۲-۲-۱۶ تئوری ها در خصوص نشخوار فکری

پایه های نظری برای نشخوار فکری هم به آرون بک برمی گردد. او تئوری «مدل شناختی آسیب پذیری به استرس در افسردگی»[۳۹۶] را در سال ۱۹۶۷ ارائه داد و اضافه کرد که افرادی که هم سبک شناختی منفی[۳۹۷] دارند و هم تمایل به نشخوار فکری روی این شناخت های منفی در پاسخ به حوادث استرس زای زندگی دارند (که همان تئوری نشخوار فکری در پاسخ به استرس»[۳۹۸] توسط بک است)، احتمال زیادی دارد که افسردگی در آن ها آغاز شود (رابینسون و آلوی، ۲۰۰۳). از نظر ارتباط این تئوری با عود مصرف مواد باید گفت که در مدل بک بیان می شود که باورهای هسته ای (که بر تفکر و نگرش فرد از جهان اثر می‌گذارند)، در مواجهه با برانگیزاننده های معینی مثل حالات هیجانی منفی (افسردگی، خستگی و عصبانیت)، حالات فیزیکی (علایم ترک، درد) یا مسائل بیرونی (مکان های مرتبط با مصرف مواد) فعال می‌شوند، فعال شدن این باورها، موجب برانگیخته شدن باورهای مرتبط با مواد و افکار خودآیند می‌شوند (بک، ۱۹۹۳). ارتباط بین اعتیاد و شناخت های منفی هم به اثبات رسیده است. (گولد[۳۹۹]، ۲۰۱۰) بیان می‌دارد که اعتیاد، از دید روان شناسی و نورولوژیکی نوعی اختلال ناشی از تغییر در شناخت افراد است، این محقق همچنین بیان می‌دارد که نواحی مغزی و فرایندهای عصبی که به اعتیاد مربوطند با نواحی از مغز که اعمال شناختی از قبیل یادگیری، حافظه، استدلال منطقی، و کنترل تکانش را رهبری می‌کنند، همپوشی زیادی دارند. نالن هاکسما، نظریه پرداز دیگری است که به پیروی از تئوری «مدل شناختی آسیب پذیری به استرس در افسردگی» آرون بک، «تئوری سبک های پاسخ در افسردگی»[۴۰۰] را و سپس «تئوری سبک پاسخ نشخواری»[۴۰۱] را در سال ۱۹۹۱ ارائه داد. موریسون و اُکانر (۲۰۰۵) بیان می دارند که سبک پاسخ نشخواری یا نشخوار فکری به عنوان افکار و رفتارهایی که در پاسخ به خلق منفی یا غمگین داده می‌شوند، تعریف می شود که نتیجۀ آن تمرکز فرد بر علتها و عواقب هیجاناتشان است که این امر منجر به عدم توانایی فرد برای تمرکز بر انجام فعالیت هایی که حواس را از آن هیجان پرت می‌کند، می­ شود. در تحقیقی که توسط جاست و آلوی[۴۰۲] (۱۹۹۷) انجام شد این تئوری مورد آزمایش قرار گرفت، در این تحقیق آزمودنی های غیرافسرده که در پاسخ به علائم افسردگی سبک پاسخ نشخواری داشتند احتمال اینکه دوره های افسردگی را در طول ۱۸ ماه تجربه کنند بیشتر از آزمودنی هایی بود که از «پرت کردن حواس» در پاسخ به علائم افسردگی استفاده می‌کردند. رود (۲۰۱۱) بیان می‌دارد که «نشخوار فکری متمرکز بر هیجانات» [۴۰۳]که نقش کلیدی در تئوری سبک های پاسخ نالن هاکسما بازی می‌کند، یک تئوری شناختی توانمند است که به خصوص برای شرح اختلاف جنس[۴۰۴] در افسردگی به کار می رود. به گفتۀ رود، نالن هاکسما در سال ۱۹۹۴ تئوری سبک های پاسخ خود را به «مدل دیاتز- استرس»[۴۰۵] دوباره مفهوم سازی ‌کرده‌است، این تئوری بیان می‌دارد که نشخوار فکری متمرکز بر هیجان در افراد مستعد به استرس، آسیب پذیری افسردگی را تشدید می بخشد. نالن هاکسما و هارل (۲۰۰۲) و نالن هاکسما و همکاران (۲۰۰۷)، «مدل دیاتز- استرس» را به عنوان فاکتور آسیب پذیری برای سوء مصرف مواد شرح داده‌اند. در مطالعه ای که با بهره گرفتن از نمونۀ دانشجویان کالج انجام شد،

نالن هاکسما و مارو[۴۰۶] (۱۹۹۱، به نقل از اسکیچ و آبلا، ۲۰۰۸) گزارش کردند که سطح بالاتر نشخوار فکری با تمایل برای در گیری در رفتارهای بی پروا مانند سوء مصرف مواد در پاسخ به خلق افسرده همراه است.

۲-۲-۱۷ تئوری ها در خصوص تنظیم هیجانی

تئوری های متفاوتی در این خصوص وجود دارند. تئوری جدا بودن ذهن از هیجانات، میراث فلاسفه های اخلاقی غرب به خصوص افلاطون[۴۰۷] و دکارت[۴۰۸] می‌باشد، این افراد بیان کردند که هیجانات از نظر اخلاقی در مرتبه ای پایین تر[۴۰۹] و در نتیجه محتاج تنظیم به وسیلۀ ذهن می‌باشند (چمبرز و همکاران، ۲۰۰۹)، اما ارسطو[۴۱۰] و هیوم[۴۱۱] هیجانات را در روشنی مثبت تری می دیدند و آن ها را کمتر محتاج تنظیم های سخت به وسیلۀ ذهن می­دانستند (گراس، ۱۹۹۸). سنت روان کاوی یک عامل مهم برای مطالعات حاضر ‌در مورد تنظیم هیجانی است، این سنت از فروید[۴۱۲] سرچشمه می‌گیرد. گراس بیان می‌دارد که فروید بر دو نوع تنظیم هیجانی ‌در مورد اضطراب تأکید می کرد، اولی تنظیم اضطراب هایی که مربوط به «من»[۴۱۳] هستند و بر پایۀ واقعیت می‌باشند، دوم تنظیم اضطراب هایی که مربوط به «نهاد»[۴۱۴] و یا «فرامن»[۴۱۵] هستند؛ مکانیزم های دفاعی[۴۱۶] «من» به فرایندهایی می­گویند که هر دو نوع این اضطراب ها را تنظیم می‌کنند. بنا به گفتۀ گراس (۲۰۰۲، a)، منشأ مطالعه در بارۀ تنظیم هیجانی، مربوط به بیش از یک قرن پیش به تئوریسین های روان کاوی در بارۀ دفاع های روانی (فروید ۱۹۴۶) است. دومین مرحلۀ منشأ مطالعه در بارۀ تنظیم هیجانی به استرس و سنت انطباق (لازاروس[۴۱۷] ۱۹۶۶) ۱۹۴۶) است. دومین مرحلۀ منشأ مطالعه در بارۀ تنظیم هیجانی به استرس و سنت انطباق (لازاروس[۴۱۸] ۱۹۶۶) برمی گردد. امروزه کار روی تنظیم هیجانی کودکان (تامپسون[۴۱۹] ۱۹۹۱) و بزرگسالان (گراس،[۴۲۰] ۱۹۹۸) ادامه دارد.

۲-۳ بررسی پژوهش های انجام شده در خصوص موضوع

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...