دانلود منابع دانشگاهی : پروژه های پژوهشی و تحقیقاتی دانشگاه ها در مورد بررسی ساختار طنز در ... |
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
فاعل | ناصر/همسرقاسم | هدف | تهیه ی قرص مسکن برای همسرش/خرید چند قلم جنس |
بازدارنده | قاسم/دستپاچگی وعجول بودن همسر قاسم | یاری رسان | -/قاسم |
اعطاکننده | ناصر | دریافت کننده | ناصر |
ب) زنجیره های روایی
ـ زنجیره ی اجرایی: دچار سردرد شدن همسر ناصر، تلاش ناصر برای تهیه ی قرص برای همسرش، ملاقات اتفاقی ناصر و قاسم با یکدیگر در جلوی داروخانه، اتلاف وقت ناصر توسط قاسم، تلاش قاسم و همسرش برای تهیه ی بعضی از اجناس و دچار سردرد شدن ناصر و استفاده از قرص مسکن توسط او زنجیره های اجرایی این داستان هستند.
ـ زنجیره ی میثاقی: درخواست همسر ناصر از او برای تهیه ی هر چه زودتر قرص، انتظار کشیدن همسر ناصر در خانه، قول و قرار قاسم و همسرش برای رفتن به خرید، قول دادن همسر قاسم به دختر و پسرش برای خرید بعضی لوازم خاص، زنجیره های میثاقی این روایت هستند.
ـ زنجیره ی انفصالی: ورود ناصر به خانه اش، خروج ناصر از خانه و رفتن به داخل داروخانه، بیرون آمدن ناصر از داروخانه و خداحافظی او از قاسم و برگشتن مجددش به خانه و همچنین ورود قاسم به خانه و بیرون رفتن او با همسرش برای خرید و ورود و خروج های پی در پی قاسم و همسرش در مغازه های مختلف زنجیره های انفصالی داستان ها را تشکیل داده است.
۳۰-کلکی که آقا سوار کرد[۶۳۸]
آقای سرسفید و خانمش با هم در یک خانه ی نسبتاً قدیمی زندگی می کنند. خانم سر سفید پیرزن بسیار صرفه جو و خسیسی است که معتقد است هیچ چیز را نباید دور انداخت و به خاطر همین تفکرش خانه شان را پر از اجناس و وسایل زائد و بی مصرف کرده است. آقای سرسفید هم از دست این اخلاق زنش به ستوه آمده و هر بار که می خواهد مقداری از وسایل انبار را دور بریزد زنش مانع او می شود. از جمله وسایل قدیمی و به درد نخوری که درخانه ی سرسفید وجود دارد یک شمعدان مسی زنگ زده و کهنه است که خانم آن را به سردر مطبخ آویزان کرده و آقا هم چند بار که خواسته این شمعدان را بفروشد باز هم خانم مانع شده است. یک روز آقای سرسفید با عجله وارد آشپزخانه می شود ولی وقتی که در آشپزخانه را باز می کند سرش به شمعدان می خورد و شمعدان با صدای وحشتناکی برزمین می افتد، سرسفید بسیار عصبانی می شود و فوراً از در خانه بیرون رفته و سمسار سر کوچه را به خانه می آورد تا شمعدان مسی را به او بفروشد. خانم سرسفید باز هم می خواهد که مانع از فروش شمعدان بشود ولی وقتی که قیافه ی غضبناک شوهرش را می بیند تصمیم می گیرد که به سمسار قیمت بالایی را پیشنهاد کند تا او از خرید شمعدان منصرف شود. بنابراین وقتی که سمسار بعد از وارسی دقیق شمعدان قیمت آن را می پرسد و مشغول تعارف کردن با آقای سرسفید می شود، خانم با قاطعیت می گوید که شمعدان را چهار صد تومان کمتر نمی فروشد. آقای سرسفید با شنیدن این قیمت فکر می کند که سمسار او و خانمش را مسخره می کند و از خریدن شمعدان منصرف می شود اما وقتی که می بیند سمسار بدون هیچ حرفی فوراً پول را به خانم سرسفید می دهد هم بسیار متعجب می شود و هم به سمسار شک می کند وحدس می زند که قیمت شمعدان باید بسیار زیاد باشد بنابراین شمعدان را از دست سمسار می گیرد و پولش را پس می دهد و می گوید که همسرش به خاطر بی اطلاع بودن از قیمت این طور وسائل، این قیمت پایین را پیشنهاد کرده است و بعد به سمسار می گوید که شمعدان را کمتر از هزار تومان نمی فروشد. سمسار ناراحت می شود و صد تومان دیگر هم به سرسفید می دهد اما او نمی پذیرد و می گوید فقط با هزار تومان راضی می شود و بعد سمسار و سرسفید شروع به چانه بازی و بازار گرمی کردن می کنند و سمسار بعد از چند بار قهر و آشتی و بیرون رفتن و برگشتن بالاخره شمعدان را به قیمت هشتصد تومان از سرسفید می گیرد. دو روز بعد سرسفید سمسار را می بیند و درباره ی شمعدان مسی و قیمت واقعی آن از او سئوال می کند و سمسار هم می گوید که شمعدان را برای خانم ثروتمندی به اسم ساقبان که به جمع آوری اشیاء قدیمی و عتیقه علاقه مند است خریده است. سرسفید خانم ساقبان را می شناسد و با سئوال از سمسار مطمئن می شود که حدسش درست است. بعد از سمسار خداحافظی می کند و به خانه اش می رود و به محض ورود به خانه به داخل انبار می رود و یک سینی مسی با نقش و نگار همان شمعدان از لابلای وسایل داخل انبار پیدا می کند و آن را پیش یک مسگر ماهر می برد و از او می خواهد که سینی مسی که عیناً شبیه به آن باشد برایش بسازد و میخواهد که سینی از لحاظ کهنگی هم شبیه به همان سینی باشد مسگر هم می پذیرد و قول می دهد که سینی ای بسازد که حتی خود سرسفید هم نتواند بدلی بودنش را تشخیص بدهد بعد از حرف مسگر، سرسفید بسیار خوشحال می شود و سفارش ساختن چند ظرف مسی دیگر با همان نقش و نگار و به همان کهنگی را به مسگر می دهد و مسگر باز هم سفارش او را می پذیرد و درباره ی کیفیت کار خود به او اطمینان می دهد. بعد از پذیرفتن سفارش، صحبت قیمت آن ها پیش می آید و بالاخره سرسفید با مسگر توافق می کند که در ازای ساخت وسائل درخواستی اش مبلغ سه هزار تومان به او بپردازد و هزار تومان آن را هم علی الحساب به مسگر می دهد و از مغازه بیرون میرود. چند روز بعد سری به مسگر میزند و می بیند که لنگه ی سینی و دو بشقاب را ساخته و چنان ماهرانه آن ها را کهنه جلوه داده که بعید است کسی بتواند قلابی بودن آن ها را تشخیص بدهد. سرسفید درباره ی زمان تحویل تمام سفارشات از مسگر سئوال می کندو مسگر هم به او می گوید که آخر هفته تمام آن ها حاضرا ست. بعد سرسفید از مغازه ی مسگری پیش یکی از رفقایش می رود که با خانم ساقبان آشناست و پس از سلام و احوالپرسی، به او می گوید که به خاطر احتیاج شدید به پول قصد دارد که مقداری ظروف مسین قدیمی را که در خانه دارد بفروشد. اما می ترسد که اگر خودش مستقیماً پیش خانم ساقبان برود و موضوع را مطرح کند او ظروف را بسیار ارزان از او بخرد. دوستش هم به او قول می دهد که با خانم ساقبان در این باره صحبت کند و با تعریف و تمجید فراوان از ظروف او را برای خریدن آن ها تحریک کند. چهار روز بعد از این ملاقات خانم ساقبان به خانه ی سرسفید می رود و درباره ی ظروف مسی از او سئوال می کند ولی آقای سرسفید برای این که بازار گرمی بکند با بی اعتنایی جواب او را می دهد و می گوید که قصد فروش ندارد ولی خانم ساقبان برای دیدن و خریدن ظروف بسیار اصرار می کند و بالاخره سرسفید به فروختن آن ها تمایل نشان می دهد اما به بهانه ی بیماری از باز کردن در انبار طفره می رود و با خانم ساقبان برای غروب روز دوشنبه قرار می گذارد. روز دوشنبه، صبح آقای سرسفید برای این که زنش از موضوع باخبر نشود او را به خانه ی خواهرش می فرستد و او هم می گوید که می خواهد شب را هم در آن جا بماند و سرسفید از این موضوع خوشحال می شود. بعد از رفتن خانم، سرسفید به مسگر پیغام می دهد که ظروف را بیاورد و بقیه ی پولش را هم بگیرد. غروب همان روز خانم ساقبان به خانه ی سرسفید می رود و سرسفید ظروف را به او نشان می دهد وقتی که خانم ساقبان با دقت ظروف را وارسی می کند. سرسفید دچار دلهره می شود و در همین حین هم خانمش وارد اتاق می شود سرسفید فوراً او را به گوشه ای کشانده و از او می خواهد که هیچ حرفی نزند و او هم می پذیرد. خانم ساقبان بعد از وارسی دقیق ظروف قیمت آن ها را می پرسد و سرسفید پس از زبانبازی و فریبکاری فراوان قیمت پنجاه هزار تومان را به او پیشنهاد می کند. بعد از مدتی چانه زدن طرفین بر سر قیمت سی و پنج هزار تومان با هم توافق می کنند و سرسفید از اتاق بیرون می رود تا برای خانم ساقبان قلمی بیاورد که چک را بنویسد. در غیاب سرسفید شاگرد مسگر ناگهان وارد اتاق می شود و در حالی که مقداری ابزار و آلات در دست دارد به خانم ساقبان می گوید که به خاطر عجله در تحویل به موقع سفارش به دسته ی سینی ها یکی دوتا میخ کمتر زده اند و حالا برای محکم تر کردن آن ها آمده اند تا مبادا کار بد تحویل آقای سرسفید داده باشند. در همین موقع آقای سرسفید با قلم و دوات داخل اتاق می شود خانم ساقبان دوات را از سرسفید می گیرد و محکم به پیشانی اش می زند به طوری که خون به همراه جوهر در تمام سرو صورتش پخش می شود و بعد هم با غرولند از خانه ی سرسفید بیرون می رود.
ـ تحلیل داستان
الف) کنشگران
اگر چه در قسمت های مختلف این روایت چند شخصیت نقش کنشگر فاعل را دارند اما می توان گفت که در اصل آقای سرسفید نقش فاعل را برعهده دارد و هدف اصلی او هم به دست آوردن پول زیاد از طریق فریب زدن به خانم ساقبان و فروختن اجناس تقلبی به اوست. اما در بخش های مختلف داستان می بینیم که سرسفید اهداف دیگری هم دارد که می توان به این ترتیب ذکر کرد: بیرون ریختن وسائل اضافی داخل انبار، فروش شمعدان مسی به سمسار با قیمت بالا، تهیه ی چند ظرف مسی قلابی، کشاندن خانم ساقبان به منزلش برای نشان دادن اجناس مسی و دست به سرکردن همسرش و انجام کارها بدون اطلاع او. طبیعتاً در کل داستان و در بخش های فرعی نقش های دیگر کنشی را هم می توان به این صورت مشخص کرد: همسر آقای سرسفید در کل داستان نقش بازدارنده را دارد اما در قسمت آخر با شوهرش همکاری می کند و در واقع نقش یاری رسان را بر عهده می گیرد، آقای مسگر هم نقش یاری رسان را دارد ولی شاگرد مسگر ناخواسته نقش باز دارنده را بر عهده گرفته و مانع از رسیدن سرسفید به هدف اصلی اش می شود. دوست آقای سرسفید که او را به خانم ساقبان معرفی می کند هم نقش یاری رسان را دارد.
آقا و خانم سرسفید نقش اعطا کننده را دارند و سمسار دریافت کننده است همچنین خود سمسار هم اعطا کننده است و خانم ساقبان دریافت کننده.
در بخش های مختلف هم، همسر سرسفید، سمسار، مسگر، دوست سرسفید و خانم ساقبان نقش فاعل را به مدت کوتاهی بر عهده گرفته اند و هدف آن ها هم به این ترتیب ذکر می شود: منصرف کردن سمسار از خرید شمعدان مسی، درآوردن شمعدان مسی از چنگ آقا و خانم سرسفید و فروختن آن به قیمت بالا به خانم ساقبان، ساختن اجناس مسی و کهنه جلوه دادن آن ها، کشاندن خانم ساقبان به منزل سرسفید و خریدن اجناس مسی قدیمی و عتیقه.
فاعل | آقای سرسفید | هدف | فریب زدن به خانم ساقبان و رسیدن به پول زیاد |
بازدارنده | شاگرد مسگر | یاری رسان | همسر سرسفید،مسگر،دوست سرسفید |
اعطاکننده | آقاوخانم سرسفید/سمسار | دریافت کننده | سمسار/خانم ساقبان |
ب) زنجیره های روایی
ـ زنجیره ی اجرایی: خساست خانم سرسفید، عصبانیت آقای سرسفید و اقدام او برای فروش شمعدان، تلاش سمسار برای راضی کردن سرسفید و بگو مگوی سمسار و سرسفید با یکدیگر، تهیه ی اجناس مسی تقلبی توسط مسگر و تلاش سرسفید برای راضی کردن همسرش به فروش اجناس همچنین راضی کردن خانم ساقبان به خریدن اجناس و بگو مگوی خانم ساقبان و سرسفید بر سر قیمت زنجیره های اجرایی این روایت هستند.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 09:25:00 ق.ظ ]
|