۱-۲-۱-۲-۵-۵- ریاست خانواده برای زن
منظور از ریاست، تصمیمگیری نهایی در امور خانواده و مراعات مصالح آن است که بعضی از آن ها را قانون مشخص نموده است .اما در غیر آن، مطابق عرف و رویه عقلایی عمل میشود . زیرا، ریاست خانواده از منظر دینی یک امتیاز و برتری نیست، بلکه مسئولیت بزرگی جهت اداره خانواده در تمام ابعاد آن است. اما طبیعت وجودی زن به گونهای است که نمیتواند این بار سنگین را به دوش بکشد. از این جهت، قرآن کریم سرپرستی و ریاست خانواده را به دوش مرد میگذارد و زن را از تحمل این مسئولیت معاف میکند.
ممکن است گفته شود، این درست است که زن در رابطه با ریاست خانواده مسئولیتی ندارد اما میتواند داوطلبانه و با خواست خودش این مسئولیت را به دوش بگیرد؛ ضرورتی ندارد افراد در هر موردی، تکلیفی داشته باشند بلکه ارزش کار در آن است که بدون الزام و تکلیف و از روی میل و اراده انجام شود.
در جواب میتوان گفت که احکام شرعی بر اساس مصالح و مفاسد واقعی و بر اساس حکمت است. حکمت الهی اقتضاء دارد که نوع مردان بر نوع زنان در تحمل مسئولیت و دشواریها برتری یا حداقل تقدم دارند. از این جهت، به دلیل کلیت این قاعده و شکل گیری آن بر مبنای احکام کلی شرعی، نقض قاعده به خاطر وجود یک استثناء توجیه منطقی و معقول ندارد و نمیتوان حکم کلی را به خاطر آن، تغییر داد. از آن گذشته، زندگی اجتماعی در هر سطحی باشد مستلزم نظم و امنیت است و لذا مراجع قانونی(اعم از عرف و غیر اَن) وظیفه دارند تا متصدی نظم و امنیت را معرفی کنند. نمیشود چنین مسئله مهمی را با توافق طرفین و به گونه موردی حل نمود. تشکیل خانواده یک ضرورت پایدار است به یک استثناء و لذا پیشبینی مکانیزم مطلوب برای اداره آن باید از ثبات و دوام برخودار باشد. بنابرین، شریعت که حافظ مصالح فرد و جامعه است، با وضع یک قاعده کلی و پایدار، مسئولیت مدیریت خانواده را به دوش مرد نهاده است و یا حداقل اینکه عرف و رویه عقلا را در این زمینه تأیید نموده است. پس ریاست شوهر بر خانواده برخاسته از این ضرورت و بر اساس این قاعده کلی عام است. از این جهت، با توجه به اینکه نقض قاعده بر فرض اینکه تخلف نباشد، دلیل میخواهد و در صورت فقدان دلیل، به خاطر اینکه اقدام به کار بیدلیل ناموجه است، نقض غرض و تخطی از مبنا صورت میگیرد. پس میتوان گفت شرط یاد شده نامشروع است و اعتبار ندارد.
۱-۲-۱-۳- مصادیق مشتبهی از شرط نامشروع در ضمن عقد نکاح
۱-۲-۱-۳-۱- شرط عدم پرداخت نفقه به زن
ممکن است به دلیل توانمندی زن از نظر اقتصادی و بینیازی او نسبت به تأمین نفقه وی از سوی شوهر، مرد شرط کند زن حق نفقه نداشته باشد. اما همان گونه که ملاحظه میشود یکی از دلایل قیمومیت مرد بر زن از نظر قرآن مجید، انفاق مرد بر زن عنوان شده است. همچنین نفقه زوجه ازنظر شرعی برمرد واجب است و تأخیر در پرداخت آن، موجب مدیون شدن شوهرخواهد شد و طلب زن از این بابت از دیون ممتاز به شمار میآید. اینکه وجوب نفقه زن چه حکمتی دارد و چرا بر مرد واجب است، بحث دیگری است و در جای خود باید مورد تحقیق قرار گیرد. آنچه در اینجا دارای اهمیت است اینکه از نظر فقهی نفقه زن برعهده مرد است و اگر کسی شرط کند نفقه زن را نمیدهد، این شرط باطل است. امام خمینی ، ابن ادریس، علامه حلی، محقق ثانی و شیخ طوسی از جمله فقهایی اند که متعرض این مسئله شده و با تکیه بر وجوب آن، شرط عدم انفاق زوجه را خلاف شرع و باطل خواندهاند. از نظر حقوقی نیز نفقه زن در عقد دائم بر عهده شوهر است و در عقد موقت نیز اگر شرط شده باشد و یا عقد مبنی بر آن جاری شده باشد، شوهر وظیفه دارد، نفقه زن را بپردازد. گذشته از آن، در صورتی که شوهر از نفقه دادن استنکاف کند، زن حق رجوع به دادگاه را داشته و بر اساس آن، شوهر محکوم به پرداخت نفقه خواهد شد. حتی اگر الزام شوهر به انفاق، سودی نبخشد، زن میتواند به منظور طلاق به حاکم رجوع کند که در این صورت، شوهر از سوی حاکم مجبور به طلاق خواهد شد. پس وجوب نفقه زوجه از نظر فقهی یک حکم شرعی و از نظر حقوقی یک قاعده آمره است و هر گونه شرطی بر خلاف آن، باطل و فاقد اعتبار است.
۱-۲-۱-۳-۲-شرط عدم تزویج وتسری مرد
طرفین عقد نکاح بنا به تشخیص خود ممکن است مبادرت به درج شرایط گوناگون در ضمن عقد نمایند. یکی از شروط مذکور این است که زوجه شرط نماید زوج با حضور او همسر دیگری اختیار نکند یا علاوه بر آن شرط کند که در صورت تخلف، نوعی سلب صلاحیت در بعضی امور از او بشود. در عین حال، روایاتی وجود دارد که این شرط را نامشروع میداند. همین امر باعث شده است مشهور فقها قائل به بطلان این شرط باشند و در مقابل، عده ای آن را جایز و الزام آور بدانند. پس از بررسی ابعاد مسأله روشن میگردد که طبق قاعده کلی جواز اشتراط بر امر مباح، منافاتی بین الزام به شرط عدم تجدید فراش، با دلیل جواز تزویج مجدد (نساء، ۳) وجود ندارد و همچنین شرط عدم تزویج به معنای التزام به ترک یک عمل مباح است و هرگز به معنای تحریم یک حلال نیست. مضافاً میتوان اشتراط و الزام آوری آن را در ردیف عناوین ثانوی دانست. (اصغری آقا مشهدی، ۱۳۹۰، ص۳۰)
[جمعه 1401-09-25] [ 12:37:00 ق.ظ ]
|