* بدتر شدن وضعیت روحی والد اصلی. والدی که حضانت بچه ها را بر عهده دارد، بعد از طلاق، فشار و استرس بسیاری را تحمل می‌کند. او علاوه بر آنکه احساسات پیچیده نامطلوبی را تحمل
می‌کند، مجبور است کارهای خانه را نیز انجام دهد، غذای مناسبی برای بچه ها درست کند
و به کارهای تک تک بچه ها رسیدگی کند. ناراحتی و آزردگی های او آنقدر روی هم انباشته می‌شوند که ناگهان به بچه ها پرخاش می‌کند و بعد از آنکه خشم و عصبانیتش فروکش می‌کند، وحشت می‌کند و از خود می پرسد: «آیا من به بچه ها آسیب زدم» و احساس ندامت می‌کند. این چرخه آزردگی خشم و پشیمانی او ماه ها بعد از طلاق ادامه دارد تا سرانجام با وضعیت فعل خود کنار بیاید؛

* والدی که بیش از حد کار می‌کنند. زمانی که فردی در کنار همسرش زندگی می‌کند رسیدگی
به امور منزل و بچه ها با تقسیم کار می‌تواند راحت تر صورت گیرد اما وقتی تنها می شود تمامی
این فرایندها خسته کننده و طاقت فرسا می‌گردند؛

* بچه هائی که درست رفتار نمی کنند. از آنجائی که اغلب، این پدرها هستند که مقررات را در خانه وضع می‌کنند، مادرها برای کنترل اوضاع غالباً با مشکلات زیادی مواجه می‌شوند؛

* اضطراب ملاقات ها. پدرهائی که با فرزندان شان در یک خانه زندگی نمی کنند، بعد از ملاقات
با آنان به شدت افسرده می‌شوند. آنان دیگر حامی و تکیه گاه بچه ها نیستند. دیگر نمی توانند نقش پدر خوب و محبوب را ایفا کنند.

    • کاهش منابع مالی خانواده: کاهش منابع مالی خانواده در نتیجه طلاق اجتناب ناپذیر است و تأثیر آن بر روی فرزندان زمانی بیشتر می شود که آن ها مجبور باشند تغییراتی را در محل زندگی، مدرسه
      و گروه همسالان تجربه کند (آسانی، ۱۳۸۱).

  • خانواده جدید. ازدواج مجدد در آغاز پر از فشارهائی است که در ازدواج اول وجود نداشت. بویژه هنگامی که زن و شوهر فرزندانی از ازدواج قبلی خود داشته باشند فشار بسیار زیادی بر همه وارد می شود تا همه با هم بسازند. ازدواج دوم فقط یک رابطه بین دو نفر نیست بلکه به ده‌ها رابطه بین
    دو یا چند نفر تبدیل می شود که همه این افراد بزرگسال نیستند و توان گفتگو ندارند. به عنوان نمونه، اگر هر کدام فقط یک فرزند به زندگی مشترک بیاورند، هر عضو خانواده جدید باید با سه نفر دیگر رابطه ای را آغاز و حفظ کند و این فقط در خانواده اصلی است، در حالی که خانواده زن و شوهر هم جای خود را دارند. ازدواج مجدد سریع، مشکلات روابط بین اعضای خانواده جدید
    را پیچیده تر می‌کند. فرزندان هنوز فرصت کافی برای انطباق با تغییرات جدید را نیافته اند و هنوز نمی توانند خانواده قبلی را پایان یافته بدانند که ناگهان به خانواده جدیدی پرتاب می‌شوند
    (نیومن و رومانسکی ، ۱۳۸۵).

زمانی که زن و شوهر، اقدام به ازدواج مجدد با فرد جدید می‌کنند، یکی از مشکل ترین چیزهائی که کودکان باید با آن کنار آیند این حقیقت است که خانواده جدیدی که وارد آن می‌شوند، ممکن است تفاوت زیادی با خانواده سابق آن ها داشته باشد.

در چنین مواقعی معمولاً ارتباط آن ها به اجبار با اعضای خانواده قبلی قطع می شود. کنار گذاشتن خانواده دیگر کودک به معنای نادیده گرفتن هویت واقعی کودک است و می‌تواند به آسیب دیدن کودک منجر شود (سوزی یِهل، ۱۳۸۶).

طلاق والدین و در پی آن ازدواج مجدد آن ها فرزندان را وادار می‌کند تا کل زندگی و پایه اصلی وجودشان یعنی خانواده را دوباره تعریف کنند. با توجه به اینکه فرزندان طلاق، از آمدن فرد جدید
به زندگی پدر یا مادر به شدت احساس تهدید می‌کنند معمولاً خشم خود را معطوف به محبوب جدید والد می نمایند( تروکسل[۶۳] و میتو[۶۴] ۲۰۰۴).

گذار به یک خانواده جدید برای همه دشوار است، اما برای فرزندان از همه دشوارتر. زیرا در اینجا هم همان شرایطی که طلاق را برای فرزند دشوار می‌کند وجود دارد، یعنی تسلط نداشتن بر وضعیت جدیدی که زندگی اش را شکل می‌دهد، تردید درباره آینده و از دست دادن آنچه در گذشته داشته است(کونولی[۶۵] و گرین[۶۶]، ۲۰۰۹).

۲-۱-۶ پیامدهای طلاق در بعد خانواده

در بعد خانوادگی طلاق علاوه بر تأثیراتی که بر فرزندان می­ گذارد باعث به­هم خوردن تعادل روحی اعضای خانواده، وابستگان و نزدیکان نیز می­ شود. طلاق یکی از فقدان­های عمده زندگی است. این فقدان نه تنها برای افراد مطلقه بحران ایجاد می­ کند، بلکه آسیبی شبیه مرگ والدین بر فرزندان
و اعضای خانواده وارد می­ کند. در مقیاس دگرگونی زندگی، بعد از حادثه مرگ همسر، طلاق بیش
از سایر رخدادهای زندگی، مقتضی سازگاری مجدد افراد مبتلاست. در تحقیقی که جی هبر در سال ۱۹۹۰ انجام داده است مشخص گردید که طلاق منجر به کاهش اعتماد به نفس اعضای خانواده
می­ شود، چنین کمبودی می ­تواند ماهیتی اجتماعی، رفتاری یا جسمی داشته باشد. کاهش اعتماد به نفس پس از طلاق، می ­تواند منشاء ایجاد آشفتگی در بین اعضای خانواده شود( کلارا اورلند[۶۷] و آرلن[۶۸]، ۲۰۱۳). طلاق معمولا به­عنوان یک فرایند استرس زا(آماتو،۲۰۰۰) یا یک فرایند سوگ (جرمی[۶۹]، ۲۰۱۵) تعریف می­ شود و یکی از عمده ترین رویدادهای استرس زایی است که کودکان با آن مواجه می­شوند. این پدیده از طریق مکانیسم­های چندگانه­ای مثل سبک فرزندپروری نامناسب، مواجهه با تعارض های زناشویی والدین و دیگر رویدادهای استرس‌زای ناشی از طلاق بر روی کودکان تاثیر می­ گذارد(آماتو، ۲۰۰۰). هریک از این تعاریف دلالتهای مهمی برای مداخله به­همراه دارد. طلاق تاثیر منفی زیادی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...