برای برخی هیجان‌ها نظیر شادی و بیزاری تقریباً در هر صحنه ای که توسط کودکان حتی خردسالان چهار ساله دیده شده بود شناسایی درست صورت گرفته بود.علاوه بر این محققان (برای مثال اسکارف ،۲۰۰۰)[۶۷]دریافتند که نوزادان کم سن تر قادر به تنظیم هیجانهای خود نیستند.اگر چه بسیاری از نوزادان کوچکتر از پنج ماهه نمی توانند به طور موفقیت آمیزی هیجانهای خود را تنظیم کنند حال آنکه بچه های بزرگتر، از مهارت بیشتری بر خوردارند و احتمالاً بیشتر قادر به پنهان کردن احساسات (منفی) واقعی خود هستند. توانایی تنظیم هیجان‌ها در خلال دوران پیش از دبستان و اولیل سال‌های کودکی پیچیده تر می شود.

سارنی (۲۰۰۰) معتقد است برای پیشرفت تحولی تنظیم هیجانی بوی‍‍‍‍ژه تنظیم شیوه ی بیان، سه عامل ضروری است : توانایی تنظیم هیجان‌ها، داشتن عملکرد مناسب و انگیزش برای تنظیم هیجان‌ها. به رغم تأ کید بر نقش نظامهای نمادین به وسیل‍ه زبان در تحول آگاهی هیجانی و ظرفیت های تخیلی، اوسوفسکی[۶۸] (۱۹۹۲، نقل از تیلورو باگبی ،۲۰۰۰) خاطر نشان می‌کند که زبان اولیه نوزاد برای انتقال نیازهایش متشکل از ‌بیان‌های چهره ای غیر کلامی و دیگر تظاهرات رفتاری هیجان است. در فرایند تحول نوزاد، آنچه از اهمیت ویژه ای بر خوردار است توجهی است که مادر به تظاهرات چهره ای کودک خود نشان می‌دهد. ادراک مادر از این نشانه های چهره ای وی را قادر می‌سازد تا با آگاهی از حالت درونی کودک با تظاهرات هیجانی خود مانند تولید صدا به آن پاسخ دهد. نوزاد همچنین نگاه خود را بر تظاهرات چهره ای و رفتاری مادر و به عنوان یک پیام (نظیر پیامهایی که ممکن است حالت عاطفی نوزاد را تقویت کرده یا فرو بنشاند) از حالت درونی او نگاه داشته و به مثابه یک آینه، آن حالت هیجانی را در چهره خود منعکس می‌کند (اسکور ، ۱۹۹۶، نقل از همان منبع)[۶۹].

رشد مهارت‌های آگاهی عاطفه و تنظیم عاطفه به وسیله شراکت خاموش و انعکاس آینه وار [۷۰]تظاهرات هیجانی مادر و بعد ها به وسیله در گیر شدن کودک در تعاملهای لذت بخش بازیگوشانه و استفاده از کلمات برای نامیدن و صحبت کردن در باره ی احساسات تسهیل می شود (تیلور ، باگبیو پارکر،۱۹۹۷).

حالت‌های هیجانی مادر عامل مهم در رشد هیجانی نوزاد است. مادری که از نظر هیجانی بسیار بیانگر [۷۱]است در مقایسه با مادری که افسرده، مضطرب و واجد ناگویی خلقی است علایم بسیار متفاوتی را به نوزاد خود منتقل می‌کند. اما حتی بدون وجود هر نوع از نشانگان یا اختلال روانپزشکی نیز، والدین در سطح هماهنگی با حالات هیجانی نوزادشان و توانایی پاسخ دادن به روابط هیجانی غیر کلامی نوزادان بسیار مختلفند.(اسوف – اسکای و ابر هارت – رایت ،۱۹۹۸، استرن۱۹۸۷، نقل از تیلور و باگبی ،۲۰۰۰)[۷۲]در پستاندارانی که فرزند خود را پرورش می‌دهند و کودکان خود را زیر پر و بال می گیرند، عاطفه از دلبستگی و روابط اجتماعی جدایی نا پذیر است و را منطقی تحقیق در زمینه تفاوت های افراد در رشد هیجانی شان، مطالعه و مقایسه رفتار های زوج مادر – نوزاد بر اساس سبک های دلبستگی است.

در یک مطالعه در باره سلامت نوزادان یکساله و مادرانشان، گلد برگ، مک کاوی، سورکا و روچستر (۱۹۹۴)[۷۳] در یافتند که مادران نوزادان با سبک دلبستگی اجتنابی [۷۴]به طرز نا محسوسی به تظاهرات عاطفی منفی نوزادشان پاسخ می‌دهند، و مادران نوزادان مقاوم / دو سو گرا [۷۵]به عواطف منفی نوزادشان کمتر از عواطف مثبت آن ها پاسخ می‌دهند. و مادران با دلبستگی ایمن [۷۶]نسبت به تظاهرات عاطفی مثبت، منفی و خنثی آن ها پاسخگو هستند. در حالی که مادران نوزادان ایمن اغلب درباره هیجانهای نوزادانشان به طور کلامی اظهار نظر می‌کنند(مثلاً امروز چقدر خوش اخلاقی )، مادران نوزادان اجتنابی و مقاوم به ندرت اظهار نظر می‌کنند.

به همین ترتیب آشکار شده است که نوزادان با دلبستگی ایمن دامنه وسیعی از هیجان‌ها را نشان می‌دهند، نوزادان اجتنابی کمترین بیان هیجانی را دارند و نوزادان مقاوم نیز مدام قیل و قال می‌کنند و جیغ می‌زنند. اگر چه کودکان اجتنابی یاد می گیرند که تجلیات عاطفی منفی خود را سرکوب کنند اما از نظر هیجانی بر انگیخته اند و بعد از مرحله جدایی های کوتاه از مادرانشان افزایش در ضربان قلب و ترشح کورتیزول را از خود نشان می‌دهند (اسپانگلر و گروسمن،۱۹۹۳)[۷۷].

نا توانی مادران در پاسخدهی به علامت های هیجانی نوزاد را به دلایل مختلف نسبت داده‌اند. میهال[۷۸]، گلدبرگ (۱۹۹۵)پاسخ های مادرانه به تظاهرات در متمایز کردن تظاهرات غم از ناراحتی [۷۹]دارای مشکلاتی هستند و احتمالاً تجلیات خنثی را به منزله تجلیات علاقه ادراک می‌کنند.

ظرفیت مراقبت برای خود آگاهی انعکا سی[۸۰]و توانایی او برای انتقال این ظرفیت به کودک نیز تحول هوش هیجانی کودک را تحت تأثیر قرار می‌دهد، کنش انعکاسی که با پر دازش زبانی مرتبط است و به عنوان یک پدیده ی فرا شناختی از آن یاد می شود عبارت است از : توان مراقبت برای منعکس کردن حالت‌های هیجانی و ذهنی نوزاد بعد از آنکه به درستی آن ها را بازشناسی کرد. همان‌ طور که فو ناگی و تارگت [۸۱](۱۹۹۷)بیان کرده‌اند.

تجربه کودک از خود – آنطور که در ذهن والدین به صورت احساس، تفکر و رفتار به شیوه ای خاص مجسم می شود این است که رشد ظرفیت کودک را برای منعکس کردن و یافتن معانی هیجان‌ها و رفتار خود و به همان اندازه رفتار دیگران، افزایش می‌دهد.فونانگی و تارگت (۱۹۹۷) با بهره گرفتن از یک مقیاس مشتق از محاسبه دلبستگی بزرگسال [۸۲]دریافتند که احتمال وجود دلبستگی ایمن در پدران و مادرانی که نمره ی بالایی در ظرفیت خود انعکاس کسب می‌کردند سه یه چهار مرتبه بیشتر از والدینی بود که از ظرفیت النعکاسی ضعیفی بر خوردار بودند.

مادران کودکان با سبک دلبستگی مقاوم تنها تا حدودی در کنش انعکاسی نمره ی پایین تری کسب کرده بودند اما مادران کودکان اجتنابی به طور قابل توجهی نمراتشان پایین بود.

از آنجا که تجربه کودک از کنش انعکاسی والدین بر چگونگی تحول یافتگی این ظرفیت در کودکان تأثیر می‌گذارد می توان انتظار داشت که نا گویی خلقی با سبک های دلبستگی نا ایمن و با راهبر دهای سازش نایافته نظم دهی عاطفه ( نظیر پر خوری یا رشد نشانه بدنی )[۸۳]بیش از راهبردهایی که مستلزم تأمل یا صحبت با دیگران است، مرتبط باشد. این ارتباط ها در مطالعاتی که بر بزرگسالان از دو گروه بالینی و غیر بالینی که سبک های دلبستگی شان توسط مقیاس های خود گزارش دهی اندازه گیری شد (بکندام [۸۴]،۱۹۹۷)گزارش شده است. اگر چه رشد ظرفیت های معینی در نوزادان توسط تعامل های هیجانی با مراقب تحت تأثیر قرار می‌گیرد شواهد زیادی وجود دارد که مراقبت همچنین واجد اثری تنظیم کننده بر نمو یافتگی بخش‌هایی از مغز است که در آگاهی هیجانی و تنظیم هیجانی در گیرند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...