تأكيد و اصرار درباب واقعيّت و اهميّت تجربۀ ديني، نکته­ای است که در اسطوره­شناسی روانشناختی اهمیّت بسیار دارد. از نظر يونگ دين را در تمايل طبيعي روح به تمامييّت و كمال، تمايلي كه ذهن بدوي به محض رسيدن به خودآگاهي لازم براي نمادپردازي توانسته است اظهار بدارد، مي­توان بازيافت. و همو بر آن بود كه فقط به­مدد كندوكاو در آموزه­هاي سازمان­يافته و پي­جويي انگاره­هاي اعيان ثابته(کهن­الگو­ها) كه فرآوردۀ خودانگيختۀ ذهن ناخودآگاه است، مي­توان روح مدرن را از نو كشف كرد(الیاده 1987، 258).
امر متّعال در اساطیر بدوی به صورت اعتقاد به وجود ایزدی ساکن درآسمان توضیح داده شده است. او صاحب علم­الغیب و حکمتی بی­کران است. قوانین اخلاقی و آیین­های طایفه­ای را وضع کرده است و بر رعایت این قوانین نظارت دارد. او نافرمانانی را که از احکامش سرپیچی کنند، با فرو فرستادن آذرخش بر آنان عقوبت می­ کند. رعد یا همان صدای آذرخش در اساطیر کهن با صدای گاو یکی دانسته می­ شود. یکی از خصوصیات ایزد اعظم سماوی اقتدار مطلق و فرمانروایی اوست. تجلی الوهیت تنها به واقعیات سماوی و جوی محدود نمی­گردد و قدرت او فقط از راه آفرینش کیهان به ظهور نمی­رسد، بلکه او سرور و شاه جهانیان است. در مورد خدای اعظم آسمانی در اساطیر کهن به صورت تمثیلی آمده است که در آسمان در کنارۀ جویباری پهناور ( کهکشان راه شیری) ساکن است( الیاده 1948، 56 -59).
آسمان و هر چه در آن دیده می­ شود، باد، باران و ابر، اجرام آسمانی، کهکشان راه شیری، شهاب سنگ­ها، کُرات منظومه­ی شمسی، خورشید و ماه، سبعۀ ثابته( سیارات منظومه­ی شمسی) و سبعۀ متحرکه(هفت مجمع الکواکب در صورت­های فلکی از جمله خوشه­ی پروین در صورت فلکی گاو نر) همگی نمودگار آسمانی امر متعال هستند و روابط بین آنها که در اسطوره توضیح داده شده است راه رسیدن به تعالی را نمادین می­سازد.
تجلیات امر متعال به آسمان ختم نمی­ شود. در زمین هم هر چه در نوع خود عظیم است، مانند گاوی عظیم جثّه، بزی درشت پیکر، درختی تناور یا هر چیز دیگر با تناسبات و ابعادی شگفت­انگیز، نمودگار تجلیات امر متعال به شمار می­آیند. آذرخش نگاه او، رعد بانگ اوست و باد دَمَش، و طوفان نشانه­ی خشمش. او باران رحمت می­باراند و سراسر زمین را برکت می­بخشد ( الیاده 1948، 59).
در متون مقدس آمده است که «در آغاز {هستی} کلمه بود و جز کلمه هیچ نبود و کلمه خدا شد.»کلمه یا واژه در اساطیر خود خدا شناخته شده است. در واقع هر چه در نوشتار متون مقدس آمده است نیز، به شیوه­ خاص آفرینش خود، راه رسیدن به تعالی را نشان می­دهد.
دقیقاً نمی­ توان تأیید کرد که بندگی ذات اعظم آسمانی، یگانه اعتقاد ابتدایی انسان بوده و همۀ اشکال مذهبی دیگر بعدها پدید آمده و پیدایش آنها نمودگار پدیدۀ تنزّل و تدنّی است. همچنین به نظر نمی­رسد که چنین اعتقادی با اشکال دیگر مذهب در یک دورۀ زمانی خاص غیر قابل تلفیق بوده باشد. بلکه همه اشکال مذهبی و اساطیر به نوعی وجود امر متعال و راه رسیدن انسان به تعالی و وحدت با ذات الهی را توضیح می­ دهند. چرا که در واقع کیهان و هر چه در آن است صورتی از تجلیات الهی است.
دیگر اشکال مذهبی که برای توضیح «امر متعال» پدید آمده­اند، عبارت­اند از: توتم­پرستی، نیایش نیاکان و ستایش روح قهرمانان دینی -قبیله­ای، اعتقاد به وجود جفتی ابتدایی(ثنویت) ؛ به عنوان مثال مادینه پنداشتن زمین و نرینه­پنداری آسمان و زوج قرار دادن این دو با هم یا کیش­هایی با بنیاد خورشیدپرستی و ماه­پرستی.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ایرانیان کهن نیز به خدای اعظم آسمانی اعتقاد داشته اند، چون بنا به گفتۀ هرودوت بر فراز بلند­ترین کوهها می­رفتند تا به خداوندی که سراسر پهنۀ گرد آسمان را به نام او می­نامیدند، قربانی پیشکش کنند. خدایی که در اوستا هست و زرتشتیان او را اهورامزدا می­نامند. اهورامزدا، قلب تپنده­ی اصلاحات دین زرتشتی ، سرور فرزانگی، دانا به همه چیز، و عالِم کُل نام دارد. در کتیبه­های پادشاهان هخامنشی در کنار اهورا مزدا از میترا و آناهیتا نیز یاد شده است. به نظر می رسد میترا و آناهیتا نشانگر جفت ابتدایی آسمان و زمین هستند. چنانکه آناهیتا با رودها و دریاچه­ها ارتباط دارد و میترا با خورشید. علاوه بر آن میترا فرزند آناهیتا است و این خصیصه ارتباط ایزد بانوان باروری و فرزندی نرینه را تکمیل می­ کند. علاوه بر اینها در مورد جفت ابتدایی در اساطیر اشتراکات بسیاری یافت می­ شود که یکی از آنها گاو سیما بودن این جفت­هاست. مضمون «گاو مادر زمین» و جفت آسمانیش در مدارک کهن مرتبط با اساطیر ایران به کرّات یافت می­ شود. جفت ابتدایی در مفهوم اجتماعی به بنیان خانواده و در روانشناسی دینی به مفهوم ثنویت اشاره دارد.
دوگانه­گرایی یا ثنویت در ادیان و اساطیر با مفاهیم خیر و شر، زن و مرد، یین و یانگ و بسیاری خدایان هرمافرودیت از قبیل زروان در اساطیر ایران، همساز است. در روانشناسی دینی به صورت اعتقاد به وجود عنصری مادینه در روان جسم مذکر به نام «آنیما»، یا عنصری نرینه در روان جسم مؤنث به نام «آنیموس» تعریف می­ شود. هرکدام از این عناصر به عنوان «خود درونی» نیز تلقی می­شوند و اتحاد با «خود درونی» مهمترین مسأله­ایست که فرد در فرایند رشد فردیت با آن سر و کار دارد. روان هر انسانی دارای خواص هر دوجنس( androgyne ) است و اینکه انسان به صورت مرد یا زن متولد می­ شود صرفا تجلی مادی او در دنیای خاکی است.
در قرآن نیز در قالب آیه­ی شریفه­ی «و خلقنا الانسان ازواجا» به این موضوع اشاره شده است. همچنین در آیه­ی سوم سوره­ی فجر «والشفع و الوتر» به ذات دوگانه­ همه موجودات در تقابل با یگانگی ذات الهی سوگند یاد شده است.
در زبان فارسی میانه به شکل دیگری از ثنویت برمی­خوریم. واژگان فارسی میانه به دو شکل موجود از کلمه دلالت می­ کنند که بر اساس جهان­بینی سنّتی زرتشتیان در کتب پهلوی بدان‌­ها اشاره شده است. واژۀ گیتی (فارسی میانه: gētīg) اشاره دارد به جنبۀ مادی و قابل رویت انسان. و مینو (فارسی میانه: mēnōg) بعدی از جهان انسانی را در بر می­گیرد که لزوماً غیر قابل رویت و ناملموس است. این دو واژه از دیرباز در اوستا کاربرد داشته اند و به ترتیب همخوانی دارند با( astuuant ) به معنی استخوان و( mainiiauua ) به معنی چیزی مثل ذهن یا روح انسان یا همان تفکر. گرچه این واژه ­ها به دو نوع هستی اشاره دارند، آنها همچنین می­توانند به دو قلمروی روانی انسان دلالت کنند. در تعابیر روانشناسی دینی گیتی با «من خویشتن» و مینو با «خود درونی» تعریف می­ شود. بعد مادی و عینی بر اساس رابطه‌ای تکاملی و موازی با بعد مینوی بنا نهاده شده است. صورت ظاهری ما گیتی و آن دیگری مینو است. این دو قلمرو به طور موازی و هم­زمان وجود دارند. گرچه تمایز بین دو مفهوم بر اساس قابل رویت بودن یکی و نبودن دیگری، پایه­گذاری می­ شود، با این حال؛ غیر قابل رویت بودن مینو به نوعی مبهم است. یعنی آن‌چه به طور خاص درخور توجه است، این است که ماهیت­های روحی - معنوی از زمانی به زمان دیگر به اشکال مختلفی ظاهر می­شوند.به این معنا که «خود درونی» یا مینوگ به منظور راهنمایی «من خویشتن» یا گتیگ در فرایند رشد فردیت خلق شده است و به اقتضای نیاز «من خویشتن» خصوصیات قهرمانانه­ی متفاوتی از جمله حق­طلبی، عدالتخواهی، رأفت، خِرَدگرایی و … را در فرد متجلی می­سازد(Shaked, 1971 ).
در اساطیر ایران ثنویت به صورت شاخه­ های ریواس چسبیده به هم در قالب نخستین زن و مرد(مشی و مشیانه) نشان داده شده است. ثنویت در آثار هنری هخامنشی به صورت یک جفت گاو در سرستون­های پارسه نشان داده شده است. البته نماد ستون نیز در تحلیل کامل مفهوم دخیل است که موجب پدید آمدن تثلیث می­ شود.
«خود درونی» یا مینوگ به منظور راهنمایی «من خویشتن» یا گتیگ در فرایند رشد فردیت، امکان دارد موجب ظهور شخصیت «سایه» بشود. جنبه­ تاریک روان انسان سایه نامیده شده است. سایه بعدی از روان انسان است که غرایز طبیعی سرکوب شده و ترس­ها، ناکامی­ها یا گره­های روانی(عقده ها) را در خود جای داده است و بر علیه «من خویشتن» طغیان می­ کند. گویی «خود درونی» دوپاره شده، به صورت فرشته­های خیر و شر روی شانه­های «من خویشتن» می­نشیند. جنبه­ مثبت وظیفه­ی راهنمایی من خویشتن در مبارزه با سایه یا شیطان درونی را برعهده دارد. بدین صورت یک مجمع سه­گانه متشکل از من خویشتن، خود درونی و سایه شکل می­گیرد که در آثار هنری به صورت سه­تایی­هایی با مفاهیم مقدس نمادینه شده است. یکی از این سه­تای های معروف مجلسی نمادین مرکب از دو گاومرد و یک درخت است که در هنر منطقه در طول تاریخ بارها و بارها تکرار شده است.
شخصیت سایه در کهن­الگوهای اسطوره­ای به صورت منفی نیز جلوه­گر می­ شود. به عنوان مثال در اساطیر ایران می­توان ضحاک را به عنوان سایه­ی جمشید قلمداد کرد. در فرگرد آتی به بررسی این اسطوره و جنبه­ های نمادین آن در فرایند رشد فردیت یا «آیین قهرمانی»، پرداخته خواهد شد.
مفهوم «سايه» در روانشناسي تحليلي نقشي بسيار مهم ايفا مي­كند. سايه­ی بازتاب­يافته از ذهن خودآگاه فرد شامل جنبه­هاي پنهان، واپس­نهاده­شده و نامطبوع (يا ناپسند) شخصييت است. اما سايه همواره تنها وارونه­ی «من خودآگاه» نيست. و همانقدر كه من خودآگاه شامل جنبه­هاي مخرب و زيانبار است، به همان اندازه سايه كيفييت­هاي خوبي همچون غرايز طبيعي و انگيزه­هاي خلاق دارد. اگر چه من خويشتن و سايه از يكديگر متمايزند، اما در عين حال همانند انديشه و احساس بيكديگر وابسته­اند. با اينهمه بر مبناي آنچه يونگ «مبارزه براي رهايي» مي­نامد، من خويشتن همواره با سايه در ستيز است. اين ستيزه در كشمكش انسان بدوي براي دست­يافتن به خودآگاهي بصورت نبرد ميان قهرمان كهن­الگويي با قدرت­هاي شرور آسماني كه به هيبت اژدها و ديگر اهريمنان نمود پيدا مي­كنند بيان شده است. شخصيت قهرمان در خلال انكشاف خودآگاه فردي، امكاني نمادين است تا به وسيله آن من خويشتن بتواند سكون ناخودآگاه را درنوردد، و انسان پخته را به سرآغاز راه کمال سوق دهد. در اسطوره­ها معمولاً اين قهرمان است كه بر اهريمن پيروز مي­شود. اما اسطوره­هايي هم وجود دارند كه در آنها قهرمان تسليم اهريمن مي­شود. مانند اسطوره­ی آشناي يونس و نهنگ كه در آن موجود دريايي غول­آسايي، قهرمان را به كام خود مي­كشد و او را به سفر دريايي شبانه از غرب به شرق مي­برد، كه حركت نمادين خورشيد از غروب تا به طلوع سحر مي­باشد. و قهرمان در ظلمت كه نمايانگر نوعي مرگ است فرو مي­رود. نبرد ميان قهرمان و اژدها شكل فعال­تر اين اسطوره است و اجازه مي­دهد مضمون كهن­الگويي پيروزي من خويش بر گرايش­هاي واپس­گرايانه آشكارتر شود. در بيشتر مردم طرف تيره و منفي شخصيت در ناخودآگاه مي­ماند. اما قهرمان درست به وارونه بايد متوجه وجود سايه باشد تا بتواند از آن نيرو بگيرد. و اگر بخواهد به اندازه­يي نيرومند شود تا بتواند بر اژدها پيروز شود بايد با نيروهاي ويرانگر خود كنار بيايد. به بياني ديگر، من خويشتن تا ابتدا سايه را مقهور خود نسازد و با خود همگونش نكند پيروز نخواهد شد(یونگ 1961، 175 -176).
من خویشتن به دوره­ های انتقالی مشتمل بر اشکال گوناگون کهن­الگویی، که جنبه­ آموزش اسرار مذهبی دارند، نیاز دارد تا دیگر نیازی به مبارزه با سایه برای اطمینان از فردیت خود نداشته باشد و به جای دشمن انگاشتن سایه با آن متحد شود تا بتواند مراحل قهرمانی را پش سر بگذارد و به پختگی دست یابد. رابطه­يي تنگاتنگ و تا حتّی شباهت ميان حيوانات اهلي و حيوانات توتم و «روح جنگلي» در انسان وجود داشته است و براي تثبيت اين ارتباط مراسم ويژه و بخصوص آيين آموزش اسرار براي جوانان وجود داشته است(یونگ 1961، 193 - 194).
هر حیوان توتم در درجه اول نیای یک طایفه در قبیله بوده است و اعضای طایفه خود را به آن منتسب می دانسته اند. در درجه دوم توتم یک روح نگهبان و نیکوکار است که به وسیله ندای غیبی پیغام می فرستد( فروید،1913 ،12).
درست مثل روابطی که در مورد گاو و گوشوروان با انسان در اساطیر ایران موجود است و در فرگرد دوم توضیح داده شد.
مرد جوان بوسيله­ی قربانی آیینی حیوان توتمی مالك «روح حيواني» خود مي­شد و در همان حال بطور نمادین «روح حيواني» خود را قرباني مي­كرد. تاريخ گذشته و همينطور آيين­هاي مذهبي جوامع بدوي امروزي نمونه­هاي بسياري از آيين­هاي مربوط به آموزش اسرار مذهبي كه بوسيله­ی آن دختران و پسران جوان از والدين خود جدا مي­شوند و به عضوييت قبيله يا طايفه در مي­آيند را ارايه مي­دهد. البته بريدن از دنياي كودكي به كهن­الگوي والديني اوليه آسيب مي­رساند و بايد آن را در فرايند جاذبه­ی ورود فرد به زندگي گروهي بهبود بخشيد. هوييت نوآموز غالباً با نماد حيوان توتمي مثل گاو مشخص مي­شود. گروه بدين­سان نياز به كهن­الگوي آسيب ديده را جبران مي­كند که خود بصورت پدر دوم درمي­آيد و با آموزش اسرار موجب مي­شود جواناني كه در ابتدا بگونه­يي نمادين قرباني شده بودند، در يك زندگي جديد متولد شوند. در اين مراسم توان­فرسايي كه بسيار شبيه تقديم قرباني به خدايان حافظ فرد جوان است نفوذ كهن­الگوي اوليه هرگز بمانند آنچه در مبارزه­ی نمادين قهرمان و اژدها روي مي­دهد بطور كامل منكوب نمي­شود. زيرا گونه­يي احساس بيگانگي دايمي نسبت به نيروهاي روينده­ی ناخودآگاه را بوجود مي­آورد. چنانکه در اسطوره­ی دوقولوهای اژدهاستیز غرورشان كه نشان دهنده جدايي دايمي «من» از «خود» است، بوسيله­ی ترس از سرانجام كار اصلاح می­گردد و آنها را ناگزير می­سازد «من» و «خود» را هماهنگ كنند. در جوامع قبيله­يي، اين آموزش اسرار مذهبي است كه به شايسته­ترين شيوه­يي مشكل را حل كرده است. مراسم، نوآموز را به ژرف­ترين سطح همانندي اوليه ميان مادر و فرزند يا «من» و «خود» مي­برد و بدين­ترتيب او را ناگزير به تجربه­ مرگي نمادين مي­كند. پس آنگاه نوآموز طي تشريفات باشكوه آيين تولد دوباره، نجات پيدا مي­كند. اين نخستين عمل قطعي حل «من» در گروهي بزرگ­تر است كه به شكل توتم، خانوار يا قبيله و يا هر سه با هم تعريف مي­شود. آيين­هاي ديني قبايل يا جوامع تكامل يافته­تر همواره بر مراسم مرگ و زندگي دوباره تاكيد دارند، يعني براي نوآموز «مراسم گذار» از يك مرحله­ زندگي به مرحله­ ديگر را به اجرا مي­گذارند، حال خواه از اولين به آخرين دوران كودكي باشد يا از نخستين به آخرين دوران شباب و يا از آن دوران به پختگي(یونگ 1961، 193 - 194).
آیین­های قهرمانی در اساطیری مانند گذر از هفت­خوان، جنگ با اژدها و قربانی گاو -غول اولیه مراحلی از فرایند رشد فردیت را نشان می­ دهند. در فرگرد آینده نیز برای بررسی مفاهیم نمادهای مرتبط با آیین­های قهرمانی بخصوص کهن­الگوی گاو نر بررسی تحلیلی خود را با نگاهی نو به اسطوره­ی جمشید و قهرمانان مرتبط با این اسطوره آغاز خواهیم کرد.
متن روياها و اسطوره­هاي ما در ناخودآگاه جمعي حضور دارد، و يونگ حروف يا نويسه­هاي آن را «كهن­الگوها» مي­نامد. كهن­الگو جزء جدايي­ناپذيري از ناخودآگاه جمعي است، آن صورت­هاي قطعي رواني را نشان مي­دهد كه به نظر مي­رسد همواره و همه جا حضور دارند. در پژوهش­هاي اسطوره­شناختي «نقشمايه یا نماد» ناميده مي­شوند. در روانشناسي اقوام ابتدايي بر مفهوم «بازنمايي­هاي جمعي» منطبق­اند، در مطالعه تطبيقي دين آنها را «مقوله­هاي تخيل» یا انديشه­هاي «اوليه» يا «بنيادين» ناميده­اند. تعریف كهن­الگو ها – يعني نوعي صورت از قبل موجود – تنها به رشته­ های اسطوره­شناسی، نمادشناسی و روانشناسی محدود نمي­شود، بلكه چيزي است كه در عرصه­هاي ديگر پژوهش نيز به رسميت شناخته شده و از آن سخن رفته است. پس معناي واژه «كهن­الگو» در تعبير اسمي آن از رابطه­اي كه با اسطوره، آموزه­هاي عارفانه و قصه­هاي پريان دارد كاملاً روشن است. تا به امروز اسطوره­شناسان همواره به ايده­هاي شمسي، قمري، جوي، نباتي و انواع ديگري از اين نوع توسل جسته­اند. اما اين واقعيت كه اسطوره­ها در وهله اول پديده­هايي رواني (يعني متعلق به روان يا ذهن) هستند كه ماهيت روح را آشكار مي­سازند چيزي است كه آنها تا به امروز به آن توجه نداشته­اند. انسان ابتدايي به تبيين عيني پديده­هاي آشكار چندان علاقمند نيست، بلكه نوعي نياز الزامي دارد … ميلي مقاومت­ناپذير به جذب همه تجربيات بيروني در قالب رويدادهاي دروني و رواني … كليه فرايندهاي اسطوره­شناختي طبيعت، از قبيل تابستان و زمستان، استهلال ماه، فصول بارندگي و نظاير آن، به هيچ وجه تمثيل­هايي از اين تجربيات عيني نيستند. اين پديده­ها بيان نمادين نمايش­هاي دروني و ناخودآگاه روان هستند كه از طريق فرافكني در دسترس خودآگاه انسان قرار مي­گيرند(بیرلین 1393، 388 - 389).
انسان براي انتقال آنچه در ذهن دارد به همگونه­ی خود از گفتار يا نوشتار بهره مي­گيرد. اگر چه زبان انسان سرشار از نمادهاست اما در بسياري موارد از نشانه­ها و نمايه­هايي كه خيلي هم گويا نيستند نيز استفاده مي­كند، مانند ONU ، Unicef و Unesco كه از حرف اول كلمه­هاي پشت هم ساخته شده ­اند، يا نشانه­هاي تجاري و يا نام داروها. كه البته به اينهمه مي­توان نشانه­هاي ثبتي و آرايه­ها را هم افزود. اگر چه تمامي اينها بخودي خود معنايي ندارند، اما يا به سبب كاربرد فراگيرشان در نظر ما معنا يافته­اند و يا اينكه ما به ظنّ خود به آنها مفهوم داده­ايم. ولي هيچكدام اينها نماد نيستند بل تنها تداعي­گر نشانۀ اشياء هستند(یونگ 1961، 15).
بار نشانه همواره كمتر از مفهومي است كه مي­نماياند، در حاليكه نماد هميشه محتوايي بيش از مفهوم روشن و آني خود دارد. افزون بر اين نمادها فرآورده­هاي طبيعي و خودانگيخته هستند(یونگ 1961، 69).
رمز­پردازي يا نمادگرايي يك ابزار مقدس و آیینی در دانش كهن است. نمادگرایی در حقیقت قديمي­ترين و پایه ای­ترين روش بيان مفاهيم است. نمادگرايي عمری دارد به اندازۀ عمر آدمی بر کرۀ خاکی، با رشد و پیشرفت انسان بالیده و در روح جمعی و روياهاي فردی نژادهاي مختلف جا گرفته است. جایگاه نمادگرایی در دنیای ارتباطات بسی برجسته­تر از ارتباطات کلامی است. مشاهدۀ یک نماد، انديشه را به صورت ناخودآگاه برمي­انگيزد و انسان را به گسترۀ تفكر بدون گفتار رهنمون مي­شود. در نمادگرايي، عين و ذهن داراي همگوني و پويايي از پيش انگاشته­اي است. بر خلاف علامت (signe)، كه يك نشان قراردادي است و عين و ذهن نسبت به هم بيگا نه­اند(هال بی تا،1 -10 ).
آنچه ما نمادش مي­ناميم يك اصطلاح است، يك نام يا نمايه­يي كه افزون بر معاني قراردادي و آشكار روزمره­ی خود داراي معاني متناقضي نيز باشد. نماد شامل چيزي گنگ، ناشناخته يا پنهان از ماست. براي مثال بر روي بسياري از صنایع دستی هخامنشی تصاویری نمادین وجود دارند که گرچه ما اين شيء (برونذهن) را مي­شناسيم، اما مفهوم نمادين آن را نمي­دانيم. نمونه­ ديگر، حضور حيوانات عقاب، شير و گاو در نقاشی­های كليسایي است. اين حيوانات نمادهاي چهار قديس مسيحي هستند، نمادهايي بر گرفته از رويت حزقيال پيامبر كه خود او نيز آنها را از خداي خورشيد مصريان، يعني هوروس و چهار پسرش به عاريت گرفته بود. افزون بر اينها اشياء ديگري همانند چرخ و چليپا كه در تمامي دنيا شناخته شده هستند، در پاره­يي شرايط كاربردي نمادين دارند، اما دستيابي به طبيعت واقعي اين همه نياز به بحث و جدل دارد. بنابراين يك كلمه، يا يك نمايه هنگامي نمادين مي­شود كه چيزي بيش از مفهوم آشكار و بدون واسطه­ خود داشته باشد. اين كلمه يا نمايه جنبه­ «ناخودآگاه» گسترده­تري دارد كه هرگز نه مي­تواند به گونه­يي دقيق مشخص شود و نه بطور كامل توضيح داده شود، و هيچكس هم اميدي به انجام اين كار ندارد. هنگامي كه ذهن ما مبادرت به كنكاش در يك نماد مي­كند به انگاره­هايي فراسوي خرد دست مي­يابد. مثلاً نمايه­ی چرخ مي­تواند موجب درك خورشيدي «الهي» شود، اما خرد ما ناگزير در اين مرحله به ناتواني خود گردن مي­نهد چرا كه انسان تعريف وجودي «الهي» را ندارد. از آنجايي كه چيزهاي بيشماري فراسوي حد ادراك انسان وجود دارد، پيوسته ناگزير است به ياري اصطلاح­هاي نمادين برداشت­هايي از آنها ارايه دهد. به همين سبب است كه اساطیر از زباني نمادين بهره مي­گيرند و خود را با نمايه­ها تعريف مي­كنند. اين بهره­گيري خودآگاهانه از نمادها نشان دهنده يك كنش مربوط به روانشناسي بسيار مهم است و افزون بر آن انسان نمادهاي ناخودآگاه و خودانگيخته را نيز بخصوص در آثار هنری مي­آفريند(یونگ 1961، 15 -19).
بسيار نمادهاي گاهاً خيلي مهم مانند نمايه­هاي مذهبي هم وجود دارند كه جنبه­ فردي ندارند و طبيعت و سرچشمه­شان جمعي است. افراد مومن سرچشمه­ی اين نمادها را الهي مي­دانند و ناشي از الهام. افراد شكاك هم آنها را ساختگي مي­انگارند. اما هر دو اشتباه مي­كنند. درست است كه بنابر باور شكاكان نمادها و مفاهيم مذهبي در خلال قرن­ها بگونه­اي ظريف و بسيار آگاهانه ساخته و پرداخته شده ­اند. و همچنين درست است كه بنا بر ادعاي افراد مومن سرچشمه­ی نمادها و مفاهيم مذهبي آنقدر قديم است و پر راز و رمز كه نمي­تواند انساني باشد، اما به هر رو اين هر دو «نمادهاي جمعي» برآمده از روياها و تخيلات خلاق انسان­هاي بسيار قديم مي­باشند و هم از اين رو مظاهر غير عمدي و خودانگيخته مي­باشند و نه ابداع­هاي عمدي(یونگ 1961، 70).
نمادهاي طبيعي از محتويات ناخودآگاه روان سرچشمه مي­گيرند و بنابراين معرف گونه­هاي فراواني از نمايه­هاي كهن­الگوهاي بنيادين مي­باشند. و در بسياري موارد مي­توان اين نمادها را بوسيله­ی انگاره­ها و نمايه­هايي كه در قديم­ترين شواهد تاريخي و جوامع بدوي وجود دارند، تا ريشه­هاي كهن­الگويشان رديابي كرد(یونگ 1961، 134).
نمادهای طبیعی شامل حیوانات و اجرام آسمانی نیز می­شوند. گاو نر موضوع بحث این پژوهش نیز یک نماد طبیعی است که حضور آن در آیین­های مذهبی قدمتی به موازات ظهور نخستین نقاشی­های غارنشینان دارد. قدمت حضور کهن­الگوی ورزا با مفاهیم و اشکال ظاهری مختلف در آثار هنری و ادبیات اساطیری نشان می­دهد که در پس مفهوم پذیرفته شده این نماد در تمام دوران­ها، معنایی کهن وجود داشته است. معنایی درونی و جاودانه که به کهن­الگو جان می­بخشد و موجب تکرار آن در ادیان و ادوار گوناگون می­گردد. در فرگرد آتی مفهوم جاودانه­ی این کهن­الگو با توجه به اساطیر ایران بررسی خواهد شد.
امروزه همه چيز از رمز و راز فوق طبيعي خودش تهي است و ديگر هيچ چيز براي انسان امروز مقدس نيست. در دوران گذشته، هنگامي كه ادراكات غريزي هنوز به ذهن آدمي راه داشتند خود آگاه براحتي مي­توانست آنها را به صورت مجموعۀ رواني بهم پيوسته درآورد. اما انسان «متمدن» ديگر توانايي چنين كاري را ندارد. زيرا خودآگاه «هدايت شدۀ» وي از امكان يكسان سازي بخش­هاي تكميلي غرايز ناخودآگاهش محروم شده است. و اين امكانات يكسان­سازي تكميلي دقيقاً همان نمادهاي فوق طبيعي هستند كه همه آنها را مقدس مي­شمارند. مثلاً امروزه مفهوم واژه­ی «ماده» يك مضمون ناب زمخت غير انساني و صرفاً عقلاني شده است و مفهوم رواني ندارد با نمايه­ی باستاني و مادي مادر كبير با توان توصيفش از مفهوم ژرف عاطفي مادر زمين بسیار تفاوت دارد. آن نيروي شگرف عاطفي كه در «پدر ما» بيان مي شده یا «ذهن» كه زماني پدر همگان بود امروزه با عقل يكسان شمرده مي­شود و تا به درجه­ خود محوربيني انسان تنزل كرده است. اين دو اصل كهن­الگويي اساس تضاد نظام­هاي شرقي و غربي است. توده­هاي مردم و رهبرانشان متوجه نيستند كه ميان اصطلاح مذكر پدر (روح) براي نام­گذاري بنيان جهان چنانكه غربي­ها بكار مي­گيرند و اصطلاح مونث مادر (ماده) كه شرقی­ها بكار مي­برند تفاوت چنداني وجود ندارد. اگر در گذشته اين اصول جزو شعائر احترام برانگيز ديني بودند، دست­كم نشان مي­دادند براي انسان اهميت رواني دارند. اما امروزه تنها مفاهيمي گنگ مي­باشند. هر چه شناخت علمي افزايش مي­يابد، دنيا بيشتر غير انساني مي شود. انسان خود را جداي از كائنات احساس مي­كند، چرا كه ديگر با طبيعت سروكار ندارد و مشاركت عاطفي ناخودآگاه خويش را با پديده­هاي طبيعي از دست داده است. و پديده­هاي طبيعي هم بتدريج معناي نمادين خود را از دست داده­اند. ديگر نه تندر، آواي خشماگين خداست و نه آذرخش تير انتقام او. ديگر نه رودخانه پناهگاه ارواح است و نه درخت سرچشمه­ی زندگي انسان. ديگر هيچ غاري ماواي شياطين نيست. ديگر سنگ­ها، گياهان و حيوانات با انسان سخن نمي­گويند و انسان نيز با آنها سخن نمي­گويد، چرا كه مي­انگارد گفته­هايش را نمي­شنوند. تماس انسان با طبيعت قطع شده است و نيروي عاطفي عميق ناشي از اين تماس كه موجب روابط نمادين وي مي­شد از ميان رفته است. نمادها مي­كوشند اين فقدان عظيم تماس را جبران كنند. نمادها، طبيعت اصلي ما را با همه غرايز و شيوه­هاي ويژه­ی انديشه­هايش نشان مي­دهند. دريغا كه نمادها محتويات خود را با زبان طبيعت كه براي ما بيگانه و نامفهوم است بيان مي­كنند. و ما ناگزيريم زبان طبيعت را با واژه ­ها و كلام عقلاني باب روز كه خود را از بند دوران قديم و راز و رمز ويژه­ی آن رهانيده­اند بازگو كنيم. امروزه هنگامي كه ما از اشباح و ساير موجودات فراسوي طبيعي سخن مي­گوييم، ديگر براي فراخواندنشان بسوي خودمان نيست. شكوه و قدرت اين كلمات از ميان رفته است و ما ديگر هيچ جادويي را باور نداريم. قداست اشياء مذهبي و پايبندي به آنها كاهش يافته. گويي دنياي ما خود را از بند «علقه­هاي فوق طبيعي» مانند سحر، جادو، همزاد، ساحر، گرگینه، خون آشام، ارواح جنگلي و تمامي موجودات عجيب ديگري كه در جنگلهاي دوران قديم پرسه مي­زدند رهانيده است. به بياني دقيقي ديگر دنياي ما از تمامي عناصر خرافي و غير عقلاني پاك شده است. اما در اينكه دنياي دروني ما (نه نمايه­هاي خوش­آيندي كه خودمان در آن مي سازيم) هم خود را از بند تمامي اين خصوصيات دوران قديم رهانيده باشد جاي ترديد است. آيا عدد سيزده براي بسياري از مردم نحس نيست؟ و آيا بسياري از افراد گرفتار پيشداورهاي غير عقلاني، فرافكني­ها و پندارهاي كودكانه­ی خود نيستند؟ اگر واقع­گرايانه به ذهن آدمي بنگريم متوجه خواهيم شد بسياري از آثار باقيمانده از دوران قديم هنوز چنان نقش خود را ايفا مي­كنند كه گويي از پانصدسال پيش تاكنون هيچ اتفاقي نيفتاده است. درك اين موضوع كه انسان امروزي آميخته­يي از خصايص ناشي از تكامل بسيار طولاني روان خود مي­باشد بسيار مهم است. و همين درهم­آميختگي انسان و نمادهايش است كه مورد بحث ماست و بايد در آن به دقت مو­شكافي كنيم(یونگ 1961، 135 -138).
پُل زدن میان دو جهان و پذیرفته شدن در جامعه از طریق استفادۀ از «موارد انتقالی» انجام می­گیرد. پدیده ­های انتقالی در جوامع گوناگون بشری به صورت آیین­های راز­آمیز مملو از تجارب دینی یا خلق آثار هنری قدسی با تکیه بر الهامات درونی و مواردی از این دست، به منصۀ ظهور رسیده ­اند. از نظر وينيكوت، پديده هاي انتقالي در فضاهاي روانشناختي كه او آنها را «فضاي بينابين» يا «فضاهاي بالقوه» مي­نامد، قرار دارد. در تحول رواني موفقيّت آميز، اين «فضا» به صورت ميدان همه تجربه­هاي فرهنگي، از جمله دين در مي­آيد كه او آن را با «مهر مادري» هم پيوند مي­زند :«در اينجا، وقتي كه وثوق و اعتماد وجود داشته باشد، فضاي بالقوه هم وجود دارد، فضايي كه بصورت ساحت نامتناهي جدايي درمي­آيد، و اين فضا را نوزاد، كودك و بزرگسال چه بسا به نحوي خلّاقانه با بازي كه بر اثر مرور زمان به صورت لذت بردن از ميراث فرهنگي در مي­آيد، پر مي كند». به طور كلي پژوهشگرانی كه تحت تأثير وينيكوت قرار گرفته­اند – و نظر به تداوم شناخته شدن اهميّت عميق كارش، تعداد آنان محتملاً زيادتر خواهد شد – اهميت موارد يا موضوعات انتقالي را از هر نوع كه باشد، از جمله دين، عقيدۀ ديني و هنر دینی را، بيشتر ارج خواهند گذارد. هدف چنين پژوهشگرانی اين خواهد بود كه استعداد طبيعي و خدادای در زمينه تحول بخشيدن به موضوعات انتقالي راشکوفا سازند تا خود تكيه­گاه خويش براي پل و پيوند زدن بين جهان رواني و اجتماعي باشند. اين پل و پيوند­زدن، تا حدودي از بازي­كردن ناشي مي­شود، يعني نوعي فعاليّت كه وينيكوت تلاش نظريه­پردازانه معتنابهي دربارۀ آن به خرج مي­دهد. فعاليّت­هایی مانند هنر دینی(قدسی) و شعائر و تجربه ديني که در مرحله بينابين واقعيّتهاي دروني و بيروني قرار دارد. پدیده ­های انتقالی را در فضای هنری به صورت مفاهیم نماد­های نقش شده در آثار هنری قدسی به وفور می­توان مشاهده کرد. همبستگي بين هنر دینی و عملكرد ديني نیز زمينه­اي است كه به مدد كاربرد نظریات روانشناسی دینی مورد پژوهش قرار دارد (الیاده 1987، 269 - 272).
رمز­پردازي يا نمادگرايي يك ابزار مقدس و آیینی در دانش كهن است. نمادگرایی در حقیقت قديمي­ترين و پایه­ای­ترين روش بيان مفاهيم است. نمادگرايي عمری دارد به اندازۀ عمر آدمی بر کرۀ خاکی، با رشد و پیشرفت انسان بالیده و در روح جمعی و روياهاي فردی نژادهاي مختلف جا گرفته است. جایگاه نمادگرایی در دنیای ارتباطات بسی برجسته تر از ارتباطات کلامی است. مشاهدۀ یک نماد، انديشه را به صورت ناخودآگاه برمي­انگيزد و انسان را به گسترۀ تفكر بدون گفتار رهنمون مي­شود. در نمادگرايي، عين و ذهن داراي همگوني و پويايي از پيش انگاشته­اي است. بر خلاف علامت (signe)، كه يك نشان قراردادي است و عين و ذهن نسبت به هم بيگا نه­اند( هال بی تا، 1 - 10).)
به منظور بررسی مفهوم کهن­الگوی ورزا در صنایع دستی هخامنشی تعداد بسیار زیادی از تصاویر مربوطه جمع آوری شد. اما به دلیل تکراری بودن نمادهای موجود در این آثار تلاش شده است تا نمونه­هایی برجسته از آنها در این فرگرد بررسی شود. بخش بندی مطالب و تصاویر با توجه به مفاهیمی که در مجلس تصویری نمادین شده است، صورت خواهد گرفت.
نماد گاو در صنایع دستی هخامنشی به صورت­های مختلفی نقش شده است. در دوران هخامنشی صنایع دستی با نماد گاو در مراسم مذهبی و زندگی روزمره مردم کاربرد آیینی هم داشتند. نقوش موجود در صنایع دستی ایران به دلیل حفظ طرح­های اصیل و نمادهای کهن همواره پایگاهی مناسب برای ایده­پردازی هنرمندان امروز بوده ­اند. کهن­الگوی ورزا در صنایع دستی ایران هخامنشی به دو صورت کلّی واقعگرایانه و انتزاع یافته(مرکّب) نقش شده است، یعنی یا شکل طبیعی گاو به عنوان نماد در مجلسی استفاده شده و یا اینکه جزئی از اندام گاو مثل شاخ، گوش، دم، نیمتنه و سردیس در ترکیبی نمادین( به عنوان مثال گاو -مرد) آمده است. این دو صورت همچنین در مجالسی ترکیب یافته از برخی نمادهای دیگر از قبیل انسان، خورشید، ماه، فروهر و.. نقش شده است.
5 -1 صورت واقعگرایانه
در ابتدا به بررسی نمونه ­ای پرداخته خواهد شد که در آن گاو به صورت واقعگرایانه و با اندام کامل نقش شده است. مهری که در تصویر زیر مشاهده می­ شود از آثار محفوظ در موزه­ی ایران باستان است. این مهر گاو را در ارتباط با چرخ خورشید، ، نشان می­دهد. خورشید نمادی از «خود درونی» و راهنمای انسان در مسیر تعالی است.
چرخ خورشید در این اثر بصورت گلی هشت­پر نمادین شده است. گل هشت­پر که در فرگرد پیشین نیز به مفهوم آن پرداخته شد، نمادی از هماهنگی عملکرهای چهارگانه­انسان (احساس، اندیشه، شعور و شهود) است. هماهنگی این چهار عملکرد سبب ایجاد عملکردهای میانجی هشت­گانه­ای می­گردد که تعادل آنها به پختگی منتهی می­ شود. گل­های هشت پر در برخی آثار بصورت گل نیلوفر و درخت زندگی نمادین شده ­اند که در بخش­های بعدی به آنها پرداخته خواهد شد.
برگردان مهر نیز ،برای سهولت در رویت نمادها، در تصویر بعدی نشان داده شده است.
5 -2
نمایش ارتباط گاو با خورشید در صنایع دستی پیشینه­ای کهن دارد. در تصویر زیر یکی از نمونه­های این آثار که پیشینه­ای قدیمتر از دوران هخامنشی دارد، آورده شده است. در این اثر گاو با اشعه­های خورشید در ارتباط است.
5 -3
در مجلس نمادین پیشین علاوه بر نمایش ارتباط گاو و خورشید، پرنده رعد نیز بر پشت گاو نقش شده است.
5 -2 صُوَر مرکّب
صورت دیگر منقوش از کهن­الگوی ورزا در صنایع دستی ایران هخامنشی صورت انتزاع یافته یا مرکّب است، یعنی یا شکل طبیعی گاو به عنوان نماد در مجلسی استفاده شده و یا اینکه جزئی از اندام گاو مثل شاخ، گوش، دم، نیمتنه و سردیس در ترکیبی نمادین آمده است. در این بخش به بررسی این موارد پرداخته خواهد شد.
5 -2 -1 گاو آسمانی (بالدار)
کهن­الگوی ورزا در ترکیب با بال پرنده نمادی را ایجاد می­ کند که مفهوم گاو آسمانی و همچنین روان گاو( گوشوروان) را نمادین می­سازد که پس از قربانی حیوان به نزد ماه به آسمان شب رفته است و صورت فلکی ثور را پدید آورده است. بال همچنین نماد تعالی یافتن است. پس این ترکیب می تواند بیانگر چیرگی قهرمان بر گاو در فرایند قهرمانی باشد. همچنین سفر قهرمان به دنیای زیرین در فرایند فردیت برای اتحاد با خود درونی و یافتن پیمانه هستی را تداعی می­ کند. مهری که در تصویر زیر مشاهده می­ شود از آثار موجود در بخش هخامنشی موزه­متروپولیتن است و ورزایی بالدار بر آن کنده شده است.
5 -4
در بخش­های بعدی گاوهایی بالدار در مجالس نمادین مرکب و در کنار دیگر نمادها بررسی خواهد شد. در تجزیه و تحلیل این مجالس کوشش خواهد شد تا کارکرد نمادین ورزای بالدار با توجه به دیگر نمادهای مرتبط با آن در هر مجلس بررسی شود.
5 -2 -2 گاو آسمانی با چهره­ی انسان
برجسته­ترین یادمان­های هنر هخامنشی را در پارسه (تخت جمشید) می­توان مشاهده کرد. پارسه پایتخت بهاره­ی هخامنشیان و محل برگزاری مراسم نوروز بوده است. اولین برخورد با نماد گاو نر در ورودی کاخ خشایارشاه یا دروازه­ی ملل است. در دو سوی این دروازه دو گاو بالدار با سر انسان و تاج از سنگ­هایی عظیم ساخته شده ­اند. دوتایی بودن این نماد در دو سوی دروازه احتمالا آن را با مفهوم ثنویت، که در فرگرهای پیشین توضیح داده شد، مرتبط می­سازد. صورت نقش­برجسته از بین رفته است، اما با توجه به نمونه­های قدیمتر این نماد در دروازه­های کاخ­های آشور و همچنین دیگر نمونه­های نقش شده از همین نماد در مجموعه­ پارسه اطمینان وجود دارد که چهره­ی مردی با ریش بلند است. با توجه به نمونه­های قدیمتر و همزمان این نماد تلاش شده است تا طرح اصلی بصورت سه بعدی رسم شود. همانطور که مشاهده می­ شود در طرح سه­بعدی این نماد از مجموعه ­ای از اعضای چند نماد دیگر ترکیب یافته است و به همین دلیل از نمادهای مرکب است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...