توصیف درمان شناختی ـ رفتاری

فلسفه‌ای که در پشت درمان شناختی رفتاری قرار دارد این است که افکار و احساسات ما نقش کلیدی و بنیادی در رفتار ما دارند. برای مثال، فردی که زمان زیادی را صرف فکر کردن به سوانح هوایی می‌کند ممکن است رفته رفته از مسافرت‌های هوایی اجتناب کند. هدف درمان شناختی رفتاری آموزش این نکته به بیماران است که با وجودی که آن‌ ها نمی‌توانند بر تمام جنبه‌های دنیای پیرامونشان کنترل داشته باشند امّا می‌توانند چگونگی تعبیر و تفسیر و پرداختن به چیزهایی که در محیط‌شان وجود دارد را کنترل کنند. درمان شناختی رفتاری در سال‌های اخیر هم در بین بیماران و هم درمانگران محبوبیت زیادی یافته است (بیدل[۲۵۸] و همکاران، ۲۰۰۱).

شناخت درمانی بر اساس تحقیقات آرون تی‌بک[۲۵۹] بر روی ‌آسیب‌های روانی با درمان افسردگی پدید آمد. بک ابتدا در زمینه‌های روانکاوی آموزش دید، بعد سعی داشت نظریه های فروید را درباره افسردگی ثابت کند. فروید فرض کرد که افسردگی (خشم بازگشت خود به طرف خویش) است. بک آزمایش افکار و رؤیاهای افسردگی، موضوع خشم را به جای موضوع شکست را یه میان آورد. در مکتب شناختی تحقیقات آزمایشگاهی و مشاهدات بالینی سوگیری منفی پایدار را در پردازش شناخت در بیماران افسرده مطرح ننمودند. تحقیقات اولیه بک، همزمان با نظریه‌پردازی الیس در دهه ۱۹۷۱ بود. الیس نیز بر روی افکار و باورهای بیماران تحقیق و تحقیق کرد و هر دو دانشمند معتقدند که آدمی می‌تواند آگاهانه منطق و دلیل را بپذیرد و اذعان می‌دارند که هدف ملاحظات درمانی تغییر فرضیات اساسی بیمار است که به نظام باورهای افراد در پردازش محرک‌های پیرامون توجه اساسی دارند. همچنین این دو دانشمند روش بحث و گفتگو با بیماران را برگزیده و از گوش دادن منفعل پرهیز و به فعال‌بودن درمانگر در جلسه درمان اعتقاد داشتند و علی‌رغم تفاوت‌های مفهومی و سبک شناختی بین درمان عقلانی ـ عاطفی[۲۶۰] الیس و شناخت درمانی[۲۶۱] بک در نهایت این دو دیدگاه درمان اساس بسیاری از درمان‌های شناختی از عوامل دیگر در پیدایش رفتار را تشکیل می‌دهند (شمس، ۱۳۸۷).

در تعدادی از شیوه های درمانی، بر دستکاری و تغییر دادن مستقیم رفتار و گاهی نیز رفتار ناآشکار تأکید می‌شود و تقریباً به تغییر دادن مستقیم تفکر و فرایندهای استدلال مراجع، توجه چندانی نمی‌شود. رفتار درمانگران در ابتدا شاید به عنوان واکنشی علیه درمان بینشی، اهمیت شناخت را نادیده گرفته و هر گونه توسل به تفکر را نوعی بازگشت به (ذهن‌گرایی[۲۶۲]) دانسته‌اند، به طوری که در اوایل قرن بیستم با ذهن‌گرایی مخالفت کردند (‌نیک‌ خو، ۱۳۷۳). فرآیندهای شناختی اشاره به قواعد و اصولی دارند که در پردازش اطلاعات ‌در مورد محرک‌ها به کار بسته می‌شود. ادراک‌ها، افکار، تصورات ذهنی و خاطرات تداعی شده نتایج نهایی یا پیامدهای شناختی هستند که پس از غیر شکل محرک‌ها از طریق فرایندهای شناختی حاصل می‌شوند (بلک برن و دیوید سون، ۱۹۸۹؛ به نقل از توزنده‌جانی، ۱۳۷۴).

آرون‌‌تی‌بک روان‌پزشک مشهور آمریکایی و یکی از بنیان‌گذاران شناخت درمانی مدرن، بر اهمیت عناصر شناختی تأکید دارد. در شناخت درمانی، سه ساز وکار عمده دخیل هستند: ۱) توجه گزینشی[۲۶۳]، ۲) بزرگ نمایی[۲۶۴] و ۳) استنباط اختیاری[۲۶۵]. از نظر او شناخت درمانی به روش‌هایی می‌پردازد که افراد با آن‌ ها قضاوت و تصمیم‌گیری می‌کنند و روش‌هایی که افراد با آن‌ ها، عملکرد یکدیگر را تعبیر و تفسیر می‌کنند. نحوه تفکر ما تا حد زیادی تعیین کننده این است آیا ما موفق خواهیم شد و از زندگی لذت خواهیم برد، یا حتی زنده خواهیم ماند یا خیر. اگر تفکر ما سر راست و روشن باشد، به آن اهداف مجهزتر خواهیم بود. اگر تفکر ما را مفاهیم نمادین تحریف شده (نادرست و مخدوش) استدلال‌های غیر منطقی، و تغییرات غلط دچار رکود کرده باشد، ما در عمل کر و کور خواهیم شد. کلاف در هم پیچیده تفکر مرتبه بالا را اکثراً هنگامی استفاده می‌کنیم که خود را در اشتباه می‌یابیم و به عملکرد خود می‌پردازیم (شاملو، ۱۳۸۳).

شناخت درمانی، شیوه‌ای روان‌درمانی مبتنی بر نظریه اختلال‌های هیجانی، تحقیقات بالینی، تجربی و نیز تکنیک‌های درمانی مشخصی است. این شیوه درمانی شکلی سازمان‌یافته از روان‌درمانی است که برای کاهش علایم و کمک به بیمار برای یادگیری روش‌های مؤثرتر به منظور مواجهه با مشکلاتی که سبب ناراحتی او می‌شوند طراحی شده است. ویژگی درمان با این شیوه، این است که همه کوشش‌ها معطوف به حل مشکل است. در شناخت درمانی تلاش بر این است که مجموعه مشکلات پیچیده روان‌شناختی و موقعیتی که ممکن است در ناراحتی بیمار دخالت داشته باشد، مورد توجه قرار می‌گیرند. اصطلاح “شناخت درمانی” ‌به این دلیل به کار رفته است که تکنیک‌های درمانی به منظور تغییر اشتباهات و سوگیری‌های شناختی بیمار به کار می‌روند. از جمله این‌که سعی می‌شود نحوه ای که بیمار موقعیت‌ها و فشارهای روانی را ارزیابی کند، دیدگاهش نسبت به خود، جهان و آینده و آن اعتقادات و نگرش‌هایی که ظاهراًً سبب افزایش آسیب پذیری وی در برابر اختلال‌های هیجانی می‌شوند تغییر یابند (شمس، ۱۳۸۷).

شناخت درمانی، بر خلاف انواع دیگر روان‌درمانی، بیشتر به زمان حال می‌پردازد و بر مشکل‌گشایی فرد تأکید می‌کند و کوتاه‌مدت‌تر است. در واقع آن چه درمان جویان انجام می‌دهند، تقریباً حل مشکلات و مسائل جاری است. علاوه بر آن، درمان جویان مهارت‌های خاصی را می‌آموزند که می‌توانند آن‌ ها را در عرصه‌های دیگر زندگی‌شان مورد استفاده قرار دهند. این مهارت‌ها، شناسایی افکار تحریف شده، اصلاح باورها، شکل‌های مختلف ایجاد رابطه با دیگران و تغییر رفتارها را شامل می‌شوند (شمس، ۱۳۸۷).

به رغم تنوع زیاد روش‌های شناخت درمانی مهم‌ترین ویژگی آن‌ ها بازسازی شناختی است. بازسازی شناختی به مجموعه روش‌ها و فنونی گفته می‌شود که هدف آن‌ ها کمک به مددجویان در تغییر الگوهای غلط است. دیگر ویژگی مشترک روش‌های شناختی درمانی تأکید آن‌ ها به تصورات ذهنی مددجویان در رابطه با خودشان و جهان پیرامونشان است (عبدالمالکی، ۱۳۸۷). رفتار درمانی روشی روشن و شامل ارزیابی کردن به صورت تجربی است، زیرا تمام جنبه‌‌های آن، هم‌چون رفتاری که باید تغییر کند، اهداف درمانی، راهکارهای ارزیابی و درمانی و مانند آن به روشنی تعریف شده و مشخص هستند. افزون بر این پیشرفت مراجع در پیش از درمان و پس از درمان به صورت کمی قابل اندازه‌گیری و پیگیری است. از طرف دیگر رفتار درمانی از راهکارهایی سود می‌برد که به صورت تجربی مورد آزمایش قرار گرفته‌اند، یعنی اثربخشی آن‌ ها به صورت تحقیقی مورد سنجش قرار گرفته و قابل اثبات است(سیف، ۱۳۸۷). درمان‌های شناختی ـ رفتاری، رشد و توسعه جدیدی در درمان‌های روان‌شناختی به شمار می‌آید. با این همه در این مدت کم توانسته است علاقه زیادی را در متخصصان بالینی به خود معطوف سازد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...