دانلود پایان نامه نقش و جایگاه خاندان ذوالقدر درتحولات سیاسی ... |
با قتل بکتاشخان اگر مهمترین رقیب ایلیاتی ذوالقدرها از میدان به در رفت، امّا شاه عباس نیز توانست بر یکی از دو ایل ترکمان جنوب ایران مسلّط شود.
با چنین رفتارهایی هرچند تاوان ویرانیهای افشارها را مردم یزد این بار با غارتگری ذوالقدرها پرداختند اما خاندان نعمت اللّهی که مهرهی اصلی و محرک وی در منطقه به شمار میرفتند تنها از مرتبت برجستهی پیشین در سلسه ی صفوی افت کردند و منابع صرفا میرمیران را به واسطه اعمال ناشایست نکوهش نمودند.
به هر روی در جنب قتل و غارت یاد شده ، وقوع سه رخداد از اهمیتی خاص برخوردار بود: مهمانداری شاه خلیل الله از یعقوبخان با همسر بکتاش خان و تصرّف اموال بکتاش خان در مورد نخست گفتنی است: شاه خلیل الله که با یعقوب خان نوشت و خواند داشت و یکی از راهنمایان وی در تصرف یزد بود هم اینک فرصتی جسته و در چند روزی که یعقوب به عیش و نوش می گذارند از و ضیافت های شاهانه ای نمود[۳۶۸]. این سطح از روابط دوستانه حتی عاملی گردید تا به رغم انتقامگیری از اعوان و انصار بکتاشخان به واسطهی خاطر شاه خلیل الله متعارض میر میران منجم نگردید[۳۶۹].
۶-۴- ازدواج یعقوب خان با همسر بیکتاش خان
پس از آن یعقوب خان درصدد آمد تا با دختر میرمیران و همسر پیشین بکتاش ازدواج نماید این اقدام هر چند به نوعی کین خواهی از افشارها و تخفیف میرمیران بشمار می رفت اما چندن نیز بی تناسب با اهداف یعقوب خان در کسب مشروعیت نبود. یعقوب می دانست که بکتاش اگر یزد را با تکیه بر شمشیر بدست آورد اما حفظ آن بدون حمایت خاندان نعمت اللهی غیر ممکن می نمود از این رو چون وی نیز بسان بکتاش درصدد بسط قدرت و گستره حوزه قبایلی خویش بود لذا شرط تسلط بر یزد را کسب حمایت خاندان نعمت اللّهی آن هم در اقدامی مشابه با بکتاش خان میدید[۳۷۰].
به هر حال یعقوب خان که با کنترل اوضاع یزد در اقدامی شتاب آمیز همسر بکتاش خان را بدون آنکه مدت عده منقضی گردد به عقد ازدواج خود در آورد[۳۷۱]. و پس از آن، او را به عنف و تعدی به شیراز برد و به حباله خود در آورد[۳۷۲].
در کنار این دو اقدام و هم زمان با آنها یعقوبخان اموال هنگفت بکتاش را نیز متصرف گردید. این مصادره هر چند به نمایندگی از حکومت مرکزی صورت میپذیرفت امّا چه به واسطه ی میزان بسیار بالای آنها و چه دینی که یعقوبخان برای خود در دفع این خطر احساس میکرد ، او را بر آن داشت تا نفایس اموال را جهت خود جدا کرده و قلیلی از آنها را به پایه ی سریر اعلی فرستد[۳۷۳].
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بدین سان ، یعقوب خان نیز همان راهی را به پشتوانه ی برتری خود در فارس و یزد در پیش گرفت که چندی پیش بکتاش در جایگاه ریاست بر ایل افشار آغاز کرده بود.
شاه عباس از اقدام یعقوب خان در سرکوب و قتل بیکتاش خان بسیار شادمان شد چون خیالش از بابت خودسری های بیکتاش خان آسوده شد اما از طرف دیگر توسعه قدرت و قلمرو یعقوب خان و دیگر اقدامات خودسرانه وی باعث ناراحتی شاه عباس شد زیرا شاه عباس درصدد ایجاد حکومت متمرکز و برانداختن حکومت ملوک الطوایفی بود و اقدام توسعه طلبانه یعقوب خان در تسلط بر یزد و کرمان یکی از نشانه های قیام علیه شاه عباس و دولت مرکزی به شمار میرفت[۳۷۴].
۶-۵- تجهیز قلعه استخر توسط یعقوب خان
ازجمله اقدامات اولیه یعقوب خان باز سازی و تجهیز قلعه استخر در فارس بود یعقوب خان پس از بازگشت از خراسان در سال ۹۹۷ه.ق در جریان شورش حمزه بیگ و دیگر مخالفان به فکر ساختن قلعه افتاد برای باز سازی قلعه استخر که به مرور زمان خراب شده بود تمامی اهالی فارس از اعیان تا عوام را به کار گرفت و برای تامین مصالح قلعه از تخریب مدرسه ها و مقبره ها استفاده کرد مدرسه هایی مانند دارالصفا و دار الایتام از مدرسه های معروف فارس و از بناهای دوره تیموریان و مقبره های مسلمانان را ویران کرد و مصالح و سنگ های آنها را برای ساختن قلعه و سرکوب مخالفان و تصرف اموال آنان خود را حاکم مطلق فارس تصور میکرد او هر ساله مقدار بسیار زیادی طلا و نقره و اجناس و اسباب نفیس و ابزار الات و ادوار جنگی خود برای ذخیره در قلعه استخر انبار میکرد[۳۷۵]در خلاصه التواریخ گفته شده وی بر علیه حکومت مرکزی طغیان نمود و جماعتی کثیر به دور خود جمع کرد و در اراضی باغ گلشن شیراز طرح قلعه ای پیاده کرد و آن را ساخت و مدارس متعددی چون دارالصفا و دار الایتام که از آثار عهد تیموری بود ویران کرد و نیز بسیاری از مقابر مسلمانان را برای احداث قلعه از بین برد[۳۷۶] در زمان یعقوب خان قلمرو فارس گسترش بسیاری یافت و حکومت یزد کرمان و کهکیلویه ضمیمه قلمرو خود کرد[۳۷۷].
۶-۶- لشکر کشی یعقوب خان و پیوستن او به اردوی شاه
یکی از مهمترین اختیارات حکام ولایات در دورهی صفوی، فرماندهی قوای نظامی آن ایالات بود. به طوری که اعطای قدرت فرماندهی امارت، همواره بر اعطای حکومت مقدم بود.به همین دلیل، در اغلب منابع این دوره به جای حکومت،از امارت این یا آن ایالت سخن گفته شده است[۳۷۸].
درضمن، تا این زمان همچنان بخشی از ارتش صفوی را قوای محلی تشکیل میداد که حکام ایالات و ولایات به خرج خود تهیه و نگاهداری میکردند[۳۷۹].
اولین ماموریت یعقوب خان پس از انتصاب به حکومت فارس، جمع آوری سپاه برای پیوستن به اردوی شاهی در حمله به خراسان و جنگ با ازبکان بود. چون در فارس مخالفان زیادی پیدا کرد، بیش از پیش برای جمع آوری سپاه و جذب و جلب جنگجویان ذوالقدر و غیر ذوالقدر تلاش کرد. به نوشتهی مرحوم نصر الله فلسفی، یعقوب خان توانست ۲۰ هزار سوار و پیادهی جنگآزموده گردآورد[۳۸۰].
اشارهی قاضی احمد قمی به این موضوع که مینویسد:«…از اوباش و اجلاف هر اویماق و غلامان جمعی کثیر بر سر خود جمع کرد[۳۸۱]». حکایت از تلاش یعقوب خان برای به خدمت گرفتن جنگجویان و تشکیل سپاه دارد. موفقیت یعقوب خان در تشکیل سپاه چنان بود که در سال ۹۹۸، با سپاهی ۱۲ هزار نفری، در عرض یک هفته از فارس به یزد تاخت و با سرکوب و قتل بیکتاش خان، یزد و کرمان را تحت تصرف خود درآورد.
یعقوب خان یک بار به فرستادهی شاه عباس پیشنهاد داد، در صورت خودداری شاه از آمدن به فارس، سه هزار سوار و چهار هزار تومان پول نقد به درگاه اعزام و ارسال میکند. همچنین یک بار دیگر اعلام کرد، در صورت دستور شاه عباس، آماده است با پنج هزار سوار از فارس به خراسان رود. روابط خوب و حمایت علنی اولیهی شاه عباس، تصرف و تصاحب اموال بسیار زیادی از مخالفان شکستخورده و مقتول، شدت عمل در سرکوب مخالفان و مدعیان متنفذ و به خدمت گرفتن جنگجویان ذوالقدر و غیر ذوالقدر، از عوامل موفقیت یعقوب خان در تشکیل و گردآوری سپاهش بود. وی با تشکیل و تدارک این سپاه و با توسل به آن،درصدد تأسیس دولتی در نواحی فارس، یزد، کرمان و اصفهان بود. سپاه یعقوب خان متشکل از نیروی طوایف ذوالقدر و غیر ذوالقدر و ماجراجویان محلی بود. این قدرت نظامی در کنار دیگر اقدامات وی، بیش از پیش باعث بدبینی شاه عباس و لشکرکشی وی به فارس شد.
۶-۷- تلاش یعقوب خان برای انتساب خود به فرزندی شاه طهماسب صفوی
یکی از اقدامات یعقوب خان ذوالقدر، تلاش و تبلیغ برای انتساب خود به فرزندی شاه طهماسب بود. این اقدام قدرت طلبی و استقلال طلبی او را به خوبی نشان میدهد. شاه طهماسب در سال ۹۴۶ ه.ق، با انتساب ابراهیم خان ذوالقدر به حکومت فارس،یکی از زنان حرمسرای خود را به وی بخشید، تا به عقد خود درآورد. یعقوب خان با توجه به این موضوع میگفت: «وقتی مادرم را به ابراهیم خان ذوالقدر بخشیدند و از حرمسرا درآمد، من را از شاه در حمل داشت و مملکت فارس به ارث و استحقاق ملک موروث من است و بعضی خوش آمدگویان تصدیق او را می نمودند که گاهی هوس سلطنت میکرد و در خیال جنگ با پادشاه می افتاد[۳۸۲]بنابراین یعقوب خان خود را نه پسر ابراهیم خان ذوالقدر، بلکه پسر شاه طهماسب میدانست.
او با این نسب سازی و ادعاها میخواست، در نواحی فارس و کرمان، دولتی مستقل تاسیس و در جنوب ایران فرمانروای مطلق گردد[۳۸۳].
۶-۸- سرکوب و کشتن مخالفان و مدعیان توسط یعقوب خان
یعقوب خان پس از انتصاب به حکومت فارس، به محض ورود به شیراز، با توجه به اختلافات و منازعات سابق سران و طوایف ذوالقدر بر سر حکومت فارس، درصدد سرکوب و حذف مدعیان و رقیبان خود برآمد. او سعی کرد، مخالفان و مدعیان خود را به عنوان مخالفان دولت صفوی جلوه دهد، تا بهانه ی لازم را برای سرکوب و حذف آنها داشته باشد. یعقوب خان سعی داشت حکام محلی را به اطاعت از خود وادار نماید و از این طریق حکومت مستقلی در برابر حکومت مرکزی ایجاد نماید. اما شاه عباس بر خلاف چند پادشاه قبل از خود شخصیتی توانا و زیرک بود موفق شد مرکز توطعه در داخل کشور را شناسایی کند و با شدت تمام آنها را نابود سازد. به قول قاضی احمد قمی : “… بعضی خیالات فاسد و اندیشههای باطل ، مرتبه به مرتبه در خاطرش جا گرفت …”[۳۸۴].
۶-۹- ازبین بردن ذوالقدریان
یکی از خیالات و اندیشه های یعقوب خان، از بین بردن بزرگان و بزرگ زادگان ذوالقدر بود و برای تحقق این هدف، راهی جز توسل به خشونت و قلع و قمع نداشت. وی از همان ابتدا، بزرگان ذوالقدر را که اعتبارشان از وی برای حکومت فارس بیش تر بود، به بهانهی مخالفت یا احتمال مخالفت قلع و قمع و اموالشان را تصاحب کرد. یعقوب خان نه تنها ذوالقدرها، بلکه هر کسی را به گمان مخالفت میکشت و اموالشان را تصرف میکرد. او بیست و چهار نفر از آنها که هر یک حاکم بلوکی و سر کرده فوجی بودند کشت[۳۸۵] اموال آنها را گرفت جماعتی از اجلاف را گرد خود جمع کرد و چون به یقین پیوست که پادشاه عادل از خون آن میرزادگان نمی گذرد در اراضی باغ گلشن شیراز که محل نزول پادشاهان بود[۳۸۶] و به مرور زمان ویرانه گشته بود قلعه ای در کمال اعتبار بساخت شاه عباس او را نزد خود خواند اما او هر روز بهانه ای می آورد تا آنکه کور حسن استاجلو را مامور به اوردن او خواندند[۳۸۷].
یعقوب خان میرزاده های ذوالقدر و آقایان ذوالقدر که گاهی در هوس حکومت فارس بودند بی اجازه دولت از میان برداشت ملا جلال الدین یزدی میگوید : “… چون کار بر پیکار و تشویش و آزار اعزهی فارس بود، رنود و اوباش در فراغت بودند”[۳۸۸].
اشاره به اقدام یعقوب خان در قلع و قمع بزرگان ذوالقدر و غیر ذوالقدر فارس و تصرف اموال آنان دارد.
ملا جلال منجم، افراد زیادی را نام می برد که توسط یعقوب خان در جریان شورش حمزه بیگ کشته شدند[۳۸۹].
سیاست یعقوب خان در قلع و قمع اعیان و بزرگان ذوالقدر و غیر ذوالقدر فارس، بدون اجازه ی شاه عباس و توام با انگیزه های خاص سیاسی و شخصی خود و به همین دلیل، مدام از مواخذهی شاه عباس در این مورد هراس داشت.
۶-۱۰- عزل و نصب سرخود حکام ولایات
یعقوب خان هرکدام از حاکمان فارس را که حاضر به اطاعت نبودند از مقام خود عزل وکس دیگری به جای او منصوب میکرد. از جمله در سال ۹۹۷ه.ق، منتشا خان استاجلو را از حکومت دارابگرد عزل و به جای او محمد قلی خان پرناک را منصوب کرد. همچنین، شاهوردی خلیفه ی شاملو را از حکومت ایگ (ایج) و نیریز عزل و پس از کشتن وی حکومت نیریز را به حق وردی سلطان واگذار کرد. یعقوب خان به دلیل اختلاف با بیکتاش خان افشار، عباس خان عموی وی را به عنوان حاکم کرمان منصوب و به آن جا فرستاد. اگرچه بیکتاش خان موفق به شکست و قتل عباس خان شد، اما یعقوب خان پس از تصرف یزد و کشتن بیکتاش خان، خود سرانه یوسف خان افشار هم دست خود را به عنوان حاکم کرمان منصوب و به آن جا فرستاد. همچنین، ندرخان پسر زینل خان، برادرزادهی خود را به حکومت ابرقو و کرم سلطان، پسر عباس خان افشار را به حکومت بم منصوب کرد. یعقوب خان نه تنها خود سرانه حاکمان فارس کرمان و یزد را عزل و نصب کرد، بلکه افرادی را که با حکم شاه عباس عازم نواحی گرمسیرات بودند، به مناطق دیگری فرستاد. از جمله حق وردی سلطان را که شاه عباس به حکومت کربال فرستاده بود، یعقوب خان به حکومت نیریز منصوب کرد[۳۹۰]. قطعا این اقدامات، برای شاه عباس بسیار سنگین و غیر قابل تحمل بود.
۶-۱۱- ارسال خلعت به حاکم لار
یکی از اقدامات قدرت طلبانه و توسعه طلبانه یعقوب خان، ارسال خلعت برای ابراهیم خان، والی لار بود. موضوع حکومت لار با دیگر نواحی فارس فرق بسیار داشت. زیرا این حکومت در اختیار خانوادهای از خاندانهای کهن ایرانی بود، که با حفظ حکومت موروثی خود، اطاعت از دولت صفوی را پذیرفته بودند. یعقوب خان در سال ۹۹۸ ه.ق، به بهانهی فرار یکی از مخالفانش به نام جنید بیگ، به لار رفت و از آن جا که کل ایالت فارس را ملک خود میپنداشت، با ارسال خلعتی از ابراهیم خان خواست، هرچه زودتر جنید بیگ فراری را تحویل فرستادهی وی دهد. یعقوب خان با این کار به والی لار گوشزد کرد، از این پس باید تابع فرمان وی باشد. بنا به گزارش اسکندر، بیگ ترکمان، والی لار مخالفتی نکرد و به طریق چاکران استقبال نمود، خلعت را پوشید[۳۹۱].
اما بر اساس گزارش قریب به یقین ملا جلال الدین یزدی، چون تا این زمان رسم نبود که والی لار خلعت حاکم فارس را بپوشد، ابراهیم خان نیز از پذیرفتن خلعت ارسالی یعقوب خان خودداری کرد[۳۹۲].
این خبر باعث رنجش یعقوب خان و تصمیمگیری وی برای لشکرکشی به لار شد. ابراهیم خان والی لار پس از آگاهی از این موضوع، چند نفر را با مقداری هدیه و پیشکشی و نامهای مبنی بر عذرخواهی و اعلام اطاعت به شیراز فرستاد و بدینترتیب یعقوب خان از لشکرکشی به لار منصرف شد.
۶-۱۲- پذیرش امیران فراری قزلباش
از دیگر اقدامات مخالفتآمیز یعقوب خان، پذیرفتن عدهای از امیران فراری قزلباش در سال ۹۹۸ ه.ق بود. ملا جلال الدین یزدی منجم مینویسد : “… و جمعی که از پایهی سریر خلافت مصیر گریخته و پناه به او میآوردند، مثل مختار سلطان تکلو و غیره ، در محافظت و اعزاز ایشان میکوشیدند”[۳۹۳].
ملا جلال الدین یزدی باز اشاره دارد که در رجب سال ۹۹۸ ه.ق،گروهی از ترکمانان از جمله اسماعیل قلی سلطان و گلابی بیگ، با دو برادرش، سلطان مراد و سلطان محمود ۳۲ نفر دیگر از اصفهان به فارس نزد یعقوب خان فرار کردند. اسکندر بیک ترکمان نیز این موضوع را تأیید میکند[۳۹۴] این گروه، یعقوب خان را از مؤاخذهی شاه در باب اموال و خزاین بیکتاش خان، بیمناک و وی را به نافرمانی و طغیان تحریک و تحریض کردند. اقدام یعقوب خان در پذیرفتن عدهای از امیران نافرمان و فراری قزلباش و حمایت از آنان، بیش از پیش بر بدبینی شاه عباس نسبت به وی افزود.
۶-۱۳- خوداری از پیشکش و هدایا به دربار
یعقوب خان پس از تسلط بر فارس و نواحی همجوار با وجود تصاحب و تصرف اموال، اسباب و نفوذ و اجناس بسیار زیاد، هرگز تحفه و پیشکشی لایق به درگاه نفرستاد. تنها پس از تصرف یزد و کشتن بیکتاش خان از آن همه اموال و خزاین که به دست آورده بود، مقدار ناچیزی با سربریدهی بیکتاش خان به درگاه فرستاد. او نه تنها پیشکش های مناسب ارسال نکرد، بلکه هنگام اقامت شاه عباس دراصفهان در سال ۹۹۸ ه.ق نیز از ارسال تحفه و رفتن به اردوی شاهی خودداری کرد. این اقدام یعقوب خان، بیش از پیش بر بدبینی و نارضایتی شاه عباس نسبت به وی افزود. زیرا به قول مؤلف نقاوه الآثار: “چون موکب ظفر قرآن به اصفهان تشریف نزول داد، خان رفیع مقدار همچنان بر مسند اغترار تمکن ورزیده، به آستان بوسی مبادرت ننموده…”[۳۹۵]
۶-۱۴- نرفتن به اردوی شاهی
یعقوب خان یک بار با فرستادن خالف وردی بیک به اصفهان پیغام داد که چون شیراز گنجایش اردوی شاهی را ندارد، چنانچه شاه دستور دهد، وی همراه امیران و سپاه فارس به درگاه خواهد آمد. اما با وجود موافقت شاه عباس، باز از رفتن به اصفهان خودداری کرد. شاه عباس هنگامی که به نشانه ی اتمام حجت کورحسن استاجلو را برای راضی کردن یعقوب خان به شیراز فرستاد، وی هر روز به عذر و بهانه ای از تسلیم شدن و رفتن به اصفهان خودداری کرد و کورحسن استاجلو نیز بدون نتیجه به اصفهان بازگشت[۳۹۶].
یعقوب خان اگرچه در هنگام نزدیک شدن اردوی شاهی به حوالی فارس، امت بیگ و میرزا خان بیگ را با مقداری هدایا به اردوی شاهی فرستاد، اما از آن جا که کاسه ی صبر شاه لبریز شده بود، این اقدام مورد پذیرش او قرار نگرفت.
ناآرامی های پی درپی ایالت یزد، کرمان، اصفهان و فارس و اختلافات و منازعات حاکمان این ایالات، به خصوص اقدامات خود سرانه ی یعقوب خان ذوالقدر، حاکمیت مرکزی را در این ایالات متزلزل و ایالات مذکور را به ملوک الطوایفی گرفتار کرده بود. شاه عباس با وجود تاخت و تاز ازبکان و عثمانیان به نواحی شرقی و غربی، با استناد به سخنی از شاه طهماسب که گفته بود: “هرگاه کرم در میان درخت است، مضرت میرساند از بیرون چه توان کرد”[۳۹۷] تصمیم گرفت شورشهای داخلی را سرکوب کند، بنابراین در اواخر صفر یا اوایل ربیع الاول ۹۹۸ه.ق از قزوین به جانب اصفهان حرکت کرد. در همان زمان بود که در حوالی کاشان، فرستادگان یعقوب خان سر بریدهی بیکتاش خان را با مقداری هدایای ارسالی به شاه عباس تقدیم کردند. شاه عباس در اوایل ربیع الثانی ۹۹۸ه.ق به اصفهان رسید و مدتی برای ساماندهی امور در آن جا توقف و اقامت کرد. اقدامات شاه عباس در این مدت به منظور راضی کردن یعقوب خان برای آمدن به اردوی شاهی نتیجه ای نداشت. شاه عباس آخرین بار کورحسن استاجلو را برای مذاکره با یعقوب خان به شیراز فرستاد. کورحسن پس از مذاکرات زیاد، موفق نشد یعقوب خان را راضی کند و بدون نتیجه به اصفهان بازگشت و گزارشی از طغیان وی را به عرض شاه عباس رساند.
۶-۱۵- لشکر کشی شاه عباس به شیراز
شاه عباس در اوایل شعبان ۹۹۸ ه.ق، به قصد سرکوبی یعقوب خان به جانب شیراز حرکت کرد. چنان چه در قبل ذکر شد یعقوب خان پس از آگاهی از حرکت شاه عباس، هیأتی به سرپرستی میرزا جان بیگ، وزیرش، به منظور عذرخواهی از شاه و منصرف کردن او از لشکرکشی به اصفهان فرستاد. فرستادگان یعقوب خان در یزد به اردوی شاهی وارد شدند. شاه عباس نه تنها به سخنان و درخواست های فرستادگان یعقوب خان توجهی نکرد، بلکه میرزا جان بیگ را برای وادار کردن یعقوب خان به تسلیم بدون قید و شرط، به شیراز برگرداند[۳۹۸].
۶-۱۶- واگذاری حکومت به بنیاد خان ذوالقدر
به قول از اسکندر بیگ ترکمان شاه عباس ایالت ولایات شیراز و امیرالامرایی فارس به بنیاد خان از یوزی باشیان ذوالقدر سپرد[۳۹۹] و در همین زمان یوسف خان افشار حاکم کرمان به تبعیت از یعقوب خان طغیان نمود که سرانجام با محاصره شهر کرمان تسلیم شد و مورد عفو قرار گرفت. امیر لار نیز در این زمان از رفتن به حضور شاه خودداری نمود که وی نیز تحت تاثیر یعقوب خان بود[۴۰۰].
در روضه الصفا چنین آمده که “یعقوب خان پس از پیروزی بر بیکتاش خان و محاصره یزد در سال ۹۹۸ه.ق بر علیه حکومت شاه عباس سر به عصیان برداشت و شاه عباس به قصد سرکوب وی از اصفهان به شیراز رفت". یعقوب خان چون به مقابله با وی شتافت شکست خورد و به شیراز رفت و در قلعه سپید متحصن گشت اما سر انجام به چنگ آمده و کشته شد[۴۰۱].
۶-۱۷- پناهنده شدن به قلعه استخر
مولف تاریخ سلطانی ماجرای یعقوب خان را هنگامی که شاه به حوالی استخر می رسد چنین ذکر کرده است : “صراحی شراب به جهت یعقوب خان فرستادند و یعقوب خان به شفقت شاهانه مستمال شد میرزا خان بیگ وزیر خود را با ترابی بیگ ولد دلو اختیار ترکمان و مرتضی قلی بیگ برادر خود به ملازمت اشرف فرستاده اظهار بندگی نمود که هر گاه حکومت فارس را به دستور واگذارند و از سر تقصیرات در گذرند خود به خدمت اشرافی رسیده …”[۴۰۲].
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 02:42:00 ق.ظ ]
|