کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



جستجو



آخرین مطالب
 



گــسارنده مــی ورا برده شد
ز مستی یکی شاخ نرگس بدست
(همان: ۱۰۴۶)

اردشیر پرستار کرم را فریب داده و به او شراب می دهد و خود سه روز غذا دادن به کرم را به عهده می گیرد. کاربرد عدد سه در متن روایتی نمادین نشان از رمزی دارد که این عدد در خود نهفته است. سه از اعداد مقدس در میان اقوام و ملل مختلف بوده است. در دین زرتشت شمار پاکی و طهارت است و عددی است که در مناسک، آیین ها و مراسم دیده می شود. سه آتشکده، سه اصل مقدس گفتار و پندار و کردار نیک، سه فرشته گرامی آسمان و آبان و آذر در جشن چهارشنبه سوری و … از نمونه های کاربرد این عدد است. آنچه با ساختار نمادین این داستان پیوند دارد ماجرای سه روز جنگ الهه تیشتر با دیو خشکسالی و غلبه بر اوست.» (همان: ۱۰۷)
«اردشیر دیگی از فلز مذاب فراهم می کند و کرم که تصور می کند غذای هر روز است دهان می گشاید و شاه فلز مذاب را در دهان او می ریزد و کرم نابود می شود:

فرو ریخت ارزیر مرد جوان
تراکی برآمد ز حلقوم اوی

به کنده درون کرم شد ناتوان
که لرزان شد آن کنده و بوم اوی
(همان: ۲۸۷)

سپاه هفتواد از سپاه اردشیر شکست می خورد و اردشیر، هفتواد و پسر بزرگ او شیرود را بر دار می کند و آتشکده ای در آن سرزمین برپا می سازد تا آیین های هماهنگ با آیین سرزمین او در کشور تازه از شر رسته اجرا شود و میزبانان بیداربخت را، که همان دو جوان خردمندند، به فرمانرایی آن سرزمین می گمارد.
برپاکردن آتشکده و افروختن آتش نمادی از زندگی و برکت و پاکی است. یکی از دلایل احترام و تقدس آتش این بوده است که آن را مانند آب، مولد زندگی می دانسته اند و معتقد بوده اند که وجود همه چیز به نوعی بدان باز بسته است. خلاصه جوهر آتش در اوستا موسوم به فره یا خره است و آن فروغ یا شکوه یا بزرگی مخصوصی است که از طرف اهورامزدا به پیغمبر یا پهلوانی بخشیده می شود.» (یاحقی، ۱۳۶۹: ۳۲)
اکنون که کرم دیو سیرت اژدها صورت از میان رفته و تمامی قلمرو اردشیر یک دست و مطیع گشته است و عوامل باروری چون آتش و آب در مدار و قراری که نیاز هست، به جریان افتاده اند، نوبت آن رسیده است که حکیم طوس به کمال رسیدن قهرمان داستان را بنمایاند. لذا اردشیر که با سفر در راهی پررنج و مشقت و سراسر نبرد قرار گرفته است، چون رستم و اسفندیار در دو هفت خوان مسیری دشوار را انتخاب کرده تا بتواند از آزمونی سخت برآید و اکنون پس از غلبه بر شر، لیاقت آن را یافته تا فر یا فرهی بیابد.
زیرا همواره «در شاهنامه برای آنکه کاری بزرگ به فرجامی بزرگ، به پیروزی و راستی و داد بیانجامد پهلوان باید آزمون های دشوار را از سر بگذراند که از بی خردی و نادانی خالی شود و خردمند و دانا از ماجرا بیرون آید و در مرگ و تولدی رمزی و تمثیلی در خود بمیرد و چون مردی تازه از خود زاده شود.» (مسکوب، ۱۳۷۴: ۳۲)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در اینجا کرم هفتواد نمادی از دیو و شیطان است و در نهایت توسط اردشیر که قدرت فرابشری دارد به پیروزی میرسد و او را از بین می برد و بدین طریق مردم را از خطری بزرگ می رهاند.
۴-۴-۱۰) ضحاک
ضحّاک در پهلوی azdahag و در اوستا azi-dahaka و در فارسی اژدها خوانده می شود. جزء نخستین واژه ی ضحّاک در اوستا یا همان azi (اژی) به معنای افعی و اژدهاست و جزء دوم یک نام خاص می باشد. در اوستا (اژی دهاک یا azi-dahaka) اژدهایی است سه کله، سه پوزه و شش چشم، که می خواهد جهان را از مردمان تهی کند و ظاهراً تا حدی این کار را نیز انجام  می دهد و بر زمین چیره می شود.
استاد بهار در خصوص ضحّاک می نویسد: «آن چه مسلم است این است که در اوستا از اژی دهاک، به عنوان شاه ذکری نرفته است، بلکه از او به عنوان اژدهایی که به نابود کردن مردم و آن چه بر زمین است، سخن به میان آمده و به عنوان قوی ترین دروغی که اهریمن بر ضد جهان آفریده یاد شده است. امّا درادبیات پهلوی، او مردی است تازی که به ایران می تازد و بر جمشید پیروز می شود و پس از یک هزار سال سلطنت بد، سرانجام از فریدون شکست می خورد. او در ادبیات پهلوی دارای لقب بیوراسب (دارنده ی ده هزار اسب) می شود.» (بهار، ۱۳۶۲: ۱۵۳-۱۵۲)
ضحّاک در روایت های ایرانی، تجسّم نیروی شر و پلیدی است و در منابع پهلوی پنج عیب : آز، پلیدی، سحر و جادو، دروغ و لاابالیگری را به او نسبت داده اند. این تجسّم تباهی باید سه دهان داشته باشد که بیشتر از یک بدن بدَرَد و ببلعد و سه کله داشته باشد که بیش از محصول یک سر، حیله بپرورد و شش چشم داشته باشد تا شش جهت را ببیند و چیزی از رموز اسارت از چشمش پنهان نماند. (ر ک یاحقی، ۱۳۶۹: ۲۹۱)
دکتر صفا از دیگر بزرگان عرصه ادبیات هستند که درباره ضحاک مطالبی دارند و می گویند : «اَژی دهاک چنان که در منابع اوستایی می بینیم همه جا به صورت حیوان اهریمنی خطرناکی که دارای سه پوزه و سه سر و شش چشم باشد، تجسّم یافته و مایه ی آسیب و فساد خوانده شده است. از این جا منشأ داستان ضحّاک و این که بر شانه های او دو مار رسته بود، به خوبی معلوم و بدین ترتیب ملاحظه  می شود که در داستان های بعدی، مسئله ی سه پوزه و سه سر و شش چشم، چگونه حل شده و اژی دهاک به صورت کسی درآمده است که دو مار بر شانه ی او رسته و او با دو مار خود سه پوزه و سه سر و شش چشم داشته باشد. شاید این شخصِ داستانی بر اثر خونخواری و آزار و آسیب فراوان خود در اوستا و داستان های بسیار قدیم ملی ما، به مار یا مخلوق اهریمنی و خطرناک دیگری تشبیه شده و اَژی دهاک نام یافته باشد و خاطره همین اسم
هم در داستان های جدیدتر به شکل بر آمدن دو مار بر شانه ی او درآمده است و چنان که دیده ایم ضحّاک در شاهنامه چند بار به نام اژدها خوانده شده و این وجه تسمیه علاوه بر آن که ممکن است شکل مخفی را از نام اژی دهاک به یاد ما بیاورد، می تواند به بهترین صورتی نشانه ی عقیده ی سابق ایرانیان نسبت به این ویران کننده ی گیتی و جهان راستی باشد.» (صفا، ۱۳۶۹: ۴۵۵)
«از سکونت ضحّاک در کشور بوری « Bavri » یاد شده است. کشور بَوری همان سرزمین بابل است و تلفظ این کلمه در فرس هخامنشی، بابیرو ( Babiru ) بوده است. دلیل حذف لام بابل در این هر دو مورد آن است که در الفباءِ اوستایی و هخامنشی، حرف لام موجود نیست و از این روی، لام اصلی کلمه در هر دو جا به حرف راء بدل شد. مرکز حکومت ضحّاک بنا بر نقل اوستا، شهر کوی رَینتَ «Kwirianta» نزدیک بابل بود و این نام را می توان بر نام «کرند» فعلی تطبیق کرد. بنا بر بعضی از روایت های اسلامی ضحّاک در بابل حکومت می کرد و بنا برآن چه در بندهش آمده است، دهاک در بابل قصری به نام «کوُلِنگ دوشِت» بنا کرده بود. از مجموع این روایت ها چنین بر می آید که اژی دهاک یکی از رجال ممالک غربی ایران بوده و علی الظاهر از آشور یا کلده بر ایران تاخته است و چنان که می دانیم پیش از تشکیل دولت های مادی و هخامنشی، کشور ایران چندین بار دچار حمله لشکران کلدانی و آشوری (که در خونریزی شهرتی داشتند) شده بود و از این مهاجمات و خونریزی ها، خاطراتی در ذهن ایرانیان باقی مانده و داستان هایی از قبیل داستان ضحّاک و داستان کوش پیل دندان پدید آمده است. در روزگارانی که ایرانیان، تاریخ کلده و آشور را فراموش کردند، ضحّاک را به نژاد عرب که البته از قبایل سامی و با آشوریان و کلدانیان از یک اصل است، نسبت دادند.» (صفا، ۱۳۶۹: ۴۵۶)
با وجود این، ضحّاک، شخصیتی قدیمی تر دارد. داستان ضحّاک بازمانده ی یکی از اساطیر کهن است که اصل آن از طبیعت و حوادث طبیعی بوده ولی با گذشت روزگار تغییراتی در آن راه یافته است. اژدهای سه پوزه، همان اژدهای طوفان است که در ودا، رب النوع نور با او در ستیز و جدال است و بقایای این اصل در اوستا نیز محفوظ مانده و آن جنگ آذر است با اژی دهاک و عین این جنگ در ودا میان اَهی و ایندرا (رب النوع نور) جاری است. بنا بر بعضی روایت های ودایی، تریتَه آپّتیه (تریته پسر آب) اژدهایی را که سه سر و شش چشم داشته، کشته است و بنابر بعضی از قطعات دیگر، کشنده ی این اژدها (که داسَ نام داشت) ترای تَنَه بوده است. البته باید در نظر داشت که دهاک و داسَ با هم از یک اصلند (هم چنان که دو کلمه ی ترای تَنَه و ثرَاِتَئون یعنی فریدون از یک بنیادند) و این اسطوره ی مذهبی در میان ایرانیان به صورت امر تاریخی مرتّب شده و اژی دهاک به ضحّاک تبدیل یافته است. با دقّت در این اسطوره و تحقیق در روایت های ودایی، محقق می شود که داستان اژی دهاک در روایت های ایرانی، سابقه ای بسیار قدیمی و کهن دارد. (ر ک صفا، ۱۳۶۹: ۴۵۸)
۴-۴-۱۱) اژدها
اژدها، یکی از موجودات افسانه ای ادبیات رازآمیز ایران است. نقش اژدها در هنر ایران از سابقه ی طولانی برخوردار می باشد هر چند اغلب شرق شناسان هنر اسلامی، این نقش را برگرفته از هنرچین در اواخر قرون هفتم و هشتم میلادی دانسته، ولی بسیاری از محققان تاریخ، به کارگیری این نقش را متعلق به هزاره ی سوم قبل از میلاد می دانند. از اژدها معمولا به عنوان ماری بزرگ و غول آسا یاد می شود که در مواردی بال هم دارد و نمادی از شر و سیاهی است و یا به تعبیر دیگر تجسمی از اصل شر محسوب می شود.
«کاوشهای باستان شناسی در بخش بزرگی از ترکمنستان در مراکزی چون خوارزم، سغدیان و افراسیاب مجموعه ای از نقاشی های دیواری را معرفی نموده است که مطالعه ی آنها برای شناخت هنرتصویری عصر ساسانی دارای اهمیت فراوان است. چنانکه می دانیم این مراکز از دوران هخامنشیان جزء شاهنشاهی ایران محسوب می شده و نام بیشتر این نقاط در کتیبه های ایران باستان آمده است و قلمرو سرحدات ایران در دوران های اشکانیان و ساسانیان در ازمنه ی (زمان های) گوناگون غالبا این نواحی را دربر گرفته است با آن که در این اعصار این قلمروها گاهی دولت های مستقل به خود دیده است و در هنرهای تصویری آنها نفوذ فرهنگی مردمان خاور دور نیز مشاهده می شود ولی اگر به تحلیل و باز شناسی تار و پودهای فرهنگی این مناطق بپردازیم، متعلق بودن این قلمرو ها به فرهنگ ایرانی روشن خواهد شد. بنابراین می توان اذعان داشت توصیفاتی که فردوسی در شاهنامه پیرامون اژدها ارائه داده، بر اساس مستندات تصویری بوده است. اگرچه بکارگیری نقش حیوانات اساطیری و نقوشی با مضامین شکار و جدل حیوانات، که منشأ ایرانی داشته اند در برخی از دوره ها، کمتر مورد توجه هنرمندان نگارگر اسلامی نگارگر قرار گرفته اند، اما به تدریج هنرمندان برای نمایش معانی و مفاهیم متفاوت، فرم هایی را از حافظه ی تاریخی گذشته خود برمی‌گزینند. البته روابط ایران با سایر ملل از جمله چین درادوار گوناگون خصوصا در دوره ی صفوی نقش بسزایی در بازخوانی این حافظه ی تاریخی و پرداخت نوین برخی از نقوش و صور داشته است، که بتدریج این صور و نقوش توسط هنرمندان رنگ و بوی ایرانی به خود می گیرد. پس از گذشت چند دهه این عناصر (درندگان و پرندگان، اژدها و ققنوس اساطیر چین) توسط هنرمندانی مثل جنید نقاش، عبدالحی و شاگردان آنها دوباره مطابق با شاخصه های سنت کهن ایرانی طرح و احیا گردید. به طورکلی می توان
 از عوامل مؤثر در نمایش شکل و سیمای اژدها در نگارگری دوره ی صفوی، پیروی از سنت نقاشی ایرانی، داستان ها و اساطیر مربوط به اژدها و متون ادبی و در رأس آنها شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی را نام برد.» (براتی و کفشچیان مقدم، ۱۳۹۱: ۳۳)
مفاهیم اژدها در نبرد با پهلوانان
مضامین نگاره هایی که با محوریت اژدها توسط نگارگران تصویرسازی شده است، معمولا نبرد و پیکار یکی از پهلوانان با این موجود اسرارآمیز است. اژدها کشی، خود تعریف و تفسیری از شخصیت قهرمانان شاهنامه است. صحنه های کارزار و نبرد و جنگ، بارها از سوی نگارگران به تصویر درآمده است، اما نبرد با اژدها، نبرد دیگری است. هرکه در مقابل اژدها پیروز شود، پهلوان است. در این نبرد، انسان بر ضد نفس اماره ی خویش قدم برمی‌دارد، و دشمن درخود انسان است که راز پیروزی، هوشیاری و آگاهی است. با مطالعه ی تاریخ اساطیری ایران می توان بارها نبرد قهرمانان درمقابل اژدها را مشاهده کرد که علت های گوناگونی برای آن ذکر شده است. می توان گفت اژدها اهریمنی است، به همین جهت پهلوانان خداپرست آن را مانعی برابر اندیشه های ایزدی خود محسوب می دارند. برخی دیگر از نویسندگان اژدها را از جنبه روانی بررسی می کنند و آن را جلوه ای از آرزوهای برآورده نشده و دست نیافتنی می دانند. عده ای نیز آن را انعکاس خطرات طبیعت قلمداد می کنند و آن را مظهر آب ها و سیلاب های ویرانگر یا زندانی کننده ی آب ها می دانند و مار را نماد رودخانه ی ویرانگر می شمارند، لذا از منظر این دیدگاه نبرد با اژدها نبرد با طبیعت و خطرات آن محسوب می گردد. اژدها کشی از اساطیر به حماسه راه پیدا کرده است. ایندره، یکی از خدایان کهن با ورتره که اژدهایی بازدارنده ی آبها است، می جنگد و گاوهای ابر را آزاد می کند. تیشتر، ایزدبانوی ایرانی، با اپوش که دیو خشکی است، می جنگد و ابرها را به آسمان می برد. فریدون با اژدهای سه سر(ضحاک) نبرد می کند و خواهران جمشید را رها می سازد. گرشاسب با اژدها می جنگد و آب ها را آزاد می کند. رستم با اژدهایی و با دیو سپید که بنا به توصیف شاهنامه سیاه است، نبرد می کند و کاووس را رها می سازد. تداوم نبردهای رستم و افراسیاب، شکست مداوم افراسیاب از رستم و بازگشتن های او به نبرد، دقیقا تکرار اسطوره ی نبرد مکرّر ایندره با ورتره است. گشتاسب با اژدهایی در روم می جنگد، اسفندیار با اژدها و ارجاسب می جنگد و خواهرانش را که در بند آناند را آزاد می کند. اردشیر با کرم هفتواد، که اژدهایی است، می جنگد و از آن پس شاه ایرانشهر می گردد. در نتیجه می توان اظهار داشت تقابل اژدها با قهرمانان شاهنامه، تقابل خرد و کژخردی است. اژدهای یا به تعبیر دیگر همان نفس اماره، زمانی به سراغ روح سرکش می آید که آدمی در خواب غفلت باشد. فردوسی بسیار شیوا این مسئله را پیرامون رستم در خان اول مطرح می کند:

ز دشت اندر آمد یکی اژدها
بیامد جهان جوی را خفته دید
تهمتن چو از خواب بیدار شد

کزو پیل گفتی نیابد رها

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 01:36:00 ق.ظ ]




چه کار مى‌کنید؟ آیا دعواى عاشقانه است یا مرد مزاحمى بر سر راه او است؟ در مورد اول نمى‌توانید دخالت کنید، در مورد دیگر، آن زن به کمک شما نیاز دارد. بنابراین، باید، در مورد اینکه آن زن به کمک شما نیاز دارد یا خیر، تصمیم بگیرید. دومین مرحلهٔ تصمیم‌گیرى براى کمک‌رسانی، تفسیر موقعیت است. در اکثر موارد، این تفسیر تحمیل مى‌شود. مثلاً، اگر بچهٔ همسایه، که مشغول بازى در کوچه است، ناگهان از ناحیهٔ چشم آسیب ببیند، آیا دو ساعت مى ‌ایستد و از خود مى‌پرسید که او به کمک شما نیاز دارد یا خیر؟ همین‌طور است به هنگام زمین‌ لرزه یا سیل، که مردم فرصت را از دست نمى‌دهند و براى تصمیم‌گیرى دربارهٔ کمک‌رساندن یا خیر، معطل نمى‌شوند. آنها وقت و پول خود را با رغبت تمام در اختیار آسیب‌دیدگان مى‌گذارند.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

درک موقعیت
براى آنکه بتوانیم به شخصى کمک کنیم، ابتدا باید بدانیم که چیزى اتفاق مى‌افتد. بنابراین، اولین مرحلهٔ شناختى که ما را در جهت رفتار کمک‌رسانى هدایت مى‌کند، درک موقعیت است. فرض کنید پاى پیرزنى در جلو خانهٔ شما پیچ مى‌خورد، او بر زمین مى‌افتد و پاى او مى‌شکند. مسلماً، اگر صداى کمک‌خواهى او را نشنوید، نمى‌توانید به او کمک کنید و حتى بقیهٔ کسانى هم که بخواهند کمک کنند در وضعیت شما قرار خواهند گرفت.
بدین ترتیب به اعتقاد لاتانه و دارلیُ رفتار نوع دوستانه زمانی شکل می گیرد که فرد در مواجه با حالت های اضطراری به تمام مراحل جواب مثبت بدهد. یعنی متوجه وضعیت خاص شده باشد، وضعیت اضطراری را تفسیر کرده باشد، مسئولیت را برعهده گرفته باشد، راه کمک رسانیس را بلد باشد و با محاسبه پیامد ها تصمیم به مداخله بگیرد (بارون و بایرون، ۱۹۹۷: ۳۶۶).

۶-۲-۲- باتسون

باتسون در قالب نظریه همدلانه که عمدتا معطوف به تبیین ویژگی های مردمان نوع دوست است، نوع دوستی را بر حسب توانایی و میزان همدلی تبیین می کند و معتقد است افرادی که با مواجه با وضعیت های اضطراری قادر باشند خود را به جای فرد قربانی و نیازمند بگذارند، محتمل تر است اقدام به رفتار نوع دوستانه نمایند (دو و دیگران، ۱۹۹۰ :۲۸۸).
با توجه به نقش همدلی در نوع دوستی به توضیح بیشتر همدلی می پردازیم.
همدلی دربردارنده توانایی ایجاد روابط هماهنگ با دیگران است. برای تبیین بهتر این مفهوم می توان از تعبیر رایج » خود را به جای دیگران گذاردن » برای نگریستن از نقطه نگرش فرد استفاده کرد.
افرادی که در سازمانها در زمینه همدلی از مهارت بالایی برخوردارند، دارای ویژگی های زیر می باشند :
در مواقع تغییر و ابهام مکرراً دیگران را در جریان امور قرار می دهند.
تشریک مساعی بین کارکنان، مشتریان و تهیه کنندگان را بالا می برند.
سرمایه عقلانی سازمان را بهبود بخشیده و آن را به هدر نمی دهند.
انگیزش و رضایت شغلی کارکنان را افزایش می دهند.
به عملکرد کاری بهتری دست می یابند.
واژه همدلی برای اولین بار در دهه ۱۹۲۰ و توسط روانشناس آمریکایی ئی. بی تیچنر و برای اشاره به تقلید حرکتی مشاهده شده در یک کودک یکساله پس از مشاهده آشفتگی در کودک دیگر به کار رفت. همانگونه که گالو ( ۱۹۸۹ ) بیان کرده است : … یک پاسخ همدلانه پاسخی است که هم در بردارنده بعد عاطفی و هم بعد شناختی است. اصطلاح همدلی حداقل دارای دو مفهوم است. به مفهوم یک پاسخ شناختی، یعنی فهم و درک احساس دیگری و یا به مفهوم یک ارتباط عاطفی با فرد دیگر . از نظر کارل راجرز ( ۱۹۷۵ ) … حالت همدلی و یا همدلی نمودن دربردارنده درک دقیق چارچوب مرجع درونی فرد دیگر، به همراه ابعاد عاطفی آن می باشد.
در این حالت گرچه فرد همدلی کننده خود را به جای فرد مقابل می گذارد ولی با او همانند سازی نمی کند. هینز و اوری همدلی را تحت عنوان … توانایی تشخیص و فهم ادراکات و احساسات فرد مقابل و انتقال دقیق این فهم از طریق یک پاسخ پذیر اگر تعریف نموده اند (۲۵۷).
لغت نامه آمریکایی هریتیج همدلی را این گونه تعریف می کند : … فهم عمیق و صمیمانه آن گونه که احساسات، افکار و انگیزش های یک فرد برای فرد مقابل قابل درک می گردد.
در تعاریف مربوط به همدلی، همدلی نوعاً مستلزم ۱) توانمندی عاطفی در سهیم شدن در احساسات دیگری و ۲) توانمندی شناختی برای درک احساسات و دیدگاه دیگری می باشد.
علاوه بر این آگاهی مواقع تعاریف همدلی بر توانمندی انتقال احساسات و درک همدلانه از طریق ابزارهای کلامی و یا غیر کلامی تاکید نموده اند. جنبه های مهم همدلی عبارتند از :
۱- آگاهی از حالت هیجانی فرد مقابل
۲- درک آن حالت
۳- همانند سازی فردی با موقعیت
۴- ارائه پاسخ عاطفی مناسب ( باولک،۲۰۰۳ )
کلود اشتینر نیز همدلی را به عنوان حس ششم تعریف می کند. « نمی توان هیجانات افراد را شنید، دید و یا در مورد آنها فکر کرد » ( آکیندجو به نقل از اشتینر، ۱۹۹۷ ).
بر اساس ادبیات مربوط به همدلی ۱) داشتن همدلی در ارتباط با دیگری، مستلزم احساس یا تجربه هیجان مشابه با هیجان آن فرد می باشد. ۲) هیجانی که فرد آن را به عنوان همدلی تجربه یا احساس می کند باید به طریقی خاص ایجاد شده باشد و ۳) این هیجان نیز باید به نحوی خاص تجربه و احساس شود ( نیلسن، ۲۰۰۳ ).
ظاهراً قابلیت و توانمندی همدلی نقش عمده ای در متمایز ساختن افرادی که در رفتار نوعدوستانه درگیر شده یا نمی شوند، بازی می کند. وقتی که فرد همدل اینگونه ادراک می کند که فرد دیگری ناراحت است در نتیجه همدلی خود، آن ناراحتی را تجربه می کند. نشان دادن آشفتگی دیگران در کودکان ۱۲ ماهه ( برادرز، ۱۹۹۰ ) و نیز در میمونها و گوریلها ( آنگرر و همکاران، ۱۹۹۰ ) دیده شده است.
انسانها به لحاظ همدلی تفاوت چشمگیری با یکدیگر دارند. برخی از افراد با دیدن کوچکترین ناراحتی در کسی عمیقاً تحت تاثیر قرار می گیرند. در حالی که برخی دیگر که آنها را جامعه ستیز باید نامید نسبت به وضعیت عاطفی دیگران بی اعتنا و غیر حساس می باشند. افراد همدل علاوه بر احساس آشفتگی فردی به خاطر آشفتگی دیگران دارای سه ویژگی دیگر هستند :
۱) دارا بودن احساس همدلانه – احساس نوعی نگرانی و دغدغه خاطر نسبت به نیازهای دیگران
۲) محاوره درونی – توانایی گذاردن خود به جای دیگری
۳) احساس همدلی خیالی برای یک شخصیت سینمایی و غیر واقعی که به رفتارهایی از قبیل : گریه کردن هنگام تماشای یک فیلم غمناک نمایان می گردد ( بارون و بیرن به نقل از آیزنبرگ و همکاران، ۱۹۹۱، تروبستhttp://rahacenter.com/ ، کولینز و امبری، ۱۹۹۴ )
افرادی که در این ابعاد از همدلی بالایی برخوردارند هنگامی که فردی در اطراف آنها مشکل دارد پاسخ عاطفی و هیجانی نشان می دهند و در تعاقب آن در صدد رفع آن مشکل برمی آیند.
فردی که همدل است در قبال زندگی و احساسات اطرافیان خود نوع دوستی و همیاری نشان می دهد ( توماس، ۲۰۰۲ ). بر عکس کسانی که فاقد همدلی اند بدون در نظر داشتن سایرین و تاثیر اعمالشان بر آنان، صرفاً به علایق و جاه طلبی های خود توجه دارند ( بلاک، ۲۰۰۰ ).
طبق نظر هافمن، همدلی از یک سیر طبیعی برخوردار است. پس از یکسالگی، کودکان از تمایز خود با دیگران، آگاهی بیشتری حاصل می کنند و در صدد بر می آیند تا کودک دیگری را که گریه می کند آرام نمایند. در حدود سن ۲ سالگی کودکان تشخیص می دهند که احساسات فرد دیگر با احساس آنها متفاوت می باشند و در نتیجه نسبت به سر نخ هایی برای کشف چگونگی احساس کودک دیگر حساس تر می گردند. در اواخر کودکی، رشد همدلی سرعت بیشتری پیدا می کند و کودکان به راحتی می توانند احساس آشفتگی و ناراحتی را در دیگران درک نمایند ( باولک، ۲۰۰۳ ).
دانیل باتسون، روانشناس اجتماعی ( ۱۹۸۷، a 1990، b 1990 ) پیشنهاد می کند که کمک کردن به دیگران به این علت است که ما واقعاً برای دیگران و درد و الم آنها اهمیت قائل هستیم. این اهمیت قائل شدن و توجه نشان دادن به رنج و ناراحتی دیگران به همدلی و شفقت و درک ما از چگونگی احساس فرد نیازمند کمک بر می گردد.
احساس همدلی در بردارنده همدردی، دلسوزی و احساس غمگینی است ( ایزنبرگ و میلرhttp://rahacenter.com/، ۱۹۸۷ ).
تجارب شناختی و یا عاطفی زیر بنایی همدلی چیست ؟ دانیل باتسون، شانون ارلی و جیووانی سالوارانی (۱۹۹۷) در جواب این پرسش پیشنهاد کرده اند که محاوره ادراکی اساس اعمال نوعدوستانه و یاورانه را تشکیل می دهد.
طبق نظر باتسون و همکارانش محاوره ادراکی دارای دو بعد است یکی دگر ادراکی و دیگری خود ادراکی.
هنگامی که فرد در خصوص نحوه ادراک فرد نیازمند کمک فکر می کند، دور نمای ادراک دگری به جریان افتاده است. دور نمای ادراک خود نیز هنگامی روی می دهد که افراد خود را در موقعیت فرد نیازمند کمک گذارده و تصور می کنند که در آن صورت چه احساساتی می داشتند ؟ ( بوردنز و هورووتیز، ۲۰۰۲ ).
مراحل همدلی
فرایند همدلی کردن را می توان به سه فرایند : جابه جایی نقش، فرض نقش و درونی سازی تقسیم نمود.
جابه جایی نقش : این امکان را به هر یک از افراد گروه می دهد تا به طور ذهنی نقش محوله خود را با نقش سایر اعضا تعویض نمایند تا بتوانند به نحو منصفانه تری با آنها رفتار نمایند.
درونی سازی : درونی سازی سنگ پایه همدلی است زیرا بدون آن، کلیه تلاشهای صرف شده در مراحل جابه جایی نقش و فرض نقش به نتیجه چندان مطلوبی منتج نخواهد شد. بدون درون سازی مراحل قبلی به نحوی ناقص انجام شده و به زودی به فراموشی سپرده می شود. درون سازی ماهیتاً به افراد در کسب تجارب معنی دار کمک می کند. زیرا حتی هنگامی که فرد به لحاظ فیزیکی در افراد در کسب تجارب معنی دار کمک می کند. زیرا حتی هنگامی که فرد به لحاظ فیزیکی در تجارب واقعی زندگی دیگری حضور ندارد اما قادر خواهد بود تا به کمک تصور و تخیل خود، خود را در آن تجارب و موقعیت ها قرار دهد. به این ترتیب این تجارب جزئی از او می شوند گویی که خود واقعاً در حال تجربه آنها است. بدین وسیله، همدلی مانند یک ابزار در جهت پیشگیری و مهار تعارضات بین فردی عمل می کند و حتی اگر تعارضاتی نیز بروز نمایند از وخامت آنها خواهد کاست. البته تاثیر همدلی با افزودن تکنیک های دیگر مانند : ارتباط صادقانه، گوش دادن فعال و ادب ورزی، افزایش می یابد. ( آکیندجو، ۲۰۰۰ ).
اما به طور کلی پژوهشگران و نظریه پردازان بر سر دو نوع اساسی همدلی، یعنی همدلی شناختی و همدلی عاطفیhttp://rahacenter.com/ توافق دارند. گر چه از اصطلاحات مختلفی برای اشاره به این دو نوع همدلی استفاده شده است اما آنچه واضح است این است که همدلی شناختی، عمدتاً به معنای شریک شدن در دیدگاه ذهنی فرد مقابل می باشد. حال آنکه مراد از همدلی عاطفی، پاسخهای عاطفی ارائه شده به فرد مقابل است. که یا با احساسات آن فرد مشابه بوده ( همدلی موازی ) و یا واکنشی به تجارب عاطفی آن فرد می باشد ( همدلی واکنشی ).
در ادبیات مربوطه، از همدلی شناختی، غالباً تحت عنوان گفتگوی درونی و پذیرش نقش یاد شده است. به همین ترتیب غالباً به همدلی عاطفی، همدردی، همدلی هیجانی، صحبت دورنمایی همدلانه یا پاسخگویی عاطفی نیز اطلاق شده است ( والتر، ۱۹۹۹ ).
باتسون در خلاصه پژوهشهای مربوطه در این زمینه عنوان دارد که گاهاً مردان بیش از زنان یاری می رسانند و گاهی مواقع زنان بیش از مردان یاری می نمایند و گاهی مواقع نیز، جنسیت یاری کننده تاثیری در این میان ندارد. به همین شکل هاوارد و پیلیاوین ( ۲۰۰۰ : ۱۱۰۰ ) مشاهده نمودند که یاریگری مردان یا زنان در یک موقعیت تا حد زیادی بستگی به ماهیت کمک مورد لزوم دارد. در پژوهش اسمیت ( ۲۰۰۳ ) مشخص گردید که جنسیت قویاً با همدلی و ارزشهای نوع دوستی ارتباط دارد و زنان در این باره نسبت به مردان برتری دارند. ولی جنسیت، عامل تاثیر گذاری بر رفتارهای نوعدوستانه محسوب نمی شود.
خواه به دلیل تفاوت ژنتیکی و یا به دلیل تجارب فرهنگی متفاوت، زنان در مقیاسهای همدلی نمرات بالاتری می آورند ( تروبست و همکاران، ۱۹۹۴ ). البته شواهدی وجود دارد دال بر اینکه آموزش همدلی می تواند این تفاوت را کاهش دهد. رونالد لوانت در کتاب خود به نام ساختار جدید مردانگی، دو نوع همدلی را شناسایی کرده است : یکی همدلی عاطفی و دیگری همدلی رفتاری. همدلی عاطفی آگاه بودن از احساسات دیگری است و همدلی رفتاری به توانمندی مشاهده دیگران و مشکلات آنان در چاره اندیشی و حل مسئله یابی رفع مشکلات آنها گفته می شود.
لوانت اعتقاد دارد که مردان در فرایند اجتماعی سازی یاد می گیرند که همدلی عاطفی کمتر و در عوض همدلی رفتاری بیشتری از خود نشان دهند. در حالی که این وضعیت در زنان بالعکس است.
هاویلاند و مالاتستس ( ۱۹۸۱ ) عنوان کرده اند که پسران به لحاظ ذاتی واکنش عاطفی و هیجانی بیشتری را در مقایسه با دختران نشان می دهند. مردان به راحتی از جا می پرند، زودتر هیجان زده می شوند، تحمل کمتری برای تنش و ناکامی داشته، زودتر آشفته می شوند و نوسان عاطفی بیشتری بین حالتهای هیجانی دارند ( باولک، ۲۰۰۳ ).
تا کنون در مورد تاثیر عامل سن بر همدلی مطالعه چندانی صورت نگرفته است. زیرا اکثر پژوهشهای انجام شده بر روی جمعیت های دانش آموزی بوده است که این جمعیت ها به لحاظ سنی تنوع چندانی نداشته اند. با این حال برخی پژوهشها پیشنهاد می کنند که ممکن است میزان نوع دوستی در بین میانسالها بالاتر و در میان افراد جوان و پیر پایین تر باشند ( دوویدیو، ۲۰۰۰، داستون و همکاران، ۱۹۸۹ ).
در پژوهش اسمیت ( ۲۰۰۳ ) ، سن از یک رابطه نسبی با همدلی و نوع دوستی برخوردار می باشد. ظاهراً همدلی با افزایش سن، افزایش می یابد ولی احتمالاً پس از سن ۶۵ سالگی با کاهش مواجه می شود ( البته تنها در یک مقیاس، این رابطه از معنا داری آماری برخوردار بوده است ).
این الگو برای ارزشهای نوعدوستانه نیز یکسان بوده است.
متغیرهای دیگر جمعیت شناسی به طور کلی و تحصیلات به طور اخذ، به نحو گسترده و جامع در ادبیات مربوط به همدلی و نوع دوستی بررسی نشده اند.  ولی برخی تحقیقات نشانگر آنند که افراد با تحصیلات بالا، حمایت بیشتری از سیاست های رفاهی به عمل آورده و بیشتر در این زمینه داوطلب می شوند ( برکووتیز و لوترمان، ۱۹۶۸، دوویدیو، ۲۰۰۰ وب[۴۱]، ۲۰۰۰ ).
در پژوهش اسمیت ( ۲۰۰۳ ) همدلی و نوع دوستی در رابطه با متغیرهای تحصیلات و درآمد خانوادگی تفاوت کمی با یکدیگر داشته اند. ارزشهای مبتنی بر نوع دوستی در بین افراد تحصیل کرده بالاتر می باشد و رفتارهای مبتنی بر نوع دوستی در میان افراد دارای درآمد پایین تر، بیشتر می باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:35:00 ق.ظ ]




امروزه بیابانی­شدن اراضی پدیده­ای است که بسیار­ی از مناطق مختلف جهان را تهدید می­ کند، بر همین اساس انجام مطالعاتی در زمینه مشخص­کردن نرخ تخریب­اراضی و وضعیت تخریب و همچنین با ارزیابی معیار­ها و شاخص­ های مختلف و مطالعات همه جانبه در زمینه­ بیابان­زایی، می ­تواند سبب ارائه راهکار­های مدیریتی مناسب شده و از گسترش بیابان­زایی جلوگیری نمود. نتایج این تحقیق می ­تواند به عنوان یک منبع برای انجام اقدامات مدیریتی به منظور کاهش میزان فرسایش وتولید رسوب و استفاده بهینه از آب­های موجود در منطقه از طریق کشت گونه­ های سازگار با شرایط محیطی منطقه و نیز قرق­کردن منطقه است. به کارشناسان منابع­طبیعی کمک می­ کند تا روش­های احیایی مناسبی با شرایط اقلیمی منطقه وهمچنین روش­های مناسب مبارزه با فرسایش آبی وبادی را اجرا نمایند. می ­تواند برای ساکنین منطقه هشدار­ی باشد که از چرای زودرس مراتع پرهیز کرده و دام را با توجه به ظرفیت مرتع وارد منطقه کنند. با مشخص کردن سهم هر یک از فاکتور­ها در مدل­های مطرح شده و مشخص نمودن نحوه اثر آنها بر پدیده بیابان­زایی راهکار­هایی مناسب جهت بیابان­زایی در منطقه که سازگار با شرایط منطقه باشد را می­توان ارائه داد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

سازمان­های بهره­بردار احتمالی:
اداره منابع­طبیعی و آبخیز­داری
مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع­طبیعی
مراکز دانشگاهی
مراکز مطالعات­اجرایی
مدیریت بحران استانداری
فصل دوم
سابقه تحقیق
سابقه تحقیق در ایران و جهان
۲-۱- مقدمه
آثار پدیده بیابان­زایی را در هر منطقه می­توان به واسطه پیدایش تعداد­ی از فرایند­های تخریبی در اکوسیستم مشاهده­کرد و جهت ارزیابی و توصیف، آنها را به کمک روش­های متعددی به صورت کیفی و کمی ارزشیابی کرد. در این زمینه باید گفت که ارزیابی شدت بیابان­زایی در مناطق مختلف با بهره گرفتن از مدل بیابان­زایی از جمله این روش­ها است که دارای اهمیت بسیار زیاد­ی است. تا به حال مطالعات گسترده­ای در این رابطه در نقاط مختلف دنیا و نیز ایران انجام شده که برخی از آنها به شرح زیر است.
۲-۲- سابقه تحقیق در جهان
در سال ۱۹۷۶ اولین تحقیق غیر رسمی که به صورت منطقه­ای در امر تهیه نقشه بیابان­زایی انجام شد، توسط محققین دانشگاه هامبورگ و در کشور سودان صورت­پذیرفت. این تحقیق در منطقه­ای تحت عنوان دارفور و به مدت چهار سال در سودان انجام پذیرفت. نتایج این کار شامل دو نقشه کاربری اراضی و بیابان­زایی بود که در ارتباط با هم بودند (ابراهیم[۸]، ۱۹۸۰) ]۸[. در بررسی نقشه بیابان­‎زایی فوق، سه دسته­اطلاعات با هم تلفیق و همپوشانی شدند تا نقشه مذکور بدست آید که این اطلاعات به قرار زیر می­‎باشند:
فعالیت­‎های مرفودینامیکی (فرسایش بادی، فعالیت مجدد تلماسه‎­ها، فرسایش رودخانه­‎ای و…) که بیانگرفرآیند­های فرسایش بیابان­‎زایی بودند.
وضعیت اقلیمی و پوشش­گیاهی (بیابان، نیمه­بیابانی، ساوانا و…) که به عنوان پیش فرض‎­های فرایند بیابان‎­زایی در نظر گرفته شدند.
درجه خطر و خسارت بیابان­زایی در ارتباط با فشار انسان و دام.
اولین فعالیت رسمی که به صورت گسترده­ای در زمینه ارزیابی و نقشه­بندی با هدف یک درک بهتر از مسائل پیچیده بیابان­زایی انجام­شد، تهیه نقشه جهانی بیابان­زایی (UNCCD) بود که توسط [۹]UNESCO، WMD [۱۰] و FAO[11] در سال ۱۹۷۷ وبه دنبال مطرح شدن مسائل و مشکلات بیابان­زایی انجام شد. این نقشه با مقیاس ۱:۲۵۰۰۰۰۰۰ تهیه و مشخص­کننده مناطق بیابانی به انضمام مناطق مجاور آنها که در معرض خطر شدید این پدیده قرار­داشتند بود به صورتی که با مراجعه به این نقشه سه دسته اطلاعات از هر منطقه بدست می ­آید که به شرح زیر هستند:
۱- فرایند­هایی که منجر به ظهور پدیده بیابان­زایی شده اند:
در اینجا فرایند­هایی که منجر به پدیده بیابان­زایی شده ­اند مورد بررسی قرار­گرفتند که طی آن فرایند­های فرسایش بادی، شور شدن و میزان حرکت ماسه به عنوان اصلی­ترین عوامل در بروز بیابان­زایی معرفی شدند.
۲- درجه خطر بیابان­زایی مربوط به هر منطقه:
در این بخش، مناطق مختلف از نظر خطر بیابان­زایی به سه کلاس، بیابان­زایی کم، بیابان­زایی شدید و بیابان­زایی بسیار شدید تقسیم شدند.
۳- عوامل انسانی و محیطی در ایجاد بیابان­زایی:
در اینجا هم عوامل زیست­اقلیمی و هم عوامل انسانی مورد بررسی قرار­گرفته تا در این رابطه عامل اصلی مشخص شود. باید توجه شود که در بخش عوامل انسانی، فشار شدید انسان و دام بر محیط و عرصه، از جنبه افزایش جمعیت، اقدامات نا­مناسب و در بخش زیست­اقلیمی، نوع اقلیم را با توجه به طبقه ­بندی اقلیمی به چهار دسته فرا­خشک، خشک، نیمه­خشک، و نیمه­مرطوب تقسیم ­بندی شده­بودند مورد ارزیابی قرار گرفتند ]۱۸[.
در سال ۱۹۸۰ تحقیقی با هدف طراحی یک روش مقدماتی برای ارزیابی و تهیه نقشه بیابان­زایی توسط فائو- یونپ شروع شد که اهداف زیر را دنبال می­کردند:
افزایش سطح دانش پرسنل
توسعه روش­هایی جهت ارزیابی و نقشه­بندی بیابان­زایی
اجرای این روش­ها و آزمون آنها در مناطق دیگر
مستند نمودن روش­های مورد قبول و کاربرد آنها در مطالعات منطقه­ای
پیشنهاد این روش به منظور استفاده در ارزیابی­های بعدی در مناطقی که در معرض بیابان­زایی هستند.
در روش­های ذکر شده وضعیت فعلی، میزان و خطر بیابان­زایی مورد توجه قرار گرفته و به منظور بررسی آنها هشت فرایند بیابان­زایی تفکیک و مشخص شدند که به شرح زیر هستند
۱- فرسایش آبی
۲- فرسایش بادی
۳- ماندابی شدن
۴- تخریب ساختمان خاک
۵- زوال پوشش­گیاهی
۶- تجمع مواد سمی
۷- کاهش مواد آلی خاک
۸- شور و قلیا­شدن خاک
اطلاعات مورد­نیاز این کار از تفسیر عکس­های هوایی، مشاهدات­زمینی، تصاویر ماهواره­ای، گزارشات پارامتر­های مختلف، نقشه­های توپوگرافی و سایر عوامل بدست آمد؛ سپس ارزیابی و تهیه نقشه به کمک مدل­سازی آماری و در چهار کلاس خفیف، متوسط، شدید و بسیار شدید انجام پذیرفت. این کار طی چهار سال کار میدانی در نقاط مختلف جهان از جمله مکزیک، تگزاس، ولتای علیا، سودان، تونس، سوریه، پاکستان، ترکمنستان، و استرالیا مورد آزمون و ارزشیابی قرار­گرفت که در سال ۱۹۸۴ تحت عنوان روش مقدماتی جهت ارزیابی و نقشه­بندی بیابان­زایی منتشر گردید که بیشتر برای کاربرد در شرایط مرتعی توصیه شده است ]۸[.
در سال ۱۹۸۵، برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد با همکاری دولت کنیا طرح راهنمایی ارزیابی و نقشه­بندی بیابان­زایی را مورد اجرا قرار داد. هدف انجام طرح مذکور ارزشیابی روش فائو- یونپ بود و با انجام آن مشخص شد که علاوه بر فواید­ی که این روش جهت ارزیابی بیابان­زایی دارد، دارای یکسری ایراد و نواقص است که می­توان به عدم کاربرد سامانه اطلاعات جغرافیایی اشاره کرد، ولی با اجرای این روش و نیز استفاده از سامانه اطلاعات­جغرافیایی در انجام آن نتایج حاصله نشان داد که فوائد استفاده از سامانه اطلاعات جغرافیایی در این زمینه بسیار مفید و ارزشمند است. جهت ارزیابی در این روش پنج شاخص بیابان­زایی شامل فرسایش­آبی، فرسایش­بادی، تخریب پوشش­گیاهی، بهره ­برداری از مراتع و شاخص سکونت­گاهی انسان. اطلاعات مورد نیاز به صورت مستقیم از عملیات­صحرایی و میدانی بدست آمد، در نهایت با تلفیق لایه­ های مربوط به شاخص ­ها خطر بیابان­زایی محاسبه شد، و نیز با روی­هم قرار­دادن اطلاعات رقومی مربوط به داده ­ها، شاخص بیابان­زایی و نقشه­های خطر آن مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج همبستگی به صورت نسبت سطح متغیر ثانویه به سطح کل متغیر اولیه برای هر طبقه نشان داده شده و در نهایت محدوده­های کلاس ­ها توسط ارزیابی داده ­های همبستگی و بررسی مجدد نقشه­ها تعیین شد ]۴۲[.
اولین مطالعه وبررسی جامع تخریب اراضی در سرتاسر ایالت نیوساوث ویلز استرالیا طی سال­های ۱۹۸۸- ۱۹۸۷ انجام شد. در این بررسی تخریب اراضی به این گونه تعریف شده است:
“کاهش کیفیت منابع­طبیعی تجدید­شونده که معمولاً در نتیجه استفاده غلط و نا­مناسب از اراضی به وقوع می­پیوندند". این تعریف که توسط شرمن و هاگتن در سال ۱۹۸۶ مطرح شد در بررسی فوق مورد استفاده قرار­گرفت و بر اساس تعریف فوق تخریب­اراضی به پدیده ­های هفت گانه زیر تقسیم ­بندی می­ شود:
حرکت توده­ای، ۱۰۰ هکتار - کلاس۲
شور­شدن دیمزار­ها، ۱۰۰ هکتار - کلاس۳
فرسایش خندقی، ۱۰۰ هکتار - کلاس ۲

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:35:00 ق.ظ ]




 

نوآوری محصول

 

تسهیم دانش داخلی

 

۹۹۳/۰

 

۹۸۶/۰

 

۹۸۶/۰

 

۴۲۱۸۴/۰

 

۱۶۵/۰

 

۱۴۹/۰

 

۷۲۱/۳

 

۰۰۱/۰

 
 

نوآوری
محصول

 

اکتساب دانش خارجی

 

۳۴۰/۰

 

۳۲۹/۰

 

۹۲۳/۷

 

۰۰/۰

 
 

نوآوری
محصول

 

اکتشاف دانش

 

۴۹۰/۰

 

۵۲۳/۰

 

۳۱۳/۱۷

 

۰۰/۰

 

همانطور که مشاهده می شود میزان ضریب تعیین ۹۸۶/۰ بوده که نشان دهنده میزان تاثیر گذاری و تبیین کنندگی بالای ابعاد مدیریت دانش بر روی نوآوری محصول می باشد. از بین ابعاد مدیریت دانش، ضرایب استاندارد اکتشاف دانش (۵۲۳/۰) ، اکتساب دانش خارجی(۳۲۹/۰) و تسهیم دانش داخلی (۱۴۹/۰) بوده و هر سه در سطح خطای ۰۵/۰ معنی دار بوده اند. که نشان می دهد به ترتیب اکتشاف دانش، اکتساب دانش خارجی و تسهیم دانش داخلی بیشترین تاثیر را بر روی نوآوری محصول می گذارند.
فصل پنجم
نتیجه گیری و پیشنهادات
۵-۱) مقدمه
در پایان هر فعالیت تحقیقی محقق پس از آزمون فرضیات ،می بایستی نتایج را ارائه دهد . نتایج حاصل از فرضیات نیز پایه هایی هستند که پیشنهادات بر اساس آن شکل می گیرند . بنابراین یکی از قسمت های مهم تحقیق که در واقع می تواند راهی برای تبدیل نظریات به عمل برای موفقیت در آینده باشد نتیجه گیری های صحیح و پیشنهادات مربوط و مناسب است . نتیجه گیری هایی که بر اساس تحلیل های صحیح ارائه شده باشد می تواند مشکلات موجود بر سر راه سازمان را که تحقیق به آن منظور طراحی شده است را برطرف کند .

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در این فصل ،نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل داده ها خلاصه می شود و با تحلیل آنها سعی می شود تا به اهداف که در فصل اول از سوی محقق مطرح شده بود بررسی شود. در بخش اول این فصل خلاصه نتایج حاصل از اجرای طرح تحقیق و اهداف آن و در بخش بعدی با بهره گرفتن از اطلاعات به دست آمده ،پیشنهاداتی پیرامون موضوع تحقیق ارائه گردیده و در پایان پیشنهاداتی برای تحقیقات آینده و محدودیت های تحقیق ارائه شده است .
۵-۲) خلاصه تحقیق:
دراین فصل، مدیریت دانش همان سازماندهی دانسته ها است یعنی تلاش برای بدست آوردن دانش مورد نیاز، اشتراک اطلاعات در داخل سازمانها ، شرکت هاباید جَوی را بوجود آورد که تبادل دانش و نوآوری در آن مورد تاکید قرار گیرد ،به گونه ای که کارکنان تمایل بیشتری را برای تبادل دانش نوین خود با یکدیگر و نیز کاربرد آن داشته باشند. برای شناخت تغییرات وتحولات محیط و برای رویارویی با آنها پاسخ های بدیع وتازه تدارک دید وهمراه تاثیرپذیری از این تحولات بر آنها تاثیر نهاد وبه آنها شکل دلخواه داد، راه های رسیدن به دانش جدید ونوآوری محصول ارتباط نزدیک با مصرف کنندگان (تقاضا) ،عرضه کنندگان و رقبا در سازمان است. در تحقیق حاضر از روش توصیفی و برای نرمال بودن متغیرها از آزمون کولموگراف-اسمیرنوف استفاده شده بنابراین از آزمون های پارامتریک و ضریب همبستگی پیرسون ورگرسیون استفاده شده است فرضیه های تحقیق تایید شدند ، و نتایج نشان میدهد که رابطه مثبت و مستقیم، بین مدیریت دانش و نوآوری محصول وجود دارد وبین مولفه های مدیریت دانش ونوآوری محصول هم رابطه مثبت ومستقیم وجود دارد بیشترین تاثیر بر روی نوآوری محصول به ترتیب اکتشاف دانش، اکتساب دانش خارجی و تسهیم دانش داخلی میگذارد.
۵-۳) نتایج آمار توصیفی
در این تحقیق، در حیطه قلمرو مکانی؛ یعنی مکانی که محقق جهت گردآوری اطلاعات لازم به آن مراجعه نموده است. از بین ۳۷۰ پرسشنامه ای که پخش شده ۲۷۸ نمونه توسط مدیران شرکت هاپاسخ داده شد .میانگین متغیر نوآوری محصول ۳٫۵۵ است،میانگین مدیریت دانش ۳٫۴۶،میانگین تسهیم دانش ۳٫۲۱،میانگین اکتساب دانش خارجی ۳٫۴۱ و میانگین اکتشاف دانش ۳٫۷۷درصد بوده است که نشان دهنده این است که شرکتها در سطح خوبی از این متغیرها برخوردار هستند و از آن در جهت پیشبرد اهداف شرکتها استفاده می کنند .
۵-۴) نتایج آمار استنباطی
بررسی فرضیه اصلی:
بین مدیریت دانش و نوآوری محصول در شرکت های صنعتی استان گیلان رابطه معنی داری وجود دارد.
پیرامون بررسی این فرضیه ، در سطح خطای ۰۱/۰ سطح معنی داری کمتر از ۰۱/۰ می باشد بنابراین H0 رد می شود و H1 پذیرفته می شود. بنابراین بین مدیریت دانش و نوآوری محصول رابطه معنی دار وجود دارد(۰۱/۰ < سطح معنی داری )و شدت این رابطه برابر با ۶۳۵/۰بوده که بیانگر رابطه مثبت ومستقیم بین مدیریت دانش و نوآوری محصول می باشد.به عبارت دیگر هرچه مدیریت دانش در سازمان بهبود یابد نوآوری محصول نیز افزایش خواهد یافت.
نتیجه گیری از فرضیه های فرعی
بررسی فرضیه فرعی ۱ :
بین تسهیم دانش داخلی و نوآوری محصول در شرکت های صنعتی استان گیلان رابطه وجود دارد.
پیرامون بررسی این فرضیه ، در سطح خطای ۰۱/۰ سطح معنی داری کمتر از ۰۱/۰ می باشد بنابراین H0 رد می شود و H1 پذیرفته می شود. بنابراین بین تسهیم دانش داخلی و نوآوری محصول رابطه معنی داروجود دارد(۰۱/۰ < سطح معنی داری )و شدت این رابطه برابر با ۱۸۳/۰بوده که بیانگر رابطه مستقیم بین تسهیم دانش داخلی و نوآوری محصول می باشد. به عبارت دیگر هرچه مدیران شرکت اطلاعات مشتریان را با کارمندان خود به اشتراک گذارند و کارمندان اطلاعات مشتریان را به مدیران منتقل کنند و واحدهای سازمان برای یادگیری بیشتر به یکدیگر کمک کنند و کارکنان به آسانی اطلاعات و دانش خود را با یکدیگر به اشتراک گذارند و همچنین شرکت ها کارمندان واحد های مختلف را به منظور به اشتراک گذاشتن دانش تشویق نمایند، نوآوری در محصولات نیز افزایش خواهد یافت.
بررسی فرضیه فرعی ۲ :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:35:00 ق.ظ ]




۸۶/۰

پسآزمون

اضطراب حالت

آزمایش
کنترل

۹
۹

۴۴/۷
۵۶/۱۱

۰۰/۲۲

۶۳/۱-

۱۱/.

در جدول ۴-۹ نتایج آزمون ناپارامتریک یومنویتنی برای مقایسهی اضطراب صفت در پیشآزمون و پسآزمون آورده شده است. براساس این نتایج، فرض صفر مورد تأیید قرار گرفت و نتیجه گرفته میشود که بین گروه آزمایش و کنترل در مرحلهی پسآزمون تفاوت معناداری وجود ندارد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

فصل پنجم
بحث و نتیجهگیری
۵-۱ مقدمه
از آنجا که هر پژوهشی به دنبال پاسخگویی به سوالات و فرضیه های مطرح شده در آن و مرتبط کردن نتایج بهدست آمده با نتایج تحقیقات قبلی است تا از این طریق بتواند نقشی در پیشبرد اهداف تعیین شده در آن زمینهی علمی داشته باشد در این بخش، اول به بررسی فرضیه های پژوهشی پرداخته میشود، سپس نتایج بهدست آمده در این پژوهش با نتایج تحقیقات مرتبط با موضوع این تحقیق مورد مقایسه قرار میگیرد و در پایان نیز در مورد هر فرضیه به صورت جداگانه بحث میشود. محققان در پژوهشهای مختلفی که انجام میدهند با محدودیتها و موانعی در کار خود مواجه میشوند، علاوه بر این، بر اساس پژوهش خود به یافته های جدیدی دست پیدا میکنند که میتوانند این یافتهها را به عنوان پیشنهادهای پژوهشی وکاربردی جهت استفاده پژوهشگران و مسؤولان ارائه نماید. محدودیتها و پیشنهادهای کاربردی و پژوهشی این تحقیق به ترتیب ذکر شده، بعد از بررسی نتایج آورده میشود.
۵بررسی نتایج
۵-۲-۱ بررسی فرضیه پژوهشی اول: لمسدرمانی شدت علایم بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر را کاهش میدهد.
برای بررسی و آزمون این فرضیه از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده شد. بدین منظور پس از اجرای پیشآزمون و پسآزمون در گروه های آزمایش و کنترل، دادههایی که از این دو گروه (گروه آزمایش و گروه کنترل) به دست آمد، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. با توجه به یافته های پژوهش که در جدول ۴-۸ آورده شده، میتوان گفت که استفاده از لمسدرمانی در کاهش علایم بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر مؤثر بوده است. بنابراین فرضیه پژوهشی اول مبنی بر اینکه لمسدرمانی شدت علایم بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر را کاهش میدهد، تأیید شد.
از آنجایی که درد، اضطراب و اسپاسم عضلانی از نشانه های اصلی سندرم رودهی تحریکپذیر است (هاریسون، ۲۰۰۸) میتوان پژوهشهای را که در ادامه ذکر میشوند به عنوان پژوهشهای همسو با این پژوهش در نظر گرفت. درد یکی از علایم کلیدی و اساسی این سندرم است، در پژوهش حاضر لمسدرمانی باعث کاهش درد به عنوان یک علامت در این بیماران شده است که با پژوهشهای ذیل که که تأثیر لمسدرمانی را بر درد مورد تأیید قرار دادهاند، همخوان است؛ کلر و بزدک، ۱۹۸۶؛ میهن،۱۹۹۰؛ بارتینگتن، ۱۹۹۴؛ (به نقل از میهن، ۱۹۹۸)، ترنر، کلارک و ویلیامز ،۱۹۹۸؛ لین، تیلور و فان، ۱۹۹۸؛ لسکوویتز[۲۶۱]، ۲۰۰۰؛ مونرو[۲۶۲]، ۲۰۰۷؛ هانلی، ۲۰۰۸؛ حضرتی و همکاران (۲۰۰۸)؛ مککورمک، ۲۰۰۹؛ مروستی، ۱۳۷۲؛ الوندی، ۱۳۷۴؛ عاقبتی، محمدی و پوراسمعیل، ۱۳۸۶.
یکی از موضوعاتی که در مورد نحوهی تأثیر لمس درمانی بر کاهش درد مطرح است کاهش درد از طریق کاهش دادن اضطراب این بیماران است، که از پژوهشهای تأیید کنندهی این موضوع میتوان به تحقیقات، کلر و بزدک ۱۹۸۶؛ میهن، ۱۹۹۰ و بارینگتن، ۱۹۹۴؛ اشاره کرد که در بررسیهای خود به این نتیجه رسیدند که لمسدرمانی از طریق کاهش اضطراب باعث کاهش درد آزمودنیها میشود (به نقل از میهن، ۱۹۹۸). علاوه بر کاهش درد از دلایل مهم و اساسی دیگری که که میتوان برای اثر لمسدرمانی بر کاهش درد بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر ذکر کرد ایجاد آرامش و انبساط عضلانی و عروقی است. از آنجا که یکی از دلایل مطرح شده برای ایجاد درد در بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر اسپاسم عضلانی و عروقی و نرسیدن خون و اکسیژن کافی به بافتها و اعصاب و در نتیجه ایجاد درد است، لمسدرمانی میتواند از طریق انبساط عضلانی و عروقی باعث رسیدن خون و اکسیژن کافی به اعصاب و بافتها و برداشتن فشار بافتهای جانبی از روی اعصاب و در نتیجه کاهش درد شود.
با توجه به اینکه یکی از مهمترین اثرات لمسدرمانی ایجاد آرامش و انبساط عضلانی (هانلی، ۲۰۰۸) است وکونز و کریگر (۲۰۰۴) نیز در پژوهشهای خود به این نتیجه رسیدند که بیشترین تأثیر لمسدرمانی ایجاد پاسخ سریع آرامش در ۲ تا ۵ دقیقه پس از شروع لمسدرمانی است، نتایج این مطالعه با پژوهشهای، حضرتی و همکاران، ۱۳۸۵ و صولتی و همکاران، ۱۳۸۸ نیز همسو است، زیرا این پژوهشگران در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که اجرای آرامسازی و ایجاد آرامش در بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر موجب کاهش علایم جسمی و روانشناختی آنها میشود. کاهش علایم این سندرم را در این پژوهش از طریق کاهش اضطراب آزمودنیها نیز میتوان تبیین کرد. اغلب پژوهشهایی که در زمینهی بررسی رابطه بین شدت علایم سندرم رودهی تحریکپذیر و عامل اضطراب انجام شده بیانگر این موضوع است که یک رابطه خطی و مستقیم بین علایم این سندرم و اضطراب وجود دارد. از جملهی این پژوهشها میتوان به مطالعهی جورت و همکاران (۲۰۰۵) اشاره کرد که نشان داد در ۴۰% مبتلایان به سندرم رودهی تحریکپذیر رابطه مستقیمی بین مشکلات روانی و علایم گوارشی روزانهشان وجود دارد، به گونهای که علایم گوارشی آنها بهبود نمییافت مگر آنکه عامل استرسزا برطرف میشد. همچنین نقش اضطراب و فشار روانی را در ایجاد و تشدید درد نمیتوان نادیده گرفت، اضطراب آستانه درد را پایین میآورد و بنابراین، فرد مضطرب، نسبت به فرد عادی درد بیشتری را احساس میکند (کین[۲۶۳]، ۲۰۰۰). با توجه به مطالب بیان شده، نتایج این پژوهش با پژوهشهایی که تأثیر مثبت لمسدرمانی را بر اضطراب مورد تأیید قرار داده بودند نیز همخوان است که میتوان به پژوهشهای، کوئین، ۱۹۸۹؛ کرامر، ۱۹۹۰؛ سیگمینتون و لاینگ، ۱۹۹۳؛ جین و تای، ۱۹۹۴؛ اولسن و اسنید، ۱۹۹۵؛ جین و تای، ۱۹۹۶؛ کوکس و هایس، ۱۹۹۷؛ لین، تیلور و فان، ۱۹۹۸؛ ترنر، کلارک و ویلیامز، ۱۹۹۸؛ آیرلند، ۱۹۹۸؛ کمپر، کلی و اریکا، ۲۰۰۴؛ گومز، داسیلوا و آراجو، ۲۰۰۷؛ ذولفقاری، حضرتی و سامه، ۲۰۰۷؛ الوندی، ۱۳۷۴؛ ذولفقاری و احمدی (۱۳۸۲)؛ روانیپور، ۱۳۸۷؛ اشاره کرد.
از دلایل اساسی تأثیر مثبت لمسدرمانی بر کاهش علایم سندرم رودهی تحریکپذیر در این پژوهش میتوان به اثرگذاری این درمان بر روی تعدادی از علایم کلیدی این سندرم مانند، درد، اضطراب و تنیدگی و انقباض و اسپاسم عضلانی و تعدادی از علایم خارج از دستگاه گوارش مثل سردرد، اختلالات عضلانی- اسکلتی و کمردرد؛ اشاره کرد. همان طور که در مطالب قبلی مطرح شد درد یکی از همراههای همیشگی سندرم رودهی تحریکپذیر است که در بیشتر موارد بلافاصله بعد از خوردن غذا شروع میشود و میتواند شروع کنندهی سایر علایم همراه با این سندرم باشد. در این پژوهش قابل پیشبینی بود که کاهش درد منجر به کاهش دیگر علایم این سندرم نیز بشود. اضطراب نیز از جمله علایم روانی همراه با این سندرم است که در پژوهشهای مختلف به عنوان تشدیدکننده علایم این سندرم ذکر شده است و این موضوع نیز قابل پیشبینی و تبیین است که با کاهش اضطراب توسط لمسدرمانی ( که در پژوهشهای مختلف نیز این اثرگذاری تأیید شده ) نشانه های این سندرم نیز کاهش یابد. لمسدرمانی همچنین از طریق ایجاد آرامش و انبساط عضلانی میتواند بر روی علایم سندرم رودهی تحریکپذیر تأثیر مثبتی داشته باشد.
۵-۲-۲ بررسی فرضیه پژوهشی دوم: لمسدرمانی سطح اضطراب بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر را کاهش میدهد.
۵-۲-۲-۱ بخش اول فرضیه دوم: لمسدرمانی اضطراب حالت بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر را کاهش میدهد.
برای بررسی این فرضیه از آزمون ناپارامتریک یومنویتنی استفاده شد. بدین منظور پس از اجرای پیشآزمون و پسآزمون در گروه آزمایش و کنترل، دادههایی که از این دو گروه (گروه آزمایش و گروه کنترل) به دست آمد، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. با توجه به یافته های پژوهش که در جدول ۴-۹ آورده شده، میتوان گفت که لمسدرمانی در کاهش اضطراب حالت بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر مؤثر بوده است. بنابراین بخش اول این فرضیه مبنی بر اینکه لمسدرمانی اضطراب حالت آزمودنیها را کاهش میدهد، تأیید شد.
نتایج این پژوهش با تحقیقاتی همسو بود، از جمله آنها میتوان به؛ کوئین، ۱۹۸۴؛ اولسن و همکاران، ۱۹۹۲؛ جین و تای، ۱۹۹۴؛ اولسن و اسنید، ۱۹۹۵؛ کوکس و هایس، ۱۹۹۷؛ آیرلند، ۱۹۹۸؛ ترنر، کلارک و ویلیامز، ۱۹۹۸؛ گومز، داسیلوا و آراجو، ۲۰۰۷؛ ذولفقاری، حضرتی و سامه، ۲۰۰۷، هانلی، ۲۰۰۸؛ ظفرنیا، ۱۳۸۳؛ روانیپور، ۱۳۸۷، اشاره کرد. این پژوهشگران بر این عقیده هستند که لمسدرمانی با برطرفکردن تنش جسمانی و ایجاد حالت آرامش تأثیر قابل توجهی بر کاهش اضطراب حالت آزمودنیها دارد. همچنین کونز و کریگر (۲۰۰۴) در پژوهشهای خود به این نتیجه رسیدند که بیشترین تأثیر لمسدرمانی ایجاد پاسخ سریع آرامش در ۲ تا ۴ دقیقه پس از شروع لمسدرمانی است. بنابراین به نظر میرسد که بهترین زمان برای بررسی تأثیر لمسدرمانی بر اضطراب حالت آزمودنیها، در حین مداخله یا بلافاصله پس از اتمام مداخله باشد. در این پژوهش نیز اضطراب حالت آزمودنیها بلافاصله بعد از اجرای این روش اندازه گیری شد و تأثیر مثبت این روش بر روی اضطراب حالت تأیید شد.
نتایج این پژوهش با مطالعهی جین و تای (۱۹۹۴) نیز همسو بوده است. این پژوهشگران در مطالعهی خود به بررسی تأثیر لمسدرمانی و آرمیدگی عضلانی بر کاهش اضطراب پرداختند. نتایج این بررسی نشان داد که هر دو روش باعث کاهش اضطراب آزمودنیها شده است. آنها معتقد بودند که این روش های درمانی از طریق تأثیرگذاری بر علایم جسمانی فیزیولوژیکی اضطراب و برطرف نمودن تنشهای جسمانی، عملکرد مشابهی در کاهش اضطراب و ایجاد آرامش دارند.
همانگونه که در بخش مربوط به پیشینه و تحقیقات صورت گرفته در این زمینه نیز اشاره شد، یکی از اثرات قابل پیشبینی و تأیید شدهی لمسدرمانی کاهش ضربان نبض و بهبود جریان خونرسانی به عضلات است که همهی این عوامل میتواند به سرعت باعث ایجاد آرامش و کاهش اضطراب در فرد شوند. میهن (۱۹۹۸) نیز در پژوهشهای خود به این نتیجه رسید که لمسدرمانی با ایجاد آرامش، تنفس عمیقتر و کاهش تنش عضلانی باعث کاهش سریع اضطراب بیمار میشود (روت و کراون، ۲۰۰۰؛ به نقل از مستوفی، ۱۳۸۶). از نکات دیگری که در مورد تأثیر لمسدرمانی بر اضطراب حالت آزمودنی باید به آن توجه شود، این است که لمس درمانی در کمترین حالت اثر خود، شامل اجرای مراحل اولیه و ابتدایی آرامسازی است که تأثیر آن در پژوهشهای مختلف بر اضطراب حالت آزمودنیها مورد تأیید قرار گرفته است.
۵-۲-۲-۲ بخش دوم فرضیه دوم: لمسدرمانی اضطراب صفت بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر را کاهش میدهد.
برای بررسی و آزمون این فرضیه از آزمون ناپارامتریک یومنویتنی استفاده شد. بدین منظور پس از اجرای پیشآزمون و پسآزمون در گروه آزمایش و کنترل، دادههایی که از این دو گروه (گروه آزمایش و کنترل) به دست آمد، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. با توجه به یافته های پژوهش که در جدول ۴-۱۰ آورده شده، میتوان گفت که لمسدرمانی در کاهش اضطراب صفت بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیرمؤثر نبوده است. بنابراین بخش دوم فرضیه دوم، مبنی بر اینکه لمسدرمانی اضطراب صفت آزمودنیها را کاهش میدهد، تأیید نشد.
نتایج این پژوهش با تحقیقات؛ سیمینگتون و لاینگ، ۱۹۹۳؛ کوکس و هایس، ۱۹۹۷؛ آیرلند (۱۹۹۸)، لین، تیلور و فان، ۱۹۹۸ وکمپر، کلی و اریکا، ۲۰۰۴؛ همسو نبوده است. در تحقیق حاضر با توجه به رابطه مثبت بین اضطراب آزمودنیها و علایم بیماری و اینکه در نظریهها و متون مختلف اضطراب در مواردی به عنوان عامل ایجاد کننده این سندرم و گاهی به صورت حاصل و نتیجهی این سندرم مطرح شده، میتوان از دلایل عدم تأثیر لمسدرمانی بر اضطراب صفت بیمارن مبتلا به سندرم روده ی تحریکپذیر به این مورد اشاره کرد که اضطراب در این بیمارن زمینه جسمی و پایهای دارد و به راحتی در یک زمان کوتاه قابل تغییر نیست. از جمله پژوهشهای همخوان با نتایج این پژوهش میتوان به مطالعهی ذولفقاری و احمدی (۱۳۸۳) اشاره کرد. نتایج این پژوهش نشان داد که لمسدرمانی اضطراب حالت را در آزمودنیها به طور معناداری کاهشداده، اما با وجود کاهش اضطراب صفت، این کاهش معنادار نبوده است. از دلایل اینکه در این پژوهشو پژوهش حاضر لمسدرمانی بر اضطراب صفتی افراد تأثیر معناداری نداشته است، میتوان به فواصل زیاد بین جلسات لمسدرمانی و تعداد کم این جلسات اشاره کرد که در آنها چهار بار لمسدرمانی در فاصلهی هر یک هفته یک بار اجرا شد. از سوی دیگر به دلیل مدت زمان طولانی ابتلای این بیماران به سندرم رودهی تحریکپذیر، اضطراب در این افراد به صورت بخشی جداییناپذیر از زندگی آنها درآمده و قابل پیشبینی است که با کاهش علایم در این بیماران اضطراب حالت آنها نیز کاهش پیدا کند، ولی از آنجا که اضطراب صفتی تقریباً جزء ویژگیهای همیشگی همراه با این بیماران است به راحتی قابل تغییر نیست. از جمله دلایل مهم دیگری که میتوان برای عدم تأثیر لمسدرمانی بر اضطراب صفت بیمارن مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر اشاره کرد این است که زمان پیشآزمون و پسآزمون در این پژوهش کم بوده و این موضوع تا حدودی قابل پیشبینی است که در این فاصلهی زمانی امکان تغییر زیادی در اضطراب صفت به عنوان یک عامل زمینهای و نسبتاً ثابت در افراد وجود ندارد.
۵-۳ محدودیتها و موانع پژوهش
- این احتمال وجود دارد که آزمودنیهایی که در شرایط درمان قرار داشتند، نکاتی را که به هر دو گروه آزمایش و کنترل در مورد رژیم غذایی و دیگر عوامل مؤثر بر افزایش علایم سندرم رودهی تحریکپذیر گفته شده بود، بیشتر رعایت کرده باشند.
- انجام پژوهش حاضر، مستلزم حضور آزمودنیها در چندین جلسه متوالی برای انجام مصاحبه اولیه، پیشآزمون، چند جلسه لمسدرمانی برای گروهآزمایش و گرفتن پسآزمون بود، که این باعث شد تعدادی از آزمودنیها به علت لزوم حضور متوالی و صرف وقت زیاد از ادامه درمان منصرف شوند.
- یکی از محدودیتهای این پژوهش که مربوط به ماهیت ذاتی لمسدرمانی میشود، این مسأله است که این درمان قائم به درمانگر است و حالات روانی، سطح انرژی بدن، شرایط جسمانی و تسلط درمانگر به هنگام درمان بر میزان اثربخشی درمان تأثیرگذار است، بنابراین با وجود تلاش پژوهشگران به منظور کاهش این محدودیت، کیفیت درمان تابع شرایط درمانگر است و این امکان وجود دارد که این شرایط برای تمامی آزمودنیها و حتی در جلسات مختلف برای یک آزمودنی یکسان نباشد.
۵-۴ پیشنهادها
۵-۴-۱ پیشنهادهای کاربردی
- استفاده از لمسدرمانی برای درمان بیمارن مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر و اختلالات دیگری که نشانههایی مشابه به این سندرم دارند، مورد توجه قرار گیرد.
- با برگزاری دورههایی برای بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر ماهیت، علایم، پیشآگهی و روش های مقابله با آن برای بیماران تشریح شود.
- لمسدرمانی به صورت گروهی به این بیماران آموزش داده شود تا بتوانند از آن برای کاهش علایم بیماری خود استفاده کنند.
- پس از تشخیص قطعی سندرم رودهی تحریکپذیر در این بیماران، به روانپزشک یا روانشناس ارجاع داده شوند تا از نظر ویژگیهای روانشناختی نیز مورد ارزیابی قرار گیرند.
۵-۴-۲ پیشنهادهای پژوهشی
- تعداد آزمودنیها در مجموع و بویژه در گروه آزمایشی به علت افت و ریزش احتمالی در طول دوره درمان، بیشتر در نظر گرفته شوند.
- میزان اثربخشی لمسدرمانی با درمانهای دیگر مورد استفاده برای سندرم رودهی تحریکپذیر، بویژه دارودرمانی مورد بررسی و مقایسه قرار گیرد.
- تعداد جلسات لمسدرمانی بیشتر و فاصله بین جلسات کمتر باشد.
- با توجه به تأثیرلمسدرمانی بر آرامش و ایجاد انبساط عضلانی، اتربخشی این روش در بیماران مبتلا به سردردهای تنشی نیز مورد بررسی و آزمون قرار گیرد.
- برای تأیید نتایج بهدست آمده در این پژوهش، تحقیقات دیگری نیز در زمینهی تأثیر لمسدرمانی بر علایم بیماران مبتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر انجام شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:35:00 ق.ظ ]