کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



جستجو



آخرین مطالب
 



حکایت نهم: دیوانه‌ی خردمند
نقل کرده‌اند که: در زمان خلیفه منصور، مردی با خود قرار گذاشته بود تا با صد نفر مشورت نکند، زن نگیرد. با نودونه نفر مشورت کرد. یک شب با خود گفت: اوّل صبح، هر کسی را که ببینم، با او مشورت می‌کنم. وقتی صبح شد، دیوانه‌ای دید که سوار نی شده بود و کودکان پشت سر او می‌دویدند. مرد ناراحت شد و گفت: چگونه با او مشورت کنم، دیوانه که عاقل نیست که سخن عاقلانه بگوید، امّا از روی ناچاری از او سؤال کرد و گفت: ای دیوانه! چگونه زنی را برای خود خواستگاری کنم؟ گفت: «زنان سه گونه‌اند: یکی برای تو و به سود توست نه بر علیه تو!؛ و یکی نه برای توست و نه بر علیه توست؛ و یکی نه برای توست، ولی بر علیه تو است! مواظب باش تا اسب من تو را لگد نزند». گفت و رفت. پشت سرش دویدم و گفتم: «این سخن عاقلان است نه دیوانگان! معنی سخن را آشکار کن». دیوانه گفت: «زنی که برای توست، زنی است که باکره باشد و قبل از تو کسی او را ندیده باشد و مهر تو در دلش باشد، امّا آن زن که نه برای تو و نه بر علیه تو هست، آن است که شوهر دیگری داشته و دلش با شوهر اوّل است و آنکه نه برای تو، ولی بر علیه تو است، زنی است که از شوهر دیگرش فرزندی دارد و همیشه سرگرم فرزندش است و هرچه تو داری برای فرزندش مصرف می‌کند و اگر سختی پیش بیاید، می‌گوید از بدشانسی من بود که دچار تو شدم». گفت و رفت. از او پرسیدم: چرا خود را به شکل دیوانه ساخته‌ای؟ گفت: خلیفه منصور، دادستانی بغداد را به من داد و من و سه نفر دیگر بودیم، یکی ابوحنیفه که گفت: من لایق قضاوت نیستم. به من چون اصرار و پافشاری کردند، به آن‌ها گفتم: اگر راست می‌گویم، دست از سر من بردارید و اگر دروغ گفتم، پس دروغگو لایق قضاوت کردن نیست. پس خودم را دیوانه نشان دادم تا از این تکلیف معاف شوم، از ترس آنکه مبادا حکمی دهم که رضای خداوند در آن نباشد! من تعجّب کردم و رفتم.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

حکایت دهم: کیاست زن بَزّاز
دلّه‌ی محتال، زنی پر مکر و حیله بود که با همه‌ی وقاحت و فصاحتش، از زن بزّاز کم آورد. روزی در بازار می‌گذشت، بزّازی با غلام خودش می‌گفت: به خانه برو و به بی‌بی بگو: مقنعه‌ی سبزی که خواسته بودی برایت فرستادم. در صندوق دو پارچه‌ی اطلس است که قرمز و سبز است، هر دو تا را بفرست که خریدارش آمده است. دلّه وقتی شنید، یک مقنعه‌ی سبز خرید و با عجله دنبال غلام رفت و به غلام گفت: با من بیا تا بهای لباس را بدهم و صبر کن تا پول آن را بیاورم. آنگاه به خانه‌ی بزّاز رفت و مقنعه را به زنش داد و گفت: شوهرت می‌گوید: دیشب مقنعه‌ی سبز خواسته بودی و گفته این را به تو بدهم و دو اطلس که در صندوق است به من بده تا برایش ببرم. زن بزّاز مقنعه را گرفت و گفت به کسی که نمی‌شناسم، اطلس نمی‌دهم. زن گفت: مقنعه را پس بده، گفت: چیزی که از شوهرم خواسته‌ام را نمی‌توانم پس دهم. وقتی دید مکر و فریب در آن زن فایده‌ای ندارد، مقنعه را گذاشت و رفت و این حکایت تنبیهی است برای افراد دوراندیش تا در نشان‌ها فکر کنند و بیندیشند و پیش هر کسی نگویند تا شرط آن را رعایت کرده باشند.
حکایت یازدهم: کیاست باغبان
نقل کرده‌اند که: چهار نفر از انصاف؛ از جمله دانشمند، علوی، نظامی و بازاری، در باغی رفته بودند و مشغول خوردن میوه بودند. صاحب باغ که مردی زیرک و عاقل بود، دید که میوه‌های بسیاری را اسراف کرده‌اند. با خودش گفت: من تنها هستم و با چهار نفر نمی‌توانم مقابله کنم. پس چاره‌ای اندیشید و به مرد دانشمند گفت: تو مقتدا و پیشوای ما هستی و بر گردن ما حق داری و این سیّد هم از خاندان پیامبر (ص) است و دوستی او بر ما واجب! مرد نظامی هم از جان و مال ما حمایت می‌کند، امّا این مرد بازاری در باغ من چه می‌کند؟ پس گریبان او را گرفت، ضرب شستی نشان داد و دست و پای او را بست. پس رو به نظامی کرد و گفت: من خدمتکار علما و سادات هستم، امّا تو نمی‌دانی که وقتی من مالیات انگور را به سلطان دادم، دیگر هیچ حق بر گردن من ندارد. پس تو به چه دلیل به باغ من آمده‌ای؟ و او را نیز ادب کرد و دست و پایش را بست. بعد از آن به دانشمند گفت: حرمت سادات واجب است، امّا تو که ادّعای علم می‌کنی، نمی‌دانی که بدون اجازه نباید وارد باغ کسی شوید؟ پس این علم تو چه ارزشی دارد؟ و او را گرفت و زد و دست و پایش را بست. سیّد تنها ماند. رو به او کرد و گفت: ای نااهل! آیا تو فکر نکردی که نباید بدون اجازه به باغ من بیایی و مال مرا از بین ببری؟ پیغمبر (ص) کجا گفت که مال امّتِ من بر سادات حلال است؟ پس او را نیز بست و به این وسیله هر چهار نفر را اسیر کرد. پول انگور را از آن‌ها کامل گرفت، در حالی که اگر از اوّل با جسارت با این‌ها جنگ می‌کرد، این چهار نفر بر او مسلّط می‌شدند، اما با زیرکی به مراد خود رسید.
حکایت دوازدهم: سیماب و زر
از معتمدی شنیدم: وقتی از ترکستان به سمت غزنین می‌آمدیم، مردی در میان ما مقدار زیادی جیوه داشت. در بین راه، گذر ما بر جوی‌ها و رودهای آب افتاد. اسب‌ها را با حیله از آن آب‌ها گذراندیم. ناگهان اسب این مرد که با خود جیوه داشت، افتاد و به خاطر سنگ‌های تیزی که در آب بود، مشک پاره شد و جیوه‌ها در آب ریخت و پخش شد و قابل جمع کردن نبود. آن مرد دل از جیوه‌ها کند و همراه ما به غزنین آمد. سپس بار دیگر که به آنجا رفتیم، در همان‌جا منزل کردیم. آن مرد به هوای جیوه‌ها در آب خوب نگاه کرد، چیزی روشن در میان آب دید، دستاری به کمرش بست و در آب رفت و همه‌ی آن جیوه‌ها در یکجا جمع شده بودند. همه را در مشک کرد و آورد. خورده‌های طلا دید که به جیوه‌ها چسبیده بود و آنکوه معدن طلا بود و نزدیک به سیصد دینار به واسطه‌ی جیوه‌ها نصیب آن مرد شد. جیوه‌ها به همان مقدار بود و خاصیّت محبّت طلا و جیوه جز خدای بزرگ کس نداند.
حکایت سیزدهم: زن دانا و کاردان
نقل کرده‌اند که: در عهد سلطان‌محمود، زنی پادشاه ری بود که به او سیّده می‌گفتند و بسیار زیرک و کاردان بود. او زن فخرالدّوله بود و وقتی فخرالدّوله مرد، چون پسرش ناخلف بود، مادرش ری را اداره می‌کرد. وقتی سلطان‌محمود شنید در ری زنی پادشاهی می‌کند، فرستاده‌ای نزد او فرستاد و گفت: باید خطبه و سکّه به نام من کنی و مالیات بپردازی و اگر چنین نکنی به آنجا لشکرکشی می‌کنم و پادشاهی و دولت تو را برمی‌اندازم! زن به فرستاده گفت: به سلطان‌محمود بگو: وقتی فخرالدّوله زنده بود، همیشه با خود فکر می‌کردم مبادا که سلطان‌محمود به دیار ما حمله کند! وقتی فخرالدّوله مرد، به کلّی این اندیشه را از سرم بیرون کردم و گفتم: سلطان‌محمود پادشاهی بزرگ است و می‌داند که به جنگ زنی نباید برود، امّا اکنون حاضرم با تو بجنگم. اگر شکست بخورم، برای من عار نباشد که گریز از چون تو پادشاه بزرگی، عیب نیست، امّا اگر تو شکست بخوری، عیب بزرگی است و برای من افتخار و مردم تو را سرزنش می‌کنند که از زنی شکست خورده است. وقتی این حرف‌ها به گوش سلطان‌محمود رسید، هرگز به عراق فکر نکرد و به کفایت و علم آن زن، شهر از دشمن در امان ماند.
حکایت چهاردهم: اقرار به کفر
نقل کرده‌اند که: حجامه کافری را گرفت و به نزد هارون‌الرّشید آوردند. خلیفه به او گفت: ای دشمن خدا! تو کافر هستی؟ گفت: نه. ای خلیفه! من چطور کافر باشم که تمامی نمازهای واجبم را می‌خوانم و تمام اعمال و عبادات را انجام می‌دهم. هارون گفت: ای بدبخت! می‌زنمت تا اقرار کنی! گفت: ای خلیفه! تو برخلاف سنّت پیامبر (ص) عمل می‌کنی. گفت: چطور؟ گفت: او شمشیر می‌زد تا به مسلمانی اقرار کنیم و تو چوب می‌زنی که به کافری اقرار کنیم! هارون از این سخن تعجّب کرد و او را رها کرد.
حکایت پانزدهم: درشتی و نرمی
نقل کرده‌اند که: روزی مرد عربی از انصار می‌آمد و درباره‌ی خوبی‌های خود با احمد ابوخالد صحبت می‌کرد. ناگهان احمد ابوخالد خشمگین شد و او را ناراحت کرد و مرد عرب گفت: ای وزیر! بدان که خدای عزّوجلّ چیزی به تو داده است که به پیامبر (ص) نداده است. احمد ابوخالد ناراحت شد و گفت: کفر نگو، به من چه داده که به او نداده؟ گفت: به تو اخلاق بد داده، ولی به پیامبر (ص) نداده، همانطور که می‌فرماید: تو دارای خلق بزرگی هستی. احمد ابوخالد بخندید و به او هدیه‌ای داد و او به این وسیله، به هدف خود رسید و این، از کمال انصاف احمد ابوخالد بود.
۳-۱-۵٫ وفای به عهد
حکایت اوّل: عبدالله‌بن‌عبدالمطلّب و شتران قربانی
محمّدبن‌اسحاق روایت می‌کند: زمانی عبدالمطلّب قصد کرد چاه زمزم را تعمیر کند، امّا قریش با او مخالفت می‌کردند. عبدالمطلّب در آن زمان فقط یک پسر داشت، پس نذر کرد اگر خداوند به او ده پسر بدهد، وقتی همه بالغ شدند، یکی را در راه خدا قربانی کند. خداوند به او ده پسر داد و همگی بالغ شدند. روزی عبدالمطلّب آن‌ها را جمع کرد و نذر خود را به آن‌ها گفت. فرزندان گفتند: هر کدام از ما که بگویی آماده‌ایم. پس نام آن‌ها را نوشتند و قرعه‌کشی کردند. قرعه به نام پسر کوچک‌تر ـ یعنی عبدالله ـ افتاد که پدر، او را از همه دوست‌تر داشت. عبدالمطلّب دست عبدالله را گرفت و او را به قربانگاه برد، امّا قبیله‌ی قریش و بزرگان بنی‌زهره اعتراض کردند. قریش گفتند: اگر هر کسی چنین نذری کند، نسل آدم از بین خواهد رفت. در حجاز پیشگویی هست به نام سجّاح که می‌تواند این مشکل را حل کند. اگر او گفت که باید فرزندت را قربانی کنی، آنگاه عذرت پذیرفته است و اگر بگوید برایش مال خود را فدا کنی، قبول کن. عبدالمطلّب با جمعی از فرزندان و نزدیکان به نزد سجّاح رفت. سجّاح از آن‌ها پرسید: دیه کامل در دین شما چقدر است؟ گفتند: ده شتر. سجّاح گفت: باید بین ده شتر و عبدالله قرعه بیندازید. اگر بر شتر افتاد، شترها را قربانی کنید و اگر بر عبدالله افتاد، تعداد شترها را بیشتر کنید و دوباره قرعه بیندازید تا اینکه قرعه بر شتر بیفتد. عبدالمطلّب شاد شد و در کعبه قرعه انداختند، باز هم به نام عبدالله آمد تا اینکه تعداد شترها به صد رساندند. آن وقت قرعه به نام شترها آمد. بزرگان گفتند: اکنون خداوند از تو راضی شد و قربانی را قبول کرد، صد شتر را قربانی کردند و گوشت آن‌ها را به افراد مستحق دادند. حضرت محمّد (ص) در زمان پیامبری خود، دیه‌ی کامل را صد شتر قرار داد و گفت: من پسر دو ذبیحم، یکی اسماعیل که او را به قربانگاه بردند و خداوند برای او قربانی فرستاد و دوم عبدالله که صد شتر جدّ ما فدای او کرد.
حکایت دوم: نتیجه‌ی وفاداری و نمک‌شناسی
مروان حمار وزیری داشت به نام ابوجعده، که از اشراف عرب بود. وقتی حکومت مروان تمام شد، ابوجعده به خدمت ابوالعبّاس سفّاح درآمد. وقتی مروان کشته شد، سر او را برای سفّاح آوردند و کسی جز ابوجعده نتوانست آن سر را شناسایی کند. سپس گفت: این سر امیرالمؤمنین ماست که دیروز بوده و امروز شکر خدا خلافت به جمال مبارک سفّاح آراسته شده است. ابوجعده از نگاه حاضران فهمید که بد سخن گفته است و مستحقّ مجازات است. چون رسم سفّاح این بود که نباید کسی پیش او، مروانیان را ستایش می‌کرد. پس به خانه رفت و وصیّت کرد و منتظر کشته شدن بود، امّا تا صبح اتّفاقی نیفتاد. صبح به خدمت سفّاح رفت، امّا خلیفه هیچ به روی او نیاورد. او از فردی سؤال کرد: دیروز که من رفتم، اتّفاقی نیفتاد؟ گفت: خلیفه از تو خوشش آمده که حقّ ولی‌نعمت خود را تباه نکردی و حرف زشتی نزدی و تو را سزاوار حقّ و حقوق دانست. بعد از چند روز، عبّاس‌علی، نامه‌ای به سفّاح فرستاد که ابوجعده در مجلسِ تو، مروان را امیرالمؤمنین خطاب کرده و باید او را مجازات کنی تا درس عبرتی برای دیگران باشد. خلیفه این موضوع را با برادرش منصور در میان گذاشت. منصور گفت: ابوجعده مردی کاردان است و شایسته نیست او را بکشیم. سفّاح این حرف را پسندید و روزی که ابوجعده در خدمت او بود و مجلس خلوت شد، به او گفت: رازی با تو می‌گویم که اگر فاش شود، جان تو در خطر است. پس گفت: من گفته بودم هر کس سر مروان را برای من بیاورد او را ولیعهد می‌کنم و عموی من این کار را کرد. او می‌خواهد ولیعهد شود، ولی من می‌خواهم برادرم منصور را ولیعهد کنم، نظر تو چیست؟ ابوجعده گفت: من در این مورد هیچ چیز نمی‌توانم بگویم، ولی زمانی که در خدمت مسلمه‌ی عبدالملک مروان بودم، ناگهان برای او نامه‌ای آمد که سلیمان عبدالملک مرده است و عمر عبدالعزیز که پسر عموی شما بود، ولیعهد شد. مسلمه گریه می‌کرد. یکی از حاضران گفت: به مرگ برادر گریه نکن! بر از دست رفتن خلافت از فرزندان پدرت گریه کن! مسلمه بیشتر نگران شد، ولی بی‌فایده بود. سفّاح گفت: رحمت خدا بر تو که اشاره کردی و نصیحت نمودی و تو با یک کلمه، کسی که به کشتن تو اشاره کرده بود را، از خلافت محروم کرده و حقّ آن‌هایی که در حقّ تو خوبی کرده بودند را، رعایت کردی و به من عنایت‌های بسیاری نمودی و همه‌ی آن‌ها به خاطر ادا کردن حقّ صاحب نعمت خود بود.
حکایت سوم: حق‌شناسی امیر بلخ
در روزگاران گذشته، امیری در سرزمین بلخ بود که روزی قصد رفتن به حج داشت. در وقت برگشت، در بیابان کجاوه‌ای دید که پارچه‌ای روی آن کشیده بودند. ناگهان باد، آن پارچه را از روی کجاوه برداشت. زن زیبایی در کجاوه بود و دل امیر اسیر عشق او شد. او زنِ یک بازرگان از بغداد بود. وقتی قافله به بغداد رسید، امیر نتوانست از او بگذرد. پس در بغداد ماند و به دکّان بازرگانی که شوهر معشوق او بود رفت، امّا هر دو از راز این کار بی‌خبر بودند. روزی بازرگان، علّت توقّف امیر در بغداد را پرسید. امیر ماجرا را گفت. مرد بازرگان به او گفت: «آن زن را می‌شناسم و تلاش می‌کنم تا تو را به مقصودت برسانم». پس به خانه رفت و همسرش را طلاق داد و حکایت را با زنش گفت و زنش را راضی کرد. وقتی مدّت عدّه‌ی زن تمام شد، به امیر گفت: «آن زن که معشوق تو بود، برای خدمتگذاری به تو آماده است». امیر او را به خاطر این تلاش ستایش کرد. پس وقتی آن زن را عقد کرد و با عروس در خلوتگاه بودند، عروس گریه کرد. امیر علّت گریه را پرسید. زن گفت: تو مرا خانه خراب کردی! و مرا از خدمت شوهری که از هفت سالگی در خانه‌ی او بودم و از نعمت او آسوده بودم، محروم نمودی. امیر پرسید: شوهر تو کیست؟ گفت: بازرگان. امیر بسیار شرمنده شد و گفت: این آزادمردی را هیچ‌کس در جهان نکرده است و من از شهوت‌پرستی دست برداشته و این زن و شوهری را به برادر و خواهری تبدیل می‌کنم. پس دست زن را گرفت و او را به خواهری قبول کرد و به بازرگان گفت: کاری که تو کردی از هیچ کس ندیدم. وقتی از این طرف گذر کنی، به اندازه‌ی وسعم در حقّ تو نیکی کنم. پس به بلخ آمد و گفت: خواهری که از من گم شده بود، پیدا کردم و قصر بزرگی برای او ساخت و هر روز به قصر می‌رفت و با او مشورت می‌کرد، تا یک سال گذشت. روزی برحسب اتّفاق، کار بازرگان ناسامان شد و ضرر کرد و با شرمندگی به بلخ آمد. امیر او را دید و شناخت. پس او را به خانه‌ی خود آورد و گفت: اینجا خانه‌ی خودت است و اگر تمام پادشاهی را به تو بدهم، در برابر کار تو چیزی نیست. پس او را عزیز داشت و بعد از چند روز به او پیغام داد که خواهری دارم و می‌خواهم او را به عقد تو درآورم. چون بازرگان به آن زن رسید، در پیش او آمد و گفت: مرا می‌شناسی؟ من همان زن اوّلین تو هستم. پس در مورد امیر با بازرگان گفت که او وقتی جوانمردی تو را دید، دست بر من دراز نکرد و آن زن و مرد به یکدیگر رسیدند. وقتی امیر از آن مرد سؤال کرد که آیا هیچ آرزویی داری؟ گفت: «می‌خواهم یک بار دیگر به بغداد بروم تا لطف پادشاه را، دوست و دشمن من ببیند». امیر گفت: شش‌ماه دیگر مهمان من باشید و بعد بروید. پس در این شش‌ماه به افراد مورد اعتماد خود گفت: در بغداد برای بازرگان خانه بسازند و زمین‌های فروخته شده را خریده و سپس به بازرگان اجازه داد تا باقی عمر را در بغداد با آسودگی بگذراند.
حکایت چهارم: حسن عهد ابوالعبّاس اسفراینی
ابواحمد عبدالله احمد فقیه چنین گفت: در آن زمان که ابوالعبّاس اسفراینی ـ وزیر سلطان‌محمود ـ دستور داد در بلخ مدرسه‌ای بسازند، من سرپرست آن ساختمان بودم. روزی مردی به نزد من آمد و گفت: مؤسّس این مدرسه چه کسی است؟ گفتم: وزیر سلطان ابوالعبّاس اسفرینی است. مرد گفت: زمانی در بخارا، او وکیل ما بود و من خانه‌ی خود را به عنوان اجاره به او داده بودم و بسیار جوانمرد و مهماندوست است و در حقّ من و فرزندانم رسیدگی می‌کرد و وقتی از آنجا رفت، اسباب و اثاث خانه‌اش را به من بخشید و من دعاگوی او هستم. امروز قصد خدمتگذاری او کردم، شاید حقّ دوستی مرا بشناسد! از سادگی آن مرد تعجّب کردم و به او گفتم: این چه وسیله‌ای است که به خاطر اینکه خانه به او اجاره داده‌ای، این مسافت را طیّ کنی، شاید او تو را نشناسد! آن پیر ناراحت شد و گفت: راست گفته‌اند که اگر کسی را نمی‌شناسی، با او مشورت نکن. این را گفت و رفت. من دلم برای او سوخت و به دنبال او رفتم و گفتم: ناراحت نباش. او فرد بزرگی است و بدون شک در حقّ تو خوبی می‌کند و دو دینار به او دادم تا توشه‌ی راهش باشد و حلالیّت از او خواستم. بعد از شش‌ماه، روزی در مسجد آن پیر را دیدم و از احوال او پرسیدم. گفت: وقتی از پیش تو رفتم، با خودم فکر کردم که راست می‌گویم. این وسیله نیست که من می‌گویم، پس تصمیم گرفتم به غزنین بروم و خیّاطی کنم و از مزد کارم پولی به دست آورم. روزی ابوالعبّاس مرا دید و شناخت و در حقّ من خوبی بسیار کرد و گفت: خوب کردی که مرا فراموش نکردی و دستور داد برای من حجره‌ای ساختند و برایم پنج‌هزار درهم و پنج لباس آوردند و روزی از من پرسید: آیا دوست داری اینجا باشی یا برگردی؟ گفتم همه‌ی خوبی‌ها در نزد شماست، امّا انسان از زادگاه خودش نمی‌تواند دور باشد. پس دستور داد هزار دینار سرخ به من بدهند و برای دو پسرم هر یک، صددینار و برای دخترانم، دویست‌دینار و هدایای زیادی برای دوستان همراه من کردند و با ثروت و توانگری برگشتم.
حکایت پنجم: درست پیمانی
در تفسیر نقل کرده‌اند: اسماعیل پیامبر (ع)، با مردی در راهی می‌رفتند. آن مرد به او گفت: «ای پیامبر خدا! بر سر راه منتظر من باش تا بیایم.» حضرت اسماعیل (ع) دو روز آن جا نشست، ولی گذر مرد بر آنجا نیافتد و روز سوم آمد و در پای اسماعیل افتاد و عذرخواهی کرد و گفت: «چرا وقتی به وعده‌ام وفا نکردم و دیر آمدم، شما از آنجا نرفتید؟» حضرت اسماعیل فرمود: «چون وعده داده بودم که منتظرت باشم. پس نمی‌توانستم برخلاف وعده‌ام عمل کنم.» به این دلیل خداوند در قرآن او را راست‌پیمان نامید.
حکایت ششم: مرد مسخره و وزیر
در زمان‌های گذشته، امور سرزمین‌های خراسان به دست وزیری اداره می‌شد و او عادت داشت که هر کس به خدمتش می‌آمد و حاجتی داشت، دست بر سینه می‌گذاشت و می‌گفت: انجام می‌دهم و آنقدر تکرار می‌کرد تا فرد مطمئن می‌شد که این کار انجام می‌شود، امّا وزیر آن را فراموش می‌کرد و به آن توجّهی نمی‌کرد. وزیر تلخکی داشت که روزی با او به حمّام رفت. تلخک در او نگاه می‌کرد و می‌خندید و وزیر مسخره‌ی او را نادیده می‌گرفت. تلخک گفت: تعجّب می‌کنم که خدا بر بندگان خود پنج نوبت نماز را واجب کرده و سر زانوی من به جهت سجده کردن ریش شده و چرک بسته، امّا وزیر برای انجام کار مردم روزی هزار بار دست بر سینه می‌زند و یکی از آن وعده‌ها را انجام نمی‌دهد و هیچ اثری بر سینه‌ی او نیست. وزیر ناراحت شد و او را از خود دور کرد، امّا از آن به بعد، روش خود را عوض کرد و به وعده‌هایش وفا کرد.
حکایت هفتم: دوست خوب
نعمان‌بن‌التّراب العبدی، رئیس عرب بود و سه پسر به نام‌های سعد و سعید و ساعد داشت و پیوسته آن‌ها را بر داشتن ادب و فضایل آراسته وصیّت می‌کرد. پسر بزرگ‌تر او ـ سعد ـ از دلیران و نام‌آوران بود و در آن قرن همتایی نداشت و سعید در آموختن خصلت‌های پسندیده، مانند پدر بود و در زیرکی و شرافتمندی تلاش می‌کرد، امّا ساعد مردی شراب‌خوار و خوش‌گذران بود. وقتی نعمان اختلاف طبایع پسران را دید، به سعد گفت: تو شجاع و دلیری، ولی شجاعت و قوّت بازو کافی نیست. اسب خوب، گاهی می‌افتد و شمشیر تیز، گاهی کُند می‌شود. هرگاه که در میدان جنگ افتادی و دیدی که آتش جنگ بالا گرفته، مبادا که زیاد آنجا بمانی و درنگ کنی، گریختن ننگ نیست. شاید به‌وسیله‌ی نیزه‌های ایشان کشته شوی. بعد به پسر کوچک‌تر خود سعید گفت: احسان، وسیله‌ای برای رسیدن به نام نیک است، امّا مواظب باش تا در زمان بخشش و احسان، دیگران را با زبان آزار ندهی و احسان و نیکی را در زمینی بکار که میوه‌ی آن را برداشت کنی. سپس به پسرش ساعد گفت: ای پسر! شراب دل را سیاه می‌کند و عقل را از بین می‌برد و در کسب و کار اختلال ایجاد می‌کند. در انتخاب هم‌نشین خود مواظبت کن و حرمت خویش را نگه دار و نه اینکه به یک بار دست از آن‌ها برداری، زیرا دلتنگ می‌شوی و نه آنکه چندان شراب خوری که بدنام شوی. پس نعمان از دنیا رفت و پسرش سعید به جای او نشست و سفره‌ی کرمش را گسترش داد، امّا گروهی شکم‌خوار دور او گرد آمدند و او وصیّت پدرش را انجام داد و آن‌ها را آزمود تا ببیند از ایشان چه کسی قابل اعتماد است. گوسفندی را کشت و در گوشه‌ی خانه گذاشت و پارچه‌ای روی آن کشید و به یکی از یاران خود که از اخلاص دم می‌زد، گفت: دوست آن است که با دوست وفا کند و حاجت او را برآورده سازد و در بد و خوب او سازگار باشد. سپس گفت: فلان کس از بزرگان قبیله را کشته‌ام و در کنج خانه او را گذاشته‌ام، اگر در دوستی صادق هستی کمک کن تا او را مخفی کنم. دوست او گفت: کار تو بسیار بد است و به کاری دست زده‌ای که به کشتن افراد بسیاری منجر می‌شود. سعید گفت: اکنون چاره‌ای نیست، مرا یاری کن تا او را دفن کنم. گفت: من نمی‌توانم و رفت. سعید به شخص دیگری گفت و هم‌چنین هیچ‌کس او را یاری نکرد و برای او معلوم شد که همه در وفاداری سست هستند. با یکی از یاران در خلوت گفت: آیا از تو توقّع کمک داشته باشم؟ دوستش جواب داد: هرچه را که تو بگویی انجام می‌دهم. ماجرا را برای او گفت. دوستش گفت: مشکلی نیست، اگر دشمن بود بهتر که کشته شده. اکنون چه می‌خواهی انجام دهی؟ گفت: می‌خواهم او را مخفی کنم. پس دوستش فریم‌بن‌نوفل گفت: با جان و دل در خدمتم. غلام سعید در آنجا ایستاده بود، فریم پرسید: آیا غلام از کار تو خبر دارد؟ گفت: نه. پس فریم با یک ضربه غلام را کشت و گفت: غلام برادر نمی‌شود! سعید رنجید که چرا غلام را کشتی؟ فریم گفت: من غلام توام. سعید گفت: من تو را داشتم آزمایش می‌کردم. آنگاه پرده از گوسفند برداشت و گفت: همه را آزمودم، ولی تو بهتر از همه بودی! فایده‌ی این حکایت آن است که دوست آن است که در شادی و غم همراه دوستش باشد، نه اینکه در وقت خوردن و عیش و نوش از وفا دم زند که آنان به حقیقت دشمنند نه دوست.
حکایت هشتم: پاداش و پیش‌بینی یحیی برمکی
احمد بوخالد احول می‌گوید: زمانی که حکومت آل برامکه به پایان رسید، یحیی و فضل را زندانی کردند و من درآن زمان رئیس اداره‌ی پرداخت حقوق بودم. به پایتخت آمدم و برای یحیی شش‌هزار درهم هدیه آوردم، امّا او را در زندان دیدم. با خودم گفتم: برای بزرگان در روز سختی باید خدمت کرد، زیرا در روز شادی، دوستان آن‌ها زیادند. با تلاش خود را به او رساندم و هدیه را برای او بردم. او گفت: کار ما تمام است و پول خودت را تباه نکن، امّا با اصرار من، نیمی از آن را قبول کرد و گفت: قلم و کاغذ به او بدهم. نامه‌ای نوشت و آن را از وسط پاره کرد. نصف آن را در زیر جانماز خود گذاشت و نیمه‌ی دیگر را به من داد. او گفت: حکومت ما تمام است و کار بغداد به آشفتگی می‌کشد. میان امین و مأمون فتنه و جنگ درمی‌گیرد و عاقبت مأمون پیروز می‌شود و اداره‌ی امور مملکت به جوانی به نام فضل سهل واگذار می‌شود. وقتی سهل روی کار آمد، این تکّه کاغذ نزد او ببر تا او پاداش امروز تو را بدهد. وقتی از نزد او برمی‌گشتم، احساس پشیمانی داشتم. آن پول می‌توانست مقداری از نیازهای مرا فراهم کند. روزی در خانه بودم که طایفه‌ای به دنبال من آمدند و گفتند: باید به خدمت طاهر بیایی. طاهر فرمان فضل سهل را پیش من گذاشت و گفت: باید بخوانی. فضل سهل مرا به سوی خود دعوت کرد. وقتی به خدمت او رسیدم، به من احترام زیادی گذاشت. پس فرمود: این احمد است که همیشه هوادار ما بوده! مرا به حضور خلیفه آورد. فضل به خلیفه گفت: باید به او شغلی بدهی. پس دیوان فرمان‌های شاه را به او دادند. بعد از آن، روزی مرا صدا زدند و به من گفت: تو در حقّ یحیی خالد خوبی کرده‌ای و حکایت حال او و نوشتن نامه برای او گفتم. آن نیمه‌نامه که دست من بود، به او دادم و نیمه‌ی دیگر را از جانماز یحیی برداشت و نامه را برای من خواند، که گفته بود: فرزندم احمد ابوخالد در حقّ من لطف زیادی کرده است. در زمانی که ما برای پاداش دادن توانایی نداریم، او را مورد عنایت خود قرار بده تا قسمتی از حقّ او ادا شود. پس فضل گفت: آنچه حاجت داری از ما بخواه. از او تشکّر کردم و برگشتم و به‌وسیله‌ی آن، یک کار خوبی که در حقّ کریم انجام دادم، دولت و خوش‌بختی به من روی آورد و فقر و سختی برطرف شد و این را افراد عاقل بدانند که خوبی در حقّ کریمان هرگز تباه نمی‌شود.
حکایت نهم: ثمامه و فضل‌بن‌سهل
ثمامه‌ی اشرس می‌گوید: روزی فضل سهل در مسجد جمعه‌ی بغداد برای گروهی از بزرگان عرب خطبه می‌خواند. در بین خطبه، عبدالله خزاعی را سرزنش کرد و با کنایه به او گفت: که او نوازنده بوده، در میخانه‌ها می‌گشت و با مطربان نشست و برخاست می‌کرد، شراب می‌خورد و آبروی خود را حفظ نمی‌کرد. این ثمامه از حال او باخبر است. رو به من کرد و خواست تا شهادت دهم. من هیچ جواب ندادم و او از من ناراحت شد. هدف من از خاموش شدن دو چیز بود: یکی، حفظ آبرو و دیگر اینکه، عبدالله با من دوست بود. از جوانمردی نبود که از او بد بگویم. یکی از دوستان به من گفت: در حقّ وزیر بد کردی و او را پیش مردم شرمنده نمودی. ثمامه گفت: من از وزیر گله دارم که مرا رسوا کرد. اگر من به آن شهادت می‌دادم، معلوم می‌شد که من در میخانه با عبدالله بودم، پس بدنام می‌شدم. وقتی آن دوست این حرف را از من شنید، رفت و به فضل سهل گفت: فضل عذر مرا پذیرفت و در حقّ من خوبی کرد و با این قضیّه خشم او فرو نشست.
۳-۱-۶٫ مال حلال
حکایت اوّل: روی تازه و نان خشک
ابوعبدالله الحارث المحاسبی، در علم و تقوی و زهد، در عصر خود بی‌نظیر بود. در مورد او گفته شده که از پدر، هفتادهزار درهم به او ارث رسیده بود، ولی او به آن ارث دست نزده و دلبستگی به آن نداشت. چون پدر او از دین دیگری بود که اراده‌ی خدا را در کارهای بشر مؤثّر نمی‌دانست. می‌گفت که از پیامبر روایت کرده‌اند که پیروان دو دین مختلف، از یکدیگر ارث نمی‌برند و نیز در مورد او گفته‌اند که او هرگاه به غذای حرامی دست می‌زد، رگی از انگشت او بلند می‌شد و او را به حرام بودن غذا آگاه می‌کرد. او نیز دست کشیده و از آن غذا نمی‌خورد. جنید می‌گوید که روزی او را به خانه‌ی خود دعوت کردم و از غذایی که از عروسی برای ما آورده بودند، آوردم و او نخورد. علّت را از او پرسیدم. گفت: میان من و خدا، علامتی است که غذایی که در آن شبهه باشد، نگذارد که در حلق من فرو رود. چند روز بعد، او را به خانه دعوت کردم و قدری نان خشک برای او آوردم، با رغبت آن‌ها را خورد و گفت: چون درویشی را دعوت می‌کنی، بهتر است که با چهره‌ی خندان و نان خشک باشد. مراد از این حکایت، این است که مردان خدا، به حلال و طیّب بودن طعام توجّه دارند، نه زرق و برق آن.
۳-۱-۷٫ زهد و ورع
حکایت اوّل: سبکباری سلمان فارسی
خلیفه عمر، سلمان فارسی را حاکم شهری از شام کرده بود و حقوق او را هر سال از بیت‌المال پنج‌هزار درهم می‌داد. او همه‌ی پول‌ها را صدقه می‌داد و با حصیربافی، خرج خود را به دست می‌آورد. چون وقت زکات گوسفندان می‌رسید، گوسفندان خود را می‌کشت و صدقه می‌داد و از پوست آن‌ها کیسه درست می‌کرد و به مردم می‌داد. وقتی زمان مرگ او رسید، دیدند که در موقع جان دادن گریه می‌کند. دلیل گریه را پرسیدند، جواب داد: «برای این گریه می‌کنم که پیامبر (ص) پیوسته مرا سفارش می‌کرد، تلاش کنید از دنیا سبکبار بروید. در حالیکه من بسیار گران‌بار می‌روم. مبلغی اثاث و اسباب زندگی برای خود جمع کرده‌ام.» چون در خانه‌ی او نگاه کردند، تشتی بود که خمیر می‌کرد و آفتابه‌ای و پالان شتر و گلیم بود. پس هزار رحمت بر او فرستادند.
حکایت دوم: وصیّت عمربن‌عبدالعزیز
بعد از خلیفه عمر، هیچ یک از خلفا در زهد و تقوا مانند عمربن‌عبدالعزیز نبودند. یکی از اعمال پسندیده‌ی او، آن است که وقتی زمان مرگ او فرارسید، مسلمه عبدالملک به او گفت: وصیّت‌نامه‌ای نوشته‌ای؟ عمر گفت: مالی ندارم که تقسیم آن را به تو واگذار کنم. مسلمه گفت: من صدهزار درهم آورده‌ام تا خلیفه در راه خیری مصرف کند. عمر گفت: بهتر است این مال را از گروهی که به ناحق گرفته‌ای، به آن‌ها برگردانی و خود را نجات دهی. این سخن بر مسلمه اثر کرده و گریه کرد و بعد از آن در گرفتن اموال احتیاط زیادی کرد.
حکایت سوم: تحمّل و طاقت یعقوب لیث
وقتی که یعقوب لیث ولایت خراسان را تصرّف کرد، خواست تا شهر ری را هم تصرّف کند. لشکر آماده کرد. منجّمان بر ارتفاعات رفته بودند تا طالع او را معلوم کنند. به او گفتند: در این ساعت، نحس است و اگر بروی، شکست می‌خوری. پس یعقوب در آفتاب تابستان روی بام ایستاد، در حالیکه هوا خیلی گرم بود. وقتی از بام پایین آمد، منجّمان گفتند: الان وقت خوب و نیکی است و هر جا بروی پیروز می‌شوی. پس گروهی از خواص پرسیدند: که امیر برای چه کار مهمّی بر بام رفته و ایستادن شما در آفتاب چه دلیلی داشت؟ گفت: من نفس خود را امتحان می‌کردم که ببینم در آفتاب با آن سلاح سنگین طاقت می‌آورم یا نه! پس به اختیار خود در آفتاب ایستادم تا نیمه‌روز، معلوم شد که نفس من، بر آن شدّت صبر خواهد کرد. چون در به دست آوردن دولت تلاش کرد، تمام خراسان را تصرّف کرد.
حکایت چهارم: دل کندن از نعمت دنیا
گویند که روزی منصور به عمرو عبید گفت که: به من پندی بیاموزید. گفت: آنچه را که دیده‌ام بگویم یا آنچه را که شنیده‌ام؟ منصور گفت: آنچه را دیده‌ای. عمرو گفت: وقتی که عمربن‌عبدالعزیز از دنیا رفت، از او یازده پسر ماند که به هر پسر هجده قیراط زر رسید. وقتی که هشام عبدالملک از دنیا رفت، از او هم یازده پسر ماند و به هر کدام از آن‌ها یک میلیون دینار ارث رسید. پس از مدّتی، یکی از پسران عمر عبدالعزیز را دیدم که به یک روز صد اسب در راه خدای عزّوجلّ بخشید و یکی از پسران هشام را دیدم که در راه نشسته بود و از مردم گدایی می‌کرد و اگر عاقلان در این حکایت اندیشه کنند، متوجّه می‌شوند نباید به دنیا و نعمت‌های آن دل بست.
۳-۱-۸٫ عفو و گذشت
حکایت اوّل: جوانمردی و گذشت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-09-24] [ 11:34:00 ب.ظ ]




تعیین یک معادله سوم در کنار معادلات (۴-۵۰)و (۴-۵۱) برای تعیین و و به حل­کننده مساله بستگی دارد. در ابتدا باید توجه داشته باشیم معادلات (۴-۵۰) و (۴-۵۱) جایگزینی تقریبی برای معادلات اصلی (۴-۳۰) و (۴-۳۱) هستند. بنابراین می­توان هر شرط (معادله) دیگری را که مربوط به پایستگی اندازه حرکت و انرژی باشد در حل وارد کنیم.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

مثلا می­توان شرط عدم لغزش را در لایه از معادله (۴-۳۰) به دست آورد. بنابراین معادله سوم عبارت خواهد بود از:
(۴-۵۲)
با جایگذاری پروفیل­های (۴-۴۶) و (۴-۴۷) در معادله اخیر و با توجه به آنکه می­باشد خواهیم داشت:
(۴-۵۳)
حال می­توان و و را از حل دستگاه معادلات ممنتوم (۴-۵۰) و انرژی (۴-۵۱) و شرط عدم لغزش (۴-۵۳) و به روش رانگ کوتا به دست آورد.
۴-۴ عدد ناسلت :
عدد ناسلت محلی را می­توان از رابطه زیر به دست آورد:
(۴-۵۴)
که در آن برای داریم:
(۴-۵۵)
با جایگذاری (۴-۵۵) در (۴-۵۴) خواهیم داشت:
(۴-۵۶)
با بهره گرفتن از پروفیل دمای (۴-۴۵) و استفاده از تبدیلات صفحه ( ) به ( ) معادله اخیر عبارت خواهد بود از:
(۴-۵۷)
همچنین ناسلت متوسط برای صفحه­ای به طول برابر خواهد بود با:
(۴-۵۸)
۴-۵ تنش برشی :
تنش برشی محلی را می­توان از رابطه زیر به دست آورد:
(۴-۵۹)
با جایگذاری پروفیل سرعت (۴-۴۶) در (۴-۵۹) و استفاده از تبدیلات صفحه ( ) به ( ) خواهیم داشت:
(۴-۶۰)
همچنین تنش برشی میانگین برابر است با:
(۴-۶۱)

فصل ۵ :
اراﺋﻪ­ی­ نتایج

در این فصل نتایج حاصل از حل عددی معادلات حاکم (۴-۵۰) و (۴-۵۱) و (۴-۵۳) مورد تجزیه و تحلیل قرار می­گیرد. بدین منظور تاثیر پارامترهای زیر روی مقادیر ضخامت لایه مرزی سرعت( )و حرارت ( )٬ عدد ناسلت و تنش برشی بررسی می­ شود:
۱- تاثیر تغییرات زاویه سطح ( ).
۲- تاثیر تغییرات پارامتر مغناطیسی ( M0 ).
۳- تاثیر تغییرات دامنه نوسان سطح ( a0 ).
۴- تاثیر تغییرات فرکانس نوسان سطح (n ).
۵- تاثیر تغییرات عدد پرانتل سیال ( Pr ).
۶- تاثیر تغییرات میزان دمش و مکش از سطح نفوذپذیر دیواره ( v0 ).
۵-۱ صحت سنجی برنامه کامپیوتری:
برای اطمینان از صحت عملکرد برنامه کامپیوتری٬ نتایج حاصل از آن را با نتایج کار برخی محققین مقایسه کردیم.
در سال ۱۹۹۷ کریپو و کلارکسون ]۳۱[ مساله انتقال حرارت همرفت طبیعی را روی صفحه عمودی با تولید گرمای ثابت روی سطح به روش تشابهی تجزیه و تحلیل کردند.
در سال ۲۰۰۱ چمخاه و خالد ]۵[مساله انتقال حرارت همرفت طبیعی در محیط MHD روی صفحه مایل همراه با تولید گرما را به روش تشابهی مورد بررسی قرار دادند .
در سال ۲۰۱۰ شرما و سینگ ]۱۳[ به بررسی انتقال حرارت همرفت طبیعی در محیط MHD همراه با تولید گرما روی صفحه عمودی به روش تشابهی پرداختند.
در جدول (۵-۱) نتایج کار حاضر روی صفحه عمودی به ازاء مقادیر مختلف پرانتل با نتایج کارهای شرما و چمخا و کریپو مقایسه شده است.
جدول (۵-۱) مقایسه عدد ناسلت متوسط برای مقادیر مختلف Pr

Error
(with shrama)
Present work
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:34:00 ب.ظ ]




(۳۹)
(۴۰)
(۴۱)
(۴۲)
(۴۳)
۲-۶- تغییرات رفاهی
در اینجا منظور از تغییرات رفاهی برای تولیدکنندگان محصول ذرت و کلزا در اثر تغییر قیمت کودشیمیایی عبارت است از تغییر در سطح درآمد و هزینه های آنها یا به عبارت دیگر تغییر در سود حاصل از تولید آنها. به دنبال افزایش قیمت کودشیمیایی ابتدا تغییرات در تقاضای آن و سپس تغییر تولید ناشی از تغییر تقاضا و مصرف کودشیمیایی بعنوان منشأ تغییرات رفاهی محسوب می گردد. تغییر در تقاضای کودشیمیایی منجر به تغییر در میزان بکارگیری و هزینه های تولید از یک سو و تغییر در سطح تولید از سوی دیگر خواهد شد. بنابراین ابزار تحلیل رفاهی در این مطالعه تابع تقاضای نهاده و تابع تولید است که پیش تر تقاضای نهاده معرفی گردید و در بخش بعد تابع تولید نیز معرفی شده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۷- تابع تولید
به منظور بررسی اثر تولیدی تغییر قیمت نهادهها نیز از تابع تولید کاب– داگلاس استفاده شد. این تابع تولید رابطه میان محصول و نهاده های مشخص را بیان و اثرات عوامل تولید همچون نیروی کار، آبیاری و تکنولوژی را بر روی محصول به خوبی نشان میدهد. تناسب استفاده از این تصریح توسط مطالعاتی چون(فن،۱۹۹۱؛ لین، ۱۹۹۲؛ احمد و براوو،۱۹۹۵؛ کافمن و اسنل،۱۹۹۷؛کارتر و ژانگ،۱۹۹۸؛دنج و همکاران،۲۰۰۵) مورد تأکید قرار گرفته است. تابع تولید کاب-داگلاس در الگوی مطالعه حاضر بصورت زیر می باشد:
که در آن q مقدار تولید، A ضریب ثابت،  ها مقادیر کشش تولید نسبت به هر یک از نهاده ها، F کود شیمیایی،L نیروی کار، P سم، M ماشین آلات، W قیمت آب و S قیمت بذر می باشد.
۲-۸داده های مطالعه
با توجه به روش های مورد استفاده در مطالعه که شامل برآورد تابع سود و توابع تقاضای نهاده ها می باشند، به آمار واطلاعات تولید کننده در سال مورد مطالعه و همچنین آمار واطلاعات مربوط به دو نهاده سم وکود شیمیایی و دیگر شاخصهای اقتصادی نیاز می باشد. واین اطلاعات با بهره گرفتن از پرسشنامه و مصاحبه حضوری با زارعین و بخش دیگری از اطلاعات از سازمان خدمات حمایتی، سازمان جهادکشاورزی و دیگر سازمانهای مربوطه اخذ گردید. داده های مقطعی از طریق تکمیل پرسشنامه در میان بهره برداران شهرستان نورآباد ممسنی برای مطالعه دو نهاده کود وسم شیمیایی انتخاب گردید. دلیل انتخاب این شهرستان برای مطالعه این است که یکی از قطبهای اصلی تولید غله در استان فارس است. در این شهرستان ۱۱ روستای تل بندو، دهنو سادات، دهنو مرکزی، دهنومقیمی، اکبری، خفرمکان، مراسخون (سفلی و اولیا)، کرم آباد و حسین آباد به خاطرسطح زیر کشت بالای محصول ذرت وازدیاد مصرف نهاده های شیمیایی در تولید این محصول انتخاب گردید. در مجموع از نمونه ۱۰۰ نفری کشاورزان ذرت و کلزا کار به طور تصادفی ساده، انتخاب و با آنها مصاحبه و اطلاعات مورد نیاز این تحقیق جمع آوری گردید.
۲-۹- زمان مطالعه
کلیه اطلاعات به دست آمده از بهره برداران مربوط به سال زراعی ۸۸-۱۳۸۷ می باشد که در تابستان ۱۳۸۸ جمع آوری گردیده است. مهمترین مشکلات جمع آوری اطلاعات، سن بالای کشاورزان، بی سوادی، کم تجربه بودن کشاورزان جدید بود.
فصل سوم
نتایج و بحث
در این فصل ابتدا،الگوی توزیع کود شیمیایی و یارانه پرداختی به نهاده هادر سالهای اخیر بررسی شده، و سپس نتایج حاصل از روابط ارائه شده در بخش روششناسی ارائه شده است.
۳-۱- الگوی توزیع کودشیمیایی
کود شیمیایی کالای استراتژیکی است، از این رو تصمیمات خرید آن در شرکت بازرگانی دولتی ایران توسط شورای خرید، متشکل از نمایندگان وزارت بازرگانی، سازمان مدیریت و برنامه ریزی، وزارت امور اقتصادی و دارایی، بانک مرکزی و نماینده خریدار (شرکت خدمات حمایتی) اتخاذ میشود. این شرکت، مقدار و نوع کالاهای استراتژیک، از جمله کود را که باید از خارج خریداری شود، تعیین میکند. پس از تعیین نوع و مقدار کودی که باید از خارج تهیه شود، سایر امور شامل درج آگهی مناقصه را بین المللی و خرید از کانالهای مناسب به عهده شرکت خدمات حمایتی میباشد.
مقدار مورد نیاز کود را مؤسسه تحقیقات آب و خاک تعیین و به معاونت زراعت اعلام میکند. سپس از طریق آن معاونت مقدار نیاز به شرکت خدمات حمایتی اعلام میشود. شرکت خدمات حمایتی هم با توجه به توان تولید داخلی، نسبت به خرید انواع کود از تولید کنندگان داخلی و خارجی اقدام میکند. روند واردات، تولید و توزیع کود شیمیایی در کشور طی دوره ۱۳۸۴-۱۳۸۰ که توسط شرکت خدمات حمایتی صورت میگیرد در جدول (۳-۱) شده است.
همانطور که در این جدول مشاهده می شود علیرغم کاهش توزیع کودشیمیایی در سال ۱۳۸۴ نسبت به سال ۱۳۸۳ اما بطور کلی می توان گفت میزان توزیع کودشیمیایی از یک روند افزایشی برخوردار بوده است. بطور متوسط بیش از یک سوم از کودشیمیایی توزیع شده در داخل از طریق واردات تأمین شده است. در حالی که منابع تأمین کودهای مورد نیاز کشور قبلاً بسیار محدود و منحصر به اوره و فسفات آمونیوم بود ولی به دلیل اعلام و ترویج تفکر مصرف بهینه کود، تنوع کودی از چهار نوع کود در سال ١٣٧٠، به بیش از ١٨ نوع در سال ١٣٨١ افزایش یافته و در این میان میزان تأمین کود نیز سیر صعودی داشته است (سازمان خدمات حمایتی، ۱۳۸۵).
جدول(۳-۱ ): مقدار واردات، توزیع و تولید کود شیمیایی (هزار تن)

سال واردات تولیدات توزیع
مقدار درصد از توزیع مقدار درصد از توزیع مقدار
۱۳۸۰ ۱۰۲۱ ۲/۳۶ ۱۷۹۸ ۸/۶۳ ۲۸۲۰
۱۳۸۱ ۸۲۶ ۶/۲۶ ۲۲۷۷ ۴/۷۳ ۳۱۰۳
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:34:00 ب.ظ ]




-

حفاظت از حقوق مالکیت باعث انباشت سرمایه، افزایش پس­انداز و کارایی اقتصادی، تخصیص بهینه­ منابع، کاهش فعالیت­های رانت­جویی و رسیدن به رشد می­ شود.

۱۸

مؤیدفر و زمردی (۱۳۹۰)

ایران

بهبود وضعیت حقوق مالکیت موجب افزایش سرمایه ­گذاری بخش خصوصی می­ شود.

مآخذ: نتایج تحقیق
اکنون به طور اجمالی به بررسی این مطالعات خواهیم پرداخت.
نورث (۱۹۹۰) در مطالعه­ خود به بررسی نقش نهادها، عوامل نهادی و عملکرد اقتصادی می ­پردازد. وی معتقد است نهادها قواعد بازی در جامعه و یا به­ طور رسمی­تر، محدودیت­های وضع شده توسط افراد برای شکل­دهی رفتار متقابل آن­ها است. به عبارتی، نهادها قیودی هستند وضع شده از جانب نوع بشر که روابط متقابل انسان­ها با یکدیگر را شکل می­ دهند (راهنمای کنش متقابل انسان­ها) و سبب نظام­مند شدن انگیزه­ های نهفته در مبادلات بشری می­گردند. بنابراین نهادها با ارائه ساختارهایی برای زندگی، عدم اطمینان را کاهش داده و تعیین کننده­ عملکرد اقتصادها در درازمدت می­باشند. نورث معتقد است که حفاظت از حقوق مالکیت و اجرای قراردادها با کاهش عدم اطمینان، موجب افزایش انگیزه­ سرمایه ­گذاری عوامل اقتصادی خواهد شد (صمدی، ۱۳۸۹).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

سرون (۱۹۹۷) به بررسی ارتباط بین بی­ثباتی­های اقتصادی و سیاسی و میزان
سرمایه ­گذاری ثابت بخش خصوصی طی دوره­ ۱۹۹۰- ۱۹۷۰ می ­پردازد. وی با بهره گرفتن از روش داده ­های پانلی[۴۵] برای کشورهای صحرای آفریقا نشان می­دهد که در صورتی که برگشت پروژه­ های سرمایه ­گذاری، هزینه­بر یا حتی غیرممکن باشد در این­صورت وجود نااطمینانی حتی به یک میزان ناچیز هم به میزان قابل توجهی بر سرمایه ­گذاری بخش خصوصی تأثیر منفی
می­ گذارد. وی بر این اساس پیشنهاد می­ کند که ثبات و قابل پیش ­بینی بودن عوامل مؤثر بر انگیزه­ بخش­خصوصی مانند قیمت­های نسبی، تقاضا، نرخ بهره و مالیات اهمیت­شان خیلی بیشتر از مقادیر این عوامل انگیزشی در سطح اسمی است. به عبارتی دیگر، سرمایه­گذار بخش­خصوصی در صورتی در یک محیط نامطمئن اقدام به سرمایه ­گذاری برگشت­ناپذیر می­ کند که، یک تغییر بسیار بزرگ در عوامل موثر بر انگیزه بخش خصوصی بوجود آمده باشد.
اسونسون (۱۹۹۸) در مقاله­­ای با عنوان «سرمایه ­گذاری، حقوق مالکیت و بی­ثباتی سیاسی» به بررسی ارتباط بین بی­ثباتی سیاسی، وضعیت حقوق مالکیت و سرمایه ­گذاری بین ۱۰۱ کشور طی دوره­ زمانی ۱۹۸۵- ۱۹۶۰ می ­پردازد. وی در قالب یک الگوی اقتصاد سیاسی نشان ­ می­دهد که در جوامع بی­ثبات و قطبی­شده، با توجه به این­که حقوق مالکیت به صورت ضعیف اجرا می­ شود، دولت تمایل اندک به سرمایه ­گذاری در زیرساخت­های قانونی دارد. وی توضیح می­دهد که بعضی دولت­ها در جوامع بی­ثبات، انگیزه­ کافی برای اصلاح قانون در جهت حفاظت از حقوق مالکیت ندارند و این مانع سرمایه ­گذاری خصوصی در این کشورها می­ شود. وی در آخر نتیجه می­گیرد که، بی­ثباتی سیاسی از طریق ساز وکار کیفیت حقوق مالکیت، بر سرمایه ­گذاری خصوصی تأثیر منفی می­ گذارد به­ طوری­که با افزایش در بی­ثباتی سیاسی، سرمایه ­گذاری به خصوص در کشورهای درحال توسعه کاهش می­یابد.
النا و جایارمن (۲۰۰۱) به بررسی تعیین­کننده­ های سرمایه ­گذاری خصوصی کشور فیجی طی دوره­ ۱۹۹۸- ۱۹۶۶ و براساس الگوی تصحیح خطا می­پردازند. آن­ها سرمایه ­گذاری را تابعی از عوامل اقتصادی مانند سرمایه ­گذاری عمومی واقعی، رشد تولید ناخالص داخلی واقعی، نرخ تسهیلات واقعی، اعتبارات واقعی بخش خصوصی، شاخص نرخ ارز مؤثر واقعی، هزینه­ واقعی واحد نیروی کار و عوامل سیاسی و نهادی مانند کودتا می­دانند. نتایج تجربی مطالعه­­ی آن ها نشان می­دهد که بیشتر عوامل اقتصادی بر سرمایه ­گذاری خصوصی در این کشور
بی­تأثیرند و عواملی مانند کودتا و شرایط پس از آن، تأثیر بسیار مهم و معنی­داری بر میزان سرمایه ­گذاری خصوصی در این کشور دارد.
سنوگو (۲۰۰۳) در مطالعه­­ی خود اثرات حقوق مالکیت حفاظت نشده بر سرمایه ­گذاری و رشد در کشورهای صحرای آفریقای طی دوره­ ۱۹۹۹- ۱۹۹۰ مورد بررسی قرار می­دهد. وی برای متغیر حقوق مالکیت از شاخص راهنمای بین ­المللی ریسک کشوری[۴۶] برای ۱۱۸ کشور استفاده کرده است. وی نشان می­دهد که به دلیل نااطمینانی حقوق مالکیت و نبود سازوکار حقوقی جهت اجرای قرادادها و بی­ثباتی سیاسی، سرمایه ­گذاران تمایلی به سرمایه ­گذاری از خود نشان نمی­دهند. وی هم­چنین با بهره گرفتن از شاخص ثبات سیاسی گاستیل[۴۷] (که میزان
آزادی­های مدنی و آزادی­های سیاسی را نشان می­دهد)، به این نتیجه می­رسد که ارتباط منفی بین این شاخص، رشد و سرمایه ­گذاری وجود دارد. به عبارتی وی بیان می­ کند که این ارتباط منفی، تأیید فرضیه­ تأثیر افزایش نااطمینانی در حقوق مالکیت، کاهش رشد و سرمایه ­گذاری است.
دنیسر و الیس (۲۰۰۵) در مقاله­ای با بررسی موضوع غارت، حفاظت و انباشت، و در قالب الگوهای رشد با نسل­های تداخلی، نرخ حمایت از حقوق مالکیت را نسبتی از تولید فرض می­ کنند که بنگاه­ها قادر به حمایت از آن هستند. این محققان بیان می­ کنند که حقوق مالکیت حفاظت نشده، موجب غارت بسیاری از منابع می­ شود و با کاهش انگیزه­ سرمایه ­گذاری، میزان
سرمایه ­گذاری هم کاهش می­یابد. بنابراین غارت و عدم حفاظت از حقوق مالکیت از انباشت سرمایه جلوگیری می­ کند و میزان سرمایه ­گذاری را کاهش می­دهد.
آیسان و همکاران (۲۰۰۶) در مطالعه­ خود با بهره گرفتن از داده ­های پانلی طی سال­های ۱۹۹۰- ۱۹۸۰ در ۳۱ کشور در حال توسعه منطقه­ خاورمیانه و شمال آفریقا، به بررسی تشکیل نهادهای حکومتی و تأثیر آن بر سرمایه ­گذاری خصوصی می­پردازند. این محققان جهت بررسی تأثیر عوامل نهادی بر سرمایه ­گذاری خصوصی، از شاخص­ های کیفیت نهادهای اجرایی، پاسخگویی بخش عمومی و ثبات سیاسی استفاده کرده ­اند. آن­ها در مطالعه­ خود نشان
می­ دهند که، کیفیت نهادهای اجرایی به میزان فساد، وضعیت بوروکراسی و حاکمیت نظم و قانون وابسته بوده و تأثیر معناداری بر تشکیل سرمایه ­گذاری خصوصی دارد. هم­چنین برای بررسی عوامل سیاسی موثر بر سرمایه ­گذاری از شاخص­ های ثبات حکومت، درگیری­های داخلی، درگیری­های خارجی و تنش­های نژادی (از مؤلفه­ های شاخص راهنمای بین ­المللی ریسک کشوری) استفاده کرده ­اند. نتایج مطالعه­ آن­ها نشان داد که این شاخص هم اثر معناداری بر سرمایه ­گذاری خصوصی در کشورهای مورد مطالعه دارد به­ طوری­که، هر چقدر شرایط سیاسی کشور آرام­تر، و فضای کسب و کار از امنیت بیشتری برخوردار باشد، به دنبال آن انگیزه سرمایه ­گذاری هم افزایش خواهد یافت. بنابراین این نتایج، بیان می­ کنند که عملکرد نهادهای دولتی نقش مهم و معناداری در تصمیمات سرمایه ­گذاری بخش خصوصی دارد.
گونزالز (۲۰۰۷) در مقاله­­ی خود در قالب نظریه­ سنتی (یا نظریه­ غارت) بیان می­ کند که، کارگزاران در صورتی که با فرصت سرمایه ­گذاری مواجه باشند ولی از دریافت بازدهی­ سرمایه ­گذاری خود اطمینان لازم نداشته­ باشند، با قضیه­ی سرقت رو به­ رو خواهند شد. در این صورت، نتایج سرمایه ­گذاری افراد توسط دیگران به غارت می­رود و افراد از انجام سرمایه ­گذاری ناامید می­شوند. در نتیجه، حقوق مالکیت حفاظت نشده، باعث کاهش رشد اقتصادی می­ شود. وی نشان می­دهد که حقوق مالکیت حفاظت شده باعث رسیدن به تخصیص بهینه­ پارتو می­ شود و اگر ساختار نهادی نامناسب باشد اصلاحات تدریجی، جهت اصلاح ساختار قانونی جامعه کارآمد و مناسب نخواهد بود.
میساتی و یامونگو (۲۰۱۱) ضمن مطالعه­ رابطه­ بین توسعه­ بخش مالی و سرمایه ­گذاری خصوصی در ۱۸کشور آفریقایی طی دوره­ ۲۰۰۴- ۱۹۹۱ براساس روش پانل، دریافتند که رابطه­ منفی بین نرخ بهره و سرمایه ­گذاری خصوصی برقرار است و بین اعتبارات به بخش خصوصی و سرمایه ­گذاری خصوصی رابطه­ مثبت و معناداری وجود دارد. هم­چنین از آنجا که در کشورهای آفریقایی نرخ بهره تسهیلات بیشتر از نرخ بهره سپرده است (حتی زمانی­که نرخ سپرده در حال افزایش است)، وقتی که سرمایه ­گذاران خصوصی براساس نرخ تسهیلات اقدام به گرفتن وام می­ کنند، در این صورت اثر نرخ تسهیلات روی سرمایه ­گذاری به حداقل خواهد رسید. آن­ها هم­چنین جهت در نظرگرفتن عوامل نهادی و فعالیت بازار غیررسمی، از
شاخص­ های آزادی اقتصادی بنیاد هریتیج[۴۸] و شاخص ادراک فساد[۴۹] استفاده کرده ­اند و به این نتیجه رسیدند که، در کشورهایی که از فساد کمتری برخوردار هستند هزینه­ فعالیت­های تجاری برای سرمایه ­گذاران کاهش خواهد یافت. در نتیجه، تمایل به سرمایه ­گذاری خصوصی بیشتر خواهد شد و در کشورهایی که از سطح آزادی اقتصادی بیشتری برخوردار هستند سرمایه ­گذاری خصوصی به دنبال آن بیشتر خواهد شد.
موریسی و دومکرمنخول (۲۰۱۱) در مقاله­ای با عنوان «دولت، سرمایه ­گذاری خصوصی و سرمایه ­گذاری مستقیم خارجی در کشورهای در حال توسعه» به نقش دولت کارآمد در ایجاد سرمایه ­گذاری در ۴۶ کشور در حال توسعه طی دوره­ ۲۰۰۹- ۱۹۹۶ می­پردازند. آن ها بیان می­ کنند که وجود اثر جایگزینی بین سرمایه ­گذاری خصوصی و مستقیم خارجی به چگونگی نقش دولت وابسته است به­ طوری­که، شاخص­ های بی­ثباتی سیاسی و فساد تأثیر بسیار زیادی بر روی میزان سرمایه ­گذاری خواهد داشت. محققان با بهره گرفتن از روش تخمین زننده گشتاورهای تعمیم یافته نتیجه می­گیرند، در رژیم­هایی که از ثبات سیاسی بهتری برخوردار هستند حتی با کاهش در سرمایه ­گذاری خصوصی، سرمایه ­گذاری مستقیم خارجی افزایش می­یابد و به دنبال آن سرمایه ­گذاری کل هم افزایش خواهد یافت. هم­چنین در دولت­های بی­ثبات، اثر جایگزینی
سرمایه ­گذاری مستقیم خارجی بیشتر، و اثر آن روی سرمایه ­گذاری کل کمتر خواهد بود. در آخر هم بیان می­ کنند که کاهش فساد به طور نسبی، تأثیر زیادی روی افزایش سرمایه ­گذاری خصوصی خواهد داشت.
در برخی از مطالعات داخلی نیز به نقش عوامل نهادی در تشویق و افزایش سرمایه ­گذاری توجه شده است.
جعفری صمیمی و آذرمند (۱۳۸۴) با بررسی تأثیر متغیرهای نهادی بر رشد اقتصادی، ارتباط بین متغیرهای نهادی و نرخ­های درازمدت رشد اقتصادی در ۸۰ کشور مختلف جهان طی دوره­ ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۱ را مورد بررسی قرار می­ دهند. آنان در مطالعه­ خود از آزمون ناهمسانی واریانس اجزای اختلال توابع رگرسیون با بهره گرفتن از روش “وایت[۵۰] ” مورد آزمون قرار می­ دهند. براساس نتایج برآورد الگوها، نرخ سرمایه ­گذاری به طور مثبت با میانگین نرخ رشد در ارتباط بوده و نرخ تورم اثری منفی بر رشد دارد. هم­چنین، افزایش سطح آزادی­های اقتصادی از طریق تأثیر مثبت بر سرمایه ­گذاری موجب رشد اقتصادی شود که این امر خود تأثیر مضاعف آزادی اقتصادی بر رشد را نشان می­دهد. آن ها نشان می­ دهند که نهادها اعم از اقتصادی، سیاسی و حقوقی تعیین کننده­ انگیزه­ ها و محدودیت­های فعالیت­های اقتصادی بوده و بخش عمده­ای از تفاوت در نرخ­های سرمایه ­گذاری و رشد اقتصادی بین کشورها را توضیح می­ دهند.
سوری (۱۳۸۴) در مقاله­­ای به بررسی تأثیر سرمایه ­اجتماعی بر عملکرد اقتصادی برای ایران طی دوره­ ۱۳۷۹- ۱۳۳۸ می ­پردازد. وی جهت بررسی عملکرد اقتصادی از دو معیار
سرمایه ­گذاری بخش خصوصی و رشد اقتصادی استفاده کرده است. از دیدگاه وی سرمایه اجتماعی یکی از تعیین­کننده­ های مهم ارتقای بهره­وری فعالیت­های اقتصادی است. سرمایه اجتماعی در واقع مجموعه­ نهادها، قوانین و سنت­ها است که مناسبات اجتماعی بین مردم یک جامعه را شکل می­دهد. به عبارتی برای حفظ یا تغییر هنجارها و تشکیل سرمایه اجتماعی، نیاز به حفاظت کامل از حقوق مالکیت است. وی جهت نشان­دادن وضعیت سرمایه اجتماعی از معیار تعداد پرونده ­های بررسی شده در رابطه با چک­های بلامحل استفاده کرده است زیرا معتقد است که، چک وسیله­ای برای تسهیل مبادلات اقتصادی و در رابطه با
فعالیت­های اقتصادی بوده و بهتر از شاخص­ های دیگر می ­تواند وضعیت سرمایه اجتماعی را نشان دهد. وی در آخر به این نتیجه می­رسد که بین کاهش سرمایه اجتماعی و متغیرهای مربوط به سطح فعالیت­­های اقتصادی مانند تولید سرانه بدون نفت، رشد اقتصادی و
سرمایه ­گذاری رابطه منفی وجود دارد.
عباسی­نژاد و جبل­عاملی (۱۳۸۵) به بررسی تأثیر متغیرهای کیفی، غیراقتصادی و سیاسی مانند جنگ و انقلاب، بر حجم سرمایه ­گذاری در فضای نااطمینانی در اقتصاد ایران طی دوره­ ۱۳۸۲- ۱۳۵۰می­پردازند. آن ها براساس روش حداقل مربعات معمولی، و با واردکردن متغیرهای دیگری مانند نرخ بهره­ی واقعی، سرمایه ­گذاری دولتی، سپرده­های پس­انداز و مدت­دار بخش خصوصی و اختلاف در درآمد خالص ملی، چنین نتیجه می­گیرند که به دلیل ریسک گریز بودن همه عاملان اقتصادی، متغیرهای کیفی با افزایش نااطمینانی در اقتصاد، حجم سرمایه ­گذاری خصوصی را کاهش می­ دهند. هم­چنین نشان می­ دهند که سرمایه ­گذاری بخش خصوصی در ایران نسبت به تغییرات نرخ بهره­ی واقعی واکنش معکوس نشان­می­ دهند و سرمایه ­گذاری دولتی مکمل سرمایه ­گذاری بخش خصوصی است. از طرفی هم، میزان پس­انداز در نظام بانکی نقش مؤثر و مثبتی بر میزان سرمایه ­گذاری دارد.
آهنگری و سعادت­مهر (۱۳۸۷) جهت بررسی تأثیر امنیت بر سرمایه ­گذاری خصوصی در ایران، به بررسی رابطه­ بین ریسک و سرمایه ­گذاری خصوصی طی دوره­ ۱۳۸۴- ۱۳۶۳ می­پردازند و از روش هم­جمعی یوهانسن جوسیلیوس[۵۱] استفاده می­ کنند. آن­ها سرمایه ­گذاری خصوصی را تابعی از تولید ناخالص داخلی واقعی، سرمایه ­گذاری ثابت دولتی و متوسط میزان سود علی­الحساب تسهیلات بانکی در بخش­های مختلف و شاخص ریسک مرکب در نظر
می­گیرند. نتایج تحقیق آن­ها نشان می­دهد که امنیت سرمایه ­گذاری تأثیر معنی­داری بر سرمایه ­گذاری خصوصی در ایران دارد، به­­طوری­که یک واحد افزایش در شاخص ریسک
سرمایه ­گذاری، به طور متوسط سرمایه ­گذاری خصوصی در ایران را به میزان ۲۲ /۰ میلیارد ریال کاهش می­دهد. نتایج هم­چنین نشان می­دهد که سرمایه ­گذاری خصوصی با تولید ناخالص داخلی واقعی رابطه­ مستقیم و با سرمایه ­گذاری دولتی و میزان سود علی­الحساب تسهیلات بانکی (نرخ بهره) رابطه­ معکوس دارد. آن­ها در آخر پیشنهاد می­ کنند که برای ایجاد امنیت سرمایه ­گذاری باید عوامل ناامنی از قبیل عدم پاسخگویی دولت در برابر مردم و نهادهای دموکراتیک، فساد در دولت، عدم حاکمیت نظم و قانون، خطر بی­اعتنایی به قراردادها و مصادره­ی سرمایه ­گذاری­های بخش خصوصی از سوی دولت و خطر بروز درگیری­های داخلی و خارجی را در کشور برطرف ساخت.
یوسفی و عزیزنژاد (۱۳۸۸) به بررسی عوامل تعیین­کننده­ سرمایه ­گذاری خصوصی در ایران با روش خود توضیح برداری طی سال­های ۱۳۸۳- ۱۳۶۳ می­پردازند. در این مقاله با بهره گرفتن از روش تجزیه­­ی واریانس و الگوی خود توضیح برداری، تأثیر متغیرهای تولیدناخالص داخلی، سرمایه ­گذاری دولتی، نرخ تورم و نقش نهادهایی مثل امنیت، قوانین و مقررات، فساد اداری و امنیت اجتماعی بر سرمایه ­گذاری خصوصی در ایران را مورد بررسی قرار می­ دهند. در این مطالعه برای نشان دادن نقش نهادها از پرونده ­های مختومه دادگاه­ های عمومی و تجدیدنظر در رابطه با موجر و مستأجر، صدور چک بلامحل، تصرف عدوانی، مزاحمت و سرقت استفاده شده است. هم­چنین برای نشان دادن عدم شفافیت و عدم احترام به قوانین و مقررات از پرونده ­های مربوط به رانندگی بدون گواهینامه و تخلفات راهنمایی و رانندگی استفاده گردیده است.
از طرفی برای نشان­دادن تأثیر فساد اداری از پرونده ­های مربوط به اختلاس، ارتشاء و جعل استفاده شده است. نتایج این مطالعه نشان می­دهد که اثر تولید ناخالص داخلی بر
سرمایه ­گذاری خصوصی مثبت است ولی اثر سرمایه ­گذاری دولتی، عوامل نهادی و تورم بر سرمایه ­گذاری خصوصی منفی است به­ طوری­که هر واحد افزایش در رانت، موجب کاهش سرمایه ­گذاری خصوصی به میزان ۸ واحد می­ شود. هم­چنین یک واحد افزایش در ناامنی یا کاهش امنیت، موجب کاهش سرمایه ­گذاری خصوصی به میزان ۶ واحد می­گردد.
صمدی (۱۳۸۹) در مقاله­ خود ضمن بررسی جایگاه حقوق مالکیت در اندیشه­ها و مکاتب اقتصادی، به بررسی اهمیت حفاظت از حقوق مالکیت در مسائل اقتصادی می ­پردازد. بر این اساس، نظریه­ های دو دسته از اقتصاددانان یعنی اقتصاددانان کلاسیک مانند لاک، آدام اسمیت، ریکاردو، مالتوس، جان استارت میل، مارکس، انگل و مارشال و اقتصاددانان نهادگرای جدید مانند رونالد کوز، نورث و دوسوتو را مورد بررسی قرار می­دهد. وی بیان می­ کند که اقتصاددانان کلاسیک هرچند نسبت به حقوق مالکیت خصوصی بی­تفاوت نبوده و آن را داده شده فرض می­کردند، ولی بر آن به عنوان شرط لازم برای رشد و توسعه اقتصادی تأکید کافی نداشته­اند. اما از اواسط دهه­ ۱۹۶۰ اقتصاددانان نهادگرای جدید، به احیای مجدد نقش حقوق مالکیت در فرایند توسعه اقتصادی پرداختند. وی در آخر پیشنهاد می­ کند که در تجزیه و تحلیل مسائل اقتصاد ایران بایستی به مسائل نهادی به­ ویژه حقوق مالکیت توجه ویژه­ای صورت گیرد.
صمدی و همکاران (۱۳۸۹) در مقاله­ای به بررسی مفهوم و آثار اقتصادی حفاظت از حقوق مالکیت پرداخته­اند. این محققان با بهره گرفتن از تعاریف و نظریات مختلف، آثار حفاظت از حقوق مالکیت بر انباشت سرمایه، سرمایه ­گذاری بخش خصوصی، پس­انداز، مصرف بخش خصوصی، رشد و توسعه اقتصادی مورد تجزیه و تحلیل قرار می­ دهند و بیان می­ کنند که، حفاظت از حقوق مالکیت باعث انباشت سرمایه ­های فیزیکی، انسانی و اجتماعی، افزایش پس­انداز، افزایش کارایی اقتصادی، تخصیص بهینه منابع، کاهش فعالیت­های رانت­جویی خصوصی و دولتی و در نهایت رشد و توسعه اقتصادی و بهبود عملکرد اقتصادی می­ شود. هم­چنین براساس دو نظریه متفاوت نظم­دهی خصوصی[۵۲] و نظریه­ تمرکزگرایی قانونی[۵۳] مسئولیت حفاظت از حقوق مالکیت را مورد بررسی قرار می­ دهند و نتیجه می­گیرند که نظام اقتصادی جامعه و وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مسئول حفاظت از حقوق مالکیت می­باشند و بایستی مسئولین قضایی کشور توجه بیشتری به این موضوع داشته باشند و به ترکیب بهینه­ای از مسئولیت حفاظت دست یابند.
مؤیدفر و زمردی (۱۳۹۰) در مقاله­ای با بهره گرفتن از روش خودبازگشتی با وقفه­های توزیعی، به بررسی تأثیر حقوق مالکیت بر سرمایه ­گذاری بخش خصوصی طی دوره­ زمانی
۱۳۸۵- ۱۳۵۲پرداخته­اند. در این مطالعه صرفاَ تأثیر پول تقویت کننده­ قراردادها (CIM) به عنوان یک متغیر مستقل، بر سرمایه ­گذاری بخش خصوصی مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج این مطالعه نشان می­دهد که، متغیر امنیت حقوق مالکیت تأثیر مثبت و معناداری بر
سرمایه ­گذاری بخش خصوصی در ایران دارد.
جمع­بندی مطالعات با در نظرگرفتن عوامل نهادی
در اغلب مطالعاتی که به تعیین عوامل نهادی اثرگذار بر سرمایه ­گذاری بخش خصوصی پرداخته شده است، بیشتر عوامل نهادی مانند فساد، ریسک و بی­ثباتی سیاسی مورد بررسی قرار گرفته است و به طور خاص کمتر مطالعه­ ای به بررسی حفاظت از حقوق مالکیت (و نقش دولت در صیانت از آن) بر سرمایه ­گذاری خصوصی در داخل توجه شده است. لذا در این

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:34:00 ب.ظ ]




رویکرد نیل به هدف مسائل و مشکلاتی دارد که استفاده وسیع از آن به عنوان یک معیار اثر بخشی با شک و تردید مواجه کرده است. بخشی از این مشکلات مستقیماً به مفروضاتی بر می گردد که در ابتدای بحث عنوان کردیم.
مسائل و مشکلات مربوط به مفروضات، تنها یکی از مواردی است که بطور کلی در مورد اهداف بیان گردید، اما وقتی شما رویکرد نیل به هدف را عملی ساخته، مجبور به پاسخگویی به سوالاتی از این قبیل می باشد که اهداف : مربوط به چه کسانی است؟ آیا اهداف مدیریت عالی مد نظرند؟ اگر چنین است چه کسانی را شامل می شود و چه کسانی را در بر نمی گیرد؟
این امکان نیز وجود دارد که برخی از تصمیم گیرندگان سازمانی، که از قدرت و نفوذ واقعی برخوردارند، در ترکیب مدیریت ارشد اجرایی نباشند. همچنین در مواردی متعددی مشاهده می شود که افرادی بخاطر داشتن سالها تجربه و یا تخصصی ویژه در یکی از حوزه های کلیدی سازمان، تأثیر زیادی بر تعیین اهداف سازمانی می گذارند، اگر چه ممکن است جایی در کادر مدیریت ارشد اجرایی نداشته باشند.
آنچه را که یک سازمان رسماً به عنوان اهداف خود معین می کند، همیشه اهداف واقعی سازمان را منعکس نمی کند. اهداف رسمی سازمان، قویاً تحت تأثیر معیارهای مطلوب مورد نظر جامعه قرار می گیرند. عبارات نمایشی از قبیل: « تولید کالاهایی با کیفیت، تحت قیمت های رقابتی» ، « عضوی مسئول در برابر جامعه» ، « حصول اطمینان از اینکه تلاش و کوشش های مولد ما لطمه ای به محیط موارد نمی کند» ، « حفظ شهرت و اعتبار سازمان » و « استخدام اقلیت های جامعه » از بروشورهای شرکتهای مختلف می تواند استخراج شود. این عبارات، ممکن است خوب و جذاب به نظر آیند، اما بندرت، نقشی در درک آنچه سازمانها واقعاً به منظور تحقق آن در تلاشند، ایفاء می کند. بر این اساس، هدف رسمی و واقعی سازمان، احتمالاً متفاوت خواهند بود. از اینرو ارزیابی ای که از اهداف سازمان صورت می گیرد باید اهداف اعلام شده بوسیله ائتلاف حاکم به اضافه فهرست مشاهداتی از آنچه اعضاء سازمان بطور واقعی در حال انجام آنند را در برداشته باشد.
غالباً اهداف کوتاه مدت یک سازمان با اهداف بلند آن، متفاوتند. برای مثال هدف اصلی کوتاه مدت یک شرکت ممکن است، تمرکز بر مسائل مالی باشد، افزایش بیست میلیون دلار سرمایه در گردش، ظرف دوزاده ماه آینده. ولی افزایش سهم بازار محصولاتش از چهارده درصد به ده درصد یک هدف پنچ ساله ( بلند مدت ) است. با توجه به این موضوع، در به کارگیری رویکرد نیل به هدف، اهداف بلند مدت باید مد نظر قرار گیرند یا کوتاه مدت؟

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

واقعیت اینست که سازمانها، اهدافی چندگانه را دنبال می کنند که این چندگانگی اهداف، خود مشکل آفرین است. این اهداف، گاهی اوقات با هم در رقابتند و در بعضی مواقع با هم ناسازگارند. برای مثال تحقق « کیفیت عالی محصول » و « کاهش هزینه هر واحد » می توانند بطور مستقیم با هم در تضاد باشند. رویکرد نیل به هدف، اجماع در اهداف را فرض می کند. با توجه به چندگانگی اهداف و منافع متفاوت و گوناگون در سازمان و همچنین تا زمانیکه اهداف در قالب عبارات و اصطلاحات مبهم و نامشخص بیان می شوند و همینطور با عنایت به اینکه افراد در سازمان، اهداف را بر مبنای منافع شخصی خود تعبیر و تفسیر می کنند، اجماع در اهداف میسر نیست. در حقیقت این مسئله خود ممکن است. توضیح دهد که چرا بیشتر اهداف رسمی در سازمانهای بزرگ بطور سنتی کلی و نامعین اند. آنها با این عمل خود ( کلی نشان دادن اهداف ) منافع گروه های مختلف داخل سازمان را درون اهداف کلی و مبهم جایی می دهند. اگر اهداف سازمانی برای اعضاء دارای معنا و مفهمومند، باید بر حسب اهمیتشان اولویت بندی شوند. اما چگونه می توانید اهداف را طوری اولویت بندی کنید که با توجه به ناسازگاری برخی از آنها با یکدیگر، منافع مختلف افراد را تضمین کنند. مضافاً اینکه نیروی انسانی سازمان تغییر می کنند، از اینرو شما بخوبی مشکلات عملی ساختن رویکرد نیل به اهداف را تشخیص می دهید.
قبل از نتیجه گیری در مورد مسائل و مشکلات رویکرد نیل به هدف، نکته دیگری باید در نظر قرار گیرد، و آن اینست که در خیلی از سازمانها، اهداف، رفتار سازمانها را جهت نمی دهند.
این ادعا که توافق در مورد هدف باید قبل از عمل صورت گیرد، این واقعیت را نادیده می گیرد که بدون وجود یک نتیجه ملموس و محسوس نمی توان توافقی حاصل کرد. در برخی حالات مدیران پس از اجرای یک برنامه، اهداف آن را تنظیم و ارائه می کنند و در چنین شرایطی هدف قبل از آنکه راهنمای عمل آینده باشد، نتیجه حاصل از عملیات گذشته را توجیه می کند. سازمانها ممکن است اول عمل نمایند و سپس به تنظیم هدف بپردازند تا آنچه را که رخ داده توجیه نمایند. اگر چنین مساله ای درست باشد، سنجش اثر بخشی سازمان از طریق بررسی اهداف اعلام شده از سوی مدیران عالی، معیار مناسبی برای اثر بخشی سازمان نخواهد بود زیرا این اهداف تنها نظر آنان در مورد عملکردهای قبلی است نه اهداف آتی موارد ذکر شده، چه معنا و مفهومی دارند؟ می توانند این موضوع را آشکار سازند که ساده انگاری است اگر بپذیریم مدیریت عالی سازمان برای نشان دادن اهداف سازمان بیانیه های رسمی را تدوین می کند. همانطور که صاحبنظری پس از پی بردن به این مهم که سازمانها، مجموعه ای از اهداف را به سهامداران اختصاص داده و دسته دیگر از اهداف را به مشتریان و همچنین دسته سوم را به کارکنان و دسته چهارم را به جامعه و دسته پنجم را به مدیریت اختصاص می هند، نتیجه گیری کرد که بیانیه های رسمی اهداف، یک داستان ساختگی است که سازمان به منظور توجیه و عقلانی جلوه دادن حیاتش برای مخاطبین ویژه خود، آنها را مورد استفاده قرار می دهد.
۲-۴-۱-۲-فایدۀ عملی رویکرد نیل به هدف برای مدیران
مسائل و مشکلاتی که در تعیین و سنجش اهداف وجود دارند، بویژه وقتی نسبت به این مسائل و مشکلات با بدبینی نگریسته شود نباید به عنوان عامل منفی علیه اهداف بکار رود. سازمانها به منظور تحقق اهداف بوجود آمده اند، مسائل و مشکلات اهداف، هنگام تعیین و سنجش آنها بروز می کنند.
اعتبار این اهداف می تواند با عنایت به موارد ذیل افزایش یابد:
۱- حصول اطمینان از اینکه اطلاعات اولیه، جهت تدوین اهداف رسمی از همه افراد ذینفع دریافت شده است و لو اینکه افراد در کادر مدیریت عالی جایی نداشته باشند.
۲- دریافت اهداف واقعی از طریق مشاهده رفتار واقعی اعضاء.
۳- مشخص نمودن اینکه سازمانها، هم اهداف کوتاه مدت و هم اهداف بلند مدت را دنیال می کنند.
۴- تأکید روی اهداف ملموس، تحقق پذیر و قابل سنجش، بجای تکیه بر بیانیه های مبهم که فقط آینه تمام نمای انتظارات سازمانی است.
۵- در نظر گرفتن اهداف به عنوان پدیده هایی پویا که در طی زمان دستخوش تغییر می شوند بجای اینکه به عنوان عباراتی ثابت و لایتغیر مد نظر قرار گیرند.
اگر مدیران خواهان مواجه شدن با پیچیدگی های ذاتی رویکرد نیل به هدف هستند، می توانند برای ارزیابی اثر بخشی یک سازمان بطور معقول اطلاعات معتبری را بدست آورند.
اما باید در نظر داشت اثر بخش سازمان چیزی بیش از تعیین سنجش اهداف می باشد.
۲-۴-۲-رویکرد سیستمی[۳۸]
سازمانها را در قالب سیستمی سازمانهایی هستند که داده هایی را دریافت کرده و آنها را در فرایند تبدیل وارد نموده و ستاده هایی تولید می کنند. رویکرد سیستمی چنین استدلالی می کند که تعریف اثر بخشی فقط در قالب نیل به هدف، صرفاً یک جنبه از اثر بخشی را می سنجد.
سازمان باید براساس توانایی اش در جذب و پردازش و همچنین تعداد کانالهای عرضۀ ستاده ها و حفظ ثبات و تعادل سازمان، مورد قضاوت و ارزیابی قرار گیرد.
در رویکرد سیستمی اهداف نهایی مورد غفلت واقع نمی شوند بلکه اهداف در یک مجموعه از معیارهایی بسیار پیچیده به عنوان یک جزء مورد توجه قرار می گیرند. مدلهای سیستمی، معیارهایی که بقاء بلند مدت سازمان را افزایش خواهند داد ( نظیر توانایی سازمان برای دریافت منابع، حفظ و نگهداری خود به عنوان یک پدیدۀ اجتماعی و تعامل موفقیت امیز با محیط خارجی خود) تأکید می ورزند. بنابراین رویکرد سیستمی نتایج معین شده بیش از وسائل و امکانات نیل به آنها تأکید نمی کند.
۲-۴-۲-۱- مفروضات رویکرد سیستمی
مفروضات رویکرد سیستمی نسبت به اثر بخشی سازمانی، همان هایی هستند که در بحث سیستم ها در قسمت پیش بکار گرفته شدند. با بهره گرفتن از مدارک و شواهد بیشتر می توان تغییرات و تبدیلاتی در آنها صورت داد.
رویکرد سیستمی نسبت به اثر بخشی چنین اظهار می دارد که سازمانها متشکل از قسمتهای فرعی مرتبط بهم هستند. اگر قسمتی از این سیستم ضعیف عمل کند، اثر عملکرد ضعیف آن، بر عملکرد کل سیستم موثر واقع می شود.
اثر بخشی مستلزم آگاهی و تعاملات موثر با عوامل محیطی است. مدیریت نمی تواند روابط حسنه خود را با مشتریان، عرضه کنندگان مواد اولیه، مؤسسات و نهادهای دولتی، اتحادیه ها و عوامل مشابه که قدرت مخدوش نمودن عملیات با ثبات سازمان را دارا هستند، نادیده بگیرد.
بقاء سازمان مستلزم ذخیرۀ مداوم منابع مورد نیاز است. مواد اولیه باید تأمین شود، مشاغل بلاتصدی ناشی از استعفا و یا بازنشستگی کارکنان، باید پر گردد، خطوط تولید جدید جایگزین خطوط تولید منسوخ شده، شوند، به تغییرات حاصله در اقتصاد و علائق مشتریان با ارباب رجوع پاسخ مناسب داده شود و همینطور مسائل دیگری از این قبیل مد نظر قرار گیرند. قصور در ذخیره نمودن منابع، منجر به سقوط و احتمالاً نابودی سازمان خواهد شد.
۲-۴-۲-۲- رویکرد سیستمی در عمل
اجازه دهید با این موضوع که مدیران چگونه می توانند رویکرد سیستمی را در عمل بکار برند برگردیم. نخست به نمونه هایی از معیارهای مورد تأیید رویکرد سیستمی، نگاهی انداخته، سپس به روش های مختلفی که مدیران می توانند به مدد آنها، این معیار را مورد سنجش قرار دهند، می پردازیم.
نظریه سیستمی توجه خود را به عواملی از قبیل روابط با محیط برای حصول اطمینان از دریافت مداوم داده ها و تولید ستاده های قابل قبول، انعطاف پذیری در پاسخ به تغییرات محیطی، کارآیی سازمان در تبدیل داده ها به ستاده ها، وضوح در ارتباطات داخلی، سطح تعارض در بین گروه های سازمانی و میزان رضایتمندی شغلی کارکنان معطوف می دارد. برعکس رویکرد نیل به هدف، رویکرد سیستمی بر وسایل و امکانات ضروری به منظور اطمینان از تدوام و بقاء با سازمان تأکید می ورزد.
باید خاطر نشان نماییم که حامیان نظریه سیستمی، اهمیت اهداف با نتایج نهایی از قبیل تعیین شده را به عنوان یک عامل تعیین کننده اثر بخشی سازمانی نادیده نمی گیرند. بلکه آنها نسبت به اعتبار اهداف انتخاب شده و معیارهای مورد استفاده برای ارزیابی میزان و پیشرفت بسوی این اهداف، مشکوک بوده و سؤال دارند. نظریه سیستمی چنین مطرح می نماید که روابط متقابل سیستم های مهم می توانند در متغییرها یا نسبتهای اثر بخشی سازمان متبلور گردند. این نسبت ها عبارتند از : نسبت ستاده به داده، نسبت عملیات درونی به داده، نسبت عملیات درونی به ستاده ها، نسبت تغییرات در داده ها به داده ها و نسبت هایی از این قبیل. جدول شماره۱-۲برخی از نمونه معیارهای سنجش که می توانند به تنهایی با این متغیرها در یک مؤسسه تجاری، بیمارستان و یا یک دانشکده مورد استفاده قرار گیرند به شرح ذیل ارائه می هد.
جدول (۲-۱)نمونه هایی از معیارهای اثر بخشی رویکرد سیستمی برای انواع محتلف سازمان

متغیرهای سیستم مؤسسه تجاری بیمارستان دانشکده
نسبت ستاده به داده
نسبت عملیات درونی به داده
نسبت عملیات درونی به ستاده
نسبت تغییرات داده به داده ها
نرخ بازگشت سرمایه
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:33:00 ب.ظ ]