اینکه در قرن بیست و یکم قرار داریم، تردیدی نیست که کشور ایران به عنوان چالشگر عمده و اصلی با نظام سلطه، که یکی از عناصر اصلی در زیر سیستم مرکزی خلیج فارس(در سیستم خاورمیانه) است. نکته مهم در مورد سیستم خاورمیانه و زیر سیستم خلیج فارس آن است که ارزش و جایگاه منطقه خاورمیانه و خلیج فارس برای آمریکا و غرب مسئله جدیدی نیست که متعلق به امروز و دیروز باشد، بلکه از سالهای قبل وجود داشته است. این منطقه دارای دو تنش مرکزی و محوری است که عبارتنداز:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

الف) کانون اصلی جهان اسلام است.
ب) کانون اصلی انرژی جهانی است.
برخورداری از همین دو کانون است که این منطقه را بیش از یک قرن، در کانون حوادث بحرانی قرار داده است.
اما آنچه که باعث شد تا روند نظامی گری سابق آمریکا در منطقه چهره جدیدی به خود بگیرد و توجه این کشور معطوف خلیج فارس شود، سه عامل مهم و اساسی بو که عباذتنداز:
۱ـ پیروزی انقلاب اسلامی ایران؛
۲ـ وابستگی جهان سرمایه داری و صنعتی به انرژی؛
۳ـ وجود رئیس صهیونیستی اسرائیل؛
کارشناسان و تحلیلگران خودی و بیگانه، همه چیز را تحلیل می‌کنند و نقاط قوت و ضعف آمریکاییها، بریتانیاییها و عراقیها را نیز بررسی کرده و می‌کنند. اما به نظر می‌رسد که به گونه‌ای عمداً یا سهواً از واقعیت و حقیقت اصلی ماجرا چشم پوشی شده و برخی از تحلیلگران و کارشناسان مسایل سیاسی و نظامی، از آن فرار می‌کنند و این نیز احتمالاً به خاطر پیامدهایی است اینگونه تحلیلها می‌تواند متعاقب خود، داشته باشد. (درویش، ۱۳۸۱، ص ۲۲)
بر اساس این تحلیل، درست است که آمریکا به دنبال نفت و امنیت اسرائیل می‌باشد و در این هدف نیز می‌توان شک روا داشت، اما برای پی بردن به اهمیت این دو هدف سؤال این است که آیا دو هدف غایت سناریوهای توسعه طلبانه سردمداران کاخ سفید است؟ ممکن است پاسخ این باشد که امریکاییان به دلیل روبروشدن با وضعیت وخیم اقتصادی و درک این واقعیت که ممکن است در آینده وضع آنها نیز از این بدتر شود، به دنبال سیطره بر منابع انرژی و کنترل جریان نفت و گاز و قیمت آن برای رونق اقتصادی خود و کنترل رقبا هستند و یا ممکن است گفته شود که بدون حضور و بقای اسرائیل، بخش بزرگی از برنامه‌های آمریکا در منطقه خاورمیانه که کانون توجه آنهاست، عملی نشده یا لااقل در کوتاه مدت و میان مدت اینگونه است. و یا حتی گفته شود که فشار لابیهای صهیونیستی، سیاست خارجی آمریکا را بر آن داشته است که از امنیت اسرائیل دفاع نمایند.
از ابتدای آغاز تهاجم آمریکا و انگلیس به عراق، همه کارشناسان و تحلیلگران نظامی و غیر نظامی جمهوری اسلامی ایران فقط بر گرد دو محور و هدف آمریکا (نفت و امنیت اسرائیل) متمرکز شدند و از اهداف آینده و اصلی ایالات متحده که خود غربیها به صورت مکرر برخی از ابعاد آن را نوشته و حتی آشکارا بیان می‌کنند، سخنی به میان نیامد. اگر این امر صورت طبیعی و واقعی داشته باشد. می‌توان این نوع سیاست را تفاضل استراتژیک نامید و یا اگر بناست عمداً چنین باشد، می‌توان آن را بی خیالی عمدی تلقی کرد و در برترین سنایور، باید آن را بی اطلاعی استراتژیک دانست.
اگر حالتهای اول و دوم، مبنای این سیاست قرار گیرد، ممکن است کشور و نظام، زیان زیادی متحمل شوند، اما اگر حالت سوم صحت داشته باشد. در این صورت شاید بتوان خسارت وارده را سخت‌تر و جبران ناپذیر دانست به نظر می‌رسد که نتوان دلیل خاصی را برای این نوع رفتار و سیاست خارجی و دفاعی جستجو کرد. (نوپرست، ۱۳۸۳، ص ۱۰)
با این همه، به نظر می‌رسد که بدترین تسلیم، تسلیم بدون شلیک یک گلوله باشد مهمتر اینکه سرنوشت جنگلها را ملتها تعیین می‌کنند.
جان استانتون از تحلیل‌گران سایت اینترنتی on line journal در مقاله‌ای به نام دولت بوش آماده می‌شود تا در سال ۲۰۰۴ به ایران حمله کند، از برخی از واقعیتهایی که جمهوری اسلامی ایران سعی دارد آنها را نادیده گرفته و یا براحتی از کنار آنها بگذرد، پرده برداشته است. (هانینگتون، ۱۳۸۱، ص ۳۳۶).
این تحلیلگر از این هم فراتر رفته و مدعی شده است که در حال حاضر عوامل سیا مشغول فعالیت در داخل و اطراف ایران هستند و تیمهای عملیاتی ویژه آمریکا، انگلیس و استرلیا به طور محرمانه اقداماتی را در داخل ایران انجام می‌دهند.
جیمزوولسی رئیس سابق سیا در مقاله‌ای به نام به چهارمین جنگ جهانی خوش آمدید می‌نویسد: «روشن است که جنگ با تروریسم تا زمانی که چهره خاورمیانه تغییر نکند، هیچگاه به پایان نخواهد رسید و این دقیقاً همان کاری است که ما در عراق انجام داده‌ایم.»
این مسئله زمانی بهتر آشکار می‌شود که درک شود وضعیت موجود ونیز چالش آینده آمریکا با جمهوری اسلامی ایران در قالب و استمرار بیانیه ۲۵ نفر از نخبگان افراطی آمریکا قرار دارد که برای رهبری آمریکا بر جهان در سوم ژوئن ۱۹۹۷ بیانیه‌ای به نام «بیانیه پیرامون اصول ارزشی» صادر و اعلام کرده‌اند که ما برخاسته‌ایم که برای تامین رهبری آمریکا‌ییها بر جهان پشتیبان گرد آورده‌ایم.
این گروه چهار اصل را برای رهبری آینده آمریکا بر جهان بیان کرده‌اند که برای تحقق آنها، قطعاً نظامهای به اصطلاح ناسازگار و یاغی و نظام‌هایی نظیر جمهوری اسلامی ایران، ناگزیر در دایره چالش و برخورد آمریکا قرار خواهند داشت:
۱ـ ایالات متحده نیاز دارد که بودجه نظامی خود را به طور قابل ملاحضه‌ای افزایش دهد، هرگاه آمریکا خواسته باشد امروز به مسئولیتهای جهانی خود عمل کند و یا بخواهد در آینده نیروهای مسلح مدرن داشته باشد.
۲ـ آمریکا باید پیوندهای خود را با متحدین خود مستحکم کند و با رژیم‌هایی که با منافع و ارزشهای ایالات متحده خصومت می‌ورزند به چالش برخیزد.
۳ـ ایالات متحده باید امر آزادی سیاسی و اقتصادی را در خارج از آمریکا رواج دهد.
۴ـ ایالات متحده باید برای تأمین نقش بی بدیل آمریکا در حفظ و گسترش نظم بین‌المللی مسئولیت بپذیرد در این صورت آمریکا باید موفق به سردمداری بلا منازع جهان اقتصاد، سیاست و نظامی گری آینده شود که در آن همه کشورهای جهان در دایره نظم نوین جهانی قرار گرفته‌اند، به عبارت دیگر هیچ مخالفت و چالشگر عمده‌ای برای مخالفت با اهداف و ارزشهای آمریکایی در جهان وجود نداشته باشد. قاعدتاً این امر از دو طریق قابل تحقق خواهد بود که:
الف) همه کشورها و ملتهای جهان، به صورت داوطلبانه و با رضایت خود ارزشهای مورد نظر آمریکا را پذیرفته و از منازعه و چالش با این کشور پرهیز کنند.
ب) کشورهایی که از بند الف تخطی کنند به زور و از طریق جنگ و ارعاب و تهدید و یا از طریق تطمیع ارزشهای مورد نظر آمریکا را بپذیرند.
اگر راهکار اول محقق نشود، کار به راهکار دوم خواهد کشید و آن در صورتی است که برخی از کشورهای جهان، حاضر به پذیرش ارزشهای آمریکایی نشده و استیلای این کشور به اهرمهای فشار متعدد نظیر اعمال تحریم، محاصره، ایجاد بحرانهای داخلی، ایجاد شورشها و آشوبها و … نپذیرد آمریکا باید این نظامهای سیاسی و یا ملتهای چالشگر را به تسلیم وادار نماید و در صورت عدم موفقیت این ابزارها در رام ساختن اینگونه ملتها با توسل به حربه زور و تحمیل جنگ، سیاست سلطه خود را اعمال نماید.
در حالت اول، آمریکا هزینه‌های زیادی را صرف نمی‌کند، ولی در حالت دوم، علاوه بر آنکه هزینه‌های تحمیلی ارزشهای آمریکایی بر ملتها و کشورهای چالشگر، برای آمریکا و متحداتش بالا خواهد رفت، بلکه خطرات دیگری نیز بر سر راه آمریکا ممکن است بروز کند.
حال باید بپرسید که آیا جمهوری اسلامی ایران در کشورهای گروه «الف» قرار دارد و یا کشورهای گروه «ب» ؟ پاسخ این سؤال چندان هم مشکل نیست زیرا اولاً ماهیت انقلاب اسلامی بگونه‌ای است که جمهوری اسلامی ایران، در گروه کشورهای الف قرار نداشته و نمی‌تواند قرار داشته باشد و به همین دلیل نیز در صدر لیست کشورهای چالشگر با آمریکا قرار داشته و خواهد داشت. سؤال مهم دیگری که مطرح می‌شود این است که آیا اساساً و ذاتاً جمهوری اسلامی ایران می‌تواند با مقدار تساهل و تسامح در گروه کشورهای الف جای بگیرد؟
در نهایت برای جمهوری اسلامی ایران دو حالت نیز بیشتر وجود ندارد:
۱)‌ جمهوری اسلامی ایران در کنار سایر کشورهایی که اصول و ارزشهای آمریکایی را پذیرفته‌اند و یا خواهند پذیرفت قرار گرفته و اصول و ارزشهای آمریکایی را بپذیرد.
در این صورت مشکل خاص و یا چالشی میان ایران و آمریکا ایجاد نخواهد شد و حتی جمهوری اسلامی ایران مورد تأیید و حمایت آمریکا نیز قرار خواهد گرفت و به جایگاه قبلی خود نیز باز می‌گردد.
۲) جمهوری اسلامی ایران بر ارزشها و اصول خود پافشاری نماید، در این صورت چه خواهد شد؟ در این رابطه امام خمینی (ره) می‌فرماید: «خطر آمریکا به حدی است که اگر کوچکترین غلطی کنید، نابود می‌شوید.»
آنچه که در پایان باید گفت این است که لازم نیست کورکورانه چیزی را بپذیریم و یا در مقابل آن مقاومت کنیم، بلکه به یک سلسله تدابیر خلاق نیاز داریم تا از روی انتخاب و دور اندیشی، تغییر شکل داده و مسیر آن را عوض کنیم. به آن سرعت بدهیم و یا از سرعت آن بکاهیم.
به نظر می‌رسد که ما باید اقدامات زیر را انجام دهیم:
۱ـ ما باید خطر آمریکا را بسیار جدی بگیریم و خود را به تغافل نزنیم.
۲ـ ما نباید کورکورانه چیزی را بپذیریم و در مقابل آن تسلیم شویم.
۳ـ باید به فکرشکل دهی محیط پیرامونی از دید سیاسی،نظامی، اقتصادی و…..باشیم.
۴ـ با کم و زیاد کردن سرعت خود در مقابل تحولات و تغییرات منطقه‌ای و جهانی باید به تصمیم‌گیری عقلایی و بهینه دست یابیم.
۵ـ تصمیمات ما در سطوح مختلف استراتژیکی ـ تاکتیکی نباید به خود باختگی داخلی و ضعیف کردن اراده ملی مردم منجر گردد.
۶ـ آمریکا در صورتی که به اهداف خود نرسد، قطعاً با جمهوری اسلامی ایران برخورد خواهد کرد. ولی آنچه آمریکاییان برای برخورد با نظام جمهوری اسلامی ایران به آن نیاز دارند، قطعی شدن اطلاعات آنها در مورد چند عنصر اصلی است:
الف) عدم وجود اراده ملی در جمهوری اسلامی ایران، عدم وحدت و انسجام جمهوری اسلامی.
ب) نحوه عمل جمهوری اسلامی در مقابل آمریکا.
ج) میزان واگرایی و واگرااندیشی گروه ها فشار و احزاب مختلف.
چ) عدم وجود نیروی نظامی قدرتمند و مسلح که نقش بازدارندگی و یا دفاع و تهاجم داشته باشد.
ح) عدم وجود برنامه استراتژیکی مدرن در زمینه‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و … .
خ) عملکرد انفعالی دولت در مقابل حریف در همه حال.
ه) افزایش میزان نارضایتی عمومی مردم از حکومت و حاکمان و یا وجود گسستگی عمیق میان حکومت و مردم.
ی) غفلت مردم و جامعه به دلیل غرق شدن مردم در مادیگرایی و جلوه‌ها مصادیق و مظاهر آن.
لذا جمهوری اسلامی باید به تقویت هر چه بیشتر مؤلفه‌های فوق بپردازد آنها را در حد ایده‌آل مطلوب حفظ نموده و توسعه دهد.
در نهایت جمهوری اسلامی ایران باید به توسعه روابط خود با اتحادیه اروپا و کشورهای همسایه بپردازد و روابط خود را با اتحادیه اروپا افزایش داده تا دچار محاصره اقتصادی نشود. جمهوری اسلامی باید با کشورهای همسایه خود پیمانهای دفاعی و امنیتی ببند تا ضریبهای امنیتی خود را افزایش داده و احتمال حمله و محاصره ایالات متحده را کاهش دهد و با این کار حلقه محاصره اقتصادی و نظامی ایالات متحده را در هم بشکند تا از این محاصره خارج شود.
ـ راهکار اصلی برای ایران چه می‌باشد؟
در حال حاضر پرداختن به مسئله روابط ایران و آمریکا در بدترین شرایط ممکن است. ما به هیچ عنوان قادر نیستیم که امتیازی به دست آوریم. در شرایطی می‌توانستیم امتیازاتی از قبیل زیر را کسب نماییم:
۱ـ آزاد کردن دارایی‌های بلوکه شده ایران.
۲ـ تحویل سلاحهایی که قبلاً ایران در زمان شاه خریداری کرده بود.
۳ـ اعمال فشار روی عراق و جلب حمایت سازمان ملل برای دریافت غرامت‌های سنگین جنگی از عراق.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...