۱ـ وضعیت عملکرد فرد.

۲ – دسترسی به منابع و فرصتهایی که فرد بتواند از توانایی هایش برای رسید به ارزوهای خود استفاده کند

۳ ـ بهزیستی[۸۶] روانشناخت

کیفیت زندگی یک مفهوم جدید نیست ، بسیاری از علوم از قبیل جامعه شناسی، روانشناسی و اقتصاد از ان استفاده می‌کنند. واژه ی کیفیت زندگی، بخصوص کیفیت زندگی وابسته به سلامت ، محدوده ی فیزیکی ،روانی /اجتماعی سلامت اشاره می‌کند. این نواحی مشخص به وسیله ی تجربیات، عقاید ، انتظارات و ادراکات شخص تحت تاثیر قرار می گیرند. ادراکات اشخاص از کیفیت زندگی شان ممکن است فقط تحت تاثیر بیماری شان قرار نگیرد بلکه همچنین تحت تاثیر درمانشان نیز باشد(کت و همکاران.، ۲۰۰۴٫).

در تمامیه ابزارهای سنجش کیفیت زندگی ، انداره گیری جنبه‌های قابل مشاهده و جنبه‌های درونی بیماری بدرجات متفاوتی منظور شده است. در حوزه ی عملکرد فیزیکی جنبه‌های قابل مشاهده کیفیت زندگی روی توانایی فرد برای تحرک و اجرای فعالیت‌های روزمره متمرکز شده اند که قابل مشاهده هستند جنبه‌های درونی، روی احساسات و ادراک بیمار در باره ی سلامت متمرکز هستند. ابعاد فیزیکی کیفیت زندگی ممکن است با ابعاد درونی ارتباط کمی داشته باشندو توجیه این مسئله می‌تواند انطباق و سازگاریه بیمار با محدودیت های فیزیکیش توسط به کار گرفتن فرایند های گوناگون شناختی و احساسی باشد ، که به مرور زمان ایجاد می‌گردد. نکته مهم دیگر این است ، که خلق شخصیت و الگوهای انطباقی بیمار تاثیر قابل توجهی روی قضاوت او ‌در مورد کیفیت زندگی اش دارد(فرناندز و گیوریرو،۲۰۰۰).

مطالعه ای که این بورگ در سال ۱۹۹۷انجام شد نشان داد که دیدگاه پزشکان و بیماران ‌در مورد عوامل مؤثر روی کیفیت زندگی متفاوت است. پزشکان کیفیت زندگی را تحت تاثیر وضعیت سلامت فیزیکی می دانندو بیماران سلامت کلی ، سلامت مذهبی ، دینی و سرزنده بودن را به عنوان عوامل مؤثر روی کیفیت زندگی قلمداد می‌کنند ‌بنابرین‏ بهتر است ارزیابی تاثیر انواع درمانها بر اساس عواملی که موردتوجه بیماران است انجام شود(رتول و همکاران.[۸۷]، ۱۹۹۷)

تاریخچه کیفیت زندگی:

در گذشته تنها ‌بر اساس عوامل عینی و جسمی با ارزیابی روش های درمانی می پرداختند. ولی به مرور زمان مفهوم و تعریف سلامتی از گستره وسیع تری برخوردار گردید. در این زمان عوامل ذهنی فرد نیز شامل تجربها ورفتارها وهمچنین وضعیت مطلوب جسمی،روانی و اجتماعی فرد ، به شکلی استاندارد برای ارزیابی سیر و روند بیماری فرد واثرات درمان بر روی وی مورد توجه قرار گرفت و دیگر به مانند گذشته صرف فقدان بیماری تعریف مناسبی از سلامتی نمی گردید.از این منظر سلامتی نه تنها به اقدامات بهداشتی وایسته بود بلکه به دیگر عوامل اجتماعی ،اقتصادی ،فرهنگی نیز بستگی داشت. و زندگی نه تنها به معنای کیفیتی فراتر از عواما بیو لوژیکی و جسمی فرد در نظر گرفته می شد،بلکه چگونگی عملکرد روانشناختی فرد و دیگران نیز در بهبود روند زندگی مورد توجه و تمرکز قرار گرفته بود.این گسترش که در تعریف و مفهوم واژه سلامتی به وجود امده اصطلاح کیفیت زندگی را نزد متخصصان مطرح ساخت.که شاید بتوان ان را مجموعه ای از رفاهجسمانی ،روانی،اجتماعی،اقتصادی که به وسیله ی شخص یا گروهی ازافراد درک می شود تعریف کرد.منشاء ظهور مفهوم کیفیت زندگی به سال‌های بسیار دور در میان فلاسفه و دانشمندان ایرانی ،یونانی و چینی بر می‌گردد و در ادبیات و فلسفه و طب ریشه داشته است،و این مبحث که زندگی خوب ،چگونه زندگی است مورد توجه فلاسفه بوده است. در ابتدا معتقد بودند ،که خوشحالی یک نعمت خدادادی است .سپس در قرون وسطی این مفهوم به صورت وضعیتی که انسان آن را ترجیح می‌دهد یا حالتی که در ان فرد فضایل روحی کسب می‌کند تعریف گردید. بعد از مدتی مفهوم خوشبختی به شکل لذت بردن از زندگی تعریف شد . و بعدها در نظریه اثرات لذت نیز ،معانی رفاه مورد توجه قرار گرفته شد(فایرز ومشین[۸۸]،.۲۰۰۰).ولی اصطلاح << کیفیت زندگی >> تا قرن بیستم مورد استفاده قرار نگرفته بود.به مرور زمان محققین متوجه شدند کیفیت زندگی یکی از پیامدهای پر اهمیت در ارزیابی های سلامت باشد. چنانچه تعریف سازمان بهداشت جهانی سلامت نیز ‌به این نکته تأکید دارد. با توجه به تعریف تندرستی توسط سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۸۴ میلادی بر ابعاد وسیع ان به شکل رفاه کامل فیزیکی ، روحی و اجتماعی

و نه فقط عدم وجود بیماری ، لازم است در اندازه گیری سلامت و ارزیابی مداخلات بهداشتی علاوه بر شاخص های فراوانی و شدت بیماری به سایر ارزش‌های انسانی متنند کیفیت زندگی نیز توجه کند(فیر کلو[۸۹]،۲۰۰۳ )امروزه در مقایسه اثر بخشی و ارزش نسبی درمان های متفاوت ،تحقیقات،سیاست گذاری های بهداشتی،ارزیابی خدمات بهداشتی،درمان بیماران و بهبود رابطه ی پزشک و بیمار میتوان کیفیت زندگی را به عنوان یک پیامد پر اهمیت اندازه گیری نمود.(بونومیو پاتریک [۹۰]،۲۰۰۰٫).

آیا میتوان کیفیت یا کیفیت زندگی را تعریف کرد؟

ادبیات حاوی یک چیدمان گیج کننده از خصوصیات کیفیت زندگی است. اصطلاح کیفیت زندگی معمولا به معنی وضعیت سلامت،عملکردفیزیکی،علائم،سازگاری روانی/اجتماعی،بهزیستی،رضایت از زندگی و یا شاد بودن استفاده می شود.‌به این دلیل که اصطلاحات معنی خاصی در زبان روزمره دارند. آن ها مکررا بدون یک تعریف واضح استفاده می‌شوند. حتی یک لیست طولانی از استفاده های جایگزین این واژ فراهم شد و چنین شدند که نه تنها همه ای اصطلاحات در ادبیات مباحثی که از << کیفیت زندگی >> استفاده شدند ،ترکیب شدند. بلکه اگر امکان وفق دادن آن ها با هم فراهم نباشد ،کار مشکلی است. حتی انگوس کمپیل ، یکی از بنیان گذارات تحقیق کیفیت زندگی عنوان کرد که کیفیت زندگی ،یک واژه مبهم و معنوی است که با وجود اینکه اکثر مردم در باره ی ان صحبت می‌کنند ،اما هیچ کس انچه باید درباره ی ان بداند،به طور واضح نمی داند(باروفسکی[۹۱]،۲۰۱۱٫).

کمپیل و همکارانش ،ممکن است تعریف کیفیت یا کیفیت زندگی را دشوار سازند . زمانی که آن ها به ان به عنوان (نهاد مبهم و روحانی)اشاره دارند،آن ها نشان می‌دهند که کیفیت زندگی زندگی یک مفهوم ذاتا انتزاعی است که درک ان سخت باشد. اگرچه این چنین است،پس تعاریف متعددی انتظار می رود به طوری که یک مفهوم انتزاعی ، به وسیله ی زمینه استفاده از ان متفاوت خواهد بود. ‌بنابرین‏ اگر با فردی با بیماری های متفوت موجه شویم تجربه درمان‌های مجزا و فرهنگ‌های متفاوت آن ها،ممکن است به طور اجتناب ناپذیری تعاریف متفوتی برای کیفیت زندگی داشته باشد. نگرانی که از این موضوع در اینجا مطرح است،این است که انوع تعاریف کیفیت زندگی توسعه یافته است(به عنوان مثال:محیط زیست و محیط کار(باروفسکی[۹۲]،۲۰۱۱٫).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...