دانلود پژوهش های پیشین در رابطه با اولویتبندی-راهحلهای-مدیریت-دانش-با-رویکرد-QFD-فازی- فایل ۵ |
سازمانها در پیادهسازی طرحهای مدیریت دانش، به طور معمول، یکی از سه هدف زیر را دنبال میکنند: ۱- آشکارسازی دانش سازمان و نمایش نقش آن در سازمان ۲- توسعه فرهنگ دانش با تشویق و یکپارچهسازی رفتارهایی مانند اشتراک دانش در سازمان ۳- ایجاد زیرساخت دانش مورد استفاده بهعنوان نظام فنی و نیز بهعنوان وسیلهای برای ارتباط و تشویق به تعامل و همکاری بین افراد(محمدی و همکاران[۶۳]، ۲۰۰۹).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
تبدیل دانش ذهنی(ضمنی) به دانش ثبت شدهی رسمی(صریح)، یکی از اهداف کلیدی مدیریت دانش است که باعث کاهش ریسک از دست رفتن دانش با ارزش سازمان بهواسطهی افت کارکنان و کاهش خطر از دست دادن حافظهی سازمان به هنگام تعدیل نیروی انسانی میشود. مدیریت دانش با هدف خلق و حفظ مزیت رقابتی در کسبوکار اهمیت روزافزونی یافته است(سروری[۶۴]، ۱۹۹۹).
علاوه بر این، مدیریت دانش اهداف مختلفی را در سازمانها دنبال میکند که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد(علیپور حافظی، ۱۳۸۶):
استفاده از منابع صریح و ضمنی در جهت تحقق اهداف سازمان؛
تقویت روحیهی خلاقیت و نوآوری؛
فراهم کردن زمینههای تبدیل اطلاعات به دانش و تولید دانش جدید؛
ارتباط افراد با یکدیگر؛
هدفمند بودن و استفادهی اقتصادی از منابع موجود.
۲-۳-۳- مزایای مدیریت دانش
مدیریت دانش، راهکاری مؤثر برای ارتقای سطح خدمات و تولیدهای سازمانی محسوب میشود و از طریق آن میتوان به افزایش ارزش افزودهی سازمان یاری رساند. همچنین مدیریت دانش فعالیتی هدفمند در راستای حفظ توان بالقوهی سازمان و تبدیل اطلاعات کارکنان به سرمایههای سازمانی است(فرهودی و درودی، ۱۳۸۷). مدیریت دانش به افراد، گروهها و تیمها کمک میکند تا دانستهها، نیازها و خواستههای دانشی افراد و سازمان را بشناسند و آنها را با سازماندهی و انتشار اثربخشتر سازند و نهایتاً با بهکارگیری دانستهها، دانش جدیدی تولید کنند. مدیریت دانش از طریق یک فرایند سیستماتیک، موجب کسب، سازماندهی، نگهداری، کاربرد، تسهیم و تجدید دانش ضمنی و صریح کارکنان میشود و همچنین باعث افزایش عملکرد سازمانی، خلق ارزشهای صریح و سیستماتیک و نوسازی وکاربرد دانش، عملی ساختن برنامههای استراتژیکی و ارزشآفرینی برای مشتریان میشود(رنجیت[۶۵]، ۲۰۰۴).
مدیریت دانش ناظر بر کیفیت و چگونگی بهکارگیری اطلاعات توسط افراد برای حل مسائل، منابع اطلاعاتی مناسب برای تبدیل به دانش و چگونگی ذخیرهی دانش برای استفاده توسط کاربران خاص میباشد. مدیریت دانش با پایایی اطلاعات و دانش سرو کار دارد. پایایی اطلاعات و دانش به تجربه یک فرد با منبع معینی بستگی دارد. دانش برای عملیات کسبوکار، پیشبینی پیامد رویدادها، درک چگونگی و چرایی وظایف و کارها و درک مسایلی که پیرامون ما رخ میدهد، مهم و حیاتی است(سنگ و همکاران، ۲۰۰۲).
مدیریت دانش سازمانی، عادتها و عملیات عادی و روزمره را متحول کرده است، درست مثل تغییری که تحصیل در افکار و فرهنگ ایجاد میکند. با طراحی و سازماندهی فرایند مدیریت دانش میتوان دانش ضمنی، مهارتها و جریان کاری را به رویهها، استانداردسازی و تحلیل محتوای مستندسازی منتقل کرد و بستری برای ایجاد رقابت، مزیت رقابتی و توسعه پایدار فراهم نمود(چانگ و همکاران[۶۶]، ۲۰۰۹).
در دنیای امروزی کسبوکار، بخش اعظمی از کارها و فعالیتهای ما مبتنی بر اطلاعات هستند و زمان کمتری برای کسب تجربه و بهدست آوردن دانش در دسترس است. در این شرایط سازمانها بر اساس میزان دانش خود با یکدیگر به رقابت میپردازند. محصولات و خدمات سازمانها هر روز پیچیدهتر شده و سهم اطلاعات در آنها بیشتر میشود. در این میان مدیریت دانش با در اختیار داشتن ابزارهای لازم، فرصت خوبی برای ایجاد بهبود در عملکرد منابع انسانی و همچنین مزایای رقابتی ایجاد میکند(نوروزیان، ۱۳۸۵). میتوان گفت مدیریت دانش یک استراتژی مدیریتی نظاممند و یکپارچه است که فناوری اطلاعات را با فرایند سازمانی ترکیب میکند. مدیریت دانش، فعالیتی مدیریتی است که دانش را توسعه، انتقال، ارسال، ذخیرهسازی و اعمال میکند و همچنین اطلاعات واقعی جهت واکنش و اتخاذ تصمیمات صحیح با هدف تحقق اهداف سازمانی را در اختیار سازمان قرار میدهد(هانگ و همکاران، ۲۰۰۵).
مدیریت دانش فرآیندی است که در شناخت، انتخاب، سازماندهی، اشاعه و انتقال اطلاعات و مهارتهای ضروری به سازمانها کمک نموده و منجر به حل مناسب و کارآمد مسائل، یادگیری مداوم و تصمیمگیری و برنامهریزی راهبردی، به قصد اشتراک و استفادهی مجدد از دانش موجود میشود و با ایجاد امکان یادگیری مداوم، دانش جدید را به ارمغان میآورد(مختاری و یمینفیروز، ۱۳۸۳). بهکارگیری یک سیستم مدیریت دانش اثربخش میتواند مخارج سازمانی را کاهش و اثربخشی را افزایش دهد(روسو[۶۷]، ۲۰۰۲).
میتوان گفت مدیریت دانش به دلیل نقش آن در تسهیل ارائه خدمات مناسب به مشتریان مورد توجه قرار گرفته است و سازمانهای موفق در بهدست آوردن دانش از مشتریان خود بسیار تلاش میکنند(پریرخ و همکاران، ۲۰۰۹). مدیریت دانش، به گونهای اساسی، فعالیتی است که به اتخاذ استراتژی و تدابیری برای مدیریت سرمایههای فکری انسانمحور معطوف است(آدم و مکیدی[۶۸]، ۱۹۹۹). با این هدف که با بهکارگیری بهینه و مؤثر دانش موجود و گنجاندن آن در قالب کالاها و خدمات، شایستگیهای اساسی سازمان را برای دستیابی به برتری رقابتی ارتقا بخشد(کولی و همکاران[۶۹]، ۲۰۰۲).
مدیریت دانش، رویکرد جامعی جهت ترسیم چشمانداز گسترده و همهجانبه برای سازمان است و تمرکز اصلی آن بر ایجاد و بهکارگیری دانش و نهایتاً، دستیابی به اثربخشی سازمانی میباشد. البته، چالش عمدهی مدیریت دانش، تبدیل هرچه بیشتر و بهتر دانش ضمنی به دانش صریح است(عدلی، ۱۳۸۴). مدیریت دانش فرآیندی است که به سازمانها کمک میکند تا اطلاعات و مهارتهای مهم را که نوعی حافظه سازمانی محسوب میشوند و به طور معمول به صورت سازماندهی نشده وجود دارند، شناسایی، انتخاب، سازماندهی و منتشر نمایند. این امر سازمان را برای حل مسائل یادگیری، برنامهریزی راهبردی و تصمیمگیریهای پویا به صورت کارا و مؤثر قادر میسازد. مدیریت دانش بر شناسایی دانش و ارائه آن تأکید میورزد، بهگونهای که بتواند به صورت رسمی بهاشتراک گذاشته شود و در نتیجه دوباره مورد استفاده قرار گیرد(کارنامه حقی و اکبری، ۱۳۸۳).
۲-۳-۴- اهمیت مدیریت دانش
در سالهای اخیر، مدیریت دانش در سطح ادبیات مورد استقبال فراوان قرار گرفته است، بهگونهای که برخی آن را برای سازمانهای قرن بیست و یکم یک ضرورت میدانند(حسن زاده، ۱۳۸۳). هماکنون بیشتر سازمانها استراتژی مدیریت دانش و دانش جمعی کارکنان خود را بهعنوان پایهی اساسی توان رقابتی و یک ابزار رقابتی و استراتژیک نگاه میکنند و با دیدگاه استراتژیک و راهبردی از تلاشهای مدیریت دانش با توجه به جایگاه سازمان و همچنین اطمینان از تناسب و بهموقع بودن آن، از این دستاورد بهرهبرداری میکنند(هاشمی، ۱۳۸۹).
از ویژگیهای سازمانهای جدید انباشت بیش از حد دانش است، به طوری که افزایش حجم اطلاعات در سازمانها و لزوم استفاده از آن در تصمیمهای سازمانی طی دو دهه اخیر موجب ظهور پدیدههایی به نام مدیریت دانش شده است . این امر ضرورت برنامهریزی، سازماندهی، رهبری و پایش دانش سازمانی و همچنین مدیریت فرایند دسترسی به دانش درست را با تأکید بر کارایی و اثربخشی آن نشان میدهد(مار و چیوما[۷۰]، ۲۰۰۲).
استوارت[۷۱](۱۹۹۷) در توصیفی کلی که حاوی ستایش از دانش و دانایی است، دانش را منبعی قدرتمند از منابع طبیعی و فیزیکی، کارخانجات عظیم و بانکهای بزرگ میداند و معتقد است سازمانها برای رشد و بقا باید قدرت ذهنی و دانشی خود را توسعه دهند. از دیدگاه او سرمایهی خرد و دانش، سرمایهی واقعی سازمان محسوب میشود و ادارهی آن برای سازمان سرنوشتساز میباشد. مدیران باید سرمایهی دانشی را بهعنوان یک قلم مهم در صورتهای مالی خود بگنجانند و اساس مقایسه را از ثروتهای پولی و داراییهای مالی به سرمایههای خردمندی و دانش تبدیل کنند، چه از این پس سازمانهایی موفق میشوند که نه از جهت ثروتهای پولی، بلکه از نظر سرمایههای دانشی پیشرفتهتر باشند.
در دنیای پیچیدهی امروز، دانش سازمانی بهسرعت در حال تبدیل شدن به مزیت رقابتی اصلی سازمانها میباشد. توجه به خلق دانش و حمایت از آن، فرصت مناسبی را برای هر سازمانی بهوجود میآورد، تا علاوه بر اینکه در محیط پیچیدهی امروز حیات مستمر داشته باشد، بتواند بر سایرین چیره شده و پیشتاز عرصههای مختلف فعالیت باشد. دانش سازمانی، در دنیای پرشتاب امروزی، برای سازمانهایی که بهخوبی آن را میشناسند و مدیریت میکنند، فرصت مناسبی محسوب میشود و در عین حال برای سازمانهایی که به تحولات محیطی کم توجه بوده و آن را نمیشناسند، تهدیدی جدی است(رضاییان، ۱۳۸۶).
مدیریت دانش، در تبدیل سازمانها به سازمانهای یادگیرنده یا سازمانهای دانشآفرین، نقشی کلیدی و محوری دارد. سازمان یادگیرنده سازمانی آگاهانه است که در آن، یادگیری بهعنوان عنصری حیاتی در ارزشها، چشماندازها، اهداف و نیز، فعالیتهای فردی کارکنان و ارزیابی آنها مورد نظر است. از ویژگیهای چنین سازمانهایی خلق دانش، آگاهیهای جدید و نوآوریهای علمی است. مدیریت دانش یکی از مؤثرترین اقداماتی است که میتواند در این زمینه به کار رود؛ از این رو، به یکی از مهمترین وظایف سازمانهایی تبدیل شده که به دنبال بهرهبرداری از این سرمایهی ارزشمند خود هستند(منوریان و عسگری، ۱۳۸۶).
ضرورت مدیریت دانش و راهبردهای کلیدی آن در توسعهی مبتنی بر داناییمحور، مدیریت دانش را در سازمانها از ارکان اصلی به حساب میآورد. برای این ادعا دلایلی به شرح زیر ذکر میشود(کاون و پول[۷۲]، ۲۰۰۰):
پیشرفت فوقالعاده سریع فناوریهای مختلف در قرن جدید؛
سرعت خلق نوآوریها و رقابت شدید در بازاریابی؛
کاهش اندازهی نیروی کار تحت تأثیر عنصر رقابت در اقتصاد جهانی؛
کاهش طول زمان جهت کسب دانش و تجربه.
۲-۳-۵- نیازمندیهای مدیریت دانش
امروزه، مدیریت دانش سازمانی و فرآیندهای آن را، بهمثابهی یک راهبرد ضروری و آیندهنگر بهمنظور کسب مزیت رقابتی و حفظ بقا و بهبود عملکرد فردی و سازمانی و بهطور کلی تبدیل شدن به یک سازمان یادگیرنده در محیطهای پویا و بهشدت تغییرپذیر میدانند و سازمانها بهمنظور دستیابی به مزایای آن، برای پیادهسازی مدیریت دانش تلاش مینمایند که در این راستا با چالشها و الزاماتی روبرو هستند(هاشمی و همکاران، ۱۳۹۰). مهمترین الزامات مدیریت دانش که در این پژوهش با بررسی ادبیات تحقیق شناسایی شده است شامل ۵ معیار اصلی رقابتپذیری بازار، مدیریت منابع انسانی، مدیریت دانش، ساختار سازمانی و فرهنگ سازمانی و ۳۲ معیار فرعی میباشد که در ادامه به توضیح معیارهای اصلی پرداخته شده است.
رقابتپذیری بازار: بقا و ماندگاری در سازمانهای قرن بیست و یکم به نوآوری مستمر و ارائه راه حل های خلاق جهت حل مسایل و مشکلات مشتریان بستگی تام خواهد داشت. این مسایل و مشکلات بهنوبهی خود تنها از طریق پرورش مستمر و بسیج سازمانی میسر خواهد بود(راستجی[۷۳]، ۲۰۰۲). دانش و سایر اشکال سرمایهی ذهنی یک سازمان، بهعنوان داراییهای پنهان آن سازمان محسوب میشوند. زمانی که این دانش به محصولات و خدمات(مورد نیاز مشتریان) تبدیل میشود میتواند بهعنوان منبعی حیاتی و کلیدی در جهت ارزشآفرینی برای سازمان محسوب گردد(کامینگز و وورلی[۷۴]، ۲۰۰۱).
زاک عتقاد دارد مؤسساتی که دانش برتری دارند قادر خواهند بود منابع و قابلیتهای سنتی و قبلی خود را به صورت روشهای جدید و متمایز بهگونهای هماهنگ کرده و با روشهای قبلی درهم آمیزند که به نسبت رقبای خود بتوانند ارزشآفرینی بیشتری برای مشتریان خود به ارمغان آورند(علامه، ۱۳۸۴).
مدیریت منابع انسانی: پیادهسازی موفقیتآمیز مدیریت دانش نیاز به تغییراتی در تعریف و نگرش ما نسبت به منابع انسانی دارد؛ امری که در ادبیات جدید از آن بهعنوان سرمایهی انسانی نام میبرند، دیدگاه سرمایه به کارکنان سازمان و دیدگاه اساسی مدیریت دانش است. دادهها، اطلاعات، تجربیات و تخصصها در سازمان از طریق افراد تولید و جمع آوری میشود و در اختیار سایر کارکنان که به آن نیاز دارند، قرار مىگیرد و از طریق آن دانش جدید در سازمان تولید می شود و از دانش جدید در فرآیندهاى سازمانی در جهت بهبود مستمر و تحقق اهداف سازمان استفاده میشود. بنابراین، افراد سرمایههاى اصلى یک سازمان هستند که بایستی دائماً در حال آموزش و ارتقای توانمندی باشند(قربانیزاده و همکاران، ۱۳۹۰).
مدیریت دانش: در جهان کنونی شرایط و فضای رقابتی در بیشتر سازمانها بسیار پیچیده، متغیر و گستردهتر از گذشته است، بهگونهای که این سرعت در بیشتر سازمانها به مراتب بیش از سرعت پاسخگویی و توان تطبیق با شرایط جدید است. در کل در این فضا کسب و ارتقای مزیت رقابتی، دغدغهی مدیران است. امروزه سازمانها دریافتهاند هیچ چیز به اندازهی دانایی نمیتواند آنها را در دنیای رقابتی مطلوب قرار دهد. مدیریت دانش بهعنوان ابزاری مهم که دانایی موجود را گردآوری میکند و نظم و پویایی میبخشد و در کل سازمان اشاعه میدهد، اهمیت یافته است. مدیریت دانش بر انسان، ساختار و فناوری تأکید دارد و میکوشد با ایجاد ساختاری مناسب و زیرساختهای تکنولوژیکی لازم در سازمان و با محور قرار دادن انسان و آمادهسازی او به اهداف سازمانی دست پیدا کند(کاملی، ۱۳۸۷).
ساختار سازمانی: فرآیندهای مدیریت دانش باعث به وجود آمدن تغییرات زیادی در سازمان میشوند. بخشی از این تغییرات در ساختار سازمانی به وقوع میپیوندند. در دسترس بودن اطلاعات، تشکیل تیمهای کاری و علمی و ایجاد جریان ارتباطات دوسویه و آزاد از جمله ویژگیهای ساختار سازمانی حامی مدیریت دانش تلقی میشود(شریفالدین و همکاران[۷۵]، ۲۰۰۴). مدیریت دانش بیشتر بر فرآیندهای انجام عملیات در سازمانها تأثیر میگذارد. از آنجا که مدیریت دانش بر پایهی جمع آوری، طبقهبندی و تسهیم دانش استوار است، بنابراین، ساختاری که از فرآیندهای مشارکتی بیشتر حمایت کند برای کارایی مدیریت دانش مناسبتر است(مایر[۷۶]، ۲۰۰۷).
فرهنگ سازمانی: یکی از ویژگی های سازمانی که احتمالاً موفقیت هر رویکرد مدیریت دانش را تحت تأثیر قرار میدهد، فرهنگ سازمانی آن است که دارای تأثیر مهمی بر روی پیادهسازی تکنولوژی، مدیریت کیفیت جامع و… میباشد(استوک و همکاران[۷۷]، ۲۰۰۷).
بر طبق نظر محققان مدیریت دانش، یک روابط جداناپذیری بین فرهنگ سازمانی و مدیریت دانش وجود دارد. علوی و لیندر(۲۰۰۱) معتقدند که موفقیت مدیریت دانش و اثربخشی سهم دانش در سازمانها عمدتاً با فرهنگ سازمانی ارتباط دارند. هاچکت[۷۸](۲۰۰۰) یادآوری میکند که سازمانها با داشتن مدیریت دانش موفقیتآمیز همواره فرهنگ جامعشان را بهعنوان عامل حیاتی موفقیتشان بیان میکنند. در حقیقت داونپورت و پروساک(۱۹۹۸) فرهنگ سازمان را یک عامل تعیینکننده برای ابتکار عمل مدیریت دانش میدانند. آنها پیشنهاد میکنند که مدیران و رهبران ارشد باید قبل از بهکارگیری مدیریت دانش جدید، فرهنگ سازمانشان را ارزیابی کنند(حیدری و همکاران، ۱۳۹۲).
۲-۳-۶- راه حل های مدیریت دانش
همانطور که در مبحث نیازهای مدیریت دانش ذکر شد سازمانها در محیطهای جهانی، برای اجرای مدیریت دانش با چالشهایی مواجه هستند. ناتوانی در شناسایی و برطرفکردن این شکافها پیش از پیادهسازی برنامههای مدیریت دانش، تأثیرات نامطلوب گستردهای بر مرحلهی پیادهسازی و اجرای آنها خواهد گذاشت. بنابراین، تحلیل نیازهای دانش سازمان، ارزیابی فعالیتهای پیادهسازی سیستمهای مدیریت دانش و شناسایی موانع آن ضروری به نظر میرسند(لن و همکاران، ۲۰۰۵).
سازمانها، برای غلبه بر چالشهای دشوار مدیریت دانش باید رویکردها و اقدامات ضروری را دنبال کنند. پاسخهای مناسب، سریع و دقیق، برای ابتکارات مدیریت دانش اهمیت دارند. برای سازمانهای با فعالیت در عرصهی جهانی، پاسخ سریع، دقیق و بهموقع به این چالشها، اثربخشی فرایند مدیریت دانش را ارتقا خواهد بخشید و به حفظ مزیت رقابتی در محیط جهانی کمک خواهد کرد. بهعلاوه، مدیریت مؤثر دانش، به دیدگاهی کلنگر نیاز دارد و بنابراین مدیران باید این چالشها را با یک دید کلنگر مورد توجه قرار دهند(هاشمی و همکاران، ۱۳۹۰). مهمترین راه حلهای مدیریت دانش که در این پژوهش با بررسی ادبیات تحقیق شناسایی شده است شامل ۴ معیار اصلی فردی، گروهی، فنی و فرآیندها و ۴۸ معیار فرعی میباشد.
۲-۳-۷- تفاوتهای بین مدیریت دانش و مدیریت اطلاعات
دو مفهوم مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش تا حدودی با یکدیگر متفاوت هستند؛ در نتیجه، برای هر کدام به مهارتها و تواناییهای ویژهای نیاز است(حسنزاده، ۱۳۸۴). جدول(۲-۳) خلاصهای از تفاوت فرآیندی میان مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش را نشان میدهد.
جدول۲-۳: تفاوت مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش منبع:(حسنزاده، ۱۳۸۴)
مدیریت اطلاعات |
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 11:21:00 ق.ظ ]
|