نیز مىفرماید: «ان السمع والبصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا»[۷۰]: از گوش و چشم و دل سؤال مىشود.
باز مىفرماید: «ایحسب الانسان ان یترک سدى»[۷۱]: آیا انسان گمان مىکند که به حال خود رها شده است.
و پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه و آله و سلم فرموده است: «الا کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته».[۷۲]
اصل ششم
هیچ انسانى بر دیگرى مزیت و برترى ندارد مگر از طریق کمالات معنوى که از آن برخوردار است. بارزترین ملاک مزیت و برترى نیز تقوا و پرهیزگارى در همه شئون زندگى است. چنانکه مىفرماید:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثى وجعلناکم شعوبا و قبائللتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم»[۷۳]:اى انسانها ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را دستهها و قبیلههاى گوناگون قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است.
بنابر این خصوصیات نژادى وجغرافیایى ونظایر آن از دیدگاه اسلام مایه برترى طلبى و تفاخر و تبختر نیست.
اصل هفتم
ارزشهاى اخلاقى، که در حقیقت اصول انسانیتبوده و ریشه فطرى دارند، اصولى ثابت و جاودانهاند، و گذشت زمان و تحولات اجتماعى سبب تغییر و دگرگونى آنها نمىشود. مثلا زیبایى وفا به عهد و پیمان، یا نیکى را با نیکى پاسخ گفتن، امرى جاودانه است و تا بشر بوده و خواهد بود، این قانون اخلاقى دگرگون نخواهد شد. همچنین استحکم به زشتى خیانت و خلف وعده، بنابراین، از دیدگاه عقل، در زندگى اجتماعى بشر یک رشته اصول وجود دارد که با طبیعت و سرشت انسان درهم آمیخته و ثابت و پایدار مىباشد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
آرى در کنار این اصول اخلاقى یک رشته آداب و رسوم نیز یافت مىشود که از شرایط زمانى و مکانى تأثیرپذیرفته و دستخوش تغییر و دگرگونى قرار مىگیرد، که ربطى به مبادى و اصول ثابت اخلاقى ندارد.
قرآن کریم به برخى از اصول عقلى و ثابت اخلاقى اشاره دارد، چنانکه مىفرماید:
«هلجزاء الاحسان الاالاحسان»[۷۴]: آیا پاداش احسان، چیزى جز احسان است؟
«ما على المحسنینمن سبیل»[۷۵]: برنیکوکاران نکوهشى نیست.
«فان الله لا یضیع اجر المحسنین»[۷۶]: خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمىسازد.
«ان الله یامر بالعدل والاحسان و ایتاء ذی القربى و ینهى عن الفحشاء والمنکر و البغی»[۷۷]: خدا به دادگرى و نیکوکارى و کمک به خویشاوندان فرمان مىدهد و از پلیدى و زشتى و ستم نهى مىکند.
اصل هشتم
اعمال انسان، گذشته از اینکه در سراى دیگر پاداش یا کیفر دارد، در این جهان نیز خالى از پیامدهاى خوب و بد نیست.در حقیقت پارهاى از حوادث جهان عکسالعمل فعل او مىباشد، و این حقیقتى است که وحى از آن پرده برداشته و علم بشر نیز تا حدى بدان پى برده است. قرآن کریم در این باره آیات بسیارى دارد که دو نمونه را یادآور مىشویم:
«و لو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماءو الارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون»[۷۸]: هرگاه اهل آبادیها ایمان آورند و پرهیزگار باشند، درهاى برکات آسمان و زمین را به روى آنان مىگشاییم، ولى آنان (آیات الهى را) تکذیب کردند، پس ما نیز آنها را به کیفر اعمالشان رساندیم.
حضرت نوح به امتخود یادآور مىشود که میان پاکى از گناه و گشوده شدن درهاى رحمت الهى و فزونى نعمتخداوند رابطهاى برقرار است. چنانکه مىفرماید: «وقلت استغفروا ربکم انه غفارا× یرسل السماء علیکم مدرارا- ویمددکم باموال وبنین ویجعل لکم انهارا»[۷۹]: (به قوم خود) گفتم از خدا طلب آمرزش کنید، او آمرزنده گناهاست، در این صورت از آسمان بر شما باران فراوان فرود مىفرستد. و با مال و فرزند شما را کمک مىکند. و براى شما باغها وچشمهسارهایى پدید مىآورد.
اصل نهم
پیشرفت و عقبگرد امتها ناشى از عللى است که صرفنظر از برخى عوامل بیرونى، عمدتاً ریشه در عقاید و اخلاق و رفتار خود آنان دارد.این اصل با قضا و قدر الهى نیز منافات ندارد، زیرا این قاعده خود از مظاهر تقدیر کلى الهى است. یعنى مشیت کلى الهى بر این تعلق گرفته است که امتها از طریق عقاید و رفتار خود سرنوشتخود را رقم زنند. مثلا جامعهاى که روابط اجتماعى خود را بر اصل عدالت و دادگرى استوار سازد، زندگى نیک و آرامى خواهد داشت، و امتى که روابط اجتماعى خود را بر خلاف آن قرار دهد، سرنوشتى ناگوار در کمین او خواهد بود. این اصل همان است که در اصطلاح قرآن «سنتهاى الهى» نامیده شده است. چنانکه قرآن مجید مىفرماید:
«فلما جاءهم نذیر ما زادهم الا نفورا× استکبارا فی الارض ومکر السىء ولا یحیق المکرالسیئ الا باهله فهل ینظرون الا سنه الاولین فلن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا»[۸۰]: آنگاه که بیم دهندهاى نزدشان آمد، جز دورى از بیمدهنده آنها را سودى نبخشید، به علت استکبار در زمین و نیرنگهاى زشت،(باید دانست که) نیرنگهاى بد جز نیرنگبازان را در بر نمىگیرد. آیا آنان جز سنتى که بر گذشتگان حاکم بود، منتظر چیز دیگرى هستند؟! در سنتخدا هیچ تحول و دگرگونى نمىیابى.
«…و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین…و تلک الایام نداولها بین الناس…» [۸۱]: شماها برترید اگر مؤمن باشید… و این روزها (پیروزى و شکست) را بین مردم دستبه دست مىگردانیم.
اصل دهم
تاریخ بشر آینده روشنى دارد. درست است که زندگى بشر غالبا با نابرابریها و نابسامانیها همراه بوده است، ولى این وضع تا آخر ادامه نخواهد داشت، بلکه تاریخ بشر به سوى آیندهاى روشن درحرکت است که در آن عدل فراگیر حاکم شده. و به تعبیر قرآن کریم صالحان، حاکمان زمین خواهند بود. چنانکه مىفرماید:
«و لقدکتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون»[۸۲]: ما در زبور پس از «ذکر» (شاید مقصود تورات باشد) نوشتیم که صالحان حاکمان زمین خواهند شد.
و نیز مىفرماید:
«وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم»[۸۳]: خداوند به افرادى از شما که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام دهند وعده داده است که آنان را در زمین خلافتبخشد، همان گونه که پیشینیان را خلافت بخشیده است.
بنابراین در آینده تاریخ و در گردونه مبارزه مستمر حق و باطل، پیروزى نهایى از آن حق است، هرچند به طول انجامد. چنانکه مىفرماید:
«نقذف بالحق على الباطل فیدمغهفاذا هو زاهق»[۸۴]: حق را بر سر باطل مىزنیم تا آن را درهم کوبد، پس ناگهان نابود گردد.
اصل یازدهم
انسان از دیدگاه قرآن کریم از کرامتى ویژه برخوردار است، تا آنجا که مسجود فرشتگان قرار گرفته است. چنانکه مىفرماید:
«و لقدکرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر ورزقناهم من الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا»[۸۵]: همانا بنى آدم را کرامتبخشیدیم و آنان را در خشکى و دریا جاى داده و از طیبات روزى دادیم و بربسیارى از آفریدههاى خود برترى بخشیدیم.
با توجه به اینکه اساس زندگى انسان را حفظ کرامت وعزت نفس تشکیل مىدهد، انجام هرگونه کارى که این موهبت الهى را خدشهدار سازد از نظر اسلام ممنوع است. به تعبیرى روشنتر، هر نوع سلطهگرى و سلطهپذیرى ناروا، اکیدا ممنوع مىباشد. امیر مؤمنان على(علیهالسلام) مىفرماید: «ولا تکن عبد غیرک وقد جعلک الله حرا»[۸۶] :بنده دیگرى مباش، خدا ترا آزاد آفریده است.
نیز مىفرماید: «ان الله تبارک و تعالى فوض الى المؤمن کلشیء الا اذلال نفسه»: خدا کارهاى فرد با ایمان را به دستخود او سپرده (و او را در انجام و ترک آنها آزادگذارده) جز خوار ساختن خویش را.[۸۷]
روشن است که حکومتهاى مشروع الهى با این قانون منافات ندارد، چنانکه توضیح آن در بحث آینده خواهد آمد.
اصل دوازدهم
حیات عقلانى انسان از دیدگاه اسلام جایگاه ویژهاى دارد، زیرا برترى و ملاک امتیاز انسان از سایر حیوانات به قوه تفکر و نیروى خرد او است. از این روى در آیات بسیارى از قرآن کریم، بشر به تفکر و اندیشه ورزى دعوت شده است تا آنجا که پرورش فکر و تفکر در مظاهر خلقت را از ویژگىهاى خردمندان دانسته است. چنانکه مىفرماید:
«الذین یذکرون الله قیاما وقعودا وعلى جنوبهم ویتفکرونفی خلقالسمواتوالارض ربنا ما خلقت هذا باطلا»[۸۸]: آنان کسانى هستند که خدا را، ایستاده و نشسته و در حالیکه به پهلو خوابیدهاند، یاد مىکنند و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند و مىگویند: پروردگارا این جهان را بیهوده نیافریدهاى(آیات مربوط به لزوم تفکر و مطالعه در مظاهر خلقت و آیات الهى بیش از آن است که در اینجا نقل شود).
بر اساس چنین دیدگاهى است که قرآن، انسانها را از پیرویهاى نسنجیده و کورکورانه از گذشتگان منع مىکند.
اصل سیزدهم
آزادیهاى فردى در قلمرو مسایل اقتصادى، سیاسى وغیره در اسلام مشروط به این است که با تعالى معنوى او منافات نداشته و نیز مصالح عمومى را خدشهدار نسازد. در حقیقت فلسفه تکلیف در اسلام همین است که مىخواهد با موظف کردن انسان، کرامت ذاتى او را حفظ نموده و مصالح عمومى را تأمین کند. جلوگیرى اسلام از بتپرستى و میگسارى و نظایر آن براى حفظ کرامت و حرمت انسانى است، و از اینجا حکمت قوانین کیفرى اسلام نیز روشن مىگردد.
قرآن کریم اجراى قانون قصاص را عامل حیات انسان دانسته و مىفرماید: «و لکم فی القصاص حیاه یا اولى الالباب»[۸۹]: اى خردمندان، قصاص حافظ حیات شما است.
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «ان المعصیه اذا عمل بها العبد سرا لم یضرالاعاملها، فاذا عمل بها علانیه ولم یغیر اضرت بالعامه»: هرگاه فردى به صورت پنهانى مرتکب گناه شود فقط به خود ضرر مىزند، ولى اگر آشکارا انجام دهد و مورد اعتراض واقع نشود به عموم ضرر مىرساند.
امام صادق علیه السلام پس از نقل حدیث مىافزاید:«ذلک انه یذل بعمله دین الله و یقتدی به اهل عداوه الله»:علت این امر آن است که فرد متظاهر به گناه با رفتار خود حرمت احکام الهى را مىشکند و دشمنان خدا از او پیروى مىکنند.[۹۰]
اصل چهاردهم
یکى از مظاهر آزادى فردى در اسلام این است که درپذیرش دین اجبارى نیست، چنانکه مىفرماید: «لا اکراه فی الدین قدتبین الرشد من الغى»[۹۱]. زیرا دین مطلوب در اسلام، ایمان و باور قلبى است و این چیزى نیست که با عنف و زور در دل انسان جاى گیرد، بلکه در گرو حصول یک رشته مقدمات است که مهمترین آنها روشن شدن حق از باطل مىباشد. هرگاه این شناختحاصل شود، در شرایط طبیعى، انسان حق را برمىگزیند.
درست است که «جهاد»یکى از فرایض مهم اسلامى است، ولى معناى آن اجبار دیگران بهپذیرش اسلام نیست، بلکه مقصود از آن برطرف ساختن موانع ابلاغ پیام الهى به گوش جهانیان است تا «تبین رشد» تحققپذیرد. طبیعى است چنانچه سوداگران زر و زور روى اغراض مادى و شیطانى مانع رسیدن پیام آزادیبخش دین به گوش جان انسانها گردند، فلسفه نبوت (که همانا ارشاد و هدایتبشر است) اقتضا مىکند که جهادگران هرگونه مانع و یا موانع را از سر راه بردارند، تا شرایط ابلاغ پیام حق به افراد بشر فراهم گردد.
گفتار سوم: انسان و محیط زیست
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 05:02:00 ق.ظ ]
|