پیشوایان جنبش اصلاحات دینی در مذهب مسیحیت یعنی مارتین لوتر در آلمان و کالوین درسویس و جان فاکس در اسکاتلند جان و روح ملیون ها انسان را که سال‌های سال زیریوغ ظالمانه کلیسا بسر می بردند. آزادی و استقلال ذاتی شان را به ارمغان آوردند. اصلاح گران ضمن اثبات ارزش های ذاتی فرد معتقد بودند که افرادبشر توانایی آن را دارند که بدون توسل به کلیسا و طی مراحل رسمی دینی با خدا ارتباط برقرار نموده و عبودیت و بندگی خود را ابراز دارند.

گفتارچهارم: مکتب خود آیینی کانت

کانت هرشخص را برخوردار از کرامت فردی می‌داند وی در مقابل افکار رایج زمانه خود ایستاد که در آن زمان چنین باوردرذهنیت ها تثبیت شده بود که کرامت برای کسی ثابت بود که ‌در تقابل و تضاد با ظالم و یا حکومت مستبد و جابر قرار گرفته باشد و یا از جایگاه اجتماعی مناسب بر خوردار باشد مثلا از خاندان سلطنتی ، نجیب زاده یا اشراف باشد از کرامت برخوردار است، لذا برای فرد، قطع نظر از مقام و جایگاه اجتماعی اش کرامت قایل نبودند، کانت دربرابر این پندار گفت:« هرکس ازهرنژاد، طبقه و خانواده اجتماعی که باشد کرامت و ارزش ذاتی دارد، زیرا «نیروی فطری عقل » است که به انسان کرامت می‌دهد، نه مقام اجتماعی و استعدادهای ویژه و نیز توان هرکس از زن و مرد برای این‏که می‌تواند بیاندیشد و تصمیم اینکه نه تنها به زندگی خود شکل بدهد بلکه با وضع قوانین، حفظ و ترویج احترام متقابل میان مردم نیز یاری برساند.»[۲۰] مبناو زیر ساخت نظریه کانت ‌در مورد انسان نشأت می‌گیرد از دیگاه او ‌در مورد « غایت وهدف فی نفسه » دانستن انسان، به باور وی انسان از آن جهت که انسان است کرامت دارد، به عقیده او غایت هر عمل و برنامه ریزی باید انسان باشد به همان جهت که انسان غایت است شخص و یا اشخاص گفته می شود لذا انسان ارزش عینی دارد هرگز به عنوان یک وسیله مورد استفاده قرار نخواهد گرفت، به صورت مطلق انسان چون انسان است از ارزش ذاتی برخوردار است ‌و عموماً انسان را باید غایت بدانند واین غایت بودن وارزش داشتن انسان بخواطر انسانیت اووشخصیت اخلاقی انسان است. خلاصه انسان از دیدگاه کانت از ارزش ذاتی و یکسان برخوردار است و تمام انسان ها از هر نژاد و طبقه ارزش ذاتی و مطلق دارد، کانت ارزش انسان را ‌در استقلال دراراده او می‏داند و آنچه می‏ خواهد بجا آورد آزادی داشته باشد و بر او چیزی تحمیل نگردد.

از تأمل در نظرات کانت آنچه به دست می ‏آید اینکه توانای تفکر مستقل برای تشخیص اینکه چه چیز خوب و چه چیز اخلاقا بد، است به توان عقل و استقلال آدمی در همه انسان‌ها ذاتا وجود دارد، همه را دارای توان خود آیینی دانستن بدین معنا است که قوانین بنیادی دولت باید به طور یکسان و برابر شامل همه کس شود البته به نظر کانت برابری مدنی و سیاسی به معنای برابری افراد ازحیث مال و قدرت جریمه کردن و…نیست بلکه برابری مدنی و سیاسی یعنی برای افراد اجازه داده شود که درچارچوب قانون به ‌هر جای که آرزومندند برسند و جلوگیری از رسیدن افراد به آرزوهایش از طریق غیرقانونی مسدود گردد و کسی که توان تلاش و پیشرفت را دارد برای پیشرفت او و رسیدنش به جاهای بالا تر مانع ایجاد نشود و این فرصت به صورت برابر، برای تمام افراد فراهم شود.

گفتار پنجم : مبانی نظری کرامت از نظراسلام

کرامت ذاتی در رویکرد اسلامی بر اصول زیر استوار است:

الف) خدا محوری

در اندیشه اسلامی٬ کرامت ذاتی خاستگاه الهی دارد و در بدو آفرینش٬ او را کریم آفرید. کریم بودن انسان٬ واقعیتی است همانند کریم بودن فرشتگان و قرآن که همه این ها مظاهر کرامت خداوند هستند. البته آن ذات اقدس٬ باالذات کریم است. بدین ترتیب٬ کرامت انسان نشان دهنده آن است که وی حقیقتاً از نظر وجودی دارای امتیاز و برجستگی است و گوهر برین موجودات جهان به شمار می رود. به همین دلیل٬ خداوند پس از آفرینش این گوهر ممتاز٬ به ابلیس خطاب می‌کند: «چرا در برابر آنچه با دو دست خویش آفریدم٬ سجده نکردی؟»

در بینش اسلامی٬ مبدأ و خاستگاه اصلی کرامت٬ خداوند است و هر نوع نگاه و تفسیر از آن و همچنین نقش داشتن آن در مسائل حقوقی٬ باید با همین نگاه٬ یعنی خدا محوری بررسی شود.

ب) انسان٬ موجودی جاودانه

در اسلام٬ انسان هرگز به نابودی و نیستی منتهی نمی شود؛ قرآن کریم٬ انسان را موجودی با روح جاویدان برمی شمارد که پس از این جهان٬ به جهانی دیگر پای می نهد و در آن٬ از «خلود» برخوردار است. عقل نیز انسان را دارای روح مجرد می‌داند و می‌گوید که این روح از گزند مرگ برکنار است. از دید عقل٬ تنها پیکر انسان می میرد و مرگ عبارت است از جدایی میان روح و تن؛ و آن گاه که به خواست خدا٬ دیگر بار این جدایی از میان می رود٬ تن مناسب آن جهان حیات می‌یابد.[۲۱]

جاودانگی انسان٬ اوج تفکر اسلامی ‌در مورد شناخت انسان است و هر باید و نبایدی در قلمرو حقوق٬ اخلاق و عبادات در همین زمینه قابل ارزیابی است.

ج) خردورزی

حکیم ملا صدرا٬‌«عقل» را عالی ترین قوه نفس و معرفت عقلانی را بالا ترین مرحله شناخت می‌داند. از دیدگاه او٬ شأن و کرامت انسانی به چیزی است که می‌داند. بنا بر این٬ خاستگاه کرامت انسانی٬ خردورزی و قوه عقلانی است.[۲۲]

نیروی تعقل یکی از مواهب بی بدیلی است که خداوند برای بشر ارزانی داشته است و به یاری همین نیرو می‌تواند خوبی ها را از بدی ها متمایز سازد. کرامت ذاتی انسان نیز از توانایی تعقل ناشی می شود و قدرت تفکر٬ انسان را مکرم ساخته و او را از دیگر هستی ها جدا ‌کرده‌است.

گفتار ششم: مبانی نظری کرامت ‌در اسناد بین‌المللی حقوق بشر

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...