" فایل های دانشگاهی| قسمت 18 – 5 " |
“
هولمبک و واندری[۸۳] (۱۹۹۳)، در پژوهشی با عنوان “پیش بینیکننده های فردی و رابطهای در سازگاری دانشجویان سال اول مقیم خوابگاه” نشان دادند که کیفیت دلبستگی به والدین، با رفتارهای ضد اجتماعی رابطۀ منفی و معنیدار داشته است.
تاکاشی[۸۴] (۱۹۹۵)، در مطالعهای تحت عنوان “خشونت مدرسهای و امنیت تحصیلی در ژاپن”، نشان داده است که علیرغم فقدان اسلحه در مدارس، خشونت و خرابکاری یک مسألۀ جدی در مدارس ژاپن است. به نظر وی، خرابکاری در سه شکل عمده مشاهده می شود؛ نخست، خشونت در میان دانش آموزان؛ دوم، خشونت علیه معلّمان و سوم، خرابکاری در بین دانش آموزان. به نظر محقق، خرابکاری در بیرون از محیطهای آموزشی مانند پارکها و اماکن عمومی، اغلب توسط دانشآموزان دبیرستانی انجام میگیرد. در پایان، محقق راهکارهایی جهت کاهش خرابکاری در بین دانشآموزان ارائه نموده است، از جمله، راهبردهایی که بتوان در مدارس هنجارهای مثبت اجتماعی را تقویت نماید و گروه های مشخصی از معلّمان را سازماندهی نماید. همچنین به نظر محقق، راهبردهایی که فعالیتهای فوق برنامه که در مدارس را سازمان دهد، مفید خواهند بود.
زِمان و شیپمن[۸۵] (۱۹۹۷)، در پژوهشی با عنوان “تأثیرات محتوای اجتماعی بر مدیریت خشم و ناراحتی: دورۀ انتقالی کودکی تا نوجوانی” نشان دادند که نوجوانان کمتر نگران محافظت از احساسات پدرانشان در زمان اظهار هیجانات منفی خود هستند. زِمان و شیپمن دلیل این نوع واکنش نوجوانان را صبورتر بودن پدران در مقابل اینگونه رفتارها میدانند. آنها همچنین کیفیت دلبستگی به همسالان را در مدیریت خشم توسط نوجوانان مؤثر دانستند و معتقد بودند هر چه دلبستگی به همسالان پایینتر باشد و نوجوان از گروه دوستی طرد شود، آنها به عضویت در گروههایی در میآیند که هنجارهای پذیرفته شدۀ اجتماع را قبول ندارند و در نتیجه رفتارهای ضد اجتماعی برای آنها راهی برای اثبات موجودیت خود می شود.
سیگل[۸۶]، (۱۹۹۸)، در کتاب “جرم شناسی”، نوجوانی را دورهای از زندگی آدمیان دانسته که خرابکاری در این دوره به اوج خود میرسد. وی بیان می کند که این دوره، زمانی است که با ضعیف شدن نظارت والدین، گسترش روابط با گروه های مختلفی از همسالان، کاهش دلبستگی به والدین به دلیل کاهش درجۀ اعتماد متقابل و کیفیت ارتباط و در نتیجه، افزایش بیگانگی از آنها، ایجاد می شود و دقیقاً در همین دوران است که نوجوانان، نگران وضعیتشان با همسالان خود هستند و زمانی که نمی توانند ارتباطی بین رفتار خود و پاداش اخذ شده از گروه برقرار کنند دچار نوعی احساس بیقدرتی و بیمعنایی شده و برای تحقق خواستۀ خود ممکن است یا راه انزوا و بیگانه شدن با جامعه را در پیش گیرند و یا برای دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن به سمت ارتکاب رفتارهای برونیسازی شده (رفتار پرخاشگرانه و رفتار قانونشکنانه، خرابکارانه و تخریب اموال عمومی) پیش روند.
لیبرمن و همکاران[۸۷] (۱۹۹۹)، در پژوهشی با عنوان “الگوهای رشد و نمو در دلبستگی ایمن به پدر و مادر در اواخر دوران کودکی و اوایل نوجوانی: ارتباط با همسالان” به مطالعۀ نقش دلبستگی به پدر و رفتارهای پرخاشگرانه پرداختند. نتایج پژوهش حاکی از آن بود که بین دلبستگی به پدر و میزان بروز رفتارهای پرخاشگرانۀ فرزندان ارتباط معنیداری یافت نشد. اما بین دلبستگی به مادر و همسالان و بروز رفتارهای پرخاشگرانه رابطۀ معنیدار وجود داشت.
نوم و همکاران[۸۸] (۱۹۹۹)، در مطالعه ای با عنوان “استقلال، دلبستگی و سازگاری روانی-اجتماعی در دوران بلوغ: یک شمشیر دو لبه” دلبستگی و رفتار ضد اجتماعی را در یک نمونۀ ۴۰۰ نفری از نوجوانان کشور هلند بررسی کردند و دریافتند که دلبستگی مادرانه به طور معناداری با رفتار ضد اجتماعیِ خودگزارش شدۀ نوجوانان رابطۀ منفی دارد. همچنین نتایج به دست آمده از پژوهش آنها نشان داد که بین دلبستگی پدرانه و سازگاری هیجانی نوجوانان رابطۀ معنیداری وجود دارد.
لوی (۲۰۰۰)، در اثر خود به اهمیت حیاتی دلبستگی هیجانی کودک به مراقبتکننده و بالعکس در تحول اجتماعی-هیجانی اشاره کرده و بیان می کند دلبستگی مناسب می تواند در توانایی فرد برای احساسات و بیان عشق، تحول اخلاقی، انگیزش برای موفق شدن و احساس هویت اثر بگذارد. جوامع صنعتی جدید با موج تازهای از مشکلات دلبستگی مواجهند. لوی در کتابش فنون خاصی را برای درمانگری کودکان دارای اختلال دلبستگی و خانوادههایشان ارائه میدهد. او به بحث دربارۀ چگونگی ارتباط اختلال دلبستگی با الگوهای رفتار ضد اجتماعی و دیگر اختلالهایی که به دنبال میآیند پرداخته است و نیز مسائل عمومیای را که ممکن است والدین کودکِ دارای اختلال دلبستگی با آنها مواجه شوند مورد توجه قرار داده است.
اشنایدر و همکاران[۸۹] (۲۰۰۱)، در پژوهشی با عنوان “دلبستگی والد-کودک و روابط همسال- کودکان: یک بررسی کیفی” فرا تحلیلی انجام دادند و نشان دادند که بین کیفیت دلبستگی مادر-کودک و سازگاری اجتماعی رابطه وجود دارد. این فراتحلیل، ۶۳۰ نوع مطالعه را در بر میگرفت که رابطۀ بین دلبستگی مادر-کودک و ارتباط با همسالان را بررسی نموده و گزارش کردند که بین دلبستگی ایمن و روابط مثبت با همسالان، رابطۀ معنیداری وجود دارد. میزان پرخاشگری و رفتار ضد اجتماعی در مطالعۀ مذکور و سه مطالعۀ دیگر (رأس کراسنر[۹۰] و همکاران، ۱۹۹۶؛ کوکو[۹۱]، ۲۰۰۰؛ لیبل[۹۲] و همکاران، ۲۰۰۰) که آنها به طور ویژه از آن نام میبرند شاخص خوبی از ناسازگاری اجتماعی بودند.
سیمون و همکاران[۹۳] (۲۰۰۱)، در پژوهشی با عنوان “کیفیت دلبستگی نوجوانان به والدین و پرخاشگری در نوجوانان” به مطالعۀ نقش دلبستگی به والدین و رفتارهای پرخاشگرانه پرداختند. نتایج پژوهش حاکی از آن بود که بین اعتماد به والدین، ارتباط با پدر، بیگانگی از والدین و میزان بروز رفتارهای پرخاشگرانۀ فرزندان ارتباط معنیداری یافت نشد. تنها بین ارتباط با مادر و میزان بروز رفتارهای پرخاشگرانۀ فرزندان ارتباط منفی و معنیدار وجود داشت.
ورشوئرن و مارکوئن[۹۴] (۲۰۰۲)، در پژوهشی با عنوان “نقش خودپنداره و رابطه با والدین در کودکان پرخاشگر و دارای رفتار عادی”، نقش دلبستگی به والدین و رفتارهای پرخاشگرانه را بررسی کردند. آنها رابطۀ منفی و معنیدار بین دلبستگی مادرانه و پدرانه با بروز رفتارهای پرخاشگرانۀ فرزندان را گزارش کردند.
روبین و همکاران[۹۵] (۲۰۰۴)، در پژوهشی با عنوان “دلبستگی، دوستی، و عملکرد روانی اجتماعی در اوایل نوجوانی” نشان دادند که کیفیت دلبستگی به والدین نقش مهمی در ابعاد مختلف سازگاری نوجوانی (اجتماعی، رفتاری و هیجانی) ایفا می کند. شواهد حاصل از مشاهدۀ آنها بیانگر ارتباط دلبستگی والدینی با سازگاری هیجانی است. به ویژه بین دلبستگی والدینی و خودپندارۀ مثبت فرزندان از لحاظ آماری رابطۀ مثبت و اما بین دلبستگی والدینی و تنش هیجانی (رفتارهای ضد اجتماعی)، رابطۀ منفی و معنیدار مشاهده شده است. همین نتیجه در مورد دلبستگی به همسالان نیز به دست آمد.
“
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1401-09-20] [ 11:44:00 ب.ظ ]
|