بار- آن(۲۰۰۰) تأکید می کندکه ۱-EQ برای اندازه گیری هوش هیجانی و اجتماعی طراحی شده است نه سنجش رگه های شخصیت قابلیت شناختی این مؤلف الگوی خود را چند وجهی،[۵۱] مرتبط با پتانسیل عمل به جای عملکرد و معطوف برفرایند به جای نتیجه در نظر می‌گیرد و در تعریف عملیاتی هوش هیجانی(بار- آن، ۲۰۰۲) آن را مجموعه ای از قابلیت های غیر شناختی، صلاحیت ها[۵۲] و مهارت‌ها که توانایی فرد را برای مقابله موفقیت آمیز با خواسته ها و فشارهای محیطی تحت تأثیر قرار می‌دهند می‌داند.

بار- اٌن(۱۹۹۷) الگوی غیر شناختی خود از هوش هیجانی را مرکب از پنج حوزه وسیع مهارت‌ها یا قابلیت ها می‌داند که در درون هریک مهارت های خاص تری نیز وجود دارد.

  • مهارت های درون فردی (خودآگاهی هیجانی) جرئت ورزی، احترام به خود[۵۳]، خود شکوفایی، استقلال)

مهارت های بین فردی(همدلی، مسئولیت پذیری اجتماعی[۵۴]، روابط بین فردی)

    • سازش یافتگی( حل مسأله، آزمون واقعیت[۵۵]، انعطاف پذیری)

    • مدیریت تنیدگی(مهار برانگیختگی، تحمل برانگیختگی)

  • خلق عمومی(خوش بینی، شادمانی)

برحسب تعریف بار- آن(b1997)از میان این ۵ حوزه، چهار حوزه نخست مؤلفه های هوش هیجانی اند و مؤلفه آخر یعنی خلق عمومی جنبه تسهیل کنندگی دارد.

گلمن(۱۹۹۵) که با رویکردی ژورنالیستی و درمقام یک روزنامه نگار علمی قدم به عرصه گذاشت هوش هیجانی را شامل آمیزه ای از ویژگی های متعدد دانست که عبارتند از:

    1. آگاهی از هیجان های خود

    1. مدیریت هیجان ها

    1. برانگیختن خود

    1. تشخیص هیجان ها دردیگران و

  1. اداره کردن روابط

گلمن(۱۹۹۵) هوش هیجانی را به منزله اسنادهای شخصی و مشتمل بردسته وسیعی از توانایی ها نظیر مهار برانگیختگی، پایداری، همدلی، خلق خوب، امید و خوش بینی، که خود از درون مؤلفه ها استنتاج شده اند، از ویژگی های افرادی می‌داند که از نظر هیجانی هوشمندند. او قابلیت های مورد نیاز برای موفقیت های شغلی را به سه مقوله تقسیم می‌کند:

مهارت های فنی خالص، توانایی‌های شناختی و توانش هایی که دال ‌بر هوش هیجانی اند.

توانش های اخیر قابلیت هایی پویا و آموختنی اند. وی در مجموع، هوش هیجانی را یک ((استعداد برتر)) می‌داند؛ استعدادی که عمیقاً ‌بر تمام توانایی‌های فردی به منزله عامل تسهیل کننده یا مزاحم اثر می‌گذارد.

مفهوم سازی گلمن از هوش هیجانی به چند دلیل مورد انتقاد قرار گرفت(ماتئوس، زیدنر و رابرتز، (۲۰۰۲):

    • نخست آنکه تعریف او بیش از حد، وسیع و فاقد همسانی[۵۶] بود. به دلیل مجموعه اسنادهایی که گلمن درمفهوم سازی خود ازاین سازه قرار داده است. این تعریف در برگیرنده جنبه هایی از شناخت، شخصیت، انگیزش، هیجان ها، عصب زیست شناختی[۵۷] وهوش است.

  • فقدان همبستگی درونی رگه های هوش هیجانی که توسط گلمن تعریف شده بود از دیگر نقدهای منتقدان بود.

سرانجام اینکه، گلمن قویاً مدعی مهم بودن هوش هیجانی در زمینه موفقیت های زندگی است اما در این زمینه شواهد اندکی عرضه ‌کرده‌است.

۲-۱۳-۳ الگوهای توانایی

یافته های مایر، سالووی و همکارانشان واجد بیشترین نفوذ و اعتبار در پدیدآیی علمی سازه هوش هیجانی بوده اند(ماتئوس، زیدنر، ورابرتز، ۲۰۰۲). سالووی و مایر(۱۹۹۰) برای نخستین بار به طور رسمی تعریفی از این سازه ارائه کرده و وجوه مختلف آن را مورد بررسی قرار دادند. تعریف اولیه شامل نوعی از پردازش اطلاعات هیجانی که شامل ارزیابی هیجان ها درخود و دیگران، بیان مناسب هیجان وتنظیم سازش یافته هیجان برای ﺇرتقای زندگی بود.

این تعریف منعکس کننده روی آوردی دو بخشی بود نخست پردازش کلی اطلاعات هیجانی وسپس تخصصی شدن مهارت‌های درگیر درآن پردازش، ازسال۱۹۹۹ این تعریف گسترش یافت:

هوش هیجانی به توانایی تشخیص معانی هیجان ها و روابطشان با یکدیگر، استدلال کردن و حل مسأله ‌بر مبنای‌ آن اشاره دارد و مشتمل بر قابلیت درک هیجان ها، درون سازی احساسات مرتبط با هیجان، درک اطلاعات هیجانی و مدیریت آن هاست (مایر،کارسووسالووی،۱۹۹۹). این مؤلفان از اصطلاح هوش هیجانی به گونه ای استفاده کردندکه مفهوم هوش به منزله پردازش ‌در کانون توجه قرار گیرد. آنان همچنین هوش هیجانی را مرکب از توانایی‌های ذهنی، مهارت ها یا قابلیت هایی دانستند که می توان آن را مفهوم سازی و به صورت مجزا از هوشهای تعریف شده پیشین اندازه گیری کرد. افزون براین، روی آورد آنان براین واقعیت مبتنی است که هوش هیجانی متناظر با قابلیت های پردازش اطلاعات حوزه های مختلف مغز است(مورلند[۵۸]،۲۰۰۱).

۲-۱۴ وجوه اشتراک الگوهای مختلف هوش هیجانی

بار- اٌن(۱۹۹۶)، سالووی و مایر(۱۹۹۰) وچرنیس وگلمن(۲۰۰۰) به اتفاق( به طور مستقیم وغیر مستقیم) بیان کرده‌اند که هوش هیجانی مستلزم هوش های درون فردی و بین فردی به گونه توأمان است. اگرچه مؤلفان مختلف برجنبه های گوناگون هوش هیجانی تأکید ورزیده اند همچنان که یونگ (۱۹۹۶) خاطر نشان کرده می توان به چند مؤلفه که در تعاریف مختلف از این سازه (به میزان کمتر یا بیشتر) مورد تأکید قرار گرفته اند اشاره کرد.

    • خودآگاهی هیجانی یا آگاهی از هیجان های خود: این مقوله بیانگر توانایی مشاهده، ایجاد تمایز، درک هیجان های خود، واکنش نشان دادن به تناسب این هیجان ها و توانایی شناسایی علل هیجان های معین، اشعار داشتن بر احساس ها متناسب با زمان وقوع آن ها و درک این نکته است که چگونه احساسات یک فرد بر اطرافیان اثر می‌گذارد.

    • خود- نظم دهی[۵۹] (مدیریت یا نظم بخشیدن به هیجان های خود): این مقوله مستلزم توانایی فرد برای مهار هیجان های خویشتن به گونه ایی مناسب، توانایی فهم و شناخت موقعیت ها و همچنین آگاه بودن از عواملی است که در زیر بنای بروز هیجان های خاص قرار دارند.

    • خود انگیزشی[۶۰] یا خود- کارآمدی: که به طور بالقوه مؤثرترین جنبه هوش هیجانی است.

    • این مقوله شامل توانایی بسیج هیجان درجهت هدف تمرکز براشتیاق، اعتماد به نفس و تمرکز بر پیشرفت اهداف است. بدیهی است که به تعویق انداختن ارضای نیاز های زود گذر به نفع نیاز های بلند مدت و فرونشاندن برانگیختگی ها از جنبه‌های مهم خود انگیزشی است.

    • رابطه خوب (همدلی با دیگران یا پذیرش هیجان های دیگران): این جنبه شامل توانایی خوب ارتباط برقرار کردن با دیگران، حساس بودن به احساس ها، نگرانی ها ونیاز های دیگران و درک این نکته است که افراد گوناگون در موقعیت یکسان واکنش های متفاوتی را از خود بروز می‌دهند. این جنبه هم چنین بیانگر این است که فرد باید قادر باشد به اقتضای علائم ظریفی که دیگران ارسال می‌کنند واکنش نشان دهد و درک کند که دشواری در برقراری ارتباط یک اصل پذیرفته شده در زندگی است.

    • نظارت هیجانی[۶۱] (مقابله، رسیدگی یا مدیریت روابط): اگرچه فرد قادر به مهار هیجان های دیگران نیست اما باید بتوند هیجان های منفی (مانند اضطراب پادرماندگی) آنان را درک کند و جهت کمک به چنین افرادی (مدیریت هیجانات آنان) تلاش نماید.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...