متأثر است و به همین سبب از او به عنوان یک متفکر نوکانتی یاد میشود. مفاهیم کلیدی پیاژه در رشد اخلاقی یعنی دگرپیروی[۸۰] و خودپیروی[۸۱]، دین او را به کانت نشان میدهد.
کانت اخلاق را به ذهن تقلیل میدهد و تکلیف را به عنوان معنای عالی اخلاق، عملی میداند که فرد به نیت پیروی از قاعدۀ کلی و نه به قصد نتایج و پیامدهای آن انجام میدهد. پیاژه نیز بر استدلال و قضاوت اخلاقی[۸۲] متمرکز میشود. خودپیروی را مربوط به دورهای میداند که فرد در آن قدرت تفکر انتزاعی یافته و به مفاهیم کلی دسترسی دارد، در حالی که در مرحله دگرپیروی هنوز نتوانسته است قواعد و قوانین را به طور انتزاعی درک نماید. در نگاه پیاژه، خودپیروی چهرۀ تعمیم یافتۀ دگرپیروی است. او دو مطلب دیگر را از پیربووه و دورکیم به قرائت کانت از اخلاق میافزاید.[۸۳]
پیاژه مطالعه خویش را در باب رشد اخلاقی کودک در سه عرصه ارائه میکند: «قواعد بازی؛ بچه ها چگونه قواعد بازی را قبول میکنند و چه تلقی از این قواعد دارند؟ رئالیسم اخلاقی؛ منظور از آن، نوعی قضاوت اخلاقی است که به شرایط بیرونی و محسوس رفتارهای اخلاقی توجه مینماید و از در نظر گرفتن وضعیتها و حالات درونی فرد(مانند نیت و انگیزه) ناتوان است. تصورعدالت؛ در این زمینه به تحول شناخت کودک از عدالت کیفری تا عدالت توزیعی میپردازد.»(باقری،۱۳۷۵)
او بررسی خود را در مورد رشد اخلاقی با مفهوم «مرحله» توصیف میکند. پیاژه فرض میکند که در هر ارگانیسم یک تمایل عمومی به طرف ثبات وجود دارد و همین امر موجب میشود که موازنهای بین جذب و انطباق برقرار سازد و با گذر از مراحل مختلف به تعادل حیاتی دست پیدا کند.
مراحل رشد اخلاقی از نگاه پیاژه عبارتند از:
مرحله غیر اخلاقیشاخص این مرحله خودمحوری کودک است. کودک از نطر شناختی نمیتواند بین پدیده های عینی و ذهنی فرق قائل شود و از نظر اخلاقی نمیتواند با دیگران هماهنگی و همکاری داشته باشد.«خود محوری» تا جایی که به معنی برآمیختن خود و جهان خارج است و نیز تا جاییکه به معنی فقدان همکاری است نشانگر یک پدیده واحد است. چون کودک نمیتواند خود خویش را از جهان فیزیکی و اجتماعی تفکیک کند در نتیجه قادر به همکاری نیست؛ زیرا لازمۀ همکاری این است که فرد از خود خویش آگاه باشد. در این مرحله کودک درک خاصی از ماهیت و عملکرد قواعد بازی ندارد.
مرحله دگرپیرویدر پایان خودمحوری، کودک ملاحظه دیگران را آغاز میکند، امّا اخلاق او در این مرحله شکل انضمامی دارد؛ یعنی فقط با توجه به بیرون، خود را آشکار میسازد. روابط اجتماعی کودک در این دوره نقش قاطعی در چگونگی اخلاق او دارد. در این دوره رابطه اجتماعی کودک عمدتاً با والدین است؛ یعنی نوعی احترام یک جانبه و فاقد همکاری و روابط متقابل دارد. اساس این رابطه مبتنی بر اطاعت کودک از والدین است. آن مرحله از رشد هوشی(ملاحظۀ دیگران) و این نوع انضباط اجتماعی در تلاقی با یکدیگر نوعی قضاوت اخلاقی در کودک پدید میآورند که پیاژه آن را «رئالیسم اخلاقی» مینامد. خوبی فقط به معنی اطاعت از قواعد بزرگترها یا دستورات آنهاست و قواعد، بدون کم و کاست باید پیروی شوند. مسئولیت اعمال افراد قابل احاله به انگیزهها و نیتهای آنان نیست، بلکه فقط براساس پیروی دقیق آنها نسبت به قواعد موضوعه سنجیده میشود. «رئالیسم اخلاقی» از درهم آمیختن ذهنی و عینی و از اجبار فکری بزرگسالان نتیجه میشود. کودکان از ۵ تا ۱۰ سالگی نوعی احترام و تقدس برای قواعد، قائلاند؛ احترامی مشابه همان احترامی که به بزرگترها و والدین نشان میدهند. در رابطه با عدالت، کودکان تا سنین ۷ تا ۸ سالگی چیزی را عادلانه میدانند که والدین مقرر میکنند.
مرحلۀ خودپیرویدر این مرحله کودک با فرقگذاری بین خود و محیط، خودمحوری را پشت سر میگذارد و مستعد پذیرش اخلاق جدید میشود. از سوی دیگر تحولاتی که در روابط اجتماعی کودک رخ میدهد موجب تشکیل گروه های پایدار با همسالان میگردد، احساس همدلی او را نسبت به همسالان خود فراهم میآورد و میداند که باید به حقوق و تقاضاهای دیگر دوستان خود توجه کند. تحول فکری مذکور به همراه این تحول اجتماعی، به یک تفکر اخلاقی متقابل منجر میگردد. با این تحول کودک، قواعد و ضوابط را چیزهای مجرد و بلاتغییری که مستقل از خود او باشد نمیبیند. رفتار اخلاقی نیز به صورت اطاعت بی چون و چرا نیست، بلکه قواعد به عنوان قرارداد اجتماعی تلقی میشوند که ساخته خود جامعه هستند. کودک از ۱۰ سالگی، تقدس قواعد بازی را به همراه تصور از بیرون تحمیل شدن آنها کنار میگذارد و آنها را نتیجۀ تعامل آزاد خود و همسالان میداند. در مطالعۀ مربوط به عدالت، برای سنین ۸ تا۱۱ سالگی برابری و مساوات اصل فراگیرندۀ عدالت قلمداد میشود. اندیشه های اساسی اخلاقی در این دوره شکل میگیرند.
دوره اصلی رشد اخلاقی و تربیت اخلاقی از نظر پیاژه دوره احترام متقابل است. شخصیت رشد یافته که رفتاری خودپیرو دارد تنها در جریان احترام متقابل با همسالان شکل میگیرد . بنابراین برای از میان بردن خودمحوری و ایجاد رفتار استقلالی و نیز برای از میان بردن انضباطهای تحمیلی و ایجاد انضباط تعاملی، لازم است که ارتباطات اجتماعی کودک با همسالان خود گسترش یابد تا از طریق همدلی با آنان خودمحوری را از میان بردارد و خود به درک و فهم ضرورت قواعد انضباطی پی ببرد. از نظر پیاژه تفاوت بین رشد هوشی و رشد اخلاقی تفاوتی در ماده و نه در صورت است. اگر قالبهای رشدی توسط مواد هوشی پر شود رشد هوشی و اگر توسط مواد اخلاقی پر شود، رشد اخلاقی نام میگیرد. میتوان گفت از نگاه پیاژه، نظام اخلاقی مجموعه قوانین طبیعی و جهانشمول ذهن بشرند که کشف میشوند و زندگی اجتماعی با نقش اعدادی و قابلگی خود، در تسریع یا تأخیر این کشف و در شکوفایی یا سرکوب این ظرفیت بشری دخیل است.
دیدگاه پیاژه کاستیهایی دارد که موافقان و مخالفان او در صدد جبران آن برآمدند و روایت همین واگراییها و همگراییها، تاریخچۀ نظریههای روانشناسی رشد اخلاقی است. تقلیل وجوه رفتاری و عاطفی اخلاق به وجوه شناختی، نادیده گرفتن بافت اجتماعی و فرهنگی رشد اخلاقی، نادیده انگاشتن تعارضات، عدم توجه به نقش والدین و بزرگسالان در تربیت اخلاقی کودکان از جملۀ این کاستیهاست.
کولبرگ[۸۴] در تعقیب پیاژه به جای اینکه قضاوت اخلاقی را به عنوان یک امر شناختی محض بنگرد بیشتر به ارزش‌های اخلاقی علاقمند است و سعی میکند این نقیصه طرح او را تکمیل کند و ارتباط مراحل منظم فکر اخلاقی را با عوامل اجتماعی و رفتار اخلاقی جستجو کند. مطالعه ارتباط بین رشد فکر اخلاقی با رفتار اخلاقی و عاطفه، و ارتباط بین یک تحلیل مرحلهای از قضاوت اخلاقی با تفاوتهای خرده فرهنگی و انحرافات آسیبشناختی در جهتگیریهای اخلاقی از سرمشقهای پژوهشی کولبرگ بودهاند. کولبرگ مفهوم مرحله را با دقت بیشتر و حدود و ثغور قطعیتری پی میگیرد. و در سیر تحول اخلاقی کودکان به گونهای جهانشمول، سه سطح و شش مرحله را در مییابد.[۸۵]
نظریههای پیاژه و کولبرگ در زمینه اخلاق با الهام از کانت برای دستیابی به اصول اخلاقی عام تأکید دارند؛ اصول اخلاقی درونی شدهای که در انسان، احساس وظیفه، ایجاد میکنند. از نظر پیاژه در خلال همکاری با دیگران است که کودک قواعد را درک و احترام دوجانبه را تجربه میکند. پیش از آن احترامی که میشناخته، احترام یک جانبه و احترامی است که نسبت به اقتدار بزرگسالان داشته است. کودک در بازی با همسالان خود دیگران را شبیه خود میبیند و احترام دیگران را نسبت به خود تجربه میکند. از آنجاکه بزرگسال هم مقتدرتر و هم بزرگتر است، کودک در ارتباط خود با بزرگسالان تعامل را تجربه نمیکند. بزرگسال کنترل میکند، میتواند پاداش دهد یا تنبیه کند. برای کودک تساوی با بزرگسال معنایی ندارد. کولبرگ نیز با پایبندی به مبانی نظریۀ شناختی و اعتقاد به مرحلهای بودن تحول اخلاقی، دقیقتر از پیاژه به تبیین مسئله پرداخته است. او در تبیین اخلاق از مفهوم عدالت استفاده میکند. کولبرگ معتقد است که رشد قضاوتهای اخلاقی متضمن برداشتهای متفاوتی از عدالت است که در بالاترین سطح آن به معنای حقوق مساوی برای همه انسان‌ها و تحقق ارزش‌های عالی انسانی در زندگی همه آنهاست. این نکته شایان ذکر است که کانت نیز دستگاه صوریاش را برای پاسداشت ارزش اخلاقی عدالت تنظیم کرده بود و از این نظر کولبرگ نسبت به پیاژه، به هدف غایی کانت در اخلاق نزدیکتر شده است.
متفکران رویکرد شناختی، بررسیهای خود را متوجه قضاوتهای اخلاقی کرده و به رفتار اخلاقی نپرداختهاند. تأکید زیاد پیاژه بر همکاری و تعاون به نادیده گرفتن تعارضها و کشمکشها در بستر زندگی انسان‌ها و نقش آن در رشد اخلاقی کودکان منجر شده است. هرچند توالی مراحل تحول اخلاقی کودکان و نوجوانان در همه فرهنگها با ترتیب ثابتی همراه است، امّا تسریع یا تأخیر در نحوه دستیابی کودکان به این مراحل براساس قابلیت‌ها و تفاوتهای فردی و برحسب ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی میتواند تغییر کند. تحقیقات کولبرگ بیشتر بر بررسی تحول اخلاقی پسران متمرکز بوده است. بعضی از تحقیقات مربوط به رشد اخلاقی دختران به الگوهایی متفاوت از آنچه مورد نظر کولبرگ است دست یافتهاند. به این معنا که رشد اخلاقی پسران، بیشتر به مفهوم عدالت و درونی شدن آن متمرکز است در حالی که دختران بیشتر به مراقبت از دیگران و مسئولیتپذیری توجه دارند. از نظر گیلیگان[۸۶] پسران بیشتر بر حقوق فردی افراد تأکید دارند ولی استدلالهای اخلاقی دختران بر مسئولیت پذیری فرد در قبال دیگران متمرکز است. به همین دلیل دختران در پاسخگویی به معماهای اخلاقی بیشتر رعایت حال دیگران و فداکاری را مورد تأکید قرار میدهند تا حقوق افراد و احترام به قانون را (توریل،۱۹۹۸). نادیده گرفتن نقش عواطف و احساسات در رفتارهای اخلاقی انسان‌ها از نقیصههای دیگر نظریه شناختی محسوب میشود. عدم توجه به موقعیتها در قضاوتهای اخلاقی از دیگر انتقادات وارد شده به نظریه شناختی محسوب میشود.
واکنشهای واگرا و همگرا به این مشکلات و رد و تأیید آنها سمت و سوی مطالعات بعدی را نشان میدهد. نظریۀ شناختی همچنان شواهد و قرائن مؤید خود را دارد. «شواهدی از این فرضیات که انسان‌ها در حیطه اخلاقی موجوداتی استدلالگرند حمایت میکنند. یکی از شواهد نیرومند آن است که کودکان و مردم بین موضوعات اخلاقی، قراردادی و شخصی تمایزاتی قائل میشوند. دلیل نیرومند دیگر این است که آنها مفاهیم اخلاقیشان را در موقعیتها و زمینه های خاص به صورت انعطافپذیری به کار می برند. افراد نوعاً در وقت اتخاذ تصمیم و در نتیجهگیریها، با در نظرگرفتن ویژگیهای هر موقعیت ملاحظات مختلفی را میسنجند و مقایسه میکنند.(توریل،۱۹۹۸: ۷۵)
برداشت صوری مطلق از اخلاق و بیتفاوتی به بسترهای رشد اخلاقی واکنشهای مختلفی برانگیخت. یک واکنش واگرا، از آنِ گلیکان، شاگرد کولبرگ بود. او تصویر رویکرد شناختی به ویژه قرائت کولبرگی آن را قرائتی مردانه میداند که به نادیده انگاشتن اخلاق زنانه منجر میشود و مدعی است الگوی کولبرگ نمایندۀ کل قلمرو اخلاق نیست. «ادعای اصلی گیلیکان آن بود که اخلاق زنان به لحاظ کیفی از اخلاق مردان متفاوت است؛ او استدلال اخلاقی زنان را با عنوان اخلاق مراقبت و استدلال اخلاقی مردان را با عنوان اخلاق عدالت توصیف کرد. ادعای دوم گیلیکان این بود که نظریههای تأثیرگذار درباره رشد انسان، دارای سوگیری علیه تجارب زنان هستند. او مدعی شد نظریه اخلاقی کولبرگ به طور ویژه صدای متفاوت اخلاقی زنان را نادیده گرفته یا یا از آن سوء تعبیر کرده است و آنها را از لحاظ اخلاقی ناقص دانسته اند.(توریل،۱۹۹۸ :۱۹۳) این رویکرد نیز با بزرگنمایی متغیرهایی چون تجارب متفاوت زنان از روابط، برابری و نابرابری و تصویر متفاوت آنان از خویشتن و ترقی خود، تأکید بر عاطفه و مراقبت از دیگران به جای استدلال خشک و حقوق، مدعی تصویر دیگری از اخلاق می شود.
واکنشی دیگری که در قبال رویکرد شناختی شکل میگیرد و در چارچوب آن و به عنوان مکمل آن، رونق می یابد نظریۀ قلمرویی است.
۲-۳- ۱- ۲- ۲- نظریۀ قلمرویی[۸۷]
در این رویکرد دانش اخلاقی کودکان براساس تعاملات دوسویۀ فرد ـ محیط ساخته میشود و وجوه مختلف این تعاملات به همسانیها و تفاوتها در قضاوتهای اخلاقی منجر میشوند. محققان رویکرد قلمرویی به نقش تغییرات بافتی و خصوصاً فرهنگی در قضاوتهای اخلاقی توجه زیادی نشان میدهند.
نظریۀ قلمرویی، اخلاق را یکی از چند محور دانش اجتماعی رو به رشد کودکان میداند. «اهتمام به موضوعاتی از قبیل عدالت، سعادت و حقوق (امور اخلاقی) با اهتمام نسبت به مرجع اقتدار، آداب و رسوم و هنجارهای اجتماعی(امور عرفی) و اهتمام نسبت به حوزه فردی، کنترل و کمال جسمانی و مجموعۀ نامحدودی از انتخابها و ترجیحات (امور شخصی) همراه است. براساس نظریه قلمرویی، هرکدام از این حوزه ها، یک نظام سازمان یافته یا قلمرویی از معرفت اجتماعی را تشکیل میدهند که از تجارب کودکان در خصوص نظم محیطهای اجتماعی مختلف ناشی شده است. براساس این دیدگاه، قلمروهای دانش اجتماعی در تجارب اولیه متمایزند و مسیرهای رشدی متفاوتی را تعقیب میکنند؛ بنابراین درک کامل پیچیدگی و تنوع زندگی اجتماعی، مستلزم در نظر گرفتن دانش اخلاقی به عنوان یک شکل متفاوت و بعضاً هماهنگ با سایر انواع دانش اجتماعی یا تابع آنهاست. (اسمتانا، ۱۳۹۸: ۲۴۱)
کودکان چگونه میتوانند اخلاق را از عرف اجتماعی متمایز کنند؟ بسیاری از رویدادها یا موقعیتها چندبُعدی و متضمن همپوشی میان اخلاق، عرف اجتماعی و امور شخصیاند که گاهی اوقات متعارض و گاهی هماهنگ با یکدیگرند. کودکان مفاهیم اخلاقی را در موقعیتهای صریح درک میکنند و به کار میگیرند، امّا زمانی که در موقعیتهای پیچیدهتر قرار میگیرند، اخلاق را تابع حوزه های دیگر مثل قانون یا عرف اجتماعی قرار میدهند. شواهد تجربی فراوان نشان میدهند که کودکان خردسال در مورد مسائل اخلاقی آشنا، معیارهای اخلاقی به کار میبرند و در قضاوتها و استدلالهای خود این مسائل را متمایز از مسائل عرفی، شخصی و احتیاطی در نظر میگیرند. هر چه کودکان بزرگتر میشوند توان تمایز قلمروهای مذکور را به شکل پایدارتری به دست میآورند.
از منظر این رویکرد ویژگی تعاملات اجتماعی نوع و سطح قضاوتهای اخلاقی کودکان را متأثر میسازد. از این رو بررسی ویژگیهای تعاملات اجتماعی از دغدغه های اساسی این رویکرد بوده و عوامل زیر را برجسته میسازد:
ویژگی اعمال: ناهماهنگیهایی که در قضاوتهای اخلاقی کودکان وجود دارد از ویژگیهای اعمال استنتاج میشوند، نه از دانش کودکان دربارۀ اصول اخلاقی مورد نظر پیاژه و کولبرگ. اعمال در بافتهای مختلف، معانی متفاوتی دارند و به همین دلیل قضاوتهای کودکان دربارۀ آنها متفاوت میشود. کودکان در موقعیتهای مختلف، اعمال واحدی را در زمرۀ قلمروهای مختلف اخلاقی، عرفی و شخصی ارزیابی میکنند.
نقشهای اجتماعی: نقش فرد در تعامل یا روابط اجتماعی، تفسیر او را از موقعیتهای اخلاقی مربوطه تحتتأثیر قرار میدهد. قضاوت کودکان بسته به اینکه آنها در جریان خطا قربانی باشند یا گناهکار متفاوت است. در موقعیتهای واقعی قربانیان نسبت به متخلفین، خطاهای اخلاقی را شدیدتر و قابل تنبیهتر میدانند؛ در حالی که افراد خاطی در مقایسه با قربانیان رفتار خود را موجهتر میشمارند. نظریهپردازان قلمرویی علت این امر را دانش تفصیلی افراد درباره عوامل موقعیتی مؤثر بر رفتار خود، نسبت به دیگران میدانند. افراد خاطی در تشریح علل اعمال خود به شرایط موقعیتی ارجاع میدهند و برعکس دربارۀ تعلیل رفتار دیگری بر انگیزه و قصد او تأکید میکنند. به همین دلیل اغلب، رفتار خود را سهوی و خود را تبرئه میکنند و رفتار دیگران را عمدی و آنها را مقصر قلمداد میکنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:23:00 ق.ظ ]




مقدمه ۱۰۴
بحث و بررسی نتایج ۱۱۱
راهکارها و پبشنهادات ۱۱۲
الف) پیشنهادات کاربردی ۱۱۳
ب) پیشنهادات پژوهشی ۱۱۶
منابع ۱۱۷
طرح و بیان مساله
قانون و ضرورت وجود آن برای نظم بخشیدن به زندگی اجتماعی و رعایت حقوق فردی و اجتماعی افراد در جامعه، بر کسی پوشیده نیست. اگر به فلسفه تدوین قوانین برگردیم، می بینیم که قانون را بشر برای رفاه حال خود وضع کرده؛ زیرا در شرایط بیقانونی و آزادی مطلق، آزادی یک عده ممکن است، آزادی افراد دیگر را محدود کند و عملاً چیزی تحت عنوان آزادی مطلق وجود نخواهد داشت. بنابراین، قانون قرارداد بشری بود تا با تعیین حد و مرزهای آزادی افراد، این حق را به صورت عادلانه بین بشر تقسیم کند. بدیهی است که با وضع قانون، عدهای که از نبود آن منتفع بودند، در مقابل آن ایستادگی کنند(فرضی،۱۳۸۵: ۳۶). از جمله قوانین مهم هر کشور، قوانین راهنمایی و رانندگی است که برای اصلاح رفتارهای ترافیکی و نظارت بر آنها وضع شده است. رفتار ترافیکی به عنوان بخشی از فرهنگ عمومی، بیان کننده میزان تبعیت یا عدم تبعیت افراد یک جامعه از قوانین راهنمایی و رانندگی، هنجارهای ترافیکی و معیارهای ضروری برای تردد و جابجایی افراد و وسایل نقلیه است(خبرنامه پلیس راهور،۱۳۸۲).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

روی آوردن روز افزون مردم به زندگی شهری، گسترش زندگی ماشینی و توسعه شهرها موجب افزایش ترافیک شده است. این افزایش جمعیت و وسایل نقلیه، سبب کاهش سرعت جابه جایی و همچنین افزایش تعداد تصادفات ترافیکی شده، به طوری که ضایعات جانی و مالی سنگینی بر جوامع تحمیل نموده است(بنر و همکاران، ۲۰۰۴ ؛ پدن و همکاران ،۲۰۰۴).
بر پایه بررسیهای به عمل آمده، در پدید آمدن تصادفهای رانندگی چهار عامل اصلی موثرند که شامل عامل انسانی، جادهای، وسیله نقلیه و محیط میباشند. تحلیل حوادث جادهای در کشور نشان میدهد که مهترین دلیل بروز تصادفهای رانندگی عامل انسانی است(یعقوبی،۲۰۰۱: ۶۲؛ آیتی،۲۰۱۱: ۴۵). ایران در سال ۱۳۸۵ شاهد کشته شدن بیش از ۲۷هزار نفر در تصادفات و ۲۷۶ هزار نفر مجروح بوده است که سهم عامل انسانی در بروز تصادفات جادهای، بیش از ۹۵ درصد برآورد شده است(لاجنن و همکاران،۲۰۰۴ ؛ صالحی، ۱۳۸۵؛ اسماعیلی،۱۳۸۷)
از پیامدهای مهم پایبندی به انضباط ترافیکی در جامعه، ایجاد یک فضای سالم و امن است که در آن رانندگان با احساس امنیت و به دور از هر گونه حادثه ناگوار، رانندگی کنند.انضباط ترافیکی که ناظر آن پلیس راهنمایی و رانندگی است، میتواند از بروز تصادفات جلوگیری کند یا حداقل از مقدار آمار تصادفات در جامعه بکاهد. با این حال وقوع تصادفات رانندگی بر اثر بروز رفتارهای حادثه ساز و تخلف رانندگان، امری عادی است و در همه جوامع وجود دارد. با این حال، تفاوت اصلی بین کشورها، در نرخ بروز این رفتارها و وقوع حوادث رانندگی، میباشد. به عنوان مثال، ایران از حیث تلفات رانندگی، رتبه دوم را در بین ۱۹۰ کشور جهان دارا است. بر اساس آماری که در سال ۱۹۹۸ میلادی منتشر شده است، در کشور ژاپن به ازای هر ۱۰ هزار خودرو، سالانه ۵.۱ نفر جان خود را بر اثر تصادفات از دست داده اند، این در حالیست که این میزان در ایران به ۲۳ نفر در هر ۱۰ هزار خودرو می رسد(سیری،۱۳۸۹).
بر اساس آمارهای داخلی، در سال ۱۳۹۱ تنها در کلان شهر تهران، تعداد تصادفات درون شهری به۷۱۴۳۰ فقره رسیده است که از آن تعداد ۲۵۴ فقره تصادف فوتی، ۲۱۳۹۳ فقره تصادف جرحی و۴۹۷۸۳ فقره تصادف خسارتی بوده است(مرکز اطلاع رسانی راهور فاتب).
در بررسیهای به عمل آمده از رفتارهای ترافیکی، مشاهده میگردد میزان مجازات تخلفات رانندگی در کشور ما به تناسب کشورهای توسعهیافته که از آمار تخلفات رانندگی پائینتری برخوردار هستند،کمتر است(عباسزاده و همکاران،۱۳۹۱).به همین دلیل شاید بتوان ادعا نمود که یکی از دلایل عدم اصلاح رفتارهای ترافیکی افراد، ضعف قوانین بازدارنده و ضمانت اجرایی آنها باشد. در این راستا، اعمال نمره منفی در گواهینامه افرادی که بیست تخلف پرخطر و حادثهساز را در حین رانندگی از خود بروز میدهند، از تاریخ ۱۰/۰۲/۹۰ قابل اجرا گردیده است تا شاید در نقش یک عامل اصلاحی برای رفتار رانندگان خاطی عمل نماید. بر این اساس سوالات تحقیق به صورت زیر، مطرح میشود:
سؤال اصلی
اعمال نمره منفی تا چه اندازه بر رفتار ترافیکی رانندگان تاثیرگذار بوده است؟
سؤالات فرعی
اعمال نمره منفی تا چه اندازه در استمرار تخلف رانندگی تاثیرگذار بوده است؟
اعمال نمره منفی تا چه اندازه در انجام تخلفات حادثه ساز رانندگی تاثیرگذار بوده است؟
اعمال نمره منفی تا چه اندازه در میزان تصادفات تاثیرگذار بوده است؟
ضرورت واهمیت تحقیق
طبق آمارهای سازمان بهداشت جهانی، تصادفات رانندگی دومین عامل مرگ و میر در جهان شناخته شده است. شواهد نشان میدهد که سوانح جادهای سالانه جان بیش از ۱.۲ میلیون نفر را در جهان می گیرد و تعداد بسیار بیشتری را راهی بیمارستانها میکند. گاه بسیاری از این افراد توانایی های طبیعی خود را برای تمامی عمر از دست میدهند و بسیاری دیگر به واسطه بیسرپرست شدن خانواده، ضایعات جبران ناپذیری را تحمل میکنند.
مطالعات و گزارشها نشان میدهد که نابسامانیهای ترافیک نه فقط وضعیت زندگی در بسیاری از شهرهای کشورمان، را مختل ساخته، بلکه باعث افزایش انواع گازهای آلاینده، اتلاف وقت، مجروح و کشته شدن تعداد بسیاری از مردم، افزایش خسارات مالی، مصرف سوختهای فصیلی، گرم شدن زمین، تضییع حقوق شهروندی و در نتیجه بر هم خوردن نظم، آسایش و رفاه فردی واجتماعی و… گردیده است. تقریباً در تمامی گزارشهای رسمی و غیر رسمی(جلسات، نشستها، ستادهای ارتقاء فرهنگ ترافیک، مصاحبهها، کمسیونها و جشنوارهها، یافته های تحقیقات و …)گسترش رفتارهای ناهنجار ترافیکی به عنوان نمودی از رفتار نامناسب مدنی و البته تلاش برای ارتقاء فرهنگ ترافیکی مردم، به ویژه رانندگان مورد بحث بوده و هست. از این رو به نظر میرسد که امروزه دیگر رفتارهای ناهنجار ترافیکی رانندگان وسایل نقلیه و در نتیجه اصلاح الگوهای رفتار ترافیکی و ارتقاء اخلاق ترافیکی آنان امری مهم در آمد و شد شهری و نیز رفع نگرانی های مسئولان به ویژه راهنمایی و رانندگی است. چرا که از خلال تغییر الگوهای رفتار ترافیکی نه فقط مشکلات یادشده در بالا تا اندازه زیادی مرتفع میگردد، بلکه میزان نارضایتی مردم به سبب بروز رفتارهای ناهنجار ترافیکی تعدیل گشته، جایگاه پلیس راهنمایی و رانندگی نیز ارتقاء مییابد.
بدیهى است انواع رفتار رانندگى از نظر میزان خطر و نیز میزان عمد وآگاهى راننده در انجام این گونه رفتارها متفاوت است. رفتار رانندگى، جزئى از رفتار فرهنگى افراد در جوامع است؛ زیرا به ارزشها، عادات، نگرشها و سایر عوامل مربوط است. لذا زمانى مىتوان میزان تصادفات را کاهش داد که رفتار رانندگى پرخطر در یک فرهنگ خاص بررسى شود و متناسب با شناخت حاصل شده، راهکارهای مختلفی در زمینه های متعدد ارائه داد. با وجود این که تاکنون تحقیقات متعددى درباره رفتار رانندگى پرخطر در داخل و خارج کشور انجام شده، ولى در زمینه تاثیر نمره منفی بر رفتارهای ترافیکی افراد، تحقیق جامعی انجام نشده است. لذا انجام چنین مطالعاتی به خاطر مزیتهای شناختی آن، ضرورت قابل ملاحظه‌ای پیدا می‌کند. مطالعه چنین موضوعی بنا به دلایل ذیل می‌تواند از اهمیت بسزایی برخوردار باشد:
انجام چنین مطالعاتی خلاءهای قانونی در زمینه رفتارهای ترافیکی را به خوبی نشان خواهد داد و چنانچه تاثیر و رابطه مثبتی بین متغیرهای تحقیق مشاهده شود، میتوان امیدوار بود که از طریق تصویب قوانین بیشتر، رفتارهای ترافیکی افراد را اصلاح نمود و به آنها سمت و سویی خاص بخشید.
این مطالعه با شناسایی تاثیر متغیرهای قانونی و حقوقی بر رفتارهای افراد، مسیر برنامه ریزی و سیاستگذاری را برای تصمیم‌گیری بهتر سیاستگذاران فراهم می‌آورد.
این مطالعه زمینه توجه یا عدم توجه به مقوله های اجتماعی و فرهنگی را در اصلاح رفتارهای ترافیکی فراهم خواهد کرد. به عبارت دیگر، چنانچه متغیرهای قانونی(نمره منفی)بر رفتارهای ترافیکی تاثیری نداشته باشند و یا این تاثیر در حد ناچیز باشد، میتوان توجه و تمرکز را بر روی متغیرهای اجتماعی و فرهنگی قرار داد. لذا انجام این پژوهش به ما این امکان را می‌دهد که بفهمیم، برای اصلاح رفتارهای ترافیکی در حوزه‌‌های مورد مطالعه چه اقداماتی را باید پیاده کرد.
چنین مطالعه‌ای می‌تواند راهکارهایی مناسب جهت اجرای بهتر سیاستهای اجتماعی ارائه کند.
این مطالعه می‌تواند در ارزشیابی سیاستها و برنامهه‌ای پیاده شده یا در حال اجرا کمک نماید.
اهداف تحقیق
هدف اصلی
بررسی میزان تاثیر اعمال نمره منفی رانندگان بر رفتار ترافیکی آنان.
اهداف فرعی
بررسی میزان تاثیراعمال نمره منفی بر استمرار تخلف رانندگی.
بررسی میزان تاثیراعمال نمره منفی بر انجام تخلفات حادثهساز.
بررسی میزان تاثیراعمال نمره منفی بر میزان تصادفات.
مقدمه
این فصل به مبانی نظری پژوهش پرداخته است. در بخش اول به مرور تحقیقات انجام شده در زمینه موضوع تحقیق پرداخته شده است تا در نهایت بتواند از نتایج این تحقیقات، الگو گرفته و نتایج نهایی این پژوهش را با نتایج حاصل شده از این تحقیقات، مقایسه کند. سپس مفهوم جرم و جرایم رانندگی بررسی و تلاش شده است تا مطالعه تطبیقی در خصوص میزان نمره منفی اختصاص یافته به جرایم رانندگی در کشورهای مورد مطالعه انجام شود. در نهایت چارچوب نظری پژوهش و مدل تحلیلی ارائه شده است.
پیشینه تحقیق
بررسی پیشینه تحقیق، معمولاً نقدی از دانش موجود درباره موضوع پژوهش است.بررسی پیشینه تحقیق اگر به درستی صورت گیرد، به بیان مسئله کمک می‌کند و یافته‌های تحقیق را به پژوهش‌های قبلی متصل می‌سازد. بررسی پیشینه تحقیق مقاصد زیر را برآورده می‌کند:
تعریف و تحدید مسئله؛
قرار دادن یافته‌های تحقیق در چارچوب تحقیقات قبلی؛
اجتناب از دوباره کاری؛
انتخاب روش‌ها و ابزار اندازه گیری دقیقتر(سرمد،۱۳۷۸ : ۵۵).
در خصوص اعمال نمره منفی در گواهینامه رانندگان متخلف و تاثیر آن بر رفتارهای ترافیکی افراد، تحقیق جامعی صورت نگرفته است و به نوعی انجام این تحقیق، نوعی نوآوری در این عرصه محسوب می شود. ولی به منظور الگو گرفتن و بهرهگیری از نتایج تحقیقات مرتبط با موضوع تحقیق،تلاش میکنیم تا مروری بر این یافتهها داشته باشیم و از نتایج این مطالعات در پژوهش حاضر استفاده نماییم:
ساماندهی فضا و پایداری در اصلاح رفتار ترافیکی شهرهای کشور(ضرورت جامع نگری به مقوله رفتار در شهرها)[۱]، عنوان مقاله ای است که توسط علی اکبری(۱۳۸۶) نگاشته شده است. این مقاله با دیدگاه سیستمی و با تاکید بر ضرورت جامع نگری به مقوله رفتار در شهرها، به شناخت مولفه ها و بردارهای فضایی در آسیبشناسی رفتار ترافیکی شهرها تاکید میکند، یعنی آسیب شناسی رفتار ترافیکی را از منظر آسیبشناسی سازمانیابی فضای شهری می نگرد. مبانی نظری این مقاله بر رویکرد سیستمی تاکید دارد و شهر را سیستمی درنظر که از زیرسیستمهای متعددی تشکیل شده است. اجزا، عناصر و روابط درونی هر یک از زیر سیستمها کارکرد و ارتباطات میان زیرسیستمهای شهری، نحوه سازمان یابی فضای شهری را تعریف میکنند. موزونی یا ناموزونی در سازمان یابی فضای شهری هم می تواند در قالب رفتارهای هنجار یا ناهنجار نمود پیدا کند. لذا، از دیدگاه سیستمی، رفتار شهری تجلی گاه نحوه سازمان یابی فضای شهری است.به نظر محقق، در حال حاضر یکی از برجستهترین ناهنجاریهای رفتاری شهرهای ایران در عرصه رفتار ترافیکی آنها بروز کرده است. راهکارها و سیاستهایی که تاکنون برای اصلاح اینگونه رفتارها ارائه شده، غالبا، جزء نگر و معلول نگر بودهاند، یعنی زمینه های بروز ناهنجاری و نیز راه حلهای مقابله با آن را در مقیاس زیرسیستم ترافیکی شهر جستجو کردهاند. نتایج بر این نکته تاکید دارد که ساماندهی فضای شهری و هدایت آن به سوی یک نظم فضایی می تواند اثرات پایداری بر اصلاح رفتار ترافیکی بر جای بگذارد و آن را به سوی رفتار هنجار و قانونمند هدایت کند.
رابطه‌ بین ویژگی‌های شخصیتی و رفتار رانندگی در شهر شیراز[۲]، عنوان مقالهای است که توسط حق شناس و همکاران(۱۳۸۷)نگاشته شده است.هدف اصلی این مقاله بررسی رابطه بین ویژگی های شخصیتی و نوع رفتار رانندگان در شهر شیراز می باشد، چرا که از دیدگاه نویسندگان، تخلفات رانندگی همواره یکی از علل بروز مشکلات، معضلات و حوادث ترافیکی در همه‌ی جوامع می‌باشد که بسته به بافت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و جغرافیایی جوامع میزان و نوع آن متفاوت خواهد بود. گرچه در بروز تخلفات رانندگی، عوامل محیطی- کنترلی، اجرایی و عدم تناسب ساختارهای مواصلاتی با تعداد خودروها و واحدهای عبور و مرور و غیره نیز دخیل می‌باشد، اما علل انسانی به عنوان اصلی‌ترین عامل، بالاترین درصد علت تخلفات است. در این تحقیق ۵۳۷ آزمودنی مورد بررسی قرار گرفتهاند که شامل ۴۳۷ راننده مرد و ۱۰۰ راننده زن میباشند. آزمودنی‌ها از طریق نمونه‌گیری در دسترس با مراجعه به مکانهایی چون مرکز تعویض پلاک خودرو و یک درمانگاه تخصصی مرکزی شیراز انتخاب شدهاند. پرسشنامه ها شامل پرسشنامه دموگرافیک، پرسشنامه رفتار رانندگی منچستر و پرسشنامه شخصیت نئو FFI بوده است. جهت تجزیه و تحلیل داده‌ها از روش‌های تحلیل واریانس و همبستگی استفاده شده است. نتایج تحقیق نشان میدهند که ویژگی‌های شخصیتی با رفتار رانندگی رابطه معناداری دارد. لذا با توجه به اهمیت رفتار رانندگی در میزان تصادفات، توصیه می‌شود جهت بهبود وضعیت رانندگی و کاهش میزان تصادفات، ارزیابی‌های روان‌شناختی در هنگام ارائه گواهینامه و پس از آن به‌طور دوره‌ای صورت پذیرد و می‌توان آموزش‌های مخصوصی را برای آسیب‌پذیران به خطاهای رانندگی، در نظر گرفت.
رویکردی جامعه شناسانه به مهندسی ترافیک بررسی تاثیرات فرهنگ و ساختارهای اجتماعی بر ترافیک و مهندسی ترافیک[۳]، عنوان مقالهای است که توسط عبدالرحمانی و همکاران(۱۳۸۹)نگاشته شده است. این مقاله با روش اسنادی و مرور منابع کتابخانهای نگاشته شده است. ایده اصلی این مقاله برجستهسازی یا به عبارت دیگر مقایسه تأثیرات متغیرهای اجتماعی و فرهنگی در مقابل متغیرهای مادی و مهندسی است و نه نادید ه گرفتن عناصر مادی(مهندسی)فرهنگ. به تعبیر دیگر، مقاله حاضر با نقد روش های مهندسی صرف برای حل مشکل ترافیکی کشورمان، به دنبال توضیح این موضوع است که چرا تاکنون با همه تأکیدات بر راهکارهای مهندسی و مهندسان ترافیک، چندان راه به جایی نبردهایم و حالا چه میتوان کرد؟ بنابراین اگر چه به قطع و یقین نمیتوان گفت، اما تا انداز های میتوان نتیجه گرفت که اصرار بیش از پیش بر حوزه های مهندسی ترافیک در جوامع کمتر توسعه یافته(مانند کشورمان)، برای توضیح و تبیین الگوهای رفتار ترافیکی و از آن مهمتر حل مشکلات و رخدادهای نامطلوب ترافیکی، نوعی به بیراهه رفتن و اصل را فدای فرع کردن است. نتایج این مطالعه نشان میدهد که اگر بخواهیم درک دقیقتری از ترافیک و مشکلات ترافیکی داشته باشیم، ناگزیر از توجه به رویکردهای جامعهشناسانه و بررسی تاثیرات فرهنگ وساختارهای اجتماعی بر ترافیک، همراه با مهندسی ترافیک هستیم؛ زیر ا فرهنگ والگوهای رفتار اجتماعی برآمده از آن میتوانند تا اندازه زیادی بسیاری از طرحهای دقیق و کارآمد مهندسان ترافیک را تحت تاثیر قرار دهند و بالاخره اینکه در وامگیری وکپی برداری صرف از ابزارهای مادی فرهنگ غرب در حوزه ترافیک نهایت دقت و توجه را به خرج داده، پیش از هر عملی امکانات پذیرش و نشر آن از سوی مردم را در کشورمان با توجه به فرهنگ آن بررسی کرد.
کاربرد داده کاوی در بررسی رفتار رانندگان متخلف در کلان شهرها[۴]، عنوان پژوهشی است که توسط جعفری و صمدیان(۱۳۹۱)انجام شده است. از نظر پژوهشگران، بی توجهی به مقررات راهنمایی و رانندگی و قانون گریزی همواره یکی از علل بروز مشکلات، معضلات و حوادث ترافیکی در همه جوامع است که بسته به بافت فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و جغرافیایی جوامع، میزان و نوع آن متفاوت خواهد بود. گرچه در بروز تخلفات رانندگی عوامل محیطی نیز دخیل می باشد، اما علل انسانی علاوه بر این که به عنوان اصلی ترین عامل بروز علت تخلفات است، میتواند عاملی موثر در جهت تعدیل و رفع سایر نواقص و کمبودها باشد. روش مورد استفاده در این مقاله،تحلیل ثانویه می باشد. بر این اساس، با کاربرد عملی داده کاوی در داده های تخلفات ترافیکی بررسی کرده است که شناسایی رانندگان پرخطر چگونه انجام شده و آیا میتوان با دانستن سوابق تخلفاتی و مشخصه های فردی و محیطی، آنان را شناسایی و قوانین لازم را برای کاهش تخلفات ترافیکی تدوین و اجرا کرد یا خیر؟
در اجرای روش دستهبندی در داده کاوی دو تکنیک شبکه های عصبی و درخت تصمیم در اطلاعات تخلفات به کار گرفته شده است و در انتها برای بهبود نتایج از رویکرد ترکیبی، متشکل از تکنیک خوشهبندی و درخت تصمیم استفاده شده است. نتایج این تحقیق اهمیت دادهکاوی در دامنه تخلفات ترافیکی و دیگر مشخصه های رانندگان را نشان میدهد.
بررسی تأثیر قانون جدید رسیدگی به تخلفات رانندگی در میزان تخلفات حادثه ساز، مرگ و جرح ناشی از تخلفات پرخطر سوانح ترافیکی کشور[۵]، عنوان تحقیقی است که توسط سوری و همکاران(۱۳۹۱)انجام شده است. در این مطالعه تأثیر قانون جدید رانندگی بر میزان تخلفات حادثه ساز، مرگ و جرح ناشی از تخلفات پرخطر مورد بررسی قرار گرفته است. دریک مطالعه کارآزمایی شاهددار مداخلهای در طول زمان کلیه افرادی که در طی زمان تعریف شده در مطالعه (از اول خرداد ۱۳۹۰ تا پایان آبان همان سال به عنوان گروه بعد از مداخله و شش ماه مشابه سال ۱۳۸۹ به عنوان گروه کنترل) که دچار تصادفات منجر به مصدومیت یا مرگ ناشی از شش تخلف پرخطر: سرعت غیر مجاز، سبقت غیر مجاز، عبور از چراغ قرمز، حرکت مارپیچ، حرکت با دنده عقب در کشور و انجام دو تخلف همزمان حادثه ساز شده‌اند، مورد بررسی قرار گرفته اند. نمونه های مورد مطالعه از نمونه های در دسترس از اطلاعات فاوا و پزشکی قانونی جمع آوری شده و تأثیر قانون جدید با عوامل مرتبط با تصادف جرحی و مرگ سنجیده شده است.بر اساس یافته‌های تحقیق، مصدومیت و فوت ناشی از سوانح ترافیکی در محورهای درون شهری و برون شهری بعد از اجرای قانون جدید رانندگی، کاهش داشته و این میزان کاهش در طی شش ماه نیز ادامه داشته است. کاهش مصدومیت ناشی از سوانح ترافیکی در گروه سنی ۲۹-۲۰ سال بعد از اجرای قوانین بیشتر از سایر گروه های سنی بوده است. اثر قانون جدید رانندگی بر رخداد فوت(سر صحنه) ناشی از سوانح ترافیکی موید این است که قانون جدید راهنمایی رانندگی موارد فوت را به میزان ۸.۷ درصد و موارد مصدومیت را به میزان ۳۳.۳ درصد کاهش داده است. قانون جدید در موارد مصدومیت بالاترین درصد اثر را در استان هرمزگان ۶۷.۲ و در استان ایلام کمترین درصد اثر ۶۵.۶- را داشته است و در موارد فوت در استان کرمان بیشترین درصد اثر ۹/۵۷ و در استان کرمانشاه کمترین درصد اثر ۵۷.۸- را داشته است.محققان در پایان به این نتیجه رسیده اند که مرحله اول اجرای قانون جدید در کل توانسته است در کاهش تخلفات رانندگی‏ همین طور مصدومیت و مرگ ناشی از سوانح ترافیکی تأثیر مثبت داشته باشد. مداومت در اجرای کامل و صحیح قانون جدید می‌تواند در تداوم و افزایش اثربخشی آن بسیار موثر باشد. عدم تأثیر قانون جدید در بعضی از استان‌های کشور باید بررسی شود.
بررسی ارتباط بین عوامل بازدارنده و میزان رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی[۶]، عنوان پژوهشی است که توسط عباس زاده و همکاران(۱۳۹۱)انجام شده است.با توجه به اینکه عوامل متنوع و متعددی در رعایت مقررات و قوانین راهنمایی نقش دارند، هدف اصلی تحقیق حاضر شناسایی ارتباط بین عوامل بازدارنده و میزان رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی در سطح شهر تبریز است. این تحقیق از نظر کنترل شرایط پژوهش، یک مطالعه پیمایشی و از نظر زمانی یک مطالعه مقطعی است. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه شهروندان بالای ۱۸ سال است که دارای گواهینامه راهنمائی و رانندگی و صاحب خودرو شخصی هستند که به روش نمونهگیری تصادفی ساده انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتهاند. ابزار گردآوری داده های تحقیق پرسش نامه است. یافته های این تحقیق نشان میدهد که بین متغیرهای نمره منفی برای تخلفات برای رانندگی پرخطر (r=0.42)، میزان آگاهی از قوانین جدی (r=0.59)، میزان خطر جریمه و مجازات (r=0.526) و میزان رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی رابطه معناداری وجود دارد. تحلیل رگرسیونی نیز نشان میدهد که ۳۷ درصد از تغییرات ملاک یعنی میزان رعایت قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی توسط متغیرهای مستقل مورد استفاده تبیین شده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد هر چه میزان آگاهی از قوانین و مقررات جدید، دریافت نمره منفی و خطر جریمه و مجازاتها بیشتر باشند، احتمال میزان رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی بیشتر میشود.
ارزیابی قانون جدید رسیدگی به تخلفات رانندگی کشور از نظر کاربران حوزه ترافیک[۷]، عنوان پژوهشی است که توسط سوری و همکاران(۱۳۹۱)انجام شده است. این مطالعه با هدف تعیین نظرات رانندگان، پلیس حاضر در صحنه، کارشناسان و خبرگان مرتبط در مورد قانون جدید رسیدگی به تخلفات رانندگی کشور انجام شده است. این مطالعه از نظر نوع تحقیق کاربردی و از نظر روش توصیفی از نوع پیمایشی است. در این مطالعه ۸۰۱ نفر شامل ۲۴۱ کارشناس و متخصص حمل و نقل و ۵۶۰ راننده وسیله نقلیه شخصی و عمومی مورد بررسی قرار گرفتهاند و به منظور جمع آوری اطلاعات، از پرسشنامه های محقق ساخته که جداگانه برای رانندگان و کارشناسان تهیه شده، استفاده شده است. انتخاب رانندگان به صورت تصادفی هدفمند و سهمیهای به نسبت توزیع رانندگان در محورهای بین شهری و بقیه در محورهای درون شهری بودند.نتایج این تحقیق نشان میدهد که از نظر افراد مورد مطالعه، مهمترین برتری قانون جدید و بالاترین تاثیر به ترتیب مربوط به افزایش مبلغ جریمه، درج امتیاز منفی و توقیف خودرو به علت دو تخلف همزمان حادثه ساز است. در خصوص سازگاری میزان جریمه با درآمد، ۷۰.۹ درصد از کارشناسان و خبرگان آن را ناسازگار عنوان کرده اند. ۷۵.۹ درصد از کارشناسان و خبرگان و ۶۶.۸ درصد از رانندگان رضایت بالا و متوسط از قوانین جدید راهنمایی و رانندگی داشتند. بین میزان جریمه با سطح درآمد جامعه و میزان رضایت از قوانین جدید راهنمایی و رانندگی ارتباط معناداری منفی مشاهده شده است. بین کاهش تخلف رانندگی و میزان رضایت از قوانین جدید، ارتباط معنادار منفی مشاهده شد.نتایج این تحقیق نشان میدهد که قوانین جدید راهنمایی و رانندگی کشور فرصت‌های ارزشمندی را برای کاهش تخلف و جرح و فوت ناشی از سوانح ترافیکی ایجاد کرده است و نظر مثبت اکثر رانندگان، کارشناسان و متخصصان عرصه ترافیک از قانون جدید، می تواند حامی مناسبی برای اثربخشی بیشتر این قانون در کشور باشد. اعمال جدی، کامل و مستمر اجرای قوانین جدید توسط پلیس، به روز کردن مستمر قانون و افزایش رضایتمندی کاربران، نکتهای اساسی در افزایش موفقیت این قانون در پیشگیری از تخلف و جرح و فوت ناشی از سوانح ترافیکی کشور است.
بررسی و تحلیل عوامل اثرگذار بر بهبود ترافیک در استان هرمزگان[۸]، عنوان مقاله ای پژوهشی است که توسط عبدالرحمانی و حبیب زاده(۱۳۹۲)نگاشته شده است. به زعم نویسندگان، گروهی از محققان حوزه فرهنگ در صدد بهبود و تغییر رفتار ترافیکی با تاکید بر عناصر فرهنگی شدهاند. این برنامهها، تلاشی است جهت به وجود آوردن تغییرات یا اصلاحات اساسی در اخلاق، خلقیات و در یک کلمه، «فرهنگ» ترافیک و این مهم جز از طریق «بررسی عوامل موثر بر شیوه های ارتقاء فرهنگ ترافیک» در بین کلیه شهروندان، به ویژه رانندگان در کلیه شهرهای بزرگ و کوچک کشور، حاصل نخواهد شد. لذا این تحقیق نیز با تاکید بر تاثیرات آموزش، تنظیم رفتار ترافیکی، تعاملات بین سازمانی، رسانه های جمعی و جامعه پذیری، به دنبال بررسی عوامل اثرگذار بر بهبود فرهنگ ترافیک در استان هرمزگان میباشد. مقاله حاضر با بهره گرفتن از روش کمی و ابزار پرسشنامه محقق ساخته انجام شده است. نمونه آماری این پژوهش ۲۱۰ نفر از رانندگان استان هرمزگان میباشند تا از طریق جمعآوری اطلاعات از آنان، اثرات متغیرهای پیش گفته را بر بهبودی وضعیت ترافیکی، آزمون نماید. یافتهها حاکی از است که تمامی موارد پیش گفته، به ویژه محتوا و برنامههای رسانه ها، بیشترین اثر را در بهبودی رفتار ترافیکی دارد. بر همین اساس، تنظیم رفتار ترافیکی(به کارگیری قوه قهریه و جریمه) از سوی راهنمایی و رانندگی در فرهنگ سازی ترافیک، باید با تامل بیشتر صورت گیرد.
ارزیابی نقش فرهنگ‌سازی ترافیکی در راستای کاهش آثار تصادفات و ارتقای نظم و امنیت اجتماعی[۹]،عنوان مقالهای است که توسط پورمعلم و جعفری نسب(۱۳۹۲) نگاشته شده است. هدف اصلی این مقاله بررسی نقش فرهنگ در کاهش آثار تصادفات رانندگی میباشد. از نظر محقق، ضرورت این تحقیق ناشی از آن است که تصادفات رانندگی و ایمنی ترافیک در کشور ما، به مسألهای بسیار حساس تبدیل شده است، به طوری که ذهن اکثر مردم و مسؤولان را به خود مشغول کرده است. از سوی دیگر، تحقیقات نشان دادهاند که عامل انسانی بیشترین سهم را در بروز تصادفات رانندگی به خود اختصاص داده است. بر این اساس، در این مقاله راهکارهای ارتقای سطح ایمنی ترافیک و حمل و نقل از طریق فرهنگ‌سازی و آموزش رفتارهای ترافیکی به کاربران راه‏ها، در قالب سه سناریو بررسی شده است. در سناریوی شماره یک، اهمیت و نقش فرهنگ و رفتار ترافیکی در بهبود ایمنی و روان‌سازی حمل و نقل ارزیابی و فرایند AHP در تصمیم‌سازی برای بهسازی رفتار و فرهنگ ترافیکی بررسی شده است. آنالیز و تحلیل مسأله نیز به کمک نرم‌افزار (Expert Choice) صورت پذیرفته است. سناریوی شماره دو، عوامل مؤثر بر فرهنگ ترافیک از دیدگاه مدیران و مسؤولان پلیس و شهرداری را بررسی کرده و در سناریوی شماره سه، نحوه تعیین نیازهای آموزشی شهروندان در زمینه ترافیک در شهر اصفهان بحث شده است. نتایج حاصل از تحلیل و ارزیابی نشان می‌دهد که در میان تدابیر و سیاست‏های مختلف برای بهسازی رفتار و فرهنگ ترافیکی در راستای بهبود ایمنی و روان‌سازی حمل و نقل، عنصر «آموزش و فرهنگ سازی در میان اقشار مختلف جامعه» بیشترین سهم را در میان مؤلفه‌های دیگر داراست.
در جدول زیر خلاصه ای از نتایج تحقیقات بررسی شده، گزارش شده است:
جدول(۱-۲): خلاصه مطالعات انجام شده در حوزه موضوع پژوهش

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:23:00 ق.ظ ]




به دلیل این که و همچنین یکنواست ، نتیجه می گیریم با بهره گرفتن از (۷۷)
با توجه به این که (۷۶)، پس می باشد بنابراین یک انقباض است و با بهره گرفتن از قضیه ی ۴-۲-۲۲ اثبات کامل است. ب) ابتدا بدون از دست دادن هیچ کلیتی ، برای همه ی و ها فرض می کنیم و نشان می دهیم . برای این کار قرار می دهیم . با بهره گرفتن از استقراء داریم

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

فرض می کنیم و همچنین اگر داده شده باشد ، را برای همه ی ها به گونهای انتخاب می کنیم که
در نتیجه، برای همه ی ، با توجه به (۵۸)



با توجه به این که (فرض استقراء) و مثبت هستند ، بنابراین
هنگامی که میل کند ، نتیجه می گیریم پس .
اکنون ، حالت کلی را در نظر می گیریم ، برای این کار قرار می دهیم
(۷۹) در نتیجه جواب مسأله ی (۷۴) و (۷۵) با است. با جایگذاری (۷۹) در عبارت بالا داریم


با توجه به (۷۵) بنابراین
حال ، با توجه به تعریف (۷۳) نتیجه می گیریم
با قرار دادن این عبارت در (۸۰) به دست می آوریم :
بنابر فرض ، پس

که نتیجه می شود ، بنابراین
در نتیجه
با تعویض و اثبات تمام می شود .
قبل از ادامه ی بحث ، یک فرض روی تابع جبرانیه ی در نظر خواهیم گرفت.
۴-۲-۲۴ فرض: گیریم روی پیوسته باشد و نقاط وجود داشته باشند . به طوری که روی ، برای ، متعلق به باشد و برای همه ی و داشته باشیم :
برای مثال ، تابع جبرانیه ی اختیار فروش ، ،در این شرایط صدق می کند .
۴-۲-۲۵ تعریف (ضرب پیچشی[۸۷]) : برای هر تابع بورل اندازه پذیر و هر اندازه ی روی ضرب پیچشی به صورت زیر تعریف می شود:
[۹].
۴-۲-۲۶ لم: گیریم در فرض ۴-۲-۲۴ صدق کند و ، جواب ویسکوزیته ی مسأله ی زیر باشد:
آن گاه ، برای همه ی ، :
جایی که ثابت C فقط به و ضرایب اپراتور (یعنی ) بستگی دارد .

اثبات: با بهره گرفتن از تعریف (۱۵) و ضرب پیچشی داریم
که چگالی ، چگالی و چگالی
هستند. پس
مشتتقات ممکن است دارای پرش هایی در باشند، این پرش ها را با نشان می دهیم. بنابراین با توجه به ۴-۲-۲۴ برای همه ی و ،
با بهره گرفتن از تعریف ضرب پیچشی

که مشتق نقطه ای ام است. برای همه ی داریم

در نتیجه، برای همه ی ، با توجه به (۸۴)، (۸۵) و (۸۶)
در نتیجه حکم قضیه برای و برقرار است. به وسیله ی استقراء روی فرض می کنیم برای و نامساوی (۸۳) برقرار است. حال برای هر داریم
با به کار بردن این نتیجه برای و استفاده از نتیجه می گیریم
بنابراین برای و نامساوی (۸۳) برقرار است. حال با روندی مشابه بالا، برای و ،با استقراء روی به نتیجه ی مطلوب خواهیم رسید.
با بهره گرفتن از لم قبل، نتیجه ی سازگاری زیر را اثبات می کنیم .
۴-۲-۲۷ لم : اگر جواب مسأله ی (۸۱) و (۸۲) باشد، آن گاه برای همه ی ،
که .

اثبات : با بهره گرفتن از ۴-۱-۱۱ داریم:
از فرمول تیلور نتیجه می گیریم ، به طوری که

(۸۷)
بخش انتگرال به صورت زیر تخمین زده می شود(بنابر تخمین انتگرال ها با بهره گرفتن از روش ذوزنقه ای):

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:23:00 ق.ظ ]




بازارهای جدید شود (کانان[۴]،۲۰۰۹).
زمانی که سازمان ها تصمیم به برون سپاری لجستیک معکوس میگیرند باید این سوال اساسی را پاسخ دهند که آیا یک تامین کننده لجستیک معکوس طرف سوم (۳PRLP[5]) کارآمد، برای شبکه لجستیک مورد نیاز وجود دارد ؟

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

سازمان ها بدنبال شیوه ای هستند که با بهره گرفتن از آن بتوانند تامین کننده مناسبی را از بین گزینه ها انتخاب نمایند. در این راستا فعالیت های مختلفی صورت پذیرفته است. در این تحقیق نیز سعی شده تا با ارائه مدلی برای انتخاب تامین کننده لجستیک معکوس، به سازمان ها یاری رساند تا با توجه به جنبه های مختلف در این انتخاب تصمیم مناسب را اخذ نمایند.

بیان مساله

لجستیک معکوس فرایند جمع آوری و انتقال کالاهای برگشتی و نحوه برخورد مناسب با این نوع اقلام و انجام تمامی عملیات مرتبط با مصرف دوباره کالا و مواد به منظور افزایش بهره وری، سود دهی و کارآمدی سازمان است. این امر به شناسایی نیازها، کسب اطلاعات، خواسته ها، یرنامه ها و مراحلی است که از سوی مشتری به سوی تولید کنندگان و تامین کنندگان جریان دارد نیازمند میباشد. لجستیک معکوس نیازمند همکاری نزدیک واحد های تولید، بازاریابی، امور مالی و سیستم های اطلاعاتی در منابع انسانی است. این امر از آن جهت است که از بروز تضاد ها و نا هماهنگی ها تا حد امکان جلوگیری گردد. از این رو انتخاب صحیح تامین کننده در لجستیک معکوس میتواند بخش بزرگی از مشکلات در این عرصه را کاهش داده و یا حذف نماید.
مساله ای که در اینجا مطرح میشود این است که یک سازمان چگونه میتواند از بین تامین کنندگانی که در این زمینه وجود دارند یکی را به عنوان تامین کننده منتخب برگزیند؟
هریک از تامین کنندگان دارای شاخص هایی هستند که میتوان از آن جمله به موارد زیر اشاره نمود:
کیفیت[۶](عملکرد محصول، درستی محصول، آگاهی کیفی تامین کننده، … )
توزیع [۷](مقصود توانایی تامین کننده در انجام وظیفه مطابق جدول زمانبندی توزیع، انعطاف پذیری و قابلیت اطمینان توزیع می باشد)
هزینه لجستیک معکوس[۸] (هزینه بازبینی موجودی، حمل ونقل، بسته بندی، …)
ظرفیت فنی و مهندسی[۹] (دارا بودن نیروی انسانی ماهر، ظرفیت برای ایجاد لجستیک معکوس، …)
انتخاب بهترین تامین کننده لجستیک معکوس با بهره گرفتن از نظرات کارشناسان و با بررسی عوامل پیشگفته توسط گروه تصمیم گیرندگان[۱۰] صورت میگیرد. برخی از این شاخص ها توسط متغیر های زبانی توصیف میگردند که این متغیر ها باید به مقادیر کمی تبدیل شوند که این کار از طریق وزن دهی در محیط فازی انجام میگیرد.
استفاده از تئوری مجموعه های فازی[۱۱] در کار با ابهامات انسانی و اظهارنظر در تصمیم گیری ها میتواند مفید واقع گردد. در اینجا باید به این نکته توجه داشت که وزن شاخص ها باید به دو صورت مورد بررسی قرار گیرد. یکی وزن مطلق و دیگری وزن ناشی از تاثیر گذاری شاخص ها بر یکدیگر می باشد. در هر صورت روند انتخاب با تعیین معیارهای مناسب و از طریق تعیین روابط بین آنها آغاز میگردد.
در این تحقیق ابتدا معیار هایی که برای انتخاب ۳PRLP لازم میباشد، مشخص میگردد و پس از وزن دهی به شاخص ها سازمان باید در مورد انتخاب تامین کننده تصمیم گیری نماید. با توجه به اینکه ممکن است انتخاب در شرایط ابهام و غیر مطمئن صورت بگیرد، لذا مدل در فضای فازی پیاده میگردد. همچنین ساختار روابط بین شاخص ها با بهره گرفتن از روش DEMATEL[12] فازی مشخص میگردد و با بهره گرفتن از روش VIKOR فازی، تامین کننده لجستیک معکوس انتخاب میشود.

اهمیت و ضرورت تحقیق

امروزه مدیریت کارکرد های لجستیکی در سازمان ها و تشکیلات مدرن را میتوان تصمیم گیری پیرامون توزیع کامل کالاها و خدمات شرکت عنوان نمود. از طرفی آنچه در مدیریت مورد توجه می باشد به حداکثر رساندن ارزش افزوده کالا ها و خدمات و کاهش هزینه های شرکت میباشد. از این رو شرکت ها تمایل دارند تا از خدمات شرکت های تامین کننده لجستیک معکوس استفاده نمایند. از جمله دلایل برون سپاری فعالیت های لجستیک معکوس میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
شرکت های تامین کننده لجستیک معکوس طرف سوم(۳PRLP) دارای سیستم اطلاعاتی پیشرفته، قابلیت حمل و نقل ابزار، تجهیزات جابه جایی مواد و امکانات انبارداری برای ارائه کامل خدمات زنجیره تامین معکوس هستند.
لجستیک معکوس نمیتواند هسته فعالیت های یک شرکت باشد و ممکن است در اثر این فعالیت های فرعی و ثانویه، وظایف اصلی سازمان به خوبی انجام نگیرد. با برون سپاری لجستیک معکوس شرکت ها میتوانند بر فعالیت های اصلی خود متمرکز شوند.
برون سپاری فعالیت های لجستیک معکوس می تواند هزینه ها را کاهش دهد. یک ۳PRLP میتواند مزیت های اقتصادی را نصیب شرکت کند که برای شرکت از طرق دیگر نمیتواند به آن دست یابد.
شرکت ها میتوانند با برون سپاری فعالیت های لجستیک معکوس، سرمایه اولیه برای شرکت را کاهش داده و سرمایه گذاری برای فعالیت های تولیدی را گسترش دهند.
برون سپاری لجستیک معکوس زمان چرخه و عملکرد بهبود پیدا میکند و بدین وسیله رضایتمندی مشتری در بازار فروش افزایش پیدا مینماید.
ارزیابی و انتخاب یک تامین کننده لجستیک معکوس، از آنجا که شامل معیارها و مدل های تصمیم گیری متفاوت و پیچیده میباشد، امری حساس و دشوار می باشد.
در این زمینه فعالیت های مختلفی صورت گرفته است و در کارهای کمی از مدل های تصمیم گیری چند معیاره استفاده شده است. این کار اغلب با فرض شرایط قطعی انجام شده است. از این رو لازم به نظر میرسد که باید مسئله در شرایط عدم قطعیت(فضای فازی) و بر اساس مدل های تصمیم گیری چند معیاره[۱۳] بررسی گردد.

اهداف تحقیق

تامین کنندگان لجستیک معکوس به یکی از نقش های مهم در لجستیک معکوس تبدیل شده اند. از زمانی که عملیات بازگشت کالا به اطلاعات، تجهیزات و زیر بنای اقتصادی تخصصی نیاز پیدا کرده است، صنعت به تامین کنندگان لجستیک معکوس روی آورده است.
بدلیل محدودیت منابع بسیاری از شرکت ها ظرفیت و یا تمایل وارد شدن به حیطه لجستیک معکوس را ندارند. بنابراین همه یا بخشی از فعالیت های لجستیک معکوس را به تامین کنندگان واگذار مینمایند. با توجه به اینکه معیار های مختلفی در انتخاب وجود دارد، انتخاب تامین کننده به کاری پیچیده تبدیل میشود. شرکت ها برای مقابله با این موضوع از راه های مختلف استفاده میکنند. مهمترین موضوع در روند انتخاب تامین کننده لجستیک معکوس، انتخاب و استفاده از یک مدل مناسب تصمیم گیری میباشد.
هدف این تحقیق بیان یک روند تصمیم گیری فازی برای مقابله با مسئله انتخاب تامین کننده در زنجیره تامین معکوس است. در طی سال های اخیر انتخاب تامین کننده به یک مساله استراتژیک برای شرکت ها مبدل گردیده است و این امر با گسترش بیشتر لجستیک معکوس در کشور اهمیت بیشتری نیز پیدا خواهد نمود.
این تصمیم گیری های معمولا پیچیده و بی ساختار هستند. در این راستا معیار های کمی و کیفی مانند کیفیت، قیمت، انعطاف پذیری، تحویل و … باید در انتخاب تامین کننده مناسب مورد توجه قرار گرفته و لحاظ گردد.
در این جا مقادیر زبانی برای تخمین رتبه بندی و وزن این معیارها به کار برده میشود. مقادیر زبانی با بهره گرفتن از اعداد فازی مثلثی[۱۴] به مقادیر کمی تبدیل میشوند. سپس مدل تصمیم گیری چند معیاره برای انتخاب تامین کننده لجستیک معکوس مناسب، مورد استفاده قرار میگیرد.
در این تحقیق درجه اهمیت مختلفی برای تصمیم گیرندگان حاضر در گروه تصمیم گیری فرض شده است و از متوسط گیری موزون فازی شهودی[۱۵](IFWA) برای جمع کردن همه نظرات شخصی تصمیم گیرندگان درباره رتبه بندی اهمیت معیارها و گزینه ها استفاده شده است.
در پایان این تحقیق سعی داریم تا بتوانیم:
شاخص ها و معیارهایی را که برای انتخاب تامین کننده تاثیر گذار هستند، شناسایی و تعیین شود.
وزن هریک از شاخص ها به طور مطلق و نسبی و وزن ناشی از تاثیر شاخص ها بر یکدیگر در محیط فازی تعیین شود.
مدلی با بهره گرفتن از تکنیک های تصمیم گیری چند معیاره مناسب در محیط فازی جهت ارزیابی و اولویت بندی تامین کنندگان ارائه شود.

سوالات تحقیق

سوال اصلی این تحقیق عبارتست از اینکه: چه شاخص هایی برای ارزیابی و انتخاب تامین کننده لجستیک معکوس وجود دارد؟
سوالات فرعی تحقیق را میتوان به صورت زیر بیان نمود:
از چه طریقی میتوان یک گزینه به عنوان تامین کننده برای لجستیک معکوس در محیط فازی با بهره گرفتن از ترکیب DEMATEL و VIKOR انتخاب نمود؟
ارزیابی و اولویت بندی شاخص ها در محیط فازی چگونه انجام میشود؟
وزن مطلق و وزن نسبی شاخص ها و میزان تاثیر گذاری آنها بر یکدیگر به چه صورتی مشخص میشود؟
چگونه میتوان یک تصمیم درست در زمینه انتخاب تامین کننده لجستیک معکوس اتخاذ کرد؟

شرح واژه ها و اصطلاحات

زنجیره تامین:
یک زنجیره تامین سلسله ای از سازمان ها ست. یعنی امکانات، وظایف و فعالیت های آنان در تولید و تحول یک محصول یا خدمت درگیر میباشد. این سلسله از تامین کنندگان مواد خام آغاز شده و تا مشتری نهایی ادامه می یابد. (عالم تبریز،۱۳۸۸)
لجستیک:
بنا بر تعریف انجمن مدیریت لجستیک، لجستیک عبارت است از فرایند برنامه ریزی، به کارگیری و کنترل اثربخش و کارآمد جریان و ذخیره کالاها، خدمات و اطلاعات مربوطه از نقطه شروع تا نقطه مصرف به منظور تطابق با نیازهای مشتری. (جوانمرد،۱۳۸۳)
لجستیک معکوس:
یک اصطلاح و عبارت کلی است که در سطحی گسترده، دربرگیرنده تمام عملیات مرتبط با مصرف مجدد کالا و مواد می باشد. لجستیک را میتوان لجستیک مرتبط با کالاهای عودتی یا برگشتی دانست. به عبارتی لجستیک معکوس را میتوان به صورت زیر تعریف کرد:
“انتقال دقیق، به موقع و درست مواد، اقلام و کالاهای قابل استفاده از انتهایی ترین نقطه و آخرین مصرف کننده از طریق زنجیره تامین به واحد مورد نظر.” مهم ترین اصل در لجستیک معکوس این است که بسیاری از مواد که اصطلاحا غیرقابل استفاده یا فاقد کاربرد برای مصرف کننده هستند، دارای ارزش بوده و با لندکی اصلاح و مرمت میتوانند مجددا وارد زنجیره تامین شوند. (عالم تبریز،۱۳۸۸)
برون سپاری:
تصمیم گیری یک سازمان درباره خرید یا تولید کالا و خدمات از خارج از سازمان برون سپاری نامیده میشود. برون سپاری لجستیک نیز از این قاعده مستثنا نیست. به ایم معنا که اگر شرکتی قعالیت اجستیکی خود را ارزان تر از دیگران انجام دهد اجرای آن را خود بر عهده میگیرد. در غیر این صورت باید فعالیت های مذکور را به سازمان های دیگر بسپارد. برون سپاری لجستیکی تصمیمی برای خرید خدمات لجستیک از یک منبع خارح از سازمان است و این زمانی انجام میشود که یک سازمان اجازه دهد تا یک شرکت تخصصی دیگر وظایف غیر اصلی را برای سازمان انجام دهد. (وود و مورفی، ۲۰۰۴)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:22:00 ق.ظ ]