(المنکر) به صیغه مفعول به معنای ناشناخته می‌باشد در مقابل معروف[۸۰]و به آنچه که بر خلاف رضای خداوند متعال باشد نیز گفته می‌شود که جمع آن(منکرات و مناکر) می‌باشد. [۸۱]
همچنین به هر چیزی که عقول صحیح و سالم حکم می‌کنند به زشتی آن، یا شرع آن را تقبیح نموده و حرام یا مکروه دانسته است،منکر گفته می‌شود. [۸۲]
۲-۶-۱-۱٫ واژه منکر در عرف قرآن
این کلمه در قرآن، به معانی متفاوت آمده است از آن جمله به ضد معروف و به قبیح معنا شده است«کَانُوا لا یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ»[۸۳]و مردمی بودند که از منکرات و کارهای زشتی که می‌کردند، دست بر نمی داشتند.
و یا به گفتار و کلمات قبیح، ‌در آیه دیگر اشاره شده است«وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَرًا»[۸۴] و این مردم سخن ناپسند و باطل می‌گویند. و در آیه‌ای دیگر به معنای زشت‌ترین آمده است به صیغه افعل تفضیل«إِنَّ أَنْکَرَ الأصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ»[۸۵]یعنی قبیح‌ترین صداها. همچنین به معنای عدم شناخت نیز آمده است«وَجَاءَ إِخْوَهُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ»[۸۶] و برادران یوسف به نزد او آمدند، درحالی که او ایشان را شناخت ولی آنها او را نشناختند. و در آیه دیگر به معنای انکار و جحود آمده است«وَمِنَ الأحْزَابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ»[۸۷]ولی برخی از احزاب، بعضی از آن را انکار می‌کنند. و یا در جایی دیگر، معنای فحشاء و معاصی آمده است«تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ»[۸۸]، «وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»[۸۹] که در این دو آیه، منکر به معنای معصیت الهی آمده است.
۳-۶-۱-۱٫ واژه منکر در عرف روایات
در کلام ائمه اطهار(علیهم‌السلام)، کلمه(منکر) در معانی آن در آیات قرآن استعمال شده است که به اختصار به چند مورد اشاره می‌شود.
اول به معنای ضد معروف آمده است یعنی معصیت و گناه الهی، در حدیثی امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «حَسْبُ المومن غیْراً [عزاً] إن رأی منکراً أنْ یَعْلَمَ الله من نیته أنه له کاره»[۹۰] کافی است برای مومن از نظر غیرت یا عزت ایمانی اینکه اگر منکری را دید، خدای متعال بداند نیت او را که از آن کار زشت، بیزار است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

و یا در حدیث دیگر، حضرت علی علیه السلام به معنای فوق اشاره می‌کنند: «المنکِر لرسول‌الله ‌صلی‌الله‌علیه‌و آله کََمَنْ أنکر جمیع الانبیاء»[۹۱] انکار کننده رسول خدا، مثل کسی است که همه انبیاء و پیامبران را انکار می‌کند.
۲-۱٫ دگرگونی و تغییرات اجتماعی
۱-۲-۱٫ تغییرات اجتماعی در قرآن و روایات اهل بیت‌ علیهم‌السلام
در قرآن بحث از دگرگونی‌های اجتماعی، در قالب الفاظ و تعابیر گوناگونی بیان شده است و همچنین به علل شکل‌گیری این تغییرات مثبت و منفی در بحث اجتماعی اشاره شده است. از جمله به تغییر سرنوشت اقوام، تغییر بشر و خلق‌الله، تغییر نفوس و افراد اجتماع و تغییر نعمتهای اجتماعی و… که همه این آیات، به دنبال تحول اساسی جامعه به سوی اصلاح مسلمانان می‌باشد. در سوره انفال، خدای متعال فرموده است: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»[۹۲] معنای آیه این است که خدای تعالی، نعمتی که به قومی عطا کرد تغییر نمی‌دهد تا وقتیکه حال خود را تغییر دهند.
در تفاسیر بیان شده است که تغییر نعمت‌های اجتماعی که خداوند عنایت کرده است، در واقع تغییر آن به نقمت و عذاب می‌باشد، که این تبدیل توسط افراد صورت می‌گیرد، چرا که قانون الهی این است که نعمت‌های خداوند، از بین نمی‌روند و یا تبدیل به نقمت نمی‌شوند مگر بواسطه خود انسانها، که با کفران نعمت‌‌ها و تغییر سنن الهی و اصلاحات دینی، مسبب واقعی و بدون واسطه این تحولات می‌شوند. [۹۳]
در روایتی امام صادق علیه‌السلام در مورد آیه پیش گفته فرمودند: «ان الله قضی قضاء حتماً لاینعم علی عبده بنعمه فسلبها ایاه قبل أن یحدث العبد ذنباً‌ یستوجب بذلک الذنب سلب تلک النعمه و ذلک قول الله، إن الله لایغیر… . آیه»[۹۴] خداوند به هر بنده‌ای نعمتی می‌دهد آن را از وی نمی‌گیرد، مگر اینکه گناهی مرتکب شود و در نتیجه خداوند نعمتها را از وی می‌گیرد. در روایت مشهود است که اصل قاعده و قضای الهی بر این تعلق گرفته است که نعمت‌ها سلب نشوند و جامعه در آسایش و نعمت‌ باشند و عامل واقعی تغییر نعمت‌ها در اجتماع، اعمال نیک و بد انسان‌ها دانسته شده است.
حضرت علی‌علیه السلام فرمودند: «و لیس شی ادعی الی تغییر نِعَمِ‌الله و تعجیل نقمته مِنْ إقامه علی ظلم»[۹۵] که در واقع ظلم به عنوان یک فساد و منکَر اجتماعی، مهمترین عامل تغییر اجتماع بدست خود افراد اجتماع می‌باشد. شهید مطهری در ذیل این آیه بیان می‌کند که تغییر سرنوشت جامعه آن وقت است که خود جامعه(نه فرد، به صورت استثنایی فرد می‌تواند مقدمه‌ای باشد برای این کار) یک حرکت درونی در خودش ایجاد کند و انقلابی در خودش پدید آورد. همچنین فعل در آیه بصورت معلوم آمده است(یُغیّروا) و مخاطب اجتماع شمرده شدند و نیز خطاب آن به صورت جمعی می‌باشد. [۹۶] پس تحولات بشری و اجتماعی، توسط جمع صورت می‌گیرد و خود جامعه باید اراده تغییر و تحول بکنند نه فرد، و اصالت با اجتماع می‌باشد در این نوع تحولات، یعنی تا ملت و جامعه، خودشان دست به ابتکار عمل نزنند و استقلال فکری و روحی خود را بیدار نکنند، حتی اگر ملت و قدرتی دیگر، بیاید و بخواهد به زور و اجبار، در اوضاع و احوال آنها اصلاحات و تغییراتی انجام بدهد، این کار صورت نمی‌پذیرد، چون آن مردم اراده و تصمیم بر تحول واصلاح ندارند. [۹۷]
درآیه دیگر«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ»[۹۸] و خدا نعمتی را که نزد گروهی است تغییر ندهد، تا آنچه را که ایشان در ضمیرشان است تغییر دهند، معنی آیه نشان می‌دهد که بین نعمت‌های الهی و تغییرات در اجتماع و بین حالات نفسی و روحی و روحیات و عادات و آداب و خلقیات مربوط به انسان‌ها و جامعه، تلازم وجود دارد و این تلازم و تغییر، در جهت حرکت به سوی رشد و صلاح یا فساد و تباهی، بصورت دائمی می‌باشد و هرگاه از سنن و آداب و قوانین الهی در جامعه سرپیچی کنند و کفران نعمت نمایند، در واقع با دست خود وضع جامعه را به سوی تباهی تغییر می‌دهند. [۹۹]
حضرت علی‌علیه‌السلام در روایتی فرمودند: «… لیسوا مِنْ أمه محمد لأنهم بَدَّلوا فبُدّل ما بهم و غَیَّروا فغُیَّر ما بهم… الحدیث»[۱۰۰] اینها از امت محمد صلی الله علیه و اله سلم نیستند، زیرا دینشان را تبدیل کرده، پس آنچه در آنها (بینایی) بود به غیر آن(نابینایی) تبدیل کردند و آیینشان را تغییر دادند، در نتیجه نعمتی که داشتند تغییر نمود[۱۰۱]. بدین روی تغییر اعتقاد و عقیده از حق به سوی باطل، سبب تغییر نعمت‌ها به سوی نقمت و عذاب خواهد شد. شهید مطهری در ذیل آیه پیش گفته، بیان کرده است که آیه کریمه، رمز جلو افتادن و عقب افتادن ملت‌ها را بیان می‌کند. خداوند قانون عوض نمی‌کند و خوشبختی و بدبختی هر ملتی، بدست خود آنها صورت می‌گیرد. [۱۰۲]
قانون الهی ثابت هست«وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَحْوِیلا»[۱۰۳] و کسی نمی‌تواند آن را تغییر دهد، یعنی نمی‌تواند عافیت و نعمت را بجای عذاب و نقمت قرار دهد و یا بالعکس، برای جامعه‌ای که استحقاق عافیت را دارند یا مستحق عذاب می‌باشند. [۱۰۴] بدین‌روی حرکت و اراده اجتماعی، معیار تغییرات در مقیاس جامعه می‌باشد به مثل حرکت فردی در تحول افراد و این قانون ابدی پروردگار می‌باشد و در آن هیچ تبعیض و استثنایی وجود ندارد. [۱۰۵]
۲-۲-۱٫ امر و نهی، مؤثرترین مکانیزم اجرایی در تغییرات اجتماعی
در آیات فراوان، ابزار موثر اجرایی در اصلاح و رشد بنیادین جامعه، تبعیت از اوامر الهی شمرده شده است. خداوند در آیه«یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ اهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ»[۱۰۶]می‌فرماید که‌ای مردم از (اوامر و نواهی) من پیروی کنید، تا شما را به راه رشد و صلاح هدایت کنم. واژه (الرَّشَادِ) همان رشد و صلاح امر و راه سعادت می‌باشد. همچنین درآیه دیگر، در مورد سفارش‌های لقمان حکیم به فرزندش، خدای متعال فرموده است: «وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ»[۱۰۷] امر به معروف نما و نهی از منکر انجام بده…… که همانا این امور، نشانه استواری در کارها می‌باشد، چرا که یکی از مهمترین ابزاری که خدای تعالی بطور یقینی و جزمی درآنها، فوائد و منافع بسیار در امور دنیوی و اخروی قرار داده است، فریضه مهم امر و نهی می‌باشد.[۱۰۸]
یکی از مهمترین تغییرات اجتماعی، برقراری عدالت و نابودی ظلم و ستم می‌باشد. در آیه دیگر، صریحاً امر و نهی به عنوان دومؤلفه مهم در اصلاح و تغییرات اجتماعی شمرده شده است و اینکه هر تغییری در اجتماع، نهایتاً باید بسوی این هدف مهم و با اهمیت در حرکت باشد«إنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ»[۱۰۹] خداوند به عدالت و نیکی و بخشش به خویشان فرمان می‌دهد و از کار بد و ناروا وستمگری منع می‌کند. عدل و احسان و بخشش که از مصادیق معروف بوده، به ترتیب صلابت اجتماع بشری در تقویت آنها می‌باشد و در مقابل فحشاء و ظلم و ستم، از مصادیق منکر بوده و از موانع بزرگ رشد و صلاح بشر می‌باشند و سعادت افراد مبنی بر سعادت اجتماعی است که در آن زندگی می‌کنند و در جامعه فاسدی که از هر طرف، بدی و زشتی و شقاوت او را احاطه کند، رسیدن به راه سعادت و صلاح، بسیار سخت و دشوار می‌باشد. [۱۱۰]
امام صادق علیه‌السلام فرموده است: «الذنوب التی تغیر النعم: البغی»[۱۱۱] که ظلم و ستم کردن، از جمله گناهانی است که نعمت‌ها را زایل و به عذاب تبدیل می‌کند. حضرت علی‌علیه السلام فرمودند: «الأمر بالمعروف مصلحهً للعوام و النهی عن المنکر ردعاً للسفهاء»[۱۱۲]یعنی صلاح و مصلحت مردم و جامعه در امربه معروف می‌باشد و نهی از منکر نیز ابزار دفع جاهلان و افراد ناسالم و در جهت رشد جامعه می‌باشد.
بهرحال امربه معروف و نهی از منکر، برای ایجاد هر نوع تغییری باید وارد شود، اگر اخلاق فاسد شد، اگر عدالت و مساوات از بین رفت، اگر وحدت از بین رفت، امر و نهی دینی باید بشتابد و اصلاح کند و دگرگونی در اوضاع پدید آورد. [۱۱۳] ن آ
خداوند در آیه«وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»[۱۱۴] صریحاً امت اسلامی را دعوت می‌کند تا بواسطه دو ابزار مهم امر و نهی، از بروز مفاسد جلوگیری کرده و خیرونیکی را در جامعه گسترش دهند.
۳-۲-۱٫ دگرگونی‌های اجتماعی از منظر علم جامعه‌شناسی
به هر نوع تغییر در ساختار جامعه یا سازمان اجتماعی، دگرگونی اجتماعی اطلاق می‌گردد که با دگرگونی فرهنگی(و عقیدتی) تفاوت دارد، چرا که دگرگونی‌های فرهنگی، در تکنولوژی، باورها و الگوهای رفتاری، ارزش‌ها یا نظام‌های ارزشی رخ می‌دهد. [۱۱۵] فریضه امر و نهی، به دنبال تحول و دگرگونی‌های فرهنگی می‌باشد، که لازمه آن، تغییر و تحول در ساختارهای اجتماعی، بر اساس اوامر و نواهی الهی است.
هر چیزی همواره در حال تحول و دگرگونی‌می‌باشد و یکی از مؤلفه‌های مهم تغییر هم، دگرگونی در اجتماع، در همه ابعاد آن می‌باشد.
اگر جامعه‌ای تغییرماهیت بدهد، در واقع دوره جدیدی را آغاز کرده است و اگر قوانین اصلی تکاملی در جامعه، ثابت بماند، گفته می‌شود که جامعه تغییر مرتبه و مرحله داده است نه مدار و قانون.[۱۱۶]
در واقع جامعه یک مرکب حقیقی است که از ترکیب روح‌ها و اندیشه‌ها و عاطفه‌ها و خواسته‌ها و اراده‌ها تشکیل شده است. اجزاء آن در یکدیگر تأثیر و تأثر عینی دارند و موجب تغییر عینی یکدیگر می‌گردند، در این نظریه، هم فرد اصیل است و هم جامعه، خدای متعال در قرآن کریم به این حیات جمعی و اجتماعی اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ»[۱۱۷] عمل هر امتی را برای خود آنها زیبا قرار دادیم، این آیه دلالت دارد که یک امت، می‌تواند باشعور واحد، معیارهای خاصی و تفکرات خاصی پیدا کند[۱۱۸] و در افراد جامعه و جوامع دیگر تأثیر گذارد.
۱-۳-۲-۱٫ عوامل مؤثر بر دگرگونی‌های اجتماعی
مؤلفه‌های بسیاری در تغییرات اجتماعی، دخیل می‌باشند که شناخت و آگاهی از این عوامل، روند تغییرات و اجرای آن در جامعه را با تحول و دگرگونی مواجه می سازد. ناگفته نماند که این عوامل مانند بسیاری از تقسیمات مطروحه در این پژوهش بنا بر حصر استقرائی می باشد که به برخی از مهمترین آنها در ذیل اشاره می شود:
۱-۱-۳-۲-۱٫ عامل معنوی:
همانطور که قبلاً اشاره شد، بغی و ظلم و فساد، در آیات و روایات فراوان، یکی از عوامل تغییر اجتماع، به دست خود افراد جامعه می‌باشد و اراده جمعی است که سمت و سوی دگرگونی را مشخص می‌کند، که البته در این تحول، جهت دگرگونی‌ به سوی فساد می‌باشد و بالعکس عدل و قسط و احسان، عامل تغییر جامعه به سمت صلاح و رشد می‌باشند، که به تفصیل در مورد آن بحث شده است.[۱۱۹] از نظر جهان‌بینی الهی، جهان یک واحد زنده و باشعور است، اعمال و افعال بشر حساب و عکس‌العمل دارد، خوب و بد در مقیاس جهانی بی‌تفاوت نیست، اعمال خوب و بد بشر، مواجه می‌شود با عکس‌العمل‌هایی از جهان که احیاناً در دوره حیات و زندگی خود فرد به او می‌رسد. [۱۲۰] امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «من یموت بالذنوب أکثر مِمّن یموت بالآجال ومن یعیش بالإحسان أکثر ممّن یعیش بالأعمار»[۱۲۱] عدد کسانی که به واسطه گناهان می‌میرند از کسانی که به واسطه سرآمدن عمر می‌میرند بیشتر است و عدد کسانی که به سبب نیکوکاری، زندگی دراز می‌کنند از کسانی که با عمر طبیعی خود زندگی می‌کنند افزون‌تر است. مقصود این حدیث این است که گناهان اجل را تغییر می‌دهند و احسان و نیکوکاری‌ها نیز در دگرگونی‌ زندگی بشر و تحولات اجتماعی، مؤثر می‌باشند و این همان چیزی است که از آن به عامل تغییر معنوی یاد می‌شود.
۲-۱-۳-۲-۱٫ عامل جغرافیایی و محیطی
محیط اقلیمی و جغرافیایی، در شرایط اجتماعی و نوع زندگی یک جامعه تأثیر بسزایی دارد. تغییرات شدید دمای هوا، فراوانی یا کمبود منابع و چگونگی توزیع آن، بر سبک زندگی اثر می‌گذارد. به هر حال می‌توان گفت که محیط جغرافیایی، بر تکامل سازمان اجتماعی و جامعه اثر مؤثری دارد. [۱۲۲] البته باید متذکر شد که اراده و فکر انسان در این تغییرات، بطور کامل و صددرصد، منفعل از وضع محیط نمی‌باشد، بلکه هم جامعه و محیط در فرد اثر دارد و هم فرد بر محیط. [۱۲۳]
۳-۱-۳-۲-۱٫ عامل فرهنگی
فرهنگ یک عامل تغییر کیفی و کمی محسوب می‌شود، وقتی فرهنگ یک جامعه تغییر کند، در واقع ماهیت آن جامعه دستخوش دگرگونی‌ می‌شود.
فرهنگ مادی و معنوی، موجب تغییر کمی و کیفی در جامعه می‌شوند و بین این دو جنبه، کنش متقابل وجود دارد، یعنی تغییر یکی موجب تغییر دیگری خواهد شد. ایدئولوژی یک جامعه در قالب فرهنگ حاکم بر آن، اگر با نیازهای جامعه سازگار نباشد، خود محرک دگرگونی‌ می‌شود.[۱۲۴]
به هر حال تغییر در فکر و اندیشه، می‌تواند سبب تغییر در اشیای مادی شود و بالعکس. مخالفان اصلاحات و تغییرات اجتماعی، همیشه مخالفان ایدئولوژی و فرهنگ آن نظام نیستند، بلکه افراد متعصب وخشک نیز وجود دارند که خطر تغییر جامعه به سوی انحراف از ناحیه‌ آنها، کمتر از گروه اول نمی‌باشد. در استفاده از اهرم فرهنگی جهت اصلاح و رشد جامعه، باید متوجه دو لبه تیز و برنده قیچی مخالفان و متعصبان خشک سر در ایدئولوژی و فرهنگ جامعه نیز بود.
۴-۱-۳-۲-۱٫ عامل فناوری و تکنولوژی
یکی از عوامل تغییر به سمت تحول و تکامل، عامل صنعت و تکنولوژی می‌باشد. البته نمی‌توان کمال و رشد را در فن‌آوری و تکنولوژی خلاصه کرد. [۱۲۵] همچنین ممکن است که اول صنعت جلودار تغییر شود و تعلیم و تربیت را به دنبال خود بکشاند و یا این امر کاملاً برعکس اتفاق افتد.[۱۲۶] به هر حال علم و فن‌آوری می‌تواند با مدیریت صحیح، در خدمت هر تفکرو نظام اجتماعی قرار گیرد، و هم می‌تواند با طردشدن، عامل تخریب و نابودی آنها قرار گیرد، مثل مبارزه کلیسای قرون وسطی با اختراعات و ابداعات علمی و صنعتی، که موجب جدایی و بریدن جامعه از آنان و جدایی دین مسیحیت از سیاست گشت.[۱۲۷]
۵-۱-۳-۲-۱٫ عامل اقتصادی
تغییر اوضاع اقتصادی باعث تغییر نهادهای اجتماعی خواهد شد، اگر چه این مؤلفه‌ دلیل تام در تغییرات و دگرگونی‌های اجتماعی نمی‌باشد. حضرت علی‌علیه‌السلام در آغاز خلافت خود به دو قطبی شدن جامعه اشاره می‌کنند و آن را جزو منکرات شمرده و علمای جامعه را مکلف به مقابله با آن می‌کنند: «و ما أخَذَالله علی العلماء ألاّ یقاروا علی کظه ظالم و لاسَغب مظلوم»[۱۲۸] خداوند از علما پیمان گرفته که شکمبارگی ستمگر و گرسنگی مظلوم را تحمل نکنند و در برابر این دو پدیده شوم قیام کنند. اساس زندگی بشر و موتور به حرکت درآورنده تاریخ او، کار تولیدی است. کار و تولید اجتماعی و مناسبات اقتصادی، میان افراد جامعه روابط ایجاد می‌کند و مقتضی مناسبات اخلاقی و سیاسی و قضایی و خانوادگی می‌شود. از این رو می‌توان گفت که اقتصاد هم می‌تواند زیربنای تحول در سطح وسیع اجتماع باشد و با تغییر آن، رو بناها نیز الزاماً تغییر می‌کنند.[۱۲۹]
روبناها یعنی عقیده‌ها، ایمانها، اصلاح اخلاق‌‌ها و رفتارها، که به عنوان هدف دوم پیامبران الهی مطرح بودند و پیامبران همواره از زیربنا که درهم فروریختن دیوارها و فاصله‌های طبقاتی است به روبناها رسیده‌اند. پیغمبر اکرم فرمودند: «فلولا الخبز ما صمنا و لاصلینا»[۱۳۰] این جمله تقدم و اهمیت معاش و اقتصاد بر معاد و معنویت را می‌رساند و نیز وابستگی زندگی معنوی را به عنوان روبنا به زندگی مادی به عنوان زیربنا می‌رساند.[۱۳۱] متد و روش کار پیامبران برعکس این بوده که اکثریت تصور می‌کنند. پیامبران اول جامعه را از شرک اجتماعی، تبعیض، استضعافگری و استضعاف شدگی که ریشه شرک اعتقادی و اخلاقی و رفتاری است نجات بخشیده و بعد به توحید اعتقادی و تقوای اخلاقی و عملی رسانده‌اند.[۱۳۲]
۲-۳-۲-۱٫ پیامدهای ناخوشایند در فرایند سریع تغییرات اجتماعی
اگر تغییر و دگرگونی در یک جامعه، به صورت سریع رخ بدهد، می‌تواند باعث ناامنی، سردرگمی، از خود بیگانگی و هرج و مرج شود، چرا که اگر افراد جامعه نتوانند خود را با تغییر سریع الگوها هماهنگ کنند و عقب بیافتند، در اصطلاح علم جامعه‌‌شناسی دچار تأخیر فرهنگی شده‌اند که ناخواسته باعث افزایش منکر و مفاسد می‌شود[۱۳۳] و حتی ابزار قوی امر و نهی هم نمی‌تواند در این مورد مؤثر واقع شود. لذا در روند تغییر و اصلاح در جامعه، حتی از طریق امر و نهی دینی، باید صبر و تحمل را علاوه بر زمان، مورد ملاحظه قرار داد.
حضرت علی‌علیه‌السلام فرمودند: «و إیاک و العجله بالأمور قبل أوانها أو التسقط فیها عند إمکانها أو اللجاجه فیها إذا تفکرت أو الوهن عنها اذا استوضحت…. الحدیث»[۱۳۴] از شتاب در کارهایی که زمان انجام آن نرسیده است پرهیز کن و یا از سهل‌انگاری در انجام کاری که زمان آن فرارسیده است پرهیز کن و تلاش کن تا هر کاری را در جای مخصوص خود انجام دهی. بدین روی موقعیت زمانی و مکانی، صبر و استقامت و عدم سهل‌انگاری، در اصلاح جامعه و ایجاد تحولات توسط امر و نهی، امری لازم و ضروری به نظرمی‌رسد.
انسان باید تعقل و تفکر در کارها نموده و بعد دست به اقدام و تغییر بزند نهضتی که در اروپا برای احقاق حقوق پامال شده زن صورت گرفته، نوعی تغییر و تحول و اصلاح به شمار می‌رفت، اما به دلیل اینکه دیر به فکر افتاده بودند، با دستپاچگی و عجله فراوان و با غلبه و غلیان احساسات و بدون در نظر داشتن عواقب آن، زن را به ورطه نابودی و فساد کشاندند.[۱۳۵]
۳-۳-۲-۱٫ موانع فرا روی دگرگونی‌های اجتماعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...