همان، بیت۹۷۰، ص۵۸۴
دکتر سجّادی می گوید: «مجرّد» در نزد عارفان و سالکان راه الی اللّه به کسی اطلاق می شود که به متاع و امور دنیوی بی توجه و بی اعتبار باشد و به بهره های دنیوی علاقه ای نداشته باشد و وجود خویش را از اوصاف و رذائل اخلاقی پاک و منزه سازد و خود را برای سیر به سوی حق آماده کند.[۱۰۶۳]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
محبوب
«برو تو خـانه ی دل را فـرو روب مهیّا کن مقـام و جـای محبـوب»
همان، بیت۳۹۹، ص۲۹۳
در بیت بالا مراد از محبوب همان معشوق ازلی است.
دکتر سجّادی می گوید: به طور مطلق حق را محبوب گویند.[۱۰۶۴]
برتلس نیز می گوید: «محبوب وجود مطلق و جمال وجه حق را نامند که از سمت تقیید و تحدید
مجرد باشد».[۱۰۶۵]
به نظر دکتر ستاری، محبوب به خداوند یگانه اطلاق می شود، هنگامی که او را از دوستی، مطلقاً و
بدون هیچ قیدی و بندی بی نیاز دانند».[۱۰۶۶]
محدث
«یکی در جزو و کل گفت این سخن باز یکـی کرد از قـدیم و محدث آغــاز»
شرح گلشن راز، بیت۲۸، ص۲۹
«قدیم و محـدث از هم چـون جـدا شـد که این عالم شـد آن دیگـر خـدا شـد»
همان، بیت۷۰۳، ص۴۵۵
«قدیم و محدث از هم خود جـدا نیست که از هستی است باقـی دائمـا نیست»
همان، بیت۷۰۴، ص۴۵۶
به نظر لاهیجی محدث آن است که سبقاً و ذاتیاً مسبوق به غیر باشد و دارای مبدأ و آغازی، و همچنین مستند به علت باشد. مراد از محدث عالَم می باشد که عبارت از تعیّنات و کثرات است و خداوند در مقام مظاهر هستی و کثرات عالم تجلی و ظهور نموده است.[۱۰۶۷]
هجویری گوید: «محدث، متأخّر اندر وجود یعنی نبوده و پس ببوده».[۱۰۶۸]
محقّق
«محقّق را کـه وحـدت در شهـود است نخستیـن نظـره بـر نـور وجود است»
همان، بیت۸۳، ص۵۲
لاهیجی می گوید: «محقّق» به انسان کاملی گفته می شود که حقایق اشیا کما بیش بر او ظاهر شده باشد و این معنی برای کسی مقدور و میسر است که به مقام کشف الهی نایل شده باشد و به عیان، حق را مشاهده نموده و این که حقیقت تمام اشیا اوست و جز او کسی نیست.[۱۰۶۹]
مروّق
«فــرو شستـه بــدان صـاف و مـروّق همــه رنـگ سیــاه و سبــز و ازرق»
همان، بیت۸۵۸، ص۵۳۲
شارح گلشن راز می گوید: مروّق به شراب ناب تجلّی ذاتی گفته می شود که از کدورت تعیّنات و کثرات پاک و مصفّا گشته است و در آن نا خالصی وجود ندارد و بی غلّ و غش است.[۱۰۷۰]
مرید
«گـرفتــه دامــن رنـــدان خـمّــار ز شیـخـی و مـریــدی گشتــه بیــزار»
شرح گلشن راز، بیت۸۶۱، ص۵۳۳
«چه شیخی و مریدی این چه قیـد است چه جای زهد و تقوا این چه شید است؟»
همان، بیت۸۶۲، ص۵۳۴
دکتر سجّادی گوید: «مرید کسی که پیرو مراد و مرشد باشد، کسی را گویند که به سیر الی اللّه پردازد. مرید نزد صوفیان و اهل سلوک کسی است که از اراده ی خود مجرد شده و از ماسوی اللّه بریده باشد. مریدی را دو معنی است یکی به معنی محب، یعنی سالک مجذوب، دوم به معنی مقتدی که حق، دیده ی او را به نور هدایت بینا گردانیده تا وی به نقصان خود بنگرد و دائماً در طلب کمال باشد و مگر به حصول مراد و وجود قرب حق آرام نگیرد».[۱۰۷۱]
نجم الدین رازی معتقد است که مریدی صفت خداوند یگانه است ،و تا زمانی که حضرت حق با این صفت بر روح بنده تجلی نکند، عکس نور ارادت او نیز در دل بنده پدیدار نمی شود.[۱۰۷۲]
صفات مرید
او بر این باور است که هنگامی که مرید به خدمت پیر خود می رسد بایستی از علایق دنیوی رها گشته و صفات ذیل را در خود نهادینه کرده باشد تا بتواند با شیخ خود هم صحبت شود و سلوک راه الی الله را با نهایت کمال طی نماید. صفات مرید عبارتند از:[۱۰۷۳]
۱- توبه ۲- زهد ۳ - تجرید ۴- عقیدت ۵- تقوا ۶- صبر
۷- مجاهده ۸ - شجاعت ۹ - بذل ۱۰- فتوّت ۱۱- صدق ۱۲- علم
۱۳- نیاز ۱۴- عیاری ۱۵- ملامت ۱۶- عقل ۱۷- ادب ۱۸- حسن خلق
۱۹- تسلیم ۲۰- تفویض
مزابل
«بـه جـان خـاک مـزابـل پـاک رُفتـه ز هـرچ آن دیـده از صـد یک نگفتـه»
شرح گلشن راز، بیت۸۶۰، ص۵۳۳
از دیدگاه لاهیجی مراد از مزابل، طبع و نفس امّاره و لوّامه است که خاک صفات نفسانی را از مزابل طبع پاک کرده و آن را مطهّر گردانیده است.[۱۰۷۴]
مسافر (ر.ک.سفر)
مستی
«پـی هـر مستیـی بـاشـد خمـاری دریـن اندیشـه دل خون گشت باری»
همان، بیت۷۰۲، ص۴۵۲
«وجود ما همه مستـی است یا خـواب چـه نسبت خـاک را بـا ربّ اربـاب»
همان، بیت۷۶۰، ص۴۸۴
لاهیجی گوید: «مستی» عبارت از حیرت و وله است که در مشاهده ی جمال دوست، سالک صاحب شهود را دست می دهد.[۱۰۷۵]
مستی بر سه نوع است: ۱- مستی نفس ۲- مستی دل ۳- مستی جان
[چهارشنبه 1400-09-24] [ 11:51:00 ب.ظ ]
|