۳- خواب تجلیات خداوند:
این قسم از مشاهدات دارای نکاتی است که نیاز به توضیح بیشتری دارد. از نظر عرفای شیعه، رؤیت خداوند در خواب و بیداری محال است و همچنین رؤیت خداوند در دنیا و آخرت قابل قبول نیست. زیرا این امر با آیات مختلفی از قرآن در تعارض است: « لَن تَرَانِی[۱۶۹]»، « لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ»[۱۷۰] و « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»[۱۷۱] علاوه بر قرآن، ادله عقلی و نقلی دیگر هم این مطلب را تأیید میکند. اما شیعه میپذیرد که رؤیت تجلیات و مظاهر الهی برای انسان امری ممکن است. هم در دنیا و هم آخرت و هم خواب و هم بیداری برای انسان طالب لقاء خداوند مشاهدهی مظاهر او ممکن است و این مطلب با عقل و نقل تأیید شده است. چون نیازمند جسم بودن خدا و در زمان و مکان بودن او نمیباشد و هیچ نقص و محدودیتی هم برای خداوند نمیآید. آیات قرآن هم این مطلب را تأیید میکند. « أَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»[۱۷۲] « فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا»[۱۷۳] « مَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ»[۱۷۴] و «الظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»[۱۷۵].

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

اما نظر اهل سنت در این باره مختلف است. اشاعره معتقدند که رؤیت خدا با چشم ظاهری در دنیا[۱۷۶] محال است، اما رؤیت خداوند در آخرت امری ممکن است و بلکه اتفاق هم میافتد، ایشان به تعدادی روایات و آیات استناد میکنند. که از نظر شیعه غیر قابل پذیرش است. اما اشاعره معتقد است که با قلب و در مقام فناء میتوان خداوند را در دنیا هم دید. اما این دیدن حسی نیست. اشاعره برای تأیید حرف خود به مکاشفات ومنامات عرفای خویش هم استناد میکنند. مثل اینکه ابراهیم بن ادهم از خداوندخواست که به او سکینه قلب قبل از لقاء پروردگار عطا کند، پس در خواب دید که در برابر خدا ایستاد، و خداوند به او میگوید آیا حیا نمیکنی که از من میخواهی که قبل از لقاء من سکینهی قلب میخواهی؟[۱۷۷]
معتزله معتقدند که رؤیت خدا ممکن نیست و رؤیت خداوند از لوازم جسم بودن خداست که امری محال است. ایشان عقل و نقل را مؤید خود میدانند و به آنها استناد میکنند.[۱۷۸]
محتوای کشف عارف
یکی از مسائل مهم پیرامون تجربهی دینی و مکاشفات عرفانی این است که محتوای این تجارب چه چیزی است؟ آیا محتوای آنها ادراکی شناختی است یا عاطفی و احساسی؟ آیا امور طبیعی در آنها دیده میشود یا امور غیر طبیعی؟ آیا محتوای کشف عارف زبانی است و در آن کلام رد و بدل میشود یا غیر زبانی است؟ محتوای کشف موافق با عقل و نقل است، یا با آنها در تضاد ومخالفت است. و بسیاری سؤالهای دیگر که در اینجا مطرح میشود. ما به مناسبت بحث به برخی موارد اشاره میکنیم هر چند گستردگی آنها بسیار فراتر از آن است که آنرا در چارچوبهای خاص قرار دهیم:
۱- انواع علوم بشری:
ابن عربی در باب ۴۶۳ فتوحات مکیه، کشف قطب دوازدهم را شامل همهی علوم طبیعی و غیر طبیعی میداند. وی میگوید: «این چنین عارفی دارای دو قوه علمی و عملی است. وی به خاطر ذوق عرفانی خود در هر علمی اعّم از منطقی ریاضی، طبیعی، الهی سررشته دارد. او تمام این علوم را از خدا گرفته است.»[۱۷۹]
همانطور که ملاحظه میشود، چنین عارفی دارای چه علومی است و قدرت باطنی او تا چه حدی است. ابن عربی همهی اینها را محصول کشف و مشاهده میداند. همهی علوم بشری برای این عارف علوم الهی است چون از طریق خداوند ادراک شده است. امّا این مطلب امر غریبی نیست. زیرا براساس مبانی عرفانی و فلسفی همهی علوم از کانال عقل فعال به انسان میرسد، و تعلیم و تعلم‌های ما فقط نقش معدّ و کمک کنندگی را دارد. همانطور که احساس و لمس کردن حسی، فقط معدی برای درک حقایق است. و همهی علوم و معارف توسط آنچه در لسان دینی فرشتهای به نام جبرئیل نامیده میشود به بشر داده می‌شود.
بنابراین عارف که طی مراحل و منازل مختلف خود را هر چه بیشتر به عقل فعال نزدیک میکند، می‌تواند با افزایش تجرد نفس خود به درجهی بالاتری از علوم و معارف الهی دست پیدا کند.
ابن عربی در این رابطه میگوید: «هر انسانی دارای دو مبداء الهی است یکی از عالم جبروت و دیگری از عالم ملکوت. اوّلی به او علم و نور و دیگری به او عمل استمداد می‌کند.» همانگونه که خداوند می‌فرماید: «و جاءت کل نفس معها سائق و شهید»[۱۸۰]
استاد جوادی آملی، از این علوم به علم لدنی، کشفی، ذوقی تعبیر مینماید[۱۸۱] ابن عربی کتاب مشهور خود به نام «فتوحات مکیه» را نیز حاصل یک مکاشفه[۱۸۲] میداند. آشنایان با این کتاب میدانند که این کتاب سراسر حکمت و علوم نظری و عملی است و به عنوان اوج قله عرفان شناخته میشود.
۲- رؤیت پیامبران و ملائک:
ابن عربی در مقاطع مختلفی از کتابش به رؤیت پیامبران و ملائک و سخن گفتن با آنها اشاره نموده است. این مطلب نشان دهندی اوج مقام عارف است. پیامبر فرمود که شیطان به صورت من نمیتواند درآید، چه خواب یا بیداری اگر مرا دیدید بدانید که رؤیای شما صادق است.
وی در مقدمهی کتاب خود میگوید: وقتی میخواستم نوشتن این کتاب را شروع کنم پیامبر را در عالم مثال مکاشفهی قلبی نمودم در حالیکه جمیع انبیاء هم آنجا حاضر بودند و امت او حاضر بودند و ملائکه به دور او میگردیدند. من با پیامبر صحبت نمودم و بسیاری از حقایق برای من آشکار گردید.[۱۸۳]
اینکه انسانی بتواند پیامبر و ملائک را مشاهده کند، خبر از مقامی عظیم میدهد. زیرا انسان با بالاترین مخلوقات ارتباط پیدا کرده و به مقامی والا نائل گردیده است. اما این فقط یکی از مکاشفات اوست و او در مقامهای دیگری نیز پیامبران را ملاقات نموده است. این مکاشفه در مکه واقع شده و پیامبر اسلام با او صحبت نموده، وملائکه و دیگرانی حضور داشتهاند. اما او در کتاب خصوص الحکم فص هودیه به یک مکاشفهی دیگر استناد میکند. وی میگوید در قرطبه که از شهرهای مغرب (مراکش) است مکاشفهای نموده است که ارواح پیامبران را در آن مشاهده نموده است. در آن مکاشفه جز حضرت هود علیه السلام کسی با او صحبت ننموده است. و به وی گفته است که دارای مقام خاتم ولایت محمدیه است این مکاشفه نشانگر جلالت شأن این بزرگوار است.[۱۸۴]
۳- مشاهدهی سر قدر:
سر قدر از اسرار عرفاء است و علمی است که هر کس را آگاهی بدان نیست. و محتوای آن به گفته‌ی ابن عربی آن است که هر مخلوقی به آن راهی که خداوند نشان او داده است میرود و بندگان همیشه در طریق خدا حرکت میکنند « قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ»[۱۸۵]. و دریافتن حقیقت این معنا برای هر کسی میسر نیست. در برخی مکاشفات عرفاء به سر قدر اگاه میشوند اما همهی آنها در یک سطح نیستند. برخی سر قدر را به صورت اجمال میداند و برخی آنرا به صورت تفصیل درمی‌یابند. و آنکه آنرا تفصیلا دانست مقامش بسیار والاتر از گروه اول است[۱۸۶]. این مقام وقتی روی میدهد که پرده از اعیان ثابتهی همه برای انسان کنار رود، و انسان اعیان ثابته را به تمامی ببینید و بداند. دانستن سر قدر در مکاشفه صورت میگیرد.
۴- کشف باطن انسانها:
یکی از کسانی که مکاشفهی ایشان در اسلام مورد تأیید قرار گرفته، مکاشفهی حارثه بن زید[۱۸۷] است، پیامبر اسلام بعد از نماز صبح این جوان را در مسجد دید. پیامبر پرسید «کیف اصحبت» چگونه صبح کردی، جوان گفت ای پیامبر صبح کردم در حالیکه یقین دارم. وقتی پیامبر از علامت یقین او پرسید جواب داد: یقین من باعث حزن من شده و شب تا صبح بیدارم و…. من عرش خدا را میبینیم ومحشر و حساب و کتاب را میبینیم و مردم محشور شدهاند تا محاسبه شوند. گویی به اهل بهشت نگاه میکنم در حالی که در بهشت متنعماند و اهل دوزخ را میبینیم در حالی که معذباند، من صدای ناله آتش را میشنوم که در گوشم طنین انداز است.[۱۸۸] این نشان دهندهی یک مکاشفه والاست که مورد تأیید پیامبر قرار گرفت و حقائق عالم برای او مکشوف شد.
۵- حالات عاطفی:
در میان احوال عرفاء حالات مختلفی گزارش شده است. برای مثال حارثه که نام او گذشت،[۱۸۹] دارای چنین حالاتی بوده است: چرت زدن و خواب آلودگی، در حال افتادن، رنگ زرد، جسم نحیف و لاغر، چشمهای گود افتاده، ناراحت، شب زنده دار …. همهی این حالات نشان دهندهی سنگین و سخت بودن مشاهدهی اوست به طوری که او را بیتاب نموده است. امام صادق دلیل حالات پیامبر را نیز سنگینی وحی پیام دانسته است. گفتیم که «اوتو» سه حالت کشش، هیبت و تعلق را مهمترین حالات عرفانی ومیدانست. اما همانطورکه جناب استاد قائمی نیا متذکر شده است این حالات بیشتر در تجارب مینوی وجود دارد. و در تجارب عرفانی اسلامی بیشتر حالت سکون، آرامش و وقار دیده میشود. پس بین تجارب در حالات وارده تفاوتهایی وجود[۱۹۰] دارد.
۶- امور ماوراء عقل:
عرفاء کثیراً در گفتارها و نوشته های خود به امور ماوراء عقل اشاره میکنند. آنها مراتبی از مکاشفات خود را فوق عقل میدانند و معتقدند که برخی از آنها جایی برای قدم گذاردن عقل نیست. برای مثال ابن عربی در آغاز مقدمهی کتاب فتوحات خود از علمی به نام علم الاسرار نام میبرد که از جمله مکاشفات عرفاء است ولکن ماوراء عقل و به اصطلاح خود او «العلم الذی فوق طور العقل و هو علم نفث روح القدس فی الروع» است.[۱۹۱] یکی از دلایل اینکه عقل در این امور راه ندارد به گفتهی وی آن است که عقل فقط دربارهی خدا علوم[۱۹۲] سلبی را درک میکند و از درک ایجابی خداوند ناتوان است.
۷- مشاهده ارواح مجرده و انسانهای برزخی:
ابن عربی در کتاب خود به مواردی از تکلم خود با ارواح مجرد صحبت میکند، گاهی کلام او چنان است که در بیداری هم این اتفاق برای او افتاده است. چنین مواردی در کلام عرفای دیگر نیز به چشم میخورد. ما به این مورد بیشتر اشاره خواهیم نمود.
۸- رؤیت و تکلم با خدا:
تکلم عارف با خدا بخش مهمی از آثار عرفاء را به خود اختصاص داده است. اما تعابیر عرفاء در این باره مختلف است. در برخی از آنها از واژهی دیدن و صحبت کردن استفاده شده است و در برخی دیگر از تعبیر خداوند به من فهماند یا به من القاء نمود. هر کدام از این تعابیر نمایانگر نوعی ارتباط با عالم قدس است. اگر چنین اموری اثبات شود، بالاترین مرتبهی تجربهی دینی و مواجهه با امر قدسی صورت گرفته است.
۹- خبر دادن از آینده: در کلام عرفاء خبرهای گستردهای نسبت به آینده دیده میشود. مثلا نساج، روز و ساعت وفات خود را هشت روز زودتر خبر داد، یا اینکه با یزید بسطامی چند خبر از آینده را پیش از وقوعش خبر داد، از جمله اینکه نگذاشت شاگردش به مسافرت برود و گفت من بزودی خواهم مرد و تو باید بر من نماز بگذاری، حلاج هم در ضمن چند خبر گفت، به زودی به دار کشیده خواهد شد.[۱۹۳] خواندن افکار دیگران هم از این جمله است. ایشان این اخبار را بر گرفته از اعیان ثابتهی انسانها می‌دانستند.
مهمترین نکاتی که از موارد فوق میتوان نتیجه گرفت از این قرارند:
۱- هستهی اصلی این تجارب شناختی ادراکی هست و امور عاطفی و احساسی در درجهی دوم و به تبع امور شناختی وجود دارد.
۲- علوم بشری و لدنی از مهمترین محتویات این تجارب به شمار میرود.
۳- مفاد این تجارب اموری معقولاند و با عقل در تضاد نیستند، البته اموری در آنها وجود دارد که وراء عقل و مافوق عقل است که عقل را بدون راهنمایی شرع، راهی به آن نیست.
۴- در برخی از این تجارب رؤیت وجود دارد و در برخی کلام و لفظ رد و بدل میشود. برخی علم شهودی است و برخی علم حصولی.
۵- محتوای این تجارب نسبت به افراد مختلف متفاوت است یعنی انسانها در مراتب مقامات مختلف به محتوای مختلفی دست پیدا میکنند.
۶- برخی تجارب عرفانی با تجارب وحیانی دارای مشابهاتهای زیادی است اگر چه در برخی موارد تفاوتهایی دیده میشود.
۷- به نظر میرسد که محتوای علمی این تجارب دو گونه است: اول علوم و معارف عادی بشری که با کسب و تعلیم برای همه قابل دستیابی است. دوم علوم و معارفی که فقط از طریق مکاشفه قابل تحصیل است.
عرفاء و تکلم بشر با خداوند
در کتب عرفاء به نمونههایی از مواجههی بشر با خداوند برمیخوریم که در مرحلهی اول بعید به نظر میرسد. عرفاء گاهی از رؤیت خداوند و گاهی از تکلم با وی صحبت میکنند. کلام این بزرگان نشان دهندهی نوعی مواجههی مستقیم با خداوند در دنیا نیز هست. و لذا ما به برخی از این موارد اشاره میکنیم.
در تحریر القواعد آمده است که انسان در قیامت با وجه الله روبرو میشود. مراد از وجه الشیء حقیقت شئ است. یعنی شما با مظاهر خدا روبرو میشوید آنرا خواهید دید. اما این امر فقط در آخرت نیست. خداوند متعال در قرآن میفرماید « فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ »[۱۹۴]. آنهایی که اهل توحید ناب باشند در همین دنیا هم میتوانند آن را مشاهده نمایند. نه تنها او را بلکه بهشت و جهنم و دوزخ را خواهد دید.[۱۹۵]
ابن عربی نیز در فصوص به این نکته اشاره میکند ومیگوید خداوند به بندگان خود گوشزد می‌کند که از غفلت خارج شوند و بدانند در دنیا نیز میتواند او را مشاهده کنند. زیرا وجه خدا در تمام موجودات متجلی است و اگر انسان عین ربط بودن موجودات با خداوند را بداند، میفهمد که خداوند در همه جا هست و او را مشاهده میکند. انسان نباید منتظر مرگ بماند که در قیامت « إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَهٌ »[۱۹۶] شود. بلکه اگر اسماء خدا را در موجودات مشاهده نماید به کمال مطلوب خواهد رسید.[۱۹۷]
این فقط حداقلی از ارتباط بشر با خداست. برخی از کلمات ایشان پا را فراتر گذارده و از تکلم عرفاء با خداوند صحبت میکند. تکلم زبانی کاملترین نوع تجربه دینی و مکاشفه است و وجود چنین رابطهای عجیب به نظر میرسد. عبارات فتوحات در این رابطه مختلف است گاهی از واژهی قول و گفتار استفاده میکند گاهی حدیث مع الله و گاهی واژهی تعلیم استفاده میکند که هر کدام حوزهی خاص را نشان میدهد. ما در اینجا به ذکر چند مورد میپردازیم:
۱- تکلم با یزید بسطامی با خداوند:
«و لما عمت رحمه الله با یزید البسطامی و لم یر للکون فیها اثرا یزیل عنها حکم العموم قال للحق: لو علم الناس منک ما اعلم ما عبدوک، و قال له الحق تعالی: یا ابا یزید لو علم الناس منک ما اعلم لرجموک»[۱۹۸]. همانطور که در این عبارت مشاهده میکنید ابن عربی ازتکلم مستقیم بشر با خداوند صحبت میکند و آنرا برای غیر انبیاء نیز امری عادی میداند. هر چند ابن عربی به کیفیت این مکالمه اشاره نمی‌کند و ماهیت آنرا به صورت دقیق بررسی نمینماید با وجود این، چنین داستانهایی در کتابهای او به کرات دیده میشود. سخن ابن عربی از دو جنبه دارای اهمیت است: اول به عنوان عارفی مسلمان که ادعا دارد با عالم غیب میتوان چنین ارتباطی برقرار نمود. دوم: از آن حیث که ابن عربی یکی از مفسران قرآن کریم به شمار میرود و بسیاری از مفسران قرآن و علمای اسلامی به کلام او استناد میکنند، و لذا نوع نگرش او در تفسیر قرآن بسیار اثر گذار است.
۲- سخن گفتن عارفی با خدا:
مورد دومی که در اینجا ذکر میشود مربوط به حال عارفی است که قصد جهاد داشته اما موفق نشده است. بعد از خداوند دلیل این امر را میپرسد و خداوند حکمت این عدم توفیق را به او بیان میکند: در باب ۴۴۵ فتوحات آمده:
«یکی از عرفا از خداوند توفیق جهاد می‌خواست امّا خداوند او را موفّق نمی‌گرداند، و لذا وی بسیار ناراحت بود. خداوند چون ناراحتی او را می‌دانست به روشی که عارف از خدا علم دریافت می‌کرد به او فهماند که اگر تو به جهاد بروی اسیر و مسیحی خواهی شد و کافر می‌میری. عارف وقتی اینرا دانست خداوند را برای این امر شکر نمود.»[۱۹۹]
در این داستان دو عبارت وجود دارد که قابل ملاحظه است: «ممن له حدیث مع الله» و «اعلمه الله من طریقه التی کان یأخذ العلم عن الله بها». که دلالت بر نوعی ارتباط میان عارف و خدا میکند، هر چند این دو جلمه صراحت مکالمهی ابا یزید را ندارد. اما ما را به این نتیجه میرساند که بشر میتواند با خداوند ارتباط داشته باشد، که نوعی تجربهی دینی به حساب میآید.
تکلم بشر با ارواح و انسانهای برزخی
بخش مهمی از مکاشفات و تجارب دینی در عرفان اسلامی به تجربهی ارواح برزخی اشاره دارد. همانطور که پیش از این اشاره کردیم، خیال یکی از قوای انسانی است و میتواند حقایق مجرد را لباس محسوس بپوشاند. در عالم خیال سه موجود وجود دارند: فرشته، جن، ارواح انسانی. علاوه بر این سه تجلی خداوند نیز در این عالم[۲۰۰] وجود دارد. باز شناختن این امور از یکدیگر امری مهم است که نیازمند تبحر و معیار متقن است تا انسان به بیراهه نرود. در این میان شناختن تجسد خیالی از تجسد جسمی از یکدیگر بسیار مشکل است.
چیتیک در کتب خود عوالم خیال و مسأله اختلاف ادیان به مواردی از مشاهدهی انسانهای برزخی اشاره میکند. اما این موارد دارای خواص متمایزی هستند. برخی در خواب و برخی در بیداری اتفاق افتادهاند. برخی برای دیگران هم قابل درک بوده و برخی فقط برای سالک ممکن بوده است.
۱- اولین مورد در خواب اتفاق افتاده است ابن عربی گوید عدهای رادیدم که با آنها طواف میکنم، یکی از آنها شعری میخواند که برخی از آنرا در خاطر دارم. آن انسان هزاران سال قبل از من زندگی میکرده است. یکی از آنها خود را از اجداد من خواند و بعد فهمیدم که از نسل حضرت آدم علیه السلام نبوده است.[۲۰۱]
۲- دومین موردی را که ذکر میکند مشاهدهی روح انسانی متجسد در بیداری بود. این مورد بسیار گرانقدرتر از مورد پیش است، زیرا نشان میدهد که میتوان انسانهای از دنیا رفته را در دنیا و عالم بیداری با جسم برزخی مشاهده نمود. خلاصهی داستان این است که مردی میان سال را در موقع نوشتن دیدم خداوند به من دستور داد مطالبی را به او بیاموزم که در بهشت هم درجهی من قرار گیرد من با او صحبت کردم و از او دربارهی مشکلش سؤال کردم، و بین ما صحبتهایی رد و بدل شد. و آن مرد از من تشکر نمود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...