مبارزه برای نفت:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

از آغاز قرن بیستم تعامل میان سیاست و نفت، به طور قاطعی تاریخ ایران را شکل داده است. نفت در گذشته، هم منبع برخورد داخلی و هم برخورد ایران و منابع نفتی غرب بوده است که منجر به سرنگونی حکومت مصدق در اوایل دهه ۳۰ گردید و همچنان به عنوان یکی از دلایل حضور بیگانگان در منطقه خلیج فارس می‌باشد کشورهای توسعه یافته برای دست یابی به تکنولوژی نیازمند نفت هستند و تلاش می‌کنند از هر طریق ممکن به این ماده حیاتی دسترسی پیدا نمایند.
خطر مسابقه تسلیحاتی:
از دهه ۱۹۶۰، کشورهای خاورمیانه میلیونها دلار برای ساخت نیروهای نظامی مدرن جهت بازندگی و ترساندن همسایگان و برای مقابله با مداخله نظامی قدرتهای خارجی هزینه کرده‌اند. خلیج فارس و از جمله ایران نیز برای خریدهای تسلیحاتی، اشتهای زیادی نشان داده‌اند. تداوم نظامی‌گری نه تنها موضوع کم اهمیتی برای ایران نیست. بلکه به شدت امنیت اقتصادی کشور، به توقف این فرایند وابسته می‌باشد.
منابع ناامنی ایران هم داخلی هستند و هم خارجی که سطح خارجی به دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی تقسیم پذیر هستند. منابع داخلی ناامنی از دو جهت بسیار مهم هستند. اول، ازجهت تهدید بقای نظام و بی ثباتی سیاسی، دوم، از جهت این که ناامنی داخلی زمینه مناسبی برای تجاوزات خارجی می‌باشد.
موارد تاریخی برای این استدلال فراوان هستند که عمده‌ترین آنها تجاوز عراق به ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌باشد.
در سطح خارجی دو بخش منطقه‌ای و بین‌المللی وجود دارد. در سطح منطقه‌ای، در کشورهای در حال توسعه تمایل بسیار بالایی نسبت به دیگری و کشمکش بین‌الدولی وجود دارد، به ویژه منطقه خاورمیانه از این نظر منحصر به فرد می‌باشد. در سطح بین‌المللی نیز شاهد تهدیدات عمده‌ای بر ضد امنیت ملی هستیم. البته این سطوح رابطه‌ای دو سویه دراند و در بسیاری از مواقع، سطح منطقه‌ای به شدت از سطح بین‌المللی متأثر می‌باشد مثل حضور آمریکا در خلیج فارس که این حضور به دلایل تأمین منابع و امنیت ملی است. (آسایش زارچی، ۱۳۸۳، ص ۷).
ایالات متحده آن قدر به فکر تأمین امنیت ملی خود می‌باشدکه از هر طریقی که لازم باشد وارد عمل می‌شود.
هنگامی که حادثه ۱۱ سپتامبر صورت می‌گیرد بلافاصله بوش اعلام می‌کند این حمله از جانب طالبان صورت گرفته و ایالات متحده با تمام قوا و توانش به این کشور حمله می‌کند تا عوامل تروریست را ا ز بین ببرد.
بعد از اینکه وارد افغانستان شد و آنجا را به محاصره در آورد در این کشور برای خود پایگاه های نظامی ساخت تا توانسته باشد در یکی از کشورهای خاورمیانه پایگاه داشته باشد.
چند سال بعد از این واقعه تمامی کشورهای جهان شاهد این امر بودند که ایالات متحده به عراق حمله کرد. از دیدگاه بوش حمله به این کشور به بهانه جمع آوری تسلیحات کشتار جمعی بود. اما هیچ کدام از بازرسان سازمان ملل متحد در این کشور هیچ نوع سلاح کشتار جمعی پیدا نکردند.
پس می‌توان نتیجه گرفت که دلایل حمله آمریکا به افغانستان و عراق فقط و فقط برای تأمین امنیت ملی کشورش بوده است و ممکن نیست که دلیل خاص دیگری داشته باشد.
فصل چهارم:
امنیت ملی از دیدگاه ایالات متحده
چگونگی شکل گیری تعریف امنیت ملی در آمریکا:
در این فصل به شکل گیری امنیت ملی، مقتضیات امنیت ملی، علایق و مقاصد امنیت ملی و منافع ملی ایالات متحده در قرن جدید می‌پردازیم تا هر چه بیشتر مفهوم امنیت ملی آمریکا تشریح شده و متوجه امنیت ملی از دیدگاه ایالات متحده چه معنا و مفهومی دارد.
نه قانون اساسی و نه قوانین مربوط دیگر، چون قانون امنیت ملی هیچکدام چارچوب مشخصی برای سیاست خارجی تعیین نمی‌کنند.
هر رئیس جمهور به تناسب دولت خود قوانین خاصی را برای اجرای تدوین و اداره امنیت ملی به کار می‌برد. این امر موضوعی حیاتی می‌باشد زیرا چه سیاستی اتخاذ شود تعیین کننده زیر بنای آن سیاست نیز هست.
مشاور امنیت ملی کارتر و مسئول هماهنگی توسعه نظامی سیاست گزینی و اجرای تصمیمات رئیس جمهور توسط ارگانهای سیاست خارجی اهمیت مسئولیت مذکور را در سه کلمه خلاصه کرده است: هماهنگی رجحان دارد، در بخش دوم به بررسی سه بعد نظام سیاستگزاری امنیت ملی می‌پردازد.
بعد اول، فرایند سیاستگزاری در دولت آمریکاست، بعد دوم، روابط تنازع آمیز بین قوه مجریه و مقننه در چارچوب قانون اساسی آمریکا.
بعد سوم و مهمتر، میزان هوشیاری تاریخی در بیداری ملی آمریکا بیان و درجه آشنایی روسای جمهوری آمریکا با تاریخ است.
پس می‌توان نتیجه گرفت که آمریکا تنها را در نظر گرفتن هر سه بعد خواهد توانست سیاست خارجی منسجم و مؤثری را تدوین و طرح ریزی نماید. (پروین، ۱۳۷۷، ص ۹۵)
ایالات متحده در هر برهه از زمان تلاش می‌کند تا بتواند امنیت ملی خویش را تأمین نماید. در واقع می‌توان گفت که لابی‌های یهود که در عرصه اتخاذ سیاستهای راهبردی ایالات متحده نقش دارند، سیاستهای داخلی و خارجی این کشور را تعیین می‌کنند. مهار ایران در عرصه نظام بین‌الملل، محور شرارت خواندن ایران، محاصره اقتصادی جمهوری اسلامی ایران و مطرح کردن بحث فعالیتهای هسته‌ای ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای متوقف کردن ایران به دست یابی به این فناوری را می‌توان از تأثیرات لابی‌های یهود بر سیاست خارجی ایالات متحده دانست یکی دلایل از مهمترین لابی‌های یهود این است که دست یابی ایران به سلاحهای اتمی می‌تواند بسیار خطرناک باشد. از آنجایی که جمهوری اسلامی ایران کشور اسراییل را به رسمیت نمی‌شناسد و این کشور را به عنوان متجاوز تلقی می‌نمایدهر آن ممکن است که نوک تیر پیکان خود را متوجه اسراییل سازد. پس ایالات متحده سعی می‌کند از هر طریق ممکن جلوی دست یابی جمهوری اسلامی ایران را به چنین تکنولوژی را بگیرد. و در عرصه بین‌الملل با مطرح کردن بحث محور شرارت، حمایت از گروه های تروریستی و ارسال اسلحه به این کشورها برای مقابله با آمریکا و … عملکرد خود را در دیدگاه کشورهای جهان مشروعیت بخشد.
فصل پنجم:
آمریکا و اندیشه جهانی تک قطبی
نظم نوین جهانی تحمیل اندیشه (یکجانبه گرایی)
دکتر ین بوش و تهاجم به عراق:
در پی رویدادهای تروریستی ۱۱ سپتامبر، رئیس جمهور ایالات متحده بر ضد تروریست‌ها اعلام جنگ کرد. چند روز بعد بار دیگر رئیس جمهور ایالات متحده از جنگ دیگری سخن گفت: اما این بار منظور وی جنگ برضد تروریستها نبود بلکه اعلام کرد که دوران تازه‌ای از جنگ صلیبی آغاز شده است. از آن پس، اعلام این مواضع جنگ طلبانه در سیاست خارجی ایالات متحده به گونه‌ای فزاینده شدت گرفت و سرانجام این خطابه‌های آتشین و جنجالی در سپتامبر ۲۰۰۲ در یک سند رسمی انتشار یافت و در اقدامی بی سابقه به صورت راهبرد امنیت ملی آن کشور رسمیت یافت. انتشار این سند مهم در زمانی صورت گرفت که موضوع خلع سلاح عراق به بحرانی جدی برای سازمان ملل تبدیل شده و در نتیجه تهاجم نظامی به این کشور در دستور کار ایالات متحده قرار گرفته بود. ایالات متحده با هدف نابود ساختن انبارهای سلاحهای کشتار جمعی عراق اعم از سلاحهای شیمیایی، میکروبی و هسته‌ای و تغییر رژیم حاکم بر این کشور، به عراق حمله کرد. اظهارات و مستندات ایالات متحده بر این اقدام، در دو محور مختلف بوده است:
۱) صدور مجوز از شورای امنیت در قطعنامه‌های متعدد این شورا در مورد عراق.
۲) بر پایه اصل دفاع مشروع در پاسخ به توان عراق برای حمله‌ی احتمالی به این کشور و اصل پیشدستی در دفاع مشروع. (بابایی، ۱۳۸۳، ص ۱۷)
در مقابل، بسیاری از کشورها حمله نظامی به عراق را اقدامی غیر قانونی و آن را با اصول و مقررات حقوق بین‌الملل مغایر می‌دانند. تهاجم به عراق مشروعیت نداشته چرا که اولاً عراق به هیچ یک از کشورهای مهاجم حمله‌ی مستقیم نظامی نکرده بود و از کشورهای مهاجم درخواست کمک نکرده بود؛ ثانیاً عراق در مورد حمله‌ی قریب الوقوع به یکی از کشورهای عضو ائتلاف به گونه‌ای که جز با کاربرد زور توان آنرا دفع کرده نبوده است؛ ثالثاً شورای امنیت سازمان ملل نیز هیچ مجمز صریح و روشنی برای اقدام نظامی بر ضد عراق صادر نکرده است.
در نتیجه، اقدام نظامی بر ضد عراق نمی‌توانسته به استناد دفاع مشروع یا مجوز شورای امنیت در چار چوب منشور ملل متحده مشروعیت داشته باشد.
دکتر ین دفاع پیشدستانه، از دیدگاه بوش و نظریه پردازانش، سالها پیش از حملات ۱۱ سپتامبر شکل گرفته بود یعنی حدود سال ۱۹۹۰ و در پی فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده حمله نظامی به عراق را بر اساس مصوبات شورای امنیت توجیه نمی‌کند، تفسیر صحیح آن ایجاب می‌کند که این مفهوم را به پیشدستی در برابر مهاجمان بالقوه گسترش دهیم و پیش از آنکه امکان حمله بیابند آنها را سرکوب کنیم. موضوع پیشدستی در استراتژی امنیت نظامی ایالات متحده مطرح گردیده و در واقع دکترین بوش است.«ایالات متحده ملت آمریکا و منافع ما در داخل و خارج از راه شناسایی و از میان بردن تهدید پیش از رسیدن به مرزهایش برقرار می‌ماند. هر چند ایالات متحده همواره برای جلب حمایت جامعه‌ی بین‌المللی کوشش می‌کند، اما در صورت ضرورت، دیگر ما برای اقدام انفرادی تردید به خود راه نمی‌دهیم. با استناد به پیشدستی در دفاع مشروع بر ضد تروریست‌ها اقدام می‌کنیم تا مانع شویم به ملت و کشور ما آسیب رسانند.» با توجه به اهداف دولتهای یاغی و تروریست‌ها، دیگر نمی‌توانیم مانند گذشته تنها به شرایط واکنشی تکیه کنیم. ناتوانی از بازداشتن یک مهاجم بالقوه، فوریت تهدیدهای امروزه و اهمیت و شدت آسیب متحمل که از قدرت دشمنان ما که در انتخاب سلاحها به وجود آمده است، آن گزینه را اجازه نمی‌دهد. ما نمی‌توانیم به دشمنان اجازه دهیم تا ابتدا حمله کنند.
دکترین بوش مفاهیمی فراتر از دفاع پیشدستانه یا جنگ پیشگیرانه را مطرح ساخته است.در جنگ پیشگیرانه، خطر و تهدید واقعاً وجود دارد، اما آنی و قریب الوقوع نیست در حالی که در دکترین بوش ادعا شده است که می‌توان در برابر خطرات بالقوه و تهدیداتی که هنوز شکل نگرفته و به مرحله بروز نرسیده، به قوه قهریه متوسل شده و آنها را در نطفه خفه کرد. در واقع، دکترین بوش دفاع پیشدستانه در برابر حمله‌ای قریب الوقوع نیست بلکه جنگی پیشگیرانه است در برابر تهدید بالفعل و جنگ تجاوز کارانه‌ای برای سرکوب مخالفان این کشور می‌باشد که نفرت از ایالات متحده داشته یا قصد دشمنی این کشور را در ذهن خود می‌پرورانند.
ایالات متحده آمریکا در مورد حمله به عراق و یا افغانستان قوانین بین‌المللی را زیر پا گذاشت و به مفاد قطعنامه‌هایی که در مورد عراق و افغانستان از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد صادر شد اعتنایی نکرد و به صورت یکتازانه سیاست‌های خویش را پیش برد بدون اینکه آرا و افکار عمومی جهان را در نظر بگیرد. این در واقع یکی از سیاست‌های کلی ایالات متحده است که منافع سایر کشورها برایش معنا و مفهومی ندارد.
در برخوردهای نظامی که ایالات متحده با افغانستان و عراق داشت، اگر چه با از میان رفتن رژیم‌های این دو کشور جمهوری اسلامی ایران اظهار رضایت می‌کرد و منافعش در این راستا با ایالات متحده همگام بود، شاهد آن هستیم که آمریکا صریحاً در مقابل ایران موضع و برنامه‌ها و اهداف جمهوری اسلامی را سدی در برابر اهداف و امنیت ملی خود می‌داندو می‌خواهد ایران را از هر طریق ممکن مهار نموده تا بتواند از این طریق اولاً نفت بیشتری از چاه‌های نفت خاورمیانه ببرد؛ ثانیاً امنیت اسراییل را تضمین کرده و ثالثاً از حضور سایر قدرت‌های برتر منطقه‌ای و بین‌المللی در این منطقه حساس ژئوپولتیکی جلوگیری نماید.
نکات محوری سیاست خارجی بوش:
بر اساس دکترین بوش وقایع ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ نشان داد که ماهیت خطرناکی که امنیت نظامی ایالات متحده را تهدید می‌کند اساساً متحول شده است. این دکترین اشاره دارد که در گذشته دشمنان نیاز به ارتشهای بزرگ و توان صنعتی برای آمریکا داشتند. اکنون شبکه‌های انسانی و نامشخص می‌تواند سبب ایجاد آشوب و بی نظمی گسترده و درد و رنج در آمریکا گردند. از دیدگاه زمامداران آمریکا در قرن هزاره سوم مهمترین تهدیدات امنیتی که متوجه ایالات متحده است نه از حمایت سایر قدرتهای بزرگ مثل چین نشاط می‌گیرد بلکه از سوی گروه های فراملی یا فروملی برمی‌خیزد که از تکنولوژی‌های مدرن، که عموماً ساخته غرب است، برای ضربه زدن به آمریکا استفاده می‌کنند. به عبارت دیگر دکترین بوش به این واقعیت اشاره می‌کند که پا به پای رشد تکنولوژی گروه های تروریستی مخالف آمریکا خود را به این تکنولوژی‌ها برای آسیب رسانی مؤثر به ایالات متحده مسلح می‌کنند. ویژگی دیگری که از دکترین بوش قابل استنباط است این است که سازمانهای تروریستی با تکیه بر امکانات مالی بسیار اندک توانایی وارد آوردن ضربات بسیار سنگینی به ایالات متحده را دارند.
از این رو آمریکا باید خود را در مقابل این دشمن بسیار آسب پذیر احساس ‌کند. این آسیب پذیری بدین علت است که سازمانهای اطلاعاتی، امنیتی و دفاعی که وظفیه تأمین امنیت جانی و مالی مردم آمریکا و سرزمین این کشور را به عهده دارند میراث جنگ سرد هستند، یعنی برای مقابله با دشمنانی طراحی شده‌اند که این دشمنان مانند خود آمریکا یک کشور هستند و لذا صاحب یک وجود فیزیکی قابل شناسایی هستند که این موجودیت فیزیکی در خارج از مرزهای ایالات متحده است. (سیف زاده، ۱۳۸۳، ص ۵۲)
یکی دیگر از ویژگیهایی که دکترین بوش در ارتباط با تروریسم اشاره دارد،ماهیت جهانی تروریسم است. آمریکا یک قدرت جهانی با منافع جهانی و حضور جهانی است. لذا تروریسم در تمام جهان درصدد حمله به آمریکاییها و منافع این کشور است. هر جا ایالات متحده دارای منافعی است و در هر نقطه‌ای که آمریکاییها حضور دارند تروریسم نیز بصورت بالقوه توانایی حضور دارند. چون تروریسم یک پدیده جهانی است پس مبارزه با تروریسم نیز ماهیت جهانی دارد. دکترین بوش نیز اذعان دارد که مدت مبارزه با تروریسم مشخص نیست. از دیدگاه دکترین بوش تروریسم ضد آمریکایی دو منشأ دارد: گروه های تروریستی و دولتهای حامی تروریسم. این دو چند وجه مشترک دارند. نخستین وجه مشترک آنها تضادی است که با آمریکا دارند؛ وجه دوم آنها اعتقاد به ایدئولوژی‌های فراطی است؛ وجه سوم آنها اعتقادشان به لزوم همکاری و هماهنگی تلایشهایشان با یکدیگر است؛ وجه چهارم استفاده از ابزار مشترک یعنی سلاحهای کشتار جمعی است. وجود اهداف مشترک، تشابهات ایدئولوژیک و لزوم یک تلاش مشترک این دو پدیده سیاسی مجزا را به یکدیگر پیوند می‌دهند. بر طبق دکترین بوش یکی دیگر از ویژگیهای تروریسم توانایی رشد و بالندگی آن در کشورهایی است که دارای دولت ضعیفی هستند. منظور از دولتهای ضعیف، دولتهایی است که توانایی کامل در کنترل قلمرو خود را ندارند، فساد در آنها به شدت رایج و فقر در آنها همه گیر است. لذا دولت بوش معتقد که خطری که امروز از جانب دولتهای ضعیف متوجه آمریکاست بیشتر از خطر دولتهای قدرتمند برای ایالات متحده است. از این دست دولتهای ضعیف می‌توان به سومالی، یمن و افغانستان اشاره کرد که همه محیط‌های مناسبی برای رشد گروه های تروریستی شده اند. از منظر دکترین بوش اولویت اول در مبارزه با تروریسم مختل کردن و سپس نابود نمودن سازمانهایی است که توانایی انجام عملیات تروریستی را در مقیاس بین‌المللی دارند. برای این منظور، ایالات متحده باید رهبری، فرماندهی، کنترل و ارتباطات، نهادهای لجستیک و منابع مالی سازمانهای تروریستی را هدف قرار دهند این امر به زعم دولت بوش سبب خواهد شد که سازمان‌های تروریستی نتواند اقدام به برنامه‌ریزی و انجام عملیات نمایند.
استراتژی آمریکا در مبارزه با تروریسم اصولاً یک استراتژی تهاجمی است، اما در عین حال ایالات متحده اقداماتی را در داخل برای حفاظت از کشور و بازدارندگی در مقابل حملات به مورد اجرا قرار می‌دهند از منظر دکترین بوش یکی از ضروریات مبارزه با تروریسم آن است که آمریکا به طور فعال وارد مناقشات حساس منطقه‌ای بشود تا از این طریق مانع از آن شود که درگیریها بطور انفجار آمیزی تشدید شده و در نهایتاً عواقب سوء آن متوجه ایالات متحده گردد.
از دیدگاه دکترین بوش مناقشه اعراب اسرائیل به عنوان یک نزاع منطقه‌ای از اهمیت جهانی برخوردار است.چند دلیل برای این اهمیت را می‌توان برشمرد خسارات انسانی، رابطه‌ آمریکا با اسرائیل و رابطه آمریکا با دولتهای مهم عربی و نیز اهمیتی که منطقه از دیدگاه اولویتهای جهانی ایالات متحده دارد. از دیدگاه دولت بوش لازمه رسیدن به صلح دست یافتندو طرف به آزادی است. در این راستا دولت آمریکا معتقد است که باید یک دولت مستقل و دموکراتیک در فلسطین ایجاد بشود که بتواند در صلح و امنیت در کنار اسراییل بسر برد. موضع دولت بوش آن است که فلسطینی‌‌ها مانند سایر ملتها شایسته داشتن دولتی هستند که در خدمت منافع آنها و پاسخگویی نیازهای آنها باشد و در این راستا آمریکا آمادگی خود را اعلام کرده تا بتواند حکومت مستقل ایجاد کرده که تروریسم را رد کرده، و دولت ایالات متحده برای تشکیل یک دولت فلسطینی از آنها حمایت خواهد کرد.
یکی دیگر از موضوعات دکترین بوش جلوگیری از گسترش و ازدیاد سلاحهای کشتار جمعی است. از منظر دکترین بوش دولت ایالات متحده باید پیش از آنکه دولتهای سرکش و همدستان تروریست آنها بتوانند این کشور را تهدید به استفاده از سلاحهای کشتار جمعی کنند آنها را متوقف نماید. دکترین بوش برای حمایت از عملیات پیشگیرانه اقدامات زیر را ضروری می‌داند:
۱) تقویت کردن توان اطلاعاتی به منظور فراهم آوردن اطلاعات به روز و دقیق در مورد تهدیدات که در حال شکل گیری است.
۲) هماهنگی با متحدین برای رسیدن به یک ارزشیابی مشترک در این مورد خطرناک ترین تهدید است.
۳) ادامه فعالیت برای دگرگون کردن نیروهای نظامی آمریکا برای حصول اطمینان از توانایی کشورهای تروریست برای انجام عملیات دقیق و سریع برای دستیابی به نتایج قاطع می‌باشد.
در نهایت برای دستیابی به تکنولوژی هسته‌ای عملکرد ما باید واضح‌تر و شفاف‌تر صورت گیرد تا به بهانه‌ای برای تهاجم سیاسی یا نظامی به دست دولت آمریکا نیفتد.(طارمی، ۱۳۸۲، ص ۱۱۰).
پس می‌توان گفت بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر بود که ایالات متحده از دیدگاه خود شروع به مبارزه با ابعاد مختلف تروریسم نمود. حضور در منطقه خاورمیانه و سرکوبی رژیمهای افغانستان و عراق و همسایه شدن ایالات متحده آمریکا با جمهوری اسلامی ایران همگی در راستای تأمین امنیت ملی آمریکا بوده است.
هنگامی که ایالات متحده توانست دو کشوری که منافعش را در منطقه خاورمیانه با چالش روبرو می‌سازد از میان بردارد نشان داد که توانایی این را دارد که بتواند موانع دیگر را از سر راه خود بردارد.
ایالات متحده خواست با این عمل نشان دهد همانطور که رژیم بعث عراق و حکومت طالبانی افغانستان را از سر راه منافعش برداشته است می‌تواند این حمله و سرنگونی را علیه جمهوری اسلامی ایران به مرحله برساند.
فصل ششم:
رفتارهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران پس از دخالت آمریکا در عراق
آمریکا و ایران؛ واکنش فعال یا انفعالی:
در این فصل تشریح سیاست‌ها و رفتارهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران پس از اشغال عراق پرداخته و واکنشهای سیاستمداران ایرانی را در مورد واقعه مذکور مورد بررسی قرار داده و واکنشهای ایالات متحده را در رابطه با ایران تبیین و تشریح می‌نماییم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...