کـــــجا در عصر او مردم کـه بودند فصاحت بـا شجـــاعت مى نمــودند
بجو در شعـــــــــرها گفتـار ایشان ببین در نـــامهــا کـــردار ایشــان
سخن شان در فصـــاحت آبـدارست هنرشان در شجــاعت بیشمــارست
چنان قومـــى بـدان کـردار و گفتار زبان شان در نثـار و تیــغ خـــونبار
( اسعد گرگانی، ۱۳۸۶: ۴۳)
۵-۳-۲۰- شعر باعث افزایش نشاط و شادابی جان و روان می گردد
فخرالدین اسعد گرگانی معتقد است که شعر خوب و زیبا، در دل شنونده تأثیر میگذارد. شعری که در دل شنونده خود تأثیر بنهد، باعث نشاط و شادابی جان او میگردد.
بگفتم داستــــــــانى چون بهارى درو هـــر بیت زیبـا چون نگارى
الا اى خوش حـــریف خـوب منظر به حسن پـاک و طبع پاک گوهر
فرو خــوان این نگـارین داستان را کزو شادى فـــــزاید دوستان را
( اسعد گرگانی، ۱۳۸۶: ۳۷۱)
او با یقین بر این که شعر او دارای نیروی تأثیرگذاری بسیار بر شنونده است؛ هرکسی را شایسته درک این حال ولذّت بردن از جاذبه شعر خود نمی داند و بر این نکته پای میفشارد که شعر او را باید صاحبان ذوق و اندیشه بخوانند تا از آن لذّت وافر ببرند. به نظر او شعر خوب درپیش ادیبان از باغ‌ها و بوستان‌های زیبا و دل آرا، خوش‌تر است:
ادیبان را چنین خوش داســـــتانى بسى خـــــوشتر ز خرم بوستانى
چنان خواهم که شعر من تو خوانى که خود مقدار شعـــر من تو دانى
( همان: ۳۷۲)
نظامی، در مخزن الاسرار نیز بر این نکته تأکید میورزد که رسیدن به سحر سخن تا جایی که شعر باعث راحت دل و جان گردد، بسته به شرایط فراوان است که سخن‌ور باید واجد آن ها باشد. او بر این باور است که هرگاه شعر از چنین تأثیرگذاری برخوردار گردد؛ باید دانست که سخنور به مقام بزرگی در عرصه شعر رسیده و سخنش مقبول است:
هم نفسش راحت جان هـا شود هـــــــــم سخنش مهر زبانها شود
هر که نگارنده این پیکـــر اوست بر سخنش زن کـه سخن‌پرور اوست
مشتری سحر سخن خـــوانمش زهــــــــره هــاروت شکن دانمش
(نظامی، ۱۳۸۶: ۲۱۴)
سنایی با یاد آورد شاعران بزرگ پیش از خود، چون فرخی سیستانی و ابوالفتوح بلخی، شعر آنان را واجد آن چه نظامی و اسعد گرگانی، لازمه شعر گفتن میدانند، دانسته و اذعان میکند که او با شعر این دو شاعر بزرگ به حظّ روحی میرسد و به قول خودش با شعر آنان حال میکند :
حــال با شعـــر فــــرخی آریم رقص بــر شعـــر بلفتــوح کنیم
(سنایی غزنوی، ۱۳۷۵: ۳۲۱)
ناصر خسرو قبادیانی نیز در این بیت زیبا، ضمن اشاره به توانمندی خود در فنّ سخن‌وری، معتقد است که شعرش چون آب زلال که مایه آرامش و راحتی دل‌هاست، بر جان و دل شنونده اثر میگذارد و شنونده از آن لذّت بسیار میبرد:
شعر من بر علم من برهان بس است جان فزای و پاک چون آب زلال
(ناصر خسرو، ۱۳۸۷ :۳۱۰)
۵-۳-۲۱- شعرظرف معانی بسیار بزرگ و گسترده
یکی دیگر از وجوهی که شاعران برای شعر قایل هستند این است که شعر معانی بزرگ و گسترده‌ای راکه سخن منثور توانایی بیان آن را ندارد، دارا است و میتوان در شعر چنین معانی بزرگ را گنجانید. اوحدی مراغه‌ای ضمن اشاره به این مطلب و تفاخر به شعر خود نسبت به شعر فرزدق، شاعر بزرگ و مشهور عرب در پیش از ظهور اسلام میگوید:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بالله! که در تنور کلام از خمیر فضل نانی چنین نپخت ز معنی فرزدقی
(اوحدی‌ مراغه‌ای،۱۳۷۳: ۴۲۹)
انوری ابیوردی نیز، ضمن اشاره به کوتاهی شعر خود، تأکید میکند که نباید در اختصار و کوتاهی طول که حسب ظاهر درآن روزگار بیانگر میزان توانایی شاعران بود، توجّه کرد بلکه به معانی بزرگ و بلندی که در این قالب آمده است باید توجه را معطوف داشت:
تا نگویی که شعر مختصرست مختصر نیست چون تویی معنیش
( انوری، ۱۳۷۶: ۳۱۹)
انوری، شعر خود را تندیسی از خوبی، توصیف میکند که مظهر زیبایی و شکوه است. او معتقد است که شعرش چون جمال معشوق که به وصف در نمیآید، زیبا و شکوهمند است:
بــی‌شک از حسنش نـدارد آگهی هـرکه در عشقم ملامت می‌کند
وز نکــــــــورویی چو شعر انوری راستی باید قیـــــامت می‌کند
( انوری، ۱۳۷۶: ۱۸۲)
سنایی شعر خود را چون دریایی گسترده از معانی عمیق و بزرگ، توصیف میکندکه کشتی زبان بر روی آن شناور است.
معانیهای بسیارست اندر دل مرا لیکن نگنجد چون سخن در دل زبان و ترجمان دارد
ز دریای محیط عقل جیحون معانی را ســــــوی کشتی روحانی زبان من روان دارد
(سنایی غزنوی، ۱۳۷۵: ۲۶۸)
سنایی معتقد است که نویسندگان، آن چه را به مدّت یک هفته با زجر و تأمّل و تحمّل سختی، مینویسند و تازه از بیان حقّ مطلب نیز عاجز میمانند، شاعر به راحتی در اندک زمان و در بیتی موجز وکوتاه آن را بیان میکند:
تو بیاندیشه بگویی به از آن اندر نظم آنچه یک هفته نویسد به صد اندیشه دبیر
( همان: ۳۱۹)
۵-۳-۲۲- شعر زیباترین مظاهر طبیعت
بعد از معرفت الهی و هستی شناسی، هیچ موضوعی به اندازهی زیبایی، ذهن شاعران را نوازش نداده، و آنان را به تأمّل وانداشته است. هر چند زیبایی یک امر حسّی و فطری است، و جلوههای آن در جهان طبیعت، سایه انداخته است، اما آن جا که زیبایی و زیباشناسی، با شعر پیوند میخورد، تعریف یا توصیف آن حالتی معماگونه و اسرارآمیز و تا حدی الهام برانگیز جلوه مینماید. درکارگاه ذهن شاعران، چه پدیدهای انتزاعی و چه مفاهیم تجریدی به شکلی دیگر، بازسازی و تعریف میشوند. شاید یکی از زیباترین مظاهر طبیعت، گُل و باران باشد. همین مفاهیم عینی در درازگاه خیال شاعر به نحو بسیار بارزتری توصیف میگردد، چنان که قبل از آن، چنین ادراکی نسبت به آن وجود نداشته است. خود شعرنیز یکی از این پدیدههاست که شاعران به تعریفی زیباشناختی از آن پرداخته‌اند. آنان در قیاس با زیباترین مظاهر طبیعت، شعر را بهتر و زیباتر میدانند و بر این باورند که شعر سرزمینی زیبا و سحرانگیز است که هر چیزی درآن رنگ و بویی دیگر به خود میگیرد. انوری ابیوردی در تعریف و تمجیدی که از شعر یکی از شاعران میکند، میگوید:
شعرش همه نکت شد و نظمش همه مدیح قولش همه مثل شد و درجش همه غزل
آری به قـــــــــــوّت و مدد تربیت شوند باران و برگ و گل گهر و اطلس و عسل
( همان: ۲۰۶)
خاقانی، یکی از جلوه‌های زیبای جهان را نوعروسان آراسته به رنگ و بوی و زر زیور میداند و این چنین شعر خود را به نوعروسان تشبیه میکند:
این شعر بر بدیهه ز من یادگار دار کز نوعروس با زر و زیور نکوتر است
(خاقانی، ۱۳۸۷: ج۱: ۱۶۲)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...