سعدی
در شعر بالا، از یک جوان بلند بالای خوش اندام (مشبه) به درخت گل (مشبه به) تعبیر شده است.
استعاره مکنیه:
هر گاه از ارکان تشبیه فقط « مشبه » ذکرشود ، به آن استعاره مکنیه می گوین که در این صورت استعاره قرینه لازم دارد واین قرینه معمولاً چیزی از لوازم مشبهٌ به است مانند :
به چشم عقل در این رهگذر پرآشوب نگر که کار جهان بی ثابت و محل است
حافظ
« چشم عقل » استعاره مکنیه است « عقل » مشبه است که به انسان تشبیه شده و چشم که از لوازم انسان است ذکر شده ولی لفظ انسان نیامده است[۴۸].
استعاره مکنیه مانند سخن امیر بیان در نهج البلاغه :
فَکأَن قَد عَلِقَتکُم مَخالِبُ المَنِیَّه[۴۹]
در این جمله، منیّه (مرگ) به سَبُع (درنده) تشبیه شده و لازمی از لوازم سَبُع که مخالب (چنگالها) میباشد، ذکر گردیده است.

 

آب در جوی عدل گشت گلاب

نوش در کام ظلم شد افیون

 

در این شعر، ظلم (مشبه به) به جانداری (مشبّه) تشبیه شده که کام و دهان برای بلعیدن داشته حیّی شیرینترین چیزها نیز در کام او امری مانند افیون تلخ میگردد، همچنان که در مصرع اول، عدالت را جویی دانسته که آب در آن به گلاب تبدیل میشود[۵۰].

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۷ – استعاره تخییله
قرینه ی استعاره بالکنایه ( مکنیه ) است پس استعاره تخییله پیوسته ملازم استعاره بالکنایه است و از آن جدا نمی شود برای این که هیچ استعاره ای بدون قرینه نیست بنابراین استعاره سه نوع است:
تصریحیه
مکنیه
تخلییه[۵۱]
عقیده ی سکّاکی این است که استعاره مکنیه گاهی بالکنایه است، گاهی تخلییه . درمثال:
وَإذَا المَنیّه أنشَبَت أظفارَها اَلفَیتَ کُلَّ تَمیمَهٍ لا تَنفَعُ
وهنگامی که مرگ چنگ هایش را ( در پیکرت ) بیاویزد می یابی که هیچ کدام از مهره ها ( که برای دفع چشم زخم می آویزند ) سود نمی بخشد. در اینجا شاعر « اظفار » را از ویژگی های حیوان درنده گرفته است در حالی که آن چه حیوانات درنده دارند چنگ و چنگال است نه ناخن ، و این واژه ی ناخن برای انسان کاربرد دارد . پس این شعر ناشایست می نماید ، چون به جای ، واژه « مخاطب» یعنی چنگال ها از واژه « اظفار » استفاده شده است.
آنجا که برای یک امر وهمی باشد مانند مثال و اذا المنیه ….این استعاره تخلییه است اما اگر استعاره بالکنایه برای یک امر تحققی باشد مانند « ابلعی ماء ک »[۵۲] یعنی ای زمین آب خود را ببلع . که بلعیدن برای چیزی است که تححق دارد استعاره آورده شده است در اینجا استعاره بالکنایه تحقیقیه است.
خطیب قزوینی ( و مذهب پیشینیان ) براین عقیده اند همه ی افراد قرینه ی استعاره ی بالکنایه در معنی حقیقی خود به کاررفبه و مجاز بودن آن ها به این جهت است که برای غیر ما هو اثبات شده است ( و مجاز عقل است ) و این مجاز عقلی استعاره تخلییه نامیده می شود و این دو ( استعاره ی بالکنایه و استعاره ی تخلییه ) متلازم یک دیگر هستند[۵۳].
۲-۸ - استعاره ی وفاقیه و عنادیه
وفاقیه استعاره ایی است که اجتماع مستعارٌمنه ومستعارٌله در یک چیز ممکن باشد مثل استعاره ی احیا برای هدایت بعد از تشبیه شخص هدایت شده را به انسان زنده در نفع و تاثیر داشتن در آیه « أفمن کان میتاً فاحییناهُ»[۵۴] که ممکن است شخصی زنده باشد در عین حال هدایت شده و به مقصد حق رسیده مثل سلمان فارسی در زمان حیاتش.
عنادیّه استعاره ایی است که اجتماع مستعارٌله و مستعارٌمنه در شی واحد امکان نداشته باشد مثل استعاره میّت برای شخص گمراه بعد از تشبیه انسان گمراه به مرده درعدم انتفاع آیه مذکور زیرا موت و ضلالت قابل اجتماع نیستند بدلیل این که کفر انکار حق است و انکار از میّت واقع نمی شود چون شرطِ انکارحیات است. واگر میّت متصّف به کفر گردد ، باعتبار زمان قبل از موت اوست. پس آیه مذکور مثال برای استعاره عنادیّه و وفاقیّه می باشد[۵۵].
۲-۹- استعاره اصلیّه و تبعیّه
استعاره اصلیه آن است که لفظ مستعار، اسمِ جامدِ ذات باشد؛ اعم از این که تصریحیّه باشد یا مکنیّه، مانند استعاره الفاظ ظلمت و نور برای ضلالت و هدایت در آیه شریفه : «کُتَاب أَنزَلنَاهُ إِلَیکَ لِتُخرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ»[۵۶]
استعاره تبعیّه آن است که لفظ مستعار، فعل یا اسم فعل یا اسم مشتق و یا حرف باشد، مانند:
نامت هُمُومی عنّی[۵۷].
در این جمله «نامت» که مشبّه به است به جای «زالت» که مشبّه است، استعمال شده است.
و مانند استعمال «صه» در معنای «ترک فعل» که معنای اصلی آن، ترک کلام است.
الجُندیّ قاتلُ اللَّصَّ[۵۸]؛ به معنی ضاربِه ضرباً شدیداً.
در این مثال، ابتدا ضرب به قبل و پس از آن، ضارب به قاتل تشبیه شده است و اسم مشبّه به برای مشبّه به کار رفته است.
و مانند آیه شریفه: فَالتَقَطَه الُ فرعونَ لیکونَ لهم عَدُوّاً و حَزَناً[۵۹].
که محبت و پسر خواندگی به عداوت و حزن، تشبیه شده که دو علّت غایی برای برداشتن حضرت موسی علیه السلام از آب بوده است.
در این مثال «لام» در معنای اصلی خود (علّت) استعمال نشده بلکه برای غایت و عاقبت امر آورده شده است و جامع (وجه شبه) در هر دو معنا، هر گونه ترتّب جیزی بر چیز دیگر است[۶۰].
۲-۱۰- استعاره مرشّحه، مجرّده، مطلقه
استعاره مرشّحه، استعارهای است که در آن امور ملایم با مشبّهٌ به ذکر گردد، مانند:
إُولَئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوا الضَّلَالَهَ بِالهُدَی فَمَا رَبِحَت تِجَارَتُهُم[۶۱]
«اشتراء» که به معنای خریدن است، استعاره آورده شده برای استبدال (عوض گرفتن) سپس سود و تجارت که از ملایمات مستعارٌمنه (اشتراء) است به عنوان فرع برای آن استعاره آمده است.
گفتنی است که ترشیح در لغت به معنای تقویت است و دلیل نامگذاری این استعاره به مرشّحه آن است که سبب قوّت یافتن و تأکید تشبیه میگردد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...