نظام تربیتی پیامبر گرامی ما (صلی الله علیه وآله) از آیات متعدد قرآن، که در ارتباط با تعلیم و تربیت انسان سخن می‌گویند، به خوبی قابل استنباط است. توجه به توحید، فطرت انسانی، هدفمندی نظام هستی و انسان، محدودیت توانایی‌های انسان، اراده و اختیار و جاودانگی وی از مهمترین مباحثی است که از آیات و روایات برمی‌آید. اگر در قرآن و سنّت نبوی با دقت بیندیشیم، خواهیم دید که تمام تعلیمات و فعالیت های تربیتی پیامبر بر این واقعیت‌های دینی و انسانی مبتنی بوده است، چرا که آن حضرت فطرت انسانی را پرورش می‌داد، مردم را به توحید دعوت می‌کرد، انسان را با اهداف آفرینش و هدف از خلقت خودش آشنا می‌ساخت، با هر فرد به اندازه قدرتِ درک و فهمش سخن می گفت و راه رسیدن به سعادت ابدی را برایش روشن می نمود تا با اراده و اختیار خود، آن راه را برگزیند .

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

مبانی نظری نظام تربیتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)
منظور از «مبانی نظری» آن ویژگی های نسبتاً ثابت وکلی است که بر اساس روش‌های پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، در فرایند تربیت استنباط می گردد و معیار فعالیت های تربیتی قرار می‌گیرد. این ها بایدها و نبایدهای کلی در باب تربیت انسان هستند که از قرآن کریم و سنّت ایشان به دست می‌آیند که باید در مقام عمل، مورد توجه همه مسلمانان قرار گیرند. دلیل نام گذاری این شاخص ها به نظری، این است که به عنوان قواعد کلی در باب تربیت، از مبانی تربیتی انتزاع می‌شوند و کاربردشان تعیین خط و مشی اصلی است، نه جنبه روشی آن.
۴٫۱٫۱٫۱٫ توجه به ویژگی های ثابت انسان
۴٫۱٫۱٫۱٫۱٫ توجّه به فطرت انسانی
از شاخص های مهم نظام تربیتی پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) در باب معرفی توحید، بیدار سازی فطرت انسانی است. ایشان مانند دیگر انبیای الهی، برای شکوفاسازی فطرت ذاتی بشر آمده و می خواهد سرشت اولیّه آدمی را، که مقتضی کمال و سعادت واقعی اوست، احیا کند و به ثمر برساند. تعلیم و تربیت در اسلام یعنی پاسخ گفتن به خواست های ذاتی و درونی انسان که در اصطلاح قرآن، از آن به «فطرت اللّه» تعبیر شده است. منظور از «فطرت اللّه»، که یک اصطلاح قرآنی است، همین معناست که خداوند مردم را طوری آفریده که فطرتاً خدا را بشناسند. به عبارت دیگر، « فطرت انسانی» یعنی: قدرت ذاتی فرد بر شناخت و همچنین ایمان درونی او که با آب و گِلِ خمیره ی وجودش سرشته شده و نیازی به آموختن و یادگیری ندارد.[۷۷] از این رو، برنامه ریزی های تربیتی باید به گونه‌ای باشد که به رشد و شکوفایی فطرت انسانی بینجامد.[۷۸]
از منظر پیامبر گرامی اسلام(ص) همه انسان‌ها با فطرت الهی به دنیا می‌آیند و اگر فطرت اولیّه شان دست خوش دگرگونی و آلودگی نگردد، به راحتی راه و هدف را پیدا خواهند کرد . تعلیم و تربیت نادرست فطرت انسانی را مکدَّر می‌سازد و جلوی رشد و ترقّی آن را گرفته، متربّی را به مسیری سوق می دهد که خود در برابر او قرار داده است.[۷۹]
چنان که آن حضرت می‌فرماید:
کُلُّ مَولُود یولَدُ علَی الفِطره و ابَواهُ یُهَوِّدَانِهُ و یُنَصِّرانِهُ و یمَجِّسَانَهُ [۸۰]
(هر نوزادی با فطرت خدایی به دنیا می آید، ولی پدر و مادر اویند که وی را به کیش یهودیت، نصرانیت و مجوسیت می‌کشانند.)
همه تعالیم اسلام و قرآن براساس فطریات بشر تنظیم شده و با آنچه اقتضای فطری و طبیعی انسان است، کاملاً انطباق دارند. از این روست که قرآن کریم به عنوان برنامه تعلیمی و تربیتی حضرت محمّد (صلی الله علیه وآله)، از مردم می خواهد به فطرت خود مراجعه کنند و بر اساس آن، حق را بپذیرند؛ یعنی خود را بی‌قید و شرط آماده پذیرش حق و حقیقت نموده، به دور از وسوسه های شیطانی، حق را در قول و عمل قبول کنند.[۸۱]
امام علی (علیه السلام) در باب فلسفه بعثت انبیا می‌فرماید:
فَبَعَثَ فِیهِم رُسُلَهُ و واتَرَ الَیهِم انبِیائَهُ لِیستَأدُوهُم میثاقَ فِطرَتِه [۸۲]
(خداوند پیامبران خود را مبعوث نمود و هرچند گاه متناسب با خواسته های انسان‌ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجوید.)
بر این اساس، مهم ترین فلسفه بعثت انبیا در طول تاریخ ، این بوده است که مردم را هدایت کنند و به آنچه فطرت الهی بدان می خواند توجه کرده ، به آن عمل نمایند؛ زیرا کمالی که نبوّت انسان را بدان دعوت می‌کند، بیگانه از فطرت او نبوده و حقیقت نبوّت چیزی خارج از انسانیت و کمال او نیست، بلکه در راستای کمال انسانی حرکت می‌کند. از این رو، اثری که از نبوّت برای انسان حاصل می‌شود کمال فطری اوست که در نهاد وی ذخیره شده است.[۸۳]
قرآن مجید خطاب به پیامبر می‌فرماید:
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ [۸۴]
(روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن؛ فطرتی که خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده و هیچ دگرگونی در آفرینش الهی نیست. این است آیین استوار و محکم.)
طبق این آیه شریفه، دین اسلام بر فطرت انسانی استوار گشته و با وضعی که عالم هستی بر آن منطبق است، هیچ اختلافی ندارد; یعنی خداوند هر چیزی را برای رسیدن به کمال خاص او، مجهّز نموده و راه نیل به آن هدف را نیز برایش معرفی کرده است. از این نوع هدایت در اصطلاح قرآنی، به «هدایت عام تکوینی» یاد می‌شود که همه پدیده‌های عالم را فرا می‌گیرد و مهم‌تر از همه، انسان محور اصلی آن است. در آیه ۵۰ سوره مبارکه طه نیز به این نوع هدایت اشاره فرموده است:
رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْء خَلقَهُ ثُمَّ هَدَی [۸۵]
(پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی آنچه را لازمه آفرینش او بوده، داده؛ سپس او را هدایت کرده است.)
با نظر به اینکه اسلام دینی است فطری و مواد اعتقادی و عملی آن بر اساس نوع خلقت گذاشته شده، به چیزهایی دعوت می‌کند که آفرینش انسان با آنها موافقت دارد و وجود انسان با قوا و ابزاری مجهّز گشته است که همان خواسته های دعوت دینی را می خواهد.[۸۶] از این رو، خداوند به مردم دستور می دهد که از داعیان الی اللّه، به ویژه رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)، پیروی کنند:
أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِّنْ عَذَاب أَلِیم [۸۷]
(دعوت کننده الهی را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد.)
دعوت پیامبرگرامی ما در حقیقت، دعوت به همان تعهدات فطری است که بشر با خدا بسته و متعهد گشته تا به مقتضیات آن عمل کند.[۸۸]
پس نخستین شاخص تربیتی حضرت محمّد (صلی الله علیه وآله) هماهنگی تربیت با فطرت انسانی و اجرای فرایند تربیت بر اساس اندیشه نبوی است ونتیجه اش رسیدن انسان به کمال و سعادت واقعی است که مورد تأکید قرآن کریم بوده است. البته هدف از ارسال تمامی رسولان نیز همین امر بوده ،ایشان مردم را به خواست فطری اولیه شان، یعنی خداشناسی و یگانه پرستی دعوت می‌کردند و به تقویت آن می‌پرداختند. حضرت علی(علیه السلام) در این باره می‌فرماید:
«خدا پیمان وحی را از پیامبران گرفت تا امانت را به مردم برسانند، آنگاه که در عصر جاهلیت بیشتر مردم پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و در برابر او، به خدایان دروغین روی آوردند، و شیطان مردم را از معرفت خدا بازداشت و از پرستش او جدا کرد. خداوند پیامبران خود را مبعوث نمود و هر چند گاه متناسب با خواسته های انسان‌ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بخواهند و نعمت های فراموش شده را به یادشان آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آنها تمام کنند و توانمندی های پنهان شده عقل ها را آشکار سازند و نشانه های قدرت خدا را معرفی نمایند.[۸۹]»
اصل هماهنگی تربیت و فطرت از این کلام حضرت علی (علیه السلام) کاملاً روشن است؛ زیرا در این سخن امام (علیه السلام)، فلسفه بعثت پیامبران به خوبی بیان شده که همان هدایت و تربیت مردم بر اساس گرایش‌های فطری است. وفاداری به تعهد فطری فراموش شده، یادآوری نعمت های مورد غفلت قرار گرفته و بیان احکام الهی و نیز آشکار ساختن توانمندی های عقل از مصادیق بارز تربیت فطری و دینی است که در این جملات، وظیفه انبیا شمرده شده است. بحث “فطری بودن توحید” نیز همین مطلب را بیان می‌کند ؛ در سرشت انسان ، فطرت و تقاضایی است که بعثت انبیا پاسخ گوی آن است، پیامبران الهی چیزی را عرضه داشته اند که بشر طبق سرشت خود همیشه در جستوجوی آن بوده است.
کار پیامبران وانبیای الهی ایجاد خداشناسی و خداجویی در انسان نیست ، بلکه میثاق فطری انسان را که از آن غافل شده است به او یادآوری می‌کنند و او را به آنچه در درون دارد ، رهنمون می سازند.[۹۰]
۴٫۱٫۱٫۱٫۲٫ غفلت و نسیان
انسانی که از خود و خدا و آیات الهی غافل شود، از شناخت حق و از شکوفائی فضائل نفسانی محروم می‌گردد زیرا غفلت که در فرهنگ دین رجس و چرک است نمی‌گذارد انسان به سوی کمال حرکت کند. چنان که خداوند در قرآن فرمود
وَ لَقد ذًرَأنالجَهَنَّم کثیراً مِنَ الْجِنِ و اْلاِنس……… اُولئِکَ کالانعام بَلْ هُمَ اَضَلَّ، اُولئِکَ هُمُ الغافِلون «به یقین گروهی از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلها و عقلهائی دارند که با آن اندیشه نمی‌کنند و نمی‌فهمند، و چشمانی دارند که با آن نمی‌بینند و گوشهایی دارند که با آن نمی‌شنوند، آنها چون چهارپایانند بلکه گمراه‌تر، اینان همان غافلانند.
 امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند:
اَلغَفْلَهُ ضِلال النُفوس  غفلت گمراهی جان است.
غفلت از خود موجب اشتغال به فضول و بیرون از خود می‌شود و انسانی که به بیرون خویش مشغول شد به خود نمی‌پردازد و موجبات شکوفائی خود را فراهم نمی‌کند، راه زدودن این مانع را رعایت دو چیز بیان فرموده‌اند: یکی از مراقبت از خود و دیگری یاد خداست، اگر انسان از خود مراقبت کند و پیوسته به یاد خدا باشد می‌تواند غفلت را از خود بزداید. یکی از مهم ترین عواملی که انسان را دچار غفلت می‌کند دنیا و زیور آلات آن است. قرآن دنیا را به عنوان بازیچه معرفی کرده است، تلاش شیطان و نفس اماره آن است که انسان را به دنیا سرگرم و مشغول سازد، نشانه اینکه دنیا بازیچه و سرگرمی است آنست که اگر کسی به آن مبتلا شود معتاد می‌شود و زمام امورش به دست آن می‌افتد در نتیجه چنین انسانی فرسوده و خسته می‌شود و گاهی چنان می‌شود که تا او را از پای در نیاورد، رها نمی‌کند. قرآن‌کریم انسان را از دنیا طلبی و تعلق به دنیا نهی می‌کند، زیرا دنیا طلبی و تعلق به آن انسان را وابسته می‌کند و انسان وابسته، به توحید و فضایل توحیدی راهی نمی‌برد، از آنجا که دنیا بزرگترین مانع سیر انسان و شکوفائی فطرت اوست.
خداوند پیامبران را فرستاده است تا به مردم هشدار دهند که فریب دنیا را نخورند چرا که دنیا تنها بازیچه ای بیش نیست و زندگی حقیقی همان زندگی، آخرت است.
پیامبران الهی تنها برای تذکر و یادآوری فرستاده شده‌اند. آن بزرگواران، عهدی را که خداوند متعال از بنده اش گرفته و انسان‌ها بعد از تولدشان در این کره خاکی نسبت به آن غافل شده‌اند، یادآور می‌شوند و انسان را از خواب غفلت بیدار می‌سازند.
خدای بزرگ به حضرت محمّد (صلی الله علیه وآله) می‌فرمایند:
إنَّما أنتَ مُذَّکِّر یعنی تو تنها تذکر دهنده هستی و نباید به نتیجه توجه کنی .
ذکر گاهى در مقابل غفلت به کار می‌رود، مانند این آیه مبارکه: وَلا تُطِع مَن أَغفَلنَا قَلبَهُ عَن ذِکرِنَا
این آیه به این معنی است که انسان توجه به علم خود ندارد؛ یعنى علم به چیزى دارد، ولى خودش متوجه نیست که علم به آن دارد. بنابر این ذکر به معناى علم به علم داشتن است و گاهى در مقابل نسیان به کار می‌رود ؛ مانند: وَاذکُر رَبَّکَ اِذَا نَسِیت
۴٫۱٫۱٫۱٫۳٫ ضعف
طبق قرآن کریم انسان ضعیف خلق شده است: خُلِقَ الانسانُ ضَعیفاً
البته ضعف او نه در انجام طاعت است، بلکه در مقابل هوای نفس و شیطان است.
خدای بلند مرتبه رسولانی را برای کم کردن این ضعف انسان‌ها فرستاده است، زیرا یکی از اهداف رسالت پیامبر، تزکیه است. انسان تنها از این راه می تواند از ضعف خود جلوگیری نماید و با آن مقابله کند. امام خمینی در این باره می‌فرمایند:
اولیاء خدا آن چیزی که پیش شان مهم بود تهذیب نفس بود و دل کندن از غیر خدا و توجه به خدا. تمام مفاسدی که در عالم واقع می‌شود از این توجه به خود است در مقابل توجه به خدا، تمام کمالاتی که برای اولیاء خدا و انبیاء خدا حاصل شده است، از این دل کندن از غیر و بستن به اوست و علامات این مسائل در اعمال ما ظاهر می‌شود .[۹۱]
۴٫۱٫۱٫۲٫ توجه به مبدأ

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...