نظم‌جویی شناختی هیجان

هیجان‌ها اغلب اوقات به طور شگفت‌انگیزی مفید هستند. آن‌ ها می‌توانند توجه را به ویژگی‌های کلیدی محیط معطوف کنند و در بهینه‌سازی مصرف حسی، اداره کردن فرایند تصمیم‌گیری ، مهیاسازی پاسخ‌های رفتاری، تسهیل کردن تعاملات اجتماعی نقش دارند و حافظه‌ رویدادی را ارتقا می‌دهند. باوجوداین هیجان‌ها همان طور که کمک‌کننده‌اند می‌توانند آسیب‌زا هم باشند، به‌ویژه زمانی که آن‌ ها برای موقعیتی معین، ازلحاظ نوع، شدت و طول مدت نامتناسب باشند( گروس، ۲۰۱۴).

‌در روان شناسی، هیجان‌ها جایگاه بسیار حساس و بنیادی دارند، زیرا رابطه­ آن‌ ها با نیازها و انگیزش­ها بسیار نزدیک است و می ­توانند ریشه­ بسیاری از اختلال‌های روانی_تنی را تشکیل دهند. هیجان‌ها حتی می ­توانند سلامت انسان را تضمین کنند. مثلاً، ترس موجب می­ شود که انسان خود را از خطر محفوظ بدارد و خشم موجب می­ شود که به دشمن حمله کند.

به‌رغم تلاش­ های بسیار گسترده ­ای که فلاسفه، فیزیولوژیست­ها و روان­شناسان، برای تبیین هیجان‌ها، به عمل آورده­اند، ماهیت و شیوه­ عمل آن‌ ها هنوز به طور روشن بیان نشده به حالت فرضیه باقی مانده است. این محققان، مخصوصاً جلوه­های فیزیولوژیک هیجان‌ها(تغییرات ضربان­های قلب و تنفس، سست شدن اسفنگترها، خشک شدن دهان، عرق کردن، ….)، اثر آن‌ ها روی عملکردهای ذهن(افزایش تلقین‌پذیری، کاهش کنترل ارادی) و رفتارهای ناشی از هیجان‌ها(گریه­ها، خنده­ها، فرار کردن­ها، پنهان شدن­ها …) را مطالعه کرده ­اند. این مطالعات نشان داده است که در ظهور و تکوین جلوه­های هیجان، فرهنگ سهم بسزایی دارد. مثلاً، در چین­، وقتی انسان‌ها خشمگین می­شوند چشم­های خود را گرد ‌می‌کنند. ‌با این همه، شرایط تولید هیجان و پایه­ های روانی_فیزیولوژیک آن هنوز به‌خوبی شناخته نشده است. فشار روانی حاصل از هیجان اغلب به عنوان عامل مزاحم برای سلامت انسان به‌حساب می این. اشخاصی که در معرض عوامل تولیدکننده هیجان و فشار روانی قرار می­ گیرند، به طور متوسط بیشتر از کسانی که در معرض دگرگونی­های شدید قرار نمی­گیرند بیمار می­شوند (گنجی، ۱۳۸۹).

گروس (۲۰۱۴) دو ویژگی عمده را برای هیجان ذکر می‌کند:

اولین ویژگی هیجان، مرتبط با زمانی است که این هیجان روی می‌دهد. طبق نظریه ارزیابی[۱۸۹]، زمانی که فرد به موقعیتی توجه می‌کند و آن را با اهداف خود مرتبط می‌بیند، در او هیجان برانگیخته می‌شود. هدفی که زیربنای این ارزیابی است ممکن است بادوام[۱۹۰](زنده ماندن) یا گذرا [۱۹۱](خواستن تکه‌ای دیگر از کیک) هشیارانه و پیچیده (اشتیاق به پروفسور شدن) یا ناهشیار و ساده(تلاش برای اجتناب از افتادن در چاه فاضلاب) باشد. آن‌ ها همچنین می‌توانند بسیار مشترک[۱۹۲] ( داشتن دوستان صمیمی) یا شدیداًً منحصربه‌فرد[۱۹۳] (یافتن شیوه‌ای جدید برای گره زدن بند کفش) باشد. به‌هر حال اهداف و معنایی که موقعیت‌ها در پرتو این اهداف دارند موجب برانگیختگی هیجان در فرد می‌شوند. وقتی باگذشت زمان این معنا تغییر می‌کند، هیجان هم تغییر خواهد کرد.

دومین ویژگی هیجان ماهیت چندوجهی[۱۹۴] آن است. هیجان‌ها پدیده‌هایی هستند مربوط به کل بدن که شامل تغییرات چندگانه در حیطه‌های تجارب ذهنی، رفتاری و فیزیولوژی مرکزی و پیرامونی می‌باشند، البته جنبه ذهنی هیجان به‌قدری با آنچه که هیجان نامیده می‌شود، پیوند خورده که در عرف معمول دو اصطلاح «هیجان» و « احساس» متقابلاً به‌جای هم به‌کاربرده می‌شوند. اما هیجان‌ها نه تنها به فرد احساس خاصی می‌دهند، بلکه به او احساس میل به انجام دادن کاری را هم می‌دهند.

مدیریت هیجانات به‌منزله فرآیندهای درونی و بیرونی است که مسئولیت کنترل، ارزیابی و تغییر واکنش­های عاطفی فرد را در مسیر تحقق ­یافتن اهداف او بر عهده دارد و هر گونه اشکال و نقص در تنظیم هیجانات می ­تواند فرد را در برابر اختلال‌ها روانی چون افسردگی و اضطراب آسیب­پذیر سازد(گارنفسکی و کرایج، ۲۰۰۳). ‌بنابرین‏ ‌می‌توان گفت، نظم­­جویی هیجان، عاملی کلیدی و تعیین­کننده در بهزیستی روانی و کارکرد اثربخش است(گارنفسکی و همکاران، ۲۰۰۱؛ گرانسفکی و کریج، ۲۰۰۳) که در سازگاری با رویدادهای تنیدگی­زای زندگی نقش اساسی ایفا می­ کند(گروس،۲۰۰۲). تا جایی که باید گفت بر کلِ کیفیت زندگی فرد اثر می­ گذارد یکی از متداول­ترین این روش­ها استفاده از راهبردهای شناختی است. راهبردهای نظم‌جویی شناختی هیجان فرایندهای شناختی هستند که افراد برای مدیریت اطلاعات هیجان‌آور و برانگیزاننده به کار می­ گیرند(گارنفسکی و بون[۱۹۵] و کریج، ۲۰۰۳) و بر جنبه شناختی مقابله تأکید دارند(گارنفسکی و همکاران، ۲۰۰۱). چگونگی ارزیابی دستگاه شناختی فرد در هنگام روبه روشدن با حادثه منفی از اهمیت بالایی برخوردار است، سلامت روانی افراد ناشی از تعاملی دوطرفه میان استفاده از انواع خاصی از راهبردهای تنظیم شناختی تجارب هیجانی و ارزیابی درست از موقعیت تنش‌زاست(گارنفسکی، تردس[۱۹۶]، کرایج، لجراستی[۱۹۷]،کومر[۱۹۸]، ۲۰۰۳). ‌بنابرین‏، افکار و شناخت­ها در توانایی مدیریت، نظم­جویی و کنترل احساس­ها و هیجان­های بعد از تجربه یک رویداد تنیدگی­زا نقش بسیار مهمی‌دارند(گارنفسکی و همکاران، ۲۰۰۳). محققان ۹ راهبرد شناختی را در تنظیم هیجانات معرفی کرده‌اند؛ ملامت خویش[۱۹۹]، پذیرش[۲۰۰]، نشخوارگری[۲۰۱]، تمرکز مجدد مثبت[۲۰۲]، تمرکز مجدد بر برنامه‌ریزی[۲۰۳]، ارزیابی مجدد مثبت[۲۰۴]، دیدگاه‌گیری[۲۰۵]، فاجعه‌سازی[۲۰۶] و ملامت دیگران[۲۰۷] (گارنفسکی و همکاران، ۲۰۰۳). راهبردهای نظم­جویی شناختی هیجان­ها به افراد کمک می­ کند تا برانگیختگی­ها و هیجان­های منفی را تنظیم نمایند این شیوه تنظیم با رشد، پیشرفت یا بروز اختلال­های روانی رابطه مستقیم دارد(کریج، پریوم بوم[۲۰۸] و گارنفسکی، ۲۰۰۲). نظم­جویی هیجان و مخصوصاً راهبرد مثبت باز ارزیابی شناختی هیجان‌ها باعث کاهش احساسات منفی و افزایش احساسات مثبت و رفتار سازگارانه افراد می­ شود(گروس و جوهن[۲۰۹]، ۲۰۰۳) ‌بنابرین‏، در نتیجه ارزیابی شناختی نادرست از موقعیت به دلیل کمبود اطلاعات، برداشت اشتباه یا اعتقادات بی­منطق و نادرست، فرد راهبرد شناختی خود را برای روبه روشدن با موقعیت تنیدگی­زا برمی­گزیند. در این دیدگاه، به افراد در بازسازی الگوی فکری آنان از طریق بازسازی شناختی کمک می­ شود­(گارنفسکی و کریج، ۲۰۰۶). راهبردهای نظم­جویی شناختی هیجان پاسخ­های شناختی به وقایع فرا­خواننده هیجان هستند که به صورت هشیار یا ناهشیار سعی در تعدیل شدت و یا نوع تجربه هیجانی یا خود واقعه دارند(ویلیامز[۲۱۰] و بارق[۲۱۱]، ۲۰۰۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...