کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



جستجو



آخرین مطالب
 



در این پژوهش منظور از IL-4، مقادیر اینترلوکین-4 است که با بهره گرفتن از کیت ELISA ساخت کشور امریکا به صورت پیکو­گرم بر میلی­لیتر و توسط دستگاه ELISA Reader اندازه ­گیری می­ شود.
1-7-2-5- لکوسیت:
در این پژوهش منظور از لکوسیت، تعداد سلول­های سفید خون است که به صورت n×109)در لیتر( و توسط دستگاه Cell Counter XL 22 ساخت شرکت Drew Scientific، امریکا اندازه ­گیری می­ شود.
فصل دوم:
مباني نظري و
پیشینه پژوهش
مقدمه
هدف از اين تحقيق بررسی تاثیر شدت تمرین برتغییرات الگوی سایتوکاینی و تعداد لکوسیت در بازیکنان فوتبال می­باشد. لذا در اين فصل، ابتدا مرور مختصري بر مفاهیم بنیادی تحقيق صورت گرفته، سپس به بيان دست آورد‌هاي كلي پژوهش‌هايي كه در مورد موضوع تحقيق صورت گرفته، اقدام شده است.
2-1- مفاهیم بنیادی:
2-1-1- سیستم ایمنی
از لحاظ تاريخي، واژه ايمني[49] از ريشه كلمه لاتين” ايمونيته[50]” به معناي معافيت از پيگرد قانوني اخذ شده كه به سناتورهاي رومي در طي دوره مسئوليت آنها اهدا مي­شد و اين در حالي است كه امروزه از لحاظ پزشكي، ايمني به معناي مصونيت در برابر بيماري­ها و علي الخصوص بيماري­هاي عفوني است. مجموعه سلول­ها، بافت­ها و مولكول­هايي كه موجب مقاومت نسبت به عفونت­ها مي­شوند، سيستم ايمني را به وجود مي­آورند که واكنش هماهنگ آنها در مقابل مواد بيگانه­اي چون ميكروب­هاي عفوني، پاسخ ايمني[51] ناميده مي­شود (عباس، 2003).
ايمونولوژي[52]، دانش مطالعه ايمني و در مفهوم جامع­تر، بررسي رويدادها و وقايع سلولي است كه پس از برخورد يك موجود زنده با ميكروب­ها و ساير مولكول­هاي بيگانه روي مي­دهند (عباس، 2003).
سيستم ايمني، بدن انسان را از تهاجم ميكروب­ها محافظت مي­كند. اين سيستم داراي ارگان­هاي تخصص يافته­اي است كه از ورود ميكروب­ها به بافت­ها جلوگيري كرده و در صورت ورود، به آنها پاسخ مي­دهد. كاركرد فيزيولوژيك سيستم ايمني، دفاع در مقابل ميكروب­هاي عفوني است. گرچه، مواد بيگانه غير عفوني هم مي­توانند پاسخ ايمني را ايجاد كنند (عباس و همکاران، 2007). سیستم ایمنی یک شبکه دفاعی سازگاری است که از بدن در مقابل میکرو ارگانیسم­ها و عوامل بیماری زا محافظت می­ کند. برای انجام دادن این کار، سیستم ایمنی قادر است تا دامنه وسیعی از سلول­ها و مولکول­هایی را تولید کند که همگی قادرند به طور ویژه عوامل خارجی را تشخیص دهند. این اجزای سیستم ایمنی در یک شبکه قابل سازگاری با هم کار می­ کنند (نیمن و همکاران، 1994).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

سازوكارهاي بدن انسان از ايمني ذاتي و ايمني تطبيقي تشكيل شده است، كه اولي سبب محافظت اوليه در مقابل عفونت­ها شده در حالي­كه دومي آهسته تر بوجود مي­آيد و موجب دفاع ديرتر در برابر عفونت­ها مي­شود (گیلسون و همکاران، 2004؛ تررا و همکاران، 2012 ).
لغت ايمني ذاتي (يا ايمني طبيعي يا سرشتي) به اين واقعيت اشاره دارد كه اين نوع از دفاع ميزبان، همواره در افراد سالم وجود دارد تا مانع ورود ميكروب­ها به بافت­هاي ميزبان و نيز حذف سريع ميكروب­هايي شود كه موفق به ورود به اين بافت­ها مي­شوند (عباس، 2003 ؛ تررا و همکاران، 2012). ایمنی ذاتی اولین خط دفاعی بدن می­باشد. سیستم ایمنی ذاتی مسئول دفاع فوری بر علیه عوامل خارجی می­باشد. بر خلاف ایمنی اکتسابی، عملکرد ایمنی ذاتی اختصاصی و ویژه نمی ­باشد و با رویارویی مکرر با یک آنتی ژن، افزایش نمی­یابد ( گلیسون، نیمن و پدرسن [53]، 2004).
خط اول دفاع در ايمني ذاتي توسط سدهاي اپي تليالي و همچنين سلول­هاي تخصص يافته و آنتي بادي­هاي طبيعي حاضر در اپي­تليوم ها تامين مي­شود كه عملكرد همه آنها، ممانعت از ورود ميكروب­هاست. اگر ميكروب­ها سد اپي­تليالي اپي­تليوم­ها را بشكنند و وارد بافت­ها يا گردش خون شوند، توسط فاگوسيت­ها، لنفوسيت­هاي تمايز يافته­اي به نام سلول­هاي كشنده طبيعي[54] و پروتئين­هاي پلاسمايي گوناگون از جمله پروتئين­هاي سيستم كمپلمان[55] مورد حمله قرار مي­گيرند. همه اين سازوكارهاي ايمني ذاتي، ميكروب­ها را به طور اختصاصي شناسايي مي­كنند و در مقابل آنها واكنش نشان مي­دهند اما در برابر مواد خارجي غير عفوني، از خود واكنشي نشان نمي­دهند. ايمني ذاتي علاوه بر اينكه موجب دفاع سريع در مقابل عفونت­ها مي­شود، پاسخ­هاي ايمني تطبيقي در برابر عوامل عفوني را هم تقويت مي­كنند و به آنها آموزش مي­دهد به ميكروب­هاي مختلف به گونه­اي پاسخ دهد كه در مبارزه با اين ميكروب­ها موثر باشد (عباس و همکاران، 2007).
براي سال­ها اعتقاد بر اين بودكه ايمني ذاتي، غير اختصاصي و ضعيف است و در مبارزه با اغلب عفونت­ها موثر نيست. ما اكنون مي­دانيم كه در حقيقت، ايمني ذاتي، ميكروب­ها را به طور اختصاصي مورد هدف قرار مي‌دهد و يك سازوكار دفاعي ابتدايي قدرتمند است كه قادر به كنترل و حتي ريشه كني عفونت­ها قبل از فعال شدن ايمني اكتسابي است.
در ابتدا دفاع در برابرميكروب­ها بر عهده واكنش­هاي زودرس ايمني ذاتي است و سپس توسط پاسخ­هاي ايمني اكتسابي صورت مي‌گيرد كه شامل مكانيسم­هاي دفاعي سلولي و بيوشيميايي است كه حتي پيش از عفونت نيز وجود دارند و قدرت پاسخ­دهي سريع در مقابل ميكروب­ها را دارند. ضمناً اين مكانيسم­ها تنها به ميكروب­ها پاسخ مي‌­دهند و نه به عوامل بيماري­زا، ايمني ذاتي الزاماً واكنش ‌تقريباً يكساني را در برابر عفونت­هاي مكرر ايجاد مي‌كنند (عباس و همکاران، 2007 ؛ تررا و همکاران، 2012).
اجزاي اصلي ايمني ذاتي عبارتند از:
(1) سدهاي فيزيكي و شيميايي مثل اپي­تيليوم و مواد ضد ميكروب كه حاصل از سطح اپي­تليال هستند.
(2) سلول­هاي بيگانه خوار (نوتروفيل ها ، ماكروفاژها)و سلول­هاي كشنده طبيعي.
(3) پروتئين­هاي خوني، كه شامل اجزاي سيستم كمپلمان و ساير مدياتورهاي التهابي است.
(4) پروتئين­هايي كه سايتوكاين ناميده شده و بسياري از فعاليت­ها و اعمال سلول­هاي ايمني ذاتي را تنظيم و هماهنگ مي­كنند (عباس و همکاران، 2007).
مكانيسم­هاي ايمني ذاتي، ويژه ساختمان­هايي هستند كه در ميان گروه­هاي ميكروبي در ارتباط با هم مشتركند و امكان دارد كه تفاوت­هاي جزيي بين مواد بيگانه راتشخيص ندهند. ايمني ذاتي، اولين سد دفاعي را در برابر ميكروب­ها فراهم مي­آورد (اویلان و همکاران، 2003).
بر خلاف ايمني ذاتي، پاسخ ايمني ديگري نيز وجود دارد كه بعد از مواجهه با عوامل عفوني، تحريك شده و قدرت دفاعي آنها، بعد از هر بار برخورد با يك ميكروب خاص افزايش مي­يابد. از آنجايي كه اين نوع ايمني در پاسخ به عفونت و متناسب با آن تكامل مي­يابد، لذا ايمني تطابقي ناميده مي­شود (عباس و همکاران، 2007). ايمني تطبيقي (يا ايمني اختصاصي يا اكتسابي[56])، نوعي از دفاع ميزبان است كه به وسيله ميكروب­هايي تحريك مي­شود كه بافت­ها را مورد تهاجم قرار مي­دهند، به عبارت ديگر اين نوع از ايمني با حضور عوامل مهاجم ميكروبي، سازش مي­يابند (عباس، 2003؛ تررا و همکاران، 2012).
سيستم ايمني تطبيقي از لنفوسيت­ها و فرآورده­هاي آنها ( مانند آنتي بادي­ها) تشكيل شده است. درحالي­كه سازوكارهاي ايمني ذاتي، ساختارهاي مشترك در ميان گروه هاي ميكروبي را شناسايي مي­كند. سلول­هاي ايمني تطبيقي، بويژه لنفوسيت­ها، گيرنده هايي[57] را در سطح خود باز مي­كنند كه مواد توليد شده توسط ميكروب­ها و همچنين مولكول­هايي غير عفوني را به طور اختصاصي شناسايي مي­كنند. اين مواد آنتي‌ژن[58] ناميده مي­شوند. پاسخ هاي ايمني تطبيقي تنها در صورتي آغاز مي­شوند كه ميكروب­ها يا آنتي ژن­ها از سد­هاي اپي­تليالي عبور كنند و توسط لنفوسيت­ها مشاهده شوند. پاسخ­هاي ايمني تطبيقي، سازوكارهايي را توليد مي­كنند كه براي مبارزه با انواع مختلف عفونت­ها اختصاص يافته­اند. پاسخ هاي ايمني تطبيقي معمولاً براي از بين بردن ميكروب­ها، از سلول­ها و مولكول­هاي سيستم ايمني ذاتي استفاده مي‌کنند و يكي از عملكرد­هاي ايمني تطبيقي، تقويت شديد سازوكارهاي ضد ميكروبي ايمني ذاتي است (عباس و همکاران 2007).
به طور كلي سه مكانيسم عمومي براي مقابله با عوامل بيگانه در بدن انسان وجود دارد (گیلسون و همکاران، 2004):
1) موانع ساختماني و جسماني (پوست، ترشحات موكوس، غشاء پوششي).
2)موانع شيميايي (PH بدن، ليزوزوم­ها).
3) سلول‌هاي بيگانه خوار (منوسيت­ها، نوتروفيل‌ها و ماكروفاژها)
2-1-2- اجزا­ء دستگاه ایمنی
اجزاء دستگاه ایمنی شامل عناصر محلول و سلولی است که در جدول زیر ارائه شده است (گلیسون، 2006).
جدول 2-1. عناصر اصلی اجزای ایمنی

ایمنی ذاتی ایمنی اکتسابی
سلولی: سلولی:
سلول­های کشنده طبیعی NK سلول­هایT (CD8, CD4, CD3)
بیگانه خوار­ها (نوتروفیل­ها، ماکروفاژ­ها، سلول­های (CD22, CD20, CD19) B
مونوسیت­ها، بازو فیل­ها و ائوزینوفیل­ها)
محلول : محلول:
پروتئین­های مرحله حاد ایمونوگلوبینIgE, IgG, IgM) (IgA, IgD,
کمپلکس کمپلمان
لیزوزوم­ها
سایتوکاین­ها
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 02:43:00 ق.ظ ]




۳-پرسشنامه بوفارد.
۴-پرسشنامه دست برتری چاپمن و چاپمن.
۳-۴-۱-پرسشنامه مشخصات کلی
این پرسشنامه برای بدست آوردن اطلاعات عمومی شامل سن ،رشته ی تحصیلی و جنس دانشجویان می باشد که در ابندای آزمون دست برتری گنجانده شده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۳-۵-۲-پرسشنامه سبک های شناختی
برای اندازه گیری سبک شناختی، از پرسشنامه ی سبک یادگیری کلب (۱۹۸۵) استفاده می شود. در این پرسشنامه که شیوه های یادگیری افراد مشخص می شود دوازده ماده موجود است. پرسشنامه کلب ۱۲ سوال و هر سوال آن ۴ گزینه دارد: تجربه ی عینی[۸۷]CE، مشاهده ی تاملی[۸۸] (RD)، مفهوم سازی انتزاعی[۸۹] (AC) و آزمایشگری فعال[۹۰] (AE) .حسینی لرگانی (۱۳۷۷)از طریق تحلیل عوامل داده ها، روایی آزمون را تایید کرده است. کلب در سال ۱۹۸۵ ضریب پایایی[۹۱] پرسشنامه اش را با بهره گرفتن از آلفای کرونباخ به صورت زیر گزارش داده است:
آزمایشگری فعال ۷۸/۰=AE، مفهوم سازی انتزاعی ۸۳%=AC، مشاهده ی تأملی ۷۳%= RD، تجربه ی عینی ۸۳%=CE همچنین حسینی لرگانی اعتبار این آزمون را با آلفای کرونباخ به شرح زیر بیان کرده است. آزمایشگری فعال ۷۲%=AE، مفهوم سازی انتزاعی ۷۶%=AC، مشاهده ی تأملی ۶۴%=RD، تجربه ی عینی ۶۸%=CE. (به نقل از بیگی ،۱۳۸۸)
شیوه تفسیر پرسشنامه سبک یادگیری کلب
همانطور که قبلاً گفته شد پرسشنامه کلب ۱۲ سوال ۴ گزینه ای دارد و با جمع امتیاز هر یک از این چهار گزینه در ۱۲ جمله ی پرسشنامه ، چهار نمره به دست می آید که شیوه های یادگیری فرد را نشان می دهد . از تفریق مفهوم سازی انتزاعی از تجربه ی عینی (Ac- CE ) و آزمایشگری فعال از مشاهده ی تاملی (AE-RO) دو نمره به دست می آید.
ابن دو نمره روی دو محور مختصات قرار می گیرند: در یک سر محور عمودی مفهوم سازی انتزاعی و در انتهای دیگرتجربه ی عینی، و در یک سر محــور افقی آزمایشگر ی فعال و در انتهای دیگر آن مشاهده ی تاملی قرار می گیرد. این دو محور چهار ربع یک مربع را تشکیل می دهند که هر ربع آن بیانگر یکی از سبکهای یادگیری است.
ربع تجربه ی عینی و مشاهده ی تاملی سبک واگرا را تشکیل می دهند و به همین ترتیب، ربع تجربه ی عینی و آزمایشگری فعال سبک انطباق یابنده را، و ربع آزمایشگری فعال و مفهوم سازی انتزاعی سبک همگرا را ، و ربع مفهوم سازی انتزاعی و مشاهده ی تاملی سبک یادگیری جذب کننده را شامل می شوند:
-تجربه ی عینی + مفهوم سازی انتزاعی = سبک واگرا
-آزمایشگری فعال + مفهوم سازی فعال = سبک همگرا
تجربه عینی + آزمایشگری فعال = سبک انطباق یابنده
مفهوم سازی انتزاعی + مشاهده ی تاملی = سبک یادگیری جذب کننده
می توان نمرات فرد را با نمراتی که کلب بر اساس نمونه ای مشتمل بر ۱۴۴۶ نفر ۱۸ تا ۶۴ ساله به دست آورده است مقایسه کرد؛ چهـار سبک یادگیری می تواند نمراتی بالاتر یا پایین تر از میانه AE-RO و میـــانه ی AE-CE داشتــــه باشد. لذا افراد همگرا، برای مثال ، دارای نمره ی ۹/۵   AE-RO و ۸/۳   هستند ( بنابراین هر آزمودنی می تواند فقط یک نمره ی صحیح به دست آورد). در صورتی که افراد واگرا نمراتی زیر این میانه و غالباً نمره های منفی خواهند داشت.
برای مثال اگر فردی در۴ AC-CE=   باشد و در۱۳ AE-RO=+ باشد سبـــک یادگـــی این فرد همگرا می شود و اگر نمره ی فردی در۱۲+ AC-CE= باشد و در۱۳ AE-RO=- باشد سبک یادگیری این فرد جذب کننده می شود. اگر نمره فرد نزدیک محور مختصات باشد، سبک یادگیری فرد بیشتر متعادل است ؛ یعنی به هر چهار سبک یادگیری به طور مساوی گرایش دارد. اگر نمره فراگیر در چهار گوشه ی محور مختصات باشد ، نشان دهند این است که سبک یادگیری فرد به یک سبک خاص گرایش دارد(کلب،۱۹۹۱).

واگرا
۹/۵   AE-RO
۸/۳ AC-CE
-
-۱۲-
-۱۰-
-۸- انطباق یابنده
-۶- ۹/۵ AC-CE
-۴- ۸/۳ AC-CE
-۲-

I I I I I I I I I
۱۲- ۱۰ - ۸ - ۶ - ۴- ۲- ۰ ۲ ۴
جذب کننده
۹/۵ AE-RO
۸/۳ AC-CE
- I I I I I I I I I
-۴ ۶ ۸ ۱۰ ۱۲ ۱۴ ۱۶ ۱۸ ۲۰

-۸ همگرا
-۱۰ ۹/۵ AE-RO
-۱۲ ۸/۳ AC-CE
-۱۴
-۱۶
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:43:00 ق.ظ ]




با قتل بکتاش‌خان اگر مهمترین رقیب ایلیاتی ذوالقدرها از میدان به در رفت، امّا شاه عباس نیز توانست بر یکی از دو ایل ترکمان جنوب ایران مسلّط شود.
با چنین رفتارهایی هرچند تاوان ویرانی‌های افشارها را مردم یزد این بار با غارت‌گری ذوالقدرها پرداختند اما خاندان نعمت اللّهی که مهره‌ی اصلی و محرک وی در منطقه به شمار میرفتند تنها از مرتبت برجسته‌ی پیشین در سلسه‌ ی صفوی افت کردند و منابع صرفا میرمیران را به واسطه اعمال ناشایست نکوهش نمودند.
به هر روی در جنب قتل و غارت یاد شده ، وقوع سه رخداد از اهمیتی خاص برخوردار بود: مهمانداری شاه خلیل الله از یعقوب‌خان با همسر بکتاش خان و تصرّف اموال بکتاش خان در مورد نخست گفتنی است: شاه خلیل الله که با یعقوب خان نوشت و خواند داشت و یکی از راهنمایان وی در تصرف یزد بود هم اینک فرصتی جسته و در چند روزی که یعقوب به عیش و نوش می گذارند از و ضیافت های شاهانه ای نمود[۳۶۸]. این سطح از روابط دوستانه حتی عاملی گردید تا به رغم انتقام‌گیری از اعوان و انصار بکتاش‌خان به واسطه‌ی خاطر شاه خلیل الله متعارض میر میران منجم نگردید[۳۶۹].
۶-۴- ازدواج یعقوب خان با همسر بیکتاش خان
پس از آن یعقوب خان درصدد آمد تا با دختر میرمیران و همسر پیشین بکتاش ازدواج نماید این اقدام هر چند به نوعی کین خواهی از افشارها و تخفیف میرمیران بشمار می رفت اما چندن نیز بی تناسب با اهداف یعقوب خان در کسب مشروعیت نبود. یعقوب می دانست که بکتاش اگر یزد را با تکیه بر شمشیر بدست آورد اما حفظ آن بدون حمایت خاندان نعمت اللهی غیر ممکن می نمود از این ‌رو چون وی نیز بسان بکتاش درصدد بسط قدرت و گستره حوزه قبایلی خویش بود لذا شرط تسلط بر یزد را کسب حمایت خاندان نعمت اللّهی آن هم در اقدامی مشابه با بکتاش خان می‌دید[۳۷۰].
به هر حال یعقوب خان که با کنترل اوضاع یزد در اقدامی شتاب آمیز همسر بکتاش خان را بدون آن‌که مدت عده منقضی گردد به عقد ازدواج خود در آورد[۳۷۱]. و پس از آن، او را به عنف و تعدی به شیراز برد و به حباله خود در آورد[۳۷۲].
در کنار این دو اقدام و هم زمان با آن‌ها یعقوب‌خان اموال هنگفت بکتاش را نیز متصرف گردید. این مصادره هر چند به نمایندگی از حکومت مرکزی صورت می‌پذیرفت امّا چه به واسطه ی میزان بسیار بالای آنها و چه دینی که یعقوب‌خان برای خود در دفع این خطر احساس میکرد ، او را بر آن داشت تا نفایس اموال را جهت خود جدا کرده و قلیلی از آن‌ها را به پایه ی سریر اعلی فرستد[۳۷۳].

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بدین سان ، یعقوب خان نیز همان راهی را به پشتوانه ی برتری خود در فارس و یزد در پیش گرفت که چندی پیش بکتاش در جایگاه ریاست بر ایل افشار آغاز کرده بود.
شاه عباس از اقدام یعقوب خان در سرکوب و قتل بیکتاش خان بسیار شادمان شد چون خیالش از بابت خودسری های بیکتاش خان آسوده شد اما از طرف دیگر توسعه قدرت و قلمرو یعقوب خان و دیگر اقدامات خودسرانه وی باعث ناراحتی شاه عباس شد زیرا شاه عباس درصدد ایجاد حکومت متمرکز و برانداختن حکومت ملوک الطوایفی بود و اقدام توسعه طلبانه یعقوب خان در تسلط بر یزد و کرمان یکی از نشانه های قیام علیه شاه عباس و دولت مرکزی به شمار میرفت[۳۷۴].
۶-۵- تجهیز قلعه استخر توسط یعقوب خان
ازجمله اقدامات اولیه یعقوب خان باز سازی و تجهیز قلعه استخر در فارس بود یعقوب خان پس از بازگشت از خراسان در سال ۹۹۷ه.ق در جریان شورش حمزه بیگ و دیگر مخالفان به فکر ساختن قلعه افتاد برای باز سازی قلعه استخر که به مرور زمان خراب شده بود تمامی اهالی فارس از اعیان تا عوام را به کار گرفت و برای تامین مصالح قلعه از تخریب مدرسه ها و مقبره ها استفاده کرد مدرسه هایی مانند دارالصفا و دار الایتام از مدرسه های معروف فارس و از بناهای دوره تیموریان و مقبره های مسلمانان را ویران کرد و مصالح و سنگ های آنها را برای ساختن قلعه و سرکوب مخالفان و تصرف اموال آنان خود را حاکم مطلق فارس تصور میکرد او هر ساله مقدار بسیار زیادی طلا و نقره و اجناس و اسباب نفیس و ابزار الات و ادوار جنگی خود برای ذخیره در قلعه استخر انبار میکرد[۳۷۵]در خلاصه التواریخ گفته شده وی بر علیه حکومت مرکزی طغیان نمود و جماعتی کثیر به دور خود جمع کرد و در اراضی باغ گلشن شیراز طرح قلعه ای پیاده کرد و آن را ساخت و مدارس متعددی چون دارالصفا و دار الایتام که از آثار عهد تیموری بود ویران کرد و نیز بسیاری از مقابر مسلمانان را برای احداث قلعه از بین برد[۳۷۶] در زمان یعقوب خان قلمرو فارس گسترش بسیاری یافت و حکومت یزد کرمان و کهکیلویه ضمیمه قلمرو خود کرد[۳۷۷].
۶-۶- لشکر کشی یعقوب خان و پیوستن او به اردوی شاه
یکی از‌ مهمترین‌ اختیارات حکام ولایات در دوره‌ی صفوی، فرماندهی قوای نظامی آن ایالات بود. به‌ طوری که اعطای قدرت‌ فرماندهی امارت، همواره‌ بر‌ اعطای‌ حکومت مقدم بود.به همین‌ دلیل، در اغلب منابع این‌ دوره به جای حکومت،از امارت این یا آن‌ ایالت سخن گفته شده است‌[۳۷۸].
درضمن، تا‌ این‌ زمان‌ همچنان بخشی از ارتش صفوی را قوای محلی‌ تشکیل می‌داد که‌ حکام‌ ایالات و ولایات به خرج خود تهیه و نگاهداری می‌کردند[۳۷۹].
اولین ماموریت یعقوب خان پس از‌ انتصاب‌ به‌ حکومت‌ فارس، جمع‌ آوری سپاه برای پیوستن به اردوی شاهی در حمله به‌ خراسان‌ و جنگ‌ با ازبکان بود. چون در فارس‌ مخالفان زیادی پیدا کرد، بیش از پیش برای‌ جمع ‌آوری‌‌ سپاه‌ و جذب و جلب جنگجویان ذوالقدر و غیر ‌‌ذوالقدر تلاش کرد. به نوشته‌ی مرحوم نصر‌ الله‌ فلسفی، یعقوب خان توانست ۲۰ هزار سوار و پیاده‌ی جنگ‌آزموده‌ گردآورد[۳۸۰].
اشاره‌ی‌ قاضی‌ احمد‌ قمی به این موضوع که‌ می‌نویسد:«…از اوباش و اجلاف هر اویماق و غلامان جمعی کثیر بر سر خود‌ جمع‌ کرد[۳۸۱]». حکایت از تلاش‌ یعقوب خان برای به خدمت گرفتن‌ جنگجویان‌ و تشکیل‌ سپاه دارد. موفقیت یعقوب خان در تشکیل سپاه چنان بود که در سال ۹۹۸، با‌ سپاهی‌ ۱۲ هزار نفری، در عرض یک هفته از فارس به یزد تاخت‌ و با‌ سرکوب‌ و قتل بیکتاش خان، یزد و کرمان را تحت تصرف خود درآورد.
یعقوب خان یک بار به‌ فرستاده‌ی‌ شاه‌ عباس پیشنهاد داد، در صورت خودداری شاه از آمدن به فارس، سه‌ هزار‌ سوار و چهار هزار تومان پول نقد به درگاه اعزام و ارسال می‌کند. همچنین یک بار دیگر اعلام‌ کرد‌، در صورت دستور شاه عباس، آماده است با پنج هزار سوار از‌ فارس‌ به خراسان رود. روابط خوب و حمایت علنی‌ اولیه‌ی‌‌ شاه‌ عباس، تصرف و تصاحب اموال بسیار زیادی از‌ مخالفان‌‌ شکست‌خورده و مقتول، شدت عمل در سرکوب مخالفان و مدعیان‌ متنفذ و به خدمت گرفتن جنگجویان‌ ذو‌القدر و غیر ذوالقدر، از‌ عوامل‌‌ موفقیت یعقوب‌ خان‌ در‌ تشکیل و گردآوری سپاهش بود. وی با‌ تشکیل‌‌ و تدارک این سپاه و با توسل به آن،درصدد تأسیس دولتی در نواحی‌‌ فارس‌، یزد، کرمان و اصفهان بود. سپاه یعقوب‌ خان متشکل از نیروی‌‌ طوایف‌ ذوالقدر و غیر ذوالقدر‌ و ماجراجویان‌ محلی بود. این قدرت‌ نظامی در کنار دیگر‌ اقدامات‌ وی، بیش از پیش باعث‌ بدبینی‌ شاه‌ عباس‌ و لشکرکشی وی‌ به‌ فارس شد.
۶-۷- تلاش یعقوب خان برای انتساب خود به فرزندی شاه طهماسب صفوی
یکی از اقدامات یعقوب خان ذوالقدر، تلاش و تبلیغ برای انتساب‌‌ خود‌ به فرزندی شاه طهماسب بود. این‌ اقدام‌ قدرت طلبی‌ و استقلال ‌طلبی‌ او‌ را به خوبی نشان‌ می‌دهد. شاه طهماسب در سال‌ ۹۴۶ ه.ق، با انتساب ابراهیم خان ذوالقدر به حکومت فارس‌،یکی‌ از زنان‌ حرمسرای خود را به‌ وی‌ بخشید‌، تا‌ به‌ عقد خود درآورد‌. یعقوب‌ خان با توجه به این موضوع می‌گفت: «وقتی مادرم را به ابراهیم خان ذوالقدر بخشیدند‌ و از‌ حرمسرا‌ درآمد، من را از شاه در حمل‌ داشت و مملکت فارس به ارث و استحقاق ملک موروث من است و بعضی خوش آمدگویان تصدیق او را می نمودند که گاهی هوس سلطنت میکرد و در خیال جنگ با پادشاه می افتاد[۳۸۲]‌بنابراین‌ یعقوب خان خود را نه پسر ابراهیم خان ذوالقدر، بلکه پسر شاه طهماسب می‌دانست.
او با این نسب ‌سازی و ادعاها می‌خواست، در نواحی فارس و کرمان، دولتی مستقل‌ تاسیس‌ و در جنوب ایران فرمانروای مطلق گردد[۳۸۳].
۶-۸- سرکوب و کشتن مخالفان و مدعیان توسط یعقوب خان
یعقوب خان پس از انتصاب به حکومت فارس، به ‌محض ورود به شیراز، با توجه به اختلافات‌ و منازعات‌ سابق سران و طوایف ذوالقدر بر سر حکومت فارس، درصدد سرکوب و حذف مدعیان و رقیبان خود برآمد. او سعی کرد، مخالفان و مدعیان خود را‌ به‌ عنوان مخالفان دولت صفوی جلوه‌ دهد‌، تا بهانه‌ ی لازم را برای سرکوب و حذف آن‌ها داشته‌ باشد. یعقوب خان سعی داشت حکام محلی را به اطاعت از خود وادار نماید و از این طریق حکومت مستقلی در برابر حکومت مرکزی ایجاد نماید. اما شاه عباس بر خلاف چند پادشاه قبل از خود شخصیتی توانا و زیرک بود موفق شد مرکز توطعه در داخل کشور را شناسایی کند و با شدت تمام آنها را نابود سازد. به قول قاضی احمد قمی : “… بعضی خیالات فاسد و اندیشه‌های باطل ، مرتبه‌ به ‌مرتبه در خاطرش جا‌ گرفت‌ …”[۳۸۴].
۶-۹- ازبین بردن ذوالقدریان
یکی‌ از‌ خیالات و اندیشه ‌های یعقوب خان، از بین‌ بردن بزرگان و بزرگ‌ زادگان ذوالقدر بود و برای تحقق این هدف، راهی‌ جز توسل به خشونت و قلع و قمع نداشت. وی از همان ابتدا، بزرگان‌ ذوالقدر‌ را‌ که اعتبارشان از وی برای حکومت فارس بیش ‌تر بود، به‌ بهانه‌ی مخالفت یا احتمال مخالفت قلع ‌و قمع و اموالشان را تصاحب‌ کرد. یعقوب خان نه تنها ذوالقدرها، بلکه هر کسی را‌ به‌ گمان مخالفت‌‌ می‌کشت و اموالشان را تصرف می‌کرد. او بیست و چهار نفر از آنها که هر یک حاکم بلوکی و سر کرده فوجی بودند کشت[۳۸۵] اموال آنها را گرفت جماعتی از اجلاف را گرد خود جمع کرد و چون به یقین پیوست که پادشاه عادل از خون آن میرزادگان نمی گذرد در اراضی باغ گلشن شیراز که محل نزول پادشاهان بود[۳۸۶] و به مرور زمان ویرانه گشته بود قلعه ای در کمال اعتبار بساخت شاه عباس او را نزد خود خواند اما او هر روز بهانه ای می آورد تا آنکه کور حسن استاجلو را مامور به اوردن او خواندند[۳۸۷].
یعقوب خان میرزاده های ذوالقدر و آقایان ذوالقدر که گاهی در هوس حکومت فارس بودند بی اجازه دولت از میان برداشت ملا جلال الدین یزدی می‌گوید : “… چون کار بر پیکار و تشویش و آزار اعزه‌ی فارس بود، رنود و اوباش ‌‌در‌ فراغت بودند”[۳۸۸].
اشاره به اقدام یعقوب خان در قلع‌ و قمع بزرگان‌‌ ذو‌القدر‌ و غیر ذوالقدر فارس و تصرف اموال آنان دارد.
ملا جلال منجم، افراد زیادی را نام‌ می ‌برد که‌ توسط یعقوب خان در جریان شورش حمزه بیگ کشته‌ شدند[۳۸۹].
سیاست یعقوب خان‌‌ در‌ قلع ‌و قمع اعیان و بزرگان ذوالقدر و غیر ذوالقدر فارس، بدون اجازه‌ ی شاه عباس و توام با انگیزه‌ های‌ خاص سیاسی و شخصی خود و به همین دلیل، مدام‌ از مواخذه‌ی شاه عباس در این مورد‌ هراس داشت.
۶-۱۰- عزل و نصب سرخود حکام ولایات
یعقوب خان هرکدام از حاکمان فارس را که حاضر به اطاعت‌ نبودند از مقام خود عزل وکس دیگری به جای او منصوب‌ می‌کرد‌. از جمله در سال ۹۹۷ه.ق، منتشا خان استاجلو را از حکومت دارابگرد عزل و به جای او محمد قلی خان پرناک را منصوب کرد. همچنین، شاهوردی خلیفه‌ ی شاملو را از حکومت ایگ‌ (ایج‌) و نیریز عزل‌ و پس از کشتن وی حکومت نیریز را به حق وردی سلطان واگذار کرد. یعقوب خان به دلیل اختلاف با بیکتاش خان افشار، عباس خان عموی‌ وی را‌ به‌ عنوان حاکم کرمان منصوب و به آن جا فرستاد. اگرچه‌ بیکتاش خان موفق به شکست و قتل عباس خان شد، اما یعقوب خان‌ پس از تصرف یزد و کشتن بیکتاش خان، خود سرانه‌ یوسف‌ خان‌ افشار هم‌ دست خود را به‌ عنوان‌ حاکم‌ کرمان منصوب و به آن جا فرستاد. همچنین، ندرخان پسر زینل خان، برادرزاده‌ی خود را به حکومت‌ ابرقو و کرم سلطان، پسر عباس‌ خان‌ افشار‌ را به حکومت بم منصوب‌ کرد. یعقوب خان‌ نه‌ تنها خود سرانه حاکمان فارس کرمان و یزد را عزل‌ و نصب کرد، بلکه افرادی را که با حکم شاه عباس عازم‌ نواحی‌‌ گرمسیرات‌ بودند، به مناطق دیگری فرستاد. از جمله حق وردی سلطان‌ را‌ که شاه عباس به حکومت کربال فرستاده بود، یعقوب خان به‌ حکومت نیریز منصوب کرد[۳۹۰]. قطعا این اقدامات، برای شاه عباس بسیار سنگین و غیر قابل تحمل بود‌.
۶-۱۱- ارسال خلعت به حاکم لار
یکی از اقدامات قدرت ‌طلبانه و توسعه ‌طلبانه یعقوب خان، ارسال خلعت برای ابراهیم خان‌، والی‌ لار‌ بود. موضوع حکومت لار با دیگر نواحی فارس فرق بسیار داشت. زیرا‌ این‌ حکومت‌ در اختیار خانواده‌ای از خاندان‌های کهن ایرانی بود، که با حفظ حکومت موروثی‌ خود‌، اطاعت‌ از‌ دولت صفوی را پذیرفته بودند. یعقوب خان در سال‌ ۹۹۸ ه.ق، به بهانه‌ی فرار یکی‌ از‌ مخالفانش به نام جنید بیگ، به لار رفت‌ و از آن جا که کل‌ ایالت‌ فارس‌ را ملک خود می‌پنداشت، با ارسال خلعتی‌ از ابراهیم‌ خان‌ خواست، هرچه زودتر جنید بیگ فراری‌ را تحویل فرستاده‌ی وی دهد. یعقوب خان‌ با‌ این‌ کار به والی لار گوشزد کرد، از این پس باید تابع فرمان وی‌ باشد. بنا‌ به‌ گزارش اسکندر، بیگ ترکمان، والی لار مخالفتی نکرد و به طریق چاکران استقبال‌ نمود‌، خلعت‌ را پوشید[۳۹۱].
اما بر اساس گزارش قریب به یقین ملا جلال الدین‌ یزدی‌، چون‌ تا این زمان رسم نبود که والی لار خلعت حاکم‌ فارس را‌ بپوشد‌، ابراهیم خان نیز از پذیرفتن خلعت‌ ارسالی یعقوب خان خودداری کرد[۳۹۲].
این خبر باعث‌ رنجش‌ یعقوب خان و تصمیم‌گیری وی برای‌ لشکرکشی به لار شد. ابراهیم خان والی‌ لار‌ پس از آگاهی از این‌ موضوع، چند‌ نفر‌ را‌ با مقداری هدیه و پیشکشی و نامه‌ای مبنی بر‌ عذرخواهی‌ و اعلام اطاعت به شیراز فرستاد و بدین‌ترتیب یعقوب خان‌ از لشکرکشی به لار منصرف‌ شد‌.
۶-۱۲- پذیرش امیران فراری قزلباش
از دیگر‌ اقدامات‌ مخالفت‌آمیز‌ یعقوب خان، پذیرفتن عده‌ای از امیران‌ فراری‌ قزلباش در سال ۹۹۸ ه.ق بود. ملا جلال ‌ ‌الدین یزدی منجم‌ می‌نویسد : “… و جمعی‌ که‌ از پایه‌ی سریر خلافت مصیر گریخته‌ و پناه به او می‌آوردند‌، مثل‌ مختار سلطان تکلو و غیره ، در‌ محافظت‌ و اعزاز ایشان می‌کوشیدند”[۳۹۳].
ملا جلال الدین یزدی‌ باز اشاره دارد که‌ در‌ رجب سال ۹۹۸ ه.ق،گروهی از‌ ترکمانان‌ از جمله‌‌ اسماعیل قلی سلطان‌ و گلابی‌ بیگ، با دو برادرش‌، سلطان‌ مراد و سلطان محمود ۳۲ نفر دیگر از اصفهان به فارس نزد یعقوب خان فرار‌ کردند‌. اسکندر بیک ترکمان نیز این موضوع‌ را‌ تأیید می‌کند[۳۹۴] این گروه، یعقوب خان‌ را از مؤاخذه‌ی شاه در باب اموال و خزاین‌ بیکتاش خان، بیمناک و وی را به نافرمانی‌ و طغیان‌ تحریک و تحریض‌ کردند. اقدام یعقوب خان‌ در‌ پذیرفتن‌ عده‌ای‌ از‌ امیران نافرمان و فراری‌‌ قزلباش‌ و حمایت از آنان، بیش از پیش بر بدبینی شاه عباس نسبت به‌ وی افزود.
۶-۱۳- خوداری از پیشکش و هدایا به دربار
یعقوب خان پس از‌ تسلط‌ بر‌ فارس‌ و نواحی‌ همجوار‌ با وجود تصاحب و تصرف اموال، اسباب و نفوذ و اجناس بسیار زیاد، هرگز تحفه و پیشکشی لایق به درگاه نفرستاد. تنها پس از تصرف یزد و کشتن‌ بیکتاش خان از آن‌ همه اموال و خزاین که به دست آورده بود، مقدار ناچیزی با سربریده‌ی بیکتاش خان به درگاه فرستاد. او نه تنها پیشکش ‌های مناسب ارسال نکرد، بلکه هنگام اقامت شاه عباس در‌اصفهان‌ در سال ۹۹۸ ه.ق نیز از ارسال تحفه و رفتن به اردوی شاهی‌ خودداری کرد. این اقدام یعقوب خان، بیش از پیش بر بدبینی و نارضایتی شاه عباس نسبت به وی افزود‌. زیرا‌ به قول مؤلف نقاوه الآثار: “چون موکب ظفر قرآن به اصفهان تشریف نزول داد، خان رفیع مقدار همچنان بر مسند اغترار تمکن ورزیده‌، به‌ آستان ‌بوسی مبادرت‌ ننموده…”[۳۹۵]
۶-۱۴- نرفتن به اردوی شاهی
یعقوب خان یک ‌بار با فرستادن خالف وردی بیک به اصفهان پیغام‌ داد که چون شیراز گنجایش اردوی شاهی را ندارد، چنانچه شاه دستور دهد‌، وی‌ همراه امیران و سپاه فارس‌ به‌ درگاه خواهد آمد. اما با وجود موافقت شاه عباس، باز از رفتن به اصفهان خودداری کرد. شاه عباس‌ هنگامی که به نشانه ‌ی اتمام حجت کورحسن استاجلو را برای راضی‌ کردن‌ یعقوب‌ خان به شیراز فرستاد، وی هر روز به عذر و بهانه‌ ای از تسلیم شدن و رفتن به اصفهان خودداری کرد و کورحسن استاجلو نیز بدون نتیجه به اصفهان بازگشت[۳۹۶].
یعقوب‌ خان‌ اگرچه در‌ هنگام نزدیک شدن اردوی شاهی به حوالی‌ فارس، امت بیگ و میرزا خان بیگ را با مقداری هدایا‌ به اردوی شاهی‌ فرستاد، اما از آن جا که کاسه ‌ی صبر‌ شاه‌ لبریز‌ شده بود، این اقدام‌ مورد پذیرش او قرار نگرفت.
ناآرامی ‌های پی‌ درپی ‌‌ایالت‌ یزد، کرمان، اصفهان و فارس و اختلافات و منازعات حاکمان این ایالات، به‌ خصوص اقدامات‌ خود سرانه‌ ی یعقوب‌ خان‌ ذو‌القدر، حاکمیت مرکزی را در این‌ ایالات متزلزل و ایالات مذکور را به ملوک الطوایفی گرفتار‌ کرده بود. شاه عباس با وجود تاخت‌ و تاز ازبکان و عثمانیان به نواحی شرقی و غربی‌، با استناد به سخنی‌ از‌ شاه طهماسب که گفته بود: “هرگاه کرم‌ در میان درخت است، مضرت می‌رساند از بیرون چه توان کرد”[۳۹۷] تصمیم گرفت شورش‌های داخلی را سرکوب کند، بنابراین در اواخر‌ صفر یا اوایل ربیع الاول ۹۹۸ه.ق از قزوین به جانب‌ اصفهان حرکت کرد. در همان زمان بود که در حوالی کاشان، فرستادگان یعقوب خان سر بریده‌ی بیکتاش خان را با مقداری هدایای ارسالی به شاه عباس‌ تقدیم‌‌ کردند. شاه عباس در اوایل ربیع الثانی ۹۹۸ه.ق به اصفهان رسید و مدتی‌ برای ساماندهی امور در آن جا توقف و اقامت کرد. اقدامات شاه عباس‌ در این مدت به منظور راضی‌ کردن ‌ یعقوب خان برای آمدن به اردوی‌ شاهی نتیجه ‌ای نداشت. شاه عباس آخرین بار کورحسن استاجلو را برای مذاکره با یعقوب خان به شیراز فرستاد. کورحسن پس از مذاکرات‌ زیاد‌، موفق‌ نشد یعقوب خان را راضی کند و بدون نتیجه به اصفهان‌ بازگشت و گزارشی از طغیان وی را به عرض شاه عباس رساند.
۶-۱۵- لشکر کشی شاه عباس به شیراز
شاه عباس در اوایل شعبان ۹۹۸ ه.ق، به قصد‌ سرکوبی‌ یعقوب‌ خان‌ به جانب شیراز حرکت‌ کرد‌. چنان چه در قبل ذکر شد یعقوب‌ خان پس از آگاهی از حرکت‌ شاه عباس، هیأتی به سرپرستی میرزا جان بیگ، وزیرش، به منظور عذرخواهی از شاه و منصرف‌ کردن‌ او‌ از لشکرکشی به اصفهان فرستاد. فرستادگان یعقوب خان‌ در‌ یزد به اردوی شاهی وارد شدند. شاه عباس‌ نه تنها به سخنان و درخواست ‌های فرستادگان یعقوب خان توجهی‌ نکرد، بلکه‌ میرزا‌ جان‌ بیگ را برای وادار کردن یعقوب خان به تسلیم بدون‌‌ قید و شرط، به شیراز برگرداند[۳۹۸].
۶-۱۶- واگذاری حکومت به بنیاد خان ذوالقدر
به قول از اسکندر بیگ ترکمان شاه عباس ایالت ولایات شیراز و امیرالامرایی فارس به بنیاد خان از یوزی باشیان ذوالقدر سپرد[۳۹۹] و در همین زمان یوسف خان افشار حاکم کرمان به تبعیت از یعقوب خان طغیان نمود که سرانجام با محاصره شهر کرمان تسلیم شد و مورد عفو قرار گرفت. امیر لار نیز در این زمان از رفتن به حضور شاه خودداری نمود که وی نیز تحت تاثیر یعقوب خان بود[۴۰۰].
در روضه الصفا چنین آمده که “یعقوب خان پس از پیروزی بر بیکتاش خان و محاصره یزد در سال ۹۹۸ه.ق بر علیه حکومت شاه عباس سر به عصیان برداشت و شاه عباس به قصد سرکوب وی از اصفهان به شیراز رفت". یعقوب خان چون به مقابله با وی شتافت شکست خورد و به شیراز رفت و در قلعه سپید متحصن گشت اما سر انجام به چنگ آمده و کشته شد[۴۰۱].
۶-۱۷- پناهنده شدن به قلعه استخر
مولف تاریخ سلطانی ماجرای یعقوب خان را هنگامی که شاه به حوالی استخر می رسد چنین ذکر کرده است : “صراحی شراب به جهت یعقوب خان فرستادند و یعقوب خان به شفقت شاهانه مستمال شد میرزا خان بیگ وزیر خود را با ترابی بیگ ولد دلو اختیار ترکمان و مرتضی قلی بیگ برادر خود به ملازمت اشرف فرستاده اظهار بندگی نمود که هر گاه حکومت فارس را به دستور واگذارند و از سر تقصیرات در گذرند خود به خدمت اشرافی رسیده …”[۴۰۲].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:43:00 ق.ظ ]




با قتل بکتاش‌خان اگر مهمترین رقیب ایلیاتی ذوالقدرها از میدان به در رفت، امّا شاه عباس نیز توانست بر یکی از دو ایل ترکمان جنوب ایران مسلّط شود.
با چنین رفتارهایی هرچند تاوان ویرانی‌های افشارها را مردم یزد این بار با غارت‌گری ذوالقدرها پرداختند اما خاندان نعمت اللّهی که مهره‌ی اصلی و محرک وی در منطقه به شمار میرفتند تنها از مرتبت برجسته‌ی پیشین در سلسه‌ ی صفوی افت کردند و منابع صرفا میرمیران را به واسطه اعمال ناشایست نکوهش نمودند.
به هر روی در جنب قتل و غارت یاد شده ، وقوع سه رخداد از اهمیتی خاص برخوردار بود: مهمانداری شاه خلیل الله از یعقوب‌خان با همسر بکتاش خان و تصرّف اموال بکتاش خان در مورد نخست گفتنی است: شاه خلیل الله که با یعقوب خان نوشت و خواند داشت و یکی از راهنمایان وی در تصرف یزد بود هم اینک فرصتی جسته و در چند روزی که یعقوب به عیش و نوش می گذارند از و ضیافت های شاهانه ای نمود[۳۶۸]. این سطح از روابط دوستانه حتی عاملی گردید تا به رغم انتقام‌گیری از اعوان و انصار بکتاش‌خان به واسطه‌ی خاطر شاه خلیل الله متعارض میر میران منجم نگردید[۳۶۹].
۶-۴- ازدواج یعقوب خان با همسر بیکتاش خان
پس از آن یعقوب خان درصدد آمد تا با دختر میرمیران و همسر پیشین بکتاش ازدواج نماید این اقدام هر چند به نوعی کین خواهی از افشارها و تخفیف میرمیران بشمار می رفت اما چندن نیز بی تناسب با اهداف یعقوب خان در کسب مشروعیت نبود. یعقوب می دانست که بکتاش اگر یزد را با تکیه بر شمشیر بدست آورد اما حفظ آن بدون حمایت خاندان نعمت اللهی غیر ممکن می نمود از این ‌رو چون وی نیز بسان بکتاش درصدد بسط قدرت و گستره حوزه قبایلی خویش بود لذا شرط تسلط بر یزد را کسب حمایت خاندان نعمت اللّهی آن هم در اقدامی مشابه با بکتاش خان می‌دید[۳۷۰].
به هر حال یعقوب خان که با کنترل اوضاع یزد در اقدامی شتاب آمیز همسر بکتاش خان را بدون آن‌که مدت عده منقضی گردد به عقد ازدواج خود در آورد[۳۷۱]. و پس از آن، او را به عنف و تعدی به شیراز برد و به حباله خود در آورد[۳۷۲].
در کنار این دو اقدام و هم زمان با آن‌ها یعقوب‌خان اموال هنگفت بکتاش را نیز متصرف گردید. این مصادره هر چند به نمایندگی از حکومت مرکزی صورت می‌پذیرفت امّا چه به واسطه ی میزان بسیار بالای آنها و چه دینی که یعقوب‌خان برای خود در دفع این خطر احساس میکرد ، او را بر آن داشت تا نفایس اموال را جهت خود جدا کرده و قلیلی از آن‌ها را به پایه ی سریر اعلی فرستد[۳۷۳].

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بدین سان ، یعقوب خان نیز همان راهی را به پشتوانه ی برتری خود در فارس و یزد در پیش گرفت که چندی پیش بکتاش در جایگاه ریاست بر ایل افشار آغاز کرده بود.
شاه عباس از اقدام یعقوب خان در سرکوب و قتل بیکتاش خان بسیار شادمان شد چون خیالش از بابت خودسری های بیکتاش خان آسوده شد اما از طرف دیگر توسعه قدرت و قلمرو یعقوب خان و دیگر اقدامات خودسرانه وی باعث ناراحتی شاه عباس شد زیرا شاه عباس درصدد ایجاد حکومت متمرکز و برانداختن حکومت ملوک الطوایفی بود و اقدام توسعه طلبانه یعقوب خان در تسلط بر یزد و کرمان یکی از نشانه های قیام علیه شاه عباس و دولت مرکزی به شمار میرفت[۳۷۴].
۶-۵- تجهیز قلعه استخر توسط یعقوب خان
ازجمله اقدامات اولیه یعقوب خان باز سازی و تجهیز قلعه استخر در فارس بود یعقوب خان پس از بازگشت از خراسان در سال ۹۹۷ه.ق در جریان شورش حمزه بیگ و دیگر مخالفان به فکر ساختن قلعه افتاد برای باز سازی قلعه استخر که به مرور زمان خراب شده بود تمامی اهالی فارس از اعیان تا عوام را به کار گرفت و برای تامین مصالح قلعه از تخریب مدرسه ها و مقبره ها استفاده کرد مدرسه هایی مانند دارالصفا و دار الایتام از مدرسه های معروف فارس و از بناهای دوره تیموریان و مقبره های مسلمانان را ویران کرد و مصالح و سنگ های آنها را برای ساختن قلعه و سرکوب مخالفان و تصرف اموال آنان خود را حاکم مطلق فارس تصور میکرد او هر ساله مقدار بسیار زیادی طلا و نقره و اجناس و اسباب نفیس و ابزار الات و ادوار جنگی خود برای ذخیره در قلعه استخر انبار میکرد[۳۷۵]در خلاصه التواریخ گفته شده وی بر علیه حکومت مرکزی طغیان نمود و جماعتی کثیر به دور خود جمع کرد و در اراضی باغ گلشن شیراز طرح قلعه ای پیاده کرد و آن را ساخت و مدارس متعددی چون دارالصفا و دار الایتام که از آثار عهد تیموری بود ویران کرد و نیز بسیاری از مقابر مسلمانان را برای احداث قلعه از بین برد[۳۷۶] در زمان یعقوب خان قلمرو فارس گسترش بسیاری یافت و حکومت یزد کرمان و کهکیلویه ضمیمه قلمرو خود کرد[۳۷۷].
۶-۶- لشکر کشی یعقوب خان و پیوستن او به اردوی شاه
یکی از‌ مهمترین‌ اختیارات حکام ولایات در دوره‌ی صفوی، فرماندهی قوای نظامی آن ایالات بود. به‌ طوری که اعطای قدرت‌ فرماندهی امارت، همواره‌ بر‌ اعطای‌ حکومت مقدم بود.به همین‌ دلیل، در اغلب منابع این‌ دوره به جای حکومت،از امارت این یا آن‌ ایالت سخن گفته شده است‌[۳۷۸].
درضمن، تا‌ این‌ زمان‌ همچنان بخشی از ارتش صفوی را قوای محلی‌ تشکیل می‌داد که‌ حکام‌ ایالات و ولایات به خرج خود تهیه و نگاهداری می‌کردند[۳۷۹].
اولین ماموریت یعقوب خان پس از‌ انتصاب‌ به‌ حکومت‌ فارس، جمع‌ آوری سپاه برای پیوستن به اردوی شاهی در حمله به‌ خراسان‌ و جنگ‌ با ازبکان بود. چون در فارس‌ مخالفان زیادی پیدا کرد، بیش از پیش برای‌ جمع ‌آوری‌‌ سپاه‌ و جذب و جلب جنگجویان ذوالقدر و غیر ‌‌ذوالقدر تلاش کرد. به نوشته‌ی مرحوم نصر‌ الله‌ فلسفی، یعقوب خان توانست ۲۰ هزار سوار و پیاده‌ی جنگ‌آزموده‌ گردآورد[۳۸۰].
اشاره‌ی‌ قاضی‌ احمد‌ قمی به این موضوع که‌ می‌نویسد:«…از اوباش و اجلاف هر اویماق و غلامان جمعی کثیر بر سر خود‌ جمع‌ کرد[۳۸۱]». حکایت از تلاش‌ یعقوب خان برای به خدمت گرفتن‌ جنگجویان‌ و تشکیل‌ سپاه دارد. موفقیت یعقوب خان در تشکیل سپاه چنان بود که در سال ۹۹۸، با‌ سپاهی‌ ۱۲ هزار نفری، در عرض یک هفته از فارس به یزد تاخت‌ و با‌ سرکوب‌ و قتل بیکتاش خان، یزد و کرمان را تحت تصرف خود درآورد.
یعقوب خان یک بار به‌ فرستاده‌ی‌ شاه‌ عباس پیشنهاد داد، در صورت خودداری شاه از آمدن به فارس، سه‌ هزار‌ سوار و چهار هزار تومان پول نقد به درگاه اعزام و ارسال می‌کند. همچنین یک بار دیگر اعلام‌ کرد‌، در صورت دستور شاه عباس، آماده است با پنج هزار سوار از‌ فارس‌ به خراسان رود. روابط خوب و حمایت علنی‌ اولیه‌ی‌‌ شاه‌ عباس، تصرف و تصاحب اموال بسیار زیادی از‌ مخالفان‌‌ شکست‌خورده و مقتول، شدت عمل در سرکوب مخالفان و مدعیان‌ متنفذ و به خدمت گرفتن جنگجویان‌ ذو‌القدر و غیر ذوالقدر، از‌ عوامل‌‌ موفقیت یعقوب‌ خان‌ در‌ تشکیل و گردآوری سپاهش بود. وی با‌ تشکیل‌‌ و تدارک این سپاه و با توسل به آن،درصدد تأسیس دولتی در نواحی‌‌ فارس‌، یزد، کرمان و اصفهان بود. سپاه یعقوب‌ خان متشکل از نیروی‌‌ طوایف‌ ذوالقدر و غیر ذوالقدر‌ و ماجراجویان‌ محلی بود. این قدرت‌ نظامی در کنار دیگر‌ اقدامات‌ وی، بیش از پیش باعث‌ بدبینی‌ شاه‌ عباس‌ و لشکرکشی وی‌ به‌ فارس شد.
۶-۷- تلاش یعقوب خان برای انتساب خود به فرزندی شاه طهماسب صفوی
یکی از اقدامات یعقوب خان ذوالقدر، تلاش و تبلیغ برای انتساب‌‌ خود‌ به فرزندی شاه طهماسب بود. این‌ اقدام‌ قدرت طلبی‌ و استقلال ‌طلبی‌ او‌ را به خوبی نشان‌ می‌دهد. شاه طهماسب در سال‌ ۹۴۶ ه.ق، با انتساب ابراهیم خان ذوالقدر به حکومت فارس‌،یکی‌ از زنان‌ حرمسرای خود را به‌ وی‌ بخشید‌، تا‌ به‌ عقد خود درآورد‌. یعقوب‌ خان با توجه به این موضوع می‌گفت: «وقتی مادرم را به ابراهیم خان ذوالقدر بخشیدند‌ و از‌ حرمسرا‌ درآمد، من را از شاه در حمل‌ داشت و مملکت فارس به ارث و استحقاق ملک موروث من است و بعضی خوش آمدگویان تصدیق او را می نمودند که گاهی هوس سلطنت میکرد و در خیال جنگ با پادشاه می افتاد[۳۸۲]‌بنابراین‌ یعقوب خان خود را نه پسر ابراهیم خان ذوالقدر، بلکه پسر شاه طهماسب می‌دانست.
او با این نسب ‌سازی و ادعاها می‌خواست، در نواحی فارس و کرمان، دولتی مستقل‌ تاسیس‌ و در جنوب ایران فرمانروای مطلق گردد[۳۸۳].
۶-۸- سرکوب و کشتن مخالفان و مدعیان توسط یعقوب خان
یعقوب خان پس از انتصاب به حکومت فارس، به ‌محض ورود به شیراز، با توجه به اختلافات‌ و منازعات‌ سابق سران و طوایف ذوالقدر بر سر حکومت فارس، درصدد سرکوب و حذف مدعیان و رقیبان خود برآمد. او سعی کرد، مخالفان و مدعیان خود را‌ به‌ عنوان مخالفان دولت صفوی جلوه‌ دهد‌، تا بهانه‌ ی لازم را برای سرکوب و حذف آن‌ها داشته‌ باشد. یعقوب خان سعی داشت حکام محلی را به اطاعت از خود وادار نماید و از این طریق حکومت مستقلی در برابر حکومت مرکزی ایجاد نماید. اما شاه عباس بر خلاف چند پادشاه قبل از خود شخصیتی توانا و زیرک بود موفق شد مرکز توطعه در داخل کشور را شناسایی کند و با شدت تمام آنها را نابود سازد. به قول قاضی احمد قمی : “… بعضی خیالات فاسد و اندیشه‌های باطل ، مرتبه‌ به ‌مرتبه در خاطرش جا‌ گرفت‌ …”[۳۸۴].
۶-۹- ازبین بردن ذوالقدریان
یکی‌ از‌ خیالات و اندیشه ‌های یعقوب خان، از بین‌ بردن بزرگان و بزرگ‌ زادگان ذوالقدر بود و برای تحقق این هدف، راهی‌ جز توسل به خشونت و قلع و قمع نداشت. وی از همان ابتدا، بزرگان‌ ذوالقدر‌ را‌ که اعتبارشان از وی برای حکومت فارس بیش ‌تر بود، به‌ بهانه‌ی مخالفت یا احتمال مخالفت قلع ‌و قمع و اموالشان را تصاحب‌ کرد. یعقوب خان نه تنها ذوالقدرها، بلکه هر کسی را‌ به‌ گمان مخالفت‌‌ می‌کشت و اموالشان را تصرف می‌کرد. او بیست و چهار نفر از آنها که هر یک حاکم بلوکی و سر کرده فوجی بودند کشت[۳۸۵] اموال آنها را گرفت جماعتی از اجلاف را گرد خود جمع کرد و چون به یقین پیوست که پادشاه عادل از خون آن میرزادگان نمی گذرد در اراضی باغ گلشن شیراز که محل نزول پادشاهان بود[۳۸۶] و به مرور زمان ویرانه گشته بود قلعه ای در کمال اعتبار بساخت شاه عباس او را نزد خود خواند اما او هر روز بهانه ای می آورد تا آنکه کور حسن استاجلو را مامور به اوردن او خواندند[۳۸۷].
یعقوب خان میرزاده های ذوالقدر و آقایان ذوالقدر که گاهی در هوس حکومت فارس بودند بی اجازه دولت از میان برداشت ملا جلال الدین یزدی می‌گوید : “… چون کار بر پیکار و تشویش و آزار اعزه‌ی فارس بود، رنود و اوباش ‌‌در‌ فراغت بودند”[۳۸۸].
اشاره به اقدام یعقوب خان در قلع‌ و قمع بزرگان‌‌ ذو‌القدر‌ و غیر ذوالقدر فارس و تصرف اموال آنان دارد.
ملا جلال منجم، افراد زیادی را نام‌ می ‌برد که‌ توسط یعقوب خان در جریان شورش حمزه بیگ کشته‌ شدند[۳۸۹].
سیاست یعقوب خان‌‌ در‌ قلع ‌و قمع اعیان و بزرگان ذوالقدر و غیر ذوالقدر فارس، بدون اجازه‌ ی شاه عباس و توام با انگیزه‌ های‌ خاص سیاسی و شخصی خود و به همین دلیل، مدام‌ از مواخذه‌ی شاه عباس در این مورد‌ هراس داشت.
۶-۱۰- عزل و نصب سرخود حکام ولایات
یعقوب خان هرکدام از حاکمان فارس را که حاضر به اطاعت‌ نبودند از مقام خود عزل وکس دیگری به جای او منصوب‌ می‌کرد‌. از جمله در سال ۹۹۷ه.ق، منتشا خان استاجلو را از حکومت دارابگرد عزل و به جای او محمد قلی خان پرناک را منصوب کرد. همچنین، شاهوردی خلیفه‌ ی شاملو را از حکومت ایگ‌ (ایج‌) و نیریز عزل‌ و پس از کشتن وی حکومت نیریز را به حق وردی سلطان واگذار کرد. یعقوب خان به دلیل اختلاف با بیکتاش خان افشار، عباس خان عموی‌ وی را‌ به‌ عنوان حاکم کرمان منصوب و به آن جا فرستاد. اگرچه‌ بیکتاش خان موفق به شکست و قتل عباس خان شد، اما یعقوب خان‌ پس از تصرف یزد و کشتن بیکتاش خان، خود سرانه‌ یوسف‌ خان‌ افشار هم‌ دست خود را به‌ عنوان‌ حاکم‌ کرمان منصوب و به آن جا فرستاد. همچنین، ندرخان پسر زینل خان، برادرزاده‌ی خود را به حکومت‌ ابرقو و کرم سلطان، پسر عباس‌ خان‌ افشار‌ را به حکومت بم منصوب‌ کرد. یعقوب خان‌ نه‌ تنها خود سرانه حاکمان فارس کرمان و یزد را عزل‌ و نصب کرد، بلکه افرادی را که با حکم شاه عباس عازم‌ نواحی‌‌ گرمسیرات‌ بودند، به مناطق دیگری فرستاد. از جمله حق وردی سلطان‌ را‌ که شاه عباس به حکومت کربال فرستاده بود، یعقوب خان به‌ حکومت نیریز منصوب کرد[۳۹۰]. قطعا این اقدامات، برای شاه عباس بسیار سنگین و غیر قابل تحمل بود‌.
۶-۱۱- ارسال خلعت به حاکم لار
یکی از اقدامات قدرت ‌طلبانه و توسعه ‌طلبانه یعقوب خان، ارسال خلعت برای ابراهیم خان‌، والی‌ لار‌ بود. موضوع حکومت لار با دیگر نواحی فارس فرق بسیار داشت. زیرا‌ این‌ حکومت‌ در اختیار خانواده‌ای از خاندان‌های کهن ایرانی بود، که با حفظ حکومت موروثی‌ خود‌، اطاعت‌ از‌ دولت صفوی را پذیرفته بودند. یعقوب خان در سال‌ ۹۹۸ ه.ق، به بهانه‌ی فرار یکی‌ از‌ مخالفانش به نام جنید بیگ، به لار رفت‌ و از آن جا که کل‌ ایالت‌ فارس‌ را ملک خود می‌پنداشت، با ارسال خلعتی‌ از ابراهیم‌ خان‌ خواست، هرچه زودتر جنید بیگ فراری‌ را تحویل فرستاده‌ی وی دهد. یعقوب خان‌ با‌ این‌ کار به والی لار گوشزد کرد، از این پس باید تابع فرمان وی‌ باشد. بنا‌ به‌ گزارش اسکندر، بیگ ترکمان، والی لار مخالفتی نکرد و به طریق چاکران استقبال‌ نمود‌، خلعت‌ را پوشید[۳۹۱].
اما بر اساس گزارش قریب به یقین ملا جلال الدین‌ یزدی‌، چون‌ تا این زمان رسم نبود که والی لار خلعت حاکم‌ فارس را‌ بپوشد‌، ابراهیم خان نیز از پذیرفتن خلعت‌ ارسالی یعقوب خان خودداری کرد[۳۹۲].
این خبر باعث‌ رنجش‌ یعقوب خان و تصمیم‌گیری وی برای‌ لشکرکشی به لار شد. ابراهیم خان والی‌ لار‌ پس از آگاهی از این‌ موضوع، چند‌ نفر‌ را‌ با مقداری هدیه و پیشکشی و نامه‌ای مبنی بر‌ عذرخواهی‌ و اعلام اطاعت به شیراز فرستاد و بدین‌ترتیب یعقوب خان‌ از لشکرکشی به لار منصرف‌ شد‌.
۶-۱۲- پذیرش امیران فراری قزلباش
از دیگر‌ اقدامات‌ مخالفت‌آمیز‌ یعقوب خان، پذیرفتن عده‌ای از امیران‌ فراری‌ قزلباش در سال ۹۹۸ ه.ق بود. ملا جلال ‌ ‌الدین یزدی منجم‌ می‌نویسد : “… و جمعی‌ که‌ از پایه‌ی سریر خلافت مصیر گریخته‌ و پناه به او می‌آوردند‌، مثل‌ مختار سلطان تکلو و غیره ، در‌ محافظت‌ و اعزاز ایشان می‌کوشیدند”[۳۹۳].
ملا جلال الدین یزدی‌ باز اشاره دارد که‌ در‌ رجب سال ۹۹۸ ه.ق،گروهی از‌ ترکمانان‌ از جمله‌‌ اسماعیل قلی سلطان‌ و گلابی‌ بیگ، با دو برادرش‌، سلطان‌ مراد و سلطان محمود ۳۲ نفر دیگر از اصفهان به فارس نزد یعقوب خان فرار‌ کردند‌. اسکندر بیک ترکمان نیز این موضوع‌ را‌ تأیید می‌کند[۳۹۴] این گروه، یعقوب خان‌ را از مؤاخذه‌ی شاه در باب اموال و خزاین‌ بیکتاش خان، بیمناک و وی را به نافرمانی‌ و طغیان‌ تحریک و تحریض‌ کردند. اقدام یعقوب خان‌ در‌ پذیرفتن‌ عده‌ای‌ از‌ امیران نافرمان و فراری‌‌ قزلباش‌ و حمایت از آنان، بیش از پیش بر بدبینی شاه عباس نسبت به‌ وی افزود.
۶-۱۳- خوداری از پیشکش و هدایا به دربار
یعقوب خان پس از‌ تسلط‌ بر‌ فارس‌ و نواحی‌ همجوار‌ با وجود تصاحب و تصرف اموال، اسباب و نفوذ و اجناس بسیار زیاد، هرگز تحفه و پیشکشی لایق به درگاه نفرستاد. تنها پس از تصرف یزد و کشتن‌ بیکتاش خان از آن‌ همه اموال و خزاین که به دست آورده بود، مقدار ناچیزی با سربریده‌ی بیکتاش خان به درگاه فرستاد. او نه تنها پیشکش ‌های مناسب ارسال نکرد، بلکه هنگام اقامت شاه عباس در‌اصفهان‌ در سال ۹۹۸ ه.ق نیز از ارسال تحفه و رفتن به اردوی شاهی‌ خودداری کرد. این اقدام یعقوب خان، بیش از پیش بر بدبینی و نارضایتی شاه عباس نسبت به وی افزود‌. زیرا‌ به قول مؤلف نقاوه الآثار: “چون موکب ظفر قرآن به اصفهان تشریف نزول داد، خان رفیع مقدار همچنان بر مسند اغترار تمکن ورزیده‌، به‌ آستان ‌بوسی مبادرت‌ ننموده…”[۳۹۵]
۶-۱۴- نرفتن به اردوی شاهی
یعقوب خان یک ‌بار با فرستادن خالف وردی بیک به اصفهان پیغام‌ داد که چون شیراز گنجایش اردوی شاهی را ندارد، چنانچه شاه دستور دهد‌، وی‌ همراه امیران و سپاه فارس‌ به‌ درگاه خواهد آمد. اما با وجود موافقت شاه عباس، باز از رفتن به اصفهان خودداری کرد. شاه عباس‌ هنگامی که به نشانه ‌ی اتمام حجت کورحسن استاجلو را برای راضی‌ کردن‌ یعقوب‌ خان به شیراز فرستاد، وی هر روز به عذر و بهانه‌ ای از تسلیم شدن و رفتن به اصفهان خودداری کرد و کورحسن استاجلو نیز بدون نتیجه به اصفهان بازگشت[۳۹۶].
یعقوب‌ خان‌ اگرچه در‌ هنگام نزدیک شدن اردوی شاهی به حوالی‌ فارس، امت بیگ و میرزا خان بیگ را با مقداری هدایا‌ به اردوی شاهی‌ فرستاد، اما از آن جا که کاسه ‌ی صبر‌ شاه‌ لبریز‌ شده بود، این اقدام‌ مورد پذیرش او قرار نگرفت.
ناآرامی ‌های پی‌ درپی ‌‌ایالت‌ یزد، کرمان، اصفهان و فارس و اختلافات و منازعات حاکمان این ایالات، به‌ خصوص اقدامات‌ خود سرانه‌ ی یعقوب‌ خان‌ ذو‌القدر، حاکمیت مرکزی را در این‌ ایالات متزلزل و ایالات مذکور را به ملوک الطوایفی گرفتار‌ کرده بود. شاه عباس با وجود تاخت‌ و تاز ازبکان و عثمانیان به نواحی شرقی و غربی‌، با استناد به سخنی‌ از‌ شاه طهماسب که گفته بود: “هرگاه کرم‌ در میان درخت است، مضرت می‌رساند از بیرون چه توان کرد”[۳۹۷] تصمیم گرفت شورش‌های داخلی را سرکوب کند، بنابراین در اواخر‌ صفر یا اوایل ربیع الاول ۹۹۸ه.ق از قزوین به جانب‌ اصفهان حرکت کرد. در همان زمان بود که در حوالی کاشان، فرستادگان یعقوب خان سر بریده‌ی بیکتاش خان را با مقداری هدایای ارسالی به شاه عباس‌ تقدیم‌‌ کردند. شاه عباس در اوایل ربیع الثانی ۹۹۸ه.ق به اصفهان رسید و مدتی‌ برای ساماندهی امور در آن جا توقف و اقامت کرد. اقدامات شاه عباس‌ در این مدت به منظور راضی‌ کردن ‌ یعقوب خان برای آمدن به اردوی‌ شاهی نتیجه ‌ای نداشت. شاه عباس آخرین بار کورحسن استاجلو را برای مذاکره با یعقوب خان به شیراز فرستاد. کورحسن پس از مذاکرات‌ زیاد‌، موفق‌ نشد یعقوب خان را راضی کند و بدون نتیجه به اصفهان‌ بازگشت و گزارشی از طغیان وی را به عرض شاه عباس رساند.
۶-۱۵- لشکر کشی شاه عباس به شیراز
شاه عباس در اوایل شعبان ۹۹۸ ه.ق، به قصد‌ سرکوبی‌ یعقوب‌ خان‌ به جانب شیراز حرکت‌ کرد‌. چنان چه در قبل ذکر شد یعقوب‌ خان پس از آگاهی از حرکت‌ شاه عباس، هیأتی به سرپرستی میرزا جان بیگ، وزیرش، به منظور عذرخواهی از شاه و منصرف‌ کردن‌ او‌ از لشکرکشی به اصفهان فرستاد. فرستادگان یعقوب خان‌ در‌ یزد به اردوی شاهی وارد شدند. شاه عباس‌ نه تنها به سخنان و درخواست ‌های فرستادگان یعقوب خان توجهی‌ نکرد، بلکه‌ میرزا‌ جان‌ بیگ را برای وادار کردن یعقوب خان به تسلیم بدون‌‌ قید و شرط، به شیراز برگرداند[۳۹۸].
۶-۱۶- واگذاری حکومت به بنیاد خان ذوالقدر
به قول از اسکندر بیگ ترکمان شاه عباس ایالت ولایات شیراز و امیرالامرایی فارس به بنیاد خان از یوزی باشیان ذوالقدر سپرد[۳۹۹] و در همین زمان یوسف خان افشار حاکم کرمان به تبعیت از یعقوب خان طغیان نمود که سرانجام با محاصره شهر کرمان تسلیم شد و مورد عفو قرار گرفت. امیر لار نیز در این زمان از رفتن به حضور شاه خودداری نمود که وی نیز تحت تاثیر یعقوب خان بود[۴۰۰].
در روضه الصفا چنین آمده که “یعقوب خان پس از پیروزی بر بیکتاش خان و محاصره یزد در سال ۹۹۸ه.ق بر علیه حکومت شاه عباس سر به عصیان برداشت و شاه عباس به قصد سرکوب وی از اصفهان به شیراز رفت". یعقوب خان چون به مقابله با وی شتافت شکست خورد و به شیراز رفت و در قلعه سپید متحصن گشت اما سر انجام به چنگ آمده و کشته شد[۴۰۱].
۶-۱۷- پناهنده شدن به قلعه استخر
مولف تاریخ سلطانی ماجرای یعقوب خان را هنگامی که شاه به حوالی استخر می رسد چنین ذکر کرده است : “صراحی شراب به جهت یعقوب خان فرستادند و یعقوب خان به شفقت شاهانه مستمال شد میرزا خان بیگ وزیر خود را با ترابی بیگ ولد دلو اختیار ترکمان و مرتضی قلی بیگ برادر خود به ملازمت اشرف فرستاده اظهار بندگی نمود که هر گاه حکومت فارس را به دستور واگذارند و از سر تقصیرات در گذرند خود به خدمت اشرافی رسیده …”[۴۰۲].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:42:00 ق.ظ ]




  • «بنى الاسلام على خمس شهاده ان لا اله الا اللّه و ان محمد رسول الله والإقرار بماجاء به من عند الله و الجهاد ماض منذ بعث رسله الى آخر عصابه تکون من المسلمین فلا تکفروهم بذنب و لاتشهدوا علیهم بشرک».[۷۵]
  • پیامبر گرامى اسلام فرمودند: «ایما رجل مسلم کفّر رجلًا مسلما، فان کان کافرا و الا کان هوالکافر»؛[۷۶] مبادا کسى را به خاطر گناه و فسقى متهم به کفر کنید، مگر این‏که مرتد شود و اگر به کسى که این چنین نیست، تهمت کفر زدید، خودتان کافر مى‏شوید هر شخص مسلمانى، مسلمانِ دیگرى را متهم به کفر کند، اگر طرف این‏گونه نباشد، خودش کافر مى‏شود.»
  • از عبدالله بن عمر روایت مى‏کند که رسول اکرم فرمودند: «کفوا عن لا اله الا الله لا تکفروهم بذنب، من أکفر اهل لا اله الا الله فهوالى الکفراقرب»؛

دست بردارید از گویندگان لا اله الا الله و آن‏ها را به خاطر یک گناه متهم به کفر نکنید و هر کسى گوینده لا اله الا الله را متهم به کفر کند، خودش به کفر نزدیک تر است‏.

  • پیامبر گرامى اسلام (ص) مرزهاى بین ایمان و کفر را چنین بیان مى‏فرماید: «أمرت أن أقاتل الناس حتى یقولوا لا اله الا اللَّه. فاذا قالوها، وصلوا صلاتنا، واستقبلوا قبلتنا، وذبحوا ذبیحتنا، فقد حرمت علینا دماؤهم و اموالهم»؛[۷۷]

«مأمور شده‏ام با مردم بجنگم، تا هنگامى که کلمه‏ى توحید را بگویند. پس اگر کلمه‏ى توحید را گفتند، و نمازها را انجام داده و به‏سوى قبله‏ى ما نماز خواندند، و مانند ما گوسفند را ذبح نمودند، اموال و خون آنان بر ما حرام خواهد بود».

  • در جنگ خیبر، هنگامى که پیامبر گرامى اسلام (ص) پرچم را براى فتح قلعه‏هاى خیبر به امیرالمؤمنین على (ع) سپرد، على (ع) پرسید: «تا چه زمانى با آنان بجنگم؟». حضرت فرمود: «تا وقتى که به لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه شهادت دهند. هرگاه چنین کردند، خون و مال آنان از سوى تو محفوظ است؛ جز آن‏که خلاف حق را مرتکب شوند و حساب آنان بر خداى بزرگ خواهد بود».[۷۸]

پیامبر گرامى اسلام (ص) به همین مضمون مى‏فرماید: «کفوا عن اهل لا اله الا الله لا تکفروهم بذنب فمن اکفر اهل لا اله الا الله فهو الى الکفر اقرب»؛[۷۹]
دست بردارید از گویندگان لا اله الا الله و آن‏ها را به خاطر یک گناه متهم به کفر نکنید و هر کسى گوینده لا اله الا الله را متهم به کفر کند، خودش به کفر نزدیک تر است‏.

  • ابوجعفر طحاوى در «عقیده‏ى طحاویه»، که بسیارى از اندیشمندان اهل سنت شرح‏هاى گوناگونى بر آن نوشته‏اند، مى‏گوید: «اهل قبله را تا هنگامى که به تعالیم پیامبر گرامى اسلام ایمان داشته باشند، مسلمان و مؤمن مى‏نامیم … و هیچ یک از اهل قبله را به‏خاطر ارتکاب گناه، مادامى که آن را حلال نشمارد، تکفیر نمى‏کنیم».[۸۰]
  • قاضى عیاض- از علماى بزرگ مالکى در قرن ششم- مى‏گوید: «اگر کسى چیزى درباره‏ى خداوند بگوید که با شأن و عظمت خدا منافات دارد، اما دشنام و رد بر خداوند نبوده و قصد کفر نداشته باشد، بلکه سخن وى معلول اجتهاد و تأویل وى باشد، او اهل بدعت مى‏شود؛ اما این مورد از مواردى است که سلف و خلف نسبت به تکفیر چنین شخصى اختلاف کرده‏اند».[۸۱]
  • ابوداود از نافع و او از ابن عمر (رضى الله عنه) نقل مى‏کند که پیامبر فرمودند:«ایّها الرجل مسلم کفَّر رجلا مسلماً فان کان کافرا و الّا کان هو الکاف».[۸۲]
  • مسلم به نقل از نافع و ابن عمر (رضى الله عنه) روایت کرده است:«اذا کفّر الرجل اخاه فقد باءبها احدهم‏؛[۸۳]

هرگاه مسلمانى برادر دینى‏اش را تکفیر کند گناه‏اى نسبت را یکى از آن دو به‏دوش کشیده است.

  • مسلم از عبدالله بن دنیار و او از ابن‏عمر روایت کرده است که پیامبر فرمود: «أیّما امرء قال لاخیه یا کافر فقد باء بها احدهما ان کانت کما قال و الا رجعت علیه‏».[۸۴]

مسلم در کتاب خود مى‏گوید: «برخى از گناهان باز مانده دوران جاهلیت هستند و هیچ کسى با انجام آن‏ها کافر نمى‏شود مگر با شرک ورزیدن. از پیامبر روایت مى‏کند که خطاب به فردى فرمود: در تو آثار جاهلیت هست و خداوند تبارک و تعالى مى‏فرماید: «انّ اللّه لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء».[۸۵]

  • هنگامى که ذوالخویصره به رسول خدا اهانت نمود و گفت به‏عدالت رفتار کن در بین کسانى‏که در جلسه حاضر بودند ولوله‏اى بر پا شد، از آن جلمه خالد بن ولید- رضى الله- بود که به پیامبر گفت: یا رسول الله اجازه دهید گردنش را بزنم، حضرت فرمودند: «لافلعله یکون یصلى فقال: إنه رب مُصل یقول بلسانه ما لیس بقلبه انى لم اؤمران انقب قلوب الناس و لا اشق بطونهم‏».
  • در شرح فقه اکبر عقاید، امام اعظم و در شرح عقاید از قول شیخ ابوالحسن اشعرى مسلک اهل سنت و جماعت این‏طور نقل شده است: «ومن قواعد اهل السنه و الجماعه ان لایکفرو احد من اهل القبله‏».[۸۶]
  • ملا على قارى در شرح فقه اکبر این‏طور مى‏فرمایند: «اعلم ان المراد باهل القبله الذین تفوق على ماهو من ضروریات الدین کحدوث العالم وحشرالاجساد و علم الله تعالى بالکلیات و الجزئیات و ما اشقبه ذالک من المسائل المهمات فمن واجب طول عمره على الطاعات و العبادات مع اعتقاد قدم العالم و نفى الحشر او نفى علمه سبحانه و تعالى بالجزئیات لایکون من اهل القبله و ان المراد بعدم تکفیر احد من اهل القبله السنه انه لایکفر احد مالم یوجد شئ من امارات الکفر و علاماته و لم یصدر عنه شئ من موجباته و فى شرح مقاصد فلا نزاع فى کفر اهل القبله المواطب طول عمره على الطاعات باعتقاد قدم العالم و نفى الحشر و نفى العلم بالجزئیات و نحوذالک من موجبات الکفر».[۸۷]
  • در شرح عقاید نفى نبراس چنین مى‏فرماید: اهل القبله فى اصطلاح المتکلمین مصدق بضروریات الدین الى قوله فمن انکر شیئاً من الضروریات الى قوله لم یکن من اهل القبله و لو کان مجاهداً بالطاعات و کذالک من باشر شیئا من امارات التکذیب کسجود الصنم و الاهانه بامر شرعى و الاستهزاء علیه فلیس من اهل القبله و معنى عدم تکفیر القبله ان لایکفر بارتکاب المعاصى ولا بانکار الامور الخفیفه غیر المشهوره هذا ما حققه المحققون ولاشک فى تکفیر من انکر ان القرآن کلام الله بل قال انّه کلام محمد او غیره من الخلق ملکان بشراً و لانکفرا حداً من اهل القبله بذنب مالم یستحله ان شاءالله‏».[۸۸]
  • عن النبى: «انّه قال لایحل دم امرء مسلم یشهد ان لا اله الا اللّه و انّى رسول الله الّا باحدى ثلاث‏».[۸۹]

با توجه به موارد بالا به درستی قابل مشاهده است که علمای فقه اهل سنت نیز از تکفیر اهل قبله امتناع نموده اند که در ذیل به اختصار به بررسی آن می پردازیم.
حرمت تکفیر نزد پیشوایان چهارگانه اهل سنّت‏:
الف- فقه حنفى‏:
از ابوالحسن علىّ بن احمد فارسى نقل شده که گفته است: روایت کرده براى ما فقیه، نصیر بن یحیى که گفته است: شنیدم ابو مطیع حکم بن عبد الله بلخى مى‏گفت: در مورد اصول اهل‏سنّت و جماعت از ابوحنیفه، نعمان بن ثابت (رضى الله عنه) پرسیدم؛ جواب داد: این‏که هیچ کسى از اهل قبله را به دلیل گناهى تکفیر نکنى، ایمان را از کسى نفى نکنى، امر به معروف و نهى از منکر کنى، بدانى هر چیز که به تو رسیده است، مى‏بایست به تو برسد، و هر چیز که به تو نرسیده، نمى‏بایست به تو برسد (ایمان به قضا و قدر الهى) و از هیچ‏کدام از اصحاب رسول خدا تبرّى نجویى‏[۹۰].
ب- فقه مالکى:‏
هیچ شخصى به دلیل گناه کافر نمى‏شود. از آن‏جایى که در کافر دانستن مرتکب گناه کبیره اختلاف وجود دارد و قول درست این است که او کافر نمى‏شود. کسى که حکم به اسلام او شده است به واسطه گناه صغیره باشد یا کبیره- از اهل قبله بودن خارج نمى‏شود. البته به شرط آن‏که آن گناه را حلال نداند. مذهب همه اهل سنّت در گذشته و حال همین است؛ به جز خوارج که گفته‏اند: هر گناهى، کبیره است و هر گناه کبیره‏اى اعمال را حبط مى‏کند و مرتکب آن کافر است. و به جز معتزله که گفته‏اند: هر گناه کبیره‏اى حبط کننده عمل است و مرتکب آن جایگاهى ما بین دو جایگاه دارد؛ نه مومن نامیده مى‏شود و نه کافر؛ بلکه به او فاسق مى‏گویند. این نظر بنا بر مبناى آن‏ها در حسن و قبح عقلى است‏[۹۱].
پ- فقه شافعى‏:
شافعى گفته است: هیچ کس از اهل‏قبله تکفیر نمى‏شود؛ به استثناى مجسّمه (قائل به جسمانى بودن خداوند متعال) و منکر علم خداوند متعال به جزئیات‏[۹۲].
ت- فقه حنبلى‏:
تکفیر مسلمان به دلیل گناهى که مرتکب شده یا اشتباهى که انجام داده است؛ مانند مسائلى که اهل قبله در مورد آن‏ها با هم اختلاف و نزاع دارند. خداوند متعال مى‏فرماید: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ[۹۳]. در روایت صحیحى ثابت شده است که خداوند متعال این دعا را مستجاب کرد و خطاهاى مسلمانان را بخشید. خوارج از دین برگشته‏اى که پیامبر اکرم به پیکار با آن‏ها دستور داده و امیر المومنین علىّ بن ابى‏طالب یکى از خلفاى راشدین با آن‏ها جنگیده؛ و پیشوایان دین از صحابه و تابعین پس از آن‏ها بر پیکار با آن‏ها اتّفاق‏نظر دارند؛ را هیچ‏وقت علىّ بن ابى‏طالب، سعد بن ابى وقّاص و دیگران از صحابه تکفیر نکردند؛ بلکه با وجود پیکار با آن‏ها، آن‏ها را مسلمان قلمداد کردند و حتّى بر اساس این‏که خون هدر آن‏ها را بریزند با آن‏ها پیکار نکردند؛ بلکه بر اموال مسلمانان حمله کردند؛ امیر المومنین علىّ بن ابى‏طالب براى دفع ستم آن‏ها با آن‏ها جنگید؛ نه به دلیل کافر بودنشان، بر همین اساس حریم آن‏ها را به اسارت نگرفت و اموالشان را به غارت نبرد[۹۴].
در پرتو این احادیث فراوان و روشنگر از رسول گرامى اسلام و سخنان اندیشمندان اسلامى درمى‏یابیم که تکفیر مسلمان، کارى سهل و ساده نیست بلکه بسیار دشوار و خطیر است. خداوند تبارک و تعاى مى‏فرمایند: ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ماجائتهم البینات و أولئک لهم عذاب عظیم‏؛[۹۵] و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند آن هم پس از آن‏که نشانه‏هاى روشن پروردگار به آن‏ها رسید و آن‏ها عذاب عظیمى دارند همچنین از آراء پیشوایان چهارگانه اهل‏سنّت و فقها، مفسّران و محدّثان آن‏ها که در مطالب گذشته ارائه شد؛ براى ما آشکار مى‏شود که پدیده تکفیر که امّت اسلامى ما در این زمانه به آن مبتلا شده است که عصمت و مصونیت مسلمانان را از بین برده و خون‏ها و اموال و دیار آن‏ها را مباح شمرده است؛ هیچ پایه و اساسى در نظریّات مجتهدان ندارد.
گفتار سوم: تکفیر در فقه شیعه
برخی از وهابیون بر این مطلب تأکید دارند که شیعه اهل تکفیر هستند، و صحابه و زنان پیامبر(ص) و خلفا را کافر می‌دانند، و به تبع آن، تابعان آنها که اهل سنت‌اند نیز کافر خواهند بود. مثلاً محمد بن‌عبدالوهاب در رساله فی الرد علی الرافضه می‌گوید: «دعواهم ارتداد الصحابه»؛[۹۶] یعنی یکی از ادعاهای شیعه این است که صحابه مرتد شده‌اند، و با توجه به اینکه معنای فقهی ارتداد را مد نظر قرار داده، در ادامه، هدم کل دین را از لوازم ارتداد صحابه می‌دا‌ند.[۹۷]
ابن‌جبرین در شرح عقیده الطحاویه می‌گوید: «رافضه احادیث اصحاب را قبول ندارند، چون آنها را کافر می‌دانند»[۹۸] و برخی ادعا کرده‌اند که شیعه ریختن خون اهل سنت را مباح می‌داند.[۹۹] و گاهی می‌نویسند: «اهل سنت در نزد شیعه امامیه اثناعشریه کافر هستند»[۱۰۰] و این اتهامی به شیعه است،[۱۰۱] و مغالطه‌ای است برای فریب ناآگاهان. اینکه شیعه برخی صحابه را کافر می‌داند، یا به مخالفان امامت کافر اطلاق می‌کند، کفر به معنای خروج از اسلام که اینها قصد کرده‌اند نیست، بلکه کفر به معانی دیگر آن است که با اسلام قابل جمع است در مسئله تکفیر اهل سنت از جانب شیعه، مسائلی هست که عده‌ای آنها را دستاویز قرار داده و بدون فهمیدن حقیقت کلام و اعتقاد شیعه، به شیعه نسبت تکفیر می‌دهند. از جمله این مسائل می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

روایاتی که در آنها تصریح به کفر مخالفان شده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:42:00 ق.ظ ]