در واقع رخدادها به ترتیب و به دنبال یکدیگر می­آیند و از تقدم و تأخر زمانی (زمان پریشی) استفاده نشده است.

۴-۴۱ سرعت روایی

در قسمت سرعت روایی حکایت، می­توان روایت را به دو قسم تقسیم کرد۱- قسمت اول چکیده یا خلاصه ۲- قسمت دوم درنگ.
در قسمت اول مقام و منزلت شیخ و روزگاری آرزو داشتن به تناول بادنجان و این­که مادر بر وی خشم می­گیرد تا نیم بادنجان میل می­ کند و از دست دادن مقام به واسطه­ میل بادنجان در ابیات آغازی حکایت در چند بیت گنجانده شده­است که مدت زمان روی دادن این واقعه در بیرون از حکایت می ­تواند زمان بسیار بیشتری لازم داشته باشد که در این جا در چند بیت به مخاطب ارائه شده­است:
شیـخ خـرقانی که عرش ایوانش بـود روزگـاری شـوق بـادنـجـانش بود
مـادرش از خشـم شیـخ آورد شــور تـا بـدادش نـیم بادنـجـان بـزور
چون بخورد آن نیم بادنـجان که بود سـر فـرزندش جـدا کـردنـد زود
چـون درآمد شـب، سر آن پـاک زاد مــدبــری در آســـتـان او نـهـاد
در قسمت دوم حکایت با درنگ روبرو هستیم که از زبان شیخ اندرز هایی برای مخاطب بازگو می­ شود و حکایت با پایان یافتن درنگ نیز به پایان می­رسد:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

شـیخ گـفـتا، نـه مـن آشـفـته کـار گـفـته­ام پـیـش شـمـا باری هـزار
کین گدا گـر هـیچ بادنجان خـورد تـا بـجـنـبد ضـربتی بر جان خورد
هر زمانم چون بسوزد جـان چنـین نیـسـت بـا او کـار مـن آسان چنین
هر که را او در کشد در کار خویش دم نـیـارد زد دمـی بی یار خویش
سخـت کـارسـت ایـن کـه اوفـتاد بـرتـر از جـنـگ و مـدارا اوفتــاد
هـیچ دانـی را نـه دانـش نـه قرار بـا هــمــه دانی بـیـفتـادسـت کـار
هـر زمـانی مـیـهمـانـی در رسـد کــاروانــی امــتـحـانـی در رسـد
گرچه صد غم هست بر جان عزیز نیـز مـی­آیـد چـو خـواهـد بود نیز
هـر کـه از کـتـم عدم شد آشکار سر بسر را خون نخواهد ریخت زار
صـد هـزاران عـاشـق سر تیز او جـان کـنـند ایـثار یک خـون ریز او
جـملـه جان­ها از آن آیـد بـکار تـا بـریـزد خــون جــان­هـا زار زار

۴-۴۱ بسامد رخداد

در حکایت چند نوع بسامد به کارگرفته شده است:
۱- رخداد میل به بادنجان که رخدادی درونی است بارها تکرار شده است، اما در داستان یک بار بازگو شده است:
شیـخ خـرقانی که عرش ایوانش بـود روزگـاری شـوق بـادنـجـانش بود
۲-رخدادی که یک بار روی داده است اما بارها در طی روایت حکایت تکرار و بازگو می­ شود:
رخداد:
مـادرش از خشـم شیـخ آورد شــور تـا بـدادش نـیم بادنـجـان بـزور
تکرار (۱):
چون بخورد آن نیم بادنـجان که بود سـر فـرزنـدش جـدا کردنـد زود
تکرار (۲) :
کین گدا گـر هـیچ بادنجان خـورد تـا بـجـنـبد ضـربتی بر جان خورد

۴-۴۲ وجه روایی

۴-۴۳ فاصله:

در حکایت ما با یک گفتار روبرو هستیم که شیوه­ استفاده و کاربرد آن گفتار مستقیم است:
شـیخ گـفـتا، نـه مـن آشـفـته کـار گـفـته­ام پـیـش شـمـا باری هـزار

۴-۴۴ کانون روایی

کانون صفر – بازنمود ناهمگن
در این گونه روایت، راوی به هیچ روی مجال ورود به فضای حکایت نمی­یابد و اما در پایان حکایت خود را نمایان می­سازد.

۴-۴۵ لحن یا آوا

۴-۴۵-۱ زمان روایت:

می‌توانیم بگوییم که این روایت بازگویی پیشازمانی است. و با افعال ماضی و حرف «که» برای مخاطب معلوم می­ شود که رخدادهای این حکایت در زمان­های گذشته روی داده­ است.

۴-۴۵-۲ مکان راوی:

کانون روایت بیرونی از زاویه دید سوم شخص دانای کل
حکایت ( ۶) عذر آوردن مرغان

۴-۴۶ اسارت شاه هندوان در میان لشکر محمود

هـنـدوان را پـادشــاهـی بـود پـیـر شـد مـگـر در لـشـکر مـحمود اسیر
چـون بـر مـحمـود بـردنـدش سپاه شـد مـسـلـمـان عـاقـبـت آن پادشاه
هـم نــشـان آشــنـایـی یـافـت او وز دو عـالـم هـم جـدائـی یافـت او
بعـد از آن در خمـیه­ی تنـها نـشست دل از او برخواست، در سودا نشست
روز و شب در گریه و در سوز بود روز از شـب، شـب بـتر از روز بـود
چـون بـسـی شـد نـاله­های زار او شــد خـبــر مـحـمـود را از کـار او
خواند محمودش بپیش خویش در گـفت صـد مـلـکـت دهـم زان بیشتر
تو شهی نوحه مکن بر خویش ازین چنـد گـری، نیـز مـگری بیش از این

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...