عدم سرایت نجاست از طریق تبخیر شدن مایعات نجس. در کتب رسائل احکام بیان شده است که بخار نجس و متنجّس پاک است و اگر به آب نیز تبدیل شده باشد، همچنان پاک باقی می ماند؛ گرچه بخار مثلاً از بول باشد.[۶۳۴]
مفهوم یقین به نجاست چیزی، در اثر برخوررد با نجاست، این است که انسان به هیچ وجه نتواند احتمالی در ذهن خود بسازد که طبق آن تماس صورت نگرفته باشد.[۶۳۵] انتقال نجاست باید به گونه ای باشد که در اثر ملاقات دو شیء نجس و پاک، رطوبت نجس به پاک منتقل شده یا از آن رطوبتی به نجس برسد؛ یعنی باید یقین کامل و صددرصد داشت که رطوبت به حدّی است که آب از یک جسم به جسم دیگر منتقل شده نه خنکی آن.[۶۳۶] ضمن این که لازم به ذکر است که نجاست در جسم مرطوب منتقل نمی شود و فقط اگر آب در محل نجاست وجود داشته باشد، نجاست را منتقل می کند،[۶۳۷] البته در این صورت هم به شرطی نجاست منتقل می شود که یقین داشته باشیم محل نجس پایین تر از جاهای دیگر نبوده است؛ یعنی اگر آب از جاهای پاک به سمت محل نجس حرکت کند قسمت های پاک، نجس نمی شوند و حتی اگر احتمال ضعیفی هم بدهیم که شاید چنین حالتی وجود داشته است نجاست سرایت نکرده است.[۶۳۸]
چیزهایی که می دانیم گاهی پاک و گاهی نجس هستند مثل کف دستشویی های عمومی که می دانیم گاهی با آب کر شسته می شوند و گاهی هم نجس می شوند تا وقتی یقین نداشته باشیم همین الآن قطعاً و صددرصد نجس شده است پاک اند و هیچ وظیفه ای برای اجتناب نداریم. اگر با کسی که به طهارت بی توجه است زندگی می کنیم یا وقتی در اماکن عمومی حضور داریم، بسیار سخت و دشوار و تقریباً غیرممکن است که به نجاست تمام قسمت هایی که دیگران با آنها تماس پیدا کرده اند، یقین حاصل کنیم. خوب است بدانیم که اگر از واقع خبر می داشتیم می فهمیدیم تقریباً تمام چیزهای اطراف ما نجس هستند، اما خدا همه را برای ما پاک قرار داده و مسئولیّتی در قبال آنها برعهده ی ما نگذارده است. فقط وظیفه داریم از مواردی احتراز کنیم که نجاستشان به طور مشخص و عینی، برما آشکار شده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در مورد نقش واسطه در انتقال نجاست، دو نظر وجود دارد. عدّه ای از فقها معتقدند که نجاست از واسطۀ چهارم به بعد منتقل نمی شود یعنی اگر واسطۀ چهارم با سوم تماس بگیرد دیگر نجس نمی شود.[۶۳۹] گروه دیگری از علما نیز بر این باورند که در صورت ایجاد عسرو حرج و مشقّت، انتقال نجاست از وسایط متعدّد، نادیده انگاشته می شود. [۶۴۰]
در شک بین طهارت و نجاست، صرف احتمال طهارت، برای طاهر فرض کردن شیء کافیست. یعنی در چنین مواردی تکلیف آن است که بنا را بر طهارت بگذاریم. حتّی اگر کسی مثلاً با تفحص کردن می تواند بفهمد که لباسش نجس است یا پاک، گفته شده که اگر میخواهی رفع شکّ کنی، اشکالی ندارد ولی حکم اسلام این است که چنین کاری لازم نیست. در بارۀ پاک کردن اشیاء نیز طبق فتوای علما، اگر کسی از پاکی شیئی که در اختیار دارد خبر دهد آن چیز پاک است.[۶۴۱] این نشان می دهد که حتی اگر انسان بی مبالاتی این خبر را دهد پاکی جسم ثابت می شود.
وسواس و دقّت بیش از اندازه در نماز نیز وسواسی است که مبتلابه، بسیاری از افراد است وگاهی موجب بطلان نماز می شود. لازم است بدانیم شک های بعد از سلام، بعد از وقت، کثیر الشک و شک در نمازهای مستحبی موجب باطل شدن نماز نمی شود و اصلاً نباید به آن ها اعتنا کرد. امام باقر (ع) در این باره میفرمایند: «هنگامی که شکِّ تو در نماز زیاد شد، به نمازت ادامه بده و به شکت اعتنا مکن؛ زیرا با این کار امید است که شک از تو دست بر دارد. همانا شک از جانب شیطان است.»[۶۴۲]و در جای دیگری ایشان می فرمایند: «إِذا کثُرَ عَلَیک السَّهْوُ فَامْضِ عَلی صَلاتِک فَإِنَّهُ یوشَک أَنْ یدَعَک إِنَّما هُوَ مِنَ الشَّیطانِ؛ هر گاه در نماز شک بر تو زیاد شد، اعتنا مکن، زیرا این وسوسه از شیطان است و ممکن است تو را از کار بازدارد.»[۶۴۳] در روایت دیگری، امام معصوم (ع) میفرمایند: «شیطان خبیث را به شکستن نمازتان عادت ندهید، چون او را بر این کار حریص میکنید، همانا شیطان خبیث به آن چه تکرار شود، معتاد میگردد. پس هر یک از شما به شکّش اعتنا نکند و نماز را زیاد نشکند. پس اگر کسی چندین مرتبه این گونه عمل کند، دیگر شک به سوی او باز نمیگردد. همانا شیطان خبیث، مایل است که از او اطاعت شود، پس اگر از امر او سرپیچی شود، به سوی هیچ یک از شما باز نمیگردد.» [۶۴۴] و به اختصار خواندن نماز راه غلبه بر این نوع شک معرفی شده است؛ زیرا در این صورت شیطان فرصت وسوسه نمی یابد. از حضور امام صادق (ع) در باره فراموشی جویا شدم و عرض کردم: «در من شک و سهو، بسیار ایجاد می شود.» آن حضرت علیه السلام فرمود: «نمازت را به اختصار بخوان». پرسیدم: چگونه مختصر کنم؟ فرمود: «در ذکر رکوع و سجود، فقط به سه بار سبحان اللّه گفتن، اکتفا کن.» [۶۴۵]
نتایج تحقیق
با توجه به مطالب و مسائل مطرح شده دیدیم که مطالعه پیرامون موضوع وسواس، دارای ابعاد و جنبه های متعدّد و گسترده ای است و با شاخه های گوناگونی از علم در ارتباط است. در پژوهش حاضر به برخی از این ابعاد پرداختیم و تأثیر آن ها را بر وجود انسان از زوایای گوناگون، مورد ارزیابی قرار دادیم. همچنان که پیش از این گفتیم، وسواس از یک فکر وسواسی مزاحم و تکرارشونده شروع می شود، به یک ترس و اضطراب تبدیل می گردد و سپس برای پایان دادن به ترس و اضطراب موجود، به بروز یک رفتار وسواسی منجر می شود. انجام و تکرار این عمل در ابتدا باعث فرونشانی اضطراب می شود ولی به مرور زمان، خود تبدیل به یک عامل اضطراب زا می گردد. بدین ترتیب، یک چرخه از دور و تسلسل باطل پدید می آید که هیچ راه گریزی به خارج از خود ندارد و هرچه زمانِ بیشتری سپری می گردد شدّت و سرعت آن افزایش می یابد تا آن جا که تمام وجود انسان، اعمّ از تن و روانش را تسخیر کرده و درهم می شکند؛ مگر آن که یک نیروی بازدارنده از بیرون وارد میدان شده و حرکت آن را کم و کمتر و در نهایت متوقّف سازد.
هدف اصلی در پژوهش حاضر این بوده است که در ابتدا وسواس و معضلات وابسته به آن را تا حد ممکن بشناسیم و سپس براساس شناخت حاصل شده، پاسخ دو سوال اصلی را که در واقع مسئله ی این تحقیق هستند، بیابیم و صحّت یا سقم فرضیه های پیشنهاد شده برای آن ها را، بررسی کنیم.
اولین سوال یا بهتر است بگوییم اولین مسئله ی تحقیق این بوده است که : « احتیاط، افراط، تقیّد، حساسیت وجزئی نگری های بیش از اندازه در انجام تکالیف و واجبات دینی، چرا وچگونه می تواند موجب بروز اختلال وسواس گردد؟» و فرضیه پیشنهاد شده در پاسخ به آن از این قرار بوده است که: « به نظر می رسد دقّت بیش از حد در انجام تکالیف دینی به سبب ترس از عدم مقبولیّت آنها دردرگاه الهی، موجب پیدایش استرس واضطراب شدید و در نتیجه سبب بروز وسواس در افکار، رفتار و عملکرد روان انسان می گردد.»
نتایجی که از بخش میدانی این تحقیق بدست آمده اند، به همراه بخشی از تجزیه و تحلیل های توصیفی و نظریِ این تحقیق، ما را به صحت و پذیرش این فرضیه متقاعد می سازند. این نتایج عبارتند از:
مطالعات کتابخانه ای در تحقیق حاضر، نشان می دهد که همه ی انسان ها به دلیل برخوردار بودن از غریزه ی کمال طلبی و نیز عدّه ی کثیری به لحاظ زیست شناختی، تا اندازه ای علائم استرس و وسواس را به طور طبیعی، تجربه می کنند؛ البته این مقدار استرس و وسواس برای حفظ حیات شخص ضروری است و بدون آن ممکن است سلامتی خود شخص یا آدم هایی که او مسئول مراقبت از آن هاست، به مخاطره بیفتد. مثلا ً مادری که دائم درمورد آسیب دیدن نوزادش نگران است، اگر این وسواس را نداشته باشد، چه بسا زندگی نوزادش به خطر بیفتد. این نوع وسواس را وسواس مثبت و مفید تلقّی می کنند؛ چراکه وجود این مقدار وسواس خود عامل و انگیزه ای است برای پیشرفت در زمینه های گوناگون دانش بشری. اما آن چه که مهمّ است و قابل توجّه و تعمّق، آن است که با فراهم کردن شرایط نامناسب روحی و روانی برای خود و دیگران، این مقدار وسواس را که ضروری ادامه ی حیات انسان است، بال و پرِ پریدن ندهیم؛ بلکه برعکس باید با استمداد از قوانین وقواعدی که عقل، علم و شرع برای ما تعیین کرده اند آن را تحدید و کنترل کرده و اجازه ی رشد افراطی به آن ندهیم.
براساس نتایج تحقیق میدانی، مشاهده می کنیم که افراد نمونه ی تحقیق، داشتن اطلاعات ناقص درمورد احکام و دستورات دینی را به عنوان دومین اولویت خود در ابتلا به وسواس برشمرده اند؛ یعنی ۴۷ نفر از ۱۵۴ نفری که وسواسی بودن خود را قبول دارند، علت وسواسشان را به این عامل نسبت می دهند. بنابراین می توان گفت که بسیاری از اوقات، ناآگاهی یا آگاهی کم و نصفه ونیمه نسبت به مسائل شرعی و ندانستن تکلیف شرعی در هنگام مواجهه با مسائل مختلف، موجب می شود که استرس ها و اضطراب های طبیعیِ افراد ، به وسواس تبدیل شوند.
از آن جایی که شیطان همواره از ضعف انسان استفاده کرده و در دل او رخنه می کند؛ با تمسک به جهل و ناآگاهی افراد، به ویژه نسبت به ضروریات دینی، به وسوسه گری این دسته از افراد می پردازد و بالاخره در یک فرصت مناسب با استقرار شک و تردید در دل آن ها، ابتدا بذر افکار وسواسی را در قلب و ذهنشان می افشاند و در مراحل بعدی، از مصالحی مثل ضعف روحی و جسمی، ضعف اراده، زمینه های خانوادگی و غیره بهره برده و فرد را به انجام و تداوم اعمال وسواسی تشویق و ترغیت می کند تا جایی که راه گریزی برای او باقی نماند. بنابراین نقش شیطان در ایجاد وسواس یک نقش مستقل و متّکی به نفس نمی باشد؛ بلکه نقشی وابسته و تقویت کننده است. از طرف دیگر ورود شیطان به صحنه موجب می شود که انسان کم کم از رحمت خدا نیز نا امید گردد و بدین ترتیب اضطراب و دغدغه اش در مورد بطلان عملش و مورد قبول واقع نشدن آن افزایش یابد. در نتیجه می توانیم بگوییم که اگر انسان مومن با افزایش اطلاعات و دانش خود، مخصوصاً در زمینه ی معارف و احکام دین و در یک کلام با خودشناسی، از ابتدا راه ورود شیطان را به قلب و دل خود، تنگ و تنگ تر گرداند، مدخلی برای ورود، ایفای نقش و استیلای شیطان و وسوسه های شیطانی باقی نخواهد گذاشت.
موثّرترین راه برای ممانعت از تسلّط شیطان بر اراده، عقل و عملکرد انسان، آموختن و به کاربستن قوانین، اصول و باورهایی است که توسط شارع در قالب احکام شریعت، وضع گردیده اند. این اصول، قواعدی عقلانی و منطقی هستند که قابلیت انطباق بر قوانین فطری و عملکردهای ذهن و روان انسان را دارند و معیارهایی هستند برای تشخیص درست از نادرست و راه از بیراهه. این قواعد و اصول شامل همان تدابیری می شود که شارع مقدّس برای پیشگیری و درمان وسواس، اندیشیده است.
نتیجه ی دیگری که از پژوهش حاضر می توان گرفت این است که عمل کردن به احتیاط های افراطی، یکی از مهم ترین زمینه های تبدیل وسواس طبیعی به وسواس های بیمارگونه ی دینی، می شود. احتیاطی گری و واجب دانستن عمل به احتیاط از جانب اخباریون و نیز اعتقاد آنان مبنی بر وجوب عمل به احتیاط، می تواند خود دلیلی باشد برای گرایش به وسواس و وسواسی گری و یا تشدید آن. وجود چنین دیدگاه هایی موجب شده است که سخت گیری ها و احتیاط های وسواس گونه از جانب فقها و مراجع تقلید، در صدور احکام، به ویژه در خصوص احکام عبادات و طهارت و نجاست، بعضاً زمینه هایی را برای افراطی گری ها و مضیّق گردانیدنِ انجامِ تکالیفِ دینی، پدید آورد؛ حال آن که انجام تکالیف دینی مبتنی بر سهولت و رأفت اسلامی است و عمل کردن بر اساس این احتیاط های متعصّبانه و وسواس برانگیز، موجب عسر و حرج مکلّفین می گردد، مخصوصاً آن دسته از مکلّفینی که به طور ارثی و فیزیولوژیک دارای زمینه ابتلا به وسواس هستند یا به علت این که تحت فشار اضطراب ها، استرس ها، مشکلات عاطفی و روانی گوناگون قرار دارند، مستعدّ ابتلا به وسواس می شوند. اصرار بر احتیاطی گری خود زائیده ی احساس ترس از بطلان عمل یا بیم از دست دادن مصالح و افتادن در مفاسد و بالاخره هراس از مورد قبول واقع نشدن اعمال امتثال شده می باشد.
وجود جزئیات زیاد و دقیق در احکام و احتیاط های سخت گیرانه به منظور اتیان تکلیف دینی در حد کمال، و همچنین تأکید بر انجام این جزئیّات و احتیاط ها به طور کامل و بی نقص، اگرچه آیین ها و شعائر دینی را از گزند تحریف ها و دگرگونی ها، محفوظ می دارد، امّا اگر بی مهابا و بدون در نظر گرفتن روحیّات و عوامل پنهان اضطراب زا و وسواس برانگیز( زمینه ی ارثی و زیستی، عقده ها و خلأهای عاطفی و…) در مکلّفین، مطرح گردند و حدود وثغور دقیق رعایت آن ها برای این دسته از افراد معیّن نگردند، خود بهترین عامل برای آشکارسازی و شعله ور شدن زمینه های پنهان وسواس می باشند.
براساس اصل تسهیل، در موارد مشکوک ومشتبه می توان از اماره وظن معتبر تبعیت کرد. زیرا دست یافتن به قطع ویقین مستلزم فحص وکوشش بسیار است واین فحص وسختی را خداوند واجب نکرده است پس با پیروی از این اصل نیازی نیست در موارد مشکوک حتماً به قطع و یقین برسیم، صرف وجود ظنّ معتبر، می تواند جواز انجام یا ترک عمل باشد. بدین ترتیب فرد مستعد وسواس یا کسی که مبتلا به وسواس است، می تواند بدون نگرانی و ترس از پذیرفته نشدن عملش، همان طور که مرجع تقلیدش حکم کرده است عمل کند و حتی یقین خود را در مورد نجاست یا حرمت نادیده بگیرد.
هر انسان مومن و معتقدی خواهان دست یافتن به آخرین درجه ی کمال، و امتثال کامل اعمال و تکالیف دینی خود است. اما افراد دربرخورد با این آرزو وخواسته آرمانی خود، به دو دسته تقسیم می شوند: گروهی که اعمال دینی خود را در قالب و شکل تعیین شده و با ضوابط و مقرّرات خاص آن انجام می دهند، بدون این که درمورد قالب اعمال افراط و تفریطی روا دارند . نتیجه ی عمل این افراد نوعی ارتباط صمیمی ، نزدیک و عاشقانه، ازطریق محتوای عمل و از راه دل وفطرتشان با آن ایده و خواست آرمانی است. آنان درسایه این ارتباط به آرامش روحی و روانی، بصیرت و بینش خوبی دست می یابند وبه علت آرامشی که نصیبشان می گردد، کمتر دچار بیماری های روحی-روانی و نیزروان-تنی ویا حتی جسمی می شوند؛ زیرا در لایه های مختلف ذهن و روان آنها تلاطم واضطرابی شکل نمی گیرد که موجب بیماری آنان گردد. اما دسته دوم هم که مانند دسته ی اوّل طالب کمال در امور معنوی واخروی هستند، به علّت وجود استرس های فراوان در درون ذهن خود، دچار تنش های مختلف عصبی و روحی شده و سلامتی و بهداشت روانی آنها به مخاطره می افتد. سیستم دفاعی و آرامش بخشی این افراد، به علت وجود استرس های فراوان، ضعیف است و دراصطلاح دچار “روان رنجوری” می شوند. این دسته از افراد فکر و اراده ی ضعیفی دارند و به علت مواجه شدن با انواع واقسام عوامل استرس زا و مضطرب کننده(مانند خلا های عاطفی، قرارگرفتن درمحیط های اجباری وپراسترس، قرار گرفتن درمعرض آزارو اذیت های جسمی، داشتن مشکلات خانوادگی حاد) شرایط مساعدی را برای پناه بردن به وسواس، به عنوان یک سیستم دفاعی درمقابل شرایط اضطرابی، دارا هستند. ازطرف دیگر چون به دنبال آن هستند که اعمال و آئین های عبادی خود را بصورت تمام و کمال و بدون هیچ نقص و کاستی انجام دهند، دچار افراطی گری ها در عمل به احتیاط های وارده در باب احکام عبادی می شوند که موجب دامن زدن وتشدید کردن «وسواس» درفکر و عمل آنها می شود. با اندکی دقّت و تفکّر در معنا، فلسفه و مبانی عبادت در اسلام، به این نتیجه می رسیم که شخص وسواسی با نوع عبادت کردن خود، در حقیقت از ویژگی های یک عبادت کامل و خداپسندانه فاصله می گیرد و آن طور که خود تشخیص می دهد و می پسندد عبادت می کند. خداوند متعال با قرار دادن شرایط سهل و آسان در عبادات و مقدمات آن، به نوعی بندگانش را مورد لطف و تفضّل خود قرار داده است که بتوانند با آرامش بیشتر، روان سالم تر و فرصت بازتر به انجام عبادات و تکالیف شرعی خود بپردازند و از انجام آن ها بهره ی کافی و وافی ببرند.
در نتایج تحقیق میدانی انجام شده در پژوهش حاضر، دیدیم ۶۱ نفر از ۱۵۴ نفری که وسواسی بودن خود را تأیید کرده اند، ترس از بطلان عمل، پذیرفته نشدن آن و مجازات شدن را، به عنوان علت بروز رفتارهای وسواسی خود، برشمرده اند. این رقم نشان می دهد که ۴۰ درصد از افراد وسواسی که به انواع «شک های افراطی درعبادات» مبتلا هستند، به دلیل ترس از بطلان عمل عبادی، مورد قبول واقع نشدن آن به درگاه الهی و از دست دادن سعادت ابدی ومجازات شدن درجهان دیگر-که راه بازگشتی برای جبران آن نیست- وجود افکار و اعمال وسواسی را به صورت آگاهانه در اعماق ضمیر ناخودآگاه خود پذیرفته اند و در بستر زمان، فرهنگ و دین آن را پرورانده اند.
در مجموع از نتایج، داده ها و اطلاعات حاصل، این گونه استنباط می شود که «هر عاملی که موجب شود فرد متدیّن و مکلّف، درمورد صحت و بطلان تکلیفِ اتیان شده ی خود، دچار تردیدِ افراطی گردد و از این که عملش مورد قبول پروردگار مهربان قرار نگیرد و در جهان آخرت عقاب شده و در آتش جهنِم سوزانده شود، مضطرب و پریشان گردد، شرایط بسیارمناسب و مساعدی را برای وسواسی شدنش مهیّا می کند. بدین ترتیب می پذیریم که عامل مفروض در فرضیه ی اول تحقیق، یکی از دلایل مهم ابتلا به وسواس در میان دینداران می باشد.
مسئله یا محور دوم پژوهش حاضر این است که: « آیا همپوشانی وتطابق درمان های مبتنی بر اصول روانپزشکی، روانشناسی وروانکاوی با راهکارهای پیشگیرانه ودرمانی ارائه شده در فقه اسلامی ( مثلاً قواعد فقهی) امکان پذیر است؟» و فرضیه ی ارائه شده برای آن، بیان می کند که: «تدابیر پیشگیرانه و درمانی وسواس در فقه اسلامی، برمبنای خصوصیات روحی – روانی نوع انسان و در راستای حفظ سلامت و بهداشت تن و روان او، تدوین یافته اند.»
مجموع نتایج زیر که از مطالعات انجام شده در این پژوهش، بدست آمده اند، درستی فرضیه ی فوق الذکر را به اثبات می رسانند:
۱- اولین مطلب این است که اگر اصول عملیه و قواعد فقهی ای که برای ممانعت از بروز وسواس وضع شده اند، به درستی، با زبانی ساده و قابل فهم برای همگان، به مکلّفین آموزش داده شوند، پس از ورود به ذهن و روان انسان، به عنوان یک باور صحیحِ بنیادین، در روان جایگزین و سپس نهادینه می شوند. در مرحله ی بعدی، این باورهای بنیادین به یک برنامه ی پردازشگر تبدیل می شوند. چنین برنامه ای قادر است اضطراب ها و استرس های وارد شده به مغز را در مورد بطلان تکالیف دینی و عدم مقبولیت آن ها در درگاه الهی، با معیارهای فقهی معرفی شده به آن تطبیق دهد. در صورتی که تطابق مورد نظر ایجاد نشود، اضطراب های وارد شده را نمی پذیرد و از مخیّله و روان انسان پاک می کند و به جای آن، حس آرامش و اطمینان را در روان فرد گسترش می دهد تا هم دچار وسواس نشود و هم از انجام عبادات احساس رضایت و بهره مندی نماید. واضح است که انجام این فرایند در ذهن و روان مکلّفین کاملاً منطبق با نحوه ی عملکرد کلی روان انسان است که در روان شناسی فراوان از آن صحبت شده است.
۲- از دیگر دستاوردهای این پژوهش آن است که اگر نحوه ی بیان جزئیّات و احتیاط های مربوط به مسائل احکام اندکی تغییر یابند، و بیانات و عباراتی استعمال گردند که استرس زا و اضطراب برانگیز نباشند، راه ورود شیطان و القائات شیطانی را به فکر و ذهن انسان مسدود می کنند. اگر این اتفاق بیفتد و عوامل نگران کننده از بین بروند زمینه ی شکل گیری یا شعله ور شدن، بسیاری از وسواس های مذهبی نیز به خودی خود، از بین می رود. زیرا عملکرد ذهن انسان به طور طبیعی این گونه است که با پذیرفتن هر اصلی به عنوان یک باور اعتقادی، طرحی را برای اجرا ی آن سازماندهی می کند. هرچه اصل بیان شده دقیق تر باشد و حساس تر، طرح واره ی ارائه شده ی ذهن انسان هم به لحاظ وجود غریزه ی کمال جوئی، ظریف تر و دقیق تر و موشکافانه تر خواهد بود. به طوری که هنگام عمل، انسان احساس می کند کوچک ترین تخطّی در اجرای مراحل این پروژه، عمل او را دستخوش بی نظمی، فساد و بطلان خواهد نمود. اما در مقابل اگر اصل تبیین شده به صورتی کلی تری و با حساسیت و جزئی نگری کمتری به بیان درآید، قطعاً طرح واره ی ذهن نیز برای اجرای آن، از جزئی نگری و وسواس کمتری برخوردار خواهد شد. نتیجه این که در حالت دوم فرد مکلّف، به ویژه اگر زمینه های زیستی و روانی ابتلا به وسواس را هم داشته باشد، راحت تر ، بی دغدغه تر و با خاطر آسوده تر از کنار جزئیات عبور خواهد کرد. اگر زمینه ی طراحی عملکردهای ذهن به این ترتیب، دگرگون گردد، فرد در مرحله ی عمل، به جای توقّف در مقدمات یا ظواهر و قالب، بیشتر متوجّه ی اصل، باطن و محتوای عمل خواهد شد؛ به عبارت دیگر با حضور قلب بیشتری به انجام عبادات خواهد پرداخت و از ظاهر به باطن اعمال سفر خواهد کرد.
۳-با وجود این که در فقه و آموزه های دینی تدابیر زیادی برای پیشگیری از وسواس اندیشیده شده است، اما آنچه که باعث تعجّب وشگفتی است این است که درعمل، بروز وسواس بیش از میزان مورد انتظار است(نتایج تحقیق میدانی نشان می دهندکه از ۲۰۰نفر نمونه ی تحقیق، ۱۵۴نفر آن ها مبتلا به وسواس هستند.)
۴- مقایسه روش های پیشگیری ودرمان وسواس در روانشناسی وفقه وآموزه های دینی، نشان می دهد اگرچه منشأ وسواس از نظر دو دیدگاه متفاوت است ، اما هردو دیدگاه رویکردهای نسبتاً مشابهی را برای پیشگیری از ابتلا به وسواس و نیز درمان آن در صورت ابتلا، برگزیده اند. هر دو دیدگاه از یک موضوع صحبت می کنند اما با دو زبان متفاوت وهرکدام درقالب متناسب با ادبیات خود.در بررسی های انجام شده دیدیم که هردو دیدگاه برای درمان این اختلال از شیوه ی استرس زدایی و مواجهه سازی و اجتناب از پاسخ، بهره می گیرند. شیوه های درمان دینی، در راستای فطرت و ذات انسان و در جهت قوّت بخشیدن به نیروهای درونی او طراحی شده اند و عقل و علم بشری نیز همین شیوه های فطری را کشف کرده و آن ها را در قالب دستور العمل های درمانیِ روان شناسانه ( مثل غرقه سازی و مواجهه)، برای درمان اختلالات روانی از جمله اختلال وسواس، به کار گرفته است.
۵- همانطور که روان شناسان با اتّکا به نحوه عملکرد ذهن و روان و با بهره گرفتن از رویکرد شناختی ورفتاری تلاش می کنند عقده ها واختلالات روانی از جمله وسواس را درمان کنند، اصول عملیه وقواعد فقهی بسیاری که در زمینه ی پیشگیری ویا درمان وسواس وجود دارند نیز همین روند را طی می کنند یعنی با آرامش دادن و رها سازی ذهن از احساسات منفی ومضطرب کننده و جایگزین کردن باور های عقلانی و منطقی به جای باورهای نادرست غیرعقلانی، اجازه نمی دهند که روان انسان از حالت تعادل خارج شده و بیمار شود یا عملکرد بهنجار آن مختل گردد و یا اگرهم در اثر فشارهای عصبی و درونی ، یا وجود زمینه ی وراثتی، وسواس ایجاد شد، بازهم این قوانین ساده می توانند ناهنجاری ذهن و روان او را درمان کرده به مسیر مستقیم و متعارف خود، بازگردانند.
۶- نتیجه ی دیگر این تحقیق این است که اگرچه نقص در شیوه ی آموزش احکام، مثل عدم تفهیم درست اصول و قواعد فقهی به مکلّفین و نقص و تزلزلِ مکلّفین در به کاربستن این معیارها، هنگام تصمیم گیری در مورد مظنونات و مشکوکات، موجب شکل گیری رفتارهای وسواسی می شوند و یا نحوه بیان برخی از احکام، به گونه ای است که ایجاد ترس و اضطراب می کند؛ اما همه ی راه های پیشگیری و درمان وسواس درفقه، به گونه ای طراحی شده اند که روان انسان را درجهت استرس زدایی وکاهش اضطراب و ایجاد آرامش و اطمینان هدایت می کنند.
با کنار هم گذاشتن این نکات، به این نتیجه کلی تر می رسیم که تدابیر پیشگیرانه و درمانی وسواس در فقه اسلامی، برمبنای خصوصیات روحی – روانی نوع انسان و در راستای حفظ سلامت و بهداشت تن و روان او، تدوین یافته اند و با درمان های مبتنی بر اصول روانپزشکی و روانشناسی تطابق و همپوشانی دارند. بنابراین اگر روانشناسان هنگام درمان افراد ی که از وسواس های مذهبی رنج می کشند، به فاکتورهای مذهبی واحکام ودستورات شرعی نیز گوشه چشمی داشته باشند و از سوی دیگر مراجع نیز هنگام صدور احکام به ویژگی های روانی وتاثیر پذیری روان انسان ، از باورهای بنیادینِ منطقی و غیرمنطقی، عنایتی بنمایند، روش های پیشگیری و درمان وسواس در این دو حوزه، حتی از همپوشانی بیشتر وکامل تری نیز برخوردار خواهند گشت.
در پایان، از آن چه که گفتیم و استدلال کردیم و نیز با کمک اصول و قواعدی که جهت صدق و صحت ادّعای خود به آن ها استناد نمودیم، در مجموع به این نتیجه می رسیم که لطف و تفضّل الهی بر آن قرار گرفته است که اصل بر برائت و طهارت انسان ها و نیز صحت اعمال و رفتار آنان باشد، و نیز اصل بر حلیّت و اباحه ی تمام اشیاء باشد؛ مگر آن که خلاف آن ها اتفاق افتاده و اثبات گردد. از طرفی اراده ی حضرت حق بر آن تعلّق گرفته است که مومنان یقین سابق خود را با شک لاحق برنتابند، خود را در عسر و حرج و تنگنا و تضییق در نیفکنند و چون عمل براساس احتیاط را در تمام موارد بر آنان واجب ندانسته است، پس در مورد مشکوکات و مظنونات راه تسهیل درپیش گرفته، بر امارات معتبر اطمینان کرده و به ظن محکم و مستدل خود جامه ی عمل بپوشانند؛ تا دچار کثرت شک و تردید در فکر و عمل خود نگشته و در ضرر و ضراری درنغلتند. همچنین اگر مالی را در ید انسانی یافتند، بر مالکّیت او اذعان کرده و سوق مسلمانان را پاک و طاهر دانسته و هرآن چه را که در آن معامله می شود، حلال و مباح بدانند؛ مگر وقتی که خلاف این، بر آنان اثبات گردد. چنان چه در اموری مضطر و درمانده گردیدند، به قدر میسور و ممکن بسنده کنند واگر خود، خود را در اضطرار نیفکنده باشند، به قدر نیاز حرام را بر خو حلال و واجب را ترک نمایند و اگر پس از وقت در انجام جزئی از اعمال خود یا در صحت انجام آن ها شکی بر وجودشان غالب شد، بر قاعده ی فراغ و تجاوزِ شریعت، اعتماد کنند تا از وسوسه ی شک و تردید، رهایی یابند و به یقین برسند.
پیشنهادها
با توجه به نتایج حاصل از این تحقیق دو پیشنهاد زیر به عنوان راه حل هایی برای پیشگیری و درمان مطمئن تر و کامل تر اختلال وسواس ارائه می گردند:
در این تحقیق اثبات کردیم که جزئی نگری ها و احتیاطی گری های افراطی در مرحله ی صدور احکام شرعی توسط مجتهد و نیز در مرحله ی عمل به احکام توسط مقلّدین، ممکن است در خیلی از موارد به علت ترس از بطلان عمل و عدم مقبولیت آن و مجازات شدن، به بروز رفتارهای وسواسی منجر گردند. اکنون پیشنهاد می کنیم که فقها به هنگام صدور فتوا، توجه داشته باشند که شرایط زمان و وجود عوامل استرس زای بسیار زیاد موجب شده است که میزان آسیب پذیری افراد نسبت به آسیب های روحی و روانی به مراتب بیشتر از گذشته باشد. به طوری که ممکن است افراد حتی در برخورد با کمترین میزان اضطراب و استرس، زمینه های بالقوه و پنهان وسواسشان آشکار و شعله ور گردد. بنابراین بسیار مناسب و بجاست اگر که مجتهدین معزّز، در نحوه ی بیان جزئیات احکام و احتیاط های گوناگون، تجدیدنظری داشته باشند و آن ها را به گونه ای مطرح کنند که تحریک کننده ی افکار و اعمال وسواسی نگردند.
پیشنهاد می شود حالا که روش های پیشگیری ودرمان در فقه و روانشناسی همپوشانی و تطابق دارند، برای افزایش و تقویت این همپوشانی و بهره گیری از مزایای آن، هم روانشناسان و مشاوران تربیتی وارد حوزه ی فقه شده با اصول و قواعد آن آشنایی پیدا کنند و هم فقها و مجتهدین مهارت هایی را در زمینه ی روانشناسی، کسب نمایند تا بتوانند از این طریق به مقلّدین خود که در واقع بیماران آن دسته ی دیگر هستند، بیشتر کمک کنند. و اصولاً لازمه ی رسیدن به یک حکم متقن و محکم و منسجم در هر زمینه ای، داشتن اطلاعات کافی در مورد کلیّات و جزئیّات آن موضوع می باشد. در خصوص مسئله ی وسواس نیز دیدیم که برای پیشگیری و درمان کردن وسواس نیاز داریم علاوه بر فقه و اصول و سایر معارف دینی، بر روانشناسی نیز تسلّط کافی داشته باشیم؛ تا بتوانیم برای مسائل مستحدثه، با در نظر گرفتن ماهیّت و واقعیّت وجودی و ذاتیشان، قوانین و اصول فقهی مناسبی را به کاربسته و احکام متقن و محکمی را صادر کنیم که حتّی کمترین ضرری نیز متوجّه مکلّفین و مقلّدین نگردد.
اما همچنان که مشاهده کردیم، وسواس موضوعی بسیار گسترده و دامنه دار بوده و با حوزه های علمی دیگری هم ارتباط پیدا می کند. این ویژگی وسواس، امکان انجام پژوهش های دیگری را در زمینه های مختلف مرتبط با آن، محقّق می سازد. به عنوان مثال علاقه مندان به تحقیق و پژوهش در حوزه ی روان شناسی، می توانند فرضیه های این تحقیق را به طور بالینی و تجربی بررسی نمایند و تأثیر تدابیر فقه اسلامی و آموزه های دینی را در درمان افرادی که مبتلا به وسواس های مذهبی هستند، به طور عملی و براساس پرسشنامه های استاندارد و علمی مطالعه و بررسی نمایند. شاید بتوانند به راهکارهای علمی، عملی و کاربردی تری در زمینه ی پیشگیری و درمان وسواس دست یابند و همچنین برای تحقیق و مطالعه در خصوص تأثیرگذاری باورهای مثبت مذهبی بر کاهش افکار و رفتارهای وسواسی، توجّه و اهمّیّت بیشتری قائل گردند؛ تا بتوانند در آینده خدمات بیشتر و مطمئن تری را به بیماران خود عرضه کنند.
موضوع دیگری که در ضمن این پژوهش بدان اشاره شد، مسئله ی طلاق عاطفی زوجین و نیز طلاق به معنای فقهی و حقوقی آن است که می تواند در حوزه ی فقه و حقوق به عنوان یک طرح تحقیقی مورد مطالعه قرار بگیرد. دیدیم که وسواس و تبعات ناشی از آن می تواند بنیان خانواده ای را از هم بپاشد. در چنین وضعیتی اگر زن دچار وسواس باشد، و مرد در اثر وسواس او دچار عسر و حرج گردد به هر حال می تواند از حق طلاق خود استفاده کرده و با پرداخت حق و حقوق زن او را طلاق دهد. اما سوال اینجاست که اگر چنین شرایطی بر مرد حادث گردد و دچار وسواس فکری-عملی اجباری شود به طوری که زن از وضعیت موجود مضطر گردیده و به عسر و حرج بیفتد، آیا قانون با حفظ حقوق زن، حق طلاقی برای او قائل خواهد شد؟
باشد که با پیگیری این موضوعات و نظایر آن ها ، محققین و علاقه مندان فعالیت در این عرصه، به رفع عوارض و مشکلات اضطرابی وسواس همّت کرده، اهتمام ورزند و راهکارهای موثّرتر و نیز کم هزینه تری را هم برای پیشگیری از بروز وسواس و هم جهت درمان آن طراحی و تدوین نمایند. همچنین امید آن می رود که اوّلاً افراد وسواسی قبل از هر چیز، وجود آشفتگی روانی و عدم تعادل در افکار و اعمال خود را، بپذیرند تا بتوانند برای درمان خود اقدام کنند و ثانیاً خانواده، نزدیکان و اطرافیان فرد وسواسی، به جای سرزنش ها، شماتت ها و زخم زبان های پیاپی و مداوم، به حمایت عاطفی و روانی از او اقدام کنند و به جای نجس خواندن فرد وسواسی به چشم یک بیمار به او بنگرند و به درمان و هدایتش در مسیر مستقیم، همّت گمارند، چراکه روان فرد وسواسی، رنجورتر و ناتوان تر از آن است که او قادر باشد به تنهایی و با تکیه بر نفس خود، راه آزادی، نجات و نفس کشیدن را بازیابد.
اللهمّ وَفِّقنا بِما تُحِبُّنا وَ تَرضنا !
آمین یا رَبَّ العالَمین
شهریور ۱۳۹۳
پیوست ها
۳-۵-۱- پرسش نامه
بسمه تعالی
خواننده ی گرامی ضمن تشکر وقدردانی از شما که پاسخگویی به سوالات این پرسش نامه را تقبل می نمایید. ازجنابعالی درخواست می کنم که با دقت و توجه کافی وبدون ذکر نام ومشخصات خود به موارد ذیل پاسخ دهید. لازم به ذکر است که دقت شما مخاطب عزیز در پاسخ گویی به سوالات زیر باعث دست یافتن به نتایج دقیق تر درباره ی این تحقیق است که : « میزان تأثیر عامل ترس از عدم مقبولیت تکلیف، برایجاد وسواس»
جنسیت : زن مرد
در کدام محدوده ی سنی قرار دارید؟
زیر ۲۰ سال ۲۰ الی ۳۰ سال ۳۰ الی ۴۰ سال بالاتر از ۴۰ سال
وضعیت تاهل : مجرد متاهل
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت