مک‌کله‌لند[۳۲] نخستین کسی بود که با همکارانش درباره‌ ماهیت و اندازه‌گیری انگیزه پیشرفت مطالعه کرد. وی شرایط اجتماعی را در ایجاد انگیزه موفقیت دخیل می‌داند که برخی از آن‌ ها عبارتند از:

آموزش در خانواده

مک‌کله‌لند مهم‌ترین آموزش را در خانواده، آموزشی می‌داند که صفاتی نظیر استقلال فردی، کنترل خویشتن، بلندپروازی‌های خاص و اعتمادبه‌نفس را در کودکی تقویت نماید. به نظر وی، درجه انگیزه موفقیت، ‌یک‌بار برای همیشه در کودکی ثابت می‌شود و پس از آن دیگر تغییری نمی‌کند.

طبقه اجتماعی والدین

به نظر مک‌کله‌لند، طبقه اجتماعی، انگیزه موفقیت را تحت تأثیر قرار می‌دهد و این انگیزه در طبقه متوسط بیشتر از سایر طبقات است.

تحرک اجتماعی

در افراد و گروه‌هایی که گرایش به تحرک اجتماعی دارند، انگیزه موفقیت بیشتر دیده می‌شود.

ایدئولوژی

عامل دیگری که مک‌کله‌لند به آن توجه داشته، تأثیر تغییر ایدئولوژی بر انگیزه موفقیت است. وی این مسأله را در زمینه‌ی پیدایش مذهب جدید، ایدئولوژی مذهبی بازسازی‌شده، ناسیونالیسم و… مطرح می‌کند. (شریفیان ،۱۳۸۱)

«باری سوگارمن» جامعه‌شناس بریتانیایی، برخی از جنبه‌های خرده‌فرهنگ‌های طبقه متوسط و کارگر را، مستقیماً به پیشرفت تحصیلی افتراقی ربط می‌دهد. وی ‌در مورد وجود افتراق در نگرش و دیدگاه بین دو طبقه، تفسیری ارائه می‌دهد و بر آن است که به طور عمده، ماهیت مشاغل یدی و غیریدی است که موجب این تفاوت‌ها می‌شود. بسیاری از شغل‌های مربوط به طبقه متوسط، فرصتی برای پیشرفت مستمر در زمینه‌ی درآمد و مقام به‌همراه دارند. این امر، مشوق برنامه‌ریزی برای آینده می‌شود. به عنوان مثال:

صرف وقت، انرژی و پول برای کارآموزی، به ‌منظور برخورداری از موقعیت‌های بالای شغلی، از آن‌جمله است. همچنین، بسیاری از مشاغل مربوط به افراد یقه ‌سفید، درآمد کافی برای سرمایه‌گذاری در آینده فراهم می‌کنند.

در مقایسه، مشاغل طبقه کارگر، نسبتاً با سرعت به حد نهایی درآمد می‌رسند. در این مشاغل، انتظار برای ترقی کمتر است و درآمد کافی برای سرمایه گذاری وجود ندارد. افزون بر این، امنیت شغلی در این‌گونه مشاغل کم است. کارگران ساده، در مقایسه با کارکنان یقه‌سفید، با احتمال بیشتری اخراج می‌شوند.

یکی از عواملی که ممکن است به عنوان شاخص طبقه اجتماعی به کار برده‌شود، میزان درآمد است؛ زیرا، این شاخص، رابطه‌ نسبتاً نزدیکی با موقعیت اقتصادی خانواده دارد. به‌عبارت دیگر: نه تنها فقر اثر مستقیمی را بر کیفیت زندگی خانواده، سوء تغذیه، بیماری و… دارد؛ بلکه بر روابط خانوادگی و الگوهای فرزندپروری نیز اثر غیرمستقیم دارد . (احمدی،۱۳۷۴؛ ساعی،۱۳۷۷؛ شریفیان، ۱۳۸۱).

دومین عاملی که به عنوان شاخص طبقه اجتماعی به کار گرفته‌شده، سطح تحصیلات است. در بسیاری از تحقیقات، از سطح تحصیلات والدین برای نشان‌دادن طبقه اجتماعی استفاده شده است. در این‌خصوص، بایستی اشاره نمود که مطالعات مختلف در ایران نشان داده است که سواد پدر – به طور اخص- بهترین معیار تعیین‌کننده‌ محیط فرهنگی و اجتماعی خانواده است و می‌تواند به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر توانایی‌های ذهنی فرزندان اثر بگذارد.

سومین عاملی که به طور گسترده‌ای در تحقیقات اخیر به عنوان شاخص طبقه اجتماعی به کار رفته‌است، شغل والدین می‌باشد. اگر چه تعریف طبقه اجتماعی، به عنوان موقعیت شغلی یا به عنوان شاخصی از طبقه اجتماعی ممکن است مورد انتقاد قرار گیرد؛ ولی می‌توان گفت که این شاخص رابطه‌ نزدیکی با درآمد و منزلت یا موقعیت اجتماعی دارد. به‌هر حال، پیوستگی شغل با درآمد و منزلت اجتماعی – به عنوان دو جنبه اصلی طبقه اجتماعی- این شاخص را، شاخص مناسب‌تری نسبت به سایر شاخص‌های طبقه اجتماعی درآورده است(احمدی، ۱۳۷۴؛ خیّر، ۱۳۷۶؛ ساعی، ۱۳۷۷).

در این میان، خانواده شرایطی را فراهم می‌آورد که بتواند در زندگی تحصیلی فرزندان نقش اساسی داشته باشد. تجارب خانوادگی، می‌تواند در عملکرد تحصیلی فرزندان مؤثر باشد و از این‌رو در زندگی بعدی او اثر به‌سزایی دارد. ازجمله‌ی این تجارب، می‌توان به :

از هم گسستگی خانواده، رفتار اقتدارگرایانه، سطح سواد و درآمد والدین اشاره نمود. والدینی که در مواجهه با فرزندان رفتاری خشن و غیردوستانه برمی‌گزینند؛ غالباً به سرزنش و اهانت و تنبیه فرزندان خود تمایل دارند و والدینی که از فرزندان خود مسئولیت نمی‌خواهند معمولاً نظم و قاعده خاصی را در تربیت فرزندان خود دنبال نمی‌کنند.

مادران بر روی تحصیل و انتخاب شغل دختران‌شان تأثیری قوی دارند؛ اما، مادرانی که از طبقه اقتصادی‌اجتماعی پایینی هستند و نسبت به آینده ناامید و از زندگی خود نیز ناراضی و پریشان‌خاطر هستند؛ معمولاً با دختران‌شان ‌در مورد آموزش‌عالی و حرفه مناسب زیاد صحبت نمی‌کنند؛ در نتیجه، چنین دخترانی حتی وقتی که در دبیرستان معدل خوبی هم دارند، معمولاًٌ به ترک تحصیل خود فکر می‌کنند. (به‌نقل از عارفی، ۱۳۸۳)

محیط خانواده ، عامل دیگری است که بر پیشرفت تحصیلی فرزندان مؤثر است. اندرسون[۳۳](۱۹۷۱) در مطالعات خود راجع به فرایند اجتماعی‌شدن خانواده، ‌به این نتیجه رسیده است که تعداد بیشتری از متغیرها، مربوط به محیط خانواده بوده و درعین‌حال در پیشرفت تحصیلی فرزندان مؤثرترند؛ این متغیرها عبارتند از: پافشاری خانواده برای پیشرفت فرزندان، راهنمایی‌های تحصیلی، تلاش خانواده، علایق هوشی خانواده و عادات کاری خانواده. سطح سواد والدین و مشکلات خانوادگی نیز از دیگر عوامل خانوادگی است که بر پیشرفت تحصیلی دانشجویان مؤثر می‌باشد (گلاب‌زاده، ۱۳۶۹؛ خیّر ،۱۳۷۵؛ شریفیان،۱۳۸۱).

خودکارآمدی

خودکارآمدی در فرهنگ روانشناسی و روانپزشکی به صورت باورهای شخص ‌در مورد توانایی کنار آمدن با موقعیت های متفاوت معرفی شده است(پورافکاری، ۱۳۷۳).

مفهوم خودکارآمدی از نظریه شناختی – اجتماعی[۳۴] بندورا مشتق شده است که به باورها با قضاوت های فرد نسبت به توانایی‌های خود در انجام وظایف و مسئولیت ها اشاره دارد، نظریه شناختی اجتماعی مبتنی بر الگوی علی سه جانبه رفتار، محیط و فرد است. این الگو به ارتباط متقابل بین رفتار، اثرات محیطی و عوامل فرد(شناختی، عاطفی و بیولوژیک) که به ادراک فرد برای توصیف کارکردهای شناختی اشاره دارد، تأکید می‌کند.

بر اساس این نظریه ، فرد در یک نظام علیّت سه جانبه بر انگیــزش و رفتار خود اثر می‌گذارد. بندورا(۱۹۷۷) اثرات یک بُعدی محیط بر رفتار را که یکی از مفروضه های مهم روانشناسان رفتارگرا بوده، رد می‌کند. انسان‌ها دارای نوعی نظام خود کنترلی و نیروی خود تنظیمی هستند و توسط آن نظام بر افکار، احساسات و رفتارهای خود کنترل دارند و نقش تعیین کننده ای در سرنوشت خود ایفا می‌کنند. (عبدالهی، ۱۳۸۵)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...