بر اساس گزارشات تاریخی، وی در اموال خراج خیانت کرد و سی هزار درهم[۶۰۴] و به قولی چهارصد هزار درهم[۶۰۵] اختلاس کرد.
منذر پس از دریافت نامه‌ی حضرت امیر۷ به کوفه آمد و حضرت او را عزل کرد و سی هزار درهم از او غرامت خواست امّا او منکرِ اختلاس شد. حضرت از او خواست که قسم بخورد که مالی نبرده است، امّا او قسم نخورد از اینرو حضرت او را زندانی کرد. حضرت امیر۷ به عیادت صعصه بن صوحان ـ که بیمار بود ـ رفت. بعد از گفتگوهایی که با هم داشتند صعصعه به حضرت گفت این دختر جارود است که روز، اشک از چشمش جاری است، به خاطر این که برادرش منذر را حبس کرده‌اید؛ پس او را آزاد کن و من ضامن پرداختهای او می‌باشم. حضرت فرمود چطور ضمانت می‌کنی و حال آن که او مدّعی است چیزی نگرفته است؟ پس سوگند بخورد تا او را رها کنم. صعصعه گفت به زودی قسم می‌خورد. حضرت فرمود من هم این گمان را دارم. بعداً منذر قسم خورد و حضرت او را آزاد کرد.[۶۰۶]
به هر حال حضرت امیر۷ از آنجا که در نظارت بر کار کارگزاران خود اهتمام داشت، آنها را مورد مؤاخذه قرار می‌داد و در عین حال این طور نبود که در مقابل گفته‌ی آنها بی توجّه باشد و با شرایط قضایی، آنها را مورد عفو قرار می‌داد؛ همانگونه که در اینجا بعد از قسمِ منذر بن جارود، او را مورد عفو و بخشش قرار داد.[۶۰۷]
۲ـ تقسیم ناعادلانه‌ی بیت المال
منذر بن جارود بیت المال را به خویشاوندان خود بذل و بخشش می‌کرده است از اینرو امیرالمؤمنین۷ طی نامه‌ای به وی نوشت :
«دست خود را در مال خدا برای کسانی که از قومت می‌آیند، بازگذاشتی؛ گویا این اموال را از پدر و مادرت به ارث برده‌ای….»[۶۰۸]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۳ـ کاهلی در انجام وظایف
منذر بن جارود به جای پرداختن به وظایف محوّله، اکثر وقت خود را به لهو و تفریح و شکار اختصاص می‌داد و از اینرو مورد مذمّت حضرت قرار گرفت و او را عزل کرد.[۶۰۹]
۲.۲.۹.۴. یزید بن حجّیه تیمی
یزید بن حجّیه، کارگزار امیرالمؤمنین۷ در مناطق ری و دستبی بود. قبلاً بیان کردیم که وی سی هزار درهم از مالیّات منطقه‌ی تحت حکومتش را برای خود برداشته بود امّا منکر آن می‌شد. حضرت امیر۷ او را با تازیانه نواخت و به زندان انداخت؛ امّا وی از زندان فرار کرد و به معاویه ملحق شد؛ معاویه آنچه را که ربوده بود، به او بخشید و بعداً ایالت ری را به او سپرد.
۲.۲.۹.۵. قعقاع بن شور
قعقاع بن شور کارگزار حضرت امیر۷ در مناطق کارگزار کسکر[۶۱۰] و میسان[۶۱۱] بوده است. او با زنی ازدواج کرد و صداق او را صدهزار درهم قرار داد.[۶۱۲] وقتی که متوجّه شد حضرت از کارهای خلافش مطّلع شده است، اموال آن منطقه را برای خود برداشته و به معاویه پیوست.[۶۱۳]
۲.۲.۹.۶. نعمان بن عجلان
قبلاً بیان کردیم که نعمان بن عجلان کارگزار حضرت امیر۷ در مناطق بحرین و عمان بوده است. او به هر کس از بنی زریق که نزد او می‌آمد، چیزی از بیت المال می‌داد. وقتی که ابوالاسود دوئلی از این واقعه مطّلع شد، طی اشعاری گفت :
«فتنه‌ای را می‌بینم که مردم را متحیّر ساخته است. پس بنی زریق، مال را همچون روباه‌ها به سرعت می‌برند؛ زیرا می‌دانید که فرزند نعمان مال خدا را مثل مال غارت شده، قسمت قسمت می‌کند».
البتّه نعمان به این هم اکتفا نکرده، خود نیز اموال بیت المال را تصاحب می‌کرد. وقتی که حضرت امیر۷ متوجّه شد که نعمان اموال بحرین را برای خود برداشته است، به دلیل سابقه‌ی درخشانی که نعمان داشته است نامه‌ی ملایمی برای او نوشت و ضمن متذکّر شدن برخی از نکات به وی، از او خواست که خراج منطقه‌ی تحت فرمانش را بررسی کند و به حضرت گزارش دهد. هنگامی که نامه‌ی حضرت به نعمان رسید و دانست که حضرت متوجّه خیانت وی نسبت به بیت المال شده است، به معاویه پیوست.
۲.۲.۹.۷. قدامه بن عجلان
قدامه بن عجلان فرماندار کسکر[۶۱۴] بوده است. حضرت امیر۷ نامه‌ای به او می‌نویسد و ضمن سرزنش وی، او را به مرکز حکومت فرا می‌خواند. از این نامه استنباط می‌شود که قدامه در مصرف بیت المال زیاده روی، و بیشتر از حقّ خود مصرف کرده است،[۶۱۵] از اینرو حضرت او را به مرکز حکومت فرا می‌خواند و از او می‌خواهد که در آمدن به مرکز حکومت شتاب کند.
حضرت امیر۷ در نامه‌اش به به قدامه بن عجلان، می‌نویسد :
«امّا بعد؛ پس آنچه از مال خدا در نزد توست، بفرست؛ زیرا از آنِ مسلمانان می‌باشد و بهره‌ی تو بیشتر از مردی از مسلمانان که در میان آنها می‌باشی نیست. ای فرزند قدامه! تصوّر نکنی که مال کسکر برای تو مباح است؛ آن گونه که از پدر و مادرت به ارث برده باشی. در فرستادن مال عجله کن و خودت نیز در آمدن به نزد ما بشتاب ان شاء الله».[۶۱۶]
۲.۲.۹.۸. مصقله بن هبیره شیبانی
پانصد نفر[۶۱۷] از نصارای بنی ناجیه که به تحریک خرّیت بن راشدِ ناجی، بر علیه امیرالمؤمنین۷ خروج کرده بودند توسّط معقل بن قیس، یکی از فرماندهان امیرالمؤمنین۷ اسیر شدند. معقل بن قیس و اسرا، در طول مسیر به مصقله بن هبیره شیبانی، کارگزار أمیرالمؤمنین۷ در اردشیر خُرّه[۶۱۸]، برخورد کردند. اسرا با دیدن مصقله، شروع به گریه کردند و التماس کردند که بر ما منّت نهاده و ما را خریده، و آزاد کن. مصقله که تحت تأثیر احساسات واقع شده بود، گفت به خدا قسم می‌خورم که بر آنها صدقه می‌دهم زیرا خداوند صدقه دهندگان را پاداش می‌دهد. پس آنها را از معقل به پانصد هزار درهم[۶۱۹] خرید؛ معقل، اسرا را به او تحویل داد و گفت در فرستادن مال برای امیرالمؤمنین۷ عجله کن. مصقله گفت الآن مقداری از آن را می‌فرستم امّا کوتاهی کرد و چیزی نفرستاد و به قولی بخشی از آن مبلغ را برای حضرت فرستاد و از پرداخت بقیه‌ی آن عاجز شد. امیرالمؤمنین۷ با ارسال نامه‌ای او را به نزد خود فراخواند و ابو حرّه حنفی،[۶۲۰] مأمور بردن مصقله به کوفه شد. امیرالمؤمنین۷ آن اموال را از او مطالبه کرد امّا مصقله توان پرداخت آن اموال را نداشت. گزارشی به روایت ذهل بن حارث در این زمینه آمده است؛ او می‌گوید مصقله مرا به محل اقامت خود فراخواند و غذایی آماده ساخت و خوردیم. سپس گفت به خدا سوگند، امیرالمؤمنین این اموال را از من می‌خواهد و من بر آن توانایی ندارم. ذهل می‌گوید به او گفتم اگر مایلی یک هفته دستور را به اجرا نگذار تا اموال را گردآوری کنی. مصقله گفت به خدا سوگند، نمی‌خواهم آن را بر خویشاوندانم تحمیل کنم یا از کسی درخواست کنم. به خدا قسم، اگر پسر هند (معاویه) یا پسر عفّان (عثمان)، چنین طلبی داشتند، به خاطر من از آن می‌گذشتند. ندیدی که چگونه عثمان هر سال صدهزار درهم از خراج آذربایجان را به اشعث می‌بخشید؟ ذهل می‌گوید به او گفتم که این مرد (علی بن ابی طالب۷) چنین نظری ندارد و چیزی را به تو نخواهد بخشید. او مدّتی ساکت شد و از گفتگوی ما یک شب بیشتر نگذشت که به معاویه ملحق گردید.[۶۲۱]
۲.۲.۹.۹. کمیل بن زیاد
یکی از وظایف کارگزاران، انجام درست و صحیح امور محولّه به آنان است. کسی که مسئولیت اداره‌ی یک منطقه را عهده‌ دار می‌شود وظیفه دارد که از مرزهای منطقه‌ی تحت حکومت خود در مقابل هجوم غافلگیر کننده‌ی دشمن به خوبی محافظت کند.
کمیل از جمله کارگزارانی است که نتوانست وظیفه‌ی پاسداری از مرزهای منطقه‌ی تحت حکومت خود را به خوبی انجام دهد از اینرو مورد سرزنش حضرت امیر۷ قرار گرفت.
کمیل بن زیاد نخعی کارگزار امیرالمؤمنین۷ در شهر هیت بوده است[۶۲۲] و با این وجود که دارای ایمانی عمیق و جزو اصحاب خاص حضرت بود امّا دارای ضعف مدیریت بوده است[۶۲۳] و به طور ناخواسته و غیر عمدی مرتکب تخلّف شد و مورد سرزنش حضرت قرار گرفت.
ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه می‌نویسد :
«مأمورین معاویه به اطراف عراق (مناطق تحت حکومت امیرالمؤمنین۷) یورش می‌بردند و کمیل جلوی آنها را نمی‌گرفت و ضعف خود را با حمله به سرحدّات تحت سلطه‌ی معاویه جبران می‌کرد؛ مثل حمله به قرقیسیا و اطراف آن از روستاهای اطراف فرات. علی۷ این روشِ کمیل را نپسندید و طی نامه‌ای ضمن سرزنش او، وی را از این کار بازداشت».[۶۲۴]
در منابع تاریخی آمده است که معاویه، در سال ۳۹ هجری، سفیان بن عوف غامدی را مأموریت داد با شش هزار نفر به هیت برود و آنجا را غارت کند و از آنجا به انبار و سپس به مداین برود و آنجا را نیز غارت کند.[۶۲۵]
کمیل در هنگام یورش سفیان بن عوف به شهر انبار، هیت را رها کرده بود و به ناحیه‌ی قرقیسیا رفته بود تا با گروهی که تصوّر می‌کرد قصد یورش به شهر هیت و نواحی اطراف آن را دارند، درگیر شود و کسی را در هیت به عنوان جانشین انتخاب کرده، و تمام نیروهای نظامی را با خود برده بود و تنها پنجاه نفر در هیت باقی مانده بودند.[۶۲۶]
سفیان بن عوف به آسانی از منطقه‌ی هیت خود را به انبار رسانده و آنجا را نیز غارت کرد و أشرس بن حسان بکری که از طرف حضرت امیر۷ فرماندار انبار بود را به همراه ۳۰ نفر از یارانش به شهادت رساندند و به شام برگشتند. هنگامی که امیرالمؤمنین۷ از این واقعه با خبر شد لشکری به دنبال سفیان بن عوف فرستاد امّا دست خالی برگشتند.[۶۲۷] از اینرو حضرت امیر۷ طی نامه‌ای، اقدام کمیل در حمله به قرقیسا و نسنجیده رها ساختن حوزه‌ی مأموریتش را نکوهش می‌کند[۶۲۸] و می‌فرماید :
«اقدام تو به تاراج مردم قرقیسا در مقابل رها کردن پاسداری از مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آنجا نیست تا آنجا را حفظ کند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشه‏ای باطل است. تو در آنجا پلی شده‏ای که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند، نه قدرتی داری که با تو نبرد کنند، و نه هیبتی داری که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزی را می‏توانی حفظ کنی، و نه شوکت دشمن را می‏توانی در هم بشکنی، نه نیازهای مردم دیارت را کفایت می‏کنی، و نه امام خود را راضی نگه می‏داری».[۶۲۹]
۲.۲.۹.۱۰. عثمان بن حنیف
عثمان بن حنیف استاندار امیرالمؤمنین۷ در شهر بصره بود. [۶۳۰] او دارای فضائل بسیاری است امّا به دلیل شرکت کردن در مهمانی یکی از اشراف بصره که در آن مهمانی فقط اشراف و ثروتمندان حضور داشتند و فقرا از آن بی بهره بودند مورد ملامت حضرت قرار گرفت و حضرت طی نامه‌ای ضمن توبیخ و سرزنش وی، او را به رعایت نکاتی متذکر شده است. این نامه در نهج البلاغه (نسخه‌ی صبحی صالح) به عنوان نامه‌ی ۴۵ ذکر شده است. البتّه در منابع روایی و تاریخی دیگر نیز این نامه نقل شده است امّا با آنچه که در نهج البلاغه نقل شده است تفاوتهایی دارند و نقل نهج البلاغه منحصر به فرد است.[۶۳۱]
به هر حال، عثمان بن حنیف به دلیل غفلت از جایگاه حسّاس مسئولیت به طور ناخواسته مرتکب این تخلّف شد و مورد سرزنش حضرت قرار گرفت.
در اینکه چرا امیرالمؤمنین۷ عثمان بن حنیف را بدینگونه سرزنش کرده است و اینکه تذکّر حضرت ناظر به چه نکته‌ای است، چند احتمال وجود دارد :
۱ـ میرزا حبیب الله خویی در منهاج البراعه ذیل نامه ۴۴[۶۳۲] درباره‌ی اینکه چرا حضرت، عثمان بن حنیف را به خاطر شرکت در این مهمانی سرزنش کرده است چند احتمال مطرح کرده است و در نهایت یک احتمال را پذیرفته است و آن این است که افرادی که عثمان بن حنیف را به این مهمانی دعوت کرده بودند از طرفداران معاویه بودند و هدفشان از این مهمانی این بوده است که بتوانند به نوعی، عثمان بن حنیف را فریب دهند تا دست از ولایت و دوستی امیرالمؤمنین۷ بردارد و به معاویه بپیوندد نظیر آنچه که معاویه با زیاد بن ابیه انجام داد.[۶۳۳]
۲ـ تذکّر حضرت، ناظر به این نکته است که صاحبان ثروت و موقعیت، با نزدیک شدن به مقامات دولتی و مهمانی دادن و دوستی با آنان، عمدتاً به فکر ایجاد کانالهایی برای بهره‌مندی‌های خاص هستند و مسؤولان باید حواسشان به این امر باشد و عثمان بن حنیف به خاطر غفلت از این امر، به نوعی مرتکب تخلّف شده است و لذا مورد سرزنش حضرت قرار گرفته است.
۳ـ در این مجلس، ثروتمندان شرکت داشتند، امّا فقرا از آن بی بهره بودند و اگر مبنای مهمانی این است که دیگران به نوایی برسند، لازم است افرادی در مهمانی شرکت کنند که محتاج چنین غذایی هستند، نه کسانی که ثروتمندند. از این رو این مهمانی‌ها بیشتر جنبه‌ی ریا و خودنمایی دارد و رضای خدا در آن نیست و استاندار امیرالمؤمنین۷ نباید در آن شرکت کند.[۶۳۴]
۴ـ در مهمانیهای اشرافی، احتمال انجام کارهای ناشایست بسیار است و در آن، اسراف و تبذیر می‌شود و غذاهای رنگارنگ و متنوّع برای مهمانان می‌آورند و چنین چیزی با شأن و جایگاه استاندار حکومت علوی در تضاد است.[۶۳۵]
۲.۲.۹.۱۱. علی بن أصمع : فرمانداران بارجاه
در برخی از منابع آمده است، علی بن أصمع کارگزار حضرت امیر۷ در منطقه‌ی بارجاه بوده است و به جهت خیانتی که از وی سر زد، حضرت انگشتان دست وی را قطع کرد.[۶۳۶]
۲.۲.۹.۱۲. ابوالاسود دوئلی
نقل شده است که حضرت امیر۷ ابوالاسود دوئلی را بر منصب قضاوت گمارد امّا پایان همان روزِ نخست، او را از قضاوت عزل کرد ابوالاسود دوئلی، شب هنگام وارد مسجد شد و به حضرت گفت : چرا مرا از قضاوت عزل کردی، در حالی که نه خیانت کرده‌ام و نه مرتکب جنایتی شده‌ام؟ حضرت فرمود به من گزارش داده‌اند که چون طرفین دعوی به محکمه می‌آیند، تو بلندتر از ایشان سخن می‌گویی و درشتی در گفتار داری.[۶۳۷]
۲.۲.۹.۱۳. شریح قاضی
حضرت امیر۷ از تخلّفات قضات نیز نمی‌گذشتند. نقل شده است که شریح قاضی، قضاوتی کرده بود و امیرالمؤمنین۷ آن را درست نمی‌دانست. حضرت به شریح فرمود به خدا سوگند تو را دو ماه به «بانقیا» تبعید می‏کنم تا میان یهودیان قضاوت کنی. امّا حضرت امیر۷ به شهادت رسید و لذا حکم اجرا نشد. سالها گذشت و پس از اینکه مختار بن ابی عبید ثقفی قیام کرد به شریح گفت امیرالمومنین۷ در آن روز به تو چه فرمود؟ شریح قضیه را بیان کرد. مختار گفت به خدا سوگند حقّ نداری بر زمین بنشینی و باید به «بانقیا» بروی و میان یهودیان قضاوت کنی. و او را به آنجا تبعید کرد و او دو ماه میان یهودیان قضاوت کرد.[۶۳۸]
فصل سوّم
علل، شاخصه‌ها و راهکارهای کشف تخلّفات کارگزاران در حکومت علوی
۳.۱. ریشه یابی تخلّفات کارگزاران أمیرالمؤمنین۷
بدون تردید، تمامی افراد بشر ـ به استثنای انبیا و اولیای الهی ـ ، در معرض لغزش و اشتباه قرار دارند؛ از این رو ارتکاب تخلّف، از سوی برخی افراد، در همه‌ی جوامع، امری اجتناب ناپذیر است. در این میان، کارگزاران امیرالمؤمنین۷ نیز هر چند شایسته، مؤمن و متعهد باشند امّا مصون از خطا و اشتباه نیستند و ـ همانطور که اتّفاق افتاده است ـ برخی از آنها به صورت خواسته و عمدی و برخی به صورت ناخواسته، با نقضِ قوانین و مقرّراتِ مربوط به حکومت و جامعه، مرتکب خطا و تخلّف شده‌اند.
به طور کلّی عوامل متعدّدی از قبیل ضعف مدیریت، ضعف اخلاقی، ضعف در ایمان به آخرت، دنیا گرائی، استبداد و خود رأیی، احساس عدم تعهّد نسبت به حاکم و یا حکومت، عدم درک صحیح و یا غفلت نسبت به جایگاه حسّاس مسئولیت و عواملی از این قبیل، در بروز تخلّفات کارگزاران مؤثّر می‌باشند که البتّه خودِ این عوامل، نشأت گرفته از برخی عواملِ کلّی از قبیل ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی و عقیدتی، ریشه‌های اقتصادی، عوامل سیاسی، و عوامل اداری می‌باشند؛ اما طبق بررسی‌های به عمل آمده، عمده‌ترین علل تخلّفات کارگزاران امیرالمؤمنین۷ یا مربوط به مادی گرائی و دنیاگرائی و عدم درک صحیحِ آنان نسبت به جایگاه حسّاس مسئولیت بوده است که نشأت گرفته از ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی و عقیدتی بوده است و یا از ضعف مدیریت کارگزاران بوده است و یا ناشی از غفلت آنان نسبت به جایگاه حسّاس مسئولیت بوده است. این مطلب را می‌توان با بررسی عملکرد کارگزاران متخلّف و نوع تخلّف آنها به دست آورد :
۳.۱.۱. آشفتگی فرهنگی و اجتماعی
به طور کلّی عوامل فرهنگی، اجتماعی و عقیدتی، تأثیر بسزایی در وقوع تخلّفات کارگزاران دارد و برخی از نابسامانیها و اشکالاتی که ناشی از مسائل غیر اسلامی و از بقایای حکومتهای سابق و فرهنگ گذشته بود، یکی از دلایل تخلّفات کارگزاران امیرالمؤمنین۷ می‌باشد. توضیح مطلب اینکه، در فاصله‌ی رحلت پیامبر۶ و آغاز خلافتِ امیرالمؤمنین۷، بدعتها و سنّتهای غلطی در جامعه ایجاد شد و مردم از سنّت پیامبر۶ و برخی دستورات اسلام بیگانه شدند؛ از اینرو جامعه‌ی زمان امیرالمؤمنین۷ به آسیب‏های گوناگونی دچار گشته بود؛ این آسیبها، هم در مبانی اعتقادی و اندیشه‏ای مردم و نوع نگرش آنان به دین و دنیا پدید آمده بود و هم در مبانی اخلاقی و رفتاری و خصلتهای روحی و روانی آنان، خود را نمایانده بود. در آن جامعه، فساد و بدعت آشکار شده بود و مردم از سنّت پیامبر۶ و اهداف والای ایشان دور افتاده بودند. تبعیض نژادی و قوم‌گرایی و عصبیّت‏های جاهلی در حکومتِ اسلامی رخ نموده بود. فساد مالی، رایج، و بیت المال مسلمانان به سادگی به یغما می‏رفت. والیانِ ناشایست در شهرهای اسلامی به ظلم و ستم و زراندوزی رو آورده و بر امور مردم مستولی شده بودند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...