استغفار
قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغی بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلیلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ. ص/۲۴
۴-۱۲-۱- سرگذشت حضرت حضرت داوود (ع)
یکی از پیامبران الهی که دارای علم و قدرت فراوانی بود، حضرت داوود می باشد که خداوند برای تقویت روحی پیامبر اکرم و دلداری آن حضرت در سوره ص می فرماید: «اصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ، إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ، وَالطَّیْرَ مَحْشُورَهً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ (ص/۱۹-۱۷)؛بر آنچه مىگویند صبر کن و داوود بنده ما را که داراى امکانات [متعدد] بود به یاد آور آرى او بسیار بازگشتکننده [به سوى خدا] بود، ما کوهها را با او مسخر ساختیم [که] شامگاهان و بامدادان خداوند را نیایش مىکردند،و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد [آوردیم] همگى [به نواى دلنوازش] به سوى او بازگشتکننده [و خدا را ستایشگر] بودند».
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
داوود عبادت گذاری بزرگ بود و حکومتی با عظمت داشت، خداوند در سوره ص به ذکر و یاد او می پردازد تا به پیامبر (ص) یاد آور شود از کارشکنی ها و زخم زبان های کفار متزلزل نشود و مخالفت آن ها در عزم راسخش سستی ایجاد نکند و می فرماید: سرگذشت پیامبران بزرگ را که همه توجهشان به خدا بود، به یاد آور که عبارت بودند از داوود، سلیمان، ایوب، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، اسماعیل، یسع و ذالکفل. اولین آن ها داوود است که خداوند او را قدرتمند ساخت و بعد از اینکه در جنگ طالوت با جالوت، داوود جالوت را کشت خداوند به وی فرمانروائی و حکمت و علم داد. «وِمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(البقره/۲۰۱)؛و برخى از آنان مىگویند پروردگارا در این دنیا به ما نیکى و در آخرت [نیز] نیکى عطا کن و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار». و او را خلیفه روی زمین قرار داد و قدرت داوری و قضاوت عطا کرد.(ص/۲۰و ۲۶). و کوه ها و پرندگان را مسخر وی ساخت که همراهانش خدا را تسبیح گویند. (الانبیاء/۷۹وص/۱۹). و آهن را برایش نرم ساخت تا بتواند با آن وسائل و زره بسازد. (طبرسی،۱۴۰۶،۷/۵۸و الانبیاء/۸۰ والسبا/۱۱). خداوند آن همه قدرت و امکانات را به او داد ولی این پیامبر عظیم الشان با این همه قدرت ظاهری از زخم زبان و کارشکنی های آن ها در امان نماند ولی با قدرت تمام در برابر دشمنان ایستاد و حتی گفته اند در اطراف محراب عبادت او هزاران نفر شب تا به صبح به حال آماده باش بودند. خداوند در مقام تسلی پیامبر (ص) می فرماید: در مقابل گفته های ناروا و استهزاء کفار شکیبا باش و برای تقویت خود داوود پیامبر، بنده ما را خاطر نشان ساز که دارای نیروی جسمانی و قوت بود و برای جلب رضایت الهی زیاد عبادت می کرد و با تعبیر اواب که صیغه مبالغه است می فهماند داوود بسیار به سوی پروردگارش بازگشت می کرد و از کوچکترین غفلت و ترک اولی توبه می نمود و نصف ازشب را به عبادت و شب زنده داری می پرداخت و نصف از سال را روزه می گرفت، یک روز روزه بود و یک روز افطار می کرد. (طبرسی،۱۴۰۶،۸/۴۶۹).
۲-۱۲-۲- نکته آموزنده
بزرگترین درسی که از زندگی حضرت داوود گرفته می شود این است که او با آن همه قدرت ظاهری و سیاسی و حکومتی و نعمت های فراوان مادی و ظاهری دنیا، از نظر قدرت معنوی و اخلاقی و نیروی عبادت چنان بود که قرآن او را به عنوان اواب می ستاید، بنده ای که یک لحظه از یاد خدا و توبه به درگاه او غافل نشد و زندگی سر تا پا مادی،او را به خود مشغول نکرد. به طوری که پرندگان نیز تحت تاثیر عبادت و تسبیح او قرار می گیرند و از آشیانه های خودشان گرد او جمع می شوند و هر یک به نغمه خود تسبیح می گفت و ذکر او را تکرار می کردند». (ثقفی،۱۳۷۶،۴/۵۷۶).
۳-۱۲-۳- قضاوت و استغفار
«وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ، فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِکَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ (ص/۲۵-۲۴)؛و داوود دانست که ما او را آزمایش کردهایم پس از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه کرد و بر او این [ماجرا] را بخشودیم و در حقیقت براى او پیش ما تقرب و فرجامى خوش خواهد بود». قبل از این آیات خداوند ماجرائی را درباره داوود نقل می کند که افرادی به عنوان دادخواهی و قضاوت از محراب او بالا رفتند و نزد وی حاضر شدند او نخست وحشت کرد سپس به شکایت شاکی گوش فرا داد که یکی از آن دو ۹۹ گوسفند ماده داشت و دیگری فقط یک گوسفند، در حالی که صاحب نود و نه گوسفند از برادرش تقاضا داشته که آن یک گوسفند را هم به او واگذار کند. حضرت داوود با عجله در قضاوت بدون تامل حق را به شاکی داد و این تقاضا را ظلم و تعدی دانست و به زودی دانست که در قضاوت عجله کرده است و از خداوند تقاضای عفو کرد و خدا او را بخشید. که دراین سرگذشت دو نکته قابل توجه است، * امتحان و آزمایش الهی *دعا، توبه و استغفار.
۴-۱۲-۴- دعا و توبه و استغفار
داوود که مهارت و اطلاعاتی در امر قضا داشت خداوند می خواست او را آزمایش کند و شاید به او بفهماند که فریفته علم و اطلاع خود نشود و با یک شرایط غیر عادی صحنه ای از قضاوت را برای او پیش آورد، او هم گرفتار عجله شد و پیش از آنکه از طرف مقابل (مدعی علیه) توضیح بخواهد که چرا درخواست یک گوسفند را از برادر خود نمودی فوری به نفع شاکی (مدعی) قضاوت کرد و مدعی علیه را محکوم ساخت و در اینجا هرچند حضرت داوود قضاوتش درست بود اما چون عجله کرد و فوری با شنیدن سخنان عاطفه برانگیز شاکی به نفع او قضاوت نمود و آداب قضا را رعایت نکرد و شایسته بود هرچند از گفتار شاکی علم و یقین پیدا کرده بود که حق با اوست از مدعی علیه توضیح بخواهد و بعد از آن قضاوت کند اما این توضیح نخواستن از مدعی علیه برای داوود ترک اولی و رعایت نکردن یک امر مستحب به حساب می آید و کاری است که بهتر بود انجام نشود و حضرت بعد از قضاوت متوجه آن شد زیرا دو ملک که به عنوان شاکی و متشاکی به صورت انسان آمده بودند بعد از حکم حضرت داوود به یکدیگر نگاه کردند و لبخند زدند و غائب شدند و او متوجه شد کار خوبی نکرده است و همچنین از امام رضا وارد شده است که داوود گمان کرده بود خداوند خلقی که از او اعلم باشد خلق ننموده است لذا دو ملک را مبعوث فرمود که به کیفیتی که در قرآن ذکر شده بر او وارد و تقاضای دادرسی نمودند و آن حضرت بعد از ادعای مدعی بدون سؤال از مدعی علیه عجله نمود و زود قضاوت کرد.(ثقفی،۱۳۷۶،۱/۵۸۰). آری داوود چون مدعی مقامی بود که مخصوص محمد (ص) و آل محمد است خداوند او را در معرض امتحان درآورد تا معلوم شود با وارد شدن دو نفر از راه غیر متعارف چنان وحشت زده می شود که قاعده و آداب قضاوت را از دست می دهد و دست خوش احساسات می گردد، پس نباید ادعای اعلمیت نسبت به تمام مخلوقات را داشته باشد و بعد از این امتحان و آزمایش آن حضرت آگاه شد و از این که ادعای اعلمیت و اعتماد به نفس و ترک مستحب در قضاوت داشته باشد استغفار نمود و خداوند هم بر او منت گذاشت و در اثر آمرزش خواهی، دعا و مناجات، وی را به مقام قرب خود و حسن عاقبت رسانید.
۴-۱۳- دعاهای حضرت سلیمان (علیه السلام)
عنوان
آیه
استغفار /طلب ملک
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لىِ وَ هَبْ لىِ مُلْکاً لَّا یَنبَغِى لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ ص/۳۵
شکر نعمت / عمل صالح/ ملحق شدن به عباد صالح
فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِّن قَوْلِهَا وَ قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنىِ أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتىِ أَنْعَمْتَ عَلىََّ وَ عَلىَ وَالِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَلِحًا تَرْضَئهُ وَ أَدْخِلْنىِ بِرَحْمَتِکَ فىِ عِبَادِکَ الصَّلِحِینَ النمل/۱۹
حضرت سلیمان (ع) و پدرش داوود (ع) از پیامبران بزرگ الهی بودند که خداوند در قرآن کریم از آنان به نیکی یاد می کند، خداوند متعال به حضرت داوود و سلیمان علم خاصی عنایت فرمود که ظاهرا علم معارف و احکام و حکمت و قضاوت و سیاست و ریاست باشد و هر دو شکر و حمد خدا را برای مزیت علمی خودشان به جای آوردند و این مزیت به فضل الهی بر بسیاری از بندگان مومن بود نه بر تمام آن ها مانند پنج اولوالعزم و اوصیاء پیامبر خاتم و از اینجا فضیلت علم و شرف اهلش معلوم می شود که آن دو بزرگوار با داشتن مال و جاه و جلال و سلطنت و اقبال به علم و دانش خرسند بودند چون علم است که سرچشمه سعادات و منشا برکات است و حضرت داوود هرچه داشت از مال و ملک نبوت و قضاوت باقی گذارد و حضرت سلیمان آن ها را به ارث برد و به وصیت پدر مالک و متصرف گردید و به مردم فرمود خداوند به ما انبیاء زبان پرندگان را آموخته و از هر موجودی از موجودات دنیا برای ما بهره و نصیب قرار داده که می توانیم از آن بهره ببریم و مسخر خود قرار دهیم و این تمکن و توانایی فضیلت آشکاری است که کسی نمی تواند منکر آن شود و این معنی را برای اداء شکر از مواهب الهیه و اثبات نبوت خود اظهار فرمود. (ثقفی،۱۳۷۶،۴/۱۷۲).
شرح دعای حضرت سلیمان
«فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ (النمل/۱۹)؛[سلیمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاس بگزارم و به کار شایستهاى که آن را مىپسندى بپردازم و مرا به رحمتخویش در میان بندگان شایستهات داخل کن». این دعا مانند دعائی است که خداوند با مختصر تفاوتی در سوره احقاف از قول بندگان لایق و با ایمان نقل می کند، که از آن استفاده می شود انسان باایمان در سن چهل سالگی از عمق و وسعت نعمت های خداوند بر خودش آگاه می گردد و نیز خدماتی را که خداوند نسبت به پدر و مادر او ارزانی داشته است تا وی را به این حد برسانند، چرا که در سن چهل سالگی معمولا خودش پدر و مادر شده و زحمات طاقت فرسا و ایثارگرانه پدر و مادر را درک می کند و بی اختیار به یاد آن ها می افتد و به جای آن ها در پیشگاه خداوند شکر گزاری می کند.
۴-۱۳-۱- تقاضای حضرت سلیمان
عرضه داشت پروردگارا راه و رسم شکر نعمت هائی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام فرما تا بتوانم این همه نعمت های عظیم را در راهی که تو فرمان داده ای و مایه خشنودی توست به کار گیرم و از مسیر حق منحرف نگردم که ادای شکر این همه نعمت جز به مدد و یاری تو ممکن نیست. مرا موفق دار تا عمل صالحی به جای آورم که تو از آن خشنود می شوی، در این تقاضا سلیمان اشاره می کند به اینکه آنچه برای من مهم است بقای لشکر و حکومت و تشکیلات نیست، مهم این است که عمل صالحی انجام دهم که مایه رضای تو گردد. عرضه داشت خدایا ! مرا به رحمتت در زمره بندگان صالحت داخل گردان.
۴-۱۳-۲- اجابت دعای سلیمان
خداوند بعد از اینکه سلیمان ملک و سلطنت خواست، آرزوی او را برآورده ساخت و قدرت و سلطنتی بی نظیر و هر بنا و غواصی از شیاطین را به اختیار او قرار داد تا بعضی در دریا برای او غواصی کنند و بعضی در خشکی، هر ساختمانی می خواهد بسازند و گروه دیگری از شیاطین را در غل و زنجیر مسخر او کرد و در سلطه اش قرار داد و به او گفت این عطای ما است به هر کس می خواهی و صلاح می دانی ببخش و از هر کس می خواهی امساک کن و حسابی بر تو نیست وبرای سلیمان نزد ما مقامی ارجمند و سرانجامی نیک است.(ق/۴۰-۳۶). این بود سرگذشت اجمالی زندگی حضرت سلیمان و خواسته های او که خداوند چون وی را لایق و شایسته یافت، حاجات او را برآورده ساخت و هر کجا ذره ای به غیر خدا توکل کرد و امید بست، وی را اصلاح و امتحان نمود و به او فهماند هرچه می خواهی طلب کن هرچند فرمانروائی و سلطنت مطلقه باشد و بعد از آن این امکانات را به هر که خواستی عطا کن و خیرش را به دیگران برسان و در پایان می فرماید: «وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ (ص/۴۰)؛و قطعا براى او در پیشگاه ما تقرب و فرجام نیکوست».
۴-۱۳-۳- نکات آموزنده
۱- یکی از بهترین نشانه ها برای شناخت حاکمان الهی از حاکمان غیر الهی این است که دسته دوم به هنگام رسیدن به قدرت، غرق غرور و غفلت می شوند و همه ارزش های انسانی را به دست فراموشی سپرده، در خودکامگی سخت فرو می روند اما حاکمان الهی به هنگام نیل به قدرت، بار سنگینی از مسئولیت ها را بر دوش خود احساس می کنند، بیش از همیشه به درگاه خدا روی می آورند و توانائی بر ادای رسالت خویش را از او می طلبند همانگونه که سلیمان بعد از آن همه قدرت مهم ترین چیزی که از خدا تقاضا می کند ادای شکر او و استفاده از این مواهب در مسیر رضای او و آسایش بندگان خدا است. و بود و نبود نعمت و قدرت در روحیه شکر گزاری او تاثیر منفی نداشته باشد.
۲- جالب اینکه سلیمان با داشتن آن قدرت و حکومت بی نظیر، تقاضایش از خدا این است که عمل صالح را به طور مداوم انجام دهد و از آن بالاتر در زمره بندگان صالح خدا باشد. از این تعبیر استفاده می شود که اولا هدف نهائی به دست آوردن قدرت، انجام عمل صالح است و عمل صالح نیز مقدمه ای است برای جلب خشنودی و رضای خدا که هدف نهائی همین است. ثانیا: داخل بودن در زمره صالحان مرحله ای فراتر از انجام عمل صالح که سلیمان از خدا این را می خواهد که آن قدر مشمول عنایت پروردگار قرار گیرد که صالح بودن از عملش فراتر رود و در درون جان و اعماق وجودش نفوذ کند و این جز به رحمت الهی امکان پذیر نیست. (مکارم شیرازی،۱۳۷۶،۱۵/۴۳۳).
۳- راستی بنده صالح خدا بودن چه گرانبها است که سلیمان با آن همه حشمت و جاه و جلالش که برای احدی جای شک نبوده باز تقاضایش این است که خدا به رحمتش او را در خط بندگان صالح قرار دهد و از لغزش هائی که هر زمان برای انسان مخصوصا برای انسانی که در راس یک تشکیلات عظیم باشد امکان پذیر است او را حفظ کند.
۴- سلیمان بعد از طلب مغفرت به خداوند عرض کرد: «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ (ص/۳۵)؛گفت پروردگارا مرا ببخش و ملکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد در حقیقت تویى که خود بسیار بخشندهاى».
۵- حضرت بعد از مغفرت از خداوند خواست که به او سلطنتی ببخشد که برای احدی بعد از او سزاوار نباشد یعنی کسی لایق آن مقام بعد از او نباشد و به بیان دیگر از خدا خواست او را لایق مقامی گرداند که فوق مقامات آتیه باشد یا از خدا خواست به او سلطنتی مرحمت نماید که برای احدی بعد از او سزاوار نباشد و خداوند هم چنان سلطنتی به او عنایت فرمود که شباهتی به سلطنت سلاطین جور ندارد.
در اینجا دو سؤال مطرح است:
آیا ممکن است پیامبر بخیل باشد ؟«در پاسخ این سؤال مفسران مطالب بسیاری دارند و آنچه از همه مناسب تر به نظر می رسد این است که او از خداوند یک نوع حکومتی می خواست که توام با معجزات ویژه ای بوده باشد و حکومت او را از سایر حکومت ها مشخص کند زیرا می دانیم هر پیامبری معجزه مخصوصی به خود داشته، موسی معجزه عصا و ید بیضاء، آتش برای ابراهیم سرد و خاموش شد، معجزه صالح، ناقه مخصوص او بود، و معجزه پیامبر اسلام،قرآن مجید بود، سلیمان نیز حکومتی داشت آمیخته با اعجازهای الهی، حکومت بر بادها و شیاطین، با ویژگی های بسیار دیگر» (مکارم شیراری،۱۳۷۶،۱۹/۲۱۳). خلاصه اینکه سخن از کم و زیاد و افزون طلبی و انحصار جوئی نیست. سخن از این است که کمال نبوت در این است که از نظر معجزات، ویژگی هائی داشته باشد که آن را از نبوت انبیای دیگر مشخص کند، و سلیمان طالب این بوده است.
اواب و داوود
در سوره ص سه نفر از پیامبران بزرگ الهی به عنوان اواب توصیف شده اند، حضرت داوود (ع)، سلیمان (ع) و ایوب (ع)، که درباره داوود می فرماید: «وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (ص/۱۷)؛به یاد آور آرى او بسیار بازگشتکننده [به سوى خدا] بود». در این آیه سه صفت برای داوود ذکر شده، یکی اینکه مقام بندگی خدا را داشت، دوم اینکه از نظر قدرت سیاسی و حکومتی، نیرومند بود و نیروی جسمانیش به حدی بود که در جنگ بنی اسرائیل (طالوت) با جالوت ستمگر با یک ضربه نیرومند به وسیله سنگی که از فلاخن رها کرد جالوت را از بالای مرکب به روی خاک افکند و در خون خود غلطید. و نوشته اند در اطراف محراب او هزاران نفر شب تا به صبح به حال آماده باش بودند. و از نظر قدرت معنوی و اخلاقی و نیروی عبادت چنان بود که بسیاری از شب را بیدار بود و به عبادت پروردگار مشغول، و نیمی از روزهای سال را روزه می گرفت. و اواب از ماده (اوب) به معنی بازگشت اختیاری به سوی چیزی است و از آنجا که (اواب) صیغه مبالغه می باشد اشاره به این است که او بسیار به سوی پروردگارش بازگشت می کرد و از کوچکترین غفلت و ترک اولی توبه می نمود و هر وقت خدا را تسبیح می گفت کوه ها و پرندگان با او هم آواز می شدند و خدا را تسبیح می گفتند «وَالطَّیْرَ مَحْشُورَهً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ». (مکارم شیرازی،۱۳۷۶،۱۹/۳۴۶).
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 03:07:00 ق.ظ ]
|