روی تو خوش می نماید آیینه ی ما کایینه پاکیزه است و روی تو زیبا
چون می روشن در آبگینه ی صافی خوی جمیل از جمال روی تو پیدا
هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت از تو نباشد به هیچ روی شکیبا
صید بیایان، سر از کمند بپیچد ما همه پیچیده در کمند تو عمرا
طایر مسکین که بهرست به جایی گر بکشندش نمی رود دگر به جا
غیرتم آید شکایت از تو به هر کس درد احبَا نمی برم به اطَبا
برخی جانت شوم که شمع افق را پیش بمیرد چراغدان ثریا
گر تو، شکر خنده آستین نفشانی هر مگسی طوطیی شوند شکرخا
لعبت شیرین اگر ترش نشیند مدعیانش طمع کنند به حلوا
مرد تماشای باغ حُسن تو سعدیست دست، فرومایگان برند به یغما
درون مایه :
درون مایه اصلی این غزل، بیان زیبایی و کمال اخلاقی معشوق می باشد. بافت موضوعی غزل: شاعر در بیت اول، با سخن از زیبایی و یار و پاکی وجود خود، مقدمه را برای بیان ناشکیبایی خویش فراهم کرده و در بیت سوم به آن اشاره دارد و در دو بیت بعد به وسیله ی تمثیل هایی پله پله به تبیین حال خویش میپردازد. در بیت ششم و هفتم صریحاً سخن از عشق است و در ادبیات انتهایی به نکوهش فرومایگان پرداخته و با زبان نصیحت و اندوه می خواهد از آنها دور شده و به او بپیوندد. زیرا تنها اوست که شایستگی محبوب را دارد. اما در تمام ابیات زیبایی یار را به وضوح می توان حس کرد. با توجه به این امر که غزل با ستایش دوباره از خویش به پایان می رسد، مشهود است که شاعر خود را و تنها خود را لایق محبوب خویش میداند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بافت معنایی غزل و آرایه های ادبی:
بیت اول:
چهره ی تو در آیینه ی وجود ما به زیبایی جلوه گر می شود چرا که هم تو زیبایی و هم ضمیر پاک وجود ما که همچون آینه است.
شاعر با بیان زیبایی چهره ی معشوق وارد غزل شده است و در مصرع دوم با حسن تعلیل می گوید: انعکاس زیبایی تو در آینه که آن نیز زیباست باعث جلوه گری دو چندان توست. در واقع با زیرکی خاص خود علاوه بر وصف معشوق به وصف خوبی و زیبایی خویش هم می پردازد.
در این بیت صنعت «رد العجز علی الصدر» مشاهده می شود که به انسجام واژگانی کلمات افزوده است. زبان سعدی در غزل روایی است و موضوع آن هم حول محور معشوق است. همچنین تکرار واژه های «روی» و «آینه» در دو مصرع مشاهده می شود واژه های «خوش» و «پاکیزه» هم با نوعی هم معنایی همراه هستند. آینه از تصاویر مورد علاقه ی سعدی است و به شیوه های گوناگونی و در غزل های بسیاری آن را به خدمت گرفته است حرف تعلیل «که» نقطه ی پیوند معنای دو مصرع است.
بیت دوم :
در این بیت سعدی به دنبال بیت اول و با واژه ی (جمال روی)درضمن تشبیهی مرکب به بیان زیبایی معشوق می پردازد.
در مصرع دوم تکرار حرف «ج» که با نوعی لطالفت و نرمی همراه است اندیشه ی شاعر را که همان (خوی و روی زیباست)، بیشتر جلوه گر می کند. علاوه بر این، عاملی بر وحدت آوایی می باشد که بین «جمیل» و «جمال» جناس ناقص اختلافی وجود دارد که توازن واژگانی را به همراه دارد.
بیت سوم:
به دنبال دو بیت قبل شاعر می گوید : همراهی با چهره و خصال نیک تو نا شکیبایی را به دنبال خواهد داشت.
از جنبه ی زیبا شناختی واژه روی «ایهام» دارد در این بیت به یکی از اندیشه های سعدی بر می خوردیم در دیدگاه سعدی، معشوق همیشه در یک سو و دیگران در مقابل او قرار دارند. به عبارت دیگر اغیار در برابر مقام والا و جمال و کمال او هیچ ارزشی ندارند و معشوق بر ترین است. این تقابل به دلیل نظام مندی واژگان می باشد.
بین واژه «دم» و «قدم» جناس ناقص افزایشی وجود دارد و در مصرع دوم در ترکیب نحوی جمله، تقدیم فعل «نباشه» را مشاهده می کنیم که نوعی جابجایی در محور همنشینی واژگان است .
بیت چهارم و پنجم :
این دو بیت به نوعی برای تأیید و کامل کردن سر بیت اول آورده شده است. در واقع سعدی با بیان مثالهایی، ناشکیبایی دیگران را در مقابل زیبایی چهره معشوق و کمال وی را ملموس تر و عینی تر به خواننده و مخاطب خود القاء می کند . در بیت چهارم شاعر می خواهد بگوید که تو آنقدر یگانه و زیبایی که من در راه تو، تن به هر بلایی می سپارم و کلام خویش را به صید بیابان مانند کرده است، بین واژه های بیابان و کمند و سر پیچیدن رابطه هم آوایی وجود دارد، بین دو واژه ی «کمند و پیچیدن» صنعت تکرار و عکس وجود دارد.
در بیت پنجم شاعر عقیده ی خود را به وسیله ی مثالی دیگر تکرار کرده، می گوید : پرنده ی بیچاره اگر به جایی دل بسته شد، در هیچ صورتی انجا را ترک نمی کند. تکرار واژه ی” جا” در بیت دیده می شود.
بیت ششم:
بین” احبا “و” اطبا” جناس ناقص اختلافی دیده می شود. و تکرار حرف” آ “بر وحدت موسیقیایی آن افزوده است.
بیت هفتم:
در اینجا به یکی دیگر از عقیده های سعدی بر می خوریم که همیشه عاشق را قربانی و فدای معشوق میکند. در مصرع اول حرف تعلیل “که” باعث پیوند معنایی جملات است و همانند کردن خویش به چراغدان ثریا و یار به شمع افق در محور همنشینی کلام عاملی بر برجسته سازی و قاعده افزایی زبان است. (شمع افق) استعاره ی مصرحه از خورشید است و (چراغدان ثریا)اضافه ی تشبیهی است.
بیت هشتم:
در مصرع اول ترکیب (آستین افشاندن)ایهام دارد : الف: هنر نمایی کردن ب: سکه نثار کردن. در مصرع دوم، سعدی (مگس و طوطی) را در مقابل هم قرار داده است در این بیت تکرار حرف” ش” بر زیبایی و شیرینی خنده ی معشوق افزوده است و موجب توازن آوایی شده است.
بیت نهم :
در این بیت سعدی به صورت غیر مستقیم به معشوق می گوید که باید سنگین و با وقار باشی و رفتارت طوری باشد که دیگران به خود اجازه ی ورود به حریمت را ندهند. تضاد بین دو واژه ی” شیرینی” و “ترش” دیده می شود. ” حلوا” استعاره ی مکنیه از معشوق است و در محور جانشینی کلام، موجب برجسته سازی شده است.
بیت دهم:
در این بیت که شاه بیت این غزل است، سعدی با زیرکی از شخصیت خود تمجید کرده و بالا بودن طبع و خویشتن داری خود را به معشوق متذکر می شود و دوباره زیبایی معشوق را گوشزد می کند. (باغ حسن) اضافه ی تشبیهی است و تکرار مصوت کوتاه «» را میبینیم که باعث روانی کلام شده است. بین واژه های (باغ ـ تماشا ـ یغما) رابطه هم آوایی دیده می شود.
وزن غزل :
وزن عروضی این غزل: مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن فع در بحر منسرح مثمن مطوی منحور است که وزن های سنگین است و سعدی از آن برای زبان روایی خود در این غزل سود برده است.
قافیه:
کلمات قافیه: (زیبا، شکیبا، پیدا، عمرا، جا، اطبا، ثریا، شکرخا، حلوا، یغما)هستندکه قوافی در غزل یکی از عمده ترین دلایل توازن واژگانی اند. درآخر قوافی از مصوت بلند «آ» استفاده شده است تا زیبایی معمولی به این غزل بدهد .
ویژگی سبکی:
در طول ابیات لغات و عباراتی که بیانگر زیبایی یارهستند، عبارتند از: روی تو زیبا، خوش، جمال روی، به هیچ روی شکیبا نبودن از تو، شمع افق، شکر خنده، لعبت شیرین، باغ حسن.
۴-۱-۲٫
شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق در بند است
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهر گل که بر شکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تووان هم عظیم سوگند است
که با شکستن پیمان و بر گرفتن دل هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
بیا که بر سر کویت بساط چهره ی ماست به جای خاک که در زیر پایت افکنده است
خیال روی تو بیخ امید بنشانده است بلای عشق تو بنیاد صبر برکنده است
عجب در آنکه تو مجموع و گر قیاس کنی به زیر هر خم مویت دلی پراکنده است
اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی گمان برند که پیراهنت گل آکنده است
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 02:24:00 ق.ظ ]
|