قوانین قضایی قرن هاست که از کنار خشونت بر علیه زنان با دیده اغماض گذشته اند. به عنوان مثال قوانین سال ۱۸۰۰ نه تنها کتک خوردن زن به دست شوهرش امری عادی می داند بلکه آن را عمل خلاف از طرف مرد محسوب نمی کند. قبل از سال ۱۸۱۷ شوهر با امر ازدواج می توانست زنش را با چوب بزند. سرش را بشکند ،‌گلویش را بفشارد و…. در واقع یک امتیاز باستاین محسوب می شد. موضوع کتک زدن قدیمی است به ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح باز می گردد.
نگرش بر حق بودن مجازات زنان در کتب عهد عتیق به خوبی نمایان است. در نظرات سن پال سنت اگوستین پایین بودن حقوق زن از مرد به خوبی نمایان است.
یک هزار سال بعد از عیسی مسیح که به برابری و تساوی بشر اعتقاد داشت موضوع مقام و موقعیت زنان یکبار و برای همیشه حل و فصل گردید و این زمانی بود که گراتیان ژوی اهل بلوا اولین قانون پر دوام و پایای کلیسا را نوشت . بر اساس این قانون زنان باید از شوهران خود اطاعت کنند ،‌تصویر خداوند تنها در مردان است و زنان در تصویر خداوند آفریده نشده اند… آدم را حوا راهنمایی کرد و از این روست که زن تحت کنترل مرد قرار گیرد تا با راهنمایی و هدایت مرد دیگر اقدام بر خطا و تخلف نکند.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ناپلئون معتقد است :‌ شوهر باید دارای قدرت مطلق در ارتباط با همسرش باشد و زنان در مجازات شوهرانشان سهیم هستند.
در بریتانیا در قرن ۱۹ عمل ضرب و جرح زنان را قانونی می دانستند در سال ۱۸۲۴ در ایالت می سی سی پی قانونی را تصویب کرد که به مردها حق می داد برای ایجاد نظم و تربیت در سطوح خانواده زنشان را در حد اعتدال کتک بزنند. (پورقمی ، ۱۳۸۲: ۷۳)
خشونت علیه زنان تا قبل از دهه ۱۹۷۰ کمتر مورد توجه علمی و عمومی قرار گرفته بود. همسر‌آزاری اولین بار از دیدگاه روان درمانی مورد بررسی قرار گرفت و بیشتر کارهای جامعه شناسی که تا قبل از دهه ۱۹۷۰ انجام گرفته بود بر مطالعات جرم شناختی خودکشی محدود می شد. علیرغم شواهد تاریخی و میان فرهنگی که خانواده را به عنوان عرصه خشونت میان فردی در نظر می گرفتند و علیرغم توجه رشته های علمی مختلف به مطالعه بد رفتاری و خشونت خانوادگی تحقیقات جامعه شناختی خشونت علیه زنان را به عنوان یک مسئله اجتماعی تشخیص نداده بود. از نظر گلز دلایل مختلفی به شرح ذیل برای این غفلت مطرح شده است :

    1. فقدان آگاهی
    1. پذیرش عمومی خشونت علیه زنان
    1. انکار مسئله

عوامل دیگری نیز وجود دارد که می تواند تبیین این عدم توجه جامعه شناسان کمک نماید. این عوامل عبارتنداز اول این که خشونت در خانواده نه تنها یک مسئله خانوادگی نیست بلکه یک مسئله جرم شناختی نیز می باشد دوم این که خشونت یک مسئله خصوصی است و برخلاف ترور و آشوب اکثر خشونت های خانوادگی در پشت درهای بسته و نمادین خانواده صورت می گیرد.
خصوصی بودن خانواده نه تنها بررسی مسئله را از دید علمی و عمومی پنهان نموده بلکه دسترسی به مرتکبین و قربانیان را نیز برای محققین دشوار کرده است. در اوایل دهه ۱۹۷۰ تغییرات چندی رخ داد. اکثر دولت ها مراکزی برای گزارش کودک آزاری و غفلت از کودکان به وجود آوردند. بنابراین دسترسی به داده های انباشتی برای تحلیل جامعه شناختی میسر گردید. همچنین بنگاههایی توسط فمنیست ها برای کمک به زنان کتک خورده و تامین نیازهای آنان بوجود آمد . این امر به محقق امکان دسترسی به این پناهگاهها را به منظور تحقیقات جامعه شناختی فراهم اورد. بطوری که غالب تحقیقات انجام گرفته مبتنی بر داده های حاصل از چنین پناهگاه هاست.
به نظر موری اشتراوس از بنیانگذاران مطالعه خشونت خانوادگی ، سه عامل در ظهور خشونت خانوادگی به عنوان یک مسئله اجتماعی و جامعه شناختی موثر بوده است:

    1. حساسیت و توجهی که به خشونت در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوائل دهه ۱۹۷۰ به دلیل جنگ ویتنام ترورهای سیاسی و اعتراضات اجتماعی خشونت آمیز و افزایش نرخ خودکشی و تجاوز به وجود آمد.
    1. ظهور مجدد جنبش زنان
    1. مبارزه طلبی نظری یا مدل توافقی از جامعه که توسط هواداران مدل تضاد و کنش مطرح گردید . خشونت علیه زنان و در خانواده یکی از معضلات اساسی در جوامع امروزی اعم از توسعه یافته و در حال توسعه است. به عبارت دیگر خشونت علیه زنان یک امر جهانی است زیرا در کشورهای مختلف شاهد این پدیده هستیم.

۳۰ تا ۳۵% از زنان آمریکایی مورد آزار جسمی شوهرانشان قرار می گیرند
۱۵ تا ۲۵% از زنان آمریکایی به هنگام بارداری نیز مورد ضرب و شتم قرار می گیرند.
۴۱% از زنان هند بر اثر آزار جنسی همسرانشان دست به خودکشی می زنند متخصصان اکیپ های اجتماعی در کشورهای غربی ادعا نموده اند که یک سوم تا یک پنجم زنان خانه دار مورد خشونت قرار دارند. یافته های حاصل از مطالعات کانادایی ها نشان می دهد که نیمی از زنانی که مورد مطالعه قرار گرفته اند بوسیله مردانی که آشنای آنان بوده خشونت را تجربه کرده اند (عارفی ، ۱۳۸۰:‌۱۰۳)
پلیس لندن در هر ماه ۷۶۵۰ مورد از خشونت خانوادگی علیه زنان گزارش می کند که شامل هتاکی ،‌مضیقه مالی ، منع معاشرت از دوستان و فامیل تجاوز جنسی و کتک می شود.
نظر به اینکه خشونت علیه زنان در خانواده مسئله جهانی است بازتاب آن در جامعه بین المللی نیز وسیع بوده است اقدامات سازمان ملل درباره اعلام سال بین المللی زن (۱۹۷۵) برگزاری کنفرانس جهانی در مکزیکوسیتی (۱۹۷۰) و کپنهاک (۱۹۸۰) تعیین مخبر ویژه از سوی کمیسیون حقوق بشر ،‌پذیرفته شدن کنفرانس رفع تبعیض از زنان از سوی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۷۹ از نشانه های این امر می باشد.
خشونت علیه زنان بزرگترین رسوایی حقوق بشر در سبز فایل است این معضل فراگیر شامل تمام فرهنگ ها و ادیان و جوامع فقیر و غنی می شود. سازمان ملل نظارت بر روز جهانی زن ۸ مارس را از سال ۱۹۷۵ آغاز کرده است. مجمع عمومی سازمان ملل متحد همچنین ۲۵ نوامبر را روز جهانی منع خشونت علیه زنان اعلام کرده است و از تمام دولت های جهان سازمان های بین المللی خواسته است که هر ساله در این روز برای افزایش آگاهی عمومی درباره این معضل اجتماعی طرح هایی را به اجرا در آورند. ( همان ،‌۱۳۸۴: ۶۷)
ساندرا جی بال روکیچ رابطه بین ارزش ها و خشونت را مورد پژوهش قرار می دهد و این فرضیه را که رفتار خشونت آمیز از تعهد به ارزش های خرده فرهنگی و الگوی نگرش منتج می شود را بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که رابطه نسبتا ضعیفی بین نگرش ها و رفتارهای خشونت آمیز وجود دارد در حالی که بین ارزش ها و رفتارهای خشونت آمیز رابطه ای وجود نداشت .
ریچارد گلس در پژوهش با عنوان «نداشتن سرپناه» پویایی اجتماعی خشونت در ازدواج که بر روی ۸۰ خانواده در نیویورک آمریکا از طریق مصاحبه صورت گرفت ایشان معتقد است که خشونت خانوادگی بیشتر در منزل رخ می دهد و شدت خشونت تجربه خشونت در دوران کودکی و منابع اقتصادی ، ‌اجتماعی ، نداشتن سرپناه و محدودیت های بیرونی در ادامه زندگی زن با شوهر خشونت‌گر تاثیر دارد.
والرا کال موس در مقاله ای تحت عنوان «انتقال بین نسلی پرخاشگری زناشویی » در سال ۱۹۷۶ با بهره گرفتن از یک نمونه تصادفی شامل ۱۱۸۳ زن ، ۹۶۰۹ مرد در آمریکا انجام داد تا رابطه بین پرخاشگری خانوادگی در دوران کودکی را با پرخاشگری شدید زناشویی در نسل بعدی بررسی کند یافته ها نشان داد که بین مشاهده خشونت زناشویی و همچنین ضرب و شتم نوجوانان بوسیله یکی از والدین و پرخاشگری در نسل بعدی رابطه معنی داری وجود دارد. مشاهده خشونت زناشویی احتمال ناقص شدن دختران و ارتکاب خشونت زناشویی را به وسیله پسران افزایش می دهد این نتایج انتقال پرخاشگری خانوادگی را بین نسل ها نشان می داد.
مهرداد درویش پور استاد دانشگاه سوئیس در تحقیقاتی که در مورد خشونت علیه زنان انجام داده است به نتایج زیردست یافته است.
تفاوت های فرهنگی از دلایل بروز خشونت در خانواده است . در طبقات کم درآمد اجتماع و برخی گروه های قومی هنجارهای فرهنگی وجود دارد که اعمال خشونت را تسهیل می کند و حتی مشروع می کند بعبارت دیگر خرده فرهنگ حاکم بر این گروه ها نسبت به فرهنگ حاکم در جامعه مدرن مردانه تر و به گونه‌ای است که حتی واکنش خشونت آمیز نسبت به جزئی ترین مسائل را نیز توجیه می کند بنظر وی خشونت در میان طبقات اجتماعی پایین یا برخی گروه های قومی از آن رو بیشتر است که زنان این گروه ها کمترین منابع قدرت عینی و ذهنی برای مقابله با سلطه طلبی شوهرانشان را در اختیار دارند هر چه فرهنگ و روابط مرد سالارانه در جامعه در خانواده ضعیف تر باشد خطر توسل به خشونت کاهش می‌یابد. همچنین وی معتقد است که ریشه خشونت اساسا در تضاد منافع است . وی بیان می کند که فشارهای ناشی از انزوا نیز ممکن است که ارتکاب به خشونت را در مردان و تن دادن به آن را در زنان افزایش می‌دهد. همچنین در شخصیت های پرخاشگر و خود شیفته نیز احتمال بروز خشونت بیشتر است علاوه بر عوامل فردی عوامل و شرایط اجتماعی افراد در افزایش یا کاهش اعمال خشونت‌آمیز موثر است. برای مثال فشارهای روانی و تنش‌های حاصل از آن یا بحران‌های اقتصادی اجتماع خطر بروز خشونت را در خانواده را افزایش می‌دهد. علاوه بر این طرز تلقی ها و توقع آنان از یکدیگر نیز نقش مهمی در بروز خشونت تداوم آن دارد و در خانواده‌هایی که تلقی پدرسالارانه وجود دارد و اعمال خشونت مرد مشروع انگاشته می‌شود و احتمال بروز و پذیرش خشونت بیشتر می‌شود (درویش‌پور، ۱۳۷۸: ۵۵)
پاتریک البریچ و جان هوبر اثرات مشاهده خشونت والدین را در سال ۱۹۷۸ بر روی نمونه از تصادفی شامل ۱۰۹۲ زن و ۹۱۰ مرد با بهره گرفتن از مصاحبه تلفنی مورد پژوهش قرار دارند یافته های این پژوهش نشان داد که ۱۷% از نمونه مردان و زنان برخورد و خشونت والدین را مشاهده نموده بودند و مشاهده خشونت والدین نگرشهای افراد را در باره نقش های زنان تحت تاثیر قرار نداد اما نگرش های آنان درباره استفاده از خشونت در برابر زنان را تحت تاثیر قرار داده و همچنین مردان با احتمال بیشتر خشونت علیه زنان را مجاز دانسته اند، اگر آنها مشاهده خشونت والدین بر خشونت گر بودن فرد در بزرگسالی تاثیر دارد و احتمال خشونت گر بودن افرادی که مشاهده خشونت والدینشان هستند نسبت به مواردی که مشاهده خشونت والدین نبودند بیشتر است. (P.ulberich & huber,1987: 23)

۱-۸-۲- پیشینه داخلی

۱- مرکز امور مشارکت زنان نهاد ریاست جمهوری ، خشونت علیه زنان، استان کردستان، فریده امین الاسلامی، سال ۱۳۷۹٫
بخش اصلی پژوهش مربوط به خشونت علیه زنان در شهرستان سنندج می باشد در این تحقیق سعی شده با بهره گرفتن از تکنیک مصاحبه مفصل و نیز معاینه بالینی از زنان کتک خورده ضمن بررسی میزان وکیفیت صدمات وارده به زنان جنبه های اجتماعی فرهنگی و روان شناختی مسئله حتی الامکان مورد بررسی و شناسایی قرار گیرد. صدمات وارده به زنان شاغل خون مردگی، کبودی بدن کنده شدن موی سر ،‌خونریزی در ملتحمه چشم، شکستگی استخوان ها مثل بینی ، دنده ،‌ترقوه و… بوده است. صدمات وارده از لحاظ شدت به ۵ رده تقسیم شده است و بیش از ۷۰ درصد زنان در ۳ رده آخر قرار گرفته اند بنابراین شدت صدمات بالا بوده است. بطور خلاصه نتایج حاصل از این پژوهش به لحاظ آماری قابل تعمیم به جامعه نیست ولی همواه بودن برخی از عوامل اجتماعی فرهنگی ، روانی و… با شدت ضرب و شتم و هم پوشی آنها با نتایج سایر تحقیقات قابل توجه می باشد.
۲- وزارت کشور ، استانداری ایلام ، بررسی علل موثر در همسرآزاری در استان ایلام ،‌مجری : کمیسیون امور بانوان استان ،‌محقق شهین غیاثی، سال ۸۰-۷۹٫
نتایج بدست آمده از تحقیق نشان می دهد که ۷/۱۶% زنان در حال حاضر و ۴/۰۲۸/۰ زنان در گذشته (اوایل زندگی مشترک) توسط همسر مورد ضرب و شتم قرار گرفته همچنان که ملاحظه
می گردد میزان همسر آزاری خصوص در اوایل زندگی زناشویی در استان ایلام نسبتا بالا می باشد.
۳- وزارت کشور، استانداردی بوشهر، بررسی عوامل موثر بر خشونت علیه زنان در خانواده مورد مطالعه استان بوشهر.
مجری : مرکز امور مشارکت زنان نهاد ریاست جمهوری
محقق: دکتر فاطمه خسروی زادگان: یافته های این تحقیق نشان می دهد که خشونت علیه زنان در خانواده در تمام سطوح فرهنگی و طبقاتی وجود دارد اما در سطوح پایین تر فرهنگی و طبقاتی شایع تر است.
بنابراین عوامل جمعیت شناسی اجتماعی فرهنگی و روانی بر خشونت شوهران علیه زنان تاثیر دارند اما عوامل اقتصادی و زیستی تاثیر ندارند که در این میان نقش عوامل اجتماعی فرهنگی وجمعیت شناختی برجسته تر می باشد.
خشونت شوهران علیه زنان در خانواده دارای آثار مخرب و زیان باری از نظر روحی و روانی وجسمی فردی و اجتماعی و رفتاری است. مشاهدات پرسش گران حاکی از آن است که از میان علائم مشکلات فردی و اجتماعی ، اضطراب وجدایی با ۹/۳۰ درصد از میان ناراحتی های جسمی سردرد با ۰۳۶/۰ از میان مشکلات رفتاری بدرفتاری با فرندان با ۳/۳۰ درصد از میان ضربه های روحی بی قراری و بیداری با ۰۱۶/۰ درصد و از میان افسردگی غمگین بودن ۳/۱۸ درصد دارای بیشترین نسبت می باشند.
در بررسی دلایل عدم افشاگری خشونت شوهران علیه زنان بوسیله آنها معلوم شد که بیشترین نسبت زنان دلیل عدم افشاگری خشونت شوهران خود را ترس از دست دادن فرزند با ۱/۳۳ درصد عنوان می نمایند و بیشترین نسبت زنان مورد مطالعه با ۶/۲۶ درصد در مقابل خشونت شوهران خود با فریاد و گریه کردن و کمترین نسبت آنان با ۶/۲ درصد با شکایت نزد مراجعه انتظامی عکس العمل نشان میدهند.
۴- وزارت کشور استاندارای خوزستان کمیته بانوان و جوانان ، عنوان تحقیق: بررسی علل و عوامل خشونت علیه زنان در استان خوزستان ،‌آبان ماه ۱۳۸۱ در بررسی های بعمل آمده ثابت شده زنانی که توسط همسرانشان مورد ضرب و شتم قرار می گیرند و مردانی که همسرانشان را کتک می زنند اغلب زمینه های مشابهی دارند و اکثر در دوران کودکی خشونت های خانوادگی را تجربه کرده اند و بنابراین در بزرگسالی پسرها رفتار پدرانشان و دخترها رفتار مادرانشان را تکرار می کنند همچنین مردانی که در دوران کودکی شاهد کتک خوردن مادرشان بوده اند بعدها به میزان بیشتری همسر خود را مورد ضرب و شتم قرار داده اند. همچنین نشان داده شده است که زن آزاری اغلب در خانواده هایی صورت می گیرد که مشکل اعتیاد دارویی خصوصا اعتیاد به مشکلات الکلی دارند نکته بسیار مهم و قابل تامل این است که این پدیده نزد خانواده های مذهبی و پایبند به واجبات دینی بطور چشم گیری کمتر دیده می شود و این امر تاثیر شگفت مذهبی را در پیشگیری از بروز هرگونه جرم و ناهنجاری اجتماعی شان دارد.
۵- گزارش طرح ملی :‌ بررسی پدیده خشونت خانگی علیه زنان در ۲۸ مرکز استان های کشور با مشارکت دفتر امور اجتماعی و وزارت کشور و مراکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری. مجری ملی دکتر محمود قاضی طباطبایی .
یافته های این پژوهش بطور خلاصه به شرح ذیل می باشد.
بیشترین میزان خشونت علیه زنان، خشونت اقتصادی بوده است که ناشی از همان وابستگی اقتصادی زن به شوهر است. خشونت روانی فیزیکی اخلاقی و جنسی در مراتب بعدی قرار دارند.
بیشترین قربانیان خشونت را بانوان تشکیل می داده اند ۴/۰۹۲/۰ مادر – ۲/۰۲/۰ فرزند دختر در مراتب بعدی خشونت خانگی قرار دارند.
از نظر نتیجه خشونت ۴/۰۹۴/۰ گزارش ها به شکایت ۳/۰۱۶/۰ به طلاق ، ۲/۰۱۶/۰ به آشتی و ۷/۰۴/۰ به مشاوره منجر شده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...