پس شاه چگونه ای تو با بند       چون بنده خویش و مبتلائی            (همان)
گر تو بخوانی مرا، امیر ندانَمت          وَرت بخوانم مدیح، مرد مدانم             (همان :210)
حقیراست اگر اردشیر است زی من        امیری که من بردل او حقیرم        (همان :445)
3- بی خردند و فاقد حکمت و از امیری فقط جاه و جلال ظاهری را دارند:
ای امیر اجلّ چون اجل آیدت بمیری     هر چند که با عزّ و جلالیّ و جمالی    (همان :43)
زیبا به خرد باید بودنت و به حکمت        زیبا تو به تختی و به صدری و نِهالی       (همان)
میری بود آن کو چو به گرمابه درآید   خالی شود از ملکت و از جاه و جلالش   ؟  (همان :207)
و آنجا که سخن خیزد از چند و چه و چون     دانای سخن پیشه بخندد ز اقوالش     !   (همان)
4- ستمکار و گرک صفتانی هستند که خود را به رمه ی خلق زده و چنان بر جان و مال و دینشان چنگ انداخته اند که به این راحتی نمی توان از چنگ و دندانشان رهایی جست :
گرگی تو نه میر مر خراسان را         سلطان نبود چنین، تو شیطانی   (ناصرخسرو ،   1384 :60)
از بد گرگ رستن آسان است       وز ستمکاره سخت و دشوار است     (همان: 285)
گرگ مال و ضیاع تو نخورد           گرگ صعب تو میرو بندار است   (همان )
5- عامل اصل فساد و مایه ی ویرانی خراسان وخواری علم واسلامند :
جزیره خراسان چو بگرفت شیطان            درو خار بنشاند و برکند عرعر    (همان :308)
امیرانت اصل فسادند و غارت                فقیهانت اهل می و ساتگینی        (همان :16)
دجال را نبینی بر امت محمد        گسترده در خراسان سلطان و پادشاهی؟  (همان:332)
بازار زهد کاسد سوق فسوق رایج       افگنده خوار دانش، گشته روان مرائی      (همان)
2.اهل زمان یا عامه ی مردم:
اهل زمان یا عامه ی مردم در دیوان ناصر خسرو بیش از هر طبقه ای دیگر مورد انتقاد قرار گرفته است. زیرا در نظر ناصر خسرو این عامه ی مردم که « نه ببيند نه بجوید چون ستور / چشم و دلشان جز لباس و جز طعام» با سکوت و جهل خویش، موجب هموار شدن راه حاکمان ظالم و فقهاء دین فروش و رشد تحجر و تعصب در دین و آزار و اذیت اهل خرد و حکمت چون ناصر خسرو شده اند و در نتیجه ی همراهی این عامه ی جاهل با ضحاکان زمان است که هنر خوار شده و جادویی ارجمند و دست دیوان بر انواع بدی ها دراز گردیده است. بنابراین در دیوان ناصرخسرومردمانی مورد انتقاد واقع شده اند که ویژگی های زیر معرّف عینی آن هاست و ناصر خسرو از زیستن باچنین عامه ای در رنج وعذاب است واز دست وزبانشان، به یمگان پناه برده .

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

2-1.   دیندارن دنیا دوست : مردمان عصر ناصرخسرو دنیا طلبانی اند،که از دین پوسته ی آن رامی شناسند و بهترین مسلمان در نظر آن ها کسی است که حفظ ظاهرکرده ، آداب صوری دین را به جای آورد. درحالی که از باطن و حقیقت آن بی خبراست .ناصر خسرو معتقداست که آن ها این عیب نادانی خویش را با جامه ی مسلمانی می پوشند و در حقیقت فتنه ی بت خودشده اند که مَثَلشان کَمَثلُ الحُمار است که اسفاری چند را حمل می کنند و در نهایت رضایت امیر را بر رضای خدا وند متعال برمی گزینند .
ای عورت کفر و عیب نادانی               پوشیده به جامه مسلمانی      (همان : 58 )
آنک او بدَود پیش مير ده ميل             هرگز نرود زی نماز ده گام          (همان :  69)
خلق یکسره بت پرستان گشته اند      جانهاشان چون شمن شد بت بدن     (همان :160)
2-2.   ظلم و تبعیض را رواج داده اند : به نظر می رسد که جامعه ی ناصرخسرو پیام الهی اِنََّماالمُومِنونَ اِخوة را ازیاد برده است، چنان که اگر یکی را بستری از خز است ،دیگری را از بوریا هم نیست .و این عامه ی بی فسار چنان بر یکدگر اوفتاده اند که عدل درمیانشان نهان و ظلم و اضطراب فاش گردیده است .به طوری که ناصرخسرو این عامه ی بی خبر را رمه هایی از گرگ وخرس گمراه می داندکه از و این را به مثل زیر بوریا نیست     (ناصرخسرو،1384  : 115)
خلق نبینی همه خفته ز علم            عدل نهان گشته و فاش اضطراب   (همان :141 )
کرده ز بهر ستم و جور و جنگ         چنگ چو نشپيل چو شمشیر ناب  (همان )
2-3.   ارزش های اصیل اسلامی دربینشان منسوخ شده است : ناصرخسرو درجامعه ای مجبور به زیستن است که مردمان آن از مسلمانی فقط دلخوش به نام آنند و ارزش های اصیل اسلامی، جای خود را به ضدارزش ها داده وبلعکس، به طوری که درچنان عصری «می جوشیده حلال است سوی صاحب رای  / شافعی گوید شطرنج مباح است بباز » ( دیوان: 113) و زمام امور به دست بی خردان است و فضل ودانش گناهی بیش نیست .
چاکر نان پاره گشت فضل و ادب              علم به مکر و زرق معجون شد   (  همان: 78)
زهد و عدالت سفال گشت و حجر           جهل و سفه زرّ و درّمکنون شد        (همان)
سر به فلک برکشیده بی خردی          مردمی و سروری در آهون شد   (همان)
2-4.   به سستی و خفّت گرائیده اند : مردمان عصر ناصرخسرو انسانیت رادر خور و خواب و شهوت تعریف کرده و در این راه به کارهای بیهوده ای که حاصل راحت طلبی ا ست ، تن داده اندو اگر صبحی هم می جویند درپی صبوحی آنند ، نه تسبیح الهی .زیرا از دیدگاه ناصرخسرو این دیو سیرتی، زاده ی چاکری ایشان به دیوان زمان (خلفا و امیران )  است . که « الناسُ علی دینِ ملوکِهم »
بر خواب و خورد فتنه شد ستند خرس وار  تا چند گه چو خر بخورند و خر و مُرند (همان :425 )
هر صبح را ز بهر صبوحی طلب کنند     زیرا ندیم رود و می لعل و ساغرند      ( همان)
اندر رکوع خم ندهد پای و دستشان         لیکن به پیش میر به کردار چنبرند   (همان)
گر رسم و خوی دیو گرفتند لاجرم       همواره پیش دیو بد اندیش چاکرند     ( همان)
2-5.   ازاصل دین بی خبرند: دینِ مردمان عصر ناصرخسرو دینی خالی ازعلم وتحقیق است ودرچنین جامعه ای ،اهالی آن، ازحامل حقیقی دین و قرآن ناطق آن بی خبرند و دوستی و دشمنی شان هم با او بی پایه واساس است . بنابر این درنظر ناصرخسرو اسلام و دین حق در عصر وی خوار شده حرمت از آن ِکسانی است که دشمن دینند و میخواران در امان و دیندارانی چون وی در بیم وعذاب.
بودند همه گنگ و علی گنج سخن بود          بودند همه چون خر او بود غضنفر    (همان :132)
حرمت امروز مر جهودان راست             اهل اسلام و دین حق خوارند       ( همان: 474)
من به یمگان به بیم و خوار و به جرم     ایمنند آنکه دزد و میخوارند ( ناصرخسرو، 1384 :474)
2-6.   عبادت وزهدشان هم ازسرجهل ونادانی است: دین عامه ی مردم درنظرحکیم ناصرخسرو تقلید صِرف است و اعمال عبادیشان نیز ازروی عادت وغافل ازمحتوای آن .چنانکه درخت به برگ وبارخود علم ندارد ؛ زهد وعبادت اینان نیزبدون علم ومایه ی جهل است . پس برای اینکه ،جهل، جهل دیگری را نزاید ناصرخسرو آنها را به عبادت باعلم فرا می خواند .
این که تو داری سوی من نیست دین     مایه نادانی و کفر و شقاست  ( همان : 100)
کار درختان خور و باراست و برگ        کار تو تسبیح و نماز و دعاست    ( همان )
طاعت بی علم نه طاعت بُود            طاعت بی علم چو باد صباست             (همان)
2-7.   در دشمنی و در دوستی بابزرگان دین ازمنطق درستی پیروی نمی کنند :ناصرخسرو برآن است که چون اعمال اعتقادی هم عصرانش بی علم وتحقیق است؛در دوستی ودشمنی شان باخلفای صدراسلام وعلی (ع)نیز مدعی دروغین هستند وکورکورانه عمل می کنند. درحالی که به نظر وی خلفای راشدین درکناریکدیگر بدون هیچ بغضی به هم کاردین راپیش می بردند.پس این سنّیان که بغض حیدر دارند،درحقیقت ابوبکر وعمر راهم بدرستی نمی شناسند .
وینها که هستشان به ابوبکر دوستی    گر دوستند چونکه همی خصم حیدرند    (همان :244)
وین سنّیان که سیرتشان بغض حیدر است      حقا که دشمنان ابوبکر و عمّرند       ( همان )
یا کافری به قاعده یا مومنی به حق            همسایگان من نه مسلمان نه کافرند     ( همان )

    1. پیروان مکاتب غیراسلامی

مکاتب غيراسلامي در اشعار ناصر خسرو دو نوع است: 1- مکتب های آسمانی مثل زردشتی و مسیحی که ناصر خسرو بین اصل این ادیان و آنچه پیروانشان از خود بروز می دهند و آن را به عنوان دین خود معرفی می نمایند فرق قائل است. در حقیقت اصل این ادیان را می پذیرند اما روش پیروان آنها را مورد انتقاد قرار می دهد.  2- مکاتب غیرآسمانی مثل مانوی- هندی (برهمنی) و بت پرستی که همه ی آنها را مایه ی جهل و گمراهی می داند و نمی پذیرد.
3-1.   مکاتب آسمانی غیراسلامی
3-1-1.   زردشتیان که آنها را اهل قول می داند تا عمل. و چنین می نکوهد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...