کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب
 



مکتب انسان‌گرایی
گوردن آلپورت
به نظر آلپورت روان‌نژندی پیامد «نقصان و کمبود سلامت روانی» است. فرد روان‌نژند پرتوقع، سلطه‌جو، حسود، هیستریک و انفعالی است و دلش به حال خودش می‌سوزد. خودمحوری روان‌نژندی فاقد کنترل است.
تا پایان جنگ جهانی دوم تعدادی پژوهش تجربی در مورد ماهیت ـ سلامت شخصی انجام شده است که این مطالعات به نتایج نسبتاً همخوانی دست‌یافته‌اند. آلپورت نتایج این مطالعات را به صورت شش معیار در مورد پختگی و بلوغ روانی خلاصه کرده است:
نخستین معیار بلوغ روانی، توانایی گسترش خویشتن است. کودکان نوعاً خودمحور هستند؛ اما علایق افراد بالغ در خارج از خودشان ریشه دارد و از جمله علاقه آن‌ها به سلامتی و بهزیستی دیگران می‌باشد.
دومین معیار سلامت و بلوغ به چگونگی ارتباط یا تعامل فرد با دیگران مربوط می‌شود. ارتباط فرد بالغ با دیگران صادقانه و صمیمی است، به‌ویژه با خانواده و دوستانش.
سومین معیار سلامت روان‌شناختی را «امنیت عاطفی» می‌نامد. شخص بالغ می‌تواند محرومیت‌ها و تحریکات غیرقابل‌اجتناب زندگانی را بدون از دست دادن وقار و متانت تحمل نماید. این بدین معنی نیست که این افراد راحت و آسوده، بشاش و خوش‌بین و ساده‌انگار هستند، برعکس این افراد برحسب موقعیت خلقی هستند.
چهارمین معیار سلامت شخصی در نظریه آلپورت، هوش کنشی یا عقل سلیم است. افکار و ادراک فرد بالغ به‌طور کلی کارآمد و درست است. این مسأله پرسشی را در مورد رابطه بین سلامت روانی و هوش پدید می‌آورد. افراد بالغ معمولاً هوش بالای متوسط دارند ولی هر کسی که هوش بالای متوسط داشته باشد الزاماً بالغ نیست.
پنجمین ویژگی افراد بالغ، «بصیرت نسبت به خویشتن» است. هر کسی فکر می‌کند که نسبت به خودش بصیرت و بینش دارد اما در واقع چنین نیست. آلپورت بصیرت به خویشتن را به این صورت تعریف می‌کند. «… رابطه آن­چه فرد فکر می‌کند هست و آن­چه دیگران در مورد او فکر می‌کنند. بخصوص روان­شناسی که فرد را مطالعه و بررسی می‌کند …»
آخرین معیار آلپورت برای سلامت و روان‌شناختی همانند یونگ و مک دوگال جهت‌گیری است که ترجمه اصلاح آلمانی است. جهت‌گیری یعنی این­که زندگی فرد بالغ به سوی هدف یا اهداف انتخاب‌شده‌ای در حرکت باشد. هر فرد اهداف خاصی برای زندگی دارد که سعی عمده‌اش مصروف رسیدن به آن می‌شود.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

به عقیده آلپورت جهت­گیری نتیجه نوعی فلسفه یکپارچه ساز در زندگی است که تحت نظارت این فلسفه ارزش‌ها، اهداف و ایده‌های فرد سازمان‌دهی می‌شوند. به نظر آلپورت مهم‌ترین فلسفه زندگی مذهب است.
آبراهام مزلو
او انسان سالم را خودشکوفا می‌نامد و این‌گونه بیان می‌کند که خواستاران تحقق خود، نیازهای سطوح پایین‌تر خود یعنی: نیازهای جسمانی، ایمنی، تعلق، محبت و احترام را برآورده ساخته‌اند. روان‌پریش و روان‌نژند نیستند و سایر اختلال‌های آسیب‌شناختی را ندارند. آن‌ها الگوهای بلوغ، پختگی و سلامت می‌باشند. با حداکثر استفاده از همه قابلیت‌ها و توانایی‌های خود، خویشتن خویش را فعلیت و تحقق می‌بخشند. می‌دانند کیست‌اند و چیست‌اند و به کجا می‌روند. خواستاران تحقق خود، تکاپو نمی‌کنند، بلکه تکامل می‌یابند. ویژگی‌های آن‌ها را می‌توان فهرست‌وار نام برد که عبارت‌اند از: ادراک صحیح واقعیت، پذیرش کلی طبیعت دیگران و خویشتن، خودانگیختگی، سادگی و طبیعی بودن، توجه به مسائل بیرون از خویشتن، نیاز به خلوت و استقلال، تازگی مداوم تجربه‌های زندگی، نوع‌دوستی، کنش مستقل، تجربه‌های عارفانه یا تجربه‌های اوج، روابط متقابل با دیگران، تمایز میان وسیله و هدف و خیر و شر، حس طنز مهربانانه، آفرینندگی و مقاومت در مقابل فرهنگ پذیری.
کارل راجرز
به عقیده راجرز آفرینندگی مهم‌ترین میل ذاتی انسان سالم است. همچنین، شیوه‌های خاصی که موجب تکامل و سلامت فرد می‌شود و به میزان محبتتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است. ارضای توجه مثبت غیر مشروط و دریافت غیر مشروط محبت و تأیید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روانی افراد بااهمیت است. شخصیت‌های سالم فاقد نقاب، ماسک هستند و با خودشان روراست هستند. چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند و لذا بسته نیستند، انعطاف‌پذیرند و حالت تدافعی ندارند و از بقیه انسان‌ها عاطفی‌ترند زیرا عواطف مثبت و منفی وسیع‌تر را در مقایسه با انسان‌های تدافعی تجربه می‌کنند.
به عقیده راجرز اساسی‌ترین خصوصیت شخصیت سالم، زندگی هستی دار است، یعنی آماده است و در هر تجربه ساختاری را می‌یابد و بر اساس مقتضیات، تجربه لحظه بعدی به سادگی دگرگون شود. انسان سالم به ارگانیزم خودش اعتماد می‌کند. هر چه سلامت روان انسان بیشتر باشد آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس و تجربه می‌کند، انسان سالم محدودیت فکری نداشته و عمل خویشتن را آزادانه انتخاب می‌کند. انسان سالم آفرینش گری دارد زیرا انسان خلاق با محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی هماهنگی و سازش منفعلانه ندارد، تدافعی نیست و به تمجید وستایش دیگران نیز دلخوش نمی‌کند.
مکتب رفتارگرایی
بی. اف. اسکینر
سلامت روانی و انسان سالم به عقیده اسکینر معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو شود تا هنگامی‌که از نظر جامعه بهنجار تلقی شود، از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبودی و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به‌طور متناوب استفاده می‌جوید. بعلاوه انسان بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط معدودی از عوامل محیطی مشخص می‌گردد. انسان سالم کسی است که از تأیید اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب، از محیط و اطرافیانش دریافت کند. شاید معیار تلویحی دیگر در مورد خصوصیات انسان سالم از دیدگاه اسکینر این باشد که انسان باید از علم، نه برای پیش‌بینی، بلکه برای تسلط بر محیط خویش استفاده کند. در این معنا فرد سالم کسی است که بتواند برای انجام هر روش، بیشتر از اصول علمی استفاده کند و به نتایج سودمند‌تری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال، هدفمندی، غایت نگری و امثالهم را کنار بگذارد.
مکتب شناختی
ویلیام گلاسر
انسان سالم بنابر نظریه گلاسر کسی است که دارای این ویژگی‌ها باشد.
۱- واقعیت را انکار نکند و درد و رنج موقعیت‌ها را با انکار کردن نادیده نگیرد، بلکه با موقعیت‌ها به صورت واقع‌گرایانه روبرو شود.
۲- هویت موفق داشته باشد، یعنی عشق و محبت بورزد و هم عشق و محبت دریافت نماید. هم احساس ارزشمندی کند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تأیید کنند.
۳- مسؤولیت زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسؤولانه رفتار کند، پذیرش مسؤولیت کامل‌ترین نشانه سلامت روانی است.
۴- توجه او به لذات درازمدت‌تر، منطقی‌تر و منطبق با واقعیت باشد.
۵- بر زمان حال و آینده تأکید نماید، نه بر گذشته و تأکید او بر آینده نیز جنبه درون‌گرا داشته باشد نه به صورت خیال‌پردازی باشد.
واقعیت درمانی گلاسر نیز بر سه اصل قبول واقعیت، قضاوت در درستی رفتار و پذیرش مسؤولیت رفتار و اعمال استوار است و چنآن­چه در شخصی این سه اصل تحقق یابد، نشانگر سلامت روانی اوست.
آلبرت الیس
الیس در پیدایش بیماری عاطفی یا سلامت روان‌شناختی هر سه عامل فیزیولوژیکی، جسمانی و روان‌شناختی را مورد توجه قرار می‌دهد. الیس از لحاظ گرایش‌های انسانی تا حدودی زیاد به مزلو شباهت دارد. به نظر او، عدم سلامت روانی انسان از تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسانی برای نیاز مفرط به برتری از دیگران و همه‌فن‌حریف شدن، توسل به عقاید احمقانه و بدبینانه، پرداختن به تفکرات آرزومندانه و توقع خوش‌رفتاری و خوبی مداوم از دیگران، محکومیت خویشتن و تمایلات عمیق به زودرنجی و آشفتگی ناشی می‌شود. اگر انسان به این تمایلات طبیعی و درعین‌حال ناسالم خودش نرسد، دیگران و دنیای خارج را مورد سرزنش و نکوهش قرار می‌دهد. الیس معتقد است که افکار منطقی و عقلی به عواقب و پیامدهای منطقی منتهی می‌شود و در نتیجه به سلامت روانی فرد ختم می‌شود. به‌طور خلاصه ویژگی‌های سلامت روان‌شناختی از دیدگاه الیس عبارت‌اند از:
۱- عشق ورزیدن به دیگران و جویای محبت آنان شدن، البته فرد سالم در جستن محبت دیگران افراط نمی‌کند.
۲- انجام دادن کار به خاطر نفس کار نه به خاطر دیگران، لذت بردن از خود فعالیت نه از نتایج آن، فرد سالم با این عمل به سوی کمال حرکت می‌کند.
۳- طبیعی بودن ناکام شدن و در صورت عدم توانایی مقابله با ناکامی انسان سالم آن را می‌پذیرد. انسان سالم در هنگام ناکامی موقعیت را تخریب نمی‌کند بلکه سعی دارد آن را به صورت عینی ادراک نماید.
۴- نسبت ندادن شکست‌ها به عوامل بیرونی چون موارد بیرونی به‌خودی‌خود موجب اختلال و ناسلامتی نمی‌شوند مگر این‌که فرد تلقین به نفس نماید.
۵- عدم ترس شدید از خطرهای بالقوه. انسان سالم سعی می‌نمایند تا حد امکان احتمال خطر را کاهش می‌دهد ولی از آن بیش‌ازحد بیمناک و هراسناک نمی‌شود.
۶- تلاش برای کسب استقلال و مسؤولیت و عدم روگردانی از کمک‌های دیگران در صورت لزوم.
۷- انجام وظیفه محوله از خصوصیات انسان سالم است. فرد سالم زندگی را همراه با مسؤولیت و حل مشکلات آن لذت می‌داند.
۸- فرد سالم بیش از آن‌که به گذشته فکر کند به حال و وضعیت موجود یعنی «این­جا و اکنون» توجه دارد.
۹- کمک کردن به دیگران و نگران در مورد مشکلات دیگران و در صورت عدم توفیق در کمک به دیگران وضعیت آن‌ها و مشکل آنان را می‌پذیرد.
۱۰- فرد سالم برای هر مشکل راه‌ حل ‌های مختلفی را در نظر دارد و سعی دارد که بهترین راه‌حل را در حد توانش انتخاب کند. به نظر فرد سالم راه‌ حل ‌های موجود نسبی هستند و برحسب موقعیت تغییرپذیر هستند.
۱۱- فرد سالم نگرش‌ها و رفتارش «الزام و اجبار» ندارد و می‌تواند خودش را از قیدوبندها رها نماید و در جهت سلامتی نفس حرکت کند.
همان‌طور که مشاهده می‌گردد متغیرهای مختلفی در سلامت روان دخیل‌اند، یکی از متغیرهایی که در این پژوهش به آن پرداخته شده است، ایمان مذهبی می‌باشد که در این فصل به توضیح آن پرداخته شده است.
۲-۳٫ ایمان مذهبی
۲-۳-۱٫ تعریف ایمان
ایمان در لغت به معنای تصدیق و در اصطلاح دینی به معنای تصدیق و تسلیم به خدا و پذیرش حقانیت پیامبران الهی و کتب و فرمان‌هایی است که خداوند برای هدایت و تربیت انسان‌ها فرستاده است. در گفتاری از امیرالمؤمنین (ع) ایمان شناختن به دل و اقرار به زبان و عمل و بردن فرمان با اندام­ها و جوارح معرفی شده است (بدخشانی، ۱۳۸۸).
برخی نویسندگان (مثلاً، آذربایجانی، ۱۳۸۷، ص. ۱۳۱) معتقدند که ایمان یکی از ویژگی‌های تأثیرگذار شخصیت است و از لحاظ سلسله مراتبی در بالاترین سطح و به‌عنوان عامل مرتبه‌ی سوم قلمداد می‌شود. به اعتقاد این نویسندگان ایمان مذهبی تأثیری گسترده بر ابعاد عاطفی، اخلاقی و اجتماعی زندگی انسان می‌گذارد و همه ابعاد این تأثیرات را نمی‌توان با ابزارهای مادی­گرایانه اندازه‌گیری کرد.
برخی از محققان مانند فولر (۱۹۸۱) ایمان را مفهومی انسجام دهنده قلمداد می‌کنند که نیاز به دین ندارد. در این دیدگاه، ایمان به‌عنوان عاملی برای انسجام بخشیدن به نیروهای متعدد و روابطی که زندگی مردم را تشکیل می‌دهد تعریف می‌شود که انسان‌ها را به سمت زندگی و زیستن سوق می‌دهد. در این دیدگاه، ایمان اساسی‌ترین مقوله در تلاش انسان برای ارتباط با تعالی (وجود بالا و فراتر از حدود تجربه ماده) قلمداد شده است (وارن، ۲۰۰۶، به نقل از گودرزی).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 09:54:00 ق.ظ ]




پس اگر در یک امر اختلافی میان فقیهان مانند ارث بردن زوجه از اموال زوج، قانون گذار نظری را برگزیند که ارفاق بیشتری برای زنان باشد دیگر نمی توان بر قانون گذار خرده گرفت، حتی اگر نظر مزبور معتبر غیرمشهور باشد[۲۲۶].

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۵-۲-۳- راهکاری برای جبران نقیصه سهم الارث زوجه
باید اذعان داشت که تفاوت در فرض زن و شوهر ناشی از ادله دیگر یا استنباط فقیهان نیست تا دنبال راه حلی برای تغییر آن بود بلکه مستند به حکم قرآنی یعنی آیه ۱۱ سوره مبارکه نساء می باشد، پس امکان تغییر آن در نظام حقوق اسلامی و در سایه قانون اساسی امکان ندارد، برای چاره جویی باید بدنبال راه حل های فرعی بود که از آن جمله می توان وصیت را نام برد.
ساده ترین وسیله برای شوهری که مایل است همسر او بیش از فرض خود از ترکه ببرد استفاده از وصیت است. شوهر می تواند ثلث ترکه خود یا کمتر از آن را به سود همسر وصیت کند و بدین وسیله بر میزان فرض او بیفزاید.
قانون گذار نیز می تواند با ایجاد «فرض حقوقی» این وسیله را تکمیل کند. به عنوان مثال، قانون گذار می تواند اعلام کند «درصورتی که زن همراه با طبقه دوم یا سوم وارثان فرض می برد، چنین فرض می شود که شوهر ثلث خود را به سود زن وصیت کرده است مگر اینکه خلاف آن از وصیت نامه متوفی یا سایر اسناد به جای مانده از او استنباط شود».
بدین ترتیب، وصیت بر شوهر تحمیل نمی شود و او می تواند به هر وسیله که در اختیار دارد (وصیت نامه یا یادداشت خصوصی) اراده مخالف خود را بیان کند؛ زیرا چنین وصیتی واجب نیست، مفروض است. از سوی دیگر، چون پس از انتشار قانون همه آگاه بر آن فرض می شوند، سکوت شوهر در برابر این فرض حمل بر رضای ضمنی به وصیت می شود. همچنانکه سکوت در برابر متعارف، حمل بر رضای ضمنی به پذیرش مفاد آن در قرار داد است (ماده ۲۲۰ ق.م). و مانند این فرض در فقه در «شروط ضمنی» و «شروط بنایی» پیشینه ایی روشن دارد. در واقع، حکم قانون رضای شوهر (موصی) را که به حکم غلبه احساس و فرض شده است، تکمیل می کند و آزادی اراده او در بیان تایید یا رد فرض قانون، اشکال تحمیل یا اجبار به وصیت را از بین می برد.
به بیان دیگر، «وصیت مفروض» (اگر پذیرفته شود) همان نقشی را دارد که قوانین تکمیلی و عرف در قراردادها بر عهده دارند و به همین دلیل هم باید آن را جانشین اراده موصی غافل یا فرصت نیافته شمرد. این فرض، با حکم قرآن مجید در تعیین فرض زن نیز مخالفت ندارد، زیرا نه تغییری در آن می دهد و نه آن را حذف می کند؛ برعکس تمهید «وصیت مفروض» در راستای حقوقی کردن تکلیف یا ترغیب اخلاقی قرآن به وصیت کردن معروف به سود پدر و مادر و خویشان است، زنان را نیز راضی و دلبسته به خانواده و ترغیب به حسن معاشرت با شوهر می سازد.
وصیت مفروض در هر مورد که عدالت اقتضا کند قابل استفاده است و نباید آن را ویژه ترمیم ارث زن پنداشت. به عنوان مثال، در موردی که یکی از فرزندان خانواده پیش از پدر مرده است و اکنون فرزندان او (نواده ها) در نتیجه اجرای قاعده «الاقرب یمنع الابعد» از ترکه پدربزرگ محروم می ماند، فرض وصیت معادل سهمی که به پدر آنان در صورت حیات می رسید، منع قائم مقامی نواده ها را در حالت وجود فرزند متوفی جبران می کند و وسیله اجرای عدالت قرار می گیرد[۲۲۷].
۵-۳- نظر رهبر معظم انقلاب راجع به اصلاح ارث زوجه
شبکه جام جم مصاحبه ایی با ایشان در مورد اصلاح ارث زوجه داشته است که متن آن بدین شرح است:
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
رهبر معظم انقلاب اسلامی «مدظلّه العالی»
سلام علیکم
احتراماً پیرو بیانات حضرت عالی در دیدار با جمع کثیری از بانوان نخبه در روز ولادت زهرای اطهر سلام الله علیه درخصوص «ارث زوجه» مستدعی است به سوالات ذیل پاسخ فرمایید تا زمینه ی اصلاح مقررات مرتبط فراهم آید.
نظر مبارک را نسبت به میراث زوجه از اموال غیرمنقول زوج مرقوم بفرمایید
بسمه تعالی
پاسخ: در صورت فرزنددار بودن شوهر یک هشتم از عین اموال منقول و یک هشتم از قیمت اموال غیرمنقول اعم از عرصه و اعیان ارث می برد و در صورت نداشتن فرزند، حتی از همسر دیگر سهم او یک چهارم است.
اگر ورثه از ادای قیمت اموال غیرمنقول به زن امتناع نماید در این جا حکم مذکور چیست؟
بسمه تعالی
پاسخ:امتناع آنها تاثیری در حکم مساله ندارد .
در باب ارث زوجه از قیمت زمین دو فتوا بین فقهای عظام وجود دارد وشنیده ایم که نظر مبارک حضرت عالی این است که زوجه از قیمت زمین ارث می برد. خواهشمند است بفرمایید که آیا در این مساله بین این که زوجه از میت صاحب فرزند باشد یا خیر تفاوتی وجود دارد؟
پاسخ: زوجه خواه دارای فرزند از شوهرش باشد یا نباشد از قیمت زمین خواه زمین خانه یا مغازه یا زمین باغ و مزرعه باشد ارث می برد.
اگر از میت منزلی به جا مانده باشد و ورثه ایی جز زوجه و فرزند نداشته باشد، آیا زوجه از زمین و ساختمان هر دو ارث می برد؟
پاسخ: در فرض سوال زوجه فقط از قیمت زمین و قیمت ساختمان روی آن حق ارث دارد و از عین زمین ارث نمی برد[۲۲۸].
۵-۴- بررسی روند اصلاح مواد ۹۴۶ و ۹۴۷ و ۹۴۸ ق.م
مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۶بهمن ۱۳۸۷ مواد ۹۴۶و۹۴۸ ق.م را اصلاح کرده و ماده۹۴۷ ق.م را حذف نمود در مورد اینکه چه امری موجب تغییر این مواد گردید و بحث راجع به آن چگونه آغاز شد لازم به ذکر است که برای اولین بار این طرح در دوره ششم مجلس، توسط فراکسیون زنان مجلس در تاریخ دوم شهریور ۱۳۸۲ مطرح گردید و بعد از بحث و تبادل نظر که در چند جلسه در مجلس شورای اسلامی و کمسیون قضایی و حقوقی راجع به آن صورت گرفت، سرانجام در سال ۱۳۸۷ این طرح به تصویب و از فروردین ماه۱۳۸۸ به اجرا گذاشته شد.
به منظور آشنایی بیشتر از چگونگی روند اصلاح مواد مذکور به ارائه مشروح مذاکرات مجلس راجع به آن می پردازیم.
جلسه علنی روز یکشنبه دوم شهریور ماه ۱۳۸۲ ه.ش طرح فوریت اصلاح مواد راجع به ارث زوجه از زمین در تاریخ دوم شهریور ماه ۱۳۸۲ش، توسط فراکسیون زنان مجلس در مجلس شورای اسلامی مطرح شد.
پیشنهادی که فراکسیون زنان مجلس داشتند این بود که زوجین از تمام اموال یکدیگر ارث ببرند و استثنایی در مورد زمین نباشد. همچنین در صورتی که زوجه وارث منحصربه فرد است از تمام ترکه ارث ببرد.
علتی که برای این موضوع مطرح شده این است که وقتی زنی همسرش فوت می کند، علاوه بر مصیبت وارده باید مسائل اقتصادی را هم به دوش بکشد. در روستاها نیز تنها چیزی که ارزش دارد زمین است و هنگامی که از زمین چیزی به زن داده نمی شود در واقع استقلال اقتصادی از زن گرفته شده و او را محتاج به دیگران می کند و با توجه به تشکیل حکومت جمهوری اسلامی که حکومت موظف است به زنان سرپرست خانوار رسیدگی کند. این صحیح نیست که از یک طرف مال او را از او بگیرند و از طرف دیگر بخواهند از او حمایت بکنند. همچنین بیان شده که با توجه به نظر امام خمینی(ره) که می فرمودند: «ضمن این که ما معتقد به فقه سنتی هستیم، باید فقه پویا و اجتهاد به روز را هم برای تشکیل حکومت اسلامی در نظر داشه باشیم».
به نظر می رسد که این موضوع یکی از اولویت های مسائل زنان کشور ماست و لازم است که هر چه زودتر این طرح به تصویب و فوریت برسد و با اقتضائات زمان و مکان فعلی و مشارکت و پیشرفتی که زنان در حوزه های مختلف کرده اند مطابقت عینی و دقیق دارد. برخی از نمایندگان با این طرح مخالفت کرده اند دلیل آنان این بود که در این باره بین فقها اختلاف نظر است، اما قول مشهور این است که زوجه از عرصه و عین ابنیه و اشجار ارث نمی برد. سرانجام طرح فوریت اصلاح مواد، در این جلسه به تصویب نرسید و بصورت عادی جهت بررسی به کمسیون ارجاع داده شد[۲۲۹].
۲- جلسه علنی روز دوشنبه، ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۳۸۳ ه.ش. در این جلسه بحث اصلاح مواد مذکور با گزارش کمسیون قضایی و حقوقی مجلس آغاز گردید که به شرح آن می پردازیم.
سید محمد کاظم مرتضوی (عضو کمسیون قضایی) گزارش کمسیون قضایی و حقوقی به مجلس شورای اسلامی طرح اصلاح موادی از قانون مدنی به شماره ترتیب چاپ (۱۸۸۹) که با قید یک فوریت جهت رسیدگی به این کمسیون ارجاع شده بود در جلسات متعدد با حضور کارشناسان ذیربط مطرح گردید و پس از بحث و تبادل نظر با اصطلاحاتی به شرح زیر در جلسه مورخه ۲۵/۱/۱۳۸۳ مورد تایید کمسیون قرار گرفت. اینک گزارش آن تقدیم مجلس محترم شورای اسلامی می گردد:
طبق قانون مدنی در وضعیت فعلی در صورتی که مردی فوت کند چنان چه همسرش فرزند داشته باشد یک هشتم و در صورتی که فرزند نداشته باشد یک چهارم از ارثیه را می برد و چنان چه وارث دیگری برای مرد متصور نباشد، در این صورت بقیه میراث بلاوارث تلقی گردیده و در اختیار حاکم است اصلاحاتی که با این طرح تقدیم شده و در کمسیون صورت گرفته و پیشنهاد طراحان بوده این است که زن در صورتی که شوهرش فوت کند و وارث دیگری نداشته باشد، مثل مرد تمام میراث خود را به خود اختصاص بدهد و تغییر دیگر این که زن در حال حاضر از عرصه ارث نمی برد ولی در اصلاحاتی که الان صورت گرفته از کل ماترک ارث می برد، بعد از قرائت گزارش کمسیون، از سوی موافقان و مخالفان مطالبی بیان شد که به ذکر خلاصه ایی از آنها می پردازیم:
مخالفان: برخی گفته اند که این طرح شاید واقعاً منتج به نتیجه نباشد زیرا با ادبیات فقهی و حقوقی تنظیم نشده و ظاهراً بر خلاف نظر مشهور فقهاست. علاوه بر این، سخن امام (ره) فرمودند: شرایط زمان و مکان در امر اجتهاد موثر است، مربوط به جایی است که می تواند موثر باشد.
موافقان: اگرچه روایاتی هست که بر محرومیت زوجه از بعضی ترکه دلالت دارد اما روایاتی چون «ابن ابی یعفور» وجود دارد که به ارث زوجه از جمیع ترکه دلالت می کند همچنین با بررسی تاریخی این موضوع در می یابیم که محرومیت زوجه از زمین ها مبنای تاریخی دارد و بر اساس سنت گذشته این قانون وضع شده است. یعنی بر اساس قومی و قبیله ایی بودن زندگی مردم، معمولاً اگر شوهر زنی فوت می کرد، باید به قوم و قبیله پدرش باز می گشت و درنتیجه اگر زمینی به 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:54:00 ق.ظ ]




چون دو لشکر با یکدیگر برخورد کردند، نبردی سخت در گرفت و آتش جنگ زبانه کشید و نیزه‌ها به کار افتاد و برق شمشیرها بدرخشید. سرانجام افراسیاب پشت به جنگ کرده و تنها چیزی که او را از تیزی شمشیرها و چنگال مرگ رهانید آن بود که هنوز اجلش فرا نرسیده بود.
افراسیاب خود با دیگر گریختگان سپاهش چون باد بگریخت. بدین‌سان آنان را عراق از خود راند و کوهستان آنان را چون آب دهان بیرون افکند و خراسان ایشان را به سوی ماوراءالنهر جنباند.
کیکاووس به سوی فارس آمد و کارهای آن‌جا را بررسی کرد و پرتو نیک بختی بر آن سرزمین بتابانید. آن‌گاه راه خراسان در پیش گرفت و از آن‌جا به بلخ آمد. در این راه هر ناحیه و مرزی که گرفته شده بود آن را بازپس گرفت و هر حقی که نابود گشته بود به خداوندش بازگردانید و دشمنان را سرکوب کرد. نیکی و فزونی به سوی او روان شد و کارپادشاهی‌اش سامان یافت و فرمان‌روایی‌اش شاداب‌تر و جوان‌تر از پیش گردید. به توس و گیو و دیگر سران خلعت پوشاند و آنان را به فرمانداری شهرها برگزید و سپهبدی ایران را ویژه‌ی رستم کرد و دوباره فرمان‌روایی نیم‌روز و کابل و هند را از آن او کرد و به او خلعت بخشید و وی را به کشورش بازگرداند.
یادکرد ساختن کیکاووس کاخ بابل را و بالا رفتن از آن به سوی آسمان
چون خداوند نام کیکاووس را برافراشت و به او پایگاه والا بخشید و پادشاهی جهان و جهانیان را به او داد و دارایی‌های بی‌مانندی بهره‌ی او ساخت، ماندن در عراق را برگزید و در شهر بابل کاخی بلند برافراشت که خانه‌های آن از سنگ، آهن، برنج، سرب، سیم و زر بود و ارمغان‌ها و باژهای گوناگون از روم و هند و چین برایش فرستادند؛ باز دیو به نزد او آمد تا لگام او را به دست گیرد و او را بگرداند و گم‌راه کند.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

با آمدن دیو کیکاووس خرد از دست داد و بی‌شرمی و خودرایی پیشه نمود و از حال بگردید تا جایی که دعوی خدایی کرد و بر آن شد که به آسمان بر شود و از چند و چون آن آگاه گردد و بر کرانه‌های آسمان نیز مانند زمین فرمان براند. پس فرمان داد تا چهار جوجه‌ی عقاب را بگیرند و آن‌ها را پرورش دهند تا نیرو گیرند. آن‌گاه به پشت بام کاخ که بلندای آن چهارصد ارش بود بر آمد و فرمان داد که بر چهار گوشه‌ی تختی سبک چهار نیزه فرو کنند و در نیزه‌ها پاره‌ی گوشتی بیاویزند و عقاب‌ها را به پایه‌ی نیزه‌ها ببندند سپس خود با جنگ‌افزار بر تخت نشست. عقاب‌ها برای رسیدن به گوشت‌ها به پرواز درآمدند و هر دم بالا و بالاتر رفتد تا به بالاترین جای میان آسمان و زمین رسیدند و چون گرسنگی و سوزش آفتاب بر آن‌ها فشار آورد از پرواز باز ماندند و همراه تخت در سرزمین «سیراف» که بدترین جاهاست به زمین افتادند و کیکاووس در پست‌ترین جای‌ها بر زمین درافتاد و هوش از سرش رفت. زیرا که خواست خدا چنان بود که نمیرد و از او سیاوش و از سیاوش کیخسرو درآید و افراسیاب را نابود کند.
چون کیکاووس به هوش آمد خویشتن را درهم شکسته و در آستانه‌ی مرگ یافت و از کسانی که در آن‌جا بودند خواست که برایش شیر و آب بیاورند. چون مردم برای او شیر و آب آوردند، آن‌جا را سیراف یعنی شیر آب نامیدند و هنگامی که مردمان سیراف کیکاووس را شناختند او را به خانه‌ای بردند و از او پرستاری کردند. یاران و سران کشور از فارس و عراق به او پیوستند و او را با کجاوه‌ای که بر استر نهاده بودند به بابل بازگرداندند.
کیکاووس از مردم کناره گرفت و به پرستش خداوند بازگشت و در نزد او به گریه و زاری پرداخت تا فرّه‌ی ایزدی به او بازداده شد و آبروی از دست رفته را باز یافت و کار و حال نابسامانش سامان پذیرفت و پادشاهی‌اش بالا گرفت و سران کشور او را نماز بردند.
زاده شدن سیاوش پور کیکاووس
کنیزکی بی‌مانند و زیبا به کیکاووس به ارمغان داده بودند. کیکاووس با او هم بستر شده و او سیاوش را که مانند ستاره‌ی درخشان و ماه نو بود بزاد و کنیزک مرد.
کیکاووس نوزاد را به رستم سپرد و سفارش کرد که پرورش او را به گردن بگیرد. رستم کودک را پذیرفت و برای او دایگانی برگزید و در نگاهداری او همه گونه دوراندیشی به کار برد و او را با خود به سیستان برد.
زال و رستم و رودابه همواره در پرورش سیاوش می‌کوشیدند و او را گرامی می‌داشتند. وی را چون چشم و گوش خود می‌دانستند و در جهان به چشم او می‌نگریستند تا این‌که سیاوش بالید و بزرگ شد و به بار آمد و فرهیخته و پاکیزه شد. چندان‌که مردم می‌خواستند با چشمان خود او را بخورند و به دل بیاشامندش.
در این هنگام کیکاووس خواستار دیدار سیاوش شد. رستم او را آماده کرد و با بسی دارایی و اسبان و جامه‌های زربفت، چنان‌که درخور او بود به پیش پدر فرستاد.
چون سیاوش به نزدیک پایتخت رسید؛ سران و بزرگان با پیلان و اسبان زرّین لگام به پیشوازش آمدند و در برابر او از اسبان پیاده شدند؛ او را نماز بردند و از زیبایی و کمال او در شگفت افتادند. آن‌گاه در دو سوی او به جایگاهی درآمدند که سراسر با پارچه‌های ابریشمی و زربفت آذین یافته بود و از آسمان آن زر و مشک و عنبر می‌بارید. سیاوش به پیشگاه پدر رسید و در حالی که در سمت راستش توس و در سوی چپ رستم و در دنبالش سران و بزرگان بودند بر پدر درآمده و او را نماز برد.
کیکاووس از جا برخاست و او را در آغوش گرفت. چشمانش را بوسید و او را در پیش خود نشاند و یکسر او را می‌نگریست و خدای را بر این سپاس می‌گفت و از رستم برای چنین پرورشی نیکو ستایش کرد و به او پاداشی نیک بخشید. سپس فرمان داد بهترین کاخ‌ها را با همه‌ی ساز و برگ شاهی ویژه‌ی سیاوش کنند. نیز فرمان داد تا به شادمانی آمدن سیاوش جشنی برپا کنند. رستم و سران چهل روز به خوردن، نوشیدن، دست‌افشانی و پای‌کوبی و شادی پرداختند. سیاوش چون هلال ماه که رو به کمال است پیوسته رخشنده‌تر گردید تا به منتها درجه‌ی زیبایی و لطف و کمال و وقار هرچه تمام‌تر رسد و در فنون جنگ‌آوری مهارتی به‌سزا یافت چنان‌که جامع صفاتی که مورد تحسین مردان و جالب خاطر زنان باشد گشته یگانه و شهره‌ی زمان گردید و ضرب‌المثل شده، سرودها در شأن او گفته شد.
داستان سیاوش با زن پدرش سعدی معروف به سودابه دختر پادشاه حمیر
چون سودابه از دور سیاوش را دید آن‌چه از یوسف صدیق به همسر عزیز مصر رسیده بود بدو رسید و مفتون او شد و پهنای جهان بر او تنگ گشته اختیارش از دست برفت و عشقش به منتها درجه رسید. عاقبت روزی کیکاووس را گفت: حس می‌کنم که سیاوش در وجود من همان محبتی را که مادر به فرزندش پیدا می‌کند ایجاد کرده بنابراین شاهنشاه مایل نیستند که او مادران و خواهران خود را ملاقات کند. البتّه چشم ما به دیدن او منوّر خواهد گردید و پذیرایی شایانی از او خواهیم نمود و از فیض حضورش مستفیض خواهیم گردید. این گفتار در کیکاووس مؤثر افتاد و روزی را برای ملاقات آنان معین کرده سیاوش را امر داد به ملاقات وی شتابد. سیاوش در کمال اکراه امتثال امر پدر کرده روز مقرر به حرم‌سرا رفت. سودابه و دخترانش با زنان دیگر و دختران شاه هم‌چنین کنیزان حرم او را استقبال کرده سر تعظیم در حظورش فرود آوردند. سودابه پیش رفته سر و صورت او را بوسه داد. زنان و دختران دیگر پادشاه نیز مانند وی شرط ادب به جای آورده؛ پول‌های طلا و چنگ‌های مروارید و یاقوت و مشک و عنبر بر او نثار نمودند و در دم زه عودها در دست خنیاگران به ترنّم درآمد که مدیح او خوانده دعای خیرش می‌کردند.
سودابه سیاوش را بر تخت طلا نشانیده خود در برابرش قرار گرفت و نه به چشم مادری بلکه به چشم دل‌داده‌ای به مشاهده‌ی وی پرداخته چنین گفت: خدای را شاکرم که چون تو فرزندی به من کرامت فرموده که چشم‌ها را جمال و قلب‌ها را کمال او سرشار نموده. آرزویم از او این است که مرا در خدمت و جلب توجهت مقضی‌المرام کند. سیاوش به پاسخ گفت: «وشکر من از خدا این است که چنین بانو و خانه‌خدایی نصیب پدرم نموده که هرچند از او متولد نشده‌ام مهر مادر از او احساس می‌کنم. به ادای این کلمات سودابه مجدداً او را در آغوش کشید. بر مهر و ملاطفت افزود ولی در ضمن سیاوش از کلمات و وجنات وی بوی عشق و شهوت می‌شنید نه مهر و ملاطفت. هر آن‌چه بیش‌تر در او نگریست ظنّش قوی‌تر شده، برخاست که راه خود گیرد. سودابه گفت: ندانم این شتاب شهزاده در رفتن برای چیست؟ مثل این است که در رفتن عجله دارند. سیاوش جواب داد: این نخستین ملاقات است باز هم وقت در پیش است. تکرار و مراجعت پسندیده‌تر است و آن‌گاه دعاگویان سیاوش را تا در قصر مشایعت کرده. کمال و جمالش را به خداوند سپرد و به جای خود برگشت ولی از بیش از پیش پای‌بند عشق گشته؛ هوای نفسش سرسام گشته بود. کیکاووس فوراً نزد سودابه رفت تا نظریاتش را درباره‌ی سیاوش سؤال کند. سودابه گفت: اگر مطمئن نبودم که او پسر توست می‌گفتم او یکی از ملائک مقرّب است و همان‌طور که تو بین پادشاهان بی‌نظیری؛ او هم بین شهزادگان بی‌همتاست. شکّ نداشتم که دنیا قادر است فردی مانند او در حسن و عقل و پای‌بند به تمام فضایل به وجود آورد. خداوند شما را از یکدیگر بهره‌مند سازد ولی من چنان‌چه اجازه دهی، مصلحتی برای او اندیشیده‌ام. کیکاووس پرسید: کدام است؟ گفت یکی از دخترانت را به عقد ازدواج او درآور که خورشید و ماه قرین یکدگر شوند و یکی از بدایع روزگار به دیگری پیوسته؛ اسعد کواکب از آنان به ظهور رسد. کیکاووس گفت: سخن از زبان من گفتی. مثل این است که فکر مرا خوانده باشی. پس امر کرد که او سیاوش را طلب کند و دختران را به او بنمایاند تا هرکدام که خوشایند اوست انتخاب نماید. سودابه از این دستور که کاملاً موافق میلش بود خرسند گشته تسلّی یافت. کیکاووس فوراً سیاوش را احضار کرد و بدو گفت: تو نور چشم و راحت قلب منی. امید من این است که خداوند هم‌چنان که تو را به من عنایت فرموده اعقابی از تو نیز نصیب من کند. پس تو باید همسری از خاندان من انتخاب کنی و با او مأنوس و محشور باشی. برو به حرم‌سرا تا سودابه دختران جوان را به تو ارائه کند و یکی را بپسند که او را به تو دهم. سیاوش لمحه‌ای سر به زیر افکند و دانست که این نقشه را سودابه طرح کرده. سر بر آورد و گفت: من می‌خواستم که شاه شخصاً همسری برای من انتخاب فرمایند. (ثعالبی ۱۳۷۲: ۱۱۳-۱۳۸)
۲-۳-۳-۲ تاریخ پیامبران و شاهان
کیکاووس: وی در بلخ می‌نشست. در برخی از کتاب‌های سیرت خواندم که در بابل بنایی بسیار بلند افراشته ساخت و به گمان من همان بنای عقرقوب در پشت بغداد است که از جدیدترین نشانه‌ها در جهان است و به گفته‌ی بعضی راویان این بنا صرح نامیده می‌شود. اگر این سخن درست باشد قصر در زبان نبط عراق و جرامقه شام دو لفظ دارد: صرحا و معدلا، که تعریب آنها صرح و معدل است. (اصفهانی، ۱۳۶۲: ۳۵)
سال‌های پادشاهی کیکاووس ۱۵۰ سال بود. (همان، ۱۰ و ۲۲)
۲-۳-۳-۳ زین الاخبار
کیکاوس بن کیقباد
چون کاوس به پادشاهى بنشست هفت کشور بگرفت .همه‌ی پادشاهان آن روى زمین، زیر فرمان او بودند، و سیرت‌هاى نیکو گرفت، و با مردمان معاملت کرد، و نیکو رفت، و رسم‌هاى نیکو آورد، و شهرى بنا کرد از روى مشرق و آن‌ را کیکرد نام کرد، و هفت شهر دیگر بنا کرد، و سمرقند را او بنا کرد، و سیاوش تمام کرد. و به زمین مازندران رفت و حرب کرد با سمربن عنتر، بیش‌تر از سپاه کیکاوس بمردند، و بر وى جادو کردند، و او را بگرفتند، و اندر چاهى باز داشتند با طوس‌بن تور و نوذر و گیو و بیژن فرزندان گودرز کشوادگان و همه چشم کیکاوس نابینا شدند. و دختر سمر، سوداوه چون کیکاوس را بدید، خویشتن بر وى عرضه کرد، که اگر مرا بپذیرى، من تو را ازین محنت خلاص آرم. کیکاوس او را بپذیرفت و عهد کرد که چون برود او را با خویشتن ببرد. پس خبر ایشان به رستم‌بن دستان رسید. و رستم با دوازده هزار مرد مسلّح تمام بر اشتران نجیب نشستند، و از سیستان برفتند و بیابان بگذاشتند، و از ره دریا به مازندران آمدند که او را یمن گویند، و قصد آن حصار کردند، و نگاهبانان حصار جاودان بودند، و جادوى کردند، و ابرى بر آمد و این محبوسان چنان نابینا شدند، که شب از روز نشناختند. و رستم شمشیر اندر نهاد، و بسیار از ایشان بکشت و حصار بستد و آن همه قوم را کور یافت، متحیّر گشت. سوداوه گفت: جگر آن جاودان بسایند، و آب آن اندر چشم ایشان کنند چنان کردند، همه چشم‌هاشان روشن گشت و به ایران باز آمدند.
و کیکاووس ولایت سیستان و نیم‌روز و کابل و زابلستان و رخود، مر رستم را داد و هرچه از هندوستان بگیرد او را باشد و برین جمله او را منشور داد و عهد کرد. و کار کیکاووس بر نظام همی‌رفت تا ابلیس او را از راه ببرد و قصد آسمان کرد و صندوق ساخت. وزیران و سالاران او را پند دادند فرمان نبرد و بر هوا رفت اندر صندوق و از آن‌جا فرود افتاد و دردمند شد و از آن کرده پشیمان شد و جامه درشت پوشید و بر پلاس درشت نشست و هیچ نیز نخندید و سوی آسمان ننگریست و گوشت نخورد و مجامعت نکرد و بسیار بگریست بر آن کرده‌های خویش و از آن پشیمانی خورد فراوان.
پسر او سیاوش بخرد و آهسته و هشیار بود و سخت خوب‌روی بود. روزی سوداوه او را به خویشتن خواند. سیاوش اجابت نکرد. پس سوداوه پیش کیکاووس گفت: او مرا به فساد به نزدیک خویش خواند. کیکاووس مر سیاوش را کشتن فرمود تا آتشی عظیم بر افروختند و سیاوش اندر آن شد و به سلامت بیرون آمد و هرچند که چنان بود غضب از دل کیکاووس بیرون نشد و خبر آمدن افراسیاب به حرب ایرانیان به کیکاووس رسید. سیاوش را به حرب او فرستاد به اشاره توس نوذر و چون سیاوش بر حرب‌گاه آمد؛ افراسیاب صلح جست. به سیاوش صلح کرد و آن فساد کنش نبست. و چون کیکاووس سیاوش را بدان ملامت کرد و از وی نپسندید پس سیاوش به خشم برفت و نزدیک افراسیاب شد و افراسیاب او را بپذیرفت و نیکو داشت و دختر خویش فرنگیس را به زنی بدو داد و صد فرسنگ از ولایت خویش بدو داد.
چون کار او نیکو شد ترکان را از وی حسد آمد. پس گرسیوز تحریکش کرد میان وی و میان افراسیاب تا دل افراسیاب بر وی متغیر گردانید و همی ‌تضریب کرد تا افراسیاب او را بیاورد و بفرمود تا اندر طشت زرّین گلوی سیاوش ببریدند و چون خبر به ایران رسید جهان بشورید و سران ایران بشوریدند و میان ایران و توران تعصب و فتنه افتاد تا بدین غایت هنوز اندر آنند. (گردیزی، ۱۳۴۷: ۴۴-۴۷)
و چون خبر به کیکاووس رسید که او را پسری‌ست به ترکستان، مر گیوبن گودرز را بفرستاد به طلب او. (همان، ۴۸)
۲-۳-۳-۴ سیاست‌نامه
سودابه بود زن کیکاووس که بر وی مسلّط شده بود. چون کیکاووس کس به رستم فرستاد و سیاوش را که پسرش بود و رستم پرورده بود و به جای مردان رسیده بود فرمود «پیش فرست که مرا آرزوی وی می‌کند» رستم سیاوش را پیش کیکاووس فرستاد و سیاوش سخت نیکو روی بود. سودابه از پس پرده او را بدید و بر وی فتنه گشت. کیکاووس را گفت: «سیاوش را بفرمای تا در شبستان آید تا خواهرانش او را ببینند.» کیکاووس گفت: «در شبستان شو که خواهرانت دیدار تو را می‌خواهند.» سیاوش گفت: «فرمان خداوند راست ولیکن ایشان در شبستان بهتر باشند و من در ایوان.» چون در شبستان شد سودابه قصد او کرد و او را به خویشتن کشید به قصد فساد. سیاوش را خشم آمد و خویشتن را از دست او بکند و از شبستان بیرون آمد و به سرای خویش رفت. سودابه بترسید که مگر او پیش پدر بگوید و گفت: «آن به که من پیش‌دستی کنم.» پیش کیکاووس رفت و گفت: «سیاوش قصد من کرد و در من آویخت و من از دست او بجستم.» کیکاووس از سیاوش دل گران کرد و این گفت‌وگوی و وحشت به جایی رسید که سیاوش را گفتند: «تو را به آتش سوگند باید خورد تا دل شاه بر تو خوش گردد.» گفت: «فرمان شاه راست. به هرچه فرماید؛ ایستاده‌ام.» پس چندان هیزم در صحرا نهادند که نیم فرسنگ در نیم فرسنگ بگرفت و آتش اندر زدند.
چون آتش زور گرفت کیکاووس بر بالای کوهی شد. سیاوش را گفت: «در آتش رو.» سیاوش بر شبرنگ نشسته بود. نام خدای برد و اسب را در آتش جهانید و ناپیدا شد. ساعتی نیک بگذشت. از آتش بیرون آمد به سلامت چنان که یک تار موی بر اندام او تباه نشده بود. و نه بر اسب او به فرمان خدای عزّوجل و همه‌ی خلق در شگفت آن بماندند و موبدان از آن آتش بگرفتند و به آتشکده بردند و هنوز آن آتش زنده است و بر جای‌ است که حکم کرد به راستی.
و بعد از این حکم، کیکاووس سیاوش را امیری بلخ داد و در آن جا فرستاد و سیاوش را به سبب سودابه از پدر دل‌آزرده بود و زندگانی به رنج می‌داشت. در دل کرد که در ولایت ایران نباشد و می‌سگالید که به هندوستان شود یا به چین و ماچین. پیران ویسه که وزیر و سپاه سالار افراسیاب بود از راز دل سیاوش خبر یافت. خویشتن را بر او عرضه کرد و از افراسیاب به همه‌ی نیکویی و درخواست او را درپذیرفت و در عهد شد و گفت: «خانه یکی‌ست و هردو گوهر یکی. و افراسیاب تو را از همه فرزندان گرامی‌تر دارد و هرگاه که خواهد که با پدر دل خوش کند و به زمین ایران رود افراسیاب در میان رود و با کیکاووس وثیقتی هرچه محکم‌تر بکند؛ آن‌گه او را به هزار اعزاز و اکرام پیش پدر فرستد.» سیاوش از بلخ به ترکستان شد و افراسیاب دختر خویش بدو داد و او را گرامی‌تر از فرزندان خویش می‌داشت. تا گرسیوز را برادر افراسیاب بر او حسد آمد و بدگویان دست با او یکی کردند و چاره‌ها کردند تا افراسیاب با او بد شد و او بی‌گناه در ترکستان کشته آمد. و شیون در ایران افتاد و یلان درآشفتند و رستم از سیستان به حضرت آمد و بی‌دستوری در شبستان کیکاووس رفت و سودابه را گیسو بگرفت و به در کشید و به شمشیر پاره پاره کرد و کس را زهره‌ی آن نبود که او را گفتی نیک کردی یا بد. پس جنگ را میان دربستند و به کین خواستن سیاوش به ترکستان شدند و چند سال‌ها جنگ می‌کردند و چند هزار سر از دو جانب بریده شد. سبب همه کردار سودابه بود که بر پادشاه مسلط شده بود. (خواجه نظام الملک، ۱۳۷۸: ۲۴۳-۲۴۶)
۲-۳-۳-۵ فارسنامه ابن بلخی
کیکاووس‌بن کیابنه صدوپنجاه سال
کیکاووس پسرزاده‌ی کیقباد بوده است و چون نسب کیقباد یاد کرده آمده، نسب او همان است. (ابن بلخی، ۱۳۷۴: ۷۲)
این اشغانیان پسر کیکاووسند و میان ایشان و بلاشانیان فرقی نیست. چه از یک خاندان‌اند. (همان، ۷۷)
کیکاووس بن کیابنه بن کیقباد
و بعد از کیقباد نبیره‌ی او کیکاووس‌بن کیابنه‌بن کیقباد پادشاهی بگرفت و مقام به بلخ کرد از بهر دفع ترک و هیچ کس را کی به دشمنی شناخت زنده نگذاشت و در زمین بابل بنایی عظیم بلند فرمود و آن بنا تل عقرقوف است و قومی گفته‌اند کی آن بنا را از بهر آن کرد تا آن جا بر تخت بنشیند کی چهار عقاب آن را برداشتند و بر هوا بردند. بعضی گویند کی به نظاره‌ی آسمان می‌رود و این محال است چه دیوانگان را مانند این صورت نبندد کی هیچ کس از اهل این دنیی طاقت آن ندارد کی از مکان هوا بگذرد امّا این تل عقرقوف او کرده است صرح گویند و عرب هرجا کی بلندی باشد آن را صرح گوید و این کیکاوس را پسری آمد سخت نیکو و با ورج و نام او سیاووش و او را به رستم سپرد تا او را بپرورد و رستم او را به زاولستان برد و آن‌جا تربیت کرد و ادب‌ها آموخت و سخت رشید و هنرمند بیرون آمد و چون بالغ گشت او را نزدیک پدرش کیکاووس آورد و به دیدار او سخت خرم گشت از آنچ پُرهنر بود و ارجمند و کیکاووس زنی داشت به یک روایت گفته‌اند دختر ملکی بود از ملک یمن و به روایتی دیگر گفته‌اند دختر افراسیاب بود و کیکاووس این زن را سخت دوست داشت و گویند جادو بوده است و این زن چون سیاوش را بدید بر وی عاشق شد و حال بدان انجامید که سیاوش به ترکستان افتاد از ترس پدر و آن‌جا کشته شد. چنانک آن قصّه مشهور است و تکرار آن دراز گردد و دختر افراسیاب از سیاوش آبستن بود و چون افراسیاب سیاوش را بکشت، این دختر را هلاک خواست کردن و پیران کی از جمله بزرگان ترک بود نگذاشت کی دختر را هلاک کند و او را بر کشتن سیاوش ملامت کرد و گفت این دختر را به من سپار تا چون بار نهد اگر پسر باشد، پسر را بکشم و اگر دختر آید، باری بزه‌کار نشوی، هم‌چنین او را بدو سپرد و دختر افراسیاب پسری آورد کیخسرو نام و پیران او را می‌پرورد، و کیکاووس چون خبر حادثه‌ی سیاوش شنید جزع بسیار کرد و گفت سیاوش روحانی را من کشتم نه افراسیاب و گیوبن جودرز را مجهول‌وار بفرستاد تا تفحّص حال کیخسرو و مادرش را به دست آورد و از ترکستان بگریزاند و رستم دستان با لشکری عظیم بر سرحد بود. پیش‌باز رفت و ایشان را بیاورد و افراسیاب لشکرها را فرستاد بر اثر ایشان، امّا رستم دفع کرد و ایشان را بکشت و کیخسرو و مادرش را بیاوردند و شادمانه شد و نشاط‌ها و خرّمی‌ها کردند و کیخسرو بالغ شده بود و با ورج و جمال و دانش و رای و مردمی تمام بود و پیش از آوردن کیخسرو سرگذشت کیکاووس آن بود کی چون در ملک متمکن شد سر در عشرت و شراب‌خواری و خلوت‌ها ساختن فرو برد و به کام و شهوت راندن مشغول شد و سیاست و تدبیر ملک فروگذاشت و از همه اطراف خوارج سر بر آوردند و مستولی شدند و کار بدان رسید کی همه ساله او را به جنگ ایشان مشغول بایست بود و یک دفعه دست او را بودی و یک دفعه ایشان را تا به عاقبت قصد یمن کرد به حکم آنک ذوالاذعاربن ابرهه ذی‌المنار کی در آن عهد ملک یمن بود دست‌درازی‌ها می‌کرد و کیکاووس خواست تا او را مالش دهد و چون به حدود یمن رسید ذوالاذعار با لشکرهای بسیار پیش‌باز رفت و کیکاووس را بگرفت و لشکر را بغارتید و شکستی عظیم بر ایشان آورد و قتل بسیار کرد و کیکاووس را در چاهی محبوس کرد و سنگی بزرگ بر سر آن چاه نهاد و مدّتی بماند تا رستم دستان لشکرها جمع کرد و به یمن رفت و کیکاووس را به قهر از ایشان بستد به قول تواریخیان فرس. و امّا تواریخیان عرب گفته‌اند کی چون رستم با لشکرها آن‌جا رفت ذوالاذعار با لشکر خویش بیرون آمد و هر دو لشکر بر یکدیگر فرود آمدند و پیرامن لشکرگاه‌ها خندق‌ها ساختند تا یک چندی برآمد و هر دو لشکر ستوه شدند پس صلح کردند و کیکاووس را باز دادند به شرط آنک بعد از آن قصد یمن نکند. چون کیکاووس با مقرّ عزّ خویش رسید رستم را در مقابلت این خدمت از بندگی آزاد کرد و سیستان و زابلستان به وی داد، از آنچ عادت چنان بودی در روزگار ملوک فرس کی همه سپاهسالاران و سراهنگان و طبقات لشکر را هم‌چون بندگان درم خریده داشتندی و همگان را گوشوار بندگی در گوش‌ها کرده بودندی پیر و جوان و خرد و بزرگ و چون در پیش پادشاه رفتندی عادت چنان بودی کی هر یکی کمر بالای جامه بستندی و آن را کمر بندگی خواندندی… و چون رستم این خدمت پسندیده بکرد؛ کیکاووس او را آزاد کرد و گوشواره و کمر بندگی از گوش و میان او دور گردانید و تشریف‌های نیکو داد و نواخت‌ها فرمود و نسخه آزادنامه و عهد کی از بهر رستم نوشت این است: «به نام یزدان دادار و روزی دهنده این آزاد نامه کیکاووس‌بن کیقباد فرمود مر رستم‌بن دستان را کی من تو را از بندگی آزاد کردم و مملکت سیستان و زاولستان تو را دادم. باید کی به بندگی هیچ کس اقرار نیاوری و این ولایت کی تو را دادم به مملکت، نگاه داری و بر تخت نشینی از سیم زراندود و ولایت کی تو را دادم مال خویش و کلاهی زربفت به عوض تاج بر سر می‌داری. چون در ولایت خود باشی تا جهانیان بدانند کی ثمرت خدمت و وفاداری چگونه شیرین بود و حق‌شناسی ما بندگان را بر چه جملت باشد و رستم را گسیل کرد و فرمود تا بر سرحد ترکستان رود با لشکرها‌ی بسیار و فرصت نگاه دارد تا چون پسر گودرز، کیخسرو و مادرش را بیاورد ایشان را حمایت کند و رستم برفت و هم‌چنین سپرد و چون کیخسرو بیامد کیکاووس پادشاهی بدو سپرد. (همان، ۱۲۶-۱۳۳)
۲-۳-۳-۶ مجمل‌التواریخ و القصص
الف. کیقبادابن الزاب الذی یقال له المجوس زو، به روایتی گویند پسر کیکامه بود و کیکامه پسر زو، به هم نزدیک است، فرزندش کیکاووس و کی پشین و او جد لهراسف (مجمل ۱۳۱۸: ۲۹)
ب. کیکاووس به روایتی گویند پسر کی افره‌ابن کیقباد بود و حقیقت آن است که خود پسر کیقباد بود. (همان، همانجا)
ج. و اندر نسب این جماعت بعضی روایات دیگر هست که آن را ننوشتم که از حقیقت دور است و محال چنانک عادت مغان است و یا از نقل سهوها بودست و گردش روزگار دراز درش کرده و خلل پذیرفته و بعضی آن است که گویند فریدون نمرود بود و باز کیکاووس را نمرود گویند یعنی که هم به آسمان رفت و ابراهیم را سیاوش گویند سبب آن که وی در آتش رفت. … (همان، ۴۵)
د. پادشاهی کیکاووس صدوپنجاه سال بود. به روایتی صدوشصت سال گویند و به بلخ نشست اوّل زیرا که پدرش آن‌جا بسیار بودی پس به پارس دارالملک ساخت و به مازندران رفت و گرفتار شد آن‌جا با بزرگان عجم تا رستم برفت تنها بعد از حال‌های بسیار و کشتن سپید دیو و شاه مازندران را او را باز آورد و افراسیاب ایران زمین گرفته بود بعضی گویند بازگشت و دیگر روایت آن است که به سواد بغداد رستم با وی حرب کرد و سوی ترکستان تاختش بعد از این کیکاووس گرد پادشاهی بگشت و به زمین ‌هاماوران شاه او را مهمان برد با بزرگان و در مستی همه را بند برنهاد و به قلعه فرستاد و دختر شاه‌ هاماوران سوداوه کاووس را خدمت همی‌کرد تا رستم سپاه ساخت و برفت و بعد از کارزارها کاووس را از بند بیرون آورد و به ایران‌زمین باز آمدند از این پس آن قصّه بود که بر آسمان خواست رفت و صندوق و عقاب بیاورد تا از بالا به زمین ساری فرو افتاد بر آب و بزرگان چون خبر بدانستند او را بدان ناسپاسی ملامت کردند و سوی تخت باز آمد شرمسار. از این پس حادثه شکارگاه رستم بود با مهتران عجم و حرب با افراسیاب و هزیمت شدن وی و قصّه‌ی زادن سهراب و گم شدن رخش و حرب کاووس با سهراب و سپاه افراسیاب از آن پس تا کشته شدن سهراب بر دست پدرش رستم. بعد از این مولود سیاوش بود و پرورانیدن رستم او را تا افراسیاب آمد به حرب و سیاوش حرب او را از پدر اندرخواست و به حرب ترکان شد از گفتار سوداوه زن پدرش بعد از آن‌که در آتش رفته بود و پاکیزگی وی پیدا شد و چون برفت و صلح افتاد میان سیاوش و افراسیاب. کاووس بدان رضا نداد و سیاوش به ترکستان اندر رفت و او را افراسیاب بنواخت و دختر به وی داد و آن‌جا شهری بنا کرد تا افراسیاب را از حسد بر آن آغالیدند و سیاوش کشته شد و پس از کشتن او کیخسرو بزاد. در این عهد رستم با سپاه سوی ترکستان رفت به کین سیاوش بعد از آن‌که سوداوه را دونیم زد تا افراسیاب بشکست و پسرش سرخه کشته شد و هفت سال رستم به ترکستان بایستاد و همه کشور خراب کرد پس به ایران باز آمد از این پس فرّه پادشاهی از کاووس گشته شد و شکوه برخاست و برادر نوخواسته بود او را کی بهمن نام و پسری کی شکن طرفی از پادشاهی ایشان داشتند تا بر آخر کی شکن به دست ترکان گرفتار شد و بعد مدتی بکشتندش و گودرز خواب دید در کار کیخسرو تا گیو را پسرش بفرستاد تا بعد از هفت سال که در ترکستان بگشت خسرو را بیافت و بیامدند تا بعد حال‌ها بی‌کشتی به جیحون بگذشتند گیو و خسرو و فرنگیس مادرش به ایران آمدند و میان گودرز و توس سخن رفت که توس پادشاهی فریبرز را خواست پسر کاووس چون دز بهمن کیخسرو توانست ستدن قرار بر وی افتاد و به زندگانی کیکاووس پادشاهی به کیخسرو رسید و سلیمان پیغمبر علیه‌السلام به زمین شام پیغمبر و پادشا بود. چنین گویند کیکاووس از وی بخواست تا دیوان را بفرماید تا از بهر او عمارت کنند و آن بناها که به پارس است بدان عظیمی و آنک کرسی سلیمان خوانند و دیگر جای‌ها ایشان کرده‌اند کیکاووس را و این در تاریخ طبری‌ست و به روایتی گویند سلیمان به عهد کیخسرو بود و حمزه اصفهانی منکر است اندر حال کرسی. در کتاب الاصفهان همی شرح دهد که بر آن سنگ‌ها بر صورت خوک بسیار کردست و هیچ جانور بر بنی‌اسرائیل دشمن‌تر از خوک نیست و بر آن‌جا نبشته‌ها هست به فهلوی و همی‌گوید که در روزگاری موبدی را بیاوردند که آن را بخواند در جمله این لفظ بود که: کردش این زمان جم به فلان ماه و فلان روز و پهلوی نبشته است این کلمت‌ها و بسیاری دیگر و من از جهت نادانستن حرف آن ننوشتم که از صورت غرضی برنخیزد و آن را هزار ستون خوانده‌اند و دیگر بناها هم نبشته‌ها بر آن از طهمورث نشان همی‌دهد امّا چنان ساختن در قوت آدمی دشخوار باشد و دیوان در فرمان جمشید و طهمورث بوده‌اند مگر مرغ و باد که جز مسخر سلیمان نبوده‌اند هیچ مخلوق را. آنچ خواندیم بدین‌سان است و خدای تعالی علیم‌تر بدان و کیکاووس در بابل بنایی بلند به هوا برشده برآورد و چنین گویند که آن را عقرقوب خوانند. اثر آن بعضی تل نمرود گویند و عوام تل قرقوب خوانند و من آن دیده‌ام و بهری صرح خوانند؛ معرب کرده از زبان نبط عراق که کوشک را صرحا خوانند. کاووس از پس کشتن افراسیاب به پارس بمرد. (همان، ۴۵-۴۸)
ه. اندر عهد کیکاووس پیغمبر سلیمان بود علیه‌السلام به زمین شام و صبا و جهان‌پهلوانی رستم کرد و مبارزان و معروفان چون کردار قلیمان و طوس و گستهم نوذران و میلاد و گودرز و کشواد و گیو پیر گودرز با رهام و اند برادر و فرامرز پسر رستم و زواره برادر رستم. (همان، ۹۱)
و. که بومسلم هم‌چنان سیاه پوشیدنی اختیار کرد که شیدوس کرد به رفتن و کشتن سیاوش و بدان جامه پیش کیکاووس اندر رفت و هیچ نماز نکرد گفت نه سلام و نه سجده تو را و از آن پس هرگز نخندیدی مگر در جنگ. (همان، ۳۱۵)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:53:00 ق.ظ ]




 روش های عددی
روش های برنامه ریزی دینامیکی [۱۳۹]
 روش های مدرن [۱۴۰] (یا مکاشف های(ابتکاری[۱۴۱]

۴-۳-۱- روش های تصویری

روش های تصویری با کمک رسم ناحیه شدنی و تابع هدف، جواب های مساله بهینه سازی رامی یابند. این روش ها برای مسایل با دو تصمیم کاربرد دارد. چرا که تابع هدف و ناحیه شدنی مسایل با بیشتر از دو متغیر تصمیم قابل رسم و تجسم نمی باشد. رو شهای تصویری به ندرت در عمل استفاده می شوند و معمولا از این روش ها برای آموزش مباحث و مفاهیم بهینه سازی استفاده میشود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۴-۳-۲- روش های تحلیلی یا کلاسیک

روش های تحلیلی بر شرایط لازم و کافی بهینگی مبتنی می باشند. شرایط لازم بهینگی شرایط هستند که جوا بهای موضعی مساله در آ نها صدق می کند. این شرایط به صورت معادلات و یابرای مسایل چند متغیره و مقید پیوسته نیز شرایط لازم و کافی بهینگی وجود دارد. در رو شهای تحلیلی این شرایط استخراج می شود و با کمک آن ها سعی میشود که جواب یا جواب های مساله بهینه سازی استخراج گردد.
معمولا با بهره گرفتن از شرایط لازم مرتبه اول، یک یا چند نقطه به عنوان کاندید جواب به دست می آید.سپس با بهره گرفتن از شرایط لازم مرتبه دوم این جواب ها پالایش میشوند و می نیمم بودن برخی از آ نها رد می شود.در نهایت برای نقاط باقی مانده، شرایط کافی را بررسی کرده و در نهایت نقاط مینیمم موضعی به دست میآید.

۴-۳-۳- روش های خاص

روش های خاص رو شهایی هستند که برای حل یک مساله بهینه سازی خاص طراحی شد ه اند.به عنوان نمونه می توان به روش سیمپلکس اشاره کرد که یک الگوریتم برای حل مسایل برنامه ریزی خطی میباشد.

۴-۳-۴- روش های عددی

روش های عددی در بسیاری از مسایل از قبیل حل معادلات و دستگاه معادلات غیرخطی ومعادلات دیفرانسیل، تنها گزینه عملی میباشد. طبیعی است که این روش ها برای حل مسایل بهینه سازی نیز به کار بروند.
روش های عددی برای حل مسایل بهینه سازی، نیاز به یک حدس اولیه دارند و سپس این حدس را با تکرارهای متوالی مدام بهبود می دهند تا به اندازه کافی به یک جواب مساله نزدیک گردد.
به عبارت دقیق تر، رو شهای عددی بر مبنای حدس اولیه، دنباله ای را می سازند که این دنباله به یک جواب مساله همگرا می گردد. تفاوت روش های عددی در نحوه ایجاد و ساختن دنباله است.
۴-۳-۵- روش های برنامه ریزی پویا[۱۴۲]
برنامه‌ریزی پویا روشی کارآمد برای حل مسائل جستجو و بهینه‌سازی با بهره گرفتن از دو خصیصه، زیرمسئله‌های هم‌پوشان و زیرساخت‌های بهینه است.
زمانی که یک مساله به دو یا چند زیرمساله تقسیم می‌شود، دو حالت ممکن است پیش بیاید:
۱- داده‌های زیرمساله‌ها هیچ اشتراکی با هم نداشته و کاملا مستقل از هم هستند. نمونه چنین مواردی مرتب‌سازی آرایه‌ها با روش ادغام یا روش سریع است که داده‌ها به دو قسمت تقسیم شده و به صورت مجزا مرتب می‌شوند. در این حالت داده‌های یکی از بخش‌ها هیچ ارتباطی با داده‌های بخش دیگر نداشته و در نتیجه حاصل از  آن بخش اثری ندارند. معمولا روش تقسیم و حل برای چنین مسائلی کارآیی خوبی دارد.
۲- داده‌های زیرمساله وابسته به هم بوده و یا با هم اشتراک دارند. در این حالت به اصطلاح زیرمساله‌ها هم‌پوشانی دارند. نمونه بارز چنین مسائلی محاسبه جمله nام دنباله اعداد فیبوناچی است.

۴-۳-۶- روش های مدرن یا مکاشفه ای

روش های کلاسیک و عددی دارای دو ضعف اساسی میباشند که عبارتند از موضعی بودن و عدم قابلیت اعمال روی مسایل گسسته. برای رفع ضعف های مذکور روش های متفاوتی ارائه گردیده است، که آ نها را تحت نام رو شهای مدرن نامگذاری می کنیم. این رو شها در دو دهه اخیر، با بالا رفتن قدرت و سرعت کامپیوترها، بیشتر مورد استفاده قرار گرفته اند. روش های مدرن، دسته ای از الگوریتمها می باشند که از طبیعت و یا نحوه تکامل موجودات زنده الهام گرفته اند.
از مشخصه های این الگوریتم ها می توان موارد زیر را برشمرد:
معمولا به فرضیاتی روی مساله از قبیل مشتق پذیری، محدب بودن و غیره نیازندارند. بنابراین این رو شها را میتوان روی طیف وسیعی از مسایل اعمال نمود.
عموما، رو شهای مدرن سراسری و بدون مشتق میباشند.
این رو شها برای مسایل پیوسته و گسسته قابل استفاده می باشند.اصولا این رو شها برای مسایل گسسته، مناسبتر میباشند.
معمولا هیچ پشتوانه مبتنی بر ریاضی برای عملکرد و همگرایی این روش ها به جواب بهینه وجود ندارد. اما در عمل همگرایی خود را نشان داد ه اند.
۴-۴- مسائل چند هدفه ومفهوم بهینگی پارتو[۱۴۳]
بهینگی پارتوبه نام اقتصاددان ایتالیایی،ویلفردوپارتو[۱۴۴]نامیده شدکه بعنوان اندازه ای از کارائی در بهینه سازی مسائل چند هدفه مورد استفاده قرارگرفت. در مسائل چند هدفه به جای یک تابع هدف، چندین تابع هدف باید بصورت همزمان بهینه شوند. در چنین شرایطی معمولاً مسئله دارای بیش از یک جواب بهینه خواهد بود که به آنها جوابهای بهینه پارتو گفته می شود. مفهوم بهینه پارتو به این صورت قابل تشریح است که x* = (x1, x2, x3,… ,x n) یک بهینه پارتو است اگر برای هرx دیگر عضو دامنه مجازوi={1,2,…,K} داشته باشیم(برای یک مسئله کمینه سازی):
که در آن n تعداد متغیرهای فضای تصمیم وkتعداد توابع هدف است. به عبارت دیگر یک بهینه پارتو است اگر هیچ بردار x دیگری وجودنداشته باشد که به ازای بهبود بخشیدن برخی از توابع هدف حداقل یک تابع هدف را بدتر نکند. جوابهای بهینه پارتو تحت عنوان جوابهای نامغلوب[۱۴۵]نیز شناخته می شوند.

۴-۵- روش های حل پیشنهادی

جهت حل مدل پیشنهادی ارائه شده از دوالگوریتم فرابتکاری مبتنی بر پارتو استفاده نموده ایم که در ادامه به تفضیل تشریح می گردد.
۴-۵-۱- الگوریتم بهینه سازی اذحام ذرات چند هدفه[۱۴۶](MOPSO)
الگوریتم بهینه سازی ازدحام ذرات (PSO)[147] به عنوان یک تکنیک جستجو توسط ابرهارت و کندی[۱۴۸] در سال ۱۹۹۵ معرفی گردید. در تدوین این روش از حرکات جمعی و گروهی ذرات الگو برداری شده است و در برخی اوقات این الگوریتم را به اشتباه تحت عنوان الگورتیم پرندگان و یا ماهی ها نیز می شناسند. این روش بهینه سازی جزء روش های هوش ازدحامی یا هوش گروهی[۱۴۹] به حساب آمده و اساس کار آن بر این اصل استوار است که در هر لحظه هر ذره مکان خود را در فضای جستجو با توجه به بهترین مکانی که تاکنون خود در آن قرار گرفته و بهترین مکانی که در کل یافت شده است، تنظیم می‌کند. طبق تحقیقات انجام شده الگوریتم بهینه سازی ازدحام ذرات در بسیاری از مسائل مهندسی از قبیل مسئله تخمین پارامتر، طراحی شبکه های تامین، مسئله انتخاب سبد بهینه سهام، مسئله حرکت خودروها، مسئله برنامه ریزی تولید، مسئله خوشه بندی و غیره عملکرد مناسبی را دارا می باشد. با توجه به کارایی الگوریتم PSO در حل مسائل تک هدفه، سیرا و کوئلو کوئلو[۱۵۰]در سال ۲۰۰۶ با ایجاد تغییراتی در ساختار این الگوریتم، الگوریتم چند هدفه بهینه سازی ازدحام ذرات (MOPSO)را معرفی کردند. تحقیقات انجام شده، حاکی از عملکرد بالای این الگوریتم در حل مسائل بهینه سازی چند هدفه می باشد.
این الگوریتم نیز مانند سایر الگوریتم های جمعی ،با جمعیت تصادفی شروع به کار می کند.در واقع هرکدام از اعضایک ذره[۱۵۱]هستند که مجموعه[۱۵۲] را به وجودمی آورند.این مجموعه با توجه به سرعتهای هر ذره ومجموعه در فضای تصمیم به سمت نقطه بهینه حرکت می کند.به این ترتیب بردارحرکت هرذره درهر تکرارتحت تاثیربهترین موقعیتی که ذره تاکنون به آن رسیده است(Pbest) وبهترین موقعیتی که بهترین عضو مجموعه تاکنون به آن رسیده است(Gbase ) می باشد.دراین روش برای هر هدف یک مجموعه تولید شده وGbestمرتبط با آن درهرتکراراستخراج می گردد.برای رفتن به مرحله بعدی ،هرمجموعه Gbest خود را به مجموعه بعدی منتقل می کند.این درحالی است که Pbest برای هرمجموعه بطوراختصاصی به دست می آید.در نهایت پس از تعدادمشخصی تکرار مجموعه حاصل از آخرین مجموعه،به عنوان مجموعه نهایی ونقاط مغلوب آن بعنوان مجموعه جواب یا پارتومعرفی می گردند.اعضای مجموعه پارتو هیچ برتری بریکدیگر نداشته وبا کاهش مقدارتابع هدف ،مقدارتابع هدف دیگر افزایش می یابدوبرعکس.

۴-۵-۱-۱- مراحل الگوریتم (MOPSO)

ایجاد جمعیت اولیه
جدانمودن اعضای نامغلوب[۱۵۳] جمعیت وذخیره نمودن آن در Rep[154]
جدول بندی فضای هدف کشف شده
هر ذره از میان اعضای Rep یک رهبر انتخاب می کند وحرکت خودراانجام می دهد.
بهترین خاطره شخصی هرکدام از ذرات به روز می شود.
اعضای نامغلوب جمعیت فعلی به Repاضافه می گردد.
اعضای مغلوب Rep حذف می نمائیم.
اگرتعداد اعضای Rep بیش از ظرفیت تعیین شده باشد اعضای اضافی را حذف نموده وجدول بندی راتجدید می کنیم.
در صورتی که شرایط خاتمه محقق نشده به مرحله ۳ برمی گردیم ودر غیر این صورت پایان.

۴-۵-۲- الگوریتم ژنتیک مرتب سازی نامغلوب نسخه ۲(NSGA-II)

الگوریتم NSGA-II یکی از پرکاربردترین و قدرتمندترین الگوریتم های موجود برای حل مسائل بهینه سازی چند هدفه است و کارایی آن در حل مسائل مختلف، به اثبات رسیده است. اسرینیواس و دِب[۱۵۵] در سال ۱۹۹۴ روش بهینه سازی NSGA را برای حل مسائل بهینه سازی چند هدفه معرفی نمودند. نکات برجسته ای که در مورد این روش بهینه سازی وجود دارند، عبارتند از :
جوابی که هیچ جواب دیگری، به طور قطع بهتر از آن نباشد، دارای امتیاز بیشتری است. جواب ها بر اساس این که چند جواب بهتر از آن ها وجود داشته باشند، رتبه بندی و مرتب می شوند.
شایستگی (برازندگی) برای جواب ها، بر حسب رتبه آن ها و عدم غلبه سایر جواب ها، اختصاص می یابد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:53:00 ق.ظ ]




وی پس از اینکه شرایط را برای فرار خود، خانواده و نزدیکانش مناسب دید، با پوشیدن لباس بازرگانان از قلعه خارج و راه ارمنستان را در پیش گرفت، اما فرار او بینتیجه ماند؛ چرا که افشین به محض اطلاع از فرار بابک، به فرمانروایان نواحی اطراف دستور داد در صورت رؤیت و یا شنیدن خبری از بابک، وی را در جریان قرار دهند. فرمانروای ارمنستان که از حضور بابک در آنجا آگاه شده بود، پس از برقراری مناسباتی دوستانه با بابک، او را به کاخ خود دعوت و سپس او را به افشین تسلیم نمود. بدینگونه افشین پس از سه سال مبارزه خستگیناپذیر با بابک؛ یعنی از ۲۲۱ تا ۲۲۳ ه.ق. سرانجام موفق شد جنبش او را درهم شکند. افشین بابک و برادرش عبدالله را دستگیر و به دستگاه خلافت تحویل داد. پس از بریدن دستها و پاهای بابک، او را به دار کشیدند.[۵۹۱]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

شایان ذکر است هنگامی که بابک تحت محاصره سپاهیان افشین قرار گرفت و امیدی برای رهایی خود نمیدید، تئوفیل،[۵۹۲] پادشاه روم، را تحریک به حمله نمود، تا شاید حمله او راه گریزی برای نجات از بحرانی که به آن دچار شده بود، فراهم سازد، اما حمله تئوفیل به موقع و زمانیکه بابک به آن نیاز داشت، صورت نگرفت. در ۲۲۳ ه.ق. منطقه زِبَطْرَه[۵۹۳] مورد تاخت و تاز سپاهیان روم و اقوام مجاورشان قرار گرفت. به دستور تئوفیل که در رأس این سپاه قرار داشت، لشکریانش- که بخشی از خرمدینان نیز در بین آنان بودند- مردم را قربانی خشم و کینه خود ساختند. به کوچک، بزرگ، مرد و زن رحم نکرده و عده زیادی را از دم تیغ گذراندند و عدهای را نیز به اسارت گرفتند. ابعاد مصیبتبار این حمله تا حدّی بود که وحشت زیادی تمام مردم را دربرگرفت. مردان با آهن داغ کور شدند و گوش و بینی آنان بریده شد. واقعه به قدری وحشتناک بود که عدهای به عراق پناهنده شدند. سپاهیان تئوفیل پس از زِبَطْرَه به سرزمین مَلَطیَه[۵۹۴] هجوم بردند و معتصم به محض اطلاع از وقوع این حادثه، شتابزده با سپاهی بزرگ به سوی روم حرکت نمود.[۵۹۵]
به رغم شکست خرّمدینان و نابودی رهبر آنان بابک، خرّمدینان همچنان باقی ماندند و پس از پشت سر گذاشتن دوران کوتاهی از خاموشی، مجدداً شورش کردند. بر اساس اطلاعاتی که نظامالملک در اختیار ما قرار میدهد، در روزگار خلافت واثق (۲۲۷-۲۳۲) منطقه اصفهان دستخوش آشوب خرّمدینان شد. آنان به ویرانی شهرها و روستاهای اطراف اصفهان و قتلعام مردم آنجا پرداختند و کاروانها را غارت نمودند. خرّمدینان تا ۳۰۰ ه.ق. به فتنه خود ادامه دادند، اما سرانجام سرکوب و عده زیادی از آنان کشته شدند.[۵۹۶]
منابع به حضور خرّمدینان در ۳۲۱، ۳۳۲ و ۳۶۰ه.ق.[۵۹۷] اشاره کردهاند.[۵۹۸] بغدادی (متوفی ۴۲۹) نیز در دوران زندگی خود، به حضور خرّمدینان در روستاهای گرگان اشاره کرده و آورده است که آنان اعتقادی به دین اسلام ندارند.[۵۹۹] منابع آوردهاند که در زمان ملکشاه سلجوقی (۴۶۵-۴۸۵) شخصی به نام «محمود» که ظاهراً علوی بوده، با ترکیب اصول سفیدجامگان و خرّمدینان مردم را به سوی خود فرا میخوانده است.[۶۰۰]
علاوه بر این، بر اساس روایات منابع، خرمدینان تا زمان روی کار آمدن اسماعیلیه نیز در ایران وجود داشتهاند و حسن صباح[۶۰۱] در دوران اقتدار خود (۴۸۳-۵۱۸) برای افزودن به شمار هوادارانش، بازمانده خرّمدینان آذربایجان را به خود جذب نمود.[۶۰۲] همچنین گفته شده خرمدینان در سال ۵۳۷ ه.ق. برای پنهان کردن اعتقادات خود به مذهب اسماعیلیه روی آوردند و خود را پارسیان نامیدند.[۶۰۳] به گفته برخی منابع خرّمدینان در آغاز قرن ۶ و۷ در نواحی کِش، نَخْشَبْ، روستاهای اطراف بخارا و اصفهان[۶۰۴] و رودبار قزوین[۶۰۵] حضور داشتهاند. برخی از منابع متأخر نیز از حضور خرّمدینان، در نواحی جنوبی فارس یاد کردهاند.[۶۰۶]

۱-۴- هدف خرمدینان

منابع جنبش خرمدینان را جنبشی ملی میدانند و آوردهاند که هدف خرمدینان از شورشهای مکرر، مخالفت با اعراب بوده است. آنها اذعان دارند که خرّمدینان فرقهای دینی و سیاسی و نماینده احساسات ملّی ایرانیان بودهاند و در شورش خود قصد ملّی داشتهاند.[۶۰۷] برخی دیگر از مورّخان نیز گفتهاند که بابک درصدد براندازی دستگاه خلافت و بازگرداندن شکوه و عظمت سابق ایران بوده است.[۶۰۸]

۲- بررسی عقیدتی خرمدینان

ما در این قسمت برای شناخت بهتر عقاید خرمدینان ابتدا جایگاه آنان را در بین منابع بررسی کرده و به طور کلی به عقاید ایشان اشاره مینمائیم و سپس به بیان ارتباط یا عدم ارتباط آن با دین اسلام خواهیم پرداخت.
برخی منابع خرمدینان را فرقهای از کیسانیه میدانند.[۶۰۹] شهرستانی در جایی خرّمدینان را همان غلات شیعه میداند که در شهرهای گوناگون القاب متفاوتی به خود گرفتهاند و در جایی دیگر فرقه منصوریّه[۶۱۰] را شاخهای از خرّمیه میداند.[۶۱۱] در سیاستنامه نیز یکجا خرّمدینان و باطنیان یکی شمرده شده و در جایی دیگر فرقهای از اسماعیلیان ذکر شده است.[۶۱۲] منابع دیگری نیز خرمدینان را با باطنیه یکی دانستهاند.[۶۱۳] برخی دیگر از منابع آوردهاند که خرمیه از عقاید عبداللهبنمعاویه نشات گرفته است.[۶۱۴]
از بررسی منابع، روشن میشود که اعتقادات و مراسم زیادی به خرمدینان نسبت داده شده است. اگر عقاید ایشان را مورد کنکاش قرار دهیم، درمییابیم که خرمدینان در عقاید خود از فرق مختلفی تأثیر پذیرفته اند. عقاید منتسب به ایشان در برخی از موارد با عقاید غلات شیعه و اسماعیلیان هماهنگی دارد.[۶۱۵] در کنار سایر اعتقاداتی که در بین خرمدینان وجود دارد،[۶۱۶] اعتقاداتی به چشم میخورد که بیشباهت به اندیشه های ایران پیش از اسلام نیست و ریشه آنها را باید در ایران باستان جست. شایان ذکر است که اگر چه خرمدینان در توجیه برخی عقاید خود، به آیات قرآن استناد کردهاند،[۶۱۷] اما بسیاری از اندیشههایی که ساختار عقیدتی آنان را تشکیل میدهد، در تضاد با اسلام قرار دارند. آنان بسیاری از اعمالی را که در دین اسلام حرام بود، جایز میدانستند و به همینخاطر نمیتوان آنان را مسلمان دانست. به عنوان مثال، آنان ادعای الوهیت بابک را پذیرفتند،[۶۱۸] به شرابخواری، لذّتجویی و شهوترانی روی آوردند،[۶۱۹] اهمیت و ارزشی برای حلال و حرام و امر و نهی قائل نبودند[۶۲۰] و عبادات و واجبات دینیِ اسلام چون نماز، روزه و حج را بیهوده و لغو میدانستند.[۶۲۱] در کنار این موارد، بسیاری از عقاید آنان اقتباسی از عقاید ادیان ایران باستان بوده است و این مسئله اسلامی بودن آن را زیر سؤال میبرد. به نظر میرسد به همین دلایل، برخی منابع خرمدینان را فرقهای خارج از اسلام میدانند که در صورت عدم توبه، قتل آنان و غارت اموالشان جایز است.[۶۲۲]
با وجود اینکه روشن مینماید خرمدینان مخالف با اسلام بودند، برخی منابع، از وجود مساجدی در روستاهای محل زندگی خرمدینان خبر میدهند و میگویند خرمدینان در این مساجد به خواندن نماز و تلاوت قرآن میپرداختند.[۶۲۳] شاید این روایت، به مسلمانانی اشاره دارد که نه از نظر اعتقادی، بلکه صرفاً به دلیل نارضایتی از وضعیت موجود در جامعه، به خرمدینان پیوستهاند و ضمن شرکت در شورشهای شکل گرفته از سوی آنان، مراسم مذهبی خود را نیز به جا میآوردند. البته ممکن است که وجود این مساجد در بین خرمدینان، صرفاً ابزاری برای تظاهر به اسلام بوده باشد.

۳- انعکاس باورهای ایران باستان در عقاید و افکار خرمدینان

در لابهلای عقاید خرمدینان، عقاید مهری، زردشتی، مانوی و مزدکی خودنمایی میکند و عقایدشان شباهت زیادی به عقاید این ادیان دارد. میزان این شباهتها تا حدی است که میتوان عقاید خرمدینان را التقاطی از عقاید کهن ایران پیش از اسلام دانست. برخی از اعمال بابک و مراسم موجود در بین خرمدینان، نشان دهنده تأثیرپذیری آنان از دین مهری است.[۶۲۴] از بین این اعمال بابک، میتوان به ترویج جنگ و خونریزی در بین خرمدینان اشاره کرد و از میان این مراسم، میتوان از رسم کشتن گاو در هنگام انتصاب بابک به رهبری خرمدینان یاد نمود. وجود این مراسم در بین خرمدینان از همانندیهای بین عقاید این جنبش و دین مهری خبر میدهد.
علاوه بر این، اگر چه منابع زردشتی، نظر مثبتی راجع به خرمدینان ندارند،[۶۲۵] اما در بین عقاید خرمدینان عقایدی از دین زردشتی منعکس است. برخی از مورّخان، وجود ارتباط خرّمدینان با دین زردشتی را تأیید کردهاند؛ به عنوان مثال، اسفراینی و مقدسی آنها را از فرق زردشتی میدانند و فرای معتقد است که اعتقادات خرّمدینان نیمی اسلامی و نیمی زردشتی است. ایران شناسانی چون اشپولر[۶۲۶] و دوشن گیمن[۶۲۷] نیز با فرای هم نظرند و برخی از اعتقادات خرمدینان را زردشتی میدانند.[۶۲۸] از جمله این عقاید زردشتی که وارد دین خرمدینان شده است، میتوان به طهارت و پاکی، ازدواج با محارم، اعتقاد به گرزمان، جایز نبودن تعدد زوجات، تحریم طلاق، ظهور منجی و ثنویت اشاره کرد.
در کنار این موارد، منابع آوردهاند رهبر شورش سرخجامگان که در ۱۸۰ ه.ق. در گرگان روی داد، یک مانوی بوده است.[۶۲۹] اشپولر نیز بر این نظر است که شورش بابک از جانب مانویان صورت گرفته است.[۶۳۰] شایان ذکر است که در بین عقاید خرمدینان، عقایدی وجود دارد که میتوان آنها را با عقاید مانویان مقایسه کرد. عقایدی چون آزار نرساندن به حیوانات و گیاهان، تناسخ ارواح و سرنوشت روان پس از مرگ، از شباهت بین عقاید این دو دین خبر میدهند.
اثبات این موضوع که خرمدینان ادامه مزدکیان پیش از اسلام بودهاند، وجود اندیشه های مزدکی در بین ایشان را اثبات میکند. با بررسی دقیق عقاید خرمدینان، میتوان همانندیهایی میان برخی از اندیشه های خرمدینان و اندیشه های موجود در دین مزدکی پیدا نمود. از جمله موارد شباهت بین اندیشه های این دو، میتوان به اشتراک در مال و ناموس؛ آزار نرساندن به مردم؛ محبت و مهماننوازی؛ لذتجویی و اعتقاد به وجود همیشگی پیامبران اشاره کرد. در ادامه به بررسی هر کدام از این اندیشه ها در بین خرمدینان و ادیان مربوطه میپردازیم تا از شباهت موجود بین عقاید ایشان آگاه شویم.

۳-۱- گاوکشی

در دین مهر آغاز آفرینش و هستی با کشتن گاو شروع شد. بابک هم آغاز رهبری و زندگی زناشویی خود را با کشتن گاو شروع کرد. علاوه بر این، عناصر مشترکی بین جشن «میتراکانا»[۶۳۱] در روم و جشن ازدواج بابک و آغاز رهبری او وجود دارد. از بین این موارد اشتراک میتوان به کشتن گاو و خوردن از گوشت آن، پهن کردن پوست گاو روی زمین- در خرمدینان- و روی میز- در دین مهر- و خوردن نان و شراب[۶۳۲] اشاره نمود.
همانطور که پیش از این ذکر شد، زن جاویدان پس از مرگ شوهرش، نه تنها بابک را به رهبری خرّمدینان منتصب نمود، بلکه در مراسمی با او ازدواج کرد. بر اساس آنچه در منابع آمده است، خرّمدینان در طی این مراسم به دستور بابک، گاوی را کشته، پوستش را روی زمین پهن کرده و بر روی آن پوست شراب گذاشتند. آنان سپس تکه نانهای خود را در شراب خیس کرده و تناول کردند. از دیگر کارهایی که خرمدینان در این مراسم انجام دادند، آن بود که با بابک بیعت نموده، دستان او را بوسیدند و از گوشت حیوان قربانی شده، تناول کردند.[۶۳۳]
شبیه همین موارد در دین مهری نیز وجود داشت. در سراسر آسیای صغیر جشنی موسوم به میتراکانا یا «مهرگان»[۶۳۴] برگزار میشد و در طی آن جشن، قربانیهای مجللی صورت میگرفت.[۶۳۵] مهرپرستان در اثنای این جشنها، که هر ساله در شانزده مهر برگزار میشد، گاوی را ذبح کرده و پس از عزاداری، از گوشت گاو و خون او تناول میکردند. از نظر آنان خوردن گوشت و خون گاو نه تنها به آنان نیروی جسمانی میداد، بلکه روان آنان را نیز تصفیه میکرد.[۶۳۶] آنان همچنین در هنگام قربانی برای خدایان خود، شراب موسوم به هئومه مینوشیدند.[۶۳۷]
علاوه بر این، برخی تصاویر به جا مانده از دین میترائی در روم، میترا و مریدان او را نشان میدهند که روی پوست گاو خوابیدهاند؛ به این معنی که میخواهند نیروی سحرآمیز گاو مقدس را به خود جذب کنند. روی میز کنار آنان نیز تصاویر نان، میوه و ماهی خودنمایی میکند.[۶۳۸] برخی سنگنگارهها نیز میترا را نشان میدهند که همراه با خدای خورشید، با شاخهایی در دست برای غذا خوردن نشستهاند و میز جلو آنها با پوست گاو نر پوشیده شده و روی آن، یک سهپایه با چهار قرص نان وجود دارد.[۶۳۹]
وجود شراب در مجلس خرمدینان و هئومه در مجلس مهریان، تناول گوشت و نان در خرمدینان و تناول گوشت در بین مهریان و وجود چهار قرص نان در تصاویر به جا مانده از آنان، از همانندیهای بین این دو خبر میدهند.

۳-۲- جنگجویی

از زمانی که بابک رهبری خرّمدینان را به دست گرفت، شرایط حاکم بر خرّمدینان به کلی فرق کرد. همانطور که پیش از این بیان شد، بابک خونریزی، جنگجویی و خشونت را در میان خرّمدینان رواج داد. اگر چه پیش از ظهور بابک نیز خرّمدینان چندین بار شورش کرده بودند و به اعمال نظامی دست زده بودند، اما این شورشها و جنگها از زمان بابک گسترش بیشتری یافت. مسعودی (متوفی ۳۴۴ ه.ق.) در تأیید این موضوع خاطرنشان کرده است که خرمدینان پیش از ظهور بابک قدرتی نداشتند و بابک آنان را به شمشیر و خنجر مسلّح کرد.[۶۴۰] ابنندیم (۲۹۸-۳۸۵ ه.ق.) نیز آورده است که از زمان رهبری بابک، جنگ، قتل و غارت در میان خرّمدینان رواج یافت. وی در ادامه آورده است که در حالی که جنگ، قتل، غارت، تصرّف اموال، کشتن و مثله نمودن دیگران در بین خرّمدینان شایع نبود، بابک چنین کارهایی را مجاز دانست.[۶۴۱]
جنگجویی و مبارزه بر ضد شرور از ویژگیهای بارز آیین مهرپرستی است. آیین مهر در حکم یک خدمت نظامی است و از نظر این دین، زندگی در این جهان خاکی، نبردی است که در راه خدای مهر انجام میشود [۶۴۲].این مبارزه با اصل ثنویت که در این آیین وجود دارد، در ارتباط است. بر اساس اصول آیین مهر، بالاتر از همه چیز زروان یا زمان بیکرانه قرار دارد و پس از او به ترتیب آسمان، زمین، اقیانوس و خدایان دیگر قرار دارند. در این آیین، اهورهمزدا عنصر خیر و اهریمن عنصر شر تلقی میشود و اهورهمزدا وظیفه دارد با اهریمن و مخلوقات اهریمنی بجنگد و آنها را با صاعقه خود از میان بردارد. مهر نیز در حمایت از اهورمزدا، همواره با عناصر شر میجنگد و از نیکیهای خلقت و آنچه مربوط به اهورهمزداست، حمایت میکند. بیش از این گفته شد که مهر خدای جنگ است؛ اوست که جنگ را برمیانگیزد و به جنگاوران در صحنه نبرد یاری میرساند. مهر که لقب جنگاور دارد به پیروان خود تلقین میکند که مبارزان سوگندخوردهای در راه خدمت به حقیقت باشند.[۶۴۳]
علاوه بر این، یکی از مراحل تشرف به دین مهری سرباز نام دارد. رهرو در این مقام برای ستیز و مبارزه با بدی آماده میشد و با روحیات جنگی تربیت میشد.[۶۴۴] پس از اینکه رهرو این مرحله را پشت سر گذاشت، بر پیشانیاش مهری زده میشد و وی از آن پس، عضوی از سپاه میترا شناخته میشد که باید پاک، وفادار، شجاع، صادق و پایبند به عهد باشد، با دروغ مبارزه کند و در مقابل حملات شر مانند وسوسهها، ناپاکیها، و بیعدالتیها بایستد. همانطور که میبینیم در دین مهری به رهروان آموزش داده میشد که جنگجو باشند و در راه نیکیها بجنگند. این مسئله که بابک نیز بلافاصله پس از به دست گرفتن رهبری خرمدینان، به جنگ و خونریزی روی آورد، ما را به یاد رهروان دین مهری میاندازد.

۳-۳- طهارت و پاکی

از جملۀ آنچه به خرمدینان نسبت داده شده، اندیشه ایشان در باب پاکی و ناپاکی است.[۶۴۵] از جزئیات این اندیشه در بین خرمدینان چیزی بیان نشده است و ما هیچ نشانهای نداریم که ثابت کند خرّمدینان در این اندیشه متأثر از کدام دین ایرانی بودهاند، اما چون مقید بودن به آداب طهارت، در بین زردشتیان بیش از پیروان سایر ادیان مطرح بوده است، به طوری که قسمت بیشتر وندیداد یا متون دیگر زردشتی به همین موضوع اختصاص یافته است، به نظر میرسد خرّمدینان در این مورد، تحت تأثیر اندیشه های زردشتی قرار داشتهاند. برای درک بیشتر این موضوع، به بررسی عقیده طهارت و پاکی در بین زردشتیان میپردازیم.
از مطالب موجود در اوستا و متون پهلوی چنین برمیآید که نزد زردشتیان قوانین طهارت و پاکی جایگاه بسیار والایی را به خود اختصاص داده است. گستره قوانین مربوط به طهارت و پاکی در این دین، از زمان کودکی تا لحظهای ایست که فرد جان خود را از دست میدهد. در دین زردشتی این قوانین شامل موضوعات گوناگون میشود؛ از پاک بودن لباس گرفته (دینکرد پنجم، ۱۲: ۷) تا شستن کودک هنگامی که به اندامهای بدن خود واقف شد (شایست ناشایست، ۲: ۱۰۵). بر اساس این قوانین، هر زردشتی موظف است، دستان خود را هر روز پس از بیدار شدن از خواب، پیش از غذا خوردن، هنگام نیایش کردن و هنگام به دست گرفتن «برسم»[۶۴۶] بشوید (دینکرد پنجم، ۱۲: ۷).
هیرنسا پلیدیهایی است که از تن آدمی جدا میشود؛ مانند ناخن، مو، چرک، خون و چیزهای دیگر. از آنجا که هیرنسا نیز باعث آلودگی و ناپاکی میشود، زردشتیان موظفند قوانین خاصی را در رابطه با آنها رعایت کنند. از این رو، آنان هنگام شانه زدن به مو، کوتاه کردن مو و گرفتن ناخن، باید مراقب باشند تا چیزهای پاک را با آنها آلوده نکنند (سد در، در ۴۱؛ وندیداد، فرگرد ۱۷: ۴).
اگر بر اثر کشیدن دندان، قدری خون وارد حلق و معده زردشتیان شود، ناپاک میشوند. این موضوع شامل حال موبدان زردشتی نیز میشود. زن دشتان[۶۴۷] نیز در دوران عادت ماهیانه خود[۶۴۸] ناپاک شمرده میشود و به همین دلیل، در برخی از خانواده های زردشتی، بانوان موظفند در طی این دوران، دور از دیگران و در تنهایی به سر برند و با دیگران ارتباطی نداشته باشند.[۶۴۹] در متون زردشتی به دلیل آلوده بودن چنین زنی، آمده است که از زن دشتان باید دوری کرد (صد در نثر، در ۴۱) و به اندازه سه گام از او فاصله گرفت (همان، در ۱۱؛ وندیداد، ۱۶: ۱۷).
زن در این زمان، موظف است از نگاه کردن به آتش، نزدیک شدن به آن و لمس آن خودداری کند؛ همچنین باید از نگاه کردن به آب و خورشید و رفتن به زیر باران خودداری ورزد و با پای برهنه روی زمین راه نرود. وی همچنین نباید با دست برهنه چیزی بخورد (صد در نثر، در ۶۸). لباس چنین زنی نیز به شدت ناپاک است و در صورتی امکان دوباره پوشیدن چنین لباسی وجود دارد که سه بار با «گومیز»[۶۵۰] شسته شود و به مدت سه ماه در مقابل نور خورشید قرار گیرد (شایست ناشایت، ۲: ۹۶-۹۸).
جسد نیز ناپاک به شمار میرود. هر چه انسان در دوران حیات خود، خوبتر باشد، جسدش ناپاکتر است؛ زیرا دیوان بیشتری برای نابودی جسد به آن حمله میکنند. رسم است هنگامی که شخصی میمیرد، چندین بار سگی را بر بالای جسد او میبرند تا به جسد خیره شود؛ اعتقاد بر این است که نگاه سگ به جسد مرده، باعث متوقف شدن و دور شدن دیوان از جسد میشود.[۶۵۱] از آنجا که به دلیل حرمت و تقدیس زمین، زردشتیان مجاز نیستند مردار و ناپاکیها را در زمین دفن کنند (صد در بندهش، در۷۵) بنابراین، باید از دفن جسد در زمین خودداری کنند؛ زیرا با این کار، زمین را ناپاک و آلوده میکنند.[۶۵۲]
در مورد آب نیز قوانینی وجود دارد که زردشتیان موظفند آنها را رعایت کنند. آنان نباید آب را بیهوده دور بریزند و یا اینکه آب را روی دیوار ریزند. بنا بر متون پهلوی، اگر کسی هنگام شب به آب بیحرمتی کرده و آن را روی زمین بریزد، عمل بسیار نکوهیدهای مرتکب شده و با این کار موجب آبستن شدن دیوان میشود. چنین کسی اگر چارهای جز ریختن آب ندارد، میبایست پیش از انجام این کار، دعا بخواند (صد در بندهش، در ۷۸). علاوه بر این، تأکید شده که هیچگاه آب را بر زمینی که مرداری در آن افتاده، نریزند (وندیداد، ۶: ۱-۷). به آنان دستور داده شده که اگر مردار انسان یا حیوانی را در آب دیدند، کفش و لباس خود را درآورند و مردار را از آب خارج کنند (وندیداد، ۶: ۲۶-۳۵).
زردشتیان باید در طول زندگیشان خود را از تمام ناپاکیها و پلیدیها حفظ نمایند. آنان در صورت ناپاک شدن موظفند در طی چندین مراسم، خود را از آلودگیها پاک کنند. در دین زردشتی، بر اساس شدت و ضعف آلودگیِ فرد، مراسمی برای پاک شدن وجود دارد. سادهترین مراسمی که زردشتیان برای طهارت انجام میدهند، این است که شخص پاکی ظرفی از آب بر بدن شخص ناپاک بریزد. موبدان این عمل را با خواندن اوستا، خوراندن «نیرنگ»[۶۵۳] همراه با خاکستر آتش مقدس و گومیز به شخص ناپاک انجام میدهند.
یکی دیگر از مراسمی که زردشتیان برای پاکی و طهارت انجام میدهند، «سیشور»[۶۵۴] نام دارد. این مراسم در سه مرحله و با هدف پاک نمودن شخص از ناپاکیها و آلودگیهای بزرگ صورت میگیرد. «بَرشْنوم»[۶۵۵] نیز از دیگر مراسمی است که برای طهارت انجام میشود. بر زردشتیان است که برای پاک شدن از پلیدیهای بزرگ مراسم برشنوم را انجام دهند (روایت امید اشوهیشتان، ص ۷۵؛ صد در نثر، در ۳۶).
از دیگر مراسمی که برای طهارت افراد به کار میرود، «پادیاب»[۶۵۶] و «ناهم»[۶۵۷] است. در مرحله پادیاب، فرد ناپاک ابتدا اهورهمزدا را میطلبد و اشم وهو میخواند و سپس صورت، دستها و پاهای خود را میشوید و کستی خود را باز و بسته میکند. مرحله ناهم نیز مانند پادیاب آغاز میشود، با این تفاوت که در این مرحله حضور موبد الزامی است. در طی این مراسم، فرد برگ اناری را میجود و سپس گومیز مینوشد و پس از توبه کردن،[۶۵۸] به حمام میرود.[۶۵۹]

۳-۴- ازدواج با محارم

مورّخان زیادی در منابع خود، به وجود رسم ازدواج با محارم در بین خرمدینان اشاره کردهاند.[۶۶۰] علاوه بر این، همانطور که پیش از این ذکر شد، خرمدینان در سال ۵۳۷ ه.ق. به اسماعیلیه پیوستند و خود را پارسیان نامیدند. آنان در این زمان به بیان بخشی از عقاید خود پرداختند و یکی عقایدی که مطرح کردند، رسم ازدواج با محارم بود. آنان بر این باور بودند که دختران بر پدر و برادر خود حلال هستند و ازدواج با بیگانگان موجب دوزخی شدن میشود.[۶۶۱]
منع ازدواج با بیگانگان در دین زردشتی نیز وجود دارد. به زردشتیان توصیه شده که از بین خویشاوندان خود زن بگیرند تا زندگیشان تداوم یابد؛ از نظر آنان، کسانی که دختر خود را به ازدواج پسر بیگانهای درآورند و برای پسر خود زن بیگانهای انتخاب نمایند، زیانکارترین آفریدگان اهورهمزدا هستند؛ چرا که با انجام چنین کاری در واقع نسل خود را تباه کردهاند.[۶۶۲] علاوه بر این، از نگاه زردشتیان، برونهمسری کار درستی نیست؛ چرا که ممکن است به یک سنت تبدیل شود و موجب گرایش یک زردشتی به دین دیگری شود.[۶۶۳] در مورد مزایا و ثواب انجام ازدواج با محارم به طور مفصل در فصل سیاهجامگان سخن گفتهایم.

۳-۵- اعتقاد به گرزْمان[۶۶۴]

منابع آوردهاند که خرمدینان به بهشتی به نام گرزمان اعتقاد داشتند و بر این باور بودند که این بهشت در آسمان وجود دارد.[۶۶۵] اعتقاد آنان به گرزمان، بیانگر تأثیرپذیری آنان از دین زردشتی است؛ چرا که این اعتقاد در دین زردشتی نیز وجود دارد. بنا به متون پهلوی، زردشت به هواداران خود وعده میدهد که به دلیل کردار نیک خود به گرزمان خواهند رفت؛ جایی که از ابتدا جایگاه اهورهمزدا، امشاسپندان و دیگر مینویان بوده است (یسنا ۵۱: ۱۵؛ اردیبهشتیشت)؛ (وندیداد، ۱۹: ۳۲). در توصیف این بهشت آمده است که گرزمان خوشبو، فراخ و پر از آسایش و نیکی است (دینکرد پنجم، ۳:۸) و روان مردگان در آنجا به آرامش دست مییابند (یسنا ۱۶: ۷). در گرزمان از پیری، مرگ، غم و ترس خبری نیست و پرهیزگاران در آنجا همواره شاد و خرم هستند. علاوه بر این، همواره بادهای خوشبو به سمت آنان میوزد و هیچگاه از بودن در آنجا سیر نمیشوند (مینوی خرد، ۶: ۸-۱۷). در ادامه برای درک بهتر گرزمان در دین زردشتی، آن را بر اساس اوستا و متون پهلوی مورد بررسی قرار میدهیم.
بر اساس متون پهلوی، سرنوشت انسان در آخرت، بر حسب اعمالی که در این دنیا انجام داده، مشخص میشود. پس از مرگ یک زردشتی، روانش در روز چهارمِ پس از مرگ، برای داوری به سوی «پل چینود»[۶۶۶] رهسپار میشود و در آنجا سرنوشت نهایی وی رقم میخورد. بر این اساس، اگر روان متوفی، نیکوکار شناخته شود، میتواند در نهایت خوشی و راحتی از پل عبور کند و وارد بهشت شود. در غیر این صورت، از میان پل تیز و باریک به اعماق جهنم فرو میافتد و متناسب با گناهانش در دوزخ میماند (روایت امید اشوهیشتان، ص ۲۲۹). چنین فردی در اولین گام، به جایگاه اندیشه بد، در دومین گام به جایگاه گفتار بد، در سومین گام به جایگاه کردار بد و در چهارمین گام به تیرگی بیپایان یا دوزخ روانه خواهد شد (هادخت نسک، فرگرد ۳). روان در دوزخ خود را در فضایی تاریک، تنگ، بدبو و پر از بدی مییابد. تاریکی مطلق در آنجا حکمفرماست. بخشی از دوزخ به حدی بدبوست که از شدت تعفن آن دوزخیان به خود میلرزند و به زمین میافتند، بخش دیگر آن از شدت سردی به برف و یخبندان شبیه است و بخشی دیگر از شدت داغی به سوزانترین آتش مانند شده است. در بخشهای دیگر دوزخ، حیوانات موذی درست مانند سگان، بدن گناهکاران را پاره پاره میکنند. روان در آنجا مورد تمسخر و استهزاء اهریمن و دیوان قرار میگیرد و به دلیل گناهانی که از وی سر زده است، متحمل عذابهای گوناگون خواهد شد (دینکرد پنجم، ۸: ۱-۷؛ مینوی خرد، ۶ :۲۰-۳۱).
کسی که گناه و ثوابش برابر باشد، به «همستگان»[۶۶۷] یا برزخ که بین زمین و ستارهپایه قرار دارد و در آنجا غیر از سرما و گرما، چیز دیگری وجود ندارد، رانده میشود (مینوی خرد، ۶: ۱۸-۱۹) و کسی که اعمال نیکش بیشتر از اعمال بدش باشد، به بهشت خواهد رفت (همان، ۱: ۱۳-۱۵). بر اساس متون پهلوی، روان پرهیزگاران پس از مرگ، طبقات آسمان را پشت سر میگذارند تا وارد بهشت گرزمان شوند. در دین زردشتی، بهشت چهار طبقه دارد و این طبقات به ترتیب ستارهپایه، ماهپایه، خورشیدپایه و گرزمان نام دارند. اندیشه نیک در ستارهپایه، گفتار نیک در ماهپایه، کردار نیک در خورشیدپایه و روشنی بیپایان در گرزمان قرار دارد (همان، ۶: ۸-۱۷). روان پرهیزگار در اولین گام به اندیشه نیک،[۶۶۸] در دومین گام به گفتار نیک،[۶۶۹] در سومین گام به کردار نیک[۶۷۰] و در چهارمین گام به روشنی بیپایان و پر از خوشی قدم میگذارد (هادخت نسک، ۲: ۳۳-۳۴). در آنجا ایزدان و امشاسپندان به دیدار او خواهند آمد، بهترین غذاها برای او آورده میشود و او تا ابد در خوشی کامل در جوار ایزدان، امشاسپندان و مؤمنان در گرزمان به سر خواهد برد و اوقات خوشی را در آنجا سپری خواهد کرد (مینوی خرد، ۱: ۱۴۵-۱۵۷).

۳-۶- نفی تعدد زوجات

از دیگر اعتقادات خرمدینان جایز نداستن تعدد زوجات بود. آنان بر این باور بودند که داشتن دو زن در آن واحد مجاز نیست و کسانی که چندین زن داشته باشند، راهی دوزخ خواهند شد.[۶۷۱] اندیشه جایز نبودن تعدد زوجات در دین زردشتی نیز وجود دارد. هر چند اغلب متون پهلوی در مورد تکهمسری سکوت کردهاند،[۶۷۲] اما از مضمون اوستا چنین بر میآید که در این دین اصل بر تکهمسری بوده است، به عنوان مثال در اوستا (یسنا ۱۱: ۱؛ هادخت نسک، فرگرد ۲: ۱۸؛ همان، فرگرد ۳) زن به صورت مفرد به کار رفته است و این مسئله به تکهمسری اشاره دارد.[۶۷۳]
در دین زردشتی تعدد زوجات مذموم بوده و زردشتیان نمیتوانستند به راحتی زن دومی برای خود اختیار کنند. یک مرد زردشتی در صورتی مجاز بود زن دوم داشته باشد که زن سابقش درگذشته باشد و یا اینکه بیمار، مجنون و زناکار باشد. ناتوانی زن در فرزندآوری و انجام امور خانه را نیز باید به این موارد افزود.[۶۷۴] مردی که هیچکدام از شرایط مذکور را برای ازدواج مجدد نداشت، حق انجام چنین کاری به وی داده نمیشد.
این مسئله بیانگر این است که در دین زردشتی اصل بر تکهمسری بوده و فقط در شرایط خاصی اجازه داشتن زن دوم به زردشتیان داده میشده است. البته باید اشاره داشت که با روی کار آمدن ساسانیان تغییر عمدهای در رسم و سنت زردشتیان در اینباره به وجود آمد و در این دوره تعدد زوجات در میان زردشتیان رایج شد. به طوریکه هر مردی مجاز بود بسته به میل و بنیه مالی خود، زنان متعددی اختیار کند.[۶۷۵]

۳-۷- تحریم طلاق

منابع آوردهاند که یکی از اندیشههایی که خرمدینان در زمان پیوستن به اسماعیلیان تبلیغ میکردند، اندیشه جایز نبودن طلاق بوده است.[۶۷۶] همانطور که پیش از این ذکر شد، آنان در هنگام تبلیغ اندیشه های خود، خود را پارسیان معرفی کرده و اندیشه های خود را زردشتی میدانستند. این مسئله بیانگر این است که آنان غالب اندیشههایشان را زردشتی میدانستند. برای اینکه از جایز بودن یا نبودن طلاق در دین زردشتی و ارتباط یا عدم ارتباط این اندیشه با این دین، آگاهی یابیم به بررسی بحث طلاق در دین زردشتی میپردازیم.
در دین زردشتی طلاق دادن جایز نیست و زن و مرد نمیتوانند پس از ازدواج، به سادگی از هم جدا شوند. هر چند در دورههایی طلاق در بین زردشتیان در شرایط عادی صورت میگرفت، ولی به تدریج با محدود شدن اختیارات زوج در مورد طلاق، این امر به کلی ممنوع و در شرایط خاصی امکان پذیر شده است.[۶۷۷] بر اساس متون پهلوی، مرد در صورتی میتواند زن خود را طلاق دهد که زنش مرتکب زنای محصنه شود و یا گناهان دیگری چون جادوگری و عدم تمکین، از او سر زند. علاوه بر این، اگر زن دشتان قاعدگی خود را از شوهرش پنهان کند و با این کار باعث شود شوهر ناخواسته به وی نزدیک شود، به طلاق محکوم میشود[۶۷۸] (روایت امید اشوهیشتان، ص ۴۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:53:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم