۷٫۲٫۲ ترکیب:
ترکیب آرایش های خاصی از الگوهای ساختاری، فرهنگی، استراتژیکی، سیستم های کنترلی و دیگر عوامل سازمانی به شمار می اید که با محیطی خاص متناسب شده باشد. به دیگر سخن، یک ترکیت خاص، یکی از معدود طبقه بندی هایی است که بر مینای روابط داخلی و دو جانبه که از یکدیگر حمایت میکنند و بر اساس آن می توان سازمان ها را طبقه بندی کرد، شکل گرفته است. بنابرین ترکیب در واقع الگو یا نمونه ایی را برای سیستم های سازمانی ویا یک سیستم سازمانی در قالب یک الگوی اصلی توصیف میکند. (استیسی[۵۳]،۱۳۸۱)
-
- مدیریت راهبردی
ساده ترین توضیحی که می توان بر شفاف سازی شناخت مدیریت راهبردی ارائه کرد، اداره کردن وکنترل فرایند اتحاذ تصمیم های راهبردی است. اولین نکته ایی که می بایست در شناخت مدیریت راهبردی توجه کرد، ماهیت متفاوت آن با دیگر جنبههای مدیریت است. معمولا از بیشتر مدیران خواسته می شود که کارایی تولید را افزایش دهند و از منابع مالی بهترین استفاده را نمایند و یا با بهره گیری از روش های جدید، کارایی عملیات را بالا برند. بدون تردید مدیریت عملیات از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. در مدیریت عملیات مدیران بیشتر وقت خود را برای کنترل عملیات و اداره بخشی از امور سازمان صرف میکنند. برخی ار تفاوت های میان مدیریت راهبردی و مدیریت عملیاتی در نمایشگر ۲٫۱ ذکر شده است.البته باید توجه داشت که مدیریت راهبردی را تنها نمی توان تصمیم گیری در مورد مهمترین امور سازمان دانست، زیرا این مدیریت به عملی ساختن راهبرد ها نیز مربوط است. بنابرین می توان گفت که مدیریت راهبردی با پیشبینی نیاز به تغییر یا اصلاح راهبرد فعلی، تمهید و گزینش راهبرد مناسب وبالاخره عملی ساختن یا اجرای راهبرد مربوط است. (رحمان سرشت، ۱۳۸۴)
نمایشگر ۲٫۱ تفاوت مدیریت عملیاتی و مدیریت راهبردی
مدیریت راهبردی
مدیریت عملیاتی
مبهم
پیچیده
غیر عادی
عادی
سراسر سازمانی
بنیادی
معطوف به بخشی از امور سازمان
تغییر زیر بنایی
تغییر کوچک و روبنایی
تحت تاثیر شرایط محیطی و توقعات و انتظارات
تحت تاثیر منابع و امکانات
Source: Wright P, C.D Prinple; M. J, Kroll; J.A Parnell (1994) Strategic Manegment, Boston: Allyn and Bacon P. 139
از سویی دیگر ، می توان مدیریت استراتژیک را به عنوان فرایندی تعریف کرد که اعضای سازمان در آن فرایند؛
-
- از کردار افراد و سازمان های دیگر ی که با آن در تعامل اند، آگاه میشوند ویا از انتظارشان اطلاع مییابند.
-
- از چگونگی روابط و پاسخ گویی به اطلاعات متقابل آگاه میشوند.
-
- به اقدامات عملی دست میزنند.
- از راه بازخور، اطلاعاتی درباره پیامد های خود در زمینه اقدامات عملی انجام شده به دست می آورند و در تصمیم گیری های بعدی از آن استفاده میکنند.( استیسی[۵۴]، ۱۳۸۱)
دیدگاه مدیریت استراتژیک در در دهه ۱۹۸۰ با هدف ایجاد هماهنگی و انسجام هر چه بیشتر در اهداف و برنامه های سازمانی و نیز اطمینان از اجرا و پیاده سازی طرح ها ظهور کرد.
مدیریت راهبردی یا استراتژیک، اصطلاحی است که جهت تشریح فرایند تصمیم گیری و اجرا مورد استفاده قرار میگیرد. به این ترتیب مدیریت استراتژیک عبارت است از جریان تصمیم ها و فعالیت هایی که منجر به ایجاد یک یا چند استراتژی مؤثر برای نیل به اهداف می شود. به همین طریق مدیریت استراتژیک روشی است که در آن استراتژیست ها به تعیین اهداف و تصمیم گیری استراتژیک می پردازند. ( احمدی، ۱۳۸۲)
۴٫۲ استراتژِی:
واژه ی استراتژی مدت زمان طولانی است که متداول شده و در حال حاضر مدیران این واژه را آزادانه ومشتاقانه به کار میبرند. از طرفی،جزئی از ماهیت انسان، یافتن تعریف برای هر مفهومی است. تعریفی که معمولا در مقدمه کتب استراتژی ارائه می شود کمابیش بشرح زیر است:
” استراتژی عبارت است از برنامه های مدیران ارشد برای دست یابی به نتایجی که با رسالت و اهداف سازمان سازگار باشد.” (مینتزبرگ[۵۵]، آلستراند[۵۶]، لمپل[۵۷]،۱۳۸۴)
شناخت بیشتر و دقیق تر استراتژی تنها بااین تعریف امکان پذیر نیست. استراتژی به چند تعریف نیاز دارد که پنج تعریف از میان این تعریف ها خاص میباشند. اولین تعریف از استراتژی برنامه[۵۸] یا چیزی معادل آن یعنی جهت، مسیر یا خط مشی آینده و یا راهی به سوی دور دست خواهد بود. (مینتزبرگ، ۱۹۸۷)
اما در عمل تعریفی که برخی از مدیران از استراتژی ارائه میدهند، با تعریف فوق اختلاف دارد. معلوم می شود که استراتژی از جمله ی مفاهیمی است که ما ناگزیر آن را یه یک شیوه تعریف میکنیم اما اغلب به شیوه ایی دیگراز آن استفاده میکنیم. تعریفی که در عمل مشاهده می شود، استراتژی به عنوان یک الگو[۵۹] است. یعنی تداوم در رفتار در طول زمان.باید توجه داشت که هر دوتعریف فوق معتبر هستند، یعنی سازمان ها هم برنامه هایی را برای آینده ی خود در نظر می گیرند و هم الگویی را از گذشته ی خود بیرون می کشند. اولی استراتژی موردنظر[۶۰]و دومی را استراتژی تحقق یافته[۶۱] می نامیم. (میتزبرگ، آلستراند، لمپل،۱۳۸۴)
تحقق کامل استراتژِی ها، حاکی از پیشبینی و دور نگری عالی است و این در حالی است که هیچ تحققی حاکی از بی هدفی نیست. جهان واقعی نیز به طور طبیعی مستلزم دورنگری و مقداری انطباق در این راه است. علاوه بر دونوع استراتژی یاد شده، نوع سومی نیز وجود دارد که آن استراتژی نوظهور[۶۲] است. یعنی الگویی بدون آن که مورد نظر باشد، تحقق یافته باشد.گروه دیگری از نظریه پردازان، استراتژی را یک موقعیت[۶۳] می دانند. بر همین اساس مایکل پورتر[۶۴] اظهار داشته است:” استراتژی عبارت است از ایجاد یک موقعیت منحصر به فرد و با ارزش که در برگیرنده ی فعالیت های متفاوت باشد.” از منظر گروه دیگر، استراتژی یک دورنما[۶۵] است. استراتژی به عنوان موقعت، نقطه ی ملاقات محصول و مشتری را مشخص میکند و هم چنین به خارج یعنی به بازار خارجی می نگرد. بر عکس، استراتژی در قالب دورنما، بیشتر متوجه درون سازمان و افکار استراتژیست ها است و البته توجه زیادی نیز به دورنمای سازمان دارد. تا اینجا استراتژی دارای چهار تعریف متفاوت بود.پنجمین تعریف که کاربرد مشترک دارد این است که استراتژی یک حیله ی گمراه کننده[۶۶] است. یعنی مانور ویژه ایی مقصود از آن غلبه بر دشمن یا رقیب است. (همان ماخذ، ۱۳۸۴)
استراتژی ممکن است که صرفا یک تعریف نداشته باشد، اما تا به حال در رابطه با ماهیت کلی آن اتفاق نظر وجود داشته است. مینتزنرگ[۶۷] تعریف زیر را برای استراتژی معتبر میداند؛
[جمعه 1401-09-25] [ 01:34:00 ق.ظ ]
|