نگرش فرانکل[۳۸] به سلامت روانی، تأکید عمده را به اراده معطوف به معنا می‌داند. معنای زندگی هر کس همان اندازه واقعی است که وظایف زندگی او. وظایفی که برای خودمان تعیین می‌کنیم، سرنوشت ما را می‌سازد. جست و جوی معنا می‌تواند وظیفه آشوبنده و مبارزه‌جویانه باشد و تنش درونی را افزایش دهد نه کاهش روانی، فرانکل افزایش تنش را شرط لازم سلامت روان می‌داند (شولتز، ۲۰۰۰). به اعتقاد پرلز کسانی که از سلامت روان برخوردارند با واقعیت‌های عالم بیرون کاملاً در ارتباطند. چنین اشخاصی در نتیجه‌ شناخت کامل خود به جای اینکه در پی تصوری آرمانی از خویش باشند می‌توانند خود راستین را ارتقاء بخشند (گنجی،۱۳۸۶).

۲-۱-۴٫ عوامل تاثیرگذار بر سلامت روانی

۲-۱-۴- ۱٫ شخصیت و سلامت روانی

برادبورن[۳۹](۱۹۶۹) سلامت و عدم سلامت روانی را دو قطب متضاد در انسان نمی داند و معتقد است که هر بعد با مجموعه متمایزی از صفات شخصیتی همبستگی دارد (دینر،۲۰۰۰، به نقل از ذکری ،۱۳۸۴). نظریه های صفات شخصیت چنین استدلال می‌کنند که جنبه‌های مهم رفتار و تجربه در افراد را می‌توان با تعداد محدودی از ابعاد مشخص ساخت و نیم‌رخ‌های صفات شخصیتی خاص با سلامت روانی پیوند دارند (پاشا شریفی،۱۳۸۵).

سلامت روانی شبیه به یک ویژگی شخصیتی است که شامل تعدادی عناصر مربوط به هم می‌باشند که در سراسر موقعیت‌ها و در طول زمان ثابت است. لارسون و داینر(۲۰۰۴؛ به نقل از ذکری ،۱۳۸۴) طبق مطالعاتی که انجام دادند معتقد هستند که عواطف منفی و مثبت درکارها و تفریحات مختلف، بیشتر ناشی از شخص است (۵۲%) تا ناشی از موقعیت (۲۳%). افراد ‌در مورد احساسات منفی و سلامت روانی هماهنگی بیشتری دارند و درمورد احساسات مثبت، هماهنگی کمتری دارند. همچنین لارسون و کت دار(۱۹۹۱) معتقدند که واکنش برون‌گرایان[۴۰] نسبت به درون‌گرایان[۴۱] به محرک های مثبت، قوی تر است. ‌بنابرین‏ ترکیب برونگرایی و موقعیت‌های خوشایند عاطفه مثبت ایجاد می‌کند. از آن‌جا که شخص می‌تواند موقعیت‌ها را انتخاب کند یا از آن‌ ها دوری کند، نوع دوم تعامل بین افراد و موقعیت ها وجود دارد. آن ها نوع خاصی از موقعیت‌ها را انتخاب می‌کنند که برای آن‌ ها خوشایند است و با شخصیت آن‌ ها سازگار است. برای مثال برون‌گرایان بیشتر زمان خود را در فعالیت‌های اجتماعی و جسمانی می‌گذرانند(نشاط دوست و همکاران،۱۳۸۸).

طبق نظر آرگایل و لو[۴۲] (۱۹۹۰) سلامت روانی افراد برون‌گرا می‌تواند تا اندازه ای به وسیله موقعیت‌های اجتماعی که آن‌ ها انتخاب می‌کنند توضیح داده شود. در تحقیقات اولیه آرگایل(۱۹۹۴) ‌دریافت که افراد فاقد مهارت‌های اجتماعی از بسیاری از موقعیت‌های اجتماعی که دیگران از آن‌ ها لذت می‌برند، اجتناب می‌کنند (آرگایل،۲۰۰۴).

کاستا و مک کرا[۴۳](۲۰۰۵) بر این باورند که این برونگراها هستند که بیشترین عاطفه مثبت را تجربه می‌کنند و درون گراها غالباً کمترین عاطفه مثبت را دارند. از آنجا که برونگرایی جنبه‌های متفاوتی دارد، مثلاً مردم آمیزی و تکانشگری، آن ها در صدد شناسایی جنبه ای که بیشترین رابطه را با عاطفه مثبت دارند برآمدند. معلوم شد که مردم آمیزی یا لذت حاصل از معاشرت با دیگران، به نحوه گسترده ای سبب سطح بالای عاطفه مثبت در برون گراهاست(گنجی، ۱۳۸۶).

دینر(۲۰۰۰) در آمریکا به طرز متقاعد کننده ای صحت این ادعا را که برون‌گراها درمقایسه با درون‌گراها از سلامت روانی بیشتری برخوردارند را نشان داده است؛ این امر عمدتاًً ناشی از درگیری بسیار بیشتر آن‌ ها در موقعیت‌های اجتماعی است. او از دانشجویان درون گرا و برون گرا خواست تا یک ساعت مچی دارای زنگ هشدار را که در فواصل نامنظم زنگ می زد به دست خود ببندد. آن ها باید هر وقت صدای زنگ را می شنیدند موقعیتی را که در آن قرار داشتند یادداشت کرده و ذکر می‌کردند که در آن لحظه چه قدر عاطفه مثبت تجربه کرده‌اند. در وضعیت‌های اجتماعی، دانشجویان برون‌گرا، درمقایسه با دانشجویان درون‌گرا، عاطفه مثبت بسیار بیشتری را گزارش دادند. اما وقتی در حال کارکردن یا تنها بودند بین سطح عاطفه مثبت برون‌گراها و درون‌گراها اختلاف ناچیزی وجود داشت(‌غلام علیان و احمدی، ۱۳۸۷).

طبق نظر گری[۴۴](۱۹۸۲) برون‌گرایان به خاطر ساختمان مغزشان نسبت به پاداش بیشتر پاسخ می‌دهند،

‌بنابرین‏ شادتر هستند و روان نژندان نسبت به تنبیه بیشتر پاسخ می‌دهند، ‌بنابرین‏ ناشادتر می‌باشند (نشاط دوست و همکاران،۱۳۸۸). آرگایل (۲۰۰۴) معتقد است که برون‌گرایان از درون‌گرایان خوشحال ترند و عاطفه مثبت بیشتری را تجربه می‌کنند. از آنجایی که این امر یک رابطه آماری است، تعجب آور نیست که افراد شاد درون‌گرا نیز وجود دارد. این‌ها کسانی هستند که در دیگر منابع سلامت روانی امتیاز می‌آورند. آن هایی که از لحاظ ثبات هیجانی در سطح بالا قرار دارند، در مقایسه با آن‌هایی که گرایشات روان نژدی زیاد و عواطف منفی بیشتری دارند، خوشحال ترند(گنجی، ۱۳۸۶).

۲-۱-۴-۲٫کیفیت زندگی و سلامت روانی

یکی از عواملی که به طور مستقیم و ذاتی با سلامت روانی افراد ارتباط دارد کیفیت زندگی آن‌ ها می‌باشد. معمولاً کیفیت زندگی به شکل آشکار یا ضمنی در نقطه­ مقابل کمیت قرار ‌می‌گیرد که منظور از آن سال‌های عمر ‌می‌باشد که ممکن است عالی، رضایت آمیز یا لذت بخش بوده یا نباشد (فایرز و ماچین[۴۵]، ۲۰۰۰). کیفیت زندگی می ­تواند با زمان تغییر یابد، و در شرایط خاصی به طور قابل توجهی نوسان داشته باشد. کیفیت زندگی مستلزم سعی در کم کردن فاصله بین انتظارات و آرزوها و آن چیزی است که واقعاً اتفاق می ­افتد. یک زندگی کیفی و خوب، معمولاً به صورت خشنودی، رضایت، شادی، خرسندی و توانایی فایق آمدن بر مشکلات بروز می­ کند. در واقع کیفیت زندگی به وسیله فرد ارزیابی و توصیف می­ شود. هورنکویست[۴۶] (۲۰۰۴) کیفیت زندگی را بر اساس مطالعات خود و یافته ­های سایرین به عنوان نیاز بیان شده و رضایت عملی در یک تعداد از ابعاد اصلی زندگی با تمرکز خاص بر احساس خوب بودن تعریف می‌کند (‌غلام علیان و احمدی، ۱۳۸۷).

۲-۱-۴-۳٫ اهداف و سلامت روانی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...