بررسی پایان نامه های انجام شده درباره : ... |
- برنامه ریزی استراتژیک، عملیات و اقدامات سازمان را در دوره های زمانی نسبتاً طولانی هماهنگ نموده و به آنهاپیوستگی و انسجام میبخشد.
- برنامه ریزی استراتژیک در سطوح عالی سازمان شکل میگیرد، زیرا در این سطح است که تقریباً به طور همه جانبه ای اطلاعات لازم در مورد امکانات و منابع سازمان و انتظارات و توقعات از آن متمرکز است.
- برنامه ریزی استراتژیک، فراگیر بوده و برنامه های عملیاتی سازمان را در بر میگیرد و به آنها جهت میبخشد.
- برنامه ریزی استراتژیک، امکانات و محدودیتهای درونی و بیرونی سازمان را مد نظر دارد و با توجه به آنها پیش بینیهای خود را انجام میدهد. (دهکردی و سلمانپور خویی؛ ۱۳۸۵)
۴-۳-۷-۲-۲ مزایا و محدودیتهای برنامه ریزی استراتژیک
یکی از مزایای برنامه ریزی استراتژیک، هادی بودن آن است. این نوع برنامه ریزی، جهت و مسیر فعالیتها و عملیات سازمان را مشخص ساخته و بعنوان راهنمای سازمان عمل می کند. برنامه ریزی استراتژیک در تصمیم گیری، نقش راهنما را داشته و کار تجزیه و تحلیل و ارزیابی را ساده میسازد.
برنامه ریزی استراتژیک مخاطرات تصمیم گیری را کاهش داده و توفیق اقدامات مبتنی بر استراتژی های مصوب را تضمین می کند. و با نگرش بلند مدت به پیش بینی آینده می پردازد، لذا اطلاعاتی را در خود دارد که برای اقدامات درازمدت مدیران، بسیار مفید میباشد. برنامه ریزی استراتژیک نقش هماهنگ کننده بین برنامه های عملیاتی سازمان را نیز انجام میدهد و اقدامات واحدهای مختلف را دریک مسیر جهت میبخشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
از محدودیتهای برنامه ریزی استراتژیک میتوان به هزینه های انجام آن اشاره کرد. به علت هزینه های نسبتاً بالایی که برای برنامه ریزی استراتژیک مورد نیاز است، اغلب سازمانهای کوچک امکان استفاده از آن را پیدا نمیکنند. از نظر زمانی نیز این نوع برنامه ریزی احتیاج به زمانی طولانی دارد. سازمانهابرای برنامه ریزی استراتژیک باید مدت زمان زیادی وقت صرف کرده و مراحل مختلف این فرایند را پشت سر نهند تا سیستم برنامه ریزی استراتژیک بتواند شروع به کار کند. بدین ترتیب طولانی بودن فرایند برنامه ریزی استراتژیک از نظر بعضی سازمانهامحدودیتی برای این نوع برنامه ریزی است. از نظرتخصصی نیز برنامه ریزی استراتژیک نیاز به نیروی انسانی متخصص و حائز شرایط دارد که در دسترس همه سازمانهانیست. نکته دیگری که بعنوان محدودیت برنامه ریزی استراتژیک میتوان به آن اشاره کرد، عدم انعطاف و ثباتی است که این نوع برنامه ریزی القا مینماید. برنامه ریزی استراتژیک از تفکری منطقی و منظم سرچشمه میگیرد و مدیران و اعضای سازمان را موظف می کند تا براساس موازین از پیش تعیین شده راه بسپارند و از چارچوب خاصی پا بیرون نهند.
بر خلاف برنامهریزی سنتی که در آن آرمانها و اهداف تعیین میشوند در برنامه ریزی استراتژیک، هدف تبیین و تدوین استراتژی است. مهمترین واژه ای این موضوع استراتژی است که در ذیل به تعریف و توضیح آن پرداخته می شود. (دهکردی و سلمانپور خویی؛ ۱۳۸۵، ۱۸۹)
۳-۲ استراتژی
۱-۳-۲ پارادیمهای شکل گیری استراتژی
بطور کلی سه خط فکری در زمینه استراتژی و نحوه شکل گیری آن وجود دارد. گروهی از متفکران مانند مینتزبرگ، اوهما و استیسی معتقدند که استراتژی امری شهودی است و فرایند شکل گیری آن یک هنر است. در تفکر استراتژی بعنوان یک هنر، برنامه ریزی و تفکر استراتژیک دو مقوله متفاوت و جدا از هم هستند که در آن برنامه ریزی از تفکر نشأت می گیرد. در این دیدگاه، فرایند برنامه ریزی استراتژیک منجر به برنامه می شود نه استراتژی. در نتیجه باید به فکر بسط و توسعه استراتژی های خلاقانه و اثربخش بود نه یک فرایند و روش مبتنی بر منطق برای برنامه ریزی استراتژیک. براساس این دیدگاه فرایند شکل گیری و ایجاد استراتژی بیشتر مبتنی بر خلاقیت و دید فرد است تا فرایندی مبتنی بر گامهای مشخص و از قبل طرحریزی شده. گروهی از دانشمندان مانند پورتر، آنسوف و اندروز معتقدند که فرایند ایجاد و شکل گیری استراتژی فرایندی منطقی و عقلایی است که می توان از قبل آنرا طرح ریزی نمود. بر این اساس فرایند اتخاذ استراتژی علم محسوب می شود. در این بین گروهی نیز ترکیب هر دو را بطور توام مطرح می کنند. این گروه تلاش می کنند تا به تلفیق دیدگاه های خلاق و ابتکاری و نیز دیدگاه های تحلیلی و کمی دست زنند.(علی احمدی، ۱۳۸۸)
۲-۳-۲ مفهوم استراتژی و تاریخچه آن
منظور از مفهوم استراتژی، محتوا و ماهیت آن است. استراتژی در ابتدا یک واژه نظامی بود. ( ارمسترانگ، ۱۳۸۴) این واژه از لغت یونانی strategos به معنای هنر ژنرالها اقتباس شده است. مرکب از” استراتوس” به معنی ارتش و” اگو” به معنی رهبر گرفته شده است. در ارتش، استراتژی کار ژنرالهاست، همچنان که در کسب و کار نیز وظیفه مدیران ارشد است. (غفاریان و کیانی، ۱۳۸۳) اولین آثار مکتوب در این زمینه به حدود۲۵۰۰ سال پیش باز میگردد. اما سابقه کاربرد این مفهوم در حوزه مدیریت و بازرگانی به دهه ۵۰ میلادی و در حقیقت به زمانی باز میگردد که نظریه پردازان سیتسمهای طبیعی، عامل محیط را در مطالعه سازمانها وارد ساختند. (کویین و همکاران، ۱۳۸۲) این واژه اولین بار توسط چندلر[۲۶] در کتاب “استراتژی و ساختار ” به کار رفت. چندلر که برای اولین بار واژه استراتژی را بکار برد، از نظر وی استراتژی به معنای تعیین هدفهای بلندمدتیک سازمان و گزینش مجموعه اقدامات و تخصیص منابع لازم برای دستیابی به این هدفها است. ( کویین و همکاران، ۱۳۸۲) در اوایل دهه ١٩۶٠، وزارت دفاع آمریکا مبانی برنامه ریزی استراتژیک ر ا پایه گذاری کرد. در دهه ١٩٩٠ سبز فایل رویکردهای استراتژی با نظریات صاحب نظرانی مانند هنری مینتزبرگ[۲۷] و گریهامل[۲۸] آغاز شد. ( غفاریان و کیانی، ۱۳۸۳)
استراتژی در فرهنگ لغات آکسفورد چنین تعریف شده است: « هنر یک فرمانده کل قوا، هنر طراحی و هدایت عملیات بزرگ نظامی و مانورهای بزرگ» این تعریف با مفهوم استراتژی که در تجارت، سازمانهای دو لتی یا خصوصی استفاده می شود چندان ارتباط ندارد، اما حداقل حاوی این پیام است که استراتژی یک هنر است و این که مسئولیت نهایی عواقب و دستاوردهای آن متوجه رأس سازمان است. (آرمسترانگ، ۱۳۸۴)
۳-۳-۲ استراتژی چیست؟
هیچگاه پاسخ بهیک سؤال تا این حد متنوع نبوده است. هریک از این پاسخها ابعادی از موضوع را توصیف کرده است:
چندلر (۱۹۶۲): استراتژی عبارت است از» تعیین اهداف و آرمانهای بلندمدت و اساسی یک شرکت «
چایلد( ۱۹۷۲): استراتژی مجموعه ای از انتخاب بنیادی یا حساس است درباره نتایج یک فعالیت و ابزار انجام آن.
کی (۱۹۹۹): استراتژی کسب و کار به هماهنگی بین قابلیت های نهفته و درونی شرکت با محیط بیرونی اش می پردازد.
دراکر(۱۹۹۵): تصمیمهای استراتژیک را چنین تعریف می کند: « کلیه تصمیمهای مربوط به اهداف شرکت و راههای رسیدن به آن. (همان ماخذ)
دائره المعارف بریتانیکا، استراتژی را از دید نظامی(جایی که خاستگاه اولیه آن بوده) با تعبیر «هنر برنامه ریزی و هدایت عملیات» معرفی کرده است و برای متمایز ساختن آن با تاکتیک سه ویژگی«گستره بیشتر عملیاتی، دوره زمانی بلندتر و جابجایی انبوه نیروها»را بیان میکند. در سوی دیگر این طیف، هنری مینتزبرگ[۲۹] به عنوان یکی از متأخرین در این زمینه برای«استراتژی» پنج معنی پیشنهاد میکند: استراتژی به عنوان طرح[۳۰]، استراتژی به عنوان تمهید[۳۱]، استراتژی به عنوان الگو[۳۲]، استراتژی به عنوان وضعیت[۳۳] و استراتژی به عنوان دیدگاه[۳۴]. گروه مشاوران بوستون[۳۵] استراتژی را امری مربوط به جایگاه سازمان در میدانهایرقابتی میدانند و مشاوران مککینزی[۳۶] آن را با عبارت: «درک ابعاد مختلف ساختار صنعت و مبانی رقابت در آن» بیان میکنند. (کیانی و غفاریان، ۱۳۸۳)
ماهیت استراتژی، تشخیص فرصتهای اصلی و تمرکز منابع در جهت تحقق منابع نهفته در آنهاست. فلسفه استراتژی نشان میدهد که درون مایه اصلی استراتژی، فرصتها هستند. بدون دستیابی به فرصتهای استراتژیک، منافع استراتژیک به دست نمیآید. و بدون درک آنها استراتژی امری کاملاً بی ثمر است. ( همان ماخذ) همچنین برای دستیابی به هدف نهایی در رقابت با سیر سازمانها باید از استراتژی بهره گرفت. استراتژی منطق تجاری را برای سازمان به ارمغان می آورد. اگر هدف این است که بهترین باشیم پس باید استراتژی را به گونه ای طرح ریزی نمود که ما را به سوی بهترین شدن رهنمون نماید.
ارزش یک استراتژی به دو عامل بستگی دارد: اول اینکه تا چه اندازه برای ما مزیت رقابتی ایجاد می کند، دوم اینکه تاچه اندازه پر کردن این فاصله برای رقیب ما هزینه در بردارد. این عوامل هر دو به ماهیت فرصت و خاستگاه آن بر میگردد. و منظور از فرصت، فراهم شدن عوامل بروز منفعت به صورت ناقص میباشد. فرصت “بالقوه” برای همه وجود دارد، ولی فرصت"بالفعل” براساس قابلیت تکمیل عوامل منفعت تنها به افراد و سازمانهای خاص تعلق می گیرد. (همان ماخذ، ص ۴۵)
۴-۳-۲ سه الگوی استراتژی سازی
۴-۱-۳-۲ الگوی کارسالارانه
اقتصاددانان پیشین نخستین کسانی بودند که کارآفرین را به عنوان فردی که به تاسیس مؤسسات می پردازد توصیف کرده اند. اقدامات وی اساساً عبارت بودند از نوآوری، برخورد با ابهامات و پیچیدگیها، واسطه گری. کارسالار با بهره گیری از فرصتهای بازاریابی سرمایه گردآوری میکرد تا همان گونه که «جوزف شام پییتر[۳۷]» مدرس مشهور اقتصاد در دانشگاه هاروارد میگوید، به تشکیل « مؤسسات ترکیبی جدید[۳۸]» بپردازد.
برخی از نویسندگان مدیریت، جنبه کارسالارانه استراتژی سازی را نه تنها در قالب ایجاد مؤسسات جدید، بلکه به منزله ادارهی امور سازمانهای پیشرو تلقی می کنند.
۴-۱-۳-۲ الگوی انطباقی
دیدگاه استراتژی سازی مبتنی بر فرایند انطباقی از زمان انتشار دوکتاب مکمل هم در سال ۱۹۶۳ پذیرش فراوانی بدست آورد. «چالز لیند بلوم[۳۹]» و «دیوید بری بروک[۴۰]» کتاب «استراتژی تصمیم[۴۱]»، را درباره آسیاستگذاری در بخش دولتی نوشتند و از سوی دیگر نیز «ریچارد سایرت[۴۲]» و«جیمز مارچ[۴۳]» کتاب «نظریه رفتاری سازمان[۴۴]» را بر پایه مطالعات و بررسیهای تجربی در مورد تصمیم گیری منتشرکردند.
همان طور که ” لیند بلوم” شرح میدهد، سیاست گذار پیرو انطباق شرایط موجود را میپذیرد و در عین حال با فقدان هدفهای روشن مواجه است. تصمیمهای وی ماهیتاً درمان کننده اند؛ او باگامهای کوتاه به پیش میرود و هرگز فراتراز وضع موجود پای برنمیدارد. به این ترتیب سیاست گذار با ماهیت پیچیده خود کنار می آید.
۴-۱-۳-۲ الگوی برنامه ریزی
“راسل اکاف” در کتابی که درمورد برنامه ریزی دارد سه ویژگی را برای برنامه ریزی بر میشمرد:
برنامه ریزی چیزی است که ما پیش ازهرکاری میکنیم؛ یعنی تصمیم گیری مبتنی بر پیش بینی است.
برنامه ریزی هنگامیلازم است که موقعیتی که ما میل داریم در آینده بدان دستیابیم متضمن مجموعه ای از تصمیماتی باشد که متکی بهیکدیگرند، یعنی بایک نظام تصمیم گیری مواجهیم.
برنامه ریزی فرایندی است که درجهت ایجاد یک یا چند موقعیت آتی سوق داده می شود که دلخواه هستند و به نظر میرسد روی نمیدهند مگر کاری صورت گیرد.
درباره برنامه ریزی بسیار نوشته اند. بخش بزرگی از نوشتههای اولیه به «برنامه ریزی عملیاتی»مربوط می شود: پیش بینی بودجه های مختلف بر مبنای استراتژی های تعیین شده برای سازمان. سپس، توجه معطوف شد به برنامه ریزی خود استراتژیهای سازمانی که وظیفهی مهم و بلند مدت مدیران ارشد را تشکیل میدهد. (کویین و همکاران، ۱۳۸۲)
۵-۳-۲ تکنیکهای تدوین و تنظیم استراتژی
مدل BCG
مدل GE
مدل هوفر
مدل DPM
مدل ADL
مدل SPACE
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 04:44:00 ق.ظ ]
|