خرید متن کامل پایان نامه ارشد – گفتار سوم – زوال داوری – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
۶- مهلت جرح[۵۹]
حق اعتراض به صلاحیت داور و جرح او نمیتواند بدون محدودیت زمانی باشد. قرار دادن مهلت برای جرح نقش حمایتی و تثبیت داوری را دارد، زیرا طرفی که از موجب جرح آگاه است نمیبایست آن را به عنوان سلاحی در طول داوری برای اعتراض به رأی استفاده کند و باید به سرعت آن ها را ابراز نماید. از این روی غالب مقررات مربوط به جرح مهلتی را برای طرفین در نظر گرفته اند که با سپری شدن آن این حق زایل خواهد شد یا به عبارتی فرض خواهد شد که طرفین از این حق اعترض خود صرف نظر کردهاند. مهلتهای پیشبینی شده توسط قواعد و قوانین داوری گرچه متفاوت میباشند اما به طور کلی کوتاه هستند.
به طور کلی باید توجه داشت که پس از نصب داور جرح او امکان پذیر نیست، مگر بنا به علّتی که پس از نصب بر طرفین آشکار گردیده است. در واقع این حالت بیشتر برای مواردی است که طرفین خود داور را انتخاب نکردهاند و پس از نصب، صفاتی از او برای آن ها آشکار میشود که برای داور بودن مناسب نیست، بنابرین طرفین باید بتوانند به صلاحیت شخصی وی اعتراض نمایند. بسیاری از قواعد داوری به هر یک از طرفین این امکان را میدهند که درخواست جرح داور منصوب خود را تنها به دلایلی که پس از انتصاب او مشخص گردیده طرح کنند.[۶۰] درهرصورت طرفین باید در اندک مدتی پس از آشکار شدن علل جرح، اعتراض یا درخواست خود را ارائه نمایند. چنانچه طرفین داورانی را برخلاف اینکه به عدم استقلال یا بیطرفی آن ها آگاه میباشند، منصوب کنند فرض خواهد شد که آن ها از حق اعتراض به آن داور و هر گونه تعارض شخصی که ممکن است با او داشته باشند صرف نظر کردهاند. بنابرین بعدًا هیچ مهلتی برای طرح اعتراض یا جرح متصور نخواهد بود.
۷- علل جرح پس از صدور رأی داوری
پس از صدور رأی، مأموریت یا کار داور در عمل پایان مییابد. لذا به نظر میرسد چنانچه علل جرح هرچند کمی پس از صدور رأی آشکار گردد، دیگر موضوع جرح نمیتواند علیه داور مطرح باشد. به جای جرح و اعتراض به داور باید از اعتراض به رأی و درخواست ابطال آن استفاده نمود، چراکه رأی توسط داور فاقد شرایط و اوصاف لازم صادر شده یا دیوان داوری به درستی با ترکیب یا تشریفاتی که مورد توافق طرفین بوده تشکیل و برگزار نشده است یا اینکه اجرای رأی مغایر نظم عمومی محل صدور یا اجرا میباشد. ممکن است قانون داوری در مرحله پیش از صدور رأی قاعدهای برای رسیدگی به جرح نداشته باشد. در این حالت تنها راهی که برای اعتراض به عدم استقلال و جانبداری داور وجود دارد آن است که در مرحله پس صدور رأی به آن اعتراض و درخواست ابطال آن میشود.
در اینجا پرسشی مطرح میگردد که آیا همین موجب جرح میتواند مبنای اعتراض به رأی قرار گیرد یا استانداردی قویتر نیاز است. به عنوان مثال، وجود ارتباط بین داور و طرفین یا وکلا یا مشاورین حقوقی آن ها که میتواند دلیل خوبی بر جرح داور باشد، در صورتی که پس از صدور رأی آشکار گردد آیا میتواند همچنان دلیل خوبی برای اعتراض به رأی باشد؟ قوانین مختلف پاسخهای متفاوتی به این پرسش دادهاند. در قوانین برخی از کشورها معیار یکسانی برای جرح و اعتراض به رأی به کار گرفته شده است، اما در برخی از سیستمهای داوری استانداردی قویتر و شدیدتری لازم میباشد.
برای مثال، معیار عدم استقلال و جانبداری داور برای جرح وی که باید پیش از صدور رأی به عمل آید با معیار عدم استقلال یا جانبداری داور برای اعتراض به رأی متفاوت است. برای مورد اخیر در صورتی عدم استقلال و جانبداری داور موجب بطلان رأی خواهد شد که حقایقی که باعث وابستگی یا جانبداری میشوند قوی و آشکار باشند.
همان گونه که گفته شد مشخص شدن عدم استقلال یا بیطرفی داور پس از صدور رأی ممکن است اجرای رأی را به دلیل مغایرت با نظم عمومی محل اجرا غیرممکن سازد برای مثال، دادگاه سوییس داوری را که بعداً مشخص شد پیش از این به عنوان حقوقدان، قرارداد موضوع داوری را نوشته و تنظیم کرده و وکالت یا نمایندگی خواهان را برعهده داشته و به عنوان داور غیر قابل تغییر تعیین شده بود، فاقد شرط بیطرفی دانسته و اجرای رأی این داور را مغایر با نظم عمومی سوئیس و غیرقابل اجرا شناخت. به نظر میرسد چنانچه داور، حتی داور منفرد، به یکی از طرفین وابستگی داشته باشد، برای مثال عضو ارشد مؤسسه خواهان یا خوانده باشد اما در موضوع دعوا دخالت یا نفعی نداشته باشد تا زمانی که بیطرفانه عمل کند و انتصاب او به عنوان داور خلاف نظم عمومی کشور محل داوری نباشد نمیتوان رأی او را مغایر با نظم عمومی کشور محل اجرا قلمداد نمود. باید توجه داشت اگر موجبات جرح در جریان داوری و پیش از صدور رأی برای طرفین آشکار بوده و آن ها از حق جرح خود استفاده نکردهاند (که فرض میشود آن ها از حق خود صرفنظر کردهاند) بعداً نمیتوانند با همان دلایل به رأی اعتراض نمایند. در غیر این صورت طرفی که میخواهد داور را جرح کند، در جریان داوری این کار را نخواهد کرد و منتظر میماند تا نتیجه داوری حاصل شود و پس از صدور رأی چنانچه آن را به نفع خود ندید، به دلیل جرح داور به آن رأی اعتراض خواهد کرد و این امر در عمل مهلتهای مقرر برای جرح را نیز بیفایده خواهد نمود.
گفتار سوم – زوال داوری
ماده ۴۸۱ قانون آیین دادرسی مدنی بیان میکند: «در موارد زیر داوری از بین میرود:۱- با تراضی کتبی طرفین دعوا ۲- با فوت یا حجر یکی از طرفین دعوا» امّا علل دیگری نیز برای زوال قرار داد یا شرط داوری وجود دارد که میتوان آن ها را استنباط کرد که عبارتند از:
حجر داور و طرفین دعوا یا یکی از آن ها؛ منتفی شدن موضوع داوری ؛کافر شدن داور در صورتی که طرفین اختلاف یا یکی از آن ها مسلمان باشد؛ عزل داور مرضیالطرفین از سوی یکی از طرفین (در صورت پیشبینی شرط عزل بسود یکی از آن ها) یا هر دو، قائممقامی داور نسبت به یکی از طرفین اختلاف، عارض شدن موارد ممنوعیت داوری مانند قاضی شدن داور یا ممنوع شدن به موجب حکم دادگاه، استعفا یا ناتوانی داور و صرف صدور رأی (که به معنای پایان داوری است) از جمله اسباب زوال داوری است. که ما از متن و روح قوانین میتوانیم استنباط نماییم.
۱- علل مربوط به داور
۱-۱- حجر داور
در بحث حجر داور سؤالات زیادی قابل طرح است چرا که بحث داوری بحث قابل اهمیتی است و نقش داور از این جهت که در منصب قضاوت قرار گرفته بسیار پررنگ است. بنابرین حتی به داوری سفیه در امور غیرمالی هم نمیتوان اعتماد کرد و نباید قضاوتی را ناخواسته بر طرفین تحمیل نمود. بند ۱ماده ۴۶۶ بیان میدارد که اشخاصی که فاقد اهلیت قانونی هستند را حتی با تراضی طرفین نمیتوان به سمت داوری انتخاب کرد بنابرین این ماده نیز اشاره به این امر دارد که سمت داور با حجر او پایان میپذیرد. ممکن است این سؤال مطرح شود اگر حکم رفع حجر داور صادر شود سمت او اعاده میگردد؟
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 01:46:00 ق.ظ ]
|