پایان نامه ارشد : منابع کارشناسی ارشد با موضوع بررسی جامعه ... |
مطابق با مدل سلامت عمومی[۵۰۷]، پیشگیری و درمان رفتارهای بزهکارانه و پرخطر جوانان می تواند در سه سطح انجام شود: سطح اول یا مقدماتی، سطح دوم یا ثانویه و سطح سوم یا ثالث(فلانری و ویلیامز، ۱۹۹۹). مداخلهی مقدماتی تلاش می کند تا از وقوع رفتار بزهکارانه و پرخطر جلوگیری نماید. مداخلهی ثانویه به دنبال این است تا از شیوع و گسترش رفتار بزهکارانهی موجود جلوگیری نماید. مداخلهی سطح سوم تلاش می کند تا مانع وقوع مجدد رفتار بزهکارانه و پرخطر گردد. این سطوح سه گانهی مداخله، سازوکار ساختار یافته ای برای شناسایی انواع تلاش های مداخله ای فراهم می آورد تا بتواند در مراحل گوناگون رشد و توسعه رفتار بزهکارانه و پرخطر جوانان به کار گرفته شود(دی ماتئو و مارک زیک، ۲۰۰۵: ۳۲). در ادامه، هریک از این سطوح سه گانه مورد بررسی قرار می گیرند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
راهبردهای مداخله ای سطح اول یا مقدماتی
راهبردهای پیشگیرانهی اولیه، بر جلوگیری از وقوع رفتار بزهکارانه و پرخطر متمرکز است. هدف این راهبردهای مداخله ای، شناسایی نوجوانان و جوانانی است که ممکن است در معرض خطر برای ارتکاب رفتارهای بزهکارانه قرار داشته باشند و سپس، قبل از اینکه رفتار بزهکارانه انجام شود، نیازهای شان شناسایی گردد. بنابراین، اثرگذاری راهبردهای مداخله ای اولیه اغلب در شناسایی عوامل خطر ایستا و پویای موجود در هر یک از حوزه های روانی – اجتماعی و سپس خنثی کردن اثرات مضر آن عوامل خطر یا توسعه و گسترش عوامل محافظت کننده قرار دارد. در مقابل راهبردهای مداخله ای ثانویه، که گروه هدفشان افراد پرخطر میباشد، هدف راهبردهای مداخله ای اولیه، جمعیت های پرخطر می باشد(دی ماتئو و مارک زیک، ۲۰۰۵: ۳۲). در واقع، راهبردهای مداخله ای اولیه، روش های پیشگیرانه را برای تمام افراد جامعه به کار می برد.
راهبردهای مداخله ای اولیه می تواند به عنوان تلاش های پیشگیرانه توصیف شود، زیرا این راهبردهای مداخله ای قبل از وقوع رفتار بزهکارانه به کار برده می شود. از آنجایی که تمرکز این راهبردها بر پیشگیری از وقوع رفتار بزهکارانهی جوانان می باشد تا درمان رفتارهای بزهکارانه، راهبردهای مداخله ای اولیه نوعاً در سطوح گوناگونی مانند خانواده، مدرسه و اجتماع اتفاق می افتد. این تلاش های مداخله ای گسترده و با سطوح سیستمی تا اندازه ای مؤثر می باشند، زیرا آن ها می توانند به آسانی به تعداد زیادی از افراد در معرض خطر دسترسی داشته باشند(همان: ۳۳). کاربرد این راهبردها در سطوح خانواده، مدرسه و اجتماع در ادامه مورد بررسی قرار می گیرد.
رویکردهای خانواده-محور
اقدامات مداخله ای خانواده-محور، بخش اصلی بسیاری از برنامه های پیشگیری از رفتارهای بزهکارانه و پرخطر جوانان را دربر می گیرد. با توجه به تأثیر بالقوه منفی عوامل خطر مرتبط با سطح خانواده، به نظر می رسد توجه به خانواده ها شیوه مؤثری برای جلوگیری از ارتکاب رفتارهای پرخطر و بزهکارانه در بین جوانان پرخطر باشد(کامپفر و آلوارادو، ۲۰۰۳). تلاش های مداخله ای خانواده-محور به طور کلی می تواند در دو بخش تمرکز بر والدین و حمایت از خانواده طبقه بندی شود. اقدامات مداخله ای متمرکز بر والدین ممکن است شامل کمک به والدین برای شناسایی نشانه های هشدار دهنده ای از رفتارهای بزهکارانه ی جوانان ، و یا آموزش والدین برای مدیریت مؤثر مشکلات رفتاری باشد که ممکن است اتفاق بیفتد. این استراتژی ها به جای اینکه به صورت مجزا به کار گرفته شوند، اغلب در تعامل و همکاری با دیگر استراتژی های مداخله ای مانند استراتژی های مداخله ای مدرسه-محور یا اجتماع-محور به کار گرفته می شود. این مداخله ها که داوطلبانه و بدون هزینه ارائه می شوند، اغلب برای همه ی والدین در مدرسه یا اجتماع قابل دسترسی هستند. یک نمونه از مداخلهی متمرکز بر والدین، آموزش مهارت های مدیریت بچه ها به والدین بچه هایی است که دارای مشکلات رفتاری در مدرسه هستند(دی ماتئو و مارک زیک، ۲۰۰۵: ۳۳).
اقدامات مداخله ای مبتنی بر حمایت از خانواده به دنبال این است تا خدمات حمایت اجتماعی مورد نیاز برای خانواده ها، به ویژه خانواده های فقیر و محروم را فراهم نماید. این خدمات اجتماعی ممکن است شامل مراقبت از بچه ها، رسیدگی و کمک پزشکی، مشاوره و کمک و مساعدت از طرف دیگر آژانس های خدمات اجتماعی باشد. این مداخله های خدمات اجتماعی دارای مزایای وسیع و فراگیری است که می تواند منجر به کاهش عوامل خطر در حوزه های روانی – اجتماعی مختلف گردد(مولوی و همکاران[۵۰۸]، ۱۹۹۳).
رویکردهای مدرسه-محور
مدرسه محیط دیگری است که در آن، راهبردهای پیشگیرانهی اولیه غالباً به کار گرفته می شود. راهبردهای مداخله ای مدرسه-محور ممکن است به طور خاص مؤثر باشد، زیرا عوامل خطر بسیاری وجود دارد که به مدرسه یا تحصیل مرتبط است، مانند موفقیت علمی ضعیف، عملکرد تحصیلی ضعیف، تعهد کم به مدرسه، اخراج از مدرسه، تعداد زیاد دانش آموزان، غیبت های مکرر، تغییر مداوم مدرسه و همسالان بزهکار در مدرسه. برخی از تلاش های پیشگیرانهی مدرسه-محور شامل برنامه های پیش دبستانی، آموزش مهارت های اجتماعی(برای نمونه درمان شناختی-رفتاری)، و مداخله های اجتماعی گسترده می باشند که برای تغییر محیط مدرسه طراحی شده اند(گرینبرگ و همکاران[۵۰۹]، ۲۰۰۳؛ هاوکینز و همکاران، ۲۰۰۰؛ لوبر و فارینگتون، ۱۹۹۸؛ مولوی و همکاران، ۱۹۹۳).
برنامه های پیش دبستانی تلاش می کنند تا از رشد مشکلات تحصیلی در بین بچه های دارای زمینه های اقتصادی محروم و فقیر جلوگیری نمایند. یک ترکیب یکپارچه ای از این برنامه ها، تدارک پیوسته ای از آرایه ی مختلف خدمات اجتماعی را در بر می گیرد که می تواند موانع موجود بر سر راه یادگیری را کاهش دهد(مولوی و همکاران، ۱۹۹۳).
آموزش مهارت های اجتماعی که اغلب در محیط مدرسه برای گروه های کوچکی از بچه ها فراهم می شود، به جوانان در معرض خطر کمک می کند تا فنون و تکنیک هایی برای خلق(یا حفظ) روابط اجتماعی مثبت با اعضای خانواده، همسالان و معلمان به وجود آورند. آموزش مهارت های اجتماعی می تواند موجب پیشرفت و بهبود رفتار گردد(دی ماتئو و مارک زیک، ۲۰۰۵).
یک رویکرد جایگزین مدرسه-محور که غالباً مداخلهی فرایند اجتماعی نامیده می شود، در جستجوی این است تا مهارت های حل مسأله را بهبود بخشد و مشارکت و مشغولیت فردی بیشتری در بین دانش آموزان به وسیله تعدیل برخی از واسطه های اجتماعی/محیطی که می تواند در محیط مدرسه یافت شود، به وجود آورد. این رویکردها به طور کلی شامل تغییر نحوه عمل و رویه های مدرسه است و نمونه های آن الف) تغییر شیوه های تدریس تا پیوندها را در بین دانش آموزان دارای مشکلات یادگیری ارتقا دهد، ب) تسهیل انتقال از مدرسهی ابتدایی به دبیرستان مقدماتی(سطح اول)، ج) بهبود و اصلاح ادراک از امنیت مدرسه، و د) فراهم کردن فرصت برای مشارکت و مشغولیت اجتماعی بیشتر در بین دانش آموزان(مولوی و همکاران، ۱۹۹۳).
رویکردهای اجتماع-محور
مقولهی نهایی تلاش های پیشگیرانهی اولیه، رویکردهای اجتماع محور می باشد که راهبردهای مداخله ای از جمله افزایش سازمان اجتماعی و ایجاد فعالیت های سازنده و مفید در دسترس برای نوجوانان و جوانان را در بر می گیرد. تأسیس سازمان های اجتماعی مانند نگهبان محله، رویکرد عامی برای ایجاد سازمان اجتماعی است، که باعث افزایش همبستگی اجتماعی و مشارکت محله ای می گردد. سازمان های تفریحی و فراغتی با سطوح پایین تری از رفتار بزهکارانه همراه است. مشارکت در فعالیت منظم یک عامل حمایتی مؤثر در ارتباط با رفتارهای بزهکارانه و پرخطر جوانان به حساب می آید و به نظر می رسد برنامه های فراغتی و تفریحی جوانان یک رویکرد امیدبخش برای جلوگیری از خشونت جوانان باشد(دی ماتئو و مارک زیک، ۲۰۰۵: ۳۴-۳۵).
راهبردهای مداخله ای ثانویه
هدف راهبردهای مداخله ای ثانویه، نوجوانان و جوانانی است که به عنوان کسانی که در معرض خطر برای درگیری و مشارکت در رفتار ضداجتماعی و بزهکارانه هستند، معمولاً از طریق برخی تماس ها و ارتباط با پلیس یا دادگاه جوانان، شناخته می شوند(فلانری و ویلیامز، ۱۹۹۹). در مقابل راهبردهای مداخله ای اولیه که هدفشان جمعیت های پرخطر است قبل از اینکه رفتار بزهکارانه روی دهد، راهبردهای مداخله ای ثانویه بیشتر بر نوجوانان و جوانانی تمرکز می کنند که با نظام قضایی جوانان در ارتباط هستند یا مشکلات رفتاری شان در محیط مدرسه مشخص شده است. هدف اصلی این راهبردها، شناسایی عوامل خطر، نوعاً در سطوح فردی، خانوادگی و مدرسه ای و فراهم کردن خدمات اجتماعی و بالینی می باشد تا احتمال مشارکت و درگیری نوجوانان و جوانان در معرض خطر در رفتارهای بزهکارانهی جدی را کاهش دهد. بنابراین، موفقیت راهبردهای مداخله ای ثانویه در فهم عوامل خطری قرار دارد که بین جوانانی که مشکلات رفتاری کوتاه مدت از خود نشان می دهند و جوانانی که احتمالاً در تخلفات جدی و مزمن درگیر می شوند، متمایز است(دی ماتئو و مارک زیک، ۲۰۰۵).
کانون بالینی راهبردهای مداخله ای ثانویه، اصلاح مشکلات رفتاری موجود است، قبل از اینکه تبدیل به رفتار بزهکارانهی شدید شوند. بسیاری از رویکردهای به کار برده شده در برنامه های پیشگیری اولیه، مانند مداخله های متمرکز بر والدین و اجتماع محور می توانند به عنوان راهبردهای مداخله ای ثانویه نیز مورد استفاده قرار بگیرند. تمایز بین راهبردهای مداخلهای اولیه و ثانویه بیشتر در ارتباط با اهداف این مداخله ها است(برای مثال، جمعیت های پرخطر(کل جمعیت) گروه هدف راهبردهای مداخله ای اولیه است، در حالی که افراد پرخطر گروه هدف استراتژی های ثانویه می باشد) تا اینکه مربوط به محتوای این مداخله ها باشد. برخی از راهبردهای مداخلهی بیشتر معمول ثانویه شامل برنامه های انحراف مسیر، آموزش جایگزین و شغلی، خانواده درمانی و آموزش مهارت ها می باشد(مولوی و همکاران، ۱۹۹۳).
برنامه های انحراف مسیر، برای مثال، جوانان متخلف را از نظام قضایی جوانان به برنامه های درمانی اجتماع-محور یا مدرسه-محور تغییر جهت می دهند. رویکرد انحراف مسیر بر این باور مبتنی است که درگیری و مشغولیت در نظام قضایی جوانان می تواند مضر و آسیب رسان باشد و اینکه درمان و تدارک خدمات اجتماعی ممکن است در کاهش رفتار بزهکارانه بیشتر مؤثر واقع شود. دیگر راهبرد مداخله ای ثانویه، برنامه های آموزش جایگزین و شغلی است که آموزش های مرتبط با مشاغل و حرفه ها را برای جوانانی که دارای مشکلات رفتاری هستند فراهم می کند. سرانجام، رویکرد خانواده درمانی و آموزش مهارت ها بر این ایده استوار است که مداخله هایی که بر خانواده های نوجوانان و جوانان تمرکز می کنند تا خود نوجوانان و جوانان، ممکن است شیوه مؤثرتری برای کاهش رفتارهای پرخطر آنها باشند. سه راهبرد مداخله ای ثانویه که بر خانواده متمرکز است شامل آموزش رفتاری والدین، آموزش مهارت های والدین و خانواده درمانی می باشد که منجر به کاهش مشکلات رفتاری نوجوانان و جوانان میگردد(کامپفر و آلوارادو، ۲۰۰۳). به طور کلی، برنامه های مداخله ای خانواده- مدرسه - اجتماع-محور در کاهش تعدادی از عوامل خطر روانی – اجتماعی مرتبط با رفتارهای بزهکارانهی جوانان در معرض خطر مؤثر واقع شدند(ویلسون و همکاران[۵۱۰]، ۲۰۰۱؛ کازدین[۵۱۱]، ۱۹۹۶).
راهبردهای مداخلهای سومین(سطح سوم)
راهبردهای مداخله ای سومین(ثالث)، نوجوانان و جوانانی را هدف قرار می دهد که قبلاً در رفتار بزهکارانه درگیر شده و ممکن است از طریق اقدامات دادگاه رسمی به عنوان فرد بزهکار تشخیص داده شده باشند(فلانری و ویلیامز، ۱۹۹۹). این اقدامات مداخله ای بیشتر به عنوان درمان توصیف می شوند تا پیشگیری، و دریافتکنندگان این اقدامات اغلب جوانان متخلف شدید و خطرناک هستند. هدف این راهبردهای مداخله ای سومین، به حداقل رساندن تأثیر عوامل خطر موجود و تسریع رشد و توسعه عوامل حمایتی است که ممکن است احتمال مشارکت جوانان در معرض خطر در رفتارهای بزهکارانه و پرخطر آینده را کاهش دهد(دی ماتئو و مارک زیک، ۲۰۰۵).
راهبردهای مداخله ای سومین شامل هم درمان بیماران(برای نمونه نهادی و محلی) و هم درمان اجتماع-محور می باشد(مولوی و همکاران، ۱۹۹۳). با توجه به اینکه کدام رویکرد میبایست برای جوانان درگیر در رفتار بزهکارانهی خطرناک و مزمن(شدید) به کار گرفته شود، این حوزه به دو بخش تقسیم می شود. بخشی از تمرکز بحث حول این محور می چرخد که آیا نظام قضایی جوانان باید بر مجازات آنها استوار باشد یا توانبخشی آنها. گروهی که موافق مکانیزم مجازات نظام قضایی جوانان هستند، اظهار می دارند که جوانان باید به خاطر اعمال شان جوابگو باشند(حساب پس بدهند)، تنبیه شوند و دور از جامعه نگهداری شوند. هر درمانی که دریافت می کنند باید در یک محیط نهادی(برای مثال مراکز حبس جوانان) انجام شود. در مقابل، آنهایی که با رویکرد توانبخشی موافق هستند بیان می کنند که به کارگیری درمان اجتماع-محور ممکن است شیوه مؤثرتری برای توانبخشی جوانان باشد. مطالعات صورت گرفته نشان دادند که هرچه قدر مدت زمان حبس کمتر بوده و خدمات اجتماعی بیشتری برای جوانان منحرف فراهم شده بود، پیامدهای بهتری از نظر وقوع مجدد رفتارهای بزهکارانه به دست آمد(دی ماتئو و مارک زیک، ۲۰۰۵).
بخش اعظم برنامه های مداخله ای و اصلاح رفتار در نظام عدالت کیفری کشورهای غربی بر اصول رفتاری شناختی[۵۱۲] استوار هستند. یعنی اینکه برنامه ها می کوشند الگوهای تفکر بزهکاران، نگرش ها و ادراک های آنان را تغییر دهند(بال و همکاران، ۱۳۹۱: ۱۸۹). دو نمونه از این برنامه ها در ادامه مورد بررسی قرار می گیرد.
“اول فکر کنید[۵۱۳]” برنامهی اصلاح رفتاری است که به طور خاص برای متخلفانی در نظر گرفته شده است که مستعد بیشترین خطر تخلف مجدد هستند. این برنامه بر اصول رفتاری شناختی مبتنی است و به نگرش ها و فرآیندهای اساسی تفکری که مشوق رفتار بزهکارانه است می پردازد. هدف اصلی برنامه، کمک به متخلفان برای آموختن، تمرین و شروع به کارگیری شماری از فنون حل مسأله و مهارت های مرتبط است که به آن ها اجازه خواهد داد زندگی و مشکلات مرتبط با آن را در مناسب ترین شیوه و بدون بازگشت به تخلف مدیریت کنند. برنامهی “اول فکر کنید” بر نیاز به خود-مدیریتی تأکید می کند و مهارت هایی را برای افزایش کنترل شخص بر هیجانات و رفتارهایی که می توانند مشکلاتی را برای بزهکاران به وجود بیاورند فراهم می نماید(همان: ۱۷۲-۱۷۳).
یک برنامهی مداخله ای و اصلاح رفتاری شناختی دیگر فهرستی که “هدف گیری های تخلف خاص[۵۱۴]” نامیده می شود را دربر می گیرد. در این برنامه، با در نظر گرفتن مجموعه ای از ویژگی های متخلفان و بزهکاران مانند عزت نفس پایین، تحریفات شناختی، کمبود حس همدلی، نقص در عملکرد اجتماعی و مهارت های مقابلهای ضعیف، تلاش می شود تا احساس عزت نفس بزهکاران بهبود یابد، تحریفات شناختی و نگرش های غلط آنها اصلاح گردد، حس همدلی بیشتری نسب به قربانی در فرد بزهکار به وجود آید، عملکرد اجتماعی آنان توسعه پیدا کند، بتوانند بر اضطراب ناشی از دوست یابی غلبه کنند، بتوانند روابط پایدار با مردم برقرار نمایند، به جای پرخاشگری، قرص و محکم باشند، در موقعیت های اجتماعی واکنش مناسب نشان دهند، مهارت های برخورد با مشکل را یاد گرفته و با وضعیت های استرس زا و دشوار زندگی مقابله نمایند(همان: ۱۹۰-۱۹۲).
برنامه های مداخله ای به کار گرفته می شوند تا به متخلفان فرصتی برای افزایش توانایی حل مشکل و مهارت های اجتماعی، کاهش تفکر قالبی و تکانشی و جایگزینی رفتارهای متخلفانه با مهارت های جدید فراهم کنند(همان، ۱۳۹۱).
این برنامه ها برای اینکه از بیشترین کارآیی برخوردار باشند، باید به سه اصل مهم پایبند باشند: اصل خطر[۵۱۵]، اصل نیاز[۵۱۶] و اصل پاسخ دهی[۵۱۷].
اصل خطر بیان می کند متخلفانی که احتمال بیشتری دارد دوباره مرتکب تخلف شوند، یا به عبارت دیگر، در معرض بیشترین خطر ارتکاب مجدد تخلف هستند، باید نسبت به کسانی که در معرض خطر کمتری برای ارتکاب مجدد تخلف قرار دارند، سطح وسیع تر یا شدیدتری از مداخله را دریافت نمایند. تفکر نهفته در پشت این اصل این است که کسانی که در معرض خطر کمتری هستند احتمال کمتری دارد که دوباره تخلف کنند و بنابراین احتمال کمتری دارد که به مداخله ای نیاز باشد که به آن ها برای دست کشیدن از تخلف کمک کند. برعکس، متخلفانی که در معرض خطر بیشتری هستند، نیازمند شکلی از مداخله برای پیشگیری از رفتار متخلفانهی آتی می باشند(همان: ۱۶۹).
در حالی که اصل خطر بیان می کند طول مدت یا میزان اصلاح رفتار باید با خطری که متخلف خاص نشان می دهد مرتبط باشد، اصل نیاز بر این مسأله تأکید دارد که برنامهی پیشگیرانهی مداخله ای باید به نیازهای متخلفان و بزهکاران توجه کند. در اغلب موارد، بزهکاران در بسیاری از حوزه های زندگی شان مشکلاتی دارند که برای کمک به دست کشیدن از تخلف و بزهکاری، نیاز به حل آنها است. برای نمونه، آنها بی خانمان اند، یا مشکلات مالی، مشکلات ارتباطی یا به مواد مخدر اعتیاد دارند. از این رو، برنامه های مداخله ای باید این مشکلات یا نیازها را مدنظر قرار داده و برای رفع آنها تلاش کنند(همان: ۱۷۰).
در حالی که اصول خطر و نیاز بیان می کنند که وضعیت خطر و نیاز متخلف باید در طراحی برنامه ها مورد توجه قرار بگیرند، اصل پاسخ دهی مطرح می کند که برنامه های مداخله ای باید با توانایی های فرد متخلف و بزهکار و سبک های یادگیری هماهنگ و متناسب باشد. در یک برداشت وسیع، این اصل به این معنا است که برنامه هایی مبتنی بر اصول رفتاری شناختی(اصولی که بر به چالش کشیدن افکار و نگرش های افراد به منظور تغییر رفتار آن ها متمرکزند) اجرا شوند که تأثیر بیشتری بر متخلفان می گذارند و نتایج مثبتی به بار میآورند(همان: ۱۷۱).
همانطور که قبلاً اشاره شد، یک رویکرد یا راهبرد مداخله ای به تنهایی نمی تواند در جلوگیری از وقوع رفتارهای پرخطر یا کاهش آن مؤثر باشد، بلکه ترکیب این استراتژی ها در سطوح مختلف کارسازتر است. البته با توجه به اینکه میزان رفتارهای پرخطر در این پژوهش در سطح پایینی قرار دارد، ضروری است که راهبرد مداخله ای اولیه برای جلوگیری از وقوع رفتارهای پرخطر و راهبردهای مداخله ای ثانویه و ثالث برای کسانی که در معرض این رفتارها قرار دارند یا مرتکب این رفتارها شده اند، به کار برده شود تا از شیوع و گسترش این نوع رفتارها جلوگیری شود.
۶-۳- پیشنهادها
با توجه به نتایج به دست آمده، پیشنهادها در دو بخش اجرایی و پژوهشی ارائه می گردد:
۶-۳-۱- پیشنهادهای اجرایی
۱- با توجه به نقش بازدارندگی مهارت های اجتماعی و ارتباطی در رابطه با رفتارهای پرخطر، پیشنهاد می شود آموزش این مهارت ها در دستور کار برنامه های آموزشی مدارس و دانشگاهها قرار بگیرد. اگرچه محرز است که سایر نهادها و کارگزاران جامعه پذیری نیز در این زمینه مهم هستند، اما به نظر می رسد با در نظر گرفتن شرایط موجود و ضعف خانواده در ایفای وظایف خود، آموزش رسمی مؤثرتر باشد.
۲- جامعه پذیری اولیه که در خانواده و در سال های ابتدایی زندگی اتفاق می افتد، نقش مهمی در آیندهی هر فرد ایفا می کند. افرادی که فرایند جامعه پذیری مناسبی را طی کرده اند، در نوجوانی و جوانی به سادگی تسلیم رفتارهای بزهکارانه نمی شوند. بنابراین، آموزش خانوادهها چه از طریق برنامه های صدا و سیما و چه از طریق سمینارها و کارگاه های مختلف برای اعمال نظارت صحیح بر رفتار بچه ها می تواند مؤثر باشد. مثلاً خانواده ها می توانند رفت و آمد و ارتباطات فرزندان خود را به روشی مناسب و بیشتر به شکل رابطه صمیمانه کنترل کنند، اوقات فراغت آنها را با برنامه های مختلف و مفید پر کنند و مهارت های اجتماعی آنها را افزایش دهند.
۳- برقراری روابط صمیمانه از سوی والدین در محیط خانه و اختصاص وقت برای صحبت کردن با اعضای خانواده و به ویژه بچه ها. احساس صمیمیت و یگانگی عاطفی والدین و رفتار توأم با عشق و احترام والدین و فرزندان از ارتکاب رفتارهای بزهکارانه جلوگیری می نماید.
۴- تلاش و توجه بیشتر والدین در جهت درونی ساختن ارزشهای مذهبی و هنجارهای اجتماعی. دین و باور به اصول اخلاقی یکی از مهمترین منابع کنترل درونی افراد می باشد. ضمن اینکه شرکت در اعمال و مناسک دینی هم باعث پیدا کردن دوستان مثبت و قانونمند گردیده و هم وقت کمتری برای رفتارهای انحرافی باقی می گذارد.
۵- اعمال نظارت بیشتر والدین بر روی فعالیتهای فرزندانشان و داشتن ارتباط مستمر با مدرسه. پیوند نزدیک بین والدین و مدرسه(مدیران و معلمان) بر روی عملکرد تحصیلی فرد تأثیر می گذارد و خود-کنترلی و خودپندارهی وی را تقویت می کند.
۶- سهم مدرسه و مراکز آموزشی را در جامعه پذیری نوجوانان و جوانان نباید نادیده گرفت. وقتی که مدرسه محیط مناسبی برای فعالیت های دانش آموز باشد و ارتباط مناسبی با معلم و همکلاسی هایش داشته باشد، کمتر به سمت رفتارهای بزهکارانه می رود. آموزش معلمان برای برخورد مناسب با دانش آموزان و برقراری رابطه صمیمی و دوستانه نه تحکم آمیز با آنها به طوری که بتوانند به راحتی مشکلات خود را با معلمان در میان بگذارند، مفید است. همچنین، نظارت بیشتری توسط کارگزاران مدرسه در محیط مدرسه صورت گیرد تا دسترسی به مواد مخدر آسان نباشد.
۷- فراهم کردن زمینه مشارکت فرزندان در برنامه های مختلف مذهبی، ورزشی و علمی و تشویق و ترغیب آنها برای شرکت در این فعالیتها. درگیر کردن بچه ها در فعالیت های مختلف، وقت کمتری برای مشارکت در رفتارهای بزهکارانه باقی می گذارد.
۸- آشنا ساختن فرزندان با اصول اخلاقی و تأکید بر رعایت آنها تا به عنوان منبع کنترل درونی مانع گرایش افراد به سوی رفتارهای پرخطر گردد. رعایت هنجارها و اصول اخلاقی توسط دیگران مهم و گروه مرجع می تواند زمینه انجام آن ها توسط سایر افراد را فراهم نماید.
۹- کمک به فرزندان جهت انتخاب دوستان و کنترل روابط آنها با دوستانشان تا در صورتی که تأثیرات رابطه دوستی منفی باشد، از ادامه آن جلوگیری شود. یکی از مواردی که بر روی رفتار افراد تأثیر می گذارد، کسب تأیید گروه همسالان است. در صورتی که گروه همسالان دارای رفتارهای نابهنجار و بزهکارانه باشند، فرد برای کسب تأیید و تحسین آن ها، اقدام به ارتکاب رفتارهای انحرافی می نماید. لذا توجه به گروه های همسالان و دوستانی که فرد با آنها در تعامل است، بسیار مهم می باشد.
۱۰- حمایت دولت از خانواده های محروم و فقیر. هم در این پژوهش و هم سایر پژوهش ها، رابطه معناداری بین شرایط اقتصادی نامناسب و بزهکاری مشاهده شد. خانواده هایی که فاقد خانه های شخصی هستند، یا متعلق به طبقه پایین می باشند، از میزان رفتارهای پرخطر بیشتری برخوردار بودند.
۱۱- پیشنهاد می شود با توجه به میانگین بالاتر رفتارهای پرخطر پسران در مقایسه با دختران، والدین نظارت و کنترل بیشتری بر رفتارهای فرزندان پسر خود داشته باشند و رویه های متعادل(نه افراط و نه تفریط) را در برخوردهای خود با فرزندان(چه پسر چه دختر) به کار بگیرند.
۱۲- با توجه به شیوع بالای مصرف قلیان در بین جوانان(شایع ترین ماده مصرفی در این پژوهش)، پیشنهاد می شود برنامه های آگاهی بخش برای خانواده ها توسط صدا و سیما تولید و پخش شود تا نسبت به مصرف قلیان همانند سیگار و سایر مواد مخدر حساسیت بیشتری به وجود آید و والدین رویکرد سخت گیرانه ای نسبت به مصرف آن به ویژه در بین دختران اتخاذ نمایند.
۶-۳-۲- پیشنهادهای پژوهشی
۱- پیشنهاد می شود با توجه به ابعاد گستردهی مهارت های اجتماعی و ارتباطی و رفتارهای پرخطر، پژوهشگران رابطه بین یک بعد از مهارت های اجتماعی و ارتباطی را با یک مقوله از رفتارهای پرخطر(مانند رفتارهای مرتبط با فضای مجازی) که کمتر مورد بررسی قرار گرفته است، بسنجند.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 09:46:00 ق.ظ ]
|