سبک یادگیری درون گرایی- برون گرایی: این سبک عواملی را که جهت یادگیری به فرد انرژی و انگیزه می‌دهد بررسی می­ کند. برون­گرایان ‌بر اساس انرژی گرفتن از افراد و اشیای دیگر عمل ‌می‌کنند. ولی درون­گرایان از انرژی درونی و از ایده ها و مفاهیم خود انرژی می­ گیرند(اسکوگورینسکی، ۲۰۰۳).۲۵ سوال اول پرسشنامه به سنجش این سبک از یادگیری می ­پردازد که گزینه الف شامل برون­گراها و گزینه ب درون­گراها را شامل می­ شود.

 

سبک یادگیری منطقی- شهودی: این محور به چگونگی اتخاذ یک تصمیم مربوط می‌شود و به نمراتی که آزمودنی­ها از پرسشنامه مایرز- بریگز که شامل سؤال۲۶ تا ۴۴، گزینه الف سبک منطقی و گزینه ب سبک شهودی را می­سنجد به دست می ­آورند.

 

سبک یادگیری متفکرانه- احساسی: این محور به راه های ترجیحی ادراک اطلاعات مربوط می­ شود و به وسیله سؤال۴۵ تا ۶۸ پرسشنامه مورد سنجش قرار ‌می‌گیرد.

 

سبک یادگیری قضاوتی- ادراکی:این محور به تفسیر اطلاعات مربوط می شود. به نمراتی که آزمودنی­ها از پرسشنامه مایرز- بریگز که شامل سؤال۶۹ تا۸۷ می‌باشد به دست می ­آورند.

 

دین باوری: میزان نمره­ای که هر فرد از پرسشنامه نگرش­سنج مذهبی براهنی که شامل ۲۵ سؤال است به دست ‌می‌آورد.

 

فصل دوم:

 

ادبیات و پیشینه پژوهش

 

۲-۱٫ مقدمه

 

این فصل از دو بخش تشکیل شده است ابتدا در بخش اول درباره مبانی نظری پژوهش شامل تعریف، ابعاد، ویژگی­ها، مدل­ها و هرآنچه که به تاریخچه موضوع مربوط می­ شود و در بخش دوم به سابقه پژوهش­های انجام شده در داخل و خارج از کشور می ­پردازد.

 

۲-۱-۱٫ یادگیری

 

بحث ‌در مورد یادگیری از یک میراث غنی و متنوعی برخوردار است تا قریب صد سال پیش مبحث یادگیری زیر سلطه ی نظریات فلسفی قرار داشت. برای مثال افلاطون و دیگر فیلسوفان عهد باستان تصور می­کردند که، یادگیری استعداد به یاد آوردن اندیشه­هایی است که افراد آدمی پیش از تولد دارا بود. یعنی اندیشه­ ها از رشد درونی مایه می­ گیرند، فطری هستند و به جهانی دیگر تعلق دارند. ارسطو نیز اندیشه­ ها و تصورات را ذاتی می­دانست و به ورزش روانی هم اهمیت می­داد و از این دیدگاه به یادگیری توجه می­کرد. هر چند وی معتقد بود که حواس نیز در یادگیری دخالت دارند. اما به نظر وی نقش آن­ها در درجه دوم اهمیت قرار دارد، اما از ابتدای قرن نوزدهم رویکرد روانشناسان به مفهوم یادگیری شکل و روش­های تازه­ای یافت، با نخستین بررسی­ های آزمایشی که توسط ابینگهاوس، پاولف و ثرندایک به عمل آمد، روش­های تحقیق در علوم طبیعی، در مسائل یادگیری مورد استفاده قرار گرفت و بر مبنای انبوهی مدار علمی که حاصل کار آزمایشگاه های روان­شناسی در نقاط مختلف جهان بود، نظریه­ های جامع­تر و اصول دقیق­تری در مبحث یادگیری ارائه گردید.

 

روان­شناسان همواره تلاش داشته اند که فرایند یادگیری را تبیین کنند و در قالب نظریاتی به توضیح تئوریک این فرایند بپردازند. البته این تلاش نیز هم­چون هر تولید علمی دیگری که در چرخه دانش­زایی به وجود می­آیند، معمولا” تحت­تأثیر رویشگاه نظری مورد تعلق خاطر نظریه­پردازان قرار داشته است. در اغلب دیدگاه ­ها باور بر این است که فرایند یادگیری از آغاز تولد انسان شروع می­ شود و تا پایان عمر او ادامه دارد و ساخت­های فراوانی از یادگرفتن، سخن گفتن، رفتار اجتماعی و پرورش عقلانی، عاطفی و روحی و اخلاقی را شامل می­ شود(قلی­پور، ۱۳۷۶).

 

همزمان که یادگیری یکی از مهمترین زمینه ­های مطالعه در روان­شناسی بوده است، در عین حال یکی از مشکل­ترین مفاهیم برای تعریف کردن نیز بوده است. در سال­های اخیر به تعریف­هایی تمایل نشان داده ­اند که به تغییر در رفتار مشاهده­پذیر اشاره ‌می‌کنند. معروف­ترین این تعریف­ها تعریفی است که به وسیله کیمبل پیشنهاد شده است. کیمبل یادگیری را این­گونه تعریف ‌کرده‌است:

 

« تغییر نسبتا” پایدار درتوان رفتاری(رفتار بالقوه) فرد که در نتیجه تمرین تقویت شده رخ می­دهد»

 

این تعریف بسیار معروف است ولی به هیچ وجه مورد پذیرش همه روان­شناسان قرار­نگرفته، زیرا وجود گرایش­ها و مکاتب مختلف سبب شده است که هر یک بر جنبه­ به خصوصی از یادگیری تأکید نموده و آن را بر اساس مبانی نظری خود تعریف کنند( هرگان هان، ۱۳۸۶).

 

۲-۱-۲٫ ابعاد یادگیری

 

با تکیه بر تعریف بالا مسلماً” یادگیری در ابعاد وسیع و به شیوه ­های مختلف انجام ‌می‌گیرد که در این حال به اهم آن اشاره می شود:

 

    1. دانش اجرا نمودن مهارت­ های مختلف به روش­های متنوع؛

 

    1. توان حل مسئله و مشکل­گشایی؛

 

    1. بهره­گرفتن از تئوری­ها در زمان عمل؛

 

    1. مهارت گزینه­ های شیوه کسب اطلاعات و اداره اطلاعات؛

 

    1. توانمندی مراجعه به حافظه و یاد­آوری اطلاعات ذخیره؛

 

    1. توانایی خلاقیت و تفکر نقادانه؛

 

    1. توانایی برقراری ارتباط کارآمد؛

 

  1. توانایی تصمیم ­گیری آگاهانه؛

۲-۱-۳٫ اصول یادگیری مؤثر

 

برای تحقق اهداف آموزشی و رسیدن به یادگیری مطلوب لازم است از اصول زیر پیروی شود:

 

    1. ایجاد انگیزه یادگیری در فراگیران؛

 

    1. توجه ‌به این اصول که یادگیری فرایندی است فعال نه انفعالی؛

 

    1. راهنمایی و تشویق فراگیران؛

 

    1. تأمین مواد و منابع آموزشی مناسب با اهداف آموزشی؛

 

    1. فرصت دادن برای ممارست و مرور مطالب؛

 

    1. ایجاد تنوع در روش­های آموزشی؛

 

    1. تشوق و تقویت رفتارها صحیح فراگیران؛

 

    1. تفهیم و شفاف­سازی استاندارد­های عملکرد و انتظارات؛

 

  1. در نظر گرفتن ورودی­های مختلف یادگیری( که عبارتند از):

 

    • احساسات و نگرش­ها

 

    • آگاهی و توانمندی­های فکری

 

  • مهارت­ های فیزیکی و حرکتی(شعبانی نیا و مختاری،۱۳۸۷).

۲-۱-۴٫ تاریخچه سبک یادگیری

 

مطالعه تأثیر تفاوت­های فردی بر یادگیری از دیرباز مورد توجه پژوهشگران و متخصصان تعلیم و تربیت بوده است. تلاش برای درک چگونگی یادگیری بیشتر در سال ۴۲۷ قبل از میلاد هنگامی که سقراط و­افلاطون سرچشمه دانش را با نظر فیلسوفانه خود مورد بحث قرار دادند، آغاز شد. اما فرضیه­سازی رسمی ‌در مورد تفاوت­های یادگیری در دهه­های۱۹۵۰ و اوایل دهه۱۹۶۰ آغاز شد، یعنی هنگامی که هرب تلان در سال ۱۹۵۴ اصطلاح سبک یادگیری را مطرح کرد. پیش از آنکه پژوهش ‌در مورد سبک­های یادگیری صورت گیرد متخصصان تعلیم و تربیت یادگیری را به عنوان کیفیتی ذخیره شده در ذهن معلم که آماده انتقال و انتشار است در نظر می­گرفتند. از نظر آن ها وظیفه معلم ارائه این اطلاعات، و وظیفه دانش ­آموز دریافت و بهره­مندشدن از آن ها بود. اگر دانش ­آموز یاد نمی­گرفت مقصر شناخته می­شد. چنین طرز فکری امروزه تغییر یافته و پژوهشگران نشان داده ­اند که دانش ­آموزان سبک­های متفاوتی دارند. یعنی آن ها اطلاعات را از فیلترهای مختلفی پالایش ‌می‌کنند و تمایل دارند اطلاعات دریافتی را به روش­های متفاوتی دستکاری کنند(امامی پور و شمس اسفند آباد، ۱۳۹۰).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...