دیدگاه فمینیست ها در مورد اشتغال زنان به سه گروه عمده مارکسیستی ، رادیکال و سوسیالیستی تقسیم می شود .
فمینیست های مارکسیست معتقدند که تقسیم کار جنسی در عرصه ی خانگی با نیازهای سرمایه داری هم خوانی داشته و سهم زنان از مشاغل در بازار کار را توجیه میکند (آبوت و والاس ، ۱۳۸۰، صص ۲۰۲-۲۰۳) برخی از نظریه پردازان این گروه معتقدند که زنان در نظام سرمایه داری صنعتی ، سپاه ذخیره ی کار را تشکیل میدهند .فمینیست های رادیکال با توجه به نظام مرد سالاری معتقدند که شیوه تولید خانگی زنان ، زنان را تحت استثمار و سلطه مردان قرار میدهد و به سود مردان است که زنان را برای رفع نیازهای خود در خانه نگه دارند . فمینیست های سوسیالیست با فرض تعامل بین نظام سرمایه داری و نطام مردسالاری در همه سطوح جامعه ، معتقدند که جداسازی شغلی بر حسب جنسیت و ادعای دستمزد خانواده را تنها با توجه به چگونگی پیوند سرمایه داری و مردسالاری می توان درک کرد ( آبوت و والاس ، ۱۳۸۰، ص۲۰۴)
۲-۸-۴)نظریات مارکسیستی
به اعتقاد مارکسیست ها سازمانهای اقتصادی و عملکرد اقتصادی در نظام سرمایه داری شکل دهنده ی انقیاد زنان در خانواده میباشند . بر این اساس انقیاد زنان در خانواده های بورژوا نتیجه عملکرد اقتصادی آنان میباشد. القای مالکیت خصوصی به خانواده فرصت توسعه ی روابط مساوات گرایی را میدهد . مارکس و انگلس اعتقاد دارند که استقلال سیاسی به تنهایی نمی تواند پایه ای برای مساوات کامل جنسی باشد. مارکسیسم از جمع گرایی به عنوان یک راه حل برای مشکل تنشهای زنان در جامعه امتناع کرده ، میخواهد توسعه سیاسی و اقتصادی زنان با عوض شدن نظام کلی جامعه همراه باشد . ( مصفا ، ۱۳۷۵، ص ۸۴ )
۲-۹)ریشههای تصورات جنسیتی
به طور کلی بسیاری از اندیشمندان اجتماعی ، عوامل جامعه پذیری در هر جامعه را سه عامل خانواده ، مدرسه و رسانه ها می دانند با نگاهی گذرا در می یابیم که این سه کارگزار عمده باعث تولید و باز تولید نگاه ها و تصورات جنسیتی در جامعه شده و می شود چنان که بسیاری از افراد وضعیت موجود در جامعه را امری طبیعی و عادی تصور میکنند . در برخی از خانواده های پدر سالار ایرانی ، نقش ها و رفتارها بر اساس معیارها و ارزش های مردانه پایه گذاری و الگو سازی شده است و این الگو سازی ها قادر به تشخیص و ارج نهادن به نقش اثربخش زنان در سازمان و جامعه نیست .(اعزازی ، ۱۳۸۰ ، ص ۴۲ )
این نوع خانواده ها زن را موجودی اندرونی و وابسته و مرد را موجودی بیرونی و مستقل بار می آورند . این فرهنگ تنها وظیفه و نقش زن را فرزند آوری ، نگهداری از کودکان ، نظافت و پخت و پز ترسیم می کند و فعالیت های زنان را تحت الشعاع وظایف خانوادگی قرار میدهد و در فعالیتهای سیاسی – اجتماعی نیز نقش زنان به میزان چشمگیری کاهش مییابد .
همان گونه که نتایج نشان میدهد ، گاه برخی از الگوهای جنسیتی حاکم بر کتب درسی و برنامه های آموزشی ، ، برداشت های سنتی را در اذهان تقویت میکند . این امر امکان دارد سبب شود تا دانش آموزان دختر که زنان آینده جامعه هستند ، نیروی خود را دست کم بگیرند و دارای شخصیتی فاقد خلاقیت و اعتماد به نفس شوند و به سوی پذیرش کارهای کم مهارت با وجهه اجتماعی پایین گرایش پیدا کنند . این طرز تفکر و نگرش که از برخی خانواده ها شروع میگردد سبب شده نه تنها مردان نگاه سنتی به زنان داشته باشند بلکه اکثر زنان نیز دارای همان نگرش باشند و بسیاری از آنان قابلیت های خود را مناسب ایفای نقش های اجرایی سطح بالا ندانند (همان منبع )
۲-۱۰)نگرشها نسبت به زنان
وجود تفاوتهای واقعی بین مدیران زن و مرد ، برخی اوقات در تحقیق مورد تردید قرار گرفته است ، اما باورهای قالبی در برابر تغییر مقاوم هستند ، صرفا چطور مدیران زن را متفاوت با همتایان مردشان در نظر می گیرند ؟ در تلاش برای یافتن پاسخ ، پژوهشی بر اساس اندازه گیری نگرشها درباره زنان به عنوان مدیر در میان دو گروه از متخصصان منابع انسانی و دانشجویان کارشناسی کسب و کار ، انجام شد : این گروه ها برای تکمیل نتایج هیلمن و همکاران انتخاب شدند ، که اظهار کرده بود کلیشه های منفی در میان مدیران امروزی همچنان پابرجاست .
هیلمن و همکارانش نگرشهای مدیران مرد را اندازه گیری کردند ، نگرشهای متخصصان منابع انسانی اهمیت زیادی داشت زیرا این افراد ، جو کاری را با گزینش و اجتماعی کردن کارکنان جدید از طریق برنامه های گوناگون منابع انسانی تحت تاثیر قرار میدهند . انتظار میرفت ، کلیشه های منفی درباره زنان به عنوان مدیر در این گروه کمتر باشد ، نگرش دانشجویان نیز با اهمیت تلقی می شد زیرا آن ها معرف نگرش بالقوه کارکنان جدید و مدیران آینده بودند . هرگروه مرکب از هر دو جنس (زن و مرد ) بود و امکان مقایسه نگرشهای زن و مرد را نسبت به زنان به عنوان مدیر میسر میسازد (مهذب حسینیان ، ۱۳۸۷، ص ۳)
در مطاله ای دیگر که توسط هیلمن و همکاران انجام شد ، پژوهشگران از مدیران مرد خواستند تا هر دو مدیران مرد و زن را توصیف کنند . این نتایج حاکی از تمایل به توصیف مدیران زن با اعتماد به نفس ، ثبات احساسی ، بینش تحلیلی ،و استواری کمتر و دانش و تواناییهای ضعیف تر نسبت به مدیران مرد بود .
باورهایی از این قبیل به فرضیات گوناگون درباره مدیران زن کمک میکند ، که آن هم تبدیل به مبنایی برای کلیشه های منفی درباره آنان ، می شود . نمونه ای از این فرضیات کلیشه ای منفی عبارتند از:
-زنان تمایل دارند تا وظایف خانوادگی را مقدم بر ملاحظات کاری قرار دهند ، آنان باید از فرزندانشان مراقبت کنند ، بنابرین زمان و اشتیاق به کارشان را از دست میدهند .
-زنان برای درآمد اضافی کار میکنند ؛ به همین دلیل شور و شوق لازم را برای موفقیت در کسب و کار، ندارند .
-زنان به جای اینکه بازخور منفی را حرفه ای تلقی کنند از آن برداشت شخصی میکنند و اگر مورد انتقاد قرار گیرند ، احتمالاً گریه کنان از اتاق خارج میشوند .
[جمعه 1401-09-25] [ 01:46:00 ق.ظ ]
|