در این دسته بندی ، طبیعت گرایی ناظر بر این موضوع است که مفاهیمی مثل (( خوب )) و (( بد )) را می توان با ارجاع به مفاهیمی تجربی و طبیعی تعریف کرد.به عبارت دیگر ،طبیعت گرایی ناظر بر این موضوع است که واقعیت‌های طبیعی ، ابتدا توسط علوم طبیعی و علوم اجتماعی مطالعه می‌شوند و سپس صدق و کذب گزاره های اخلاقی ، بر مبنای میزان تطبیق با این واقعیت‌های مورد مطالعه ، تعیین و سنجیده می شود.مثلا نظریات (( نتیجه گرا )) می‌تواند گواه خوبی بر این مطلب باشد ، چرا که آن ها هم معتقد هستند که خوبی و بدی را می توان به مفاهیمی همچون لذت ، رنج ، خوشی ، سعادت و… تحویل کردو در عالم طبیعت در پی جویی آن ها بود.در این دیدگاه ، گزاره های اخلاقی ، صورت تغییر یافته ی واقعیت های طبیعی هستند که با ارجاع به آن ها می توان مفاهیم مور نظر را تعریف کرد.در واقع می توان تمامی احکام و گزاره های اخلاقی را به امور واقعی قابل اثبات ، برگرداند.این همان طبیعت گرایی فروکاهش گرایانه است که پیشتر به آن اشاره شد.نوع دیگری از طبیعت گرایی اخلاقی قایل ‌به این نکته است که گزاره های اخلاقی را می توان به نظرهای شخصی و یا عمومی که حاکی از رضایت یا عدم رضایت از آن گزاره ی اخلاقی است تقلیل و تحویل کرد.بدین معنا که گزاره ای اخلاقی که خوب است ، حاکی از آن است که سلیقه و میل عمومی نسبت به آن خوب است و بالعکس و در این صورت بدان معنا است که من یا اکثریت مردم حس خوبی نسبت به آن گزاره داریم و چیزی ‌در مورد خوبی خود آن گزاره نگفته ایم.در واقع می توان گفت خوب یا بد بودن یک گزاره ی اخلاقی در این دیدگاه به طور آشکاری وابسته به میل شخصی است و می توان بر اساس واکنش (( روانی )) افراد نسبت به یک گزاره آن را ابطال یا اثبات کرد. البته طبیعت گرایان در این موضوع که با کدامیک از مفاهیم طبیعی یا تجربی می توان خوب و بد را تعریف کرد ، دارای نظر واحدی نیستند.طبیعت گرایی نافروکاهش گرایانه قایل ‌به این نیست که می توان گزاره های اخلاقی را به مفاهیم طبیعی برگرداند اما این موضوع را می پذیرد که واقعیت های اخلاقی ، از سنخ واقعیات طبیعی هستند.البته منظور این دسته از طبیعت گرایان از طبیعی بودن ، این است که خاصه ی طبیعی ، اساس و مبنای طبیعت را تشکیل می‌دهد.

یکی از مهم ترین بینش هایی که در طبیعت گرایی اخلاقی شکل گرفت ، اعتقاد به وجود نیرویی درونی به نام وجدان است.به اعتقاد این دسته از طبیعت گرایان ، افزون بر نیروی عقل ، نیروی درونی در انسان وجود دارد که می‌تواند راهنمای او باشد.این نیرو همان (( وجدان )) است ((که علاوه بر اینکه معیار و ملاک غیر قابل خدشه ای برای افعال اخلاقی است ، در نهایت به عنوان نقش یک داور اخلاقی نیز ایفای نقش می‌کند.))(شریفی ،۱۳۸۴)

مطرح ترین نام در باره ی این نظریه ،ژان ژاک روسو(۱۷۱۲-۱۷۷۸) فیلسوف بزرگ فرانسوی است.او در کتاب “امیل” که یکی از بزرگترین آثار در زمینه ی تعلیم و تربیت است ، ‌به این نکته اشاره می‌کند که وجدان ، بهترین قاضی اعمال اخلاقی است.آنچه که وجدان حکم به انجام آن می‌کند خوب ، و آنچه که وجدان از انجام آن نهی می‌کند ، بد است.

اعتقاد روسو ‌به این موضوع ، از این اندیشه ی وی سرچشمه می‌گیرد که انسان به صورت طبیعی ( در حالت طبیعی) خوب و نیک است.وجدان او ، ندایی آسمانی و ملکوتی است که در اعماق جان او نفوذ ‌کرده‌است.از آنجایی که این وجدان پاک است ، هر آنچه که بدان امر می‌کند نیز پاک و نیک است و باید آن را انجام داد و بالعکس.او برای اثبات وجود وجدان ‌به این امر متوسل می شود که

    1. ۱- Moral Education

    1. ۲-Ethics

    1. ۳-Moral

    1. ۴-Custom

    1. ۵- Usage

    1. ۶- Positivistic

    1. ۷- Naturalistic

    1. ۱-ethics

    1. ۱- Jean-Jacques Rousseau ↑

    1. ۱- George Edward Moore ↑

    1. ۱- meta-ethics

    1. ۱-Analytic Philosophy

    1. ۲- Logical Positivism

    1. ۱- Naturalistic Fallacy

    1. ۱- Descriptive Ethics

    1. ۲- Normative Ethics

    1. ۱- Goal-Oriented Theories

    1. ۱- Task-Oriented Theories

    1. ۲- Virtue Theory

    1. ۱- Semantic

    1. ۲- Ontological

    1. ۳- Epistemological

    1. ۴- Psychological

    1. ۱Non-descriptive

    1. ۱- Non-Naturalistic

    1. ۲- Intuitionism

    1. ۱- Bertrand Arthur William Russell

    1. ۱- Ludwig Josef Johann Wittgenstein ↑

    1. ۱- Vienna Circle

    1. ۱- Rudolf Carnap

    1. ۱- Ayer

    1. ۱- Stevenson

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...