مقاله های علمی- دانشگاهی – ۲-۶-۲- حوزه دوم: خود گردانی و عملکرد مختل – 3 |
ج. محرومیت از حمایت: نداشتن منبع قدرت و جهتدهی (یانگ و همکاران، ۲۰۰۳، ترجمه حمیدپور و اندوز، ۱۳۹۱).
۴٫ نقص / شرم
شرم عبارت است از یک تجربه عاطفی بسیار آزارنده و ناتوان کننده که با ارزیابی منفی از خود ارتباط دارد (کیم و همکاران، ۲۰۰۹). در حالیکه شرم غالباً هیجانی انطباقی است که عامل بروز رفتار اجتماعی در افراد میباشد، شرم نامتناسب به عنوان حالتی سازشنایافته و مرتبط با طیف متنوعی از پیامدهای منفی، شامل خشم و پرخاشگری در نظر گرفته می شود. مطالعات گوناگون ثابت کرده اند هیجان شرم نوعی از خشم خصومتآمیز به نام خشم ناشی از احساس تحقیر را تحریک می نماید. این واکنش، پاسخی دفاعی به احساس نقص و ناتوانی در هنگام شرم است. از آنجایی که شرم، نگرانی فرد در مورد چگونگی ظاهرش را نیز شامل می شود، میتوان علتش را به ادراک عدم تأیید از جانب دیگران، که منجر به خشمگین شدن از آن ها میگردد، نیز نسبت داد. این افراد با خشمگین شدن، سعی میکنند احساس مهارگری کرده و از تجربه های خودآسیبرسان ناشی از شرم خلاص شوند (هژنبرگ و اندوز، ۲۰۱۱).
بر اساس دیدگاه تحولی، هیجان شرم می تواند در کودکانی که مورد سوءاستفاده قرارگرفتهاند، مزمن شود و تجربه های آنها در مورد خود و دیگران را به گونه ای دردناک تحتتأثیر قرار دهد. به علاوه توانایی حل مشکلات بین فردی و مهارت های حل مشاجره در این افراد رشد نمیکند. در نتیجه، شرم باعث بروز پاسخهای بین فردی خصومتآمیزی نظیر کنارهگیری خشمناک و عصبانیت ناشی از ادراک تحقیر میگردد، به ویژه هنگامیکه دیگران انتقادگر و طردکننده به نظر میرسند (به نقل از کیم و همکاران، ۲۰۰۹). افرادی که طرحواره نقص / شرم دارند؛ معتقدند افرادی حقیر، پست و بی ارزش هستند و دیگران آنها را دوست ندارند. به همین دلیل در درون خود احساس پرخاشگری و بی ارزشی دارند و احساساتی همچون دوست داشتنی نبودن را تجربه میکنند. این بیماران ممکن است نسبت به سرزنش و مقایسه شدن با دیگران به طور افراطی حساس باشند و از بودن با دیگران احساس عدم امنیت داشته و در عین حال در حضور دیگران احساس شرم و خجالت کنند. این افراد معمولاً از رابطه صمیمانه اجتناب میکنند و در رابطه با دیگران اجازه می دهند تا طرف مقابل آنها را مورد انتقاد و تحقیر همیشگی قرار دهند (دولانگ، ۲۰۰۷).
۵٫ انزوای اجتماعی / بیگانگی
احساس اینکه فرد از جهان کنارهگیری کرده و با دیگران متفاوت است یا اینکه به جامعه و گروه خاصی تعلق خاطر ندارد (یانگ و همکاران، ۲۰۰۳، ترجمه حمیدپور و اندوز، ۱۳۹۱).
۲-۶-۲- حوزه دوم: خود گردانی و عملکرد مختل
این حوزه، انتظارات فرد را از خود و محیط، در مورد امکان جدا شدن، مستقل شدن، بقا و عملکرد موفقیت آمیز را در بر میگیرد؛ به نحوی که فرد احساس می کند برای جدایی، بقا و عملکرد مستقل یا انجام موفقیت آمیز تکالیف، توانایی کافی ندارد. افراد دارای این حوزه در مجزا کردن خود از خانواده و نمادهای والدینی و عملکرد مستقل مشکل دارند (کاستیل و همکاران، ۲۰۰۷).
طرحوارههایی که در این حوزه قرار می گیرند عبارتند از:
۱٫ وابستگی / بیکفایتی
بندورا (۱۹۷۷)، برای نخستین بار برای اشاره به قضاوت شخص در مورد تواناییاش در انجام موفقیتآمیز یک تکلیف خاص، از اصطلاح خودکارآمدی استفاده کرد. از سوی دیگر هارتر (۱۹۷۸) این اصطلاح را برای اشاره به ادراک کفایت به کار برد. منظور وی از ادراک کفایت، میزان شایستگی و کفایتی است که فرد در حیطههای کلی برای خود قائل می شود. اما، در حالی که سازه خودکارآمدی برای موقعیتهای گوناگونی بهکار میرود، اصطلاح کفایت و شایستگی به مجموعه ای از فعالیتها که به حیطه خاصی تعلق دارند، (نظیر مدرسه) بازمیگردند (کوت و بوفارد، ۲۰۱۱). فریر و مارتنز، (۲۰۰۸) نیز در مطالعه خود دریافتند ادراک بیکفایتی در حوزه هایی نظیر ظاهر، روابط نزدیک، اخلاقیات و پذیرش اجتماعی با اختلالهای خوردن ارتباط دارد.
۲. آسیب پذیری نسبت به ضرر و بیماری
ترس افراطی از اینکه فاجعه نزدیک است و هر لحظه احتمال وقوع آن وجود دارد و اینکه فرد نمیتواند از آن جلوگیری کند. ترسها بر چند جنبه متمرکزند: الف) حوادث پزشکی مانند حملههای قلبی و ابتلا به ایدز، ب) وقایع هیجانی مانند دیوانهشدن، ج) سوانح محیطی مانند گیرافتادن در آسانسور، قربانی جنایت شدن، سقوط هواپیما و زمینلرزه (یانگ و همکاران، ۲۰۰۳، ترجمه حمیدپور و اندوز، ۱۳۹۱).
۳٫ خود تحولنیافته / گرفتار
این طرحواره غالب اوقات شامل درگیر شدن هیجان افراطی و نزدیکی بیش از حد فرد با دیگران یا وابستگی عاطفی شدید به یک یا چند نفر از نزدیکان به خصوص والدین است. همچنین احساس همجوشی با دیگران داشته و هویت جداگانه ای ندارند. در نتیجه احساس پوچی، بیهدفی و پوچگرایی میکنند (یانگ و همکاران، ۲۰۰۳).
۴٫ شکست
باور به اینکه فرد شکست خورده است یا در آینده شکست خواهد خورد و اینکه شکست برای او اجتنابناپذیر است. فرد در مقایسه با همسالانش در حوزه های پیشرفت (مثل تحصیل، شغل، ورزش و …) اغلب احساس بیکفایتی می کند. غالباً شامل این باور میباشد که فرد، دیوانه، بیاستعداد، نالایق و نادان است و نسبت به دیگران، موفقیت کمتری دارد (یانگ و همکاران، ۲۰۰۳؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، ۱۳۹۱).
۲-۶-۳- حوزه سوم: محدودیت های مختل
این حوزه، نمایانگر نقص در مسئولیت و محدودیتهای فردی برای خود از قبیل، مسئولیت پذیری نسبت به دیگران یا دیگرجهتمندی نسبت به اهداف بلند مدت زندگی میباشد (کاستیل و همکاران، ۲۰۰۷).
۱٫ استحقاق / بزرگمنشی
بیمارانی که طرحواره استحقاق / بزرگمنشی دارند، خودشان را یک سر و گردن بالاتر از دیگران میدانند و در نتیجه حقوق و امتیازات خاصی برای خودشان قائلند. بیمارانی که این طرحواره را دارند، خود را نسبت به رعایت احترام متقابل که پایه و اساس تعاملات اجتماعی سالم است، موظف نمیدانند. آنها اغلب اصرارمیکنند که می توانند هر کاری را که دلشان بخواهد، بدون توجه به هزینهای که این کار برای دیگران دارد، انجام دهند. آنها دوست دارند به قدرت برسند تا بتوانند برتری خود را به رخ دیگران بکشند (مثل موفق شدن، مشهورشدن و پولدارشدن). این بیماران اغلب بیش از حد پرتوقع یا سلطهگرند و در روابط اجتماعی با مشکلات دیگران همدردی نمیکنند (یانگ و همکاران، ۲۰۰۳؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، ۱۳۹۱). افراد خودشیفته دارای خودبزرگبینی و حس استحقاق بوده و سبک بین فردی این گروه با نگرش استثمارگرانه و همدلی پایین مشخص می شود. از آنجایی که افراد خودشیفته عمیقاً به حفظ دیدگاه های خودبزرگبینانهشان از خود اهمیت می دهند، نسبت به افرادی که به آنها توهین کرده یا از آنها انتقاد نمایند، باپرخاش، تعارض و خصومت واکنش نشان می دهند (مولر و همکاران، ۲۰۰۹).
۲٫ خویشتنداری / خودانضباطی ناکافی
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 01:38:00 ق.ظ ]
|